ترجمه
و غذایی غصهدار [= گلوگیر و ناگوار] و عذابی پردرد.
نکات ترجمه
«غُصَّةٍ»
از ماده «غصص» است و به معنای غم و اندوهی است که در گلو گیر کند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۰۷) و یا به خودِ گیر کردن لقمه در گلو گویند به طوری که خورنده غذا نتواند براحتی آن را ببلعد؛ و این تعبیر که میگویند در دلش «غصه» فلان مطلب را دارد یعنی برایش همچون خاری در گلو است که خوردن و آشامیدن را بر او دشوار میکند (مجمع البيان، ج۱۰، ص۵۷۲) و غذای «ذاغصه» نقطه مقابل غذای «سائغ: گوارا» (لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِين، نحل/۶۶) میباشد. (النهاية، ج۳، ص۳۷۰)
این ماده تنها همین یکبار در قرآن کریم آمده است.
حدیث
۱) روایت شده است که پیامبر اکرم ص فرمودند:
اهل آتش به گرسنگیای مبتلا میشوند که برایشان همانند آن عذابی است که در آن بسر میبرند؛ پس با عجز و لابه تقاضای طعام میکنند؛ برایشان طعامی آورده میشود «از ضریع [= خار خشکیده تلخ] که نه فربه كند، و نه گرسنگى را باز دارد» (غاشیه/۶-۷) و طعامی آورده میشود غصهدار [= گلوگیر و ناگوار] ؛ پس به یاد میآورند که وقتی در دنیا غذا در گلویشان گیر میکرد، نوشیدنی میخواستند؛ پس به عجز و لابه تقاضای نوشیدنی کنند؛ پس برایشان «حمیم» [= آب جوشان] در ملاقههای آهنینی میآورند که وقتی به صورتهایشان نزدیک میشود صورت را میگدازد و هنگامی که وارد شکمشان شود، آنچه درون شکمشان است تکهتکه کند (اشاره به آیه۱۵ سوره محمد).
میگویند خازنان [=نگهبانان] جهنم را بخوانید. آنها میگویند: «مگر پيامبرانتان دلايل روشن به سوى شما نياوردند؟ گفتند: چرا. گفتند: پس بخوانيد؛ ولى دعاى كافران جز در بيراهه نيست.» (غافر/۵۰).
میگویند: مالک [فرشته اصلی جهنم] را بخوانید؛ او را میخوانند: «اى مالك، [بگو:] پروردگارت جان ما را بستاند.» (غافر/۷۷) پس به آنها پاسخ داده شود: «شما ماندگاريد.» (غافر/۷۷)
الكشف و البيان عن تفسير القرآن (ثعلبی)، ج۸، ص۳۴۵؛ الدر المنثور، ج۵، ص۱۶[۱]
أخبرنا ابن فنجويه الدينوري، حدثنا ابن حبش المقري، حدثنا ابن الفضل، حدثنا جعفر ابن محمد الدنقاي الضبي، حدثنا عاصم بن يوسف اليربوعي، حدثنا قطبة بن عبد العزيز السعدي، عن الأعمش، عن سمر بن عطية، عن شهر بن حوشب، عن أمّ الدرداء، عن أبي الدرداء، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم:
يلقى على أهل النّار الجوع حتّى يعدل ما هم فيه من العذاب، فيستغيثون فيغاثون بطعام «مِنْ ضَرِيعٍ لا يُسْمِنُ وَ لا يُغْنِي مِنْ جُوعٍ»، فيستغيثون بالطعام فيغاثون بطعام ذي غصة فيذكرون أنهم كانوا يجيزون الغصص في الدنيا بالشراب فيستغيثون بالشراب فيدفع إليهم الحميم بكلاليب الحديد فإذا دنت من وجوههم شوت وجوههم فإذا دخلت بطونهم قطعت ما في بطونهم، فيقولون ادعوا خزنة جهنم، فيقولون «أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّنات؟ قالُوا: بَلى، قالُوا: فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ»، قال: فيقولون ادعوا مالكا، فيدعون: «يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ»، فيجيبهم «إِنَّكُمْ ماكِثُونَ»
۲) از امیرالمومنین روایت شده است که:
مواظب باشید که مبادا دنیا بر شما غلبه کند؛ چرا که امر فوری و دمدستی آن، «نَغَصة» [= ناکامی و تیرهروزی] است؛ و امر درازمدت آن، «غصه» [= خار درگلو] است.
تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۱۳۶
إِيَّاكُمْ وَ غَلَبَةَ الدُّنْيَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ فَإِنَّ عَاجِلَهَا نَغَصَةٌ وَ آجِلَهَا غُصَّةٌ.
تدبر
۱) «وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَليماً»
مقصود از «طعاما ذا غصّة» چیست؟
الف. ابنعباس: غذای دارای خار و تیغی که در گلو گیر میکند و نه داخل میرود و نه بیرون میآید (مجمع البيان، ج۱۰، ص۵۷۳؛ الدر المنثور، ج۶، ص۲۷۹)
ب. ابنعباس و مجاهد: منظور [میوه] درخت زقوم (دخان/۴۳) است (الدر المنثور، ج۶، ص۲۷۹)
ج. گفته شده: غذایی است که به خاطر ناگوار و ناخوشایند بودن گلو را میخراشد و براحتی پایین نمیرود. (مجمع البيان، ج۱۰، ص۵۷۳)
د. گفته شده: همان «ضریع» [خار خشکیده تلخ] (غاشیه/۶) است. (مجمع البيان، ج۱۰، ص۵۷۳) و نیز: حدیث۱.
ه. عاقبت و نهایتِ دلبستگی به دنیاست که همچون خاری در گلو گیر میکند. (اقتباس از حدیث۲)
و. …
۲) «وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَليماً»
انسان و هر مخلوقی برای ادامه زندگیاش نیازمند غذاست (حتی فرشتگان هم نیازمند غذایند، البته غذا لزوماً امری مادی نیست.) انسان حتی در جهنم هم که باشد، چارهای جز غذا خوردن ندارد[۲]؛ اما غذای جهنمیان، هم نهتنها اندک لذتی عایدشان نمیکند، بلکه همان غذا هم بخشی از عذاب آنهاست.
۳) «وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ»
بقای انسان نیازمند یک امداد دائمی از جانب حق است، حتی در جهنم؛
پس،
از طرفی در جهنم باید «حق»ی دائما به آنها افاضه شود؛ و
از طرف دیگر اینها تکذیبکنندگان «حق»اند.
پس چارهای ندارند که
از طرفی از «حق» تغذیه کنند؛ و
از طرف دیگر، چون همواره مخالف حق بودهاند، این حق در گلویشان گیر میکند؛
پس،
هم «طعام» دارند، و
هم این طعام «ذا غصه» [خار در گلو، گلوگیر] است.
۴) «عَذاباً أَليماً»
با توجه به اینکه آخرت، عرصه ظهور باطن دنیاست، این عذاب پردرد چیست؟
الف. درد و رنجی و آزار و اذیتی که در حق دیگران روا میداشتهاند. (در آیات قبل، پیامبر ص را در برابر آزار آنان تسلی داد، آیه۱۰)
ب. آنها در ناز و نعمت بودهاند و از دست دادن ناز و نعمت برای فرد رفاهزده، بشدت دردناک است (در آیات قبل، از «اولی النَعمة: غرق در نعمت و ثروت» بودن آنها سخن گفت، آیه۱۱)
ج. «درد»، همواره ناشی از ناملایم بودن یک وضعیت برای انسان است؛ و «کفر»، نادیده گرفتن و تکذیب حقیقت و دلبستن به اموری غیرحقیقی است. وقتی حقیقت آشکار شود، کسی که همواره از حقیقت رویگردان بوده، این وضعیت برایش بسیار ناملایم است و لذا برایش دردناک است. (در آیات قبل از «تکذیب» حق توسط آنان سخن گفت، آیه۱۱)
د. گناه، ظلم در حق فطرت و روح متعالیای است که خداوند در هر انسانی قرار داده است؛ و هر گناهی آسیبی به این روح و فطرت میزند؛ و آخرت جلوهگاه بروز فطرت است؛ و لذا دردهایش بروز میکند. (در آیات بعد، از «عصیان» و گناه فرعون سخن خواهد گفت، آیه۱۶)
ه. …
برای بحث بیشتر درباره «عذاب الیم» میتوانید به احادیث و آیات جلسه۲۸۹ (وَ أَنَّ عَذابي هُوَ الْعَذابُ الْأَليمُ؛ حجر/۵۰) نیز مراجعه کنید. http://yekaye.ir/al-hegr-15-50/
۵) «إِنَّ لَدَيْنا أَنْكالاً وَ جَحيماً؛ وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَليماً»
خداوند در آیات قبل فرمود کار تکذیبکنندگان را به من واگذار؛ و فرمود وقتی نزد من بیایند، چهار چیز منتظرشان است: قید و بند، آتشی فروزان، غذایی غصهدار [= گلوگیر و ناگوار] و عذابی پردرد. ذکر این چهار تا چه وجهی دارد (بویژه اگر توجه کنیم که آخرت باطن دنیاست)؟
الف. برخی گفتهاند: افراد گناهکار فرو رفته در شهوات، از طرفی در قید و بند شهواتند؛ از طرفی با این جدایی [از دلخواههای خود] در آتش فراق میسوزند؛ از طرف دیگر غذایشان غصه هجران است؛ و عذاب پردرد هم عذاب حرمان از لقای خداوند متعال است. (أنوار التنزيل (بیضاوی) ج۵، ص۲۵۷؛ تفسیر الصافی، ج۵، ص۲۴۲؛ کنزالدقائق، ج۱۳، ص۵۰۴)
ب. آنها به جای دلبستگی به خدا – که بینهایت است و دلبستگی به او محدودیت نمیآورد- اموری محدودکننده و دست و پاگیر (از بت گرفته تا ثروت و مقام و …) را خدا و غایت نهایی خود قرار داده بودند، و این امور محدود آن را در قید و بند کشید؛
چون این خدایان اینها اموری باطل و دروغین بودند، آتش فروزان، هر آنچه هدف و مقصود خود قرار داده بودند، میسوزاند، و پوچ و تباه بودن آنها را برملا میسازد؛
برای ادامه بقایشان به طعام و امدادی از حق و حقیقت نیاز دارند، اما چون مطلب حق همواره در گلویشان گیر میکرد و هیچگاه حق را در خود هضم نکرده بودند، این طعام هم همواره گلوگیر و ناگوار است؛ (تدبر۳)
و درد و رنجی که به این و آن میرساندند و کفر و گناهانی که بر روح و فطرت خود تحمیل میکردند، در قالب عذابی دردناک گریبانگریشان میشود. (تدبر۴)
ج. …
[۱] . در إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج۱، ص۳۶ به این صورت آمده است:
وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَشْتَدُّ بِأَهْلِ النَّارِ الْجُوعُ عَلَى مَا هُمْ فِيهِ مِنَ الْعَذَابِ فَيَسْتَغِيثُونَ بِالطَّعَامِ فَيُغَاثُونَ بِطَعَامٍ ذِي غُصَّةٍ وَ عَذَابٍ أَلِيمٍ وَ شَرَابٍ مِنْ حَمِيمٍ فَيَقْطَعُ أَمْعَاءَهُمْ فَيَقُولُونَ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذابِ فَيُقَالُ لَهُمْ أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا بَلى قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ.
و در مجمع البيان في تفسير القرآن، ج۱۰، ص۷۲۷ آمده است:
و قال أبو الدرداء و الحسن إن الله يرسل على أهل النار الجوع حتى يعدل عندهم ما هم فيه من العذاب فيستغيثون فيغاثون بطعام ذي غصة فيذكرون أنهم كانوا يجيزون الغصص في الدنيا بالماء فيستقون فيعطشهم الله سبحانه ألف سنة ثم يسقون من عين آنية شربة لا هنيئة و لا مريئة كلما أدنوه إلى وجوههم سلخ جلود وجوههم و شواها فإذا وصل إلى بطونهم قطعها فذلك قوله وَ سُقُوا ماءً حَمِيماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ
[۲] . عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: ابْنُ آدَمَ خُلِقَ أَجْوَفَ لَا بُدَّ لَهُ مِنَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ فَقَالَ وَ إِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ. (تفسير العياشي،ج۲، ص۳۲۷)
بازدیدها: ۷۳