ترجمه
آسمان بدان شکافته [و سرشته] خواهد بود. وعدهاش [حتماً] انجام شدنی است.
نکات ترجمهای و نحوی
«مُنْفَطِرٌ»[۱]
از ماده «فطر» است. این ماده در اصل دلالت میکند بر گشودن و شکافتن چیزی همراه با ابراز و آشکار کردن؛ و شاید بتوان گفت این ماده معادل دو تعبیر «شکُفتن» و «شکافتن» در فارسی به کار میرود. و «فِطْر» و «إفطار» روزه هم از همین باب است. (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۵۱۰) چنانکه به «قارچ» هم از این جهت که زمین را میشکافد و بیرون میزند «فُطْر» گویند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۴۰)
این شکافتن گاهی از باب فساد و به منظور برملا کردن عیب و ایراد است، مانند «هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ» (ملك/۳) و گاهی از باب صلاح است [به منظور آشکار شدن حقایقی که تاکنون مخفی بوده]، مانند «السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ كانَ وَعْدُهُ مَفْعُولًا» (مزمل/۱۸) که البته با توجه به اینکه «فَطر» در معنای خلقت و ایجاد [شکافتن عدم و آشکار کردن وجود شیء] به کار رفته است، در این آیه اخیر، «انفطار» میتواند به معنای قبول ابداع و ایجاد الهی باشد؛ و بر همین اساس، «فطرت» (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها؛ روم/۳۰) به معنای آن چیزی است که خداوند در نهاد انسانها ایجاد کرده است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۴۰)
برخی بر این باورند که اصل ماده «فطر» به معنای پدید آوردن یک حالت جدیدی [در چیزی] است به نحوی که حالت قبلی آن را به هم بزند، و به این جهت است که هم بر ایجاد و آفرینش و ابداع صدق میکند، هم بر شکافتن و گشودن، و هم بر آشکار کردن و ابراز نمودن چیزی (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۹، ص۱۱۲).
در واقع، «فطر» مصداق بارز یک «فعل» (= انجام دادن کار) است و تفاوتش با «فعل» را هم در همین دانستهاند که «فعل» مطلقِ انجام دادن یک کار است؛ اما «فطر» انجام دادنی است که با «به منصه ظهور درآوردن» همراه باشد (الفروق في اللغة، ص۱۲۷)
«فاطِر» (الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض؛ فاطر/۱) از اسماء خداوند است، یا از این جهت که حالات و وضع جدید در عالم پدید میآورد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۹، ص۱۱۲) یا از این جهت که اساساً ایجاد کننده و پدیدآورنده اشیاء است [گویی عدم را میشکافد و اشیاء را به منصه ظهور میرساند] (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۴۰)
دو کلمه «إنفِطار» (إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ؛ انفطار/۱) و «تَفَطُّر» (تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ؛ مریم/۹۰؛ شوری/۵) را که هر دو بر قبول «فطر» (شکافتگیای که برای ظهور چیزی است) دلالت دارد، برخی کاملاً به یک معنا دانستهاند (المحيط في اللغة، ج۹، ص۱۶۳) و برخی تفاوت آنها را در این معرفی کردهاند که انفطار غالبا در مورد پذیرش و انفعال محض در برابر حوادث عظیم و بدون هر گونه اختیار به کار میرود، اما در «تفظر» گویی قبول کردنی است که با نحوهای اختیار و رضایت همراه است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۹، ص۱۱۲).
«مُنْفَطِرٌ» اسم فاعل از مصدر «انفطار» است به معنای «آنچه شکافتن و گشودگی و ظاهر شدن را میپذیرد» و این قول هم مطرح شده که ممکن است به معنای «ذات انفطار» (به معنای منسوب به انفطار، آنچه انفطار دارد) باشد، چنانکه «مُرضِع» به معنای کسی است که توان شیر دادن دارد (ذات رضاع) میباشد. (مجمع البيان، ج۱۰، ص۵۷۴)
ماده «فطر» و مشتقاتش جمعاً ۲۰ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
مرجع ضمیر «ه» در «السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ» را غالبا به «یوم» در آیه قبل برگرداندهاند که در این صورت، «به» هم میتواند به معنای «فیه» باشد (یعنی در آن روز چنین خواهد شد) و هم میتواند به معنای سببیت باشد (یعنی به سبب وقوع آن روز، چنین خواهد شد)؛ و برخی هم گفتهاند مرجع ضمیر، «امر خدا و قدرت خدا»ست که از مضمون آیه فهمیده میشود. (مجمع البيان، ج۱۰، ص۵۷۴)[۲]
مرجع ضمیر «ه» در «كانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً» را غالبا «خداوند» دانستهاند (وعده خداوند حتما محقق خواهد شد)، اما میتوان ترکیب «وَعدُهُ» را، نه اضافه به فاعل، بلکه اضافه به مفعول دانست، یعنی «وعده یوم [القیامة]» (إعراب القرآن و بيانه، ج۱۰، ص۲۶)، و بر اساس این حالت اخیر، لزومی ندارد که مرجع ضمیر را فقط «یوم» بدانیم، بلکه میتوان مرجع ضمیر را همین «انفطار آسمان» یا سایر تعابیری که در آیات قبل درباره قیامت آمده بود، دانست، یعنی «وعده تحقق فلان امر»
حدیث
۱) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
آنگاه که موعد مقرر سر رسد، و اندازههای امور در رسد و آخر آفريدگان به آغاز آن پيوندد، و از اراده خدا آنچه بر ایجاد دوباره مخلوقات تعلق گرفته، فرا رسد؛
آسمان را بتکاند و بشكافد، و زمين را بجنباند و سخت بلرزاند؛
كوهها را از بن بركند و پراکنده کند، چنانكه از هيبت جلالش، و بيم سطوتش درهم کوبیده گردد؛
و هر آن که در زمين [مدفون] است بیرون آورد، و پس از پوسیدگی دوباره حیات بخشد، و پس از پراكندگى گرد هم آورد، سپس از هم متمایزشان سازد تا مورد سوالشان قرار دهد از كردارهاى پنهان و كارهاى كرده در نهان؛
و آنان را دو گروه سازد: بر گروهى نعمت بخشد، و گروه ديگر را در عتاب كشد…
نهجالبلاغه، خطبه۱۰۹ (با اقتباس از ترجمه شهیدی، ص۱۰۵-۱۰۶)
و من خطبة له ع في بيان قدرة اللّه و انفراده بالعظمة و أمر البعث
حَتَّى إِذَا بَلَغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ وَ الْأَمْرُ مَقَادِيرَهُ وَ أُلْحِقَ آخِرُ الْخَلْقِ بِأَوَّلِهِ وَ جَاءَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ مَا يُرِيدُهُ مِنْ تَجْدِيدِ خَلْقِهِ أَمَادَ السَّمَاءَ وَ فَطَرَهَا وَ أَرَجَّ الْأَرْضَ وَ أَرْجَفَهَا وَ قَلَعَ جِبَالَهَا وَ نَسَفَهَا وَ دَكَّ بَعْضُهَا بَعْضاً مِنْ هَيْبَةِ جَلَالَتِهِ وَ مَخُوفِ سَطْوَتِهِ وَ أَخْرَجَ مَنْ فِيهَا فَجَدَّدَهُمْ بَعْدَ إِخْلَاقِهِمْ وَ جَمَعَهُمْ بَعْدَ تَفَرُّقِهِمْ ثُمَّ مَيَّزَهُمْ لِمَا يُرِيدُهُ مِنْ مَسْأَلَتِهِمْ عَنْ خَفَايَا الْأَعْمَالِ وَ خَبَايَا الْأَفْعَالِ وَ جَعَلَهُمْ فَرِيقَيْنِ أَنْعَمَ عَلَى هَؤُلَاءِ وَ انْتَقَمَ مِنْ هَؤُلَاء…[۳]
۲) روایت شده است که هنگامی که پیامبر خدا ص از غزوه تبوک به مدینه برگشت، عمرو بن معدیکرب [از دلاوران و شجاعان مشهور عرب] بر ایشان وارد شد. پیامبر ص به او فرمود: عمرو! اسلام بیاور تا خداوند تو را از «فزع اکبر» [هول و هراس بسیار بزرگ] در امان بدارد.
گفت: محمد! فزع اکبر چیست؟ من کسی نیستم که از چیزی بهراسم!
فرمود: عمرو! مطلب آن گونه که حساب میکنی و میپنداری نیست! همانا صیحه [فریاد] واحدی بر مردم زده میشود [= نفخ صور] که هیچ مُردهای نماند مگر اینکه برانگیخته گردد و هیچ زندهای نماند مگر اینکه بمیرد، مگر آنچه خدا بخواهد؛ سپس صیحه دیگری زده میشود و هر که مرده است برانگیخته شود و همگی به صف شوند؛ آسمان شکافته و زمین ویران گردد و کوهها فرو ریزد و صدای برافروختن آتش شنیده شود و شعلههایش همچون کوه زبانه کشد؛ پس هیچ موجود دارای روحی نیست مگر اینکه دلش از جا بکَنَد و گناهش را به یاد آرد و به خویش مشغول گردد مگر آنچه خدا بخواهد.
عمرو! آن موقع تو کجایی؟ [= در چنین شرایطی چکار میخواهی بکنی؟]
گفت: واقعا که مطلب عظیمی گفتی.
وی به خدا و رسولش ایمان آورد و گروهی از قومش هم ایمان آوردند …
الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج۱، ص۱۵۸
وَ لَمَّا عَادَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ تَبُوكَ إِلَى الْمَدِينَةِ قَدِمَ عَلَيْهِ عَمْرُو بْنُ مَعْدِيكَرِبَ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص أَسْلِمْ يَا عَمْرُو يُؤْمِنْكَ اللَّهُ مِنَ الْفَزَعِ الْأَكْبَرِ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ وَ مَا الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ فَإِنِّي لَا أَفْزَعُ فَقَالَ يَا عَمْرُو إِنَّهُ لَيْسَ مِمَّا تَحْسِبُ وَ تَظُنُّ إِنَّ النَّاسَ يُصَاحُ بِهِمْ صَيْحَةٌ وَاحِدَةٌ فَلَا يَبْقَى مَيِّتٌ إِلَّا نُشِرَ وَ لَا حَيٌّ إِلَّا مَاتَ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ يُصَاحُ بِهِمْ صَيْحَةٌ أُخْرَى فَيُنْشَرُ مَنْ مَاتَ وَ يَصُفُّونَ جَمِيعاً وَ تَنْشَقُّ السَّمَاءُ وَ تُهَدُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ وَ تَزْفِرُ النِّيرَانُ وَ تَرْمِي بِمِثْلِ الْجِبَالِ شَرَراً فَلَا يَبْقَى ذُو رُوحٍ إِلَّا انْخَلَعَ قَلْبُهُ وَ ذَكَرَ ذَنْبَهُ وَ شُغِلَ بِنَفْسِهِ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ فَأَيْنَ أَنْتَ يَا عَمْرُو مِنْ هَذَا قَالَ أَلَا إِنِّي أَسْمَعُ أَمْراً عَظِيماً فَآمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ آمَنَ مَعَهُ مِنْ قَوْمِهِ نَاسٌ …
۳) از رسول الله ص روایت شده است:
ستارگان، امانِ اهل آسماناند و هنگامی که از هم بپاشند و پراکنده شوند (انفطار/۲)، آنچه به آسمانیان وعده داده شده بود نزدیک شود؛ و کوهها، امانِ اهل زمیناند و هنگامی که به حرکت درآیند آنچه به زمینیان وعده داده شده بود، نزدیک شود.
الدعوات (للراوندي)، ص۲۹۱
بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
النُّجُومُ أَمَنَةٌ مِنَ السَّمَاءِ لِأَهْلِ السَّمَاءِ فَإِذَا تَنَاثَرَتْ دَنَا مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ مَا يُوعَدُونَ وَ الْجِبَالُ أَمَنَةٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ فَإِذَا سُيِّرَتْ دَنَا مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ مَا يُوعَدُون.
تدبر
۱) «السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ»
آسمان در روز قیامت و به سبب آن روز «منفطر» میشود. معنی لغوی انفطار شکافته شدنی است که همراه با آشکار کردن باشد. (توضیح در نکات ترجمه) اما مقصود از این انفطار چیست؟
الف. این آسمان ممکن است همین آسمان ظاهری مد نظر باشد؛ آنگاه شکافته شدنش به معنای به هم ریختن نظام جهانشناسی موجود است که دیگر نظام زندگی طبیعی به هم میریزد.[۴]
ب. این آسمان ممکن است اشاره به عوالم ماورای ماده باشد؛ آنگاه شکافته شدن آن چهبسا به معنای ظهور و بروز آن عوالم برای ساکنان این عالم است؛ و اشاره است به آشکار شدن همه حقایق در قیامت، که تحملش برای اغلب انسانها بس دشوار است.
ج. از برخی از صحابه و تابعین (ابنعباس، حسن، مجاهد، قتاده و عکرمه) نقل شده که منظور از «مُنْفَطِرٌ بِهِ»، «مثقلة به: به وسیله آن سنگین شده» است (الدر المنثور، ج۶، ص۲۸۰)؛ که ظاهراً اشاره است به مضمون آیه «ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْض: بر آسمان و زمین سنگین میآید» (اعراف/۱۸۷) یعنی سنگینی آن روز بر آسمان هم سخت آمده که گویی آسمان زیر بار این سنگینی تَرَک برمیدارد.
د. …
۲) «السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ كانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً»
آسمان در قیامت شکافته خواهد شد و این وعدهای است که حتماً انجام میشود.
نکته تخصصی دینشناسی
از تهمتهایی که مخالفان اسلام مطرح کرده و گاه برخی روشنفکرنمایان هم همانها را تکرار میکنند این است که قرآن، نه کلام خداوند، بلکه مکاشفات شخصی پیامبر ص بوده که ایشان تحت تاثیر فرهنگ زمانه خود در قالب کلمات ریخته است و از مواردی که به عنوان دلیل خود برمیشمرند این است که مدعیاند نظام کیهانشناسیِ قرآن، نه متناسب با واقع، بلکه مبتنی بر هیئت بطلمیوسی است!
آیات مربوط به قیامت بخوبی بطلان این تلقی را نشان میدهد.
در تلقی هیئت بطلمیوسی، تمام تغییرات در هستی، در عالم مادون قمر رخ میدهد و امکان هیچگونه تغییری در عالم فوق قمر وجود ندارد و صریحا تعبیر میکنند که «خرق و التیام» (شکافته شدن و به هم وصل شدن مجدد) در افلاک ازلاً و ابداً محال است. آنها سماوات (آسمانها) را همان افلاک میدانستند، اما در این آیه بوضوح از شکافته شدن آسمان به عنوان یک امری که قطعا رخ خواهد داد سخن گفته شده است.
۳) «كانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً»
وعده خداوند حتماً انجام شدنی است.
تأملی با خویش
وقتی وعده خدا در به هم ریختن نظام آسمان و زمین حتما انجام میشود، آیا انتظار داریم که وعدهاش درباره پاداش خوبان و جزای بدان انجام نشود؟!
۴) «يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدانَ شيباً؛ السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ»
روز قیامت، عظمت و سنگینیاش را هم در وجود انسانها مینمایاند (نوزاد پیر میشود)، و هم در متن جهان. (آسمان میشکافد) (اقتباس از تفسیر نور، ج۱۰، ص۲۷۴)
[۱] . زمخشری ادعا کرده که «متفطر» هم قرائت شده است (الكشاف، ج۴، ص۶۴۲) اما هیچیک از تفاسیری که به بیان اختلاف قرائات پرداختهاند چنین قرائتی را ذکر نکردهاند و در حدی که جستجو شد این ادعا تنها در یک تفسیر دیگر در قرن ۱۴ (مراح لبيد لكشف معنى القرآن المجيد (نووی جاوی)، ج۲، ص۵۷) مطرح شده است
[۲] . با توجه به اینکه «السماء» ظاهرا مونث است [از علائم تانیث، «اء» در پایان کلمه میباشد] چرا «منفطر» به صورت «منفطرة» نیامده است؟ چند دیدگاه مطرح شده است :
«منفطر» به معنای «ذات انفطار» است (نظر خلیل، به نقل إعراب القرآن (نحاس)، ج۵، ص۴۲) و لذا نیازی نیست که تاء تانیث در لفظ وارد شود.
«سماء» از کلماتی است که مذکر و مونثش تفاوت ندارد (معاني القرآن (فراء)، ج۳، ص۱۹۹) در واقع، سماء اسم جنس قلمداد شده است شبیه مواردی که کلمه مفردی «ة» تانیث دارد اما چون به صورت اسم جنس به کار رفته میتواند هم مذکر و هم مونث به کار رود مانند الجراد المنتشر، و الشجر الأخضر، و أعجاز نخل منقعر. (ابوعلی فارسی، به نقل البحر المحيط، ج۱۰، ص۳۱۸)
کلمهای در تقدیر بوده است، مثلا «سقفُ السماءِ منفطرٌ» یا «السماءُ شیءٌ منفطرٌ» (الكشاف، ج۴، ص۶۴۲)
[۳] . این حدیث، قبلا در جلسه ۲۶۳، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-hegr-15-25/ و جلسه ۳۶۸، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-qyiamah-75-4/ نیز ذکر شد.
[۴] . چنین به هم ریختنی هم در پیرامون کره زمین قابل تصور است، چنانکه یکی از عوامل حیات در زمین احاطه شدن آن با «هوا» است. و واضح است که شکاف برداشتن اتمسفر تمام زندگی زمینی را دچار اختلال خواهد کرد؛ و هم در ساحت ستارگان و کهکشانها قابل تصور است.
بازدیدها: ۱۵۰