ترجمه
پس، کسی که این کلام را تکذیب میکند به من واگذار؛ بزودی آنان را از جایی که ندانند به تدریج [به سوی عذاب ابدی] کشانیم؛
نکات ترجمه
«فَذَرْني»
ماده «وذر» در اصل به معنای «بیتوجهی و رها کردن چیزی» (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۳، ص۷۵) و به تعبیر دیگر، «دور انداختن چیزی از باب بیاعتنایی به آن» میباشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۶۲)
تعبیر «ذَرْنِي و فُلاناً» یک اصطلاح رایج است به معنای این است که کار فلانی را به من واگذار کن و دلت را به او مشغول ندار. (تاج العروس، ج۷، ص۵۸۸) این اصطلاح سه بار در قرآن کریم به کار رفته است (غیر از مورد فوق: ذَرْني وَ الْمُكَذِّبينَ؛ «ذَرْني وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحيدا» مدثر/۱۱)؛ و به لحاظ نحوی، حرف «و» میتواند واو عطف یا واو در معنای مع؛ و لذا عبارت پس از آن را هم میتوان عطف به ضمیر متکلم وحده دانست و هم مفعول معه. (مجمعالبیان، ج۱۰، ص۵۰۸؛ اعراب القران و بیانه، ج۱۰، ص۱۶۸)
این ماده در قرآن کریم ۴۶ بار به کار رفته که تمامی موارد استعمال آن، در صیغه مضارع ویا امر بوده است؛ و گفتهاند که اساساً این ماده در صیغه ماضی به کار نمیرود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۶۲)
«الْحَديثِ»
درباره ماده «حدث» در جلسه ۱۶۸ توضیح داده شد که این ماده در اصل به معنای «بودن چیزی بعد از اینکه قبلا نبوده» (پدید آمدن) میباشد و به معنای «کلام» و سخن و گفتار هم به کار میرود، چرا که در سخن گفتن دائما مطلبی بعد از مطلب دیگر پدید میآید. http://yekaye.ir/an-nisa-4-87/
«سَنَسْتَدْرِجُهُمْ: سـ + نستدرج + هم»
ماده «درج» در اصل بر «رهسپار شدن چیزی» یا «رهسپار شدن در چیزی» (مُضِىِّ الشّىءِ و المُضىِّ فى الشّىء) دلالت دارد و گفتهاند در برخی از استعمالاتش (مثلا أدرجتُ الکتاب) بر «پوشاندن و مخفی کردن چیزی» هم دلالت میکند. (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۲۷۵)
«درجة» به معنای «منزلت» و جایگاه است از این جهت که با صعود به دست آید، و غالبا برای اشاره به منزلت برتر به کار میرود: «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدينَ دَرَجَة» (نساء/۹۵) و جمع آن «درجات» است که بیشتر استعمالات این ماده در قرآن به این صورت است (مثلا: رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ، بقره/۲۵۳؛ هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّه، آلعمران/۱۶۳)؛ البته «درج» به معنای پیچیدن نامه و طومار و یا لباس هم به کار رفته است، چنانکه چیزی که پیچیده شده را «الدَرج» گویند؛ و از این جهت برای مرگ به طور استعاری به کار میرود [= طومار زندگیاش درهم پیچیده شد] (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۱۱)
و برخی گفتهاند اصل این ماده دلالت دارد بر حرکت مخصوصی همراه با دقت و احتیاط و به طور تدریجی (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۳، ص۱۹۱)
اما «استدراج» – که در قرآن کریم تنها دوبار و به همین صورت «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُون» به کار رفته؛ اعراف/۱۸۲؛ قلم/۴۴ – به چه معناست؟ دو احتمال مطرح شده است:
ممکن است از همان معنای پیچیده شدن باشد و تعبیر «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ» یعنی آنها را همانند طوماری درهم می پیچیم که کنایه از غافلگیر کردن آنهاست؛
یا به معنای این است که آنها را درجه درجه [= تدریجا] میگیریم، که در حقیقت نزدیک نمودن تدریجی آنها به چیزی است مانند بالا و پایین آمدن از پلهها و نردبان [که تدریجی انجام میشود] (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۱۲)
و با توجه به اینکه ماده «درج» در معنای مرگ و هلاکت هم به کار برده میشود و «دروج» را به معنای هلاکت دانستهاند، برخی به سوی هلاکت کشاندن دانستهاند (ابنشهرآشوب، متشابه القرآن، ج۱، ص۱۸۵)
ماده «درج» در قرآن کریم جمعا ۲۰ بار آمده که تنها در همین سه صورت (درجة، درجات، نستدرج) به کار رفته است.
حدیث
۱) از امام صادق ع درباره «استدراج» سوال شد.
فرمودند: آن است که بنده گناهی مرتکب میشود پس به او مهلت، و مجددا نعمت میدهند تا اینکه بدانها سرگرم شود و از استغفار از گناهانش باز ماند؛ پس او مورد استدراج قرار گرفته است از جایی که نمیداند.
الكافي، ج۲، ص۴۵۲
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الِاسْتِدْرَاجِ؟
فَقَالَ هُوَ الْعَبْدُ يُذْنِبُ الذَّنْبَ فَيُمْلَى لَهُ وَ تُجَدَّدُ لَهُ عِنْدَهَا النِّعَمُ فَتُلْهِيهِ عَنِ الِاسْتِغْفَارِ مِنَ الذُّنُوبِ فَهُوَ مُسْتَدْرَجٌ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُ.[۱]
۲) چه موقع به استدراج گرفتار شدهایم و چه موقع، این نعمتها استدراج نیست؟
الف. از رسول الله ص روایت شده است:
هنگامی که دیدید خداوند به بنده آنچه دوست دارد میدهد و او همچنان به گناهانش ادامه میدهد، بدانید که آن استدراجی برای اوست که خداوند متعال فرمود: « آنان را از جایی که ندانند به تدریج [به سوی عذاب ابدی] کشانیم»
إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج۱، ص۷۵
وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
… وَ إِذَا رَأَيْتُمُ اللَّهَ يُعْطِي الْعَبْدَ مَا يُحِبُّ وَ هُوَ مُقِيمٌ عَلَى مَعْصِيَتِهِ فَاعْلَمُوا أَنَّ ذَلِكَ اسْتِدْرَاجٌ لَهُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ».[۲]
ب. عمر بن یزید میگوید خدمت امام صادق ع عرض کردم من از خداوند عز و جل درخواست کردم که مال و اموالی روزیام کند، روزیام کرد؛ از او خواستم که فرزندی روزیام کند، روزیام کرد؛ از او خواستم خانهای به من دهد، خانهای روزیام کرد؛ میترسم نکند مبتلا به استدراج شده باشم.
امام ع فرمود: اما جایی که حمد و سپاس خدا باشد استدراج نیست.
الكافي، ج۲، ص۹۷
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَن ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَرْزُقَنِي مَالًا فَرَزَقَنِي وَ إِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ يَرْزُقَنِي وَلَداً فَرَزَقَنِي وَلَداً وَ سَأَلْتُهُ أَنْ يَرْزُقَنِي دَاراً فَرَزَقَنِي وَ قَدْ خِفْتُ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ اسْتِدْرَاجاً.
فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ مَعَ الْحَمْدِ فَلَا.
۳) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
ای مردم! باید که خداوند شما را در هنگام نعمت ترسان ببیند، همان گونه که در نقمتها و سختیها هراسان میبیند؛
آن را كه در اموالش گشایشی داده شود و آن را استدراج ندید از امر ترسناکی خود را ایمن دانسته؛
و آنکه در اموالش بر او تنگ گرفتند و آن را امتحان ندید آرزویی [= پاداشى را كه اميد آن مىرفت] را هدر داده است .
نهجالبلاغه، حکمت۳۵۸
وَ قَالَ ع:
أَيُّهَا النَّاسُ لِيَرَكُمُ اللَّهُ مِنَ النِّعْمَةِ وَجِلِينَ كَمَا يَرَاكُمْ مِنَ النَّقِمَةِ فَرِقِينِ إِنَّهُ مَنْ وُسِّعَ عَلَيْهِ فِي ذَاتِ يَدِهِ فَلَمْ يَرَ ذَلِكَ اسْتِدْرَاجاً فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفاً وَ مَنْ ضُيِّقَ عَلَيْهِ فِي ذَاتِ يَدِهِ فَلَمْ يَرَ ذَلِكَ اخْتِبَاراً فَقَدْ ضَيَّعَ مَأْمُولًا.
۴) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
اما بعد! پس جایگاه مکر و خدعه در آتش است؛
از خدا بيمناك، و از هيبت و سطوتش بر حذر باشيد؛
خداوند پس از اتمام حجتها و بيم و وعيدها براى بندگان نمىپسندد كه از جایی که نمیدانند به انحراف و استدراج [= هلاک تدریجی] مبتلا گردند؛ و بدین سبب [= استدراج] سعی و تلاش بنده به بیراهه رود، تا آنجا كه وفاى به عهد را از ياد ببرد ولی خودش پندارد که كار خوبى مىكند؛ پيوسته در گمان و آزرو و غفلت از آن خبر مهم [= قیامت] بسر برد؛ به كار خود گرهها زند، و با جديت تمام مسیر هلاكت را درنوردد، در حالی که در مهلتی که خداوند وعده داده بسر میبرد؛ همراه با غافلان سرگرم است، و همراه با گنهكاران روزگار میگذراند، با مؤمنان بر سر اطاعت خدا جدل كند و ظاهرسازى عياشان را تحسین مینماید؛
اينها كسانيند كه دلهایشان با شبهه دمساز است، به ناحق بر ديگران بزرگى كنند، و آن را مايه تقرّب به حق پندارند!
این بدان سبب است که آنان به هوا و هوس عمل میكنند، کلام حكيمان را دگرگون میسازند، و از سر جهالت و کورباطنی آن را تحريف مینمايند، و از اين كار قصد خودنمایی و ريا دارند، نه راه هدفمندی، نه نشان راهى، نه چراغ راهنمائى.
تا اجل فرا رسد و به آبشخور نهائى خود رسند؛ و چون خداوند از نتيجه و عواقب كارشان پرده برگيرد، و آنها را از سرپوشهاى غفلت بدر آرد، به آنچه پشت كرده رو آرند و به آنچه رو آورده پشت كنند؛ نه از آرزوهائى كه [در دنیا] بدانها رسيدند سودی برند، نه از خواستههائى كه بدان نائل شدند و حاجتهائى كه کام دل از آن برآوردند؛ بلكه همه وبالشان گردد، و اينك از آنچه بدنبالش مىدويدند بگريزند.
من شما را از اين لغزشگاه بيم مىدهم، و به تقواپیشه کردن از خدایی میخوانم که غیر او سودی ندهد و …
تحف العقول، ص۱۵۴
و روي عن أمير المؤمنين ع من حكمه ص و ترغيبه و ترهيبه و وعظه
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْمَكْرَ وَ الْخَدِيعَةَ فِي النَّارِ فَكُونُوا مِنَ اللَّهِ عَلَى وَجَلٍ وَ مِنْ صَوْلَتِهِ عَلَى حَذَرٍ إِنَّ اللَّهَ لَا يَرْضَى لِعِبَادِهِ بَعْدَ إِعْذَارِهِ وَ إِنْذَارِهِ اسْتِطْرَاداً وَ اسْتِدْرَاجاً مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ وَ لِهَذَا يَضِلُّ سَعْيُ الْعَبْدِ حَتَّى يَنْسَى الْوَفَاءَ بِالْعَهْدِ وَ يَظُنَّ أَنَّهُ قَدْ أَحْسَنَ صُنْعاً وَ لَا يَزَالُ كَذَلِكَ فِي ظَنٍّ وَ رَجَاءٍ وَ غَفْلَةٍ عَمَّا جَاءَهُ مِنَ النَّبَإِ يَعْقِدُ عَلَى نَفْسِهِ الْعُقَدَ وَ يُهْلِكُهُا بِكُلِّ جَهْدٍ وَ هُوَ فِي مُهْلَةٍ مِنَ اللَّهِ عَلَى عَهْدٍ يَهْوِي مَعَ الْغَافِلِينَ وَ يَغْدُو مَعَ الْمُذْنِبِينَ وَ يُجَادِلُ فِي طَاعَةِ اللَّهِ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَسْتَحْسِنُ تَمْوِيهَ الْمُتْرَفِينَ فَهَؤُلَاءِ قَوْمٌ شَرَحَتْ قُلُوبُهُمْ بِالشُّبْهَةِ وَ تَطَاوَلُوا عَلَى غَيْرِهِمْ بِالْفِرْيَةِ وَ حَسِبُوا أَنَّهَا لِلَّهِ قُرْبَةٌ وَ ذَلِكَ لِأَنَّهُمْ عَمِلُوا بِالْهَوَى وَ غَيَّرُوا كَلَامَ الْحُكَمَاءِ وَ حَرَّفُوهُ بِجَهْلٍ وَ عَمًى وَ طَلَبُوا بِهِ السُّمْعَةَ وَ الرِّيَاءَ بِلَا سُبُلٍ قَاصِدَةٍ وَ لَا أَعْلَامٍ جَارِيَةٍ وَ لَا مَنَارٍ مَعْلُومٍ إِلَى أَمَدِهِمْ وَ إِلَى مَنْهَلٍ هُمْ وَارِدُوهُ حَتَّى إِذَا كَشَفَ اللَّهُ لَهُمْ عَنْ ثَوَابِ سِيَاسَتِهِمْ وَ اسْتَخْرَجَهُمْ مِنْ جَلَابِيبِ غَفْلَتِهِمْ اسْتَقْبَلُوا مُدْبِراً وَ اسْتَدْبَرُوا مُقْبِلًا فَلَمْ يَنْتَفِعُوا بِمَا أَدْرَكُوا مِنْ أُمْنِيَّتِهِمْ وَ لَا بِمَا نَالُوا مِنْ طَلِبَتِهِمْ وَ لَا مَا قَضَوْا مِنْ وَطَرِهِمْ وَ صَارَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ وَبَالًا فَصَارُوا يَهْرُبُونَ مِمَّا كَانُوا يَطْلُبُونَ وَ إِنِّي أُحَذِّرُكُمْ هَذِهِ الْمَزَلَّةَ وَ آمُرُكُمْ بِتَقْوَى اللَّه الَّذِي لَا يَنْفَعُ غَيْرُه… [۳]
تدبر
۱) «فَذَرْني وَ مَنْ يُكَذِّبُ بِهذَا الْحَديثِ»
بعد از اینکه انواع راههای اتمام حجت با این منکران حقیقت طی شد، خداوند باب تهدید را باز میکند و به پیامبرش میفرماید اینها که قرآن را تکذیب میکنند با من تنها بگذار و کار آنها را به من واگذار و دیگر خودت کنار بکش و دلمشغول آنها مباش که خودم کارت را کفایت کنم. (مجمعالبیان، ج۱۰، ص۵۱۰)
ثمره اجتماعی
در مقام تبلیغ دین، گاهی مخاطب بقدری لجوج و خیرهسر است که دیگر از دست مبلغ کاری ساخته نیست.
به تعبیر دیگر، در مورد برخی اشخاص، هیچ تلاشی برای هدایتشان نتیجه نمیدهد. البته ما ابتدا باید تمام تلاشمان را انجام دهیم، اما اگر تمام آنچه در توانمان بود انجام دادیم و او به راه نیامد، کار او را باید به خدا واگذار کنیم؛ و این گونه نیست که در مورد هرکسی موظف باشیم همواره و تا آخر عمر درصدد هدایتشان برآییم.
۲) «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ»
اینکه تکذیبکنندگان و دشمنان حق و حقیقت و برخی گناهکاران زندگی معمولیای دارند و هرچه دلشان میخواهد برآورده میشود، بدین معنا نیست که حتما مورد توجه و عنایت خدایند؛ خیر؛ بسیاری از مواقع، مبتلا به سنت استدراج شدهاند، یعنی خداوند آنها را در نعمتها رها کرده تا طغیانشان به نهایت خود برسد و به طور کامل نابود شوند.
یادمان باشد:
اقتضای رحمانیت خداوند و اختیار دادن او به بشر در دنیا، آن است که وسایل حرکت را در اختیار هرکسی در هر مسیری که میخواهد بپیماید قرار دهد. اگر کسی بخواهد به جهنم برود، خدا راه او را نمیبندد!
شبهه
اگر خداوند راه جهنم رفتن بر مردمان را نبسته است، آیا ما حق داریم به اسم نهی از منکر، راه را بر آنان ببندیم؟
پاسخ
پاسخ ساده این است که ما خدا نیستیم؛ و کار خدا لزوما وظیفه ما نیست؛ برخی امور اقتضای خداییِ خداست؛ اما ما به عنوان بنده وظیفه دیگری داریم.
اما پاسخ تفصیلی این است که در این سوال، بین اقتضائات نظام تکوین (اراده تکوینی خدا، و آنچه خداوند در جهان خارج محقق فرموده) با اقتضائات نظام تشریع (دستور خدا، که برای پیمودن مسیر سعادت است) خلط شده است. نهی از منکر، خواست، اراده، و دستور همان همان خدایی است که در نظام تکوین راه جهنم رفتن را هم باز گذاشته است.
به تعبیر دیگر، اقتضای اینکه خدا به انسان اختیار بدهد، این است که نظام تکوین را طوری قرار دهد که انسانها بتوانند جهنم هم بروند؛ اما اقتضای اینکه انسان به سعادت برسد این است که خداوند با اراده تشریعی خود نحوه پیمودن راه بهشت را به ما نشان دهد و ما را از ورود در جهنم برحذر دارد.
زندگی سعادتمندانه آن است که انسان، بر اساس دستورات خدا (اراده تشریعی او) رفتار کند نه اینکه به بهانه اختیاری که خدا به او داده، خلاف دستورات خدا را عمل نماید.
۳) «فَذَرْني وَ مَنْ يُكَذِّبُ بِهذَا الْحَديثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ»
چرا با اینکه چمله اول را به صورت متکلم وحده آورد (او را به من واگذار)، جمله دوم را به صورت متکلم معالغیر آورد (آنان را به استدراج میکشانیم)؟
الف. در تعبیر «متکلم معالغیر: ما» نوعی عظمت نهفته است و در این مساله (سنت استدراج و نعمت دادنی که تدریجا شخص را به هلاکت بکشاند) ملائکه موکل هم در کارند. (المیزان، ج۱۹، ص۳۹۶)
ب. …
۴) «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ»
کسی که راه بدبختی و هلاکت را میپیماید، این گونه نیست که خودش متوجه شود. بسیاری از اوقات «از جایی که نمیداند» آن هم به صورت تدریجی به وادی هلاکت میافتد.
ثمره اخلاقی
کسی که سنت استدراج را جدی بگیرد، هیچگاه از مراقبه و محاسبه نفس غافل نمیشود.
۵) «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ»
زود قضاوت نکنید و هر رفاهی را نشانه سعادت ندانید. (تفسیر نور، ج۱۰، ص۱۸۸)
۶) «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ»
بزرگترین خطر آن است که انسان از آن غافل باشد و به فکر چاره نباشد. (تفسیر نور، ج۱۰، ص۱۸۸)
[۱]. این روایات هم در همین مضمون میباشند
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ» قَالَ هُوَ الْعَبْدُ يُذْنِبُ الذَّنْبَ فَتُجَدَّدُ لَهُ النِّعْمَةُ مَعَهُ تُلْهِيهِ تِلْكَ النِّعْمَةُ عَنِ الِاسْتِغْفَارِ مِنْ ذَلِكَ الذَّنْبِ. (الكافي، ج۲، ص۴۵۲)
روي عن أبي عبد الله (ع) أنه قال إذا أحدث العبد ذنبا جدد له نعمة فيدع الاستغفار فهو الاستدراج (مجمع البيان، ج۱۰، ص۵۱۰)
عمرو بن ابراهيم اخو العباسى قال: سئلت ابا الحسن (ع) عن قوله تعالى «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ» قال يجدد لهم النعم مع تجديد المعاصى. (الأصول الستة عشر، ص۱۲۴)
[۲] . از امیرالمومنین ع در فرازی از نهجالبلاغه، خطبه۱۵۰ آمده است:
وَ طَالَ الْأَمَدُ بِهِمْ لِيَسْتَكْمِلُوا الْخِزْيَ وَ يَسْتَوْجِبُوا الْغِيَرَ حَتَّى إِذَا اخْلَوْلَقَ الْأَجَلُ وَ اسْتَرَاحَ قَوْمٌ إِلَى الْفِتَنِ وَ اشْتَالُوا عَنْ لَقَاحِ حَرْبِهِمْ لَمْ يَمُنُّوا عَلَى اللَّهِ بِالصَّبْرِ وَ لَمْ يَسْتَعْظِمُوا بَذْلَ أَنْفُسِهِمْ فِي الْحَقِّ حَتَّى إِذَا وَافَقَ وَارِدُ الْقَضَاءِ انْقِطَاعَ مُدَّةِ الْبَلَاءِ حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى أَسْيَافِهِمْ وَ دَانُوا لِرَبِّهِمْ بِأَمْرِ وَاعِظِهِمْ.
[۳] . این حدیث هم درباره سنت امهال و استدراج در آخرالزمان است:
الكافي (ط – الإسلامية)، ج۸، ص۳۸۶-۳۸۹
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ الْمُنْذِرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع [وَ رَوَاهَا غَيْرُهُ بِغَيْرِ هَذَا الْإِسْنَادِ وَ ذَكَرَ أَنَّهُ خَطَبَ بِذِي قَارٍ] فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ …
ثُمَّ إِنَّهُ سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِي زَمَانٌ لَيْسَ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ شَيْءٌ أَخْفَى مِنَ الْحَقِّ وَ لَا أَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِلِ وَ لَا أَكْثَرَ مِنَ الْكَذِبِ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ رَسُولِهِ ص وَ لَيْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذَلِكَ الزَّمَانِ سِلْعَةٌ أَبْوَرَ مِنَ الْكِتَابِ إِذَا تُلِيَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ وَ لَا سِلْعَةٌ أَنْفَقَ بَيْعاً وَ لَا أَغْلَى ثَمَناً مِنَ الْكِتَابِ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَ لَيْسَ فِي الْعِبَادِ وَ لَا فِي الْبِلَادِ شَيْءٌ هُوَ أَنْكَرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لَا أَعْرَفَ مِنَ الْمُنْكَرِ وَ لَيْسَ فِيهَا فَاحِشَةٌ أَنْكَرَ وَ لَا عُقُوبَةٌ أَنْكَى مِنَ الْهُدَى عِنْدَ الضَّلَالِ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ فَقَدْ نَبَذَ الْكِتَابَ حَمَلَتُهُ وَ تَنَاسَاهُ حَفَظَتُهُ حَتَّى تَمَالَتْ بِهِمُ الْأَهْوَاءُ وَ تَوَارَثُوا ذَلِكَ مِنَ الْآبَاءِ وَ عَمِلُوا بِتَحْرِيفِ الْكِتَابِ كَذِباً وَ تَكْذِيباً فَبَاعُوهُ بِالْبَخْسِ وَ كانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ- فَالْكِتَابُ وَ أَهْلُ الْكِتَابِ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ طَرِيدَانِ مَنْفِيَّانِ وَ صَاحِبَانِ مُصْطَحِبَانِ فِي طَرِيقٍ وَاحِدٍ لَا يَأْوِيهِمَا مُؤْوٍ فَحَبَّذَا ذَانِكَ الصَّاحِبَانِ وَاهاً لَهُمَا وَ لِمَا يَعْمَلَانِ لَهُ – فَالْكِتَابُ وَ أَهْلُ الْكِتَابِ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ فِي النَّاسِ وَ لَيْسُوا فِيهِمْ وَ مَعَهُمْ وَ لَيْسُوا مَعَهُمْ وَ ذَلِكَ لِأَنَّ الضَّلَالَةَ لَا تُوَافِقُ الْهُدَى وَ إِنِ اجْتَمَعَا وَ قَدِ اجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَى الْفُرْقَةِ وَ افْتَرَقُوا عَنِ الْجَمَاعَةِ قَدْ وَلَّوْا أَمْرَهُمْ وَ أَمْرَ دِينِهِمْ مَنْ يَعْمَلُ فِيهِمْ بِالْمَكْرِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الرِّشَا وَ الْقَتْلِ كَأَنَّهُمْ أَئِمَّةُ الْكِتَابِ وَ لَيْسَ الْكِتَابُ إِمَامَهُمْ لَمْ يَبْقَ عِنْدَهُمْ مِنَ الْحَقِّ إِلَّا اسْمُهُ وَ لَمْ يَعْرِفُوا مِنَ الْكِتَابِ إِلَّا خَطَّهُ وَ زَبْرَهُ يَدْخُلُ الدَّاخِلُ لِمَا يَسْمَعُ مِنْ حِكَمِ الْقُرْآنِ فَلَا يَطْمَئِنُّ جَالِساً حَتَّى يَخْرُجَ مِنَ الدِّينِ يَنْتَقِلُ مِنْ دِينِ مَلِكٍ إِلَى دِينِ مَلِكٍ وَ مِنْ وَلَايَةِ مَلِكٍ إِلَى وَلَايَةِ مَلِكٍ وَ مِنْ طَاعَةِ مَلِكٍ إِلَى طَاعَةِ مَلِكٍ وَ مِنْ عُهُودِ مَلِكٍ إِلَى عُهُودِ مَلِكٍ فَاسْتَدْرَجَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ وَ إِنَّ كَيْدَهُ مَتِينٌ بِالْأَمَلِ وَ الرَّجَاءِ حَتَّى تَوَالَدُوا فِي الْمَعْصِيَةِ وَ دَانُوا بِالْجَوْرِ وَ الْكِتَابُ لَمْ يَضْرِبْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ صَفْحاً ضُلَّالًا تَائِهِينَ قَدْ دَانُوا بِغَيْرِ دِينِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَدَانُوا لِغَيْرِ اللَّهِ مَسَاجِدُهُمْ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ عَامِرَةٌ مِنَ الضَّلَالَةِ خَرِبَةٌ مِنَ الْهُدَى قَدْ بُدِّلَ فِيهَا مِنَ الْهُدَى فَقُرَّاؤُهَا وَ عُمَّارُهَا أَخَائِبُ خَلْقِ اللَّهِ وَ خَلِيقَتِهِ مِنْ عِنْدِهِمْ جَرَتِ الضَّلَالَةُ وَ إِلَيْهِمْ تَعُودُ فَحُضُورُ مَسَاجِدِهِمْ وَ الْمَشْيُ إِلَيْهَا كُفْرٌ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ إِلَّا مَنْ مَشَى إِلَيْهَا وَ هُوَ عَارِفٌ بِضَلَالِهِمْ فَصَارَتْ مَسَاجِدُهُمْ مِنْ فِعَالِهِمْ عَلَى ذَلِكَ النَّحْوِ خَرِبَةً مِنَ الْهُدَى عَامِرَةً مِنَ الضَّلَالَةِ قَدْ بُدِّلَتْ سُنَّةُ اللَّهِ وَ تُعُدِّيَتْ حُدُودُهُ وَ لَا يَدْعُونَ إِلَى الْهُدَى وَ لَا يَقْسِمُونَ الْفَيْءَ وَ لَا يُوفُونَ بِذِمَّةٍ يَدْعُونَ الْقَتِيلَ مِنْهُمْ عَلَى ذَلِكَ شَهِيداً قَدْ أَتَوُا اللَّهَ بِالافْتِرَاءِ وَ الْجُحُودِ وَ اسْتَغْنَوْا بِالْجَهْلِ عَنِ الْعِلْمِ وَ مِنْ قَبْلُ مَا مَثَّلُوا بِالصَّالِحِينَ كُلَّ مُثْلَةٍ وَ سَمَّوْا صِدْقَهُمْ عَلَى اللَّهِ فِرْيَةً- وَ جَعَلُوا فِي الْحَسَنَةِ الْعُقُوبَةَ السَّيِّئَةَ وَ قَدْ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْكُمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ ص وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ كِتَاباً عَزِيزاً لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ قُرْآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ- لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرِينَ فَلَا يُلْهِيَنَّكُمُ الْأَمَلُ وَ لَا يَطُولَنَّ عَلَيْكُمُ الْأَجَلُ فَإِنَّمَا أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ أَمَدُ أَمَلِهِمْ وَ تَغْطِيَةُ الْآجَالِ عَنْهُمْ حَتَّى نَزَلَ بِهِمُ الْمَوْعُودُ الَّذِي تُرَدُّ عَنْهُ الْمَعْذِرَةُ وَ تُرْفَعُ عَنْهُ التَّوْبَةُ وَ تَحُلُّ مَعَهُ الْقَارِعَةُ وَ النَّقِمَةُ
بازدیدها: ۴۲