۸-۱۱ شوال ۱۴۴۱
ترجمه
و آبی پیوسته ریزان؛
نکات ادبی
ماءٍ
اینکه اصل کلمه «ماء» از چیست اغلب قریب به اتفاق اهل لغت بر این باورند که اصل این ماده «موه» بوده است که هاء آن به همزه تبدیل شده است؛ به قرینه اینکه تصغیر آن «مُوَيْه»، و جمع آن «مِيَاه» است و نیز به چیزی که به آن منسوب باشد نهتنها «مائی» بلکه «ماهی» و «ماوی» و به رنگ آب «موهَة» میگویند (كتاب العين، ج۴، ص۱۰۱[۱] و ج۸، ص۴۲۲[۲]؛ معجم مقاييس اللغه، ج۵، ص۲۸۶-۲۸۷[۳]؛ كتاب الماء، ج۱، ص۳۰[۴]؛ المصباح المنير، ج۲، ص۵۸۶[۵]) هرچند که معدودی از اهل لغت با این تحلیل مخالفند و اصل این کلمه را برگرفته از زبانهای عبری و سریانی میدانند (آب در عبری «می» و در سریانی «میا» گفته میشود) که این کلمه به صورت «ماء» در زبان عربی تبدیل شده و بر این باورند که همزه آن بوده که در برخی از کلمات به هاء تبدیل شده است و معتقدند آنچه در زبان عربی شایع است تبدیل همزه به هاء است نه بالعکس (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۱، ص۲۲۱[۶]) که البته این سخن اخیر ایشان موارد نقضی دارد و باید گفت که هرچند ورود اصل این کلمه از زبانهای عبری و سریانی بعید نیست؛ اما در هر صورت در زبان عربی با آن به صورت ماده «موه» معامله کردهاند چنانکه نه تنها تصغیر و جمع و صفت منسوب از آن ساختهاند بلکه آن را به صورت فعل هم به کار بردهاند چنانکه برای داخل شدن کشتی در آب تعبیر يقال «مَاهت السّفينةُ؛ تَمُوه و تَمَاه» به کار میبرند و حتی فعل متعدی از آن هم ساختهاند چنانکه «مَوَّهَ» و «أَمْهَى» را برای آب دادن به چیزی یا کسی به کار بردهاند؛ ویا کلمه «ماویة» را برای آینه (از این جهت که در قدیم از آب به عنوان آینه استفاده می کردند) [و ظاهرا به تبع آن برای «سنگ بلور»] به کار میبردهاند. (معجم مقاييس اللغه، ج۵، ص۲۸۶-۲۸۷[۷]؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۸۴[۸]) و علاوه بر این در گویشهای مختلف عرب این کلمه علاوه بر «ماء» به صورتهای «ماءة» و «ماة» هم تلفظ میشده است (تهذيب اللغة، ج۱۵، ص۴۶۴[۹])
در هر صورت اصل این ماده را به معنای هر چیزی که مایع باشد و منحصر در آب خالص نیست (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۱، ص۲۲۰[۱۰]) [که آیاتی مانند «أَ لَمْ نَخْلُقْكُمْ مِنْ ماءٍ مَهينٍ» (مرسلات/۲۰) و «خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ» (طارق/۶) که به منی هم ماء اطلاق شده میتواند موید این برداشت باشد؛ مگر اینکه این اطلاقات را مجازی بگیریم] و به تعبیر دیگر معنای محوری این ماده عبارت است از رقت جرم چیزی همراه با صفای آن و نیز سیلان داشتنش (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۲۱۳۱) دانستهاند؛ و در قرآن کریم هم از این ماده فقط همین کلمه «ماء» به کار رفته است؛ که اگرچه در اغلب کاربردهایش در خصوص همین آب معمولیای است که میشناسیم، اما ظاهرا در برخی آیات معانی عمیقتری میز مد نظر بوده که گویی این آب متعارف صرفا تجلیای از یک حقیقت ماورایی عظیم میباشد؛ چنانکه در جایی عرش خداوند را بر آب می داند و این مساله را در عرض آفرینش آسمانها و زمین مطرح کرده؛ و فلسفه همه اینها را آزمودن انسانها معرفی نموده است «وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (هود/۷) و در عرصههای آخرت – چه برای بهشتیان و چه جهنمیان «ماء»ای هست: «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ … كَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِي النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَميماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ» (محمد۱۵) یعنی هم بهشتیان با آبهایی دمخورند همانند این آیه که در وصف جایگاه اصحاب یمین از آبی همواره ریزان سخن میگوید: «وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ» (واقعه/۳۱) و جهنمیان از بهشتیان از آبی که به آنها داده شده طلب میکنند «وَ نادى أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ» (اعراف/۵۰) و هم در خود جهنم هم آبهایی هست که با آن نهتنها جهنمیان عذاب میشوند (سُقُوا ماءً حَميماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ) بلکه برای رفع عطش خود نیز از آنها مینوشند «مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ يُسْقى مِنْ ماءٍ صَديدٍ» (ابراهیم/۱۶) «وَ إِنْ يَسْتَغيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً» (کهف/۲۹) و اینها نشان میدهد که چه بسا آیهای که آفرینش هر چیز زندهای را از «ماء» معرفی کرده: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُون»َ (انبیاء/۳۰) اگرچه ممکن است به همین آب ظاهری اشارهای داشته باشد اما چهبسا به یک حقیقت دیگر هم اشاره دارد؛ یعنی شاید از جنس همان مائی است که عرش خدا بر آن است؛ یا آن مائی که از مهمترین نعمتها و نقمتهای اخروی است.
ماده «موه» و به تعبیر دقیقتر کلمه «ماء» جمعا ۶۳ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
مَسْكُوبٍ
ماده «سکب» در اصل دلالت دارد بر ریختن چیزی؛ چنانکه غالبا در خصوص ریختن آب به کار میرود (معجم مقاييس اللغه، ج۳، ص۸۸[۱۱]: مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۱۶[۱۲]) برخی گفتهاند که در مقابل «سفح» که ریختن چیزی است که لازم بودن از ریختن آن حفظ و صیانت شود؛ این ماده دلالت بر صرف ریختن دارد بدون ملاحظه هرگونه حفظ و صیانتی؛ و البته استعمالش بیشتر در خصوص مادیات است و در جایی است که این ریزش پیاپی و مستمر باشد (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۵، ص۱۹۲[۱۳]) و برخی هم با توجه به کلماتی مانند «سَکبَه» که به معنای پوسته يا سبوسهى سر كه ريخته مىشود؛ و یا «اسکابة» که قطعه چوبى است كه در دهانه مشك مینهند و روى آنرا میبندند تا چيزى از آن خارج نشود، بر این باورند که اصل این ماده جریان یافتن هر امر مایع یا سستی است در یک مجرای دقیق که به آسانی و با انضباط تا رسیدن به مقرش انجام شود (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۰۳۹) اما به نظر میرسد دقیقترین مطلب سخن ابوهلال عسکری باشد که اصل ماده «سکب» را «ریزش پیاپی» معرفی کرده است چنانکه به اسبی هم که یکسر به تاخت میرود و از حرکت بازنمیایستد هم «فرس سکب» گویند و تعبیر «وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ» (واقعه/۵۶) هم دلالت دارد بر ریزشی که دائمی است و منقطع نمیگردد؛ و تفاوتش با کلمانی مانند «صبّ» هم در همین است که ماده «صبب» برای ریختن یک دفعه است؛ اما ماده «سکب» برای ریختن مستمر؛ لذا وقتی میخواهند چیزی را در قالب بریزند تعبیر «صب» استفاده می کنند نه «سکب». وی همچنین تفاوتش را با «سفح» نیز نه در حرمت داشنن یا نداشتن چیزی که ریخته میشود؛ بلکه در سرعت ریخته شدن میداند و علت اینکه به خون ریخته شده هم «دم مسفوح» گفته میشود به خاطر این است که خون با شدت و سرعت ازرگهای مقتول بیرون میزند و بدین مناسبت به پایین کوه [که غالبا آب در آن محل جمع میشود] «سفح الجبل» گویند چرا که سیل به سرعت بدان سو میریزد. (الفروق في اللغة، ص۳۰۸-۳۰۹[۱۴])
ماده «سکب» همین یکبار در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
۱) از امام صادق ع روایت شده است که رسول الله ص به امیرالمومنین ع وصایایی فرمود و از خداوند خواست که وی را در انجام آنها موفق بدارد. چهارمین سفارش ایشان این بود:
چهارم، کثرت گریستن از خشیت خداوند که همانا برای تو به ازای هر قطرهای هزار خانه در بهشت بنا شود.
الكافي، ج۸، ص۷۹
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ كَانَ فِي وَصِيَّةِ النَّبِيِّ ص لِعَلِيٍّ ع أَنْ قَالَ:
يَا عَلِيُّ أُوصِيكَ فِي نَفْسِكَ بِخِصَالٍ فَاحْفَظْهَا عَنِّي ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ أَعِنْهُ أَمَّا الْأُولَى … الرَّابِعَةُ كَثْرَةُ الْبُكَاءِ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ يُبْنَى لَكَ بِكُلِّ دَمْعَةٍ أَلْفُ بَيْتٍ فِي الْجَنَّة.
توجه:
در من لا يحضره الفقيه، ج۴، ص۱۸۸[۱۵]؛ المحاسن، ج۱، ص۱۷[۱۶] این حدیث با سندهای دیگری آمده فقط به جای «الفُ بیتٍ: هزار خانه» تعبیر «بیتٌ: خانهای» آمده است.
۲) از امام باقر ع روایت شده است که رسول الله ص درباره آیه »و از آسمان آبی مبارک نازل کردیم» فرمودند:
هیچ آبی در زمین نیست مگر اینکه آب آسمان با آن مخلوط شده باشد.
الكافي، ج۶، ص۳۸۷
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي قَوْلِهِ تَعَالَى «وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً» قَالَ: لَيْسَ مِنْ مَاءٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا وَ قَدْ خَالَطَهُ مَاءُ السَّمَاءِ.
تدبر
۱) «وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ»
این آیات در بیان حال و روز اصحاب یمین بود. بعد از اینکه به بودن آنان در درختان سر و طلح و در سایهای گسترش یافته اشاره کرد اکنون از آبی پیوسته ریزان سخن میگوید. «ماء» هم میتواند اشاره به مایعی روان و همین آبی باشد که عرفاً میشناسیم و هم اشاره باشد به یک حقیقت ملکوتیای که بنیان آفرینش هر موجود زنده (وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ؛ انبیاء/۳۰) و بلکه بنیان هر «واقعیت ماسوی الله»ای است و به تعبیر قرآن کریم عرش بر آن است (وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ؛ هود/۷). همچنین ماده «سکب» بر ریختن و جاری شدنی که انقطاع پیدا نکند دلالت دارد؛ و این عدم انقطاع هم میتواند ناظر به جریان آب باشد و هم استمرار همیشگی اصل این نعمت.
در هر صورت درباره اینکه مقصود از این تعبیر چیست، دیدگاههای متنوعی بیان شده است؛ از جمله:
الف. آبی که شب و روز به ریزشی الهی ریزان است و هیچگاه منقطع نمی گردد (مجمع البيان، ج۹، ص۳۳۰[۱۷]) یعنی چهبسا اشاره باشد به آبشارهایی که در میان آن باغهای بهشتی جریان دارد و چهره محل استقرار بهشتیان را بسیار دلانگیز میسازد.
ب. آبی است که بر شرابهای بهشتی ریخته میشود تا با آن مخلوط شود [و آن را رقیق کند] (التبيان في تفسير القرآن، ج۹، ص۴۹۶[۱۸]) و چیزی که میتواند موید چنین معنایی باشد مقایسهای است که در سوره انسان بین شراب عباد الله (که ظاهرا همان مقرباناند) و شراب ابرار (که ظاهرا همان اصحاب یمیناند)شده؛ که جام شرابی که ابرار می نوشند، رقیقشدهای از چشمه کافوری است که عباد الله آن را به جوشش درمیآورند: «إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً؛ عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجيراً» (انسان/۶)
ج. آبی که براحتی برای آنان ریخته میشود که مزیتش این است که هم حسن و صفای آب کاملا آشکار است و هم به دست آوردنش زحمتی ندارد (به نقل از التبيان في تفسير القرآن، ج۹، ص۴۹۶[۱۹] و مجمع البيان، ج۹، ص۳۳۰ و مفاتيح الغيب، ج۲۹، ص۴۰۵[۲۰]) برخلاف بسیاری از مناطق زندگی در دنیا که باید آب را از چاهها بکشند ویا از رودخانهها به سمت محل زندگیشان هدایت کنند (الجامع لأحكام القرآن (قرطبی)، ج۱۸، ص۲۰۹[۲۱]).
د. آبی که ریخته میشود و جریان دارد بدون اینکه در شکافهای زمین باشد (سفیان ثوری، به نقل از جامع البيان (طبری)، ج۲۷، ص۱۰۶[۲۲]: و مجمع البيان، ج۹، ص۳۳۰[۲۳]) که مقصود وی از اینکه در شکافهای زمین نباشد:
د.۱. اشاره به این است که روی زمین جاری باشد نه در درون زمین (منهج الصادقين، ج۹، ص۱۴۶[۲۴]) یعنی بدون اینکه زمین را حفر کنند در دسترس آنها باشد (مجمع البحرين، ج۲، ص۸۳[۲۵]) که در این صورت به دیدگاه قبل نزدیک میشود.
د.۲. اشاره به یک وضعیت معجزهآسا که آب نه بر روی زمین بلکه در فضای آسمان جاری باشد (مفاتيح الغيب، ج۲۹، ص۴۰۶[۲۶]
ه. با توجه به حدیثی که در جلسه قبل درباره حقیقت ماورایی این آیات گذشت که میفرمود همانا اینها [حکایتِ] عالِم است و آنچه از وی بیرون میآید! (جلسه ۹۹۷، حدیث۶) و نیز با توجه به روایاتی که اصحاب یمین را اصحاب امیرالمومنین ع و شیعیان ایشان خواندهاند چهبسا اشاره به علوم حقهای است که از جانب اهل بیت ع همچون باران رحمت همواره بر سر مومنان در همین دنیا ریخته میشد و این تجسم همین امر در بهشت بوده باشد (بحار الأنوار، ج۲۴، ص۱۰۴[۲۷]) در واقع این آب همواره ریزان اشاره باشد به معارف و فیوضات الهی که در بهشت همواره از جانب خداوند بر بهشتیان افاضه میگردد (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۵، ص۱۹۲[۲۸])
و. …
۲) «وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ»
در این آیات که درباره اصحاب یمین است این آیه را میتوان مقایسه کرد با آیاتی در خصوص سابقون که درباره نوشیدنی آنان بود (یطُوفُ عَلَیهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ؛ بِأَكْوابٍ وَ أَباریقَ وَ كَأْسٍ مِنْ مَعینٍ؛ واقعه/۱۷-۱۸). چرا برای اینان از آب ریزان» و برای سابقون از شرابهایی در جامها و تنگها که به آنان تقدیم میکنند سخن گفت:
الف. گویی حال و روز سابقون را به بهترین حال و روز شهرنشینان تشبیه کرد و حال اصحاب یمین را به برترین حال و روزی که بادیهنشینان آرزویش را دارند. (تفسير كنز الدقائق، ج۱۳، ص۳۰[۲۹])
ب. مقربان همان عبادالله هستند که مستقیما فیوضات خود را از خداوند رحمان دریافت میکنند و با جامی الهی سرمست میشوند و این خدمتکارانی که پیرامون آنان در گردشاند دارند صرفا آن جام الهی را برای آنان میآورند وگرنه ساقی آنان پروردگارشان است؛ چنانکه در جای دیگر در وصف آنان فرمود «وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ … وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» (انسان/۱۹-۲۱) اما اصحاب یمین که همان ابرارند با واسطه این مقربان از فیوضات الهی بهرهمند میشوند؛ و از این رو نوشیدنی آنان همچون آبی است که از چشمههایی که عبادالله جوشاندهاند (تدبر۱.ب) همچون آبشاری از جانب آن عالمان الهی بر روی آنان میریزد (تدبر۱.ه)
ج. آنچه برای اصحاب یمین است آبی است ریزان؛ یعنی علرغم اینکه به مقامات بالایی رسیدهاند اما بالاتر از انان هم خبری هست و آن آب از بالا بر آنان میریزد؛ اما فوق مقام سابقون مقامی نیست؛ پس آنچه برای سابقون است جامی است از شراب که عدهای که پیرامون و خادم آناناند از موضع پایین به آنان تقدیم میکنند.
د. …
[۱] . موه: المُوهَةُ: لون الماء، يقال: ما أحسن مُوهَةُ وجهِهِ. و تصغير المَاءِ: مُوَيْه. و الجميع: المِيَاهُ، و النسبة إلى الماء: مَاهِي. و مَاهَتِ السفينة تَمُوهُ و تَمَاهُ، إذا دخل فيها الماء. و أَمَاهَتِ الأرضُ، أي: ظهر فيها النز. و أَمَاهَتِ السفينةُ بمعنى: مَاهَتْ.
[۲] . الْمَاءُ: مدّته في الأصل زيادة، و إنما هي خلف من هاء محذوفة. و بيان ذلك أنه في التصغير: مُوَيْهٌ، و في الجميع: مِيَاهٌ. و من العرب من يقول: هذه مَاءَةٌ، كبني تميم، يعنون الركية بمائها. و منهم من يؤنثها، فيقول: مَاةٌ واحدة، مقصورة .. و منهم: من يمدها فيقول: مَاءٌ كثير على قياس شاة و شاء. و الْمَاوِيَّةُ: حجر البلور، قال طرفة: «و عينان كَالْمَاوِيَّتَيْنِ استكنتا / بكهفي حجاجي صخرة قلت مورد» و ثلاث مَاوِيَّاتٍ و مَاوِيٌّ، و لو تكلف منه فعل لقيل مِمْوَأَةٌ بوزن امرأة. و يقال: تسمى القردة الأنثى: مَيَّةٌ، و هي اسم امرأة أيضا.
[۳] . الميم و الواو و الهاء أصلٌ صحيح واحد، و منه يتفرّع كَلِمُه، و هي المَوَه أصل بناء الماء، و تصغيرهُ مُوَيْه، قالوا: و هذا دليلٌ على أنّ الهمزة في الماء بدل من هاء. … و يقال في النسبة إلى ماه ماهِيٌّ و مائيٌّ، و إلى ماءٍ مائيٌّ و ماوِيٌّ.
[۴] . اعْلَمْ، رحمك الله، أنّ الماء كلمةٌ هكذا على حِيالها، ذَكروا أنّ همزتها مُنقلبة عن هاء، لأنّ تصغيرها مُوَيْه و جمعها أَمْوَاهٌ و مِيَاه.
[۵] . الْمَاءُ: أصْلُهُ (مَوَهٌ) فَقُلِبَتِ الْوَاوُ أَلِفاً لِتَحَرُّكِهَا و انْفِتَاح مَا قَبْلَهَا فَاجْتَمَعَ حَرْفَانِ خَفِيَّانِ فَقُلِبَتِ الْهَاءُ هَمْزَةً وَ لَمْ تُقْلَبِ الْأَلِفُ لِأَنَّهَا أُعِلَّتْ مَرَّةً و العَرَبُ لَا تَجْمَعُ عَلَى الْحَرْفِ إِعْلَالَيْنِ وَ لِهذَا يُرَدُّ إِلَى أَصْلِهِ فِى الْجَمْعِ وَ التَّصْغِيرِ فَيُقَالُ (مِيَاهٌ) و (مُوَيْهٌ) و قَالُوا (أَمْوَاهٌ) أَيْضاً مِثْلُ بَابٍ وَ أَبْوَابٍ وَ رُبَّمَا قَالُوا (أَمْواءٌ) بِالْهَمْزِ عَلَى لَفْظِ الْوَاحِدِ … و (مَاهَتِ) الرَّكِيَّةُ (تَمُوهُ) (مَوْهاً) و (تَمَاهُ) أَيْضاً كَثُرَ مَاؤُهَا و (أَمَاهَهَا) اللّهُ أَكْثَرَ مَاءَهَا و (أَمَاهَ) الْحَافِرُ بَلَغَ الْمَاءَ و (أَمَاهَ) الْمُجَامِعُ أَلْقى (مَاءَهُ) وَ (مَوَّهْتُ) الشَّىءَ طَلَبْتُهُ بِمَاءِ الذَّهَبِ و الْفِضَّةِ وَ قَوْلٌ (مُمَوَّهٌ) أَىْ مُزَخْرَفٌ أَوْ مَمْزُوجٌ مِنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ.
[۶] . و هذه الكلمة مأخوذة من العبريّة و السريانيّة، و الأصل مى و ميا، يائيّة، ثمّ تصرّف في العربيّة فصار ماء، و قد يقال ماها، و يشتقّ منه بالاشتقاق الانتزاعىّ، فيقال: ماه يموه و يماه و أماه و موّه، و قلب الهمزة هاءا معمول به في لسانهم، كما قال في الشافية في الإبدال- و الهاء من الهمزة مسموع في أرقت و أرحت و إيّاك و لإنّك و أذا، فيقال: هرقت، هرحت، هيّاك، لهنّك، هذا. و هذا باعتبار كون الهاء مهموسا و فيه رخاوة، و الهمزة من الحروف الشديدة و المجهورة، مضافا الى قرب مخرجيهما. فالقول بأنّ أصل ماء موه: في غير مورده.
[۷] . و يقال: مَوَّهْتُ الشّيءَ، كأنّك سقيته الماء. و مَوَّهت الشّيءَ: طَلَيْتُه بفِضَّةٍ أو ذهب، كأنَّهم يجعلون ذلك بمنزلةِ ما يُسقَاه. و قالوا: ما أحسَنَ مُوهَةَ وجهِه، أي تَرقرُقَ ماءِ الشَّباب فيه. و من الباب الماوِيّة: حجر البِلَّور، و كذلك الماوية: [المِرآة]. قال طرَفة: «عينانِ كالماويَّتينِ استكنَّتا / بكهفَىْ حَجاجَيْ صخرةٍ قَلْتِ مَوْرِدِ» يقال مَاهت السّفينةُ تَمُوه و تَمَاه. دَخَل فيها الماء. و أماهَتِ الأرضُ: ظهَرَ فيها نَزٌّ. و أمَاهَ الفحلُ: ألقَى ماءَه في رَحِم الأُنْثى. و رجلٌ ماهُ القَلب، أي كثير ماءِ القلب. قال الراجز: «إنّك يا جَهضَمُ ماهُ القَلْبِ» قالوا: و يكون صاحب ذلك بليداً، أُخرِج ماهٌ مُخْرَج مال. و أمَهتُ السِّكّين و أمْهَيْتُه: سقيته.
[۸] . قال تعالى: وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍ [الأنبياء/ ۳۰]، و قال: وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً [الفرقان/ ۴۸]، و يقال مَاهُ بني فلان، و أصل ماء مَوَهٌ، بدلالة قولهم في جمعه:أَمْوَاهٌ، و مِيَاهٌ. في تصغيره مُوَيْهٌ، فحذف الهاء و قلب الواو، و رجل مَاهِي القلب: كثُر ماءُ قلبه «۲»، فماه هو مقلوب من مَوَهٍ أي: فيه ماء، و قيل: هو نحو رجل قَاهٍ، و مَاهَتِ الرَّكِيَّةُ تَمِيهُ و تَمَاهُ، و بئر مَيِّهَةٌ و مَاهَةٌ، و قيل: مَيْهَةٌ، و أَمَاهَ الرَّجُلُ، و أَمْهَى: بَلَغَ المَاءَ.
[۹] . الليث: الماء: مَدَّتُه في الأصل زيادة، و إنما هي خَلف من «هاء» محذوفة. و بيان ذلك أنه في التصغير: «مُوَيه»، و في الجمع: مِيَاه. قال: و من العرب من يقول: هذه ماءة، كبني تميم، يَعنون: الركّية بمائها. فمنهم من يَرويها ممدودة، و منهم من يقول: ماةَ، مَقْصورة، و ماء كثير، على قياس: شاة و شاء. قلت: أصل «الماء»: ماه، بوزن «تاه»، فثقلت الهاء مع السّاكن قبلها فقلبوا الهاء مدّة، فقالوا: ماء، كما ترى. و الدليل على أن الأصل فيه الهاء قولُهم: أَماه فلان رَكِيَّة، و قد ماهت الركيّة، و هذه مُوَيْهة عذبة. و يُجمع: مياهاً. و قد ذكرت هذا في معتل «الهاء» بأكثر من هذا الشَّرح. و الماء، الميم مُمالة و الأَلف ممدودة: حكاية أصوات الشاء و الظّباء، قال ذو الرّمة: «داعٍ يُناديه باسم الماءِ مَبْغُومُ» و قال الكناني: مَوّيت ماءً حَسنة، إذا كتبتها. و حكى اللّحياني عن الرُّؤَاسي، يقال: هذه قصيدة مَوويّة: قافيتها «ما»، و لوَويّة، إذا كانت على «لا». و قال غيره: قصيدة مائّية و ماويّة، و لائيّة و لاويّة، و يائية و ياويّة.و هذا أَقيس. و الماويّة: المرآة، أصلها مائية، فقُلبت المَدّة واواً؛ كما يقال: شاوِيّ. و قال: «الماوّية» بتشديد الياء، هي المرآة، نُسبت إلى الماء لصفائها، و أن الصور ترى فيها كما ترى في الماء الصافي، و الميم أصلية فيها.
[۱۰] . أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو مطلق ما يكون مايعا غير جامد، من ماء مطلق أو مضاف الى شيء من النباتات أو الثمرات أو غيرها، إلّا أنّه عند الإطلاق ينصرف الى الماء الخالص. و بهذه المناسبة تستعمل المادّة في مفاهيم- الطلى و الحسن و ماه القلب و المزج و غيرها.
[۱۱] . السين و الكاف و الباء أصلٌ يدلُّ على صبّ الشىء. تقول: سكب الماء يسكبه. و فرسٌ سَكْبٌ، أى ذرِيعٌ، كأنه يسكُبُ عدْوَه سكبا، و ذلك كتسميتهم إيّاه بحراً.
[۱۲] . قال عزّ و جلّ: وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ [الواقعة/ ۳۱]، أي: مصبوب، و فرس سَكْبُ الجري، و سَكَبْتُهُ فَانْسَكَبَ، و دمع سَاكِبٌ، متصوّر بصورة الفاعل، و قد يقال: مُنْسَكِبٌ، و ثوب سَكْبٌ، تشبيها بالمنصبّ لدقّته و رقّته كأنّه ماء مسكوب.
[۱۳] . أنّ الأصل الواحد في هذه المادّة: هو الصبّ من دون قيد الحصانة، كما قلنا في السفح بأنّه كان صبّا فيما من شأنه الحصانة و المحفوظيّة، و أكثر استعمال هذه المادّة في المادّيّات و في المتتابع انحدارا.
[۱۴] . (الفرق) بين السكب و الصب و السفوح و الهمول و الهطل: أن السكب هو الصب المتتابع، و لهذا يقال فرس سكب اذا كان يتابع الجري و لا يقطعه و منه قوله تعالى (وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ) لأنه دائم لا ينقطع، و الصب يكون دفعة واحدة، و لهذا يقال صبه في القالب و لا يقال سكبه فيه لأن ما يصب في القالب يصب دفعة واحدة، و السفوح اندفاع الشيء السائل و سرعة جريانه، و لهذا قيل دم مسفوح لأن الدم يخرج من العرق خروجا سريعا، و منه سفح الجبل لأن سيله يندفع اليه بسرعة، و الهمول يفيد أن الهامل يذهب كل مذهب من غير مانع و لهذا قيل أهملت المواشي اذا تركتها بلا راع فهي تذهب حيث تشاء بلا مانع، و أما الهمر فكثرة السيلان في سهولة و منه يقال همر في كلامه اذا أكثر منه و رجل مهمار كثير الكلام و ظبية همير بسيطة الجسم، و الهطل دوام السيلان في سكون. كذا حكى السكري، و قال الهطلان مطر الى اللين ما هو، و أما السح فهو عموم الانصباب و منه يقال شاة ساح كأن جسمها أجمع يصب و دكا.
[۱۵] . رَوَى الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عُلْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَلِيٍّ ع يَا عَلِيُّ أُوصِيكَ فِي نَفْسِكَ بِخِصَالٍ فَاحْفَظْهَا ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ أَعِنْهُ أَمَّا الْأُولَى … الرَّابِعَةُ كَثْرَةُ الْبُكَاءِ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يُبْنَى لَكَ بِكُلِّ دَمْعَةٍ بَيْتٌ فِي الْجَنَّة.
[۱۶] . ُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أُوصِيكَ يَا عَلِيُّ فِي نَفْسِكَ بِخِصَالٍ فَاحْفَظْهَا اللَّهُمَّ أَعِنْهُ الْأُولَى … وَ الرَّابِعَةُ الْبُكَاءُ لِلَّهِ يُبْنَى لَكَ بِكُلِّ دَمْعَةٍ بَيْتٌ فِي الْجَنَّة.
[۱۷] . «وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ» أي مصبوب يجري الليل و النهار و لا ينقطع عنهم فهو مسكوب بسكب الله إياه في مجاريه.
[۱۸] . و قوله «وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ» أي مصبوب على الخمر يشرب بالمزاج.
[۱۹] . و قال قوم: يعني مصبوب يشرب على ما يرى من حسنه و صفائه، و لا يحتاجون الى تعب في استقائه.
[۲۰] . فخر رازی بعد از این توضیح حالت دیگری را هم تصویر میکند که آب چنان وفور نعمت است که بر زمین ریختنش ناگوار نیست؛ اما چون بسیار بعید بود نیاوردیم و خود وی هم این نظر را برنمیگزیند: «وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ» فيه أيضا وجوه الأول: مسكوب من فوق، و ذلك لأن العرب أكثر ما يكون عندهم الآبار و البرك فلا سكب للماء عندهم بخلاف المواضع التي فيها العيون النابعة من الجبال الحاكمة على الأرض تسكب عليها الثاني: جار في غير أخدود، لأن الماء المسكوب يكون جاريا في الهواء و لا نهر هناك، كذلك الماء في الجنة الثالث: كثير و ذلك الماء عند العرب عزيز لا يسكب، بل يحفظ و يشرب، فإذا ذكروا النعم يعدون كثرة الماء و يعبرون عن كثرتها بإراقتها و سكبها، و الأول أصح.
[۲۱] . (وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ) أي جار لا ينقطع واصل السكب الصب، يقال: سكبه سكبا، و السكوب انصبابه، يقال: سكب سكوبا، و انسكب انسكابا، أي و ماء مصبوب يجرى الليل و النهار في غير أخدود لا ينقطع عنهم. و كانت العرب أصحاب بادية و بلاد حارة، و كانت الأنهار في بلادهم عزيزة لا يصلون إلى الماء إلا بالدلو و الرشاء فوعدوا في الجنة خلاف ذلك، و وصف لهم أسباب النزهة المعروفة في الدنيا، وهي الأشجار و ظلالها، و المياه و الأنهار و اطرادها.
[۲۲] . و قوله: وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ يقول تعالى ذكره و فيه أيضا ماء مسكوب، يعني مصبوب سائل في غير أخدود. كما: حدثنا ابن حميد، قال: ثنا مهران، عن سفيان وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ قال: يجري في غير أخدود
[۲۳] . قيل مسكوب يجري دائما في غير أخدود عن سفيان و جماعة.
[۲۴] . وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ و آب ريخته شده يعنى آبى كه از جنت عدن ببوستانهاى ديگر ريزان ميشود يا آبى كه خداى در بهشت جارى سازد بر وفق مدعاى بهشتيان در كميت و كيفيت و اينية يا آبى كه دايم جارى باشد و هرگز منقطع نشود يا جوى آن بر روى زمين باشد نه در شكافهاى زمين يا آنكه بشراب ايشان مزج كنند و يا بجهة آشاميدن ايشان در آنان ريزند بدون آنكه ايشان مرتكب آن شوند و بدانكه چون حق سبحانه تشبيه فرمود حال سابقان را در تنعم باكمل آنچه اهل زمين تصور آن نمايند تشبيه نمود حال اصحاب يمين را به اكمل آنچه اصحاب بوادى تمناى آن كنند تا اشعار باشد بتفاوت مرتبه بين الحالين.
[۲۵] . قوله تعالى: ماءٍ مَسْكُوبٍ أي سائل مصبوب يجري على وجه الأرض من غير حفر، يقال سَكَبْتُ الماء سَكْباً و سُكُوباً: صببته. و ماء سَكْبٌ: أي مَسْكُوبٌ، وصف بالمصدر كقولهم ماء صب و ماء غور.
[۲۶] . جار في غير أخدود، لأن الماء المسكوب يكون جاريا في الهواء و لا نهر هناك، كذلك الماء في الجنة.
[۲۷] . عَلِيُّ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ نَصْرِ بْنِ قَابُوسَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ وَ فاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ قَالَ يَا نَصْرُ إِنَّهُ لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ النَّاسُ إِنَّمَا هُوَ الْعَالِمُ وَ مَا يَخْرُجُ مِنْهُ» بيان هذا من غرائب التأويل و لعل المراد أنه ليس حيث تذهب الناس من انحصار جنة المؤمنين في الجنة الصورية الأخروية بل لهم في الدنيا أيضا ببركة أئمتهم ع جنات روحانية من ظل حمايتهم و لطفهم الممدود في الدنيا و الآخرة و ماء مسكوب من علومهم الحقة التي بها تحيا النفوس و الأرواح و فواكه كثيرة من أنواع معارفهم التي لا تنقطع عن شيعتهم و لا يمنعون منها و فرش مرفوعة مما يلتذون بها من حكمهم و آدابهم بل لا يلتذ المقربون في الآخرة أيضا في الجنان الصورية إلا بتلك الملاذ المعنوية التي كانوا يتنعمون بها في الدنيا كما يشهد به بعض الأخبار و مرت الإشارة إليه في كتاب المعاد و أشبعنا القول فيه في كتاب عين الحياة.
[۲۸] . هذه المفاهيم من جهة الظاهر معلومة، و أمّا من جهة المعنى و الروحانيّة: فلعلّ الماء إشارة الى انحدار العلوم و المعارف اللطيفة و الفيوضات الربّانيّة، بعد الاستقرار في محيط ظلّ الربوبيّة و تحت قيموميّة العزيز الحكيم، و الانقطاع عن ما سواه، راجع موادّ الكلمات.
[۲۹] . وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ (۳۱): يسكب لهم أن شاءوا و كيف شاءوا بلا تعب، أو مصبوب سائل، كأنّه لمّا شبّه حال السّابقين في التّنعّم بأعلى ما يتصور لأهل المدن، شبّه حال أصحاب اليمين بأكمل ما يتمنّاه أهل البوادي، إشعارا بالتّفاوت بين الحالين.
بازدیدها: ۱۴۵