ترجمه
روحالامین آن را نازل کرد. [یا: روحالامین با آن نازل شد.]
نکات ترجمهای و نحوی
«الامین» صفت برای «الروح» است، که چون معرفه است، به شخص خاصی دلالت دارد که ظاهرا همان حضرت جبرئیل امین است؛ و چون صفت (و نه مضاف الیه) است، پس باید بگوییم «روح امین»، و تعبیر «روحالامین» تعبیر دقیقی نیست؛ اما از آنجا که اولا این تعبیر در زبان فارسی به صورت یک اصطلاح درآمده است؛ و ثانیا تعبیر «روح امین» معرفه و مشخص بودن آن را نمیرساند، بنابراین از همان تعبیر «روحالامین»استفاده شد.
دو گونه قرائت برای عبارت «نَزلَ بِهِ الرُّوح» به نحو متواتر روایت شده است: برخی[۱] حرف «ز» را بدون تشدید و «الروحُ» را مرفوع (فاعل نزل) قرائت کردهاند؛ و برخی[۲] حرف «ز» را با تشدید و «الروحَ» را منصوب (مفعول نزل) قرائت کردهاند. بر اساس حالت اول، چنین ترجمه میشود «روحالامین با آن نازل شد» [مگر اینکه حرف «بـ» را باء تعدیه بگیریم که در ادامه توضیح داده میشود] و در حالت دوم ترجمه میشود «[ربالعالمین] روحالامین را با آن نازل کرد.» هر دو قرائت جزء قرائات معتبر است (مجمع البيان۷/ ۳۱۸) یعنی هردو حالت توسط فرشته وحی و خود پیامبر اکرم ص قرائت شده است.
در عبارت «نَزلَ بِهِ»، اغلب مفسران، حرف «بـ» را به عنوان «عامل متعدی کردن» [و به معنای حرف «را» در فارسی] گرفتهاند [در زبان عربی، برخی افعال لازم، با اضافه کردن حرف «بـ» متعدی میشوند؛ مثلا «جاء زیدٌ» یعنی زید آمد؛ اما «جاء بزَیدٍ» یعنی زید را آورد] که در این صورت، حتی اگر «ز« را بدون تشدید بخوانیم، باز ترجمهاش میشود «آن را نازل کرد»؛ اما برخی «بـ» را باء ملابست [یا مصاحبت]، و عبارت «به» را در موضع «حال» دانستهاند (إعراب القرآن و بيانه۷/ ۱۳) که در این حالت، باید به صورت «همراه با آن» ویا «در حالی که متلبس به قرآن بود» ترجمه شود.[۳]
حدیث
۱) از امام صادق ع سوال میشود پیامبر اکرم ص گاهی میفرمود: جبرئیل گفت و این مطلبی است که جبرئیل به من دستور داده و گاهی حالت بیهوشی به ایشان دست میداد.
امام صادق ع فرمودند: وقتی وحی [مستقیما] از جانب خدا به سوی او میآمد و جبرئیل بین آنها [واسطه] نبود، آن حالت به خاطر سنگینی وحی از جانب خدا پیش میآمد؛ اما وقتی بین او و خدا جبرئیل [واسطه] بود آن حالت بدیشان دست نمیداد و [در اینجا بود که] میفرمود: جبرئیل به من گفت و این مطلب را جبرئیل به من دستور داده است.
الأمالي (للطوسي)، ص۶۶۳
الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْقَزْوِينِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ وَهْبَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الزَّعْفَرَانِيِّ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ:
قَالَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا: أَصْلَحَكَ اللَّهُ، كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَقُولُ: قَالَ جَبْرَئِيلُ، وَ هَذَا جَبْرَئِيلُ يَأْمُرُنِي، ثُمَّ يَكُونُ فِي حَالٍ أُخْرَى يُغْمَى عَلَيْهِ.
قَالَ: فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: إِنَّهُ إِذَا كَانَ الْوَحْيُ مِنَ اللَّهِ إِلَيْهِ لَيْسَ بَيْنَهُمَا جَبْرَئِيلُ، أَصَابَهُ ذَلِكَ لِثِقْلِ الْوَحْيِ مِنَ اللَّهِ، وَ إِذَا كَانَ بَيْنَهُمَا جَبْرَئِيلُ لَمْ يُصِبْهُ ذَلِكَ، فَيَقُولُ: قَالَ لِي جَبْرَئِيلُ، وَ هَذَا جَبْرَئِيلُ يَأْمُرُنِي.[۴]
۲) از امام صادق ع روایت شده است:
جبرئیل این گونه بود که وقتی نزد پیامبر ص میآمد مانند یک عبد [متواضعانه] در مقابل او مینشست و بر او وارد نمیشد مگر اینکه اذن میگرفت.
علل الشرائع، ج۱، ص۷
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّهِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ جُمَيْعٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
كَانَ جَبْرَئِيلُ إِذَا أَتَى النَّبِيَّ ص قَعَدَ بَيْنَ يَدَيْهِ قِعْدَةَ الْعَبْدِ وَ كَانَ لَا يَدْخُلُ حَتَّى يَسْتَأْذِنَه.[۵]
۳) از امام صادق ع سوال میشود چگونه رسول خدا در آنچه از جانب خدا نازل میشد نگران نبود که مبادا تحت مداخلات شیطان واقع نشده باشد؟
فرمود: وقتی خداوند بندهای را به رسالت برمی گزیند، بر او سکینه و وقاری نازل میکند به نحوی که آنچه از جانب خدای عز و جل به او میرسد [از جانب خدا بودنش برایش بقدری آشکار است که] مانند چیزی است که با چشم میبیند.
تفسير العياشي، ج۲، ص ۲۰۱
عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع كَيْفَ لَمْ يَخَفْ رَسُولُ اللَّهِ ص فِيمَا يَأْتِيهِ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ مِمَّا يَنْزِغُ بِهِ الشَّيْطَانُ قَالَ
فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ إِذَا اتَّخَذَ عَبْداً رَسُولًا أَنْزَلَ عَلَيْهِ السَّكِينَةَ وَ الْوَقَارَ فَكَانَ يَأْتِيهِ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِثْلُ الَّذِي يَرَاهُ بِعَيْنِه.[۶]
تدبر
۱) در تدبر ۱ جلسه ۱۱۱ بیان شد وقتی هنگام نسبت دادن بیان مطلبی به شخصی، با وصفِ آن شخص (نه فقط اسم او) از او یاد کنند، میخواهند نشان دهند که آن وصف در آن کار مدخلیت دارد. اینکه در نزول وحی، جبرئیل با عنوان «روح امین» معرفی شده، دو نکته دارد: اولا افق وحی در افق جسم و حسمانیات نیست؛ و ثانیا امانتداری در این انتقال به طور کامل حفظ شده است. این نکته خط بطلانی است بر باور کسانی که معتقدند در نزول وحی و بیان عربی آن (که در دو آیه بعد بدان تصریح میشود) تصرفات نفسانی و فرهنگی شخص نبی تاثیرگذار بوده است.
مطالب زیر را به علت دشواری و پیچیدگی در کانال نگذاشتم
۲) آیا جبرئیل همان الروح الامین است؟ در اغلب روایات، الروح الامین به عنوان وصف جبرئیل آمده است، مثلا: «فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: … إِنَّمَا هَذَا جَبْرَئِيلُ الرُّوحُ الْأَمِينُ يُخْبِرُنِي بِهِ عَنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ» (التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص۴۳۸) اما در معدودی از روایات این دو جدای از همدیگر مطرح شدهاند؛ مثلا: «نَزَلَ جَبْرَئِيلُ وَ الرُّوحُ الْأَمِينُ وَ عِدَّةٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ لَا يُحْصِي عَدَدَهُم…» (بصائر الدرجات، ج۱، ص۵۰۶) و در آیه۴ سوره قدر هم مشخصا الروح غیر از ملائکه معرفی شده است؛ اما این دوئیت آنها لزوما به معنای استقلال کامل آنها (در عرض هم بودن آنها) نیست خصوصا که آیه ۲ سوره نحل (يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوح) دلالت بر نوعی تفوق وجودی روح بر ملائکه دارد و به نظر میرسد روح موجودی است که احاطه وجودی بر جبرئیل و سایر ملائکه دارد (برای بحث بیشتر به رساله انسان قبل الدنیا (علامه طباطبایی) مراجعه کنید)
۳) «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ»: با توجه به شباهت این آیه با آیه ۱۰۲ سوره نحل که میفرماید «نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَق» به نظر میرسد الروح الامین همان الروح القدس است. اما در اینجا امین را برای روح به صورت وصف آورد، اما در آنجا «القدس» را برای روح به صورت اضافه آورد. یعنی القدس امری است که این روح مال او و وابسته به اوست (مثلا کتاب من یعنی کتاب مال من است)، نه اینکه قدوسیت وصف روح باشد.
در جای دیگری که روح در یک ترکیب اضافی آمده تعبیر روحی در آیه نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي (حجر/۲۹) میباشد. با توجه به اینکه «القدوس» یکی از اوصاف خداست (حشر/۲۲ و جمعه/۱) احتمالا «القُدُس» تعبیر دیگری از همان «القُدُّوس» است و از اینجا یکی بودن «روحی» (که در انسان دمیده شده) با «روحالقدس» که نازل کننده وحی است، نتیجه میشود. اگر این استدلال درست باشد معلوم میشود روح القدس از حقیقت خلیفهاللهیِ انسان جدا نیست (زیرا آن انسانی که نفخت فیه من روحی شد همان انسانی است که خدا او را به عنوان خلیفه خود معرفی کرد و ملائکه مامور سجده بر او شدند) و آنگاه آنکه وحی را نازل میکند (که روحالقدس نام دارد) مرتبهای از حقیقت انسان کامل است که وحی را بر مرتبه دیگری از او فرو میآورد و البته آن مرتبه، امین است یعنی این گونه نیست که چون مرتبهای از انسان کامل وحی را بر مرتبهای دیگر فرود آورده، این مستلزم دخل و تصرفهای انسانی و فرهنگی شده باشد.
توجه شود که این مطلب به هیچ عنوان به معنای انکار وجود فرشتهای به نام جبرئیل به عنوان واسطه وحی نیست؛ بلکه توجه به عظمت حقیقت انسانی است که به مقام خلیفهاللهی رسیده است (به حدیث۲ دوباره دقت شود). مخصوصا اگر به مسجود ملائکه بودن وی توجه کنیم (که سجده بر کسی یعنی صددرصد در اختیار و تابع وی بودن) براحتی معلوم میشود که چنین فرشتهای وجود دارد و واقعا واسطه میشود بین شخص نبی در دنیا (مرتبه دنیوی وجود نبی) و آن مرتبه حقیقت باطنی وی که با تعبیر «من روحی» از او یاد شده است و مسجود همه ملائکه است و این روح چنانکه در بند قبلی اشاره شد فوق جبرئیل است.
نکته آخر اینکه بین توضیح فوق از این آیات، که بعد از اینکه قرآن را تنزیل ربالعالمین دانست، در مقام بیان چگونگی این تنزیل، و نسبت روحالقدس با جبرئیل و پیامبر ص است با این دیدگاه که «قرآن از انشائات پیامبر است [!] که از مرتبهای از نفسش که الروح الامین نام دارد به مرتبه دیگری از نفسش که قلب نام دارد نازل شده» و به قول علامه طباطبایی از سخیفترین سخنان است (المیزان۱۵/ ۳۱۷) فاصله بسیار زیادی است در حد فاصله ایمان و کفر.
[۱] . که عبارتند از قرائات ابن عامر و حمزة و الكسائي و أبو بكر عن عاصم و يعقوب و خلف و حسن بصری (در میان قرائات سبعه، قرائت کوفه)
[۲] . که عبارتند از «نافع و ابن كثير و أبو عمرو و حفص عن عاصم و أبو جعفر» (در میان قرائات سبعه، قرائات مکه و مدینه و بصره)
[۳] . علامه طباطبایی با توجه به اینکه مقام بیان، درباره نزول قرآن است، نه معیت جبرئیل با قرآن، با سخن فوق مخالفت کردهاند (المیزان۱۵/ ۳۱۷) اما با توجه به امکان استعمال یک لفظ در چند معنا، این مخالفت وجهی ندارد و سیاق، اگرچه یک معنا را ترجیح میدهد، اما لزوما معنای دیگر را – مادامی که نادرست نباشد- نمیتواند کنار بگذارد. همچنین به نظر میرسد حتی میتوان «بـ» را باء سببیت گرفت، یعنی روحالامین به وسیله آن نازل شد که البته این معنا نیاز به شرح و توضیح دارد اما با توجه به حقیقت قرآن معنای نادرستی نیست.
[۴] . همچنین به این روایت توجه کنید:
أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ وَ الْفَضْلِ ابْنَيْ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيَّيْنِ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ الْغَشْيَةُ الَّتِي كَانَتْ تُصِيبُ رَسُولَ اللَّهِ ص إِذَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ الْوَحْيُ فَقَالَ ذَاكَ إِذَا لَمْ يَكُنْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَحَدٌ ذَاكَ إِذَا تَجَلَّى اللَّهُ لَهُ قَالَ ثُمَّ قَالَ تِلْكَ النُّبُوَّةُ يَا زُرَارَةُ وَ أَقْبَلَ بِتَخَشُّع (التوحيد (للصدوق)، ص۱۱۵)
زراره از امام صادق ع در مورد آن حالت غشیه (حالتی شبیه بیهوشی که عمده اعضای بدن از کار میافتد) که در هنگام نزول وحی بر رسول خدا ص عارض میشد، سوال کرد؛ فرمودند: آن وقتی بود که بین ایشان و خداوند هیچکس نبود، هنگامی بود که خدا بر او تجلی میکرد. سپس امام صادق ع با حالت خشوع به زراره رو کرد و گفت: ای زراره! آن است نبوت.
[۵] . سُئِلَ الصَّادِقُ ع عَنِ الْغَشْيَةِ الَّتِي كَانَتْ تَأْخُذُ النَّبِيَّ ص أَ كَانَتْ تَكُونُ عِنْدَ هُبُوطِ جَبْرَئِيلَ ع فَقَالَ لَا إِنَّ جَبْرَئِيلَ كَانَ إِذَا أَتَى النَّبِيَّ ص لَمْ يَدْخُلْ عَلَيْهِ حَتَّى يَسْتَأْذِنَهُ وَ إِذَا دَخَلَ عَلَيْهِ قَعَدَ بَيْنَ يَدَيْهِ قِعْدَةَ الْعَبْدِ وَ إِنَّمَا ذَلِكَ عِنْدَ مُخَاطَبَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِيَّاهُ بِغَيْرِ تَرْجُمَانٍ وَ وَاسِطَةٍ.حَدَّثَنَا بِذَلِكَ الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زَيْدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع (كمال الدين و تمام النعمة، ج۱، ص۸۶)
[۶] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْفَرَّاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا عَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَّ جَبْرَئِيلَ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِالتَّوْفِيقِ. (التوحيد (للصدوق)، ص: ۲۴۲ تفسير العياشي، ج۲، ص: ۲۰۱)
بازدیدها: ۲۵