ترجمه
به زبان عربی روشن [قرآن را نازل کرد]
نکات ترجمه
«مُبين» از ریشه «بین» است. کلمه «بین» (که در زبان فارسی هم رایج است) از کلماتی است که اصطلاحا از اضداد است؛ یعنی هم به معنای «فصل» (فاصله و جدایی) به کار میرود و هم به معنای «وصل» (اتصال و به هم رسیدن). (مجمعالبحرین۶/ ۲۱۷) و «بیان» به معنی آشکار کردن است و به کلام از این جهت بیان میگویند که آشکارکننده مافیالضمیر است (مفردات/۱۵۸) و با توجه به ریشه کلمه، برخی گفتهاند بیان به معنای آشکار کردن بعد از ابهام و اجمال است و به کلام از این جهت بیان میگویند که در آن انسان باید با جدا کردن کلمات و سپس اتصال برقرار کردن بین آنها مراد مبهم خود را آشکار کند. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم۱/ ۳۶۷) و «بیِّنه» [= دلیل] هم از همین ریشه و به معنای چیزی است که دلالت کاملا آشکار داشته باشد (مفردات/۱۵۷)
حدیث
۱) از یکی از دو امام باقرع و صادق ع درباره آیه «بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ» (به زبان عربی مبین) سوال میشود. میفرمایند:
[یعنی] زبانها را بیان میکند؛ اما زبانها نمیتوانند آن را بیان کنند. [ظاهرا یعنی از عهده بیان هر مطلبی به هر زبانی که باشد برمیآید؛ اما هیچ زبانی توانایی آن را ندارد که مطالب آن را آن گونه که سزاوار است به زبان خود بیان و ترجمه کند. البته مرحو فیض کاشانی در توضیح این گفته« مبین از ابانه است یعنی اختلاف را از بین مردم دارای زبانهای مختلف برمیدارد» (الوافی۹/ ۱۷۷۱)[۱]]
الكافي، ج۲، ص۶۳۲
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنِ الْحَجَّالِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ قَالَ يُبِينُ الْأَلْسُنَ وَ لَا تُبِينُهُ الْأَلْسُنُ.
۲) از امام باقر ع روایت شده است که:
خداوند متعال هیچ کتاب و وحیای نفرستاد مگر اینکه [اصل آن] به عربی بود؛ که در محل شنوایی پیامبران، به زبان قومشان درمیآمد …
علل الشرائع، ج۱، ص۱۲۶
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ الماذراني بِالْبَصْرَةِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو قِلَابَةَ عَبْدُ الْمَلِكِ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا غَانِمُ بْنُ الْحَسَنِ السَّعْدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُسْلِمُ بْنُ خَالِدٍ الْمَكِّيُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ: مَا أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى كِتَاباً وَ لَا وَحْياً إِلَّا بِالْعَرَبِيَّةِ فَكَانَ يَقَعُ فِي مَسَامِعِ الْأَنْبِيَاءِ ع بِأَلْسِنَةِ قَوْمِهِمْ وَ كَانَ يَقَعُ فِي مَسَامِعِ نَبِيِّنَا بِالْعَرَبِيَّةِ فَإِذَا كَلَّمَ بِهِ قَوْمَهُ كَلَّمَهُمْ بِالْعَرَبِيَّةِ فَيَقَعُ فِي مَسَامِعِهِمْ بِلِسَانِهِمْ… . [۲]
تدبر
۱) «بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ …»: این آیه بخوبی نشان میدهد که این گونه نبوده است که قرآن صرفا یک مکاشفه شخص پیامبر ص بوده باشد که به زبان خود، از آن مکاشفه حکایت کرده باشد. بلکه این آیه صریحا میفرماید: آنچه که بر پیامبر نازل شده، به زبان عربی نازل شده است.
(یک شاهد مهم بر اینکه الفاظ قرآن هم از جانب خداوند میباشد، این است که از همان ابتدای نبوت، خود پیامبر ص و نیز دیگران، بین «قرآن» و «احادیث قدسی» تفاوت میگذاشتهاند و مهمترین وجه این تفاوت هم در این بوده که در قرآن، خود الفاظ هم تعیین شده از جانب خدا بوده، و اگر کسی معانی قرآنی را بدون الفاظ قرآن و صرفا به صورت «نقل به مضمون» بیان کند، کسی آن سخن را قرآن نمیداند؛ اما در حدیث قدسی، الفاظ از جانب شخص پیامبر ص بوده و لذا اگر کسی مضمون حدیث قدسی را نقل کند (همانند سایر احادیث نبوی) همچنان حدیث محسوب میشود.)
۲) «بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ …» میدانیم که خواندن سوره حمد، ونیز خواندن یک سوره (به عنوان قرآن) در نمازهای واجب، واجب است. این آیه (در کنار آیات و احادیث دیگر) یکی از ادلهای است که فقها برای اثبات وجوب عربی خواندن نماز بدان تمسک میکنند؛ زیرا این آیه بوضوح، زبان قرآن را عربی میداند و همانگونه که اگر ترجمه شعر حافظ به زبانهای دیگر (و حتی ترجمه آن به نثر ساده فارسی) را کسی «شعر حافظ» به حساب نمیآورد، ترجمه قرآن هم قرآن محسوب نمیشود و اگر کسی نماز را به زبان فارسی بخواند، نماز بدون قرآن (حمد و سوره) خوانده است.[۳]
۳) چرا نفرمود: « بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ» و فرمود «بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبينٍ»؟ (توجه شود که «مبین» وصف برای «لسان» است)[۴]
اگرچه اغلب مفسران، وصف «مبین» را در حد یک تاکید بر «خالی از ابهام بودن» قرآن دانستهاند[۵]، اما شاید بتوان آن را توضیحی درباره زبان خاص قرآن دانست؛ بدین بیان که زبان قرآن، هم «عربی» است و هم «مبین»، یعنی علاوه بر عربی بودن، همه زبانها را پوشش میدهد و هر مفهومی در هر زبانی را میتواند آشکار کند؛ اما هیچ زبانی این ظرفیت را ندارد که بتواند تمام معانی قرآن را آشکار کند (حدیث۱). شاهد بر این مدعا هم احادیثی است که بیان میکند حتی برای پیامبران دیگر هم وحی با همین زبان میآمده و بعد به زبان قوم آنها تبدیل میشده است[۶] (حدیث۲). توضیح بیشتر در وبلاگ به آدرس زیر:
yekayehqurandarrooz.parsiblog.com/Posts/115
توضیح بیشتر مطلب فوق، که در کانال نیامد
قرآن درجایی میفرماید «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ» (رسولی نفرستادیم مگر به زبان قوم خود؛ ابراهیم/۴) و در موارد متعددی مخاطب رسالت پیامبر اکرم ص را همه جهانیان (و نه فقط قوم عرب) معرفی کرده است: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاس» (سبأ/۲۸).[۷]
چهبسا این آیه میخواهد بفرماید زبان قرآن، عربی هست، اما نه عربی سادهای که فقط مال قوم عرب باشد و در عرض زبانهای دیگر قرار بگیرد (که در هر زبانی برخی مفاهیم هست که زبان دیگر از آشکار کردن آن عاجز است و این عجز در زبان عربی عادی هم وجود دارد)؛ بلکه زبان قرآن، هم «عربی» است و هم «مبین»، یعنی علاوه بر عربی بودن، همه زبانها را پوشش میدهد و هر مفهومی در هر زبانی را میتواند آشکار کند؛ اما هیچ زبانی این ظرفیت را ندارد که بتواند تمام معانی قرآن را آشکار کند (حدیث۱).
شاهد بر این مدعا هم اینکه حتی برای پیامبران دیگر هم وحی با همین زبان میآمده و بعد به زبان قوم آنها تبدیل میشده است[۸] (حدیث۲) و شاید به همین جهت است که قرآن، که عین نسخه اصلی وحی است، معجزه شده؛ اما سایر کتب آسمانی چون به زبان دیگری تبدیل شدهاند، (همانند ترجمههای قرآن) وجه اعجازگونه خود را از دست دادهاند.
شاهد دیگری بر این مدعا این است که با اینکه همگان فصاحت و بلاغت قرآن را بسیار بالاتر از نهجالبلاغه میدانند، اما افراد عربزبانی که خواستهاند به فصاحت و بلاغت برسند (مانند جاحظ، ادیب و سخنور معروف عرب)، به حفظ خطبههای نهجالبلاغه روآوردهاند زیرا فهم همه آنها این بوده که خطبههای نهجالبلاغه نهایتا قابلیت تقلید را دارد اما قرآن قابلیت تقلید ندارد و جنسش متفاوت است.
شاید بتوان این را هم شاهدی دیگر بر این مدعا دانست که حفظ قرآن برای اهل هر زبانی که حتی اصلا عربی بلد نیستند، نسبتا آسان است؛ در حالی که همان افراد اگر بخواهند یک متن فصیح عربی دیگر (مثلا نهجالبلاغه) را حفظ کنند، مادام که معانی آن را به زبان خود نفهمند، برایشان تقریبا ناممکن است.
و شاید به همین جهت است که زبان همه بهشتیان، به طور یکسان زبان عربی معرفی شده است. (یعنی گویی این عربی مبین، زبان فطرت آدمی است)
اگر این نکته درست باشد، آنگاه معلوم میشود دلیلی که ابوحنیفه برای خواندن نماز به غیرعربی (مثلا فارسی) ارائه کرده، نیز بیوجه است. دلیل وی این است که هر پیامبری به لسان قوم خود بوده و چون دین اسلام برای همه اقوام است، پس، زبان پیامبر همه زبانها بوده [و زبان عربی موضوعیتی ندارد و اهل هر زبانی، اگر قرآن را به زبان خود بخوانند، «قرآن» خواندهاند.] (به نقل از: الخلاف۱/ ۳۴۴). علمای شیعه و علمای سایر فرقههای اهل سنت، در رد ادعای او، به کلمه «لسان عربی» در همین آیه استناد کردهاند؛ اما اشکال وی را حل نکردهاند؛ اما طبق بیان فوق، اگر به تعبیر «لسان عربی مبین» استناد میکردند، اشکال وی هم پاسخ مییافت؛ زیرا این زبان، چون مبین است، پس همه زبانهای دیگر را پوشش میدهد. به تعبیر دیگر، زبان قرآن، عربیای که لسان قوم پیامبر ص است، نیست (که اشکال ابوحنیفه وارد باشد) بلکه زبان قرآن، «عربی مبین»ی است که زبانی جهانی و برای همگان میباشد.
البته مطالب فوق، در حد یک فرضیه است که نیازمند بررسیهای بیشتر و مشاهده شواهد موافق و مخالف است.
نکته تکمیلی در تدبر ۳ جلسه ۱۱۷
[۱] . عبارت فیض کاشانی چنین است: «يبين الألسن من الإبانة يعني يرفع الاختلاف من بين أصحاب الألسن المختلفة من الناس.»
همچنین شریف لاهیجی در تفسیر این حدیث گفته است: «يعنى قرآن به لسان عربي است كه بيان ميكند زبانها را باين معنى كه قرآن بيان ميكند احكام و قصص را كه نازل گشته بودند بزبانها غير زبان عربى و بيان نميكند آن قرآن را هر زبانى كه باشد بلكه مبين آن زبان جماعتىاند كه جبرئيل بدولتخانه آنها نازل ميشد.» تفسير شريف لاهيجي، ج۳، ص۳۹۶
[۲] . چند حدیث دیگر که به آیه ارتباط پیدا میکند:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَوْمَ فَتْحِ مَكَّةَ: يَا أَيُّهَا النَّاسُ- إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَذْهَبَ عَنْكُمْ بِالْإِسْلَامِ نَخْوَةَ الْجَاهِلِيَّةِ وَ تَفَاخُرَهَا بِآبَائِهَا- إِنَّ الْعَرَبِيَّةَ لَيْسَتْ بِأَبٍ وَ وَالِدَةٍ- وَ إِنَّمَا هُوَ لِسَانٌ نَاطِقٌ، فَمَنْ تَكَلَّمَ بِهِ فَهُوَ عَرَبِيٌّ، أَلَا إِنَّكُمْ مِنْ آدَمَ وَ آدَمُ مِنْ تُرَابٍ وَ أَكْرَمُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم (تفسير القمي، ج۲، ص۳۲۲)
رسول خدا ص در فتح مکه فرمود: ای مردم! بدرستی که خداوند با اسلام غرور و نخوت جاهلی و تفاخر به پدران را از باطل کرد؛ همانا «عربیت» نه پدر است و نه مادر؛ بلکه فقط یک زبان گویاست؛ که کسی به این زبان تکلم کند، «عربی» است؛ بدانید که همه شما از آدم هستید؛ و آدم از خاک است؛ [پس جایی برای فخرفروشی به خاطر اصل و نسب نمیماند] و گرامیترین شما نزد پروردگار، کریمترین شماست.
حَنَانٌ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: صَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمِنْبَرَ يَوْمَ فَتْحِ مَكَّةَ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَذْهَبَ عَنْكُمْ نَخْوَةَ الْجَاهِلِيَّةِ وَ تَفَاخُرَهَا بِآبَائِهَا أَلَا إِنَّكُمْ مِنْ آدَمَ ع وَ آدَمُ مِنْ طِينٍ أَلَا إِنَّ خَيْرَ عِبَادِ اللَّهِ عَبْدٌ اتَّقَاهُ إِنَّ الْعَرَبِيَّةَ لَيْسَتْ بِأَبٍ وَالِدٍ وَ لَكِنَّهَا لِسَانٌ نَاطِقٌ فَمَنْ قَصُرَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ يُبْلِغْهُ حَسَبُهُ أَلَا إِنَّ كُلَّ دَمٍ كَانَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ أَوْ إِحْنَةٍ وَ الْإِحْنَةُ الشَّحْنَاءُ فَهِيَ تَحْتَ قَدَمِي هَذِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. (الكافي، ج۸، ص۲۴۶)
حَدَّثَنَا الْحَاكِمُ أَبُو الْحَسَنِ عَبْدُ الْحَمِيدِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحُسَيْنِ النَّيْسَابُورِيُّ الْفَقِيهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ قَالَ حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الْهَاشِمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَمْرٍو الضَّرِيرُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ عَبَّادٍ الْمُهَلَّبِيُّ عَنْ مُوسَى بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ التَّمِيمِيِّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: كُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص …
فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَفْصَحَكَ وَ مَا رَأَيْنَا الَّذِي هُوَ أَفْصَحُ مِنْكَ فَقَالَ وَ مَا يَمْنَعُنِي مِنْ ذَلِكَ وَ بِلِسَانِي نَزَلَ الْقُرْآنُ بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ- وَ حَدَّثَنَا الْحَاكِمُ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو عَلِيٍّ الرِّيَاحِيُّ عَنْ أَبِي عَمْرٍو الضَّرِيرِ بِهَذَا الْحَدِيثِ. (معاني الأخبار، ص۳۲۰)
[۳] . در میان مکاتب مختلف شیعه و سنی غیر از ابوحنیفه (رئیس مکتب حنفی) همگی نماز به زبان فارسی را نماز نمیدانند و یکی از ادله همه مکاتب دیگر در نقد نظر ابوحنیفه هم همین آیه است.
[۴] . الجدول في إعراب القرآن۱۹/ ۱۲۳
[۵] . اغلب مفسران درباره کلمه مبین توضیحی ندادهاند و حداکثر اینکه گفتهاند به معنای «واضحالمعنی» میباشد (تفسیر صافی۴/ ۵۱) یا «مبين للمقاصد تمام البيان» (المیزان۱۵/ ۳۲۰) یا « مبين للناس ما بهم إليه الحاجة في دينهم» (مجمعالبیان۷/۳۲) یا «يبيّن لهم بلغته» (بحرالعلوم۲/ ۵۶۲) و حداکثر این است که گفتهاند « «مبين» بيان كننده حق و باطل مىباشد يعنى هم زبان فصيح و روشن و هم روشنگر حقائق است، گويى بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ راجع به الفاظ و «مبين» راجع به معانى است.» (تفسير أحسن الحديث، ج۷، ص۴۱۰) و شاید کاملترین بیان در ضقوق مختلف این بیان باشد: « و المراد بالمبين الفصيح الظّاهر الكلمات و الحروف، أو الظّاهر المعاني و الواضح المقاصد، أو المبيّن للمقاصد، أو المبيّن للالسن فانّه كما في الخبر يبيّن الألسن و لا تبيّنه الألسن فانّ لغة العرب لسعتها و سعة التّصرّف في هيآت كلماتها تبيّن جميع اللّغات بمحض التّصرّف في هيآت كلماتها و ليست تلك السّعة في سائر اللّغات فلا يبيّن سائر اللّغات بدون التّقييدات لكلماتها لغة العرب فانّ الضّرب بتصريفاته في هيآته يدلّ على عدّة معان متخالفة لا يمكن تبيينها بسائر اللّغات الّا بضمّ قيوداته عديدة فانّ الضّرب يفيد معناه المصدرىّ و هيئة ضرب يفيد المعنى المصدرىّ مع زمانه و نسبته و فاعله و ذكورة فاعله و وحدته و هكذا سائر متصرّفاته و ليس سائر اللّغات كذلك فهو يبيّن الألسن بهيآت كلماته و لا تبيّنه الألسن الّا بضمائم و قيودات لكلماتها» (تفسير بيان السعادة في مقامات العبادة، ج۳، ص: ۱۶۳)
در میان اهل لغت هم اغلب به تعابیر مختصری مانند «واضح الدلاله» بسنده کردهاند و فقط ابنمنظور است که گزینههای متعددی را [ظاهرا از زجاج] نقل کرده است: «قال الزجاج: بانَ الشيءُ و أَبانَ بمعنى واحد. و يقال: بانَ الشيءُ و أَبَنتُه، فمعنى مُبين أَنه مُبينٌ خيرَه و برَكَته، أَو مُبين الحقَّ من الباطل و الحلالَ من الحرام، و مُبينٌ أَن نُبُوَّةَ سيدنا رسول الله، صلى الله عليه و [آله و] سلم، حقٌّ، و مُبين قِصَصَ الأَنبياء» (لسان العرب۱۳/ ۶۸)
اما مطلبی که در اینکه «فقط بخواهد بگوید قرآن خالی از ابهام است» تردید ایجاد میکند، این است که اتفاقا به اذعان همه مفسران قرآن حاوی مطالبی است که فهم آن برای اغلب افراد دشوار است و حتی بعضا چنان رمزگونه است که هنوز اغلب مفسران راهی به فهم آن پیدا نکردهاند و آن همان حروف مقطعه است.
[۶] . ویا اینکه زبان بهشتیان زبان عربی معرفی شده است.
[۷] . و نیز: وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولا (نساء/۷۹) ؛ وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمين (انبیاء/۱۰۷)
[۸] . ویا اینکه زبان بهشتیان زبان عربی معرفی شده است.
بازدیدها: ۸۲۸
سلام ممنونم از توضیحات خوبتون . فقط یک عرض کوچک داشتم ،بین ابهام داشتن و ثقیل بودن تفاوت است. ابهام در جایی به کار میرود که مطلب گره دارد یعنی متن و به تبع آن نویسنده نقصی در بیان دارد. در حالیکه ثقیل مطلبی است که گره و نقص ندارد بلکه عمیق است و لذا برای همه قابل درک نیست به همین جهت خداوند نیز قرآن را متصف به ثقل کرده است. موفق باشید.
بله؛ درست است
بنده هم مبین را در مقابل ابهام گذاشته ام نه در مقابل ثقیل.