۱۲-۱۴ شوال ۱۴۴۶
ترجمه
پس برایش هیچ قوّتی و هیچ یاوری نخواهد بود.
نکات ادبی
قُوَّةٍ
قبلا بیان شد که اصل این کلمه از ماده «قوی»، یا از نظر برخی همچون أزدی و حسن جبل: «قوو» است. ابن فارس بر این باور است که این ماده از موادی است که در اصل بر دو معنای مقابل هم دلالت میکند (شبیه «قسط» که هم برای عدل به کار میرود و هم برای ظلم)؛ یکی از آن دو معنا شدت و نقطه مقابل ضعف است؛ با کلماتی همچون «قوت» ویا «قوی» (نقطه مقابل ضعیف)؛ که «مُقْوِى» در این شق، به معنای کسی است که اصحاب و شترانش قویاند؛ و معنای دیگر خلاف این است که بر یک نحوه کمفایده بودن دلالت دارد؛ مانند «قَوَاء» که به معنای زمینی است که کسی در آن سکونت نمیکند؛ و «أقْوَت الدّارُ» یعنی خانه خالی شد؛ و «باتَ فلانٌ القَواءَ» یعنی فلانی بدون اینکه غذا بخورد بیتوته کرد؛ و «مُقْوِى» در این شق، به معنای شخصی است که زاد و توشهای به همراه ندارد. راغب اصفهانی نیز ظاهرا همین را قبول دارد؛ زیرا از سویی کاربرد کلمه «قَوَاء» به معنای بیابان [معنایی که به نحوی به فقر و نداری برمیگردد] را قبول کرده و معنای «أَقْوَى الرّجل» را به معنای «در بیابان واقع شدن» که گاه کنایه از فقیر بودن است دانسته و لذا به تبع بسیاری از مفسران آیه «مَتاعاً لِلْمُقْوینَ» (واقعه/۷۳) را ناظر به همین حال و هوا [بیابانگردان یا نیازمندان] دانسته است؛ و از سوی دیگر توضیح خود را ناظر به معنای قوت دانسته و البته تذکر میدهد که «قوت» گاهی به معنای قدرت به کار میرود مانند: « خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ» (بقرة/۶۳) و گاهی به معنای آمادگی موجود در چیزی؛ که تعبیر «بالقوه» در این معنا بسیار شایع است که مثلا میگویند این دانه بالقوه درخت است.
اما مرحوم مصطفوی این معنای دوم قوت را اصل این ماده دانسته و معتقد است که اصل ماده «قوی» به معنای آن چیزی است که امکان عمل را برای موجودات زنده فراهم میآورد و مبدا فعل است و مراتب شدید و ضعیف دارد؛ یعنی هم با اینکه قوت به معنای شدت باشد مخالفت میکند؛ و قدرت را یکی از مصادیق این قوت میداند؛ و هم در مورد کلمه «مقوین» با تفاسیر رایج از این کلمه (به معنای مسافران و کسانی که در بیابان نزول میکنند) مخالفت میکند و سعی میکند معنای «نیازمند» را با این توجیه به این ماده برگرداند که اقواء (باب افعال) نظر به جهت صدور و نسبت به فاعل است و معنای آن «خود را قوی و دارای قوت کردن» است و «مقوین» یعنی کسانی که وظیفهشان قوی کردن خود و عائله خویش و رفع ضعف و جاجت به طعام و … میباشد؛ و بیان شد که مناقشاتی بر نظر ایشان وارد میباشد.
اما حسن جبل بر این باور است که معنای محوری این ماده «شدتی است که در اثنای آن یک چسبندگی ویا دربرگرفتنی همراه با امتداد باشد»چنانکه به رشتههای یک ریسمان که در هم پیچیده شده «قُوّة» گفته میشود؛ و یا به تخم مرغی که حاوی جوجه باشد «قاویة» میگویند و وقتی جوجه آن را بشکافد بدان «قُوَیّ» گویند؛ و «قوت» در مقابل ضعف هم شدت در بدن و چسبندگی و استحکام درونی شیء است؛ و «قواء» هم زمین پهناور (دارای امتداد) و خشکی است که زمینش از خشکی حالت چسبندگی به هم پیدا کرده است؛ و «مقوین» هم به کسانی میگویند که مسافر در قواء هستند و زاد و توشهشان تمام شده است؛ و البته برخی گفتهاند که «مقوی» هم از اضداد است؛یعنی هم به معنای فقیر است (از همین زمین قواء) و هم از «أقوی» به معنای آن که چارپایانش قوی و اموالش فراوان شده است …
چنانکه اشاره شد کلمه «قوة» در قرآن عموما به معنای قدرت به کار رفته است؛که گاه ناظر به قوت بدنی است مانند «وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً» (فصلت/۱۵) «فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ» (كهف/۹۵) و گاه به معنای قوت قلب است مانند «يا يَحْيى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ« (مريم/۱۲) و گاه به معنای یاور بیرونیای است که به شخص کمک کند؛ اعم از انسان یا مال و …؛ مانند «لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً» (هود/۸۰) «قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ» (نمل/۳۳)؛ و گاه در معنای عامی که همه اقسام فوق را شامل شود به کار رفته است: «وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِكُمْ» (هود/۵۲) و گاه در خصوص قدرت خداوند است: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ» (ذاريات/۵۸) …
کلمه «قوة» با کلماتی مانند «شدت» و «متانت» و «شهامت» نزدیک است؛ در تفاوت اینها گفتهاند که «قوت» از جنس قدرت است؛ اما «شدت» از جنس صلابت است نه از جنس قدرت؛و لذا خود خدوند به وصف «قوی»متصف میشود اما به وصف «شدید» خیر؛ «متانت» (ماده «متن») هم به معنای صلابتی است که با رفعت گرفتن همراه است؛ چنانکه زمین «متن» زمینی صُلب و مرتفع میباشد؛ و «شهامت» (ماده «شهم») هم در اصل خشونت در کنار است که از «شیهم» که به معنای خارپشت مذکر است گرفته شده است.
جلسه ۱۰۴۰ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-73/
ناصِرٍ
قبلا بیان شد که اصل ماده «نصر» را به معنای «یاری» (عون) دانستهاند و برخی تاکید کردهاند که مقصود از آن «یاری»ای است که در مقابل دیگری مطرح باشد؛ اما برخی اصل معنای این کلمه را «آوردن و دادن خیر» (خیررسانی) دانستهاند و اینکه میگوییم خدا نصرت داد یعنی پیروزی را به آنها ارزانی داشت؛ چنانکه حتی به باران هم «نَصْر» گفتهاند و حتی در مورد مطلق «عَطاء» هم به کار رفته است.
«ناصر» اسم فاعل از این ماده است به معنای کسی که دیگری را یاری میکند و کلمه «نصیر» (۲۴ بار) صیغه مبالغه در همان معنای «ناصر» است و «انصار» جمعی است که برای هر دو به کار میرود. …
جلسه ۴۳۶ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-17/
شأن نزول
احتمالا شأن نزولی که برای آیه ۵ مطرح شده، برای این آیه هم باشد. جلسه ۱۱۵۰ https://yekaye.ir/at-taariq-68-05/
حدیث
حدیث۲ ذیل آیه قبل به این آیه نیز مرتبط میباشد. اما احادیث دیگر:
۱) در تفسیر قمی مطلبی با سند متصل از علی بن ابوحمزه از ابوبصیر روایت شده است که با توجه به اینکه در آن گفتگویی صورت گرفته این احتمال هست که گفتگو بین ابوبصیر و امام ع بوده باشد و اسم امام از متن افتاده باشد؛ خصوصا که فرازهایی از این گفتگو که بعدا (ذیل آیه۱۵ به بعد) خواهد آمد از جنس مطالب معصومین است (در غیر این صورت باید گفت که این گفتگو بین علی بن ابوحمزه و ابوبصیر رخ داده است). در بحار الأنوار در دو سه مورد (ج۷، ص۴۷ و ۱۷۷؛ و ج۵۳، ص۵۸) مطلب را به همین صورت فوق از تفسیر قمی نقل کرده، اما در یک مورد (ج۲۳، ص۳۶۸[۱]) این را به صورت اینکه روایت ابوبصیر از امام صادق ع باشد ذکر کرده است. در هر صورت آمده است که:
درباره آیه «فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ» گفت: «او را نیرویی نیست» که وی را در مقابل خداوند تقویت کند و نیز دربرابر خداوند «یاوری ندارد» که اگر خدا بخواهد آسیبی به او برساند او را یاری کند.
تفسير القمي، ج۲، ص۴۱۶
حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنِ ابْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ فِي قَوْلِهِ: «فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ» قَالَ:
«مَا لَهُ قُوَّةٌ» يَقْوَى بِهَا عَلَى خَالِقِهِ «وَ لَا نَاصِرٌ» مِنَ اللَّهِ يَنْصُرُهُ إِنْ أَرَادَ بِهِ سُوءاً.
بقیه حدیث ذیل آیات ۱۵ به بعد خواهد آمد.
۲) از زهری نقل شده است که بعد از اینکه حضرت ابوطالب از دنیا رفت و سختگیریهای بر پیامبر ص شدت یافت ایشان سفری به طائف کرد به امید اینکه بزگران آ»جا همچون عبد نائل و مسعود و حبیب فرزندان عمرو بن نمیر به وی دست دوستی دهند. اما آنان ایشان را نپذیرفتند و فرومایگانی ایشان را با پرتاب سنگ به دنبال ایشان راه افتادند تا حدی که پاهایشان خونین شد. در هر صورت از دست آنان نجات پیدا کرد و در سایه درخت انگوری نشست و عرضه داشت:
خدایا! همانا من ضعف قوتم و کمی راه چاره و یاورم و خوار شدنم نزد مردم را به درگاه تو شکوه میآورم ای رحم کنندهترین رحمکنندگان.
عتبه و شیبه، فرزندان ربیعه که این صحنه را دیدند طبقی از انگور به غلامشان به نام عداس، که مسیحی بود، دادند که خدمت ایشان ببرد. چون ایشان خواست از آن انگور بخورد فرمود: «بسم الله».
عداس گفت: این سخنی نیست که اهل این شهر حاضر نیستند این را بگویند!
پیامبر ص فرموود: اهل کجایی؟
گفت: از سرزمین نینوا.
فرمود: از شهر آن مرد صالح، یونس بن متی؟!
گفت: او را از کجا میشناسی؟
فرمود: من پیامبر خدایم و خداوند مرا از حکایت یونس خبردار کرده است.
عداس در پیشگاه رسول الله ص به سجده افتاد و شروع کرد به بوسیدن پاهای ایشان و اشکهایش جاری بود.
عتبه به برادرش گفت: غلامت را فاسد کرد! وقتی برگشت از او درباره گفتگویش سوال کردند؛ گفت: به خدا سوگند که او پیامبری راستگوست. گفتند این یک مرد حیلهگر است؛ مبادا تو را از دین مسیحیت خویش منحرف کند؟ و گفتند: اگر محمد ص واقعا پیامبر بود نبوتش وی را از اینکه با زنی ازدواج کند و سراغ وی برود باز میداشت و همه آیات در اختیار او قرار می گرفت و میتوانست مرگ را از نزدیکان خویش دور کند.
مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج۱، ص۶۸؛ إعلام الورى بأعلام الهدى، ج۱، ص۱۳۴
قال الزُّهْرِيُّ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ» الْآيَةَ:
لَمَّا تُوُفِّيَ أَبُو طَالِبٍ وَ اشْتَدَّ عَلَيْهِ الْبَلَاءُ عَمَدَ إِلَى ثَقِيفٍ بِالطَّائِفِ رَجَاءَ أَنْ يَؤُدُوهُ سَادَتُهَا عَبْدُ نَائِلٍ وَ مَسْعُودٌ وَ حَبِيبٌ بَنُو عَمْرِو بْنِ نُمَيْرٍ الثَّقَفِيُّ فَلَمْ يَقْبَلُوهُ وَ تَبِعَهُ سُفَهَاؤُهُمْ بِالْأَحْجَارِ وَ دَمَّوْا رِجْلَيْهِ.
فَخَلَصَ مِنْهُمْ وَ اسْتَظَلَّ فِي ظِلِّ حُبْلَةٍ مِنْهُ وَ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْكُو إِلَيْكَ مِنْ ضَعْفِ قُوَّتِي وَ قِلَّةِ حِيلَتِي وَ نَاصِرِي وَ هَوَانِي عَلَى النَّاسِ يَا ارْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
فَأَنْفَذَ عُتْبَةُ وَ شَيْبَةُ ابْنَا رَبِيعَةَ إِلَيْهِ بِطَبَقِ عِنَبٍ عَلَى يَدَيِ غُلَامٍ يُدْعَى عَدَّاساً وَ كَانَ نَصْرَانِيّاً فَلَمَّا مَدَّ يَدَهُ وَ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ فَقَالَ إِنَّ أَهْلَ هَذَا الْبَلَدِ لَا يَقُولُونَهَا فَقَالَ النَّبِيُّ ع مِنْ أَيْنَ أَنْتَ قَالَ مِنْ بَلْدَةِ نَيْنَوَى فَقَالَ ع مِنْ مَدِينَةٍ الرَّجُلِ الصَّالِحِ يُونُسَ بْنِ مَتَّى قَالَ وَ بِمَا تَعْرِفُهُ قَالَ أَنَا رَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ أَخْبَرَنِي خَبَرَ يُونُسَ- فَخَرَّ عَدَّاسٌ سَاجِداً لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ جَعَلَ يُقَبِّلُ قَدَمَهُ وَ هُمَا يَسِيلَانِ الدِّمَاءَ فَقَالَ عُتْبَةُ لِأَخِيهِ قَدْ أَفْسَدَ عَلَيْكَ غُلَامَكَ فَلَمَّا انْصَرَفَ عَنْهُ سَأَلَ عَنْ مَقَالَتِهِ فَقَالَ وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَبِيٌّ صَادِقٌ فَقَالُوا إِنَّ هَذَا رَجُلٌ خَدَّاعٌ لَا يَفْتِنَنَّكَ عَنْ نَصْرَانِيَّتِكَ وَ قَالُوا لَوْ كَانَ مُحَمَّدٌ نَبِيّاً لَشَغَلَتْهُ النُّبُوَّةُ عَنِ النِّسَاءِ وَ لَأَمْكَنَهُ جَمِيعُ الْآيَاتِ وَ لَأَمْكَنَهُ مَنْعُ الْمَوْتِ عَنْ أَقَارِبِهِ.
اصل این واقعه از قول همین زهری در منابع اهل سنت هم آمده است.
۳) هم قوت و هم نصرت از ویژگیهایی است که مهمترین و در یک معنای دقیق تنها کسی که واجد آنهاست و میتواند انسان را از آنها بهرهمند سازد خداوند است؛ و در بسیاری از ادعیه و تعابیر معصومین ع بر این نکته تأکید شده است؛ مثلا:
الف. دعایی را امام صادق ع از پیامبر ص روایت کردهاند که اگر کسی در شب عرفه یا شبهای جمعه با آن به پیشگاه خداوند دعا کند خداوند وی را میآمرزد و شروعش این است که «اللَّهُمَّ يَا شَاهِدَ كُلِّ نَجْوَى». در فرازی از آن دعا آمده است:
ای قوت و نیروی هر ضعیف؛ و ای یاریگر هر مظلوم.
إقبال الأعمال، ج۱، ص۳۲۸
وَجَدْنَاهُ فِي كُتُبِ الدَّعَوَاتِ يَقُولُ مَا هَذَا لَفْظُهُ: رُوِيَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ ع يَرْفَعُهُ إِلَى النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ: مَنْ دَعَا بِهِ فِي لَيْلَةِ عَرَفَةَ أَوْ لَيَالِي الْجَمْعِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ الدُّعَاءُ اللَّهُمَّ يَا شَاهِدَ كُلِّ نَجْوَى …
يَا قُوَّةَ كُلِّ ضَعِيفٍ يَا نَاصِرَ كُلِّ مَظْلُوم
ب. در فرازی از یکی از دعاهای امام سجاد ع در وداع ماه رمضان آمده است:
خدایا … ای صاحب قوت پابرجا و ای یاور مظلومان.
إقبال الأعمال، ج۱، ص۲۴۴؛
وداع شهر رمضان مِنْ مَجْمُوعَةِ مَوْلَانَا زَيْنِ الْعَابِدِينَ ص …
اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُكَ … يَا ذَا الْقُوَّةِ الْمَتِينَ وَ يَا نَاصِرَ الْمَظْلُومِين
ج. سعید بن زید بن ارطاة میگوید کمیل را دیدم و از فضایل امیرالمومنین ع از او پرسیدم. وی گفت امیرالمومنین ع وصایایی به من داشت و مطالبی به من آموخت که از آنچه در دنیاست بهتر است. در فرازی از آن وصایا آمده است:
ای کمیل! در هر شدت و سختیای بگو: «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيم: حول و قوهای نیست مگر به خداوند علیّ عظیم» که از آن سختی کفایت میشوی.
بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، ص۲۷؛ تحف العقول، ص۱۷۴
أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ أَبُو الْبَقَاءِ إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْبَصْرِيُّ بِقِرَاءَتِي عَلَيْهِ فِي الْمُحَرَّمِ سَنَةَ سِتَّ عَشْرَةَ وَ خَمْسِمِائَةٍ بِمَشْهَدِ مَوْلَانَا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عُتْبَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَحْمَدَ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ وَهْبَانَ الدُّبَيْلِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ كَثِيرٍ الْعَسْكَرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ أَبُو سَلَمَةَ الْأَصْفَهَانِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنِي رَاشِدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ وَائِلٍ الْقُرَشِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَفْصٍ الْمَدَنِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ سَعِيدِ بْنِ زَيْدِ بْنِ أَرْطَاةَ قَالَ: لَقِيتُ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ فَضْلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ: أَ لَا أُخْبِرُكَ بِوَصِيَّةٍ أَوْصَانِي بِهَا يَوْماً هِيَ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْيَا بِمَا فِيهَا؟ فَقُلْتُ بَلَى. قَالَ: قَالَ لِي عَلِيٌّ: يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَاد …
يَا كُمَيْلُ قُلْ عِنْدَ كُلِّ شِدَّةٍ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيم تُكْفَهَا
د. مسعدة بن صدقه میگوید از امام صادق ع خواستم دعایی به من بیاموزد که در امور مهم و گرفتاریها با آن به پیشگاه خداوند دعا کنم. ایشان برگههای قدیمیای درآوردند و گفتند: اینها را یادداشتبرداری کن که دعای حدم امام سجاد است برای امور مهم و دشوار؛ و هیچ با و دشواری بر من وارد نشدم مگر اینکه با این دعا خداوند را خواندم و خداوند غم را برطرف و دشواری را مرتفع فرمود و درخواستم را به من عطا کرد. در فرازی از آن دعا آمده است:
خدایا! تویی پروردگار و مولایم، و سرورم، و آرزویم، و خدای من، و فریادرس و تکیهگاهم، و آفرینندهام، و یاورم، و مورد اعتماد و امیدم؛زندگی و مرگم برای توسن، و شنوایی و بیناییام هم برای توست؛ و روزیام به دست تو، و کارم در دنیا و آخرت به تو برمیگردد، با قدرت خود مرا در ملکیت خود داری و با قوت خودت بر من تسلط داری، در هر امری از امور من، قدرت برای توست؛ و پیشانیام به دست توست؛ کسی جز به رضایت تو تغییری نکند، و به خاطر مهربان توست که امید به رحمتت دارم، و به رحمت توست که امید به رضوان تو دارم، نه اینکه به امید عمل خودم باشم چرا که عملم از یاریام ناتوان شد و چگونه می توانم به چیزی امید ببندم که از یاری خودم ناتوان است؛ به تو شکایت میآورم از فقرم و ضعف در قوتم و زیادهروی در امورم، و همه اینها تقصیر خودم و تو به من آگاهتری، پس مرا در همه این امور کفایت فرما.
الأمالي (للطوسي)، النص، ص۱۷
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبُومن ظاهرا الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِيدِ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ) أَنْ يُعَلِّمَنِي دُعَاءً أَدْعُو بِهِ فِي الْمُهِمَّاتِ، فَأَخْرَجَ إِلَيَّ أَوْرَاقاً مِنْ صَحِيفَةٍ عَتِيقَةٍ، فَقَالَ: انْتَسِخْ مَا فِيهَا فَهُوَ دُعَاءُ جَدِّي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعَابِدِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) لِلْمُهِمَّاتِ، فَكَتَبْتُ ذَلِكَ عَلَى وَجْهِهِ، فَمَا كَرَبَنِي شَيْءٌ قَطُّ وَ أَهَمَّنِي إِلَّا دَعَوْتُ بِهِ فَفَرَّجَ اللَّهُ هَمِّي وَ كَشَفَ كَرْبِي وَ أَعْطَانِي سُؤْلِي، وَ هُوَ:
… اللَّهُمَّ أَنْتَ رَبِّي وَ مَوْلَايَ، وَ سَيِّدِي وَ أَمَلِي وَ إِلَهِي، وَ غِيَاثِي وَ سَنَدِي، وَ خَالِقِي وَ نَاصِرِي، وَ ثِقَتِي وَ رَجَائِي، لَكَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي، وَ لَكَ سَمْعِي وَ بَصَرِي، وَ بِيَدِكَ رِزْقِي، وَ إِلَيْكَ أَمْرِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ، مَلَكْتَنِي بِقُدْرَتِكَ وَ قَدَرْتَ عَلَيَّ بِسُلْطَانِكَ، لَكَ الْقُدْرَةُ فِي أَمْرِي، وَ نَاصِيَتِي بِيَدِكَ، لَا يَحُولُ أَحَدٌ دُونَ رِضَاكَ، بِرَأْفَتِكَ أَرْجُو رَحْمَتَكَ، وَ بِرَحْمَتِكَ أَرْجُو رِضْوَانَكَ، لَا أَرْجُو ذَلِكَ بِعَمَلِي، فَقَدْ عَجَزَ عَنِّي عَمَلِي، فَكَيْفَ أَرْجُو مَا قَدْ عَجَزَ عَنِّي، أَشْكُو إِلَيْكَ فَاقَتِي وَ ضَعْفَ قُوَّتِي، وَ إِفْرَاطِي فِي أَمْرِي، وَ كُلُّ ذَلِكَ مِنْ عِنْدِي، وَ مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي، فَاكْفِنِي ذَلِكَ كُلَّهُ….
ه. از امام کاظم ع دعایی روایت شده است که اگر کسی خداوند را به این دعا بخواند حتما اجابت میشود. در فرازی از این دعا آمده است:
… [خدایا] تویی امید ما در هر سختیای؛ و فریادرس ما در هر جایی؛ و قوت ما در هر ضعفی؛ و بیرونآورنده ما در هر عجزی؛ و تکیهگاه ما در هر موقعیت وحشتناکی؛ و یاور ما در برابر هر ظلمی؛ چه بسیار امور وحشتناک و دشوار که هر قوتی در آن ضعیف شد و راه چارهای باقی نماند به طوری که هر دوستی ما را به خود واگذاشت و هر یار مهربانی ما را خوار کرد، آن را نزد تو آوردیم ای پروردگار، و به غیر تو امیدی نبستیم، پس در آن گشایشی ایجاد کردی و سنگینی اش را کاستی و از ظلمتهایش پرده برداشتی و ما را در آن از غیر خودت کفایت و بینیاز کردی؛ پس حمد تنها تو را سزاوار است …
البلد الأمين و الدرع الحصين، ص۳۹۰
دعاء مستجاب مروي أيضا عن الكاظم ع
… أَنْتَ رَجَاؤُنَا عِنْدَ كُلِّ شِدَّةٍ وَ غِيَاثُنَا عِنْدَ كُلِّ مَحْلٍ وَ قُوَّتُنَا فِي كُلِّ ضَعْفٍ وَ بَلَاغُنَا فِي كُلِّ عَجْزٍ وَ سَنَدُنَا فِي كُلِّ كَرِيهَةٍ وَ نَاصِرُنَا عِنْدَ كُلِّ ظُلْمٍ كَمْ كَرِيهَةٍ وَ شِدَّةٍ ضَعُفَتْ فِيهَا الْقُوَّةُ وَ قَلَّتْ فِيهَا الْحِيلَةُ أَسْلَمَنَا فِيهَا الرَّفِيقُ وَ خَذَلَنَا فِيهَا الشَّفِيقُ أَنْزَلْتُهَا بِكَ يَا رَبِّ وَ لَمْ نَرْجُ غَيْرَكَ فَفَرَّجْتَهَا وَ خَفَّفْتَ ثِقْلَهَا وَ كَشَفْتَ غَمْرَتَهَا وَ كَفَيْتَنَا إِيَّاهَا عَمَّنْ سِوَاكَ فَلَكَ الْحَمْد …
تدبر
۱) «فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ»
هم قوت و هم نصرت از ویژگیهایی است که مهمترین، و به تعبیر دقیقتر، تنها کسی که واجد آنهاست و میتواند انسان را از آنها بهرهمند سازد خداوند است. در این آیه اشاره میکند که در آن روزی که رازها و پشتپردهها همگی برملا میشود برای انسان هیچ قوت و نصرتی نیست؛ یعنی در پیشگاه خداوند نه خودش هیچ توانی برای دفاع از خود دارد؛ و نه کس دیگری هست که بتواند او را یاری کند.
البته حقیقت این است که اینکه در آن روز انسان قوت و نصرتی در برابر خداوند ندارد بدین معنا نیست که امروز دارد؛ بلکه آن روز، از این جهت که پرده ها کنار میرود این حقیقت که هیچکس جز خداوند قوت و یاوری ندارد برهمگان آشکار می شود.
این آیه به طور ضمنی دلالت جالبی دارد بر اینکه آخرت در باطن دنیا حضور دارد. یعنی اگر چشمباطنبین ما باز شود میفهمیم که امروز نیز همان روزی است هیچکس هیچ قوت و نصرتی در برابر خداوند ندارد.
۲) «فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ»
شاید مهمترین معیار ما برای ارزشگذاری انسانها، میزان توانمندی آنها برای در انجام امور است که غالبا از آن به لیاقت و شایستگی تعبیر میکنیم. اما کسی که نگاه توحیدیاش به عالم تقویت شود میفهمد که خداوند است که قادر علی الاطلاق است و در عالم هیچ قدرتی جز آنچه خداوند بخواهد و به کسی بدهد وجود ندارد. اگر چنین باشد هرکس هر قوت و توانی دارد صرفا و صرفا از آن جهت دارد که خداوند به او داده است؛ و خداوند هر لحظه اراده کند میتواند آن قوت را از او بگیرد. هرکس هم که به یاری هرکس اقدام میکند باز این قوت و توانش را از خداوند گرفته است: «قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدير» (آل عمران/۲۶)
اگر این نگاه در انسان تقویت شود در دنیا نه به کسی جز خداوند دل میبندد و نه از کسی جز خداوند میترسد؛ و شاید این گونه است که نه فقط اولیاء الله (أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون؛ یونس/۶۲) بلکه هرکس به برنامه هدایت الهی واقعا ایمان بیاورد و بر مبنای این ایمان زندگیاش را تنظیم کند هیچ گونه ترس و اندوهی نخواهد داشت:
«فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون» (بقره/۳۸)
«مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون» (بقره/۶۲) و «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون» (مائده/۶۹)
«بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون» (بقره/۱۱۲)
«وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ إِلاَّ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون» (انعام/۴۸)
«يا بَني آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتي فَمَنِ اتَّقى وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون» (اعراف/۳۵)
«إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون» (احقاف/۱۳)
۲) «فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ»
واضحترین معنای این آیه همان است که آن را ناظر به روز قیامت بدانیم و مقصود از قوت و ناصر نداشتن را همین بدانیم که در تدبر ۱ گذشت. اما همانند آیات قبل، این آیه نیز ظرفیت معانی متعددی را دارد؛ که هم متناسب با معانیای که در آنجا اشاره شد و هم متناسب با اینکه این آیه ناظر به کدام آیه قبل باشد، معانی متعددی قابل استخراج است؛ مثلا:
الف. در آیه قبل از برملا شدن سرائر سخن گفت؛ مقصود از قوت [و به تبع آن نصرت]، قوت بر این باشد که آن سرائر را همچنان مخفی نگه دارد؛ و یا قوت بر اینکه اگر هم مخفی نگه داشت عذاب را هم دفع کند (تأويلات أهل السنة (ماتریدی)، ج۱۰، ص: ۴۹۷[۲]).
ب. این عدم قوت و ناصر به «رجعه» در آیه ۸ برگردد؛ یعنی خداوند بر برگرداندن وی تواناست و او در برابر این اقدام خداوند نه خودش میتواند مقاومت کند و برنگردد و نه یاوری دارد که بتواند مانع برگشت وی شود.
ج. این عدم قوت و ناصر به آیه ۴ (إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ) برگردد؛ یعنی خداوند برای هرکس ماموری گذاشته است که این شخص در برابر آن مامور هیچ توان و یاوری ندارد که مانع حفظ و ضبط اعمال توسط وی شود.
د. …
[۱] . تفسير القمي: جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنِ ابْنِ الْبَطَائِنِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ تَعَالَى فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ قَالَ مَا لَهُ مِنْ قُوَّةٍ يَقْوَى بِهَا عَلَى خَالِقِهِ وَ لَا نَاصِرٍ مِنَ اللَّهِ يَنْصُرُهُ إِنْ أَرَادَ بِهِ سُوءاً قُلْتُ إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً قَالَ كَادُوا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ كَادُوا عَلِيّاً ع وَ كَادُوا فَاطِمَةَ ع وَ قَالَ اللَّهُ يَا مُحَمَّدُ إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً وَ أَكِيدُ كَيْداً فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً لِوَقْتِ بَعْثِ الْقَائِمِ ع فَيَنْتَقِمُ لِي مِنَ الْجَبَّارِينَ وَ الطَّوَاغِيتِ مِنْ قُرَيْشٍ وَ بَنِي أُمَيَّةَ وَ سَائِرِ النَّاسِ.
[۲] . و قوله- عزّ و جل-: فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ يحتمل وجهين: أحدهما: أن ليست له قوة في كتمان ذلك على نفسه، و لا له قوة نفي العذاب عن نفسه لو كتم. أو ما له من قوة يمتنع بها، و لا ناصر يمنعه عن نزول العذاب به. و وجهه: أن الكفار كانوا يفتخرون بقواهم و كثرة أنصارهم في الدنيا فكانوا يظنون أنهم لو أريدوا بالتعذيب، دفعوا ذلك بأنصارهم، و بما لهم من القوى؛ فيخبر الله- تعالى- أن قواهم و كثرة أنصارهم لا تنفعهم في الآخرة، و لا تدفع عنهم بأس الله تعالى، و كانوا يعبدون الأصنام؛ لتقربهم إلى الله- تعالى- و تنصرهم من العذاب؛ كما قال: وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ [يس: ۷۴]؛ فبين أنها لا تغني عنهم من الله- تعالى- شيئا.
بازدیدها: ۱۹