ترجمه
و از آنان [= منافقان] کسانیاند که پیامبر ص را اذیت میکنند و میگویند: او [سراپا] گوش است! بگو گوش «خوبی» برای شماست، به خدا ایمان میآورد و نسبت به مومنین ایمان دارد و برای کسانی از شما که ایمان آوردهاند، رحمت است؛ و کسانی که رسول خدا را اذیت میکنند برایشان [صرفا] عذابی دردناک است.
نکات ترجمهای و نحوی
[۱]در تعبیر «أُذُنُ خَيْرٍ»، «خیر» مضاف الیه است، نه صفت؛ که معنیاش میشود «گوشی برای [مطالب] خوب برای شما» (لذا در ترجمه کلمه «خوبی» را داخل پرانتز گذاشته شد. این قرائت رایج در قراء سبعه است؛ اما قرائت اعمش از عاصم، برجمی از ابوبکر بن عیاش، و نیز حسن بصری، قتاده و عیسی بن عمر به صورت «أُذُنٌ خَيْرٌ» (با تنوین ضم روی هر دو کلمه) بوده است (مجمع البيان في تفسير القرآن۵/ ۶۶) که در این صورت، «خیر» برای «اذن» صفت میشود؛ یعنی «گوش خوبی برای مطالب شما» یعنی هرچه میگویید خوب گوش میدهد. با توجه به اینکه این قرائات همگی مورد تایید اغلب علمای شیعه و سنی بوده است، هردو معنا درست است: پیامبر گوش دادنش، گوش دادنی بود که مطالب خوب را گوش میداد (که اینجا گوش دادن به معنای گوش دادن همراه با تایید است) و هم شنونده خوبی برای همگان بود (که اینجا گوش دادن به معنای با روی باز به سخن مخاطب توجه کردن است)[۲]
«يُؤْمِنُ بِاللَّه» که تعبیر رایجی است یعنی «به خدا ایمان میآورد»؛ اما «يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِين» یعنی چه؟ مرحوم طبرسی بر این باور است که وقتی فعل «یومن» با حرف لام متعدی شود به معنای «تصدیق میکند» میباشد[۳]و نیز گفته که برخی بر این باورند که «لام» در اینجا آمده تا بین ایمان «امان»آور [در تعبیر یومن بالله] و ایمان «تصدیق»کننده تفاوت بگذارد (مجمع البيان في تفسير القرآن۵/ ۶۸؛ و نیز: إعراب القرآن و بيانه۴/ ۱۲۲)[۴]. علامه طباطبایی بر این باور است که اساسا ایمان آوردن به معنای تصدیق کردن است؛ و فرق این دو در این است که در اولی، متعلق تصدیق [آنچه مورد تصدیق قرار میگیرد] تصریح شده [یومن بالله، یعنی به خدا ایمان میآورد و وجود خدا را تصدیق میکند] اما در دومی متعلق تصدیق نیامده و لام در همان رایجترین معنای خود (= به نفعِ) آمده و تعبیر «یومن للمومنین» فقط بیان میکند که تصدیقی به نفع مومنین انجام میدهد و منظور این است که وقتی مومنان سخنی میگویند، حضرت با آنها به گونهای مواجه میشود که سخن آنها را حمل به صحت میکند، به تعبیر دیگر، نه مضمون و محتوای کلام آنها، بلکه خود گوینده کلام را تصدیق میکند (اصطلاحا: صدق مخبری، نه صدق خبری) (المیزان۹/ ۳۱۵) [۵] به تعبیر دیگر، در اولی منظور تصدیق و اذعان به خداست، و دومی منظور گوش دادن به مومنان است[۶] (الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل۲/ ۲۸۵)[۷]
شان نزول
همه مفسران – علیرغم اینکه در مورد شخصش اختلاف نظر دارند – اما اتفاق دارند که داستان از این قرار بوده که شخصی که در ظاهر مسلمان (اما درواقع، از منافقان) بود نزد جمعی از هممسلکان خود پشت سر پیامبر سخنان ناشایستی میزد و سخنچینی میکرد، یکی از آنها گفت که مواظب حرفهایت باش. ممکن است خبر این مطالب به گوش او برسد و بعد برای ما مشکلی ایجاد کند. کسی که آن حرفها را میزد گفت: مهم نیست. پیامبر مثل گوش است؛ هر حرفی بزنی قبول میکند. الان اینها را به شما گفتم، فردا میروم خلافش را به او میگویم و خواهید دید مثل گوش میایستد و بعد هم تصدیقمان میکند. و آنگاه این آیه نازل شد.
(تفسير القمي۱/۳۰۰؛ مجمع البيان في تفسير القرآن۵/ ۶۸؛ الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل۲/ ۲۸۵)
این آیه از نمونه آیاتی است که یک نفر سخنی را گفته، اما ضمایر جمع آمده است.
حدیث
۱) عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنِّي أَرَدْتُ أَنْ أَسْتَبْضِعَ بِضَاعَةً إِلَى الْيَمَنِ فَأَتَيْتُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقُلْتُ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَسْتَبْضِعَ فُلَاناً فَقَالَ لِي أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّهُ يَشْرَبُ الْخَمْرَ فَقُلْتُ قَدْ بَلَغَنِي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ ذَلِكَ فَقَالَ صَدِّقْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ يَقُولُ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ يَعْنِي يُصَدِّقُ اللَّهَ وَ يُصَدِّقُ الْمُؤْمِنِينَ لِأَنَّهُ كَانَ رَءُوفاً رَحِيماً بِالْمُؤْمِنِينَ.
تفسير العياشي، ج۲، ص: ۹۵[۸]
از امام صادق ع روایت شده است:
میخواستم سرمایهای را که داشتم در مسیر یمن به تجارت بیندازم. نزد امام باقر ع رفتم و گفتم: میخواهم سرمایهام را برای تجارت به فلانی بدهم. فرمود: آیا نمیدانی که او شارب الخمر (شرابخوار) است؟ گفتم: شنیدهام که مومنین دربارهاش چنین میگویند. فرمود: [وقتی مومنین چیزی میگویند] آنها را تصدیق کن که خداوند میفرماید: «يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ» و فرمود: یعنی [پیامبر ص] خدا را تصدیق میکند و مومنین را تصدیق میکند زیرا که او [= پیامبر ص] بر مومنان مهربان و رحیم است.[۹]
۲) روي عن الإمام الصادق أبي عبد الله جعفر بن محمد:
ثَلَاثَةٌ يُسْتَدَلُّ بِهَا عَلَى إِصَابَةِ الرَّأْيِ حُسْنُ اللِّقَاءِ وَ حُسْنُ الِاسْتِمَاعِ وَ حُسْنُ الْجَوَابِ … الْعَاقِلُ إِنْ كُلِّمَ أَجَابَ وَ إِنْ نَطَقَ أَصَابَ وَ إِنْ سَمِعَ وَعَى
تحف العقول، ص۳۲۳
از امام صادق ع روایت شده است:
با سه چیز میتوان به صائب بودن نظر افراد [= اینکه نظرشان علیالقاعده درست درمیآید] پی برد: خوب برخورد کردن، خوب گوش دادن، و خوب جواب دادن … عاقل کسی است که وقتی با او سخن گفته شود، جواب دهد؛ و وقتی سخن بگوید به هدف بزند، و وقتی گوش دهد، خوب دریافت کند و نگهدارد.
۳) عَوِّدْ أُذُنَكَ حُسْنَ الِاسْتِمَاعِ وَ لَا تَصْغِ إِلَى مَا لَا يَزِيدُ فِي صَلَاحِكَ اسْتِمَاعُهُ فَإِنَّ ذَلِكَ يُصْدِي الْقُلُوبَ وَ يُوجِبُ الْمَذَامَّ.
۴) مَنْ أَسْرَعَ فِي الْجَوَابِ لَمْ يُدْرِكِ الصَّوَابَ.
تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص: ۲۱۵، ح۴۲۱۱ و ۴۲۱۶
امیرالمومنین ع فرمود:
– گوش خود را به خوب شنیدن عادت بده؛ و به چیزی که شنیدنش بر صلاح تو نمیافزاید با تمام وجود گوش نده که این باعث زنگار قلب و مایه مذمت خواهد شد.
– کسی که در جواب عجله کند، به [دیدگاه] صواب نخواهد رسید.
۵) أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِي … حَذَّرَكُمْ عَدُوّاً نَفَذَ فِي الصُّدُورِ خَفِيّاً وَ نَفَثَ فِي الْآذَانِ نَجِيّا
نهجالبلاغه، خطبه ۸۳ (خطبه غراء)
شما را به تقوای از خدایی توصیه میکنم که … شما را هشدار داد نسبت به دشمنی که در سینهها نفوذ میکند و در گوشها نجواکنان میدمد.
۶) الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْأَرْمَنِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ كَانَ النَّاطِقُ يُؤَدِّي عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ كَانَ النَّاطِقُ يُؤَدِّي عَنِ الشَّيْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّيْطَانَ.
الكافي، ج۶، ص۴۳۴
از امام باقر ع روایت شده است که:
کسی که با تمام وجود به سخنگویی گوش فرادهد، پس او را پرستیده است؛ اگر آن سخنگو مطلب را از جانب خداوند عز و جل ادا کند خدا را پرستیده است؛ و اگر مطلبی از جانب شیطان ادا کند، وی شیطان را پرستیده است.
تدبر
۱) «يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ»:
این آیه به یکی از معضلات حاد فرهنگی جامعه ما، میپردازد: گوش دادن به سخن دیگران و جدی گرفتن مخاطب. حتی اگر همه چیز را میدانستیم – که نمیدانیم – باز باید به مخاطب اعتنا کرد.
بسیاری از ما بلدیم حرف بزنیم، اما بلد نیستیم گوش بدهیم.
پیامبر چنان به سخن مخاطبین خود گوش میداد که عدهای ایشان را «گوش» خطاب میکردند. اگرچه برخورد عالی ایشان، این گمان را در مخاطب سوءاستفادهگر ایجاد کرده بود که ایشان چون این گونه توجه میکند و گوش میدهد پس هرچیزی را گوش میدهد، اما تعبیر «اذنُ خیرٍ» نشان میدهد که گوش دادن ایشان این گونه بود که «مطلب خوب» را بشنود و قبول کند. (الصافي، فیض کاشانی، ج۲، ص۳۵۳)
در واقع «الگوی گوش دادن ایشان» این گونه بود که:
الف- هر سخنی را با توجه گوش میکرد (= میشنید)؛
ب- و در واقع، فقط سخن خیر را گوش میکرد (قبول میکرد).
ما هم بکوشیم در مواجهه «گوش» باشیم؛ و در هنگام قبول «گوشِ به مطلب خوب».
توجه به همین تفاوت ظریف است که موجب میشود برخی احادیث، مطلقِ گوش دادن را مدح کنند (احادیث ۲ و ۳) و برخی از احادیث برخی گوش دادنها را بشدت مذمت میکند (احادیث ۵ و ۶)
۲) «يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ»
گام دوم آموزش مواجهه اجتماعی در این آیه:
جامعه دینی، مومن و منافق دارد. انسان مومن، رفتار مسلمانان را حمل به صحت میکند؛ اما خودش در مقام اقدام و رفتار، محبتش را فقط خرج مومن واقعی میکند.
علامه طباطبایی در توضیح اینکه چرا در تعبیر اول «مومنین» آورد و در تعبیر دوم «الذین آمنوا» میگویند: «منظور از مومنین، جامعه ایمانی است ولو که مشتمل بر افراد منافق هم هست، و بر همین اساس، منظور از «کسانی از شما که ایمان آوردند» کسانی از این جامعه است که مومنان واقعی هستند؛ پس معنی آیه این است که پیامبر تکتک افراد جامعه دینی را به احترام ظاهرشان که انتساب به جامعه دینی دارد، تصدیق میکند (کار و سخنشان را [مادام که ممکن باشد] حمل بر صحت میکند)؛ در عین حال، رحمت او نسبت به کسانی است که حقیقتا ایمان آوردهاند، زیرا آنهایند که با ایمان به پیامبر ص راه راست هدایت میشوند» (المیزان۹/۳۱۵) (ترجمه المیزان۹/ ۴۲۳)
ضمنا چه نیازی بود که قبل از عبارت فوق تعبیر «يُؤْمِنُ بِاللَّهِ» را آورد؟ ظاهرا اشاره به این است که این گونه بودن، ریشه در ایمان به خدا دارد.
۳) «مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ … لَهُمْ عَذابٌ أَليم» در جامعه دینیای که خود پیامبر ص وجود داشت، برخی از کسانی که خود را مسلمان و احتمالا صحابه مینامیدند، بقدری انسانهای رذلی بودند که شخص پیامبر ص را اذیت، و خوبیهای او را بهانهای برای مسخره کردن ایشان قرار میدادند؛ و خدا هم آنها را جهنمی معرفی کرد؛ بعد عدهای انتظار دارند که در میان مسلمانان امروز، آدم منافق پیدا نشود؛ و وقتی مسلمان رذلی را میبینند، بد بودن آنها را به حساب مسلمانیشان میگذارند! (سوءاستفاده از اسم یک دین، دلیل بر بد بودن خود آن دین نیست)
۴) «رَحْمَةٌ لِلَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ»:
چرا در اینجا پیامبر ص را فقط رحمت برای مومنان واقعی (آن دسته از جامعه ایمانی، که واقعا ایمان آوردهاند) اما در جای دیگر (انبیاء/۱۰۷) او را «رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ» (رحمت برای همگان) دانست؟
«در اینجا رحمت بالفعل مورد نظر است و در آنجا اقتضای رحمت. یعنی پیامبر ص آورندهی رحمت حقیقی برای همگان است؛ اما تنها کسی عملا از این رحمت استفاده میکند که واقعا ایمان آورد، و با ایمان آوردنش در مسیر سعادت و رحمت قرار گیرد. (المیزان۹/ ۳۱۶) (ترجمه الميزان۹/ ۴۲۵)
۵) «يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ»:
الف – «رَحْمَةٌ لِلَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ»
ب – «الَّذينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَليم»:
با اینکه پیامبر ص نسبت به کل جامعه دینی (مومنین) برخورد احترامآمیز و همراه با تصدیق دارد (یومن للمومنین: رفتارشان را حمل بر صحت میکند)؛ اما در عمل، جامعه دینی دو گروه میشوند: کسانی ایمانشان واقعی است، که مشمول رحمت خدا و پیامبر ص میشوند؛ و گروهی از این رفتار پیامبر ص سوءاستفاده میکنند تا حدی که موجبات اذیت پیامبر را فراهم میکنند، که اینها مشمول عذاب میشوند.
نتیجه مهم: وقتی پیامبر با آن همه رحمت وارد جامعه میشود (= وقتی جامعه دینی به طور جدی تشکیل میشود) همه بهشتی نمیشوند؛ بلکه اتفاقا در قبال همین مواجهه با پیامبر و دین الهی، برخی بهشتی و برخی جهنمی میشوند؛ و این تقصیر دین، پیامبر یا دینی شدن جامعه نیست؛ بلکه اقتضای اختیار داشتن انسانهاست که وقتی موقعیت خوب پیش میآید برخی به خاطر پیدایش همین موقعیت خوب، جهنمی میشوند.
۶) «يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ» سكوت در برابر شنيدهها، هميشه نشانهى رضايت نيست. (قرائتی، تفسير نور، ج۵، ص۹۳) با توجه به اینکه، اگرچه پیامبر ص فقط مطالب خیر را قبول میکرد، اما منافقان ایشان را «گوش» قلمداد میکردند.
[۱] . «من» در «منهم» ابتدای کلام را عموما من تبعیضیه گرفته اند که میشود «برخی از آنان [منافقین] کسانیاند» اما میشود من بیانیه هم گرفت که میشود «آنان [منافقین]اند کسانی که»
[۲] . جالب اینجاست که با اینکه اغلب ترجمههای قرآن بر اساس همین قرائت حفص از عاصم است، اما عموم مترجمان عملا در ترجمه خود معنای وصفی را برای کلمه خیر لحاظ کردهاند (که با قرائت حسن بصری سازگار است، نه با قرائت حفص از عاصم. از معدود کسانی که بر اساس مضاف الیه بودن «حیر» ترجمه کرده، مرحوم آیتی و پورجوادی از معاصران، و نسفی از قدما -قرن۶- میباشند.
[۳] . و آنگاه لام، لام زائده یا به مثابه «لأن» میشود
[۴] . که در این صورت، لام زائده میشود یا متعلق به مصدری میشود که فعل بر آن دلالت دارد چنانکه نحاس گفته است: «يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ يصدّق باللّه و يصدّق المؤمنين. قال أبو جعفر:فاللام على هذا زائدة عند الكوفيين و مثله هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ [الأعراف: ۱۵] و عند محمد بن يزيد متعلّقة بمصدر دلّ عليه الفعل» إعراب القرآن، ج۲، ص۱۲۵
[۵] . علامه دو دیدگاه دیگر را هم در تحلیل نحوی این بحث نقل میکند. یکی اینکه اصلا فرقی بین این دو نیست و ایمان با حرف لام هم متعدی میشود مانند «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ:» العنكبوت/۲۶ و «فَما آمَنَ لِمُوسى إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ:» يونس/۸۳ و «أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ»: الشعر/۱۱۱. دوم اینکه حرف لام به نحو تضمین، دلالت بر تضمین معنای جنوح (متمایل شدن و خفض جناح) میکند و سپس توضیح میدهند لازمه این دو قول این است که تفاوت تعبیر در این دو صرفا از باب تفنن در معنا باشد که امر بعیدی است.
[۶] . یعنی وقتی «ایمان» با حرف باء متعدی میشود دلالت بر تصدیق میکند و وقتی با لام متعدی میشود متضمن معنای انقیاد و تسلیم میشود (إعراب القرآن و بيانه۴/ ۱۲۲).
[۷] . اما جایگاه نحوی یومن بالله چیست؟ برخی آن را صفت برای اذن گرفتهاند إعراب القرآن الكريم، ج۱، ص: ۴۶) و برخی آن را خبر دوم برای مبتدای محذوف (در اصل چنین بوده: هو اذن … یومن .. الجدول في إعراب القرآن، ج۱۰، ص: ۳۷)
[۸] . شبیه این مضمون با سند و مضمونی اندکی متفاوت در الكافي، ج۵، ص۲۹۹ و ج۶، ص۳۹۷ نیز آمده است.
[۹] . این حدیث را ابتدا میخواستم بیاورم، اما به ملاحظه اینکه ممکن است مخاطب درباره شأن نزول دچار چالش شود نیاوردم.
الْكَلْبِيُّ عَنْ أَبِي صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنِ النَّبِيِّ ص فِي خُطْبَةِ الْوَدَاعِ:
سَمَّوْنِي أُذُناً وَ زَعَمُوا أَنَّهُ لِكَثْرَةِ مُلَازَمَتِهِ إِيَّايَ وَ إِقْبَالِي عَلَيْهِ وَ قَبُولِهِ مِنِّي حَتَّى أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ.[۹]
مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج۲، ص۲۲۴
پیامبر اکرم ص در فرازی از خطبه روز غدیر به شرح اذیتهای منافقان در حق خویش میپردازد و از جمله اینکه میفرماید:
تا حدی که مرا «گوش» خطاب کردند و این به خاطر این بود که او [علی بن ابیطالب] بسیار همراه من بود و من به او توجه میکردم و سخن او را قبول میکردم، تا حدی که خداوند آیه نازل کرد که: «و از آنان [= منافقان] کسانیاند که پیامبر ص را اذیت میکنند و میگویند: او گوش است»
* پاسخ چالشی هم که به ذهن خطور میکند این است که وجوه مختلفی در توهین منافقان به پیامبر مد نظر بوده است. لذا هم وجهی که در شأن نزول گفته شد برقرار است و هم وجهی که در این حدیث.
بازدیدها: ۴۰