ترجمه
ما را به راه مستقیم هدایت فرما! ۲۹ رمضان ۱۴۳۷
اختلاف قرائات
قرائت حرف اول کلمه «صراط» در قرآن کریم، هم به صورت «س» و هم به صورت «ز» و هم به صورت اشمام «ص» به «ز» و هم به صورت اشمام به «س» قرائت شده است. (مجمع البيان، ج۱، ص۱۰۳[۱]) شیخ طوسی بر این باور است که قرائت آن به صورت «ص» را لهجه فصیح قریش است، اما عموم عرب آن را به صورت «س» تلفظ میکنند و تلفظ آن به صورت «ز» لهجه بنیعذره و کعب و بنیالقین است (التبيان، ج۱، ص۴۰-۴۱[۲]؛ البحر المحيط، ج۱، ص۴۵[۳])
در برخی از قرائات غیرمشهور (زید بن علی و ضحاک و نصر بن علی و حسن بصری) این آیه به صورت «اهْدِنَا صِراطاً مُسْتَقيماً» قرائت شده است. (البحر المحيط، ج۱، ص۴۶)[۴]
نکات ادبی
«الصِّراط»
اغلب اهل لغت بر این نظرند که اصل کلمه «صراط» ، «سراط»، و از ماده «سرط» بوده است که چون مخرج حرف «ص» به «ط» نزدیکتر است، به صورت «صراط» درآمده است؛ و ماده مستقلی به صورت «صرط» نداریم و هر چه هست به «سرط» برمیگردد (مثلا: معجم المقاييس اللغة، ج۳،ص۳۵۰؛ لسان العرب، ج۷، ص۳۴۰؛ مجمع البيان، ج۱، ص۱۰۳)
معنای رایج «سرط» «بلعیدن سریع» است (كتاب العين، ج۷، ص۲۱۲) چنانکه «مسترط» هم به معنای «مری» (= مسیر بلعیدن طعام) است. (مجمع البيان، ج۱، ص۱۰۳)
برخی توضیح دادهاند که با توجه به کاربردهای مختلف آن، اصل ماده «سرط» دلالت بر «غیب شدن ناشی از رفت و برگشت» میکند و بلعیدن را هم از همین جهت «سرط» گفتهاند (معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۱۵۲) و درباره وجه تسمیه «صراط» هم گفتهاند، صراط، راه مهیا و سهلشدهای است که گویی رهرو را در خود میبلعد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۰۷) بدون اینکه بگذارد رهروش از آن بیرون بیفتد (الميزان، ج۱، ص۳۳)
«الْمُسْتَقيم»
اسم فاعل از فعل «استقام» است. ماده «قام» به معنای «انتصب» (صاف ایستادن) و نیز به معنای عزم انجام کاری است (قام بهذا الامر) (معجم المقاييس اللغة۵/ ۴۳).
برخی گفتهاند «قیام» در چند معنا به کار میرود: «قیام مربوط به شخص» (ایستادن)، «قیام برای چیزی» (حفظ و نگهداری و مراقبت از آن) و «قیام بر چیزی» (عزم به انجام کاری)، و «قیام به عنوان اسم برای چیزی که به آن تکیه داده میشود» که همه اینها در قرآن به کار رفته است؛ و اینکه به قیامت، قیامت گفته میشود از این باب است که انسان یکدفعه قیام میکند و «استقامت» هم به راهی گفته میشود که در مسیر مستقیم (صاف و بیانحناء) باشد و از این جهت، راه حق، راه مستقیم گفته شده؛ و کاربرد تعبیر استقامت برای انسان هم از این باب است وی در راه مستقیم باقی بماند. (مفردات ألفاظ القرآن/ ۶۹۰-۶۹۲).
همچنین با توجه به نزدیکی دو معنای «مستقیم» و «مستوی»، در تفاوت این دو گفتهاند که: مصدر «استواء» در جایی به کار میرود که مقایسهای بین دو چیز شبیه هم در جریان باشد، ولی مصدر «استقامت» بر تداوم یک جریان واحد دلالت دارد؛ لذا نقطه مقابل «استواء»، «تفاوت» است؛ و نقطه مقابل «استقامت»، اعوجاج [= کجی]. (الفروق في اللغة/۱۵۰)
حدیث
۱) از امام صادق ع درباره «صراط» سوال شد. فرمودند:
صراط از مو دقیقتر [= باریکتر] و از شمشیر تبزتر است؛ پس برخی مثل برق از آن عبور میکنند؛ و برخی همانند سوارهای که به تاخت میرود؛ و برخی بر آن قدمزنان میروند و برخی خود را با دست و سینه روی زمین میکشانند؛ و برخی در حالی که دائما در حال افتادناند میروند به نحوی که آتش [لحظهای] او را میگیرد و [لحظهای] فرومیگذارد.
تفسير القمي، ج۱، ص۲۹
وَ عَنْهُ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الصِّرَاطِ فَقَالَ هُوَ أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ وَ أَحَدُّ مِنَ السَّيْفِ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمُرُّ عَلَيْهِ مِثْلَ الْبَرْقِ- وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمُرُّ عَلَيْهِ مِثْلَ عَدْوِ الْفَرَسِ- وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمُرُّ عَلَيْهِ مَاشِياً وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمُرُّ عَلَيْهِ حَبْواً وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمُرُّ عَلَيْهِ مُتَعَلِّقاً- فَتَأْخُذُ النَّارُ مِنْهُ شَيْئاً وَ تَتْرُكُ مِنْهُ شَيْئاً
۲) و بار دیگر از امام صادق ع درباره «صراط» سوال شد، فرمود:
او راهی است به سوی معرفت خداوند عز و جل، و دوتاست: صراطی در دنیا و صراطی در آخرت؛ اما صراطی که در دنیاست همان امامی است که اطاعت از او واجب است، کسی که در دنیا او را بشناسد و به هدایت او اقتدا کند، از صراطی که در آخرت همچون پلی روی جهنم کشیده میشود عبور میکند؛ و کسی که او را در دنیا امامت او به رسمیت نشناسد، قدمش در صراط در آخرت میلغزد و به آتش جهنم سقوط میکند.
معاني الأخبار، ص۳۳
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحُسَيْنِيُّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو جَعْفَرٍ أَحْمَدُ بْنُ عِيسَى بْنِ أَبِي مَرْيَمَ الْعِجْلِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ الْعَرْزَمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَاتِمٍ الْمِنْقَرِيُّ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الصِّرَاطِ فَقَالَ هُوَ الطَّرِيقُ إِلَى مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمَا صِرَاطَانِ صِرَاطٌ فِي الدُّنْيَا وَ صِرَاطٌ فِي الْآخِرَةِ وَ أَمَّا الصِّرَاطُ الَّذِي فِي الدُّنْيَا فَهُوَ الْإِمَامُ الْمُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ مَنْ عَرَفَهُ فِي الدُّنْيَا وَ اقْتَدَى بِهُدَاهُ مَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ الَّذِي هُوَ جِسْرُ جَهَنَّمَ فِي الْآخِرَةِ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ فِي الدُّنْيَا زَلَّتْ قَدَمُهُ عَنِ الصِّرَاطِ فِي الْآخِرَةِ فَتَرَدَّى فِي نَارِ جَهَنَّمَ.
همچنین به حدیث۱ جلسه۴۱ میتوانید مراجعه کنید که گفته شد: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيم» قَالَ الطَّرِيقَ وَ مَعْرِفَةَ الْإِمَام»
۳) از امام حسن عسگری در تفسیر آیه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» روایت شده است که:
یعنی [خدایا] توفیقی که به ما دادی که تو را تاکنون اطاعت کنیم همچنان برای ما مستدام بدار تا در آینده عمرمان هم تو را اطاعت کنیم؛ و «صراط مستقیم» دوتاست [= دو تجلی دارد] صراطی در دنیا، و صراطی در آخرت؛ پس صراط مستقیم در دنیا آن راهی است که نه به غلوّ [افراط در حق ائمه و آنها را همچون خدا قلمداد کردن] بینجامد و نه به کوتاهی [و حق را آن گونه که شایسته است اذعان نکردن] بلکه راستقامت باشد (= استقام) و ذرهای به باطل میل نکند؛ و اما راهی که در آخرت است پس همان راه مومنان به سوی بهشت است که راهی مستقیم است که از بهشت به سوی آتش عدول نمیکنند و از غیر آتش هم جز به سوی بهشت نمیروند؛
[امام عسکری در ادامه میفرمایند:] و امام صادق ع درباره این آیه فرموده است:
«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» یعنی ما را در باقی ماندن در راهی که به محبت تو ختم میشود و ما را به دین تو میرساند و مانع از آن میشود که از هوى و هوسمان پیروی کنیم و نابود شويم ویا مانع از نظرات شخصی [= بیدلیل] خود را مبنا قرار دهیم و به هلاکت افتیم، که هر كس پيرو هوايش شد و به رأى [= نظر شخصی] خويش، با ديده إعجاب نگريست همانند کسی است که من در موردش از عوام ظاهربین تعریفها شنیده بودم …
[امام صادق ع در اینجا حکایت شخصی را میگویند که از این مغازه و آن مغازه دزدی میکرد و به فقرا میداد و میگفت چون خدا گفته یک کار خوب دهبرابر پاداش دارد من چهار دزدی کردم و چهار انفاق کردم پس پس از کسر چهار گناه از چهل ثواب ۳۶ ثواب برایم میماند و …]
معانیالاخبار، ص۳۵؛ التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري ع، ص۴۴
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْأَسْتَرْآبَادِيُّ الْمُفَسِّرُ قَالَ حَدَّثَنِي يُوسُفُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبَوَيْهِمَا عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فِي قَوْلِهِ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ قَالَ أَدِمْ لَنَا تَوْفِيقَكَ الَّذِي بِهِ أَطَعْنَاكَ فِي مَاضِي أَيَّامِنَا حَتَّى نُطِيعَكَ كَذَلِكَ فِي مُسْتَقْبَلِ أَعْمَارِنَا وَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ هُوَ صِرَاطَانِ صِرَاطٌ فِي الدُّنْيَا وَ صِرَاطٌ فِي الْآخِرَةِ وَ أَمَّا الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ فِي الدُّنْيَا فَهُوَ مَا قَصُرَ عَنِ الْغُلُوِّ وَ ارْتَفَعَ عَنِ التَّقْصِيرِ وَ اسْتَقَامَ فَلَمْ يَعْدِلْ إِلَى شَيْءٍ مِنَ الْبَاطِلِ وَ أَمَّا الطَّرِيقُ الْآخَرُ فَهُوَ طَرِيقُ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى الْجَنَّةِ الَّذِي هُوَ مُسْتَقِيمٌ لَا يَعْدِلُونَ عَنِ الْجَنَّةِ إِلَى النَّارِ وَ لَا إِلَى غَيْرِ النَّارِ سِوَى الْجَنَّةِ قَالَ وَ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ ع فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ قَالَ يَقُولُ أَرْشِدْنَا إِلَى الصِّرَاطِ الْمُسْتَقِيمِ أَرْشِدْنَا لِلُزُومِ الطَّرِيقِ الْمُؤَدِّي إِلَى مَحَبَّتِكَ وَ الْمُبَلِّغِ إِلَى دِينِكَ وَ الْمَانِعِ مِنْ أَنْ نَتَّبِعَ أَهْوَاءَنَا فَنَعْطَبَ أَوْ نَأْخُذَ بِآرَائِنَا فَنَهْلِكَ ثُمَّ قَالَ ع فَإِنَّ مَنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ وَ أُعْجِبَ بِرَأْيِهِ كَانَ كَرَجُلٍ سَمِعْتُ غُثَاءَ الْعَامَّةِ تُعَظِّمُهُ[۵]
۴) از امام سجاد ع روایت شده است که فرمودند:
بین خداوند و حجت او حجابی نیست و خدا در مقابل حجتش پردهای قرار نداده است؛ ما درهای [رحمت] الهی هستیم، فقط ماییم که صراط مستقیم هستیم؛ ما جایگاه علم خدا و بیان کننده و توضیح دهنده وحی اوییم؛ ما بنیانهای توحید او و محل اسرار خداییم.
معاني الأخبار، ص۳۵
حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ حَدَّثَنِي ثَابِتٌ الثُّمَالِيُّ عَنْ سَيِّدِ الْعَابِدِينَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ حُجَّتِهِ حِجَابٌ فَلَا لِلَّهِ دُونَ حُجَّتِهِ سِتْرٌ نَحْنُ أَبْوَابُ اللَّهِ وَ نَحْنُ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ وَ نَحْنُ عَيْبَةُ عِلْمِهِ وَ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ وَحْيِهِ وَ نَحْنُ أَرْكَانُ تَوْحِيدِهِ وَ نَحْنُ مَوْضِعُ سِرِّهِ.
این مطلب که اهل بیت، صراط مستقیماند در کتب اهل سنت نیز آمده است مثلا
عن أبي بريدة في قول الله تعالى: اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ قال: صراط محمد و آله[۶]
تفسير الثعلبي، ج۱ ص۱۲۰
از ابوبریده (از اصحاب پیامبر ص) در مورد این که خدا میفرماید: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيم» منظور صراط محمد و آل محمد ص است.
تدبر
۱) «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم»
سوره حمد را خلاصه کل معارف قرآن میدانند. در سوره حمد تا آیه ۵ وصف خدا و بیان نسبت ما و خدا بود، در این آیه «تنها» تقاضای ما از خدا مطرح میشود؛ پس علیالقاعده، این تقاضا باید جامع همه خواستههای ما باشد. اما چگونه؟
مقدمه ۱: هر خواستهای که داریم، از این جهت است که وضعیتی بهتر را برای خود طلب میکنیم؛ اکنون، اگر بین «به» و «بهتر» ویا بین «بهتر» و «بهترین» مخیر شویم، همواره دلمان «بهترین» را میخواهد؛ و نیز هرگاه که بین «یک بهتر» و «چند بهتر» مخیر شویم، «چند بهتر» را ترجیح میدهیم. این یعنی هر انسانی، نه فقط طالب «وضع بهتر»، بلکه خواهان «همهبهترینها»ست؛ یعنی طالب «کمال مطلق» است؛ یعنی «طالب خدا»ست. (این خلاصه برهان بر وجود فطرت خداجویی در همه بشر است. چهل حدیث امام خمینی/۱۸۲)
مقدمه ۲: پس ما هر کاری که میکنیم، در حقیقت در حال حرکت به سوی خدا هستیم (انشقاق/۶)؛ فقط باید سعی کنیم که نزدیکترین راه و مطمئنترین راه را در پیش بگیریم؛ یعنی راه «مستقیم» را، که هم صاف و بدون کجی و انحراف باشد (در نتیجه: کوتاهترین فاصله) و هم قوام و استقامتش قابل اعتماد باشد (در نتیجه: مطمئنترین).
مقدمه ۳: هر حاجتی را تنها و تنها خدا میتواند برآورده کند (جلسه ۱۰۲، تدبر۱) و در آیه ۵ همین سوره هم اعلام کردیم که ما فقط خدا را هدف قرار داده و فقط به کمک او دل میبندیم (جلسه۸۰، تدبرهای۲-۵)
نتیجه: مهمترین خواسته ما در این جهان یافتن راه مستقیم به سوی خداست که این را هم باید خدا به ما بدهد؛ پس مهمترین خواسته ما، این است که از خدا میخواهیم ما را به راه مستقیم هدایت کند.
شاید بدین جهت است که در حدیث قدسی، برآوردن این خواسته توسط خداوند معادل برآوردن همه خواستههای بشر معرفی شده است. (جلسه ۵۶، حدیث۲)
۲) «اهْدِنَا …»
مهمترین تفاوت انسان با سایر موجودات در این است که انسان خودش هم باید مسیر حرکت (= هدایت) خود را آگاهانه به دست آورد. خداوند، در مورد کل موجودات، همین که آنها را بیافریند خودش آنها را هدایت میکند (هدایت تکوینی، طه/۵۰) اما انسان چون اختیار دارد، میتواند راه و مسیری غیر از مسیری که به سمت مقصد حقیقی اوست، در پیش گیرد؛ و بیش از یک راه پیش روی او هست. پس، ما برای درست به مقصد رسیدنمان، خودمان هم باید اقدام کنیم و از خدا تقاضای هدایت و نشان دادن راه درست داشته باشیم؛ و از آنجا که خدا هیچ نیازی را در جهان بیپاسخ نمی گذارد، پس حتما راه هدایت دیگری (غیر از هدایت تکوینی که شامل همه موجودات میشود) برای ما قرار داده است (که به هدایت تشریعی معروف است).
پس به طور خلاصه،
انسان، به هدایت غیرتکوینی خدا هم نیاز دارد و برای اینکه به مقصد حقیقی خود برسد، لازم است دائما نیاز خود به این هدایت غیرتکوینی و تشخیص راه صحیح (که با خودآگاهی و اختیار شخص گره خورده) را جدی بگیرد و درصدد آن باشد. شاید رمز اینکه ابراز این درخواست در هر روز دستکم پنج بار واجب است، همین امر باشد.
۳) «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم»
در نکات ترجمه بیان شد که «صراط»، راه مهیا و سهلشدهای است که گویی رهرو را در خود میبلعد، بدون اینکه بگذارد رهروش از آن بیرون بیفتد.
علامه طباطبایی تذکر میدهد که: “در قرآن کریم، برای «راه خدا» هم از تعبیر «صراط» استفاده شده و هم از تعبیر «سبیل»؛ با این تفاوت مهم که تعبیر «صراط» تنها و تنها به خداوند (صراطی، صراط الله، صراطک) نسبت داده شده است (غیر از آیه ۷ همین سوره، که انشاءالله در جلسه بعد، اشاره خواهد شد که خود آیه، دلالت بر عصمت آنها دارد)، در حالی که «سبیل» هم به صورت جمع به کار رفته و هم به گروه های مختلف ایمانی نسبت داده شده است. این نشان میدهد که گویی «سبیل» انواع دارد و با نقص و مشکل هم قابل جمع است. پس صراط را میتوان همانند شاهراهی دانست که همه راههای فرعی (سُبُل) به او ختم میشود و یا همچون روح نسبت به بدن، که روح همواره واحد است اما بدن دائما در تغییر” (المیزان۱/ ۳۱-۳۲)؛
خلاصه اینکه صراط آن راهی است که هیچ اختلاف و اشتباهی در آن نیست؛ و کاملا محکم و بدون نقص و با قوام است؛ و ما دائما از خدا قرار گرفتن در چنین راهی را طلب میکنیم.
۴) «اهْدِنَا الصِّراطَ …»
علامه طباطبایی توضیح میدهد که: “کلمه «هدایت» وقتی با حرف «الی» بیاید از جنسِ «نشان دادن راه» است و وقتی بدون حرف، کلمه مورد نظر [=راه] را در موقعیت مفعولی قرار دهد، از جنسِ «[قرار دادن در راه و] رساندن به مطلوب» است” (المیزان۱/ ۳۴). شاید بدین جهت است که در برخی روایات، «صراط مستقیم» را منحصر در امامان کردهاند (حدیث۴)؛ زیرا دیگران، اگر کاری هم بتوانند بکنند، از باب نشان دادن راه است؛ و فقط آنان که خودشان به خدا وصلند میتوانند علاوه بر نشان دادن راه، عملا، انسان را به خدا وصل کنند.
در تاریخ ۳۰/۷/۱۴۰۲ با توجه به نکته ای که در دیدگاه نوشته شده پاراگراف زیر اضافه شد:
علامه طباطبایی سخن فوق را به عنوان یک «قیل» مطرح کرده و آن را نقد کردهاند. استدلال قائل مذکور به آیات «إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ» (قصص/۵۶)، «وَ لَهَدَيْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقِيماً» (نساء/۷۰) و «وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» (شورى/۵۲) بوده است؛ و علامه طباطبایی با استشهاد به آيه «يا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشادِ» (غافر/۳) این سخن را نقض میکنند. از این رو، و بویژه به توجه به آیه سوره شوری که مورد استشهاد قائل مذکور بوده و آيه سوره غافر که مورد استشهاد علامه بوده، نتیجهگیری و تطبیقی که بر حدیث مذکور نوشته شده قابل مناقشه است.
۵) ارتباط «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم» و «ربالعالمین»
در توضیح «ربالعالمین» اشاره شد که یکی از تفاوتهای انسان با سایر موجودات این است که هرانسانی یک جهان دارد (تدبر۴ جلسه۳۶) و خداوند چون ربوبیت تمام این جهانها را برعهده گرفته، برای همین هدایت ویژهای هم (غیر از هدایت تکوینی) برای هر انسانی نیاز است، که این، به اختیار و اراده خود او برمیگردد. (تدبر قبل) پس اگر خدا را به عنوان «ربالعالمین» بشناسیم، حتما هدایت ویژه از او طلب میکنیم.
۶) ارتباط «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم» و «إِيَّاكَ نَسْتَعين»
ما در آیه قبل ادعا کردیم که نه فقط «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» ، بلکه «إِيَّاكَ نَسْتَعين»؛ یعنی نه فقط خدا را تنها هدف خود قرار دادهایم بلکه برای رسیدن به این هدف هم تنها از او کمک میگیریم. اگر چنین است پس در درخواست راه درست، تنها سراغ خدا باید رفت.
پس «اهدنا الصراط المستقیم» یعنی من به این ادعایی که در آیه قبل مطرح کردم پایبند میمانم و تنها از خدا کمک میگیرم که راه را به من بنمایاند.
اگر این مطلب را جدی بگیریم، در پیروی از این و آن، بسیار هوشیار و با احتیاط عمل میکنیم و هرکس که کارهای عجیب و غریبی انجام داد و وعده کرد که میتواند بسادگی و خارج از شریعت و راهی که خدا فروفرستاده، ما را به مقامات بالای معنوی برساند، اعتماد نمیکنیم. از خدا میخواهیم فقط و فقط خود خدا ما را هدایت کند و اگر خود خدا هدایت کند، هیچ تردیدی نباید در مسیر باقی بماند. شاید به همین جهت است که در اسلام اصرار هست که اصول دین تحقیقی است، و شاید به همین جهت بوده که حضرت آیت الله بهجت میفرمودند:
راه خدا راهی نیست که انسان با حدس و گمان بخواهد برود.
حلول عید فطر بر همه آنان که از ماه رمضان بهره بردند و انشاءالله امروز در پیشگاه الهی سربلندند، مبارک باشد.
و خداحافظ ای ماه خدا، خداحافظی کسی که جداییاش بر ما سخت است و ما را غمگین کرده و رویگردانیاش از ما، دل ما را مالامال از بیم و هراس میکند،
خداحافظ ای بهترین همنشین در میانه ایام و اوقات؛
خداحافظ ای ماهی که آرزوها در آن دستیافتنی شده بود و نامه اعمال پر و پیمان؛
خدا حافظ ای ماهی که وقتی بودی جلیلالقدر بودی و وقتی که رفتی دلها را به درد آوردی؛
خداحافظ ای ماهی که ما را دلنازک کردی و از بار گناهان رهایی بخشیدی؛
خداحافظ ای ماهی که کمککاری نیکو در برابر شیطان بودی؛
خداحافظ ای ماهی که بسیاری را در راه خدا آزاد کردی و چقدر خوشحال است کسی که حرمت تو را نگه داشت؛
خداحافظ ای ماهی که چه بسیار گناهان ما را محو کردی و بدیهایمان را پوشاندی؛
خداحافظیای نه از روی ملول و دلزده شدن از تو؛
خداحافظ ای کسی که قبل از اینکه بیایی، منتظرت بودیم و قبل از رفتنت، دلتنگ نبودنت شدیم؛ که دیروز چه مشتاقت بودیم و امروز چه دلتنگ گشتهایم؛
خداحافظ ای رحمتها و برکاتی که دیگر از آنها محروم شدیم
خداحافظ ..
فَنَحْنُ مُوَدِّعُوهُ وِدَاعَ مَنْ عَزَّ فِرَاقُهُ عَلَيْنَا، وَ غَمَّنَا وَ أَوْحَشَنَا انْصِرَافُهُ عَنَّا …
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا شَهْرَ اللَّهِ الْأَكْبَرَ وَ يَا عِيدَ أَوْلِيَائِهِ.
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَكْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ، وَ يَا خَيْرَ شَهْرٍ فِي الْأَيَّامِ وَ السَّاعَاتِ.
السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ شَهْرٍ قَرُبَتْ فِيهِ الْآمَالُ، وَ نُشِرَتْ فِيهِ الْأَعْمَالُ.
السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ قَرِينٍ جَلَّ قَدْرُهُ مَوْجُوداً، وَ أَفْجَعَ فَقْدُهُ مَفْقُوداً، وَ مَرْجُوٍّ آلَمَ فِرَاقُهُ.
السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ أَلِيفٍ آنَسَ مُقْبِلًا فَسَرَّ، وَ أَوْحَشَ مُنْقَضِياً فَمَضَّ
السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ مُجَاوِرٍ رَقَّتْ فِيهِ الْقُلُوبُ، وَ قَلَّتْ فِيهِ الذُّنُوبُ.
السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ نَاصِرٍ أَعَانَ عَلَى الشَّيْطَانِ، وَ صَاحِبٍ سَهَّلَ سُبُلَ الْإِحْسَانِ
السَّلَامُ عَلَيْكَ مَا أَكْثَرَ عُتَقَاءَ اللَّهِ فِيكَ، وَ مَا أَسْعَدَ مَنْ رَعَى حُرْمَتَكَ بِكَ!
السَّلَامُ عَلَيْكَ مَا كَانَ أَمْحَاكَ لِلذُّنُوبِ، وَ أَسْتَرَكَ لِأَنْوَاعِ الْعُيُوبِ!
السَّلَامُ عَلَيْكَ مَا كَانَ أَطْوَلَكَ عَلَى الْمُجْرِمِينَ، وَ أَهْيَبَكَ فِي صُدُورِ الْمُؤْمِنِينَ!
السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ شَهْرٍ لَا تُنَافِسُهُ الْأَيَّام السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ شَهْرٍ هُوَ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ سَلَامٌ
السَّلَامُ عَلَيْكَ غَيْرَ كَرِيهِ الْمُصَاحَبَةِ، وَ لَا ذَمِيمِ الْمُلَابَسَةِ
السَّلَامُ عَلَيْكَ كَمَا وَفَدْتَ عَلَيْنَا بِالْبَرَكَاتِ، وَ غَسَلْتَ عَنَّا دَنَسَ الْخَطِيئَاتِ
السَّلَامُ عَلَيْكَ غَيْرَ مُوَدَّعٍ بَرَماً وَ لَا مَتْرُوكٍ صِيَامُهُ سَأَماً.
السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ مَطْلُوبٍ قَبْلَ وَقْتِهِ، وَ مَحْزُونٍ عَلَيْهِ قَبْلَ فَوْتِهِ.
السَّلَامُ عَلَيْكَ كَمْ مِنْ سُوءٍ صُرِفَ بِكَ عَنَّا، وَ كَمْ مِنْ خَيْرٍ أُفِيضَ بِكَ عَلَيْنَا
السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى لَيْلَةِ الْقَدْرِ الَّتِي هِيَ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ
السَّلَامُ عَلَيْكَ مَا كَانَ أَحْرَصَنَا بِالْأَمْسِ عَلَيْكَ، وَ أَشَدَّ شَوْقَنَا غَداً إِلَيْكَ.
السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى فَضْلِكَ الَّذِي حُرِمْنَاهُ، وَ عَلَى مَاضٍ مِنْ بَرَكَاتِكَ سُلِبْنَاهُ…
(فرازی از دعای وداع امام سجاد ع با ماه رمضان، دعای ۴۵ صحیفه سجادیه)
[۱] . قرأ حمزة بإشمام الصاد الزاي إلا العجلي و برواية خلاد و ابن سعدان يشم هاهنا في الموضعين فقط و قرأ الكسائي من طريق أبي حمدون بإشمام السين و يعقوب من طريق رويس بالسين و الباقون بالصاد. الحجة: الأصل في الصراط السين لأنه مشتق من السرط و مسترط الطعام ممره و منه قولهم سرطراط و الأصل سريط فمن قرأ بالسين راعى الأصل و من قرأ بالصاد فلما بين الصاد و الطاء من المؤاخاة بالاستعلاء و الإطباق و لكراهة أن يتسفل بالسين ثم يتصعد بالطاء في السراط و إذا كانوا قد أبدلوا من السين الصاد مع القاف في صقب و صويق ليجعلوها في استعلاء القاف مع بعد القاف من السين و قرب الطاء منها فأن يبدلوا منها الصاد مع الطاء أجدر من حيث كان الصاد إلى الطاء أقرب أ لا ترى أنهما جميعا من حروف طرف اللسان و أصول الثنايا و أن الطاء تدغم في الصاد و من قرأ بإشمام الزاي فللمؤاخاة بين السين و الطاء بحرف مجهور من مخرج السين و هو الزاي من غير إبطال الأصل.
[۲] . قرأ ابن كثير في رواية ابن مجاهد عن قنبل و الكسائي من طريق ابن حمدون و يعقوب من طريق رويس بالسين. و كذلك في سراط، في جميع القرآن. الباقون بالصاد و أشم الصاد زايا حمزة في الموضوعين، خاصة في رواية علي بن سالم، و في رواية الدوري و خلاد اشمامها الزاي ما كان فيه الف و لام. و اما الصاد إذا سكنت و كان بعدها دال نحو: يصدر، و فاصدع، و يصدفون، فاشم الصاد الزاي حيث وقع، حمزة و الكسائي و خلف و رويس. فمن قرأ بالسين فلأنه الأصل، من غير سبب يمنع منه، و من قرأ بإشمام الزاي، فللمؤاخاة بين السين و الطاء بحرف مجهور من مخرج السين و هو الزاء من غير إبطال للأصل و من قرأ بالصاد بين الصاد و الطاء بالاستعلاء و الاطباق. و القراءة بالصاد احسن لأن فيها جمعاً بين المتشاكلين في المسموع… و قيل: إنه مشتق من (مسترط) الطعام، و هو ممره في الحلق، و الصاد لغة قريش، و هي اللغة الجيدة، و عامة العرب يجعلونها سينا، و الزاي لغة لعذرة، و كعب و بني القين يقولون: أزدق، فيجعلونها زاياً إذا سكنت. و أهل الحجاز يؤنثون الصراط كالطريق و السبيل و الزقاق و السوق. و بنو تميم يذكرون هذا كله.
[۳] . الصِّراطَ الطريق، و أصله بالسين من السرط، و هو اللقم، و منه سمي الطريق لقما، و بالسين على الأصل قرأ قبل و رويس، و إبدال سينه صادا هي الفصحى، و هي لغة قريش، و بها قرأ الجمهور، و بها كتبت في الإمام، و زايا لغة رواها الأصمعي عن أبي عمرو، و أشمامها زايا لغة قيس و به قرأ حمزة بخلاف و تفصيل عن رواته. و قال أبو علي: و روي عن أبي عمرو، السين و الصاد و المضارعة بين الزاي و الصاد، و رواه عنه العريان عن أبي سفيان، و روى الأصمعي عن أبي عمرو أنه قرأها بزاي خالصة. قال بعض اللغويين: ما حكاه الأصمعي في هذه القراءة خطأ منه إنما سمع أبا عمرو يقرؤها بالمضارعة فتوهمها زايا، و لم يكن الأصمعي نحويا فيؤمن على هذا. و حكى هذا الكلام أبو علي عن أبي بكر بن مجاهد، و قال أبو جعفر الطوسي في تفسيره، و هو إمام من أئمة الإمامية: الصراط بالصاد لغة قريش، و هي اللغة الجيدة، و عامة العرب يجعلونها سينا، و الزاي لغة لعذرة، و كعب، و بني القين. و قال أبو بكر بن مجاهد، و هذه القراءة تشير إلى أن قراءة من قرأ بين الزاي و الصاد تكلف حرف بين حرفين، و ذلك صعب على اللسان، و ليس بحرف ينبني عليه الكلام، و لا هو من حروف المعجم. لست أدفع أنه من كلام فصحاء العرب، إلا أن الصاد أفصح و أوسع، و يذكر و يؤنث، و تذكيره أكثر. و قال أبو جعفر الطوسي: أهل الحجاز يؤنثون الصراط كالطريق، و السبيل و الزقاق و السوق، و بنو تميم يذكرون هذا كله و يجمع في الكثرة على سرط، نحو كتاب و كتب، و في القلة قياسه أسرطة، نحو حمار و أحمره، هذا إذا كان الصراط مذكرا، و أما إذا أنث فقياسه أفعل نحو ذراع و أذرع و شمال و أشمل.
[۴] . و قرأ زيد بن علي، و الضحاك، و نصر بن علي، عن الحسن: اهدنا صراطا مستقيما، بالتنوين من غير لام التعريف، كقوله: «وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ، صِراطِ اللَّهِ…»
[۵] . ادامه متن روایت چنین است:
وَ تسفه- [تَصِفُهُ] فَأَحْبَبْتُ لِقَاءَهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْرِفُنِي لِأَنْظُرَ مِقْدَارَهُ وَ مَحَلَّهُ فَرَأَيْتُهُ قَدْ أَحْدَقَ بِهِ خَلْقٌ [الْكَثِيرُ] مِنْ غُثَاءِ الْعَامَّةِ فَوَقَفْتُ مُنْتَبِذاً عَنْهُمْ مُتَغَشِّياً بِلِثَامٍ أَنْظُرُ إِلَيْهِ وَ إِلَيْهِمْ فَمَا زَالَ يُرَاوِغُهُمْ حَتَّى خَالَفَ طَرِيقَهُمْ وَ فَارَقَهُمُ وَ لَمْ يَقِرَّ فَتَفَرَّقَتِ الْعَوَامُ عَنْهُ لِحَوَائِجِهِمْ وَ تَبِعْتُهُ أَقْتَفِي أَثَرَهُ-فَلَمْ يَلْبَثْ أَنْ مَرَّ بِخَبَّازٍ فَتَغَفَّلَهُ فَأَخَذَ مِنْ دُكَّانِهِ رَغِيفَيْنِ مُسَارَقَةً فَتَعَجَّبْتُ مِنْهُ ثُمَّ قُلْتُ فِي نَفْسِي لَعَلَّهُ مُعَامَلَةٌ ثُمَّ مَرَّ بَعْدَهُ بِصَاحِبِ رُمَّانٍ فَمَا زَالَ بِهِ حَتَّى تَغَفَّلَهُ فَأَخَذَ مِنْ عِنْدِهِ رُمَّانَتَيْنِ مُسَارَقَةً فَتَعَجَّبْتُ مِنْهُ ثُمَّ قُلْتُ فِي نَفْسِي لَعَلَّهُ مُعَامَلَةٌ ثُمَّ أَقُولُ وَ مَا حَاجَتُهُ إِذاً إِلَى الْمُسَارَقَةِ ثُمَّ لَمْ أَزَلْ أَتْبَعُهُ حَتَّى مَرَّ بِمَرِيضٍ فَوَضَعَ الرَّغِيفَيْنِ وَ الرُّمَّانَتَيْنِ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ مَضَى وَ تَبِعْتُهُ حَتَّى اسْتَقَرَّ فِي بُقْعَةٍ مِنَ الصَّحْرَاءِ فَقُلْتُ لَهُ يَا عَبْدَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعْتُ بِكَ وَ أَحْبَبْتُ لِقَاءَكَ فَلَقِيتُكَ وَ لَكِنِّي رَأَيْتُ مِنْكَ مَا شَغَلَ قَلْبِي وَ إِنِّي سَائِلُكَ عَنْهُ لِيَزُولَ بِهِ شُغُلُ قَلْبِي قَالَ مَا هُوَ قُلْتُ رَأَيْتُكَ مَرَرْتَ بِخَبَّازٍ وَ سَرَقْتَ مِنْهُ رَغِيفَيْنِ ثُمَّ بِصَاحِبِ الرُّمَّانِ وَ سَرَقْتَ مِنْهُ رُمَّانَتَيْنِ قَالَ فَقَالَ لِي قَبْلَ كُلِّ شَيْءٍ حَدِّثْنِي مَنْ أَنْتَ قُلْتُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ آدَمَ ع مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص قَالَ حَدِّثْنِي مَنْ أَنْتَ قُلْتُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ أَيْنَ بَلَدُكَ قُلْتُ الْمَدِينَةُ قَالَ لَعَلَّكَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ص قُلْتُ بَلَى فَقَالَ لِي فَمَا يَنْفَعُكَ شَرَفُ أَصْلِكَ مَعَ جَهْلِكَ بِمَا شُرِّفْتَ بِهِ وَ تَرْكِكَ عِلْمَ جَدِّكَ وَ أَبِيكَ لِئَلَّا تُنْكِرَ مَا يَجِبُ أَنْ يُحْمَدَ وَ يُمْدَحَ عَلَيْهِ فَاعِلُهُ قُلْتُ وَ مَا هُوَ قَالَ الْقُرْآنُ كِتَابُ اللَّهِ قُلْتُ وَ مَا الَّذِي جَهِلْتُ مِنْهُ قَالَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى إِلَّا مِثْلَها وَ إِنِّي لَمَّا سَرَقْتُ الرَّغِيفَيْنِ كَانَتْ سَيِّئَتَيْنِ وَ لَمَّا سَرَقْتُ الرُّمَّانَتَيْنِ كَانَتْ سَيِّئَتَيْنِ فَهَذِهِ أَرْبَعُ سَيِّئَاتٍ فَلَمَّا تَصَدَّقْتُ بِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا كَانَ لِي بِهَا أَرْبَعِينَ حَسَنَةً فَانْتَقَصَ مِنْ أَرْبَعِينَ حَسَنَةً أَرْبَعٌ بِأَرْبَعِ سَيِّئَاتٍ بَقِيَ لِي سِتٌّ وَ ثَلَاثُونَ حَسَنَةً قُلْتُ ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ أَنْتَ الْجَاهِلُ بِكِتَابِ اللَّهِ أَ مَا سَمِعْتَ أَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ إِنَّكَ لَمَّا سَرَقْتَ رَغِيفَيْنِ كَانَتْ سَيِّئَتَيْنِ وَ لَمَّا سَرَقْتَ رُمَّانَتَيْنِ كَانَتْ أَيْضاً سَيِّئَتَيْنِ وَ لَمَّا دَفَعْتَهُمَا إِلَى غَيْرِ صَاحِبَيْهِمَا بِغَيْرِ أَمْرِ صَاحِبَيْهِمَا كُنْتَ إِنَّمَا أَضَفْتَ أَرْبَعَ سَيِّئَاتٍ إِلَى أَرْبَعِ سَيِّئَاتٍ وَ لَمْ تُضِفْ أَرْبَعِينَ حَسَنَةً إِلَى أَرْبَعِ سَيِّئَاتٍ فَجَعَلَ يُلَاحِظُنِي فَانْصَرَفْتُ وَ تَرَكْتُهُ- قَالَ الصَّادِقُ ع بِمِثْلِ هَذَا التَّأْوِيلِ الْقَبِيحِ الْمُسْتَكْرَهِ يَضِلُّونَ وَ يُضِلُّونَ وَ هَذَا نَحْوُ تَأْوِيلِ مُعَاوِيَةَ (لَعَنَهُ اللَّهُ-) لَمَّا قُتِلَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ رَحِمَهُ اللَّهُ فَارْتَعَدَتْ فَرَائِصُ خَلْقٍ كَثِيرٍ وَ قَالُوا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَمَّارٌ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ فَدَخَلَ عَمْرٌو عَلَى مُعَاوِيَةَ (لَعَنَهُ اللَّهُ) وَ قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ هَاجَ النَّاسُ وَ اضْطَرَبُوا قَالَ لِمَا ذَا قَالَ قُتِلَ عَمَّارٌ فَقَالَ مُعَاوِيَةُ (لَعَنَهُ اللَّهُ) قُتِلَ عَمَّارٌ فَمَا ذَا قَالَ أَ لَيْسَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَمَّارٌ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ فَقَالَ لَهُ مُعَاوِيَةُ (لَعَنَهُ اللَّهُ) دُحِضْتَ فِي قَوْلِكَ أَ نَحْنُ قَتَلْنَاهُ إِنَّمَا قَتْلَهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ لَمَّا أَلْقَاهُ بَيْنَ رِمَاحِنَا فَاتَّصَلَ ذَلِكَ بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ إِذاً رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الَّذِي قَتَلَ حَمْزَةَ لَمَّا أَلْقَاهُ بَيْنَ رِمَاحِ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ قَالَ الصَّادِقُ ع طُوبَى لِلَّذِينَ هُمْ كَمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَحْمِلُ هَذَا الْعِلْمَ مِنْ كُلِّ خَلَفٍ عُدُولُهُ وَ يَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ وَ تَأْوِيلَ الْجَاهِلِينَ.
[۶] . أخبرنا أبو محمد عبد الله بن محمد بن عبد الله العايني، حدّثنا أبو الحسين محمد بن عثمان النصيبي ببغداد، حدّثنا أبو القاسم ابن نهار، حدّثنا أبو حفص المستملي، حدّثنا أبي، حدّثنا حامد بن سهل، حدّثنا عبد الله بن محمد العجلي، حدّثنا إبراهيم بن جابر عن مسلم بن حيان عن أبي بريدة
بازدیدها: ۱۳۶
علامه طباطبایی توضیح میدهد که: “کلمه «هدایت» وقتی با حرف «الی» بیاید از جنسِ «نشان دادن راه» است و وقتی بدون حرف، کلمه مورد نظر [=راه] را در موقعیت مفعولی قرار دهد، از جنسِ «[قرار دادن در راه و] رساندن به مطلوب» است” (المیزان۱/ ۳۴).
با سلام مطلب فوق که به نقل از مرحوم علامه طباطبایی (ره) در متن بالا آمده درست نیست. علامه این مطلب را ذکر و بعد آن را رد می کنند.
سلام علیکم
بله. حق با شماست. در متن عربی عبارت «و فیه» که بیان اشکال علامه است را به لحاظ پاراگراف بندی جدا نکرده و من هم دقت نکرده بودم
علامه پس از طرح دیدگاه فوق به صورت زیر نتیجه گیری می کند:
اين اشکالي بود که بصاحب صحاح کردند ، و لکن اشکالشان وارد نيست ، چون در آيه ) ۵۶ – قصص ) که هدايت را از رسولخدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) نفي ميکرد ، نفي در آن مربوط به حقيقت هدايت است ، که قائم بذات خدايتعالي است ، ميخواهد بفرمايد مالک حقيقي ، خدايتعالي است ، نه اينکه تو اصلا دخالتي در آن نداري ، و بعبارتي سادهتر ، آيه نامبرده در مقام نفي کمال است ، نه نفي حقيقت ، علاوه بر اينکه خود قرآن کريم آن آيه را در صورتيکه معنايش آن باشد که اشکال کنندگان پنداشتهاند ، نقض نموده ، از مؤمن آل فرعون حکايت ميکند که گفت : ( يا قوم اتبعون اهدکم سبيل الرشاد ، اي مردم مرا پيروي کنيد ، تا شما را برشاد برسانم ) .
پس حق مطلب اين است که معناي هدايت در آنجا که با حرف ( الي ) مفعول دوم را بگيرد ، و آنجا که بخودي خود بگيرد ، متفاوت نميشود ، و بطور کلي اين کلمه چه بمعناي دلالت باشد ، و چه بمعناي رساندن بهدف ، در گرفتن مفعول دوم محتاج به حرف ( الي ) هست ، چيزيکه هست اگر ميبينيم گاهي بدون اين حرف مفعول دوم را گرفته ، احتمال ميدهيم از باب عبارت متداول ( دخلت الدار ) باشد ، که در واقع ( دخلت في الدار داخل در خانه شدم ) ميباشد .
سلام علیکم
بله. ممنونم. حق با شماست. در متن عربی عبارت «و فیه» که بیان اشکال علامه است را به لحاظ پاراگراف بندی جدا نکرده و من هم دقت نکرده بودم. متناسب با فرمایش شما در متن نکاتی افزوده شد