۸ جمادیالاولی ۱۴۴۰
ترجمه
پس هنگامی که امر ما آمد آن را زیر و رو کردیم و بر آن بارانی از سنگهایی از سجّیلِ [= سنگگِلِ] نضجیافته و درهمتنیده باریدیم.
نکات ادبی
عالِيَها
قبلا بیان شد که ماده «علو» در اصل به معنای بلندی و رفعت و عُلُوّ میباشد؛ و درباره کاربردهای قرآنی مختلف این واژه نیز توضیحاتی گذشت.
جلسه ۵۱۸ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-28/
سافِلَها
ماده «سفل» برای اشاره به پایین و پست به کار میرود؛ و اغلب اهل لغت به بیان اینکه نقطه مقابل «علو» است بسنده نموده؛ و به کاربرد آن به صورت «سَفِلة» برای اشاره به افراد پست و دون اشاره کردهاند (که این کلمه «جمع» است؛ از این رو، نمیگویند فلانی سفله است؛ بلکه میگویند فلانی «مِن سَفِلة الناس» است. (مثلا: معجم مقاييس اللغه، ج۳، ص۸) و حداکثر اشاره کردهاند که این تقابل فقط بین «سُفْل» و «عُلُوّ» نیست؛ بلکه «سافل» هم در مقابل «عالی» (فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها؛ حجر/ ۷۴) به کار میرود و معنای افعل تفضیل آن هم به صورت مذکر «أَسْفَل» (در مقابل «أعلی»: وَ الرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ؛ أنفال/۴۲؛ إِنَّ الْمُنافِقينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار؛ نساء/۱۴۵) و هم به صورت مونث «سُفلی» در مقابل «عُلیا» (وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلى؛ توبة/۴۰) به کار رفته است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۱۳).
اما برخی با توجه به کلمات دیگری که برای معنای «پایین» در عربی رواج دارد (مانند «تحت» و «دون») توضیح دادهاند که: ماده «سفل» برای امری که متصل باشد به کار میرود، اما «تحت» (در مقابل «فوق») برای امر منفصل؛ و تفاوتش با «دون» در این است که «دون» در اصل برای اشاره به غیریت است که البته آن غیر با تسفّل و پایین بودن همراه است. (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۵، ص۱۷۳) هرچند برخی توضیح دادهاند که معنای محوری این ماده «تحت یا دونِ دیگری بودن و از این حیث متمایز شدن» است (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ج۱، ص۱۰۲۷)
و به نظر میرسد این ماده دارای بار ارزشی منفی هم میباشد؛ یعنی برای «پایین» بودنی به کار میرود که با نوعی تحقیر و کوچک شمردن همراه باشد. ضمنا با اینکه غالبا «سفل» در مقابل «علو» ، و «تحت» در مقابل «فوق» آمده است؛ اما به نظر نمیآید این دوگانهها کاملا متمایز از هم باشند؛ چنانکه گاه «سفل» در مقابل «فوق» هم به کار رفته است: «إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ» (احزاب/۱۰)
ماده «سفل» ۱۰ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
سِجِّيلٍ
اینکه اصل «سجّیل» از چه مادهای است محل اختلاف است. یک احتمال قوی آن است که اصل این کلمه «سنگ-گِل» بوده که از زبان فارسی به عربی وارد، و بدین صورت تلفظ شده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۹۸)؛ بویژه که از ابوعبیده نقل شده که این را به معنای «سنگ سخت» دانسته و از فراء هم نقل شده که آن را به معنای گِل پخته شده (آجر) دانسته است (البحر المحيط، ج۶، ص۱۷۴) و برخی افزودهاند که این کلمه با کلمه «سجّین» (كَلّا إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفي سِجِّينٍ؛ وَ ما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ؛ مطففین/۷-۸) هممعنی است و در زبان عربی اینکه حرف لام و نون به همدیگر تبدیل شود بسیار رایج است. (مجمع البيان، ج۵، ص۲۷۸) و این احتمال نزد برخی از مفسران بقدری غلبه دارد که حتی بر این باورند که کلمه «سجلّ» که به معنای «کتاب» می باشد (و مشتقات آن مانند اسجال به معنای ارسال؛ و …) نیز از همین کلمه گرفته شده چون ابتدا نوشتهها روی سنگ نوشته میشد و به همین مناسبت از کلمه «سجّیل» کلمه «سجل» درست شد. (الميزان، ج۱۰، ص۳۴۳)[۱]
اما برخی در مقابل بشدت با این تحلیل که این کلمه، معرّب و وارد شده از زبان فارسی باشد، مخالفند؛ و آن را از ماده «سجل» میدانند. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۵، ص۵۸)
درباره ماده «سجل» کلمه «السَّجْل» به معنای دلو بزرگ و تعبیر «سَجَلت الماءَ» برای ریختن آب بسیار معروف است؛ و در اغلب تحلیلها از این کلمه شروع کردهاند. برخی اصل معنای این ماده را «ریختن چیزی بعد از پر شدن آن» می دانند؛ چنانکه نهتنها به دلو بزرگ، بلکه به پستان پر از شیر هم «سَجْل» گویند و خلیل «سِجل» را به معنای پر شدن دلو دانسته؛ و ظاهرا «سِجِلّ» (يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ؛ انبیاء/۱۰۴) را هم بدین مناسبت کتاب گویند که نوشتهها و معانی در آن جمع شدهاند [معانی در آن پر شده و با خواندن به دیگران سرازیر میشود] و آنگاه «سجّیل» می تواند از هر یک از این دومعنا گرفته شده باشد؛ و هرچند «سجّیل» را به معنای شدید هم دانستهاند. (معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۱۳۶)
برخی هم اصل معنای «سجل» را جمع کردن و گنجینه کردنی که به منظور ریختن و نشر دادن انجام شده باشد، دانستهاند؛ و کاربردهای مختلفش را به همین معنا برگرداندهاند؛ و آنگاه «سجّیل» برگرفته از همین ماده در وزن فِعّیل دانستهاند و گفتهاند که صیغه مبالغه است (شبیه صدّیق و شرّیر) که دلالت دارد بر چیزی که اجزایش جمع شده و شدت یافته و برای پرتاب شدن آماده گردیده است؛ و اینکه در آیه «وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ» (هود/۸۲) با تعبیر «منضود» توصیف شده، موید همین نکته دانستهاند؛ و «سِجِلّ» را هم بر وزن «فِعِلّ» (شبیه فلزّ) دال بر مبالغه و شدت دانستهاند که نوشتهای است که همه چیز در آن جمع شده است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۵، ص۵۷-۵۸) و این احتمال هم مطرح شده که سنگی بوده که در آن می نوشتهاند و بتدریج هر وسیلهای که در آن نوشته میشد را «سِجِلّ» نامیدند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۹۸)
البته درباره ریشه معنایی «سجیل» احتمالات دیگری هم مطرح شده است: از جمله اینکه مشتق از «أسجل» به معنای اعطا کردن است، از این باب که همچون بارانی بوده که یکدفعه اعطاء و سرازیر میشود؛ یا اینکه «از سجل» به معنای دلو بزرگ گرفته شده از این جهت که همانند دلو یکدفعه رها شده است؛ و یا از «سجِل» به معنای کتاب و نوشته است؛ و مقصود آن است که خداوند بر آنان مکتوب و مقدر فرمود عذاب را (مجمع البيان، ج۵، ص۲۷۸)[۲]
با توجه به اختلافی که درباره ماده این کلمه وجود دارد اشاره میکنیم که کلمه «سجّیل» سه بار، و کلمه «سِجِلّ» یکبار و کلمه «سِجّین» دوبار در قرآن کریم به کار رفته است. (البته درباره «سجّین» یک احتمال قوی آن است که از ماده «سجن» باشد که البته ماده «سجن» در ۱۰ مورد دیگر هم در قرآن به کار رفته است.)
مَنْضُودٍ
ماده «نضد» در اصل دلالت دارد بر انضمام چیزی به چیز دیگر به نحو کاملا چسبیده و در کنار هم، خواه روی هم باشد یا در کنار هم (معجم المقاييس اللغة، ج۵، ص۴۳۹) به تعبیر دیگر، ضمیمه و به هم ملحق کردن بین اجزای یک چیز ویا اشیای مختلف به نحوی که شبیه یک چیز واحد به نظر برسد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۲، ص۱۵۳)
«النَّضَد» به تختی گویند که کالاها را روی آن قرار می دهند و احتمالا تعبیر «طلع نضید» [شکوفههای بههمپیوسته یا خوشههاى روى هم چيده] از این کلمه استعاره گرفته شده است ویا «وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ» [موزِ روی هم چیده شده] (واقعة/۲۹) از باب تشبیه به ابر متراکم است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۱۰)
ماده «نضد» ۳ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
۱) در بحث از آیه قبل روایتی از امام صادق ع گذشت (حدیث۲). در ادامهاش فرمودند:
و حضرت لوط ع از آن شهرها بیرون آمد؛ و آنگاه جبرئیل امین بالهای غضب را گستراند، و اسرافیل جوانب آن شهرها را گرد آورد؛ و دردائیل بال [قدرات]ش را در انتهای سرزمین هفتم قرار داد و عزرائیل هم برای قبض روح آنان در زبانههایی از آتش آماده شد.
چون سپیده فجر دمید، جبرئیل با صدای بلندی فریاد برآورد: چه بد است صبحِ جماعتِ کفرپیشگان!
و میکائیل از جانب دیگر فریاد برآورد: چه بد است صبحِ جماعتِ پردهدران!
و اسرافیل از سمت سوم فریاد برآورد: چه بد است صبحِ جماعتِ بزهکاران!
و دردائیل هم فریاد برآورد: چه بد است صبحِ جماعتِ گمراهان!
و عزرائیل هم با شدت تمام فریاد برآورد: چه بد است صبحِ جماعتِ غفلتپیشگان!
پس جبرئیل امین – همان که به طاووس ملائکه مشهور است، گردنبندی از نور بر گردن دارد و قدرتمند است – آن هفت شهر را از آخر، و از انتهای پستترین سرزمین هفتم، به جناح غضب خویش برکَند؛ چنانکه آب سیاهی برآمد؛ پس به کوهها و دشتها و درختان و خانهها و غرفهها و رودها و مزارعهها و مرتعها پرداخت تا اینکه همه را زیر و رو کرد؛ تا جایی که آسمانیان فریاد آنان را شنیدند و گفتند: اینان چه کسانیاند که مورد غضب قرار گرفتهاند؟ و پاسخ آمد: اینان قوم لوطاند.
و اینان همچنان در بر جناح [قدرت] جبرئیل بودند و همچون برگی در تندبادی شدید این سو و آن سو میشدند، در انتظار اینکه چه زمان فرمان سررسد؛ پس ندا داده شد: آن شهرها را درهم کن؛ پس جبرئیل امین «آن را زیر و رو کرد» و این است مراد از آن سخن خداوند متعال که فرمود: «و شهرهاى واژگون شده را كه به رو درافكند؛ پس آن شهرها را پوشانيد آنچه پوشانيد» (نجم/۵۲-۵۳) که یعنی [پوشانیده شد] از سنگهایی که توسط فرشتگان بر آنجا پرتاب گردید. خداوند متعال فرمود: «پس هنگامی که امر ما آمد» یعنی عذاب ما «آن را زیر و رو کردیم و بر آن باریدیم بارانی از سنگهایی از سجّیلِ [= سنگگِلِ] منضود.» یعنی پشت سر هم؛ و بر هر سنگی اسم صاحبش بود [ظاهراً اشاره به ابتدای آیه بعد است که میفرماید: این سنگها نشانگذاری شده بودند].
حضرت فرمود: پس آن قوم از خواب بیدار شدند در حالی که در میان زمین و آسمان بودند؛ و آتش آنان را احاطه کرده بود و فرشتگان با سنگهایی که در آتش جهنم پخته [= آجر] شده بودند آنان را سنگباران میکردند؛ پس چه بد بود صبح آن انذاردادهشدگان!
تحفة الإخوان، ص۴۸ (نسخه خطی، به نقل از البرهان في تفسير القرآن، ج۴، ص۳۱۹-۳۲۱)
قال: و خرج لوط (عليه السلام) من تلك المدائن و إذا بجبرئيل الأمين قد بسط جناح الغضب، و إسرافيل قد جمع أطراف المدائن، و دردائيل قد جعل جناحه تحت تخوم الأرض السابعة، و عزرائيل قد تهيأ لقبض أرواحهم في حراب النيران، حتى إذا برز عمود الصبح، صاح جبرئيل الأمين بأعلى صوته: يا بئس صباح قوم كافرين. و صاح ميكائيل من الجانب الثاني: يا بئس صباح قوم فاسقين. و صاح إسرافيل من الجانب الثالث: يا بئس صباح قوم مجرمين. و صاح دردائيل: يا بئس صباح قوم ضالين. و صاح عزرائيل بأعلى صوته: يا بئس صباح قوم غافلين.
قال: فقلع جبرئيل الأمين- طاوس الملائكة المطوق بالنور، ذو القوة- تلك المدائن السبع عن آخرها، من تحت تخوم الأرض السابعة السفلى بجناح الغضب، حتى بلغ الماء الأسود، ثم رفعها بجبالها، و وديانها ، و أشجارها، و دورها، و غرفها، و أنهارها، و مزارعها، و مراعيها، حتى انتهى بها إلى البحر الأخضر الذي في الهواء، حتى سمع أهل السماء صياح صبيانهم، و نبيح كلابهم، و صقيع الديكة، فقالوا: من هؤلاء المغضوب عليهم؟ فقيل: هؤلاء قوم لوط (عليه السلام).
و لم تزل كذلك على جناح جبرئيل، و هي ترتعد كأنها سعفة في ريح عاصف، تنتظر متى يؤمر بهم، فنودي: در القرى بعضها على بعض. فقلبها جبرئيل الأمين، و جعل «عاليها سافلها» فذلك معنى قوله تعالى: «وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوى؛ فَغَشَّاها ما غَشَّى» ، يعني مِن رمي الملائكة لهم بالحجارة من فوقهم. قال الله تعالى: فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا يعني عذابنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ يعني متتابع بعضه على بعض، و كل حجر عليه اسم صاحبه- قال- فاستيقظ القوم و إذا هم بالأرض تهوي بهم من الهواء، و النيران من تحتهم، و الملائكة تقذفهم بالحجارة و هي مطبوخة بنار جهنم، و هي عليهم كالمطر، فساء صباح المنذرين.[۳]
۲) از امام صادق ع روایت شده است که درباره آیه «پس هنگامی که امر ما آمد آن را زیر و رو کردیم و بر آن بارانی از سنگهایی از سجّیلِ [= سنگگِلِ] نضجیافته و درهمتنیده باریدیم» فرمودند:
هیچ بندهای نیست که از دنیا خارج شود و عمل قوم لوط را حلال و روا بشمرد مگر اینکه خداوند چنان سنگی را به کبد وی بزند که همان نهایتا باعث مرگ وی شود؛ ولی مردم آن را نمیبینند.
تفسير القمي، ج۱، ص۳۳۶
حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ «وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ مُسَوَّمَةً» قَالَ:
مَا مِنْ عَبْدٍ يَخْرُجُ مِنَ الدُّنْيَا يَسْتَحِلُّ عَمَلَ قَوْمِ لُوطٍ إِلَّا رَمَاهُ اللَّهُ كَبِدَهُ مِنْ تِلْكَ الْحِجَارَةِ تَكُونُ مَنِيَّتُهُ فِيهَا وَ لَكِنَّ الْخَلْقَ لَا يَرَوْنَهُ.
روایتی شبیه این روایت با اندکی تفاوت در کافی آمده است که ان شاء الله در بحث از آیه بعد خواهد آمد.
توجه
جلسه ۸۵۵ حدیث۴ روایتی گذشت که آن را هم میتوان به این آیه مرتبط دانست: http://yekaye.ir/al-aaraf-7-84/
تدبر
۱) «فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها»
خداوند مدتها به بدکاران مهلت میدهد اما گاه بقدری بدی در جامعهای تثبیت میشود که جز برهمزدن آن جامعه از بیخ و بن، چارهای نمیماند.
۲) «فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها»
مقصود از تعبیر «عالیِ آن را سافلِ آن قرار دادیم» چیست؟
الف. همین تعبیر زیر و رو کردن؛ یعنی وقتی خدا بخواهد عذاب کند، شهری [یا شهرهایی] را زیر و رو میکند و هیچکس را یارای مقاومت نیست.
ب. كيفر كسانى كه فطرت انسانى را واژگون مىكنند آن است كه شهر بر سرشان واژگون شود. (تفسير نور، ج۴، ص۱۰۴)
ج. یعنی کسانی که در ظاهر علو و برتریای داشتند اسفل و حقیر و پست شدند و بالعکس؛ یعنی آن مردمانی که قدرتمند بودند به زیر کشیده شدند.
د. شدت عذاب و درهمریختن شهر به حدی بود که مناطق مرتفع (کوهها و تپهها) به مناطق زیردست (درهها و …) تبدیل شد.
ه. …
۳) «فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ»
چرا صرفاً به اینکه بفرماید «زیر و رویش کردیم» بسنده نکرد و از سنگباران آنجا نیز خبر داد؟
الف. شاید میخواهد به نحوی به فلسفه یکی از مجازاتهای اسلامی برای افرادی که مرتکب لواط (رفتار جنسی با همجنس) میشوند اشاره کند؛ یعنی اگر فرد همجنسباز سنگسار میشود، از باب همان عذابی است که بر قوم لوط نازل شد.
ب. ممکن است زیر و رو کردن، عذاب خود شهر باشد، و سنگباران عذاب کسانی که در شهر نبودهاند (به نقل از الميزان، ج۱۰، ص۳۴۴) و موید این برداشت آن روایاتی است که میگوید زن لوط همراه آنان از شهر خارج شد اما بعد از اظهار همدلی با آن قوم، سنگی از آن سنگها آمد و او را به هلاکت رساند.
ج. شاید از باب تغلیظ و تشدید در عقوبت بوده باشد؛ یعنی ابتدا زیر و رو کرد و بعد همانجا را سنگباران نمود. (به نقل از الميزان، ج۱۰، ص۳۴۴)
د. چهبسا میخواهد بر واقعی بودن ماجرا تاکید کند. یعنی با بیان طول و تفصیل و جزئیات واقعه، نشان دهد که گمان نکنید که داستان قوم لوط را صرفاً به عنوان یک داستان ساخته و پرداختهایم.
ه. …
۴) «وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً»
قدرت الهى مىتواند به جاى باران، سنگباران كند. (تفسير نور، ج۴، ص۱۰۴)
۵) «أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ»
چرا به صرف سنگباران (أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً) بسنده نکرد و به نوع سنگها (از سجیل بودنشان) اشاره کرد؟ و مقصود از «سجیل» چیست؟
الف. معرب «سنگ-گِل» است (ابن عباس و سعید بن جبیر) و میخواسته بدین تعبیر بر صلابت آنها و یخ نبودن آنها تاکید کند تا افراد گمان نکنند که منظور تگرگ و امثال آن میباشد. (مجمع البيان، ج۵، ص۲۸۱)
ب. مقصود «گِل» است (قتاده و عکرمه)؛ و موید این برداشت آیه «لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طينٍ» (ذاریات/۳۳) است که تعبیر «طین» را به جای «سجیل» آورده است. (مجمع البيان، ج۵، ص۲۸۱)[۴]
ج. شاید میخواسته غیرمستقیم اشاره کند که اصل سنگها از گِل بوده (حسن بصری)؛ [که در اثر رسوبات و فشارهای لایههای زمین به صورت سنگ درآمده است] (مجمع البيان، ج۵، ص۲۸۱)
د. …
۶) «أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ»
مقصود از تعبیر «منضود» چیست؟
الف. اینکه آن سجیل از لایههای متراکمی تشکیل شده و به صورت سنگ درآمده است. (ربیع، به نقل از مجمع البيان، ج۵، ص۲۸۲)
ب. مقصود متراکم بودن این سنگها در کنار همدیگر است (قتاده، به نقل از مجمع البيان، ج۵، ص۲۸۲)
ج. پیاپی بودن این باران سنگهاست. (ابنعباس، به نقل از مجمع البيان، ج۵، ص۲۸۲)
د. …
۷) «فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ»
حکایت
ابن لهیعه روایت کرده که در حال طواف به دور خانه خدا بودم که به مردی رسیدم که میگفت»: خدایا مرا بیامرز! و گمان نکنم که بیامرزی!
به او گفتم: بنده خدا ! از خدا بترس و این گونه سخن مگو! اگر گناهانت به اندازه قطرههای باران و برگهای درختان باشد و از خداوند طلب مغفرت کنی، خداوند میآمرزد که او آمرزنده و رحیم است.
گفت: بیا تا برایت حکایت خودم را تعریف کنم. نزد او رفتم و گفت: ما پنجاه نفر بودیم که همراه با سر [مقدس امام] حسین ع به سوی شام راه افتادیم. وقتی شب میشد سر را در جعبهای میگذاشتیم و دور آن به میگساری میپرداختیم. یک شب دوستانم میگساری کردند تا مست شدند ولی من همراهشان ننوشیدم؛ چون تاریکی شب کامل شد رعدی شنیدم و برقی دیدم گویی درهای آسمان باز شد و حضرات آدم و نوح و ابراهیم و اسماعیل و اسحاق علیهم السلام و پیامبرمان حضرت محمد ص نازل شدند به همراهی جبرئیل و جمعی از فرشتگان؛ پس جبرئیل به آن جعبه نزدیک شد و سر را بیرون آورد و به خود چسباند و آن را بوسید و همگی آن پیامبران چنین کردند و پیامبر ص بر سر حسین ع گریست و پیامبران او را تعزیت میگفتند. جبرئیل به او گفت: محمد! همانا خداوند تبارک و تعالی به من دستور داده تا امر تو را در خصوص امتت اطاعت کنم! اگر به من دستور دهی، زلزلهای در زمین برای آنان درافکنم و آن را زیر و رو کنم آن گونه که با قوم لوط چنین کردم.
پیامبر ص فرمود: نه جبرئیل! مرا با آنان در پیشگاه خداوند روز قیامت توقفی خواهد بود.
سپس فرشتگان به سوی ما آمدند که ما را به هلاکت برساتنند؛ من گفتم: الامان؛ الامان؛ یا رسول الله!
و حضرت فرمود: برو که خداوند تو را نیامرزد!
اللهوف على قتلى الطفوف، ص۱۷۲-۱۷۳
فَرَوَى ابْنُ لَهِيعَةَ وَ غَيْرُهُ حَدِيثاً أَخَذْنَا مِنْهُ مَوْضِعَ الْحَاجَةِ قَالَ:
كُنْتُ أَطُوفُ بِالْبَيْتِ فَإِذَا بِرَجُلٍ يَقُولُ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي وَ مَا أَرَاكَ فَاعِلًا!
فَقُلْتُ لَهُ يَا عَبْدَ اللَّهِ اتَّقِ اللَّهَ وَ لَا تَقُلْ مِثْلَ ذَلِكَ فَإِنَّ ذُنُوبَكَ لَوْ كَانَتْ مِثْلَ قَطْرِ الْأَمْطَارِ وَ وَرَقِ الْأَشْجَارِ فَاسْتَغْفَرْتَ اللَّهَ غَفَرَهَا لَكَ فَإِنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ.
قَالَ فَقَالَ لِي تَعَالَ حَتَّى أُخْبِرَكَ بِقِصَّتِي.
فَأَتَيْتُهُ؛ فَقَالَ اعْلَمْ أَنَّا كُنَّا خَمْسِينَ نَفَراً مِمَّنْ سَارَ مَعَ رَأْسِ الْحُسَيْنِ ع إِلَى الشَّامِ فَكُنَّا إِذَا أَمْسَيْنَا وَضَعْنَا الرَّأْسَ فِي تَابُوتٍ وَ شَرِبْنَا الْخَمْرَ حَوْلَ التَّابُوتِ. فَشَرِبَ أَصْحَابِي لَيْلَةً حَتَّى سَكِرُوا وَ لَمْ أَشْرَبْ مَعَهُمْ. فَلَمَّا جَنَّ اللَّيْلُ سَمِعْتُ رَعْداً وَ رَأَيْتُ بَرْقاً؛ فَإِذَا أَبْوَابُ السَّمَاءِ قَدْ فُتِحَتْ وَ نَزَلَ آدَمُ ع وَ نُوحٌ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ إِسْمَاعِيلُ وَ إِسْحَاقُ وَ نَبِيُّنَا مُحَمَّدٌ ص وَ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ، وَ مَعَهُمْ جَبْرَئِيلُ وَ خَلْقٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ. فَدَنَا جَبْرَئِيلُ مِنَ التَّابُوتِ وَ أَخْرَجَ الرَّأْسَ وَ ضَمَّهُ إِلَى نَفْسِهِ وَ قَبَّلَهُ؛ ثُمَّ كَذَلِكَ فَعَلَ الْأَنْبِيَاءُ كُلُّهُمْ. وَ بَكَى النَّبِيُّ ص عَلَى رَأْسِ الْحُسَيْنِ ع؛ وَ عَزَّاهُ الْأَنْبِيَاءُ وَ قَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ ع: يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمَرَنِي أَنْ أُطِيعَكَ فِي أُمَّتِكَ فَإِنْ أَمَرْتَنِي زَلْزَلْتُ بِهِمُ الْأَرْضَ وَ جَعَلْتُ عالِيَها سافِلَها كَمَا فَعَلْتُ بِقَوْمِ لُوطٍ. فَقَالَ النَّبِيُّ ص: لَا يَا جَبْرَئِيلُ فَإِنَّ لَهُمْ مَعِي مَوْقِفاً بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ. ثُمَّ جَاءَ الْمَلَائِكَةُ نَحْوَنَا لِيَقْتُلُونَا؛ فَقُلْتُ: الْأَمَانَ الْأَمَانَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؛ فَقَالَ: اذْهَبْ فَلَا غَفَرَ اللَّهُ لَكَ.
۸) «فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا …»
مقصود از «امر ما» در اینجا چیست؟
الف. آمدن دستوری از جانب خداوند، که اکنون عذاب را شروع کنید. (مجمع البيان، ج۵، ص۲۸۱)
ب. آمدن خود عذاب. (مجمع البيان، ج۵، ص۲۸۱)
ج. آمدن فرشتگانی که مامور عذاب بودند. (مجمع البيان، ج۵، ص۲۸۱)
د. …
[۱] . و السجيل على ما في المجمع، بمعنى السجين و هو النار، و قال الراغب: السجين حجر و طين مختلط، و أصله فيما قيل فارسي معرب، انتهى. يشير إلى ما قيل إن أصله سنك كل، و قيل: إنه مأخوذ من السجل بمعنى الكتاب كأنها كتب فيها ما فيها من عمل الإهلاك، و قيل: مأخوذ من أسجلت بمعنى أرسلت. و الظاهر أن الأصل في جميع هذه المعاني هو التركيب الفارسي المعرب المفيد معنى الحجر و الطين، و السجل بمعنى الكتاب أيضا منه فإنهم على ما قيل كانوا يكتبون على الحجر المعمول ثم توسع فسمي كل كتاب سجلا و إن كان من قرطاس، و الإسجال بمعنى الإرسال مأخوذ من ذلك
[۲] . و السجيل فارسي معرب أي سنك و كل حجارة و طين و قال أبو عبيدة هو الحجارة الشديدة و أنشد لابن مقبل: (و رجلة يضربون البيض ضاحية ضربا تواصي به الأبطال سجينا) و سجين و سجيل بمعنى واحد و العرب تعاقب بين النون و اللام فقلبت النون هاهنا لاما و قيل إنه مشتق من أسجلته أي أعطيته فتقديره أنها من مثل العطية في الإدرار و قيل إنه من السجل و هو الدلو العظيمة فتقديره أنها من مثل السجل في الإرسال و قيل إنه من أسجلته إذا أرسلته و كأنها مرسلة عليهم و قيل إنه من السجل و هو الكتاب فكأنها سجلت لهم و المراد كتب الله عليهم إن عليهم أن يعذبهم بها.
[۳] . روایتی هم آمده است که این واقعه را در روز چهارشنبه دانسته است:
حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَصْرِيُّ بِإِيلَاقَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ جَبَلَةَ الْوَاعِظُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَامِرٍ الطَّائِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع قَالَ: قَامَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي الْجَامِعِ بِالْكُوفَةِ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنِي عَنْ يَوْمِ الْأَرْبِعَاءِ وَ التَّطَيُّرِ مِنْهُ وَ ثِقْلِهِ وَ أَيُّ أَرْبِعَاءَ هُوَ فَقَالَ ع آخِرُ أَرْبِعَاءَ فِي الشَّهْرِ وَ هُوَ الْمَحَاقُ وَ فِيهِ قَتَلَ قَابِيلُ هَابِيلَ أَخَاهُ وَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ أُلْقِيَ إِبْرَاهِيمُ ع فِي النَّارِ وَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ وَضَعُوا الْمَنْجَنِيقَ وَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ غَرَقَ اللَّهُ فِرْعَوْنَ وَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْضَ قَوْمِ لُوطٍ «عالِيَها سافِلَها» وَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ أَرْسَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ الرِّيحَ عَلَى قَوْمِ عَادٍ وَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ أَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ وَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَى نُمْرُودَ الْبَقَّةَ وَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ طَلَبَ فِرْعَوْنُ مُوسَى لِيَقْتُلَهُ وَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ خَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ أَمَرَ فِرْعَوْنُ بِذَبْحِ الْغِلْمَانِ وَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ خُرِّبَ بَيْتُ الْمَقْدِسِ وَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ أُحْرِقَ مَسْجِدُ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ ع وَ إِصْطَخْرُ مِنْ كُورَةِ فَارِسَ وَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ قُتِلَ يَحْيَى بْنُ زَكَرِيَّا وَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءَ ظَلَّ قَوْمُ فِرْعَوْنَ أَوَّلَ الْعَذَابِ وَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ خَسَفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِقَارُونَ وَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ ابْتَلَى اللَّهُ أَيُّوبَ ع بِذَهَابِ مَالِهِ وَ وُلْدِهِ وَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ أُدْخِلَ يُوسُفُ السِّجْنَ وَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ وَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ أَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ وَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ عَقَرُوا النَّاقَةَ وَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ أَمْطَرَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ وَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ شُجَّ النَّبِيُّ ص وَ كُسِرَتْ رَبَاعِيَتُهُ وَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ أَخَذَتِ الْعَمَالِيقُ التَّابُوت. (الخصال، ج۲، ص۳۸۸)
[۴] . وی اقوال دیگری را هم ذکر کرده مثلا ضحاک آن را آجر دانسته؛ و یا فراء آن را گِل پخته شده (سفال) دانسته است؛ و یا ابنزید آن را مرتبهای از آسمان دنیا قلمداد کرده است (مجمع البيان، ج۵، ص۲۸۱) که چون اینها صرفا یک احتمالی است که هیچ مویدی از آیه یا روایت یا سیاق کلام بر آن اقامه نشده، در متن بدانها اشاره نشد.
بازدیدها: ۸۵