۱۰-۱۱ ربیعالاول ۱۴۴۷ ۱۲/۶/۱۴۰۴
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ،
الَّذي جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ،
يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ؛
كَلاَّ لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ.
وَ ما أَدْراكَ مَا الْحُطَمَةُ؟!
نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ،
الَّتي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ؛
إِنَّها عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ،
في عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ.
ترجمه
وای بر هر کس که کارش عیبجویی [در پنهان] و طعنهزدن [در آشکار] است
که مالی را اندوخت و آن را شمار کرد.
میپندارد که مال او وی را جاویدان کرده است.
نه چنین است؛ حتما در حطمه [آتش درهمشکننده] افکنده شود.
و چه چيزی آگاهت کرد [= میتواند آگاهت کند] که حطمه چیست؟
[آن] آتش افروخته خداوند [است]،
که بر دلها مشرف میگردد؛
همانا آن [آتش] بر آنان [درش را] فروبسته است [فراگیر و سرپوشیده است].
در ستونهایی کشیده [= برافراشته و امتداددار].
حدیث
۱) از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:
مومن زیرک و بافطانت و حواسجمع و بااحتیاط است که درنگ می کند و دانای پرهیزکاری است که عجله نمیکند؛
و منافق عیبجو و طعنه زن و «حطمة» است؛ هنگام مواجهه با شبهه توقف نمیکند و از چیزی که حرام است خود را نگه نمی دارد همانند حاطب اللیل (=کسی که شبانه در صحرا هیزم جمع میکند) که برایش مهم نیست از کجا به دست میآورد و کجا هزینه میکند.
أمثال الحديث (لأبي الشيخ الأصبهاني)، ص۳۰۵-۳۰۶؛ كنز العمال، ج۱، ص۱۶۲[۱]؛ الكشف و البيان عن تفسير القرآن (ثعلبی)، ج۱۰، ص۲۸۷[۲]
حَدَّثَنِي أَبُو عَمْرٍو الْقَاضِي، حَدَّثَنِي أَبِي، ثَنَا أَبُو أَحْمَدَ الْهَمَذَانِيُّ، ثَنَا مُوسَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْعَمِّيُّ الْبَصْرِيُّ، ثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ عَمْرٍو النَّخَعِيُّ، عَنْ أَبَانَ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: الْمُؤْمِنُ كَيِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ وَقَّافٌ، مُتَثَبِّتٌ [/ثبت لا يعجل] عَالِمٌ وَرِعٌ، لَا يَعْجَلُ؛
وَالْمُنَافِقُ هُمَزَةٌ لُمَزَةٌ حُطَمَةٌ، لَا يَقِفُ عِنْدَ شُبْهَةٍ، وَلَا يَنْزِعُ عَنْ كُلِّ ذِي مَحْرَمٍ [/ولا عند محرم] كَحَاطِبِ لَيْلٍ لَا يُبَالِي مِنْ أَيْنَ كَسَبَ وَ [لا] فِي مَا أَنْفَقَ.
تدبر
۱) در مقدمه سوره بیان شد که درباره جایگاه این سوره در ترتیب نزول دو قول هست: عموما گفتهاند بعد از سوره قیامت و قبل از سوره مرسلات نازل شده است؛ و از زهری هم نقل شده که مدعی است این سوره بعد از سوره «ق» نازل شده؛ که آن هم بعد از سورههای قیامت و مرسلات است. در هر دو صورت در میان سورههایی نازل شده است که همگی ناظر به مساله قیامت است. برخی گفتهاند: «خداى متعال در سورههاى تين، قارعه و قيامت، مباحث مربوط به نظام پاداش و كيفر را مطرح فرمود و به همين مناسبت به اصلاح محاسبههاى اشتباه و انگيزههاى نادرستى كه به انكار قيامت مىانجامد، پرداخت و در اين سوره، جاودانگى حيات دنيا را كه ريشه در غفلت – ناشى از مشغول شدن به ثروت اندوزى – دارد زير سؤال برده و به وسيلهى تهديد متكبرانِ ثروتمند و بيان فرجام آنها به انذارشان پرداخته و به مؤمنان و فقرايى كه زخم طعنههاى آنان را بر جان داشتند، دلدارى مىدهد.» (همگام با وحی، ج۲، ص۱۱۲)
در مقدمه سوره در خصوص محتوای کلی سوره بیان شد:
۲) این سوره با تهدیدی نسبت به کسانی که عادت به عيبجويى از مردم و مسخره کردن ديگران دارند آغاز میشود و توضیح میدهد این نوع تعامل ناپسند با دیگران ریشه دارد در خصلتی و نگرشی درونی در آنها، که افق نگاهشان به زندگی دنیا محدود شده، بشدت دنبال جمع مال و ثروتند و در دار تزاحم دنیا، بنا را بر تنازع بقا میگذارند که به دست آوردن هر چیزی، در گروی زمین زدن دیگران است و میپندارند این انباشت اموال است که آنان را همواره حفظ میکند.
در ادامه سوره، خداوند این نگاه را به چالش میکشد و تأکید میکند که قطعا اینان در آتشى خردكننده افكنده مىشود، آن هم آتشی که نه فقط جسم، بلکه دلهای آنان، که مرکز این نوع نگاه کفرآلود به عالم است را به آتش میکشد و تمام این باورهای پلید آنان را میسوزاند و سپس توصیفی از جایگاه آنان این آتش ارائه داده است: راه بر آنان مسدود شده و در میان ستونهای بلند گرفتارند؛ که علیالقاعده این توصیف از آتش و جایگاه آنان، اشاره به باطنی از حقیقت عمل آنان در دنیا و نحوه زیست دنیوی آنان دارد. (جلسه ۱۱۶۴ https://yekaye.ir/introduction-to-al-humazah/)
اکنون که در تمام آیات تأملی شد میتوان محتوای کلی سوره را این گونه بیان کرد:
۳) این سوره ناظر به «شخصی که در حطمه انداخته میشود» و عمده سوره توضیح اوصاف و افعال این شخص و اوصاف و وضعیت حطمه بود:
اوصاف آن شخص عبارت بود از: «هماز» و «لماز» یعنی بسیار عیبجو و بسیار طعنهزن بودن، انباشت و شمارش اموال، گمان به اینکه ثروت برایش جاودانگی میآورد؛
سپس با تعبیر «کلا» که دارد این گمان وی، و یا نحوه زیست وی، را زیر سوال میبرد، از جزای وی سخن میگوید: انداخته شدن در حطمه: آن آتشی است که خداوند آن را برافروخته و بر دل مشرف میشود و راه را بر شخص میبندد، در میان ستونهایی بلندبالا.
به نظر میرسد جایگاه کلمه «کلا» در فهم کلیت سوره مهم باشد. قبل از این کلمه توصیف یک شخص و باورهای اوست؛ بعد از این کلمه، جایگاه او در جهنم:
در توصیف او در دنیا، او بر همه تفوق دارد:
- از دیگران عیبجویی میکند، بدانان طعنه میزند و با نیش زبان خود دلهای دیگران را میسوزاند؛
- و به انباشت و شمارش ثروت خویش (که مهمترین نماد برتری و تفوق دنیازدگان است) مشغول است؛
- و گمانش این است که این مال و ثروتش او را همیشه پابرجا خواهد داشت.
اما در توصیف جایگاه او در آخرت، دقیقا بالعکس است (انسان یاد خافضة رافعة میافتد)
- نهتنها بر چیزی تفوق ندارد، بلکه در قعر جهنم است؛
- و اینک اوست که در سوزشی مدام و رهاییناپذیر و در یک موقعیت زیردست همیشگی گرفتار آمده است؛
که کل این ابتدا در یک جمله «به حطمه فروانداخته میشود» بیان، و سپس با تحریک ذهن مخاطب به اینکه «و چه چيزی آگاهت کرد [= میتواند آگاهت کند] که حطمه چیست؟» به شرح موقعیت او پرداخته میشود.
در واقع، برای توصیف وضعیت حقیقی وی که در آخرت بروز میکند:
الف. ابتدا قرار گرفتن وی در حطمه را با تعبیر «لَيُنْبَذَنَّ» مورد توجه قرار داد، یعنی اولا موقعیتش انداخته شدن و فرو افتادن است (در مقابل تفوقی که برای خود در دنیا قبول داشت) و ثانیا ذلیلانه و تحقیرآمیز است (نفرمود: در آتش قرار میگیرد: خود تعبیر «نبذ» که یک نحوه دلالت بر «دور انداختن» دارد برای چیزی به کار میرود که کمارزش است و به خاطر کمارزش و از روی بیاعتنایی است که به جایی فرودست انداخته میشود)
ب. سپس به شرح حطمه پرداخت که:
ب.۱.آتش افروخته الهی است؛ که
ب.۱.۱. هم میتواند دلالت بر شدت عذاب داشته باشد (یعنی اختصاصیترین آتش جهنم که به خود خدا نسبت داده میشود، همان گونه که در طرف مقابل تعبیر «جنتی» اختصاصیترین موقعیت بهشت است که به خود خدا نسبت داده میشود)؛
ب.۱.۲. و هم اینکه هیچکس به هیچ نحو نمیتواند کاری برای وی بکند؛
ب.۲. که بر دلها اشراف پیدا میکند؛ چرا که:
ب.۲.۱. سر و کار وی با سوزاندن دلها در دنیا بود، و اشراف بر دل یعنی عمیقترین لایههای وجودی شخص را درگیر کردن؛
ب.۲.۲. از جهت گمان وی است [گمان میکرد که ثروتش موجب خلوش میشود]، از این جهت که اصل حقیقت دل انسان همان فکر و گمانهایی است که در خویش میپرورد:
ای برادر تو همه اندیشهای / مابقی خود استخوان و ریشهای
گر بود اندیشهات گُل گلشنی / ور بود خاری تو هیمه گلخنی
ج. وضعیتش به صورت دربسته و سربسته است و هیچ راه خروجی ندارد؛ از این جهت که:
ج.۱. همان گونه که غالبا انسانها وقتی مورد عیبجویی و طعنه قرار میگیرند، غالبا فقط شرمنده میشوند و هیچ کاری نمیتوانند بکنند؛
ج.۲. چنان در توهمات خود (گمان خویش به بقایش به خاطر ثروت) غرق بود که آن توهمات راه هرگونه خروج به سمت سعادت را بر او بسته بود.
د. در ستونهای برکشیده؛
د.۱. که هم عرصه را بشدت بر وی تنگ میکنند همان گونه که او عرصه را برهمگان تنگ میکرد
د.۲. و هم مسیر دید وی را کاملا با عذاب میبندند؛ یعنی این امتداد آنها امتداد همیشگی عذاب را دائما برایش تداعی میکرد همان گونه که در دنیا با اتکا بر مال دنیا امتداد زندگی را همواره در ذهن خود تداعی میکرد.
خلاصه کلام اینکه
ما انسان دنیازدهای که به آزار دیگران مشغول است و خود را غرق در مال و ثروت نموده، در خوشی و رفاه میپنداریم که گویی خودش از هر اذیتی رهاست و اذیتها را دائما متوجه غیر خود کرده است؛ اما این سوره میفرماید او با این سبک زندگیاش آتشی فراهم آورده که دل خودش را میسوزاند و وی را در هم میشکند و آرزوهای بلندش ستون بلندی از آتش شده که عرصه نجات را از همه سو بر وی بسته است؛ یعنی باطن وی به نحو باورنکردنیای در حال سوختنی است که هیچ راه نجاتی از آن ندارد.
[۱] . المؤمن كيس فطن حذر وقاف ثبت لا يعجل عالم ورع والمنافق همزة لمزة حطمة لا يقف عند شبهة ولا عند محرم كحاطب الليل لا يبالي من أين أكتسب ولا فيما أنفق” (الديلمي عن أبان عن أنس)
[۲] . عن أنس بن مالك قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم: «المؤمن كيّس فطن حذر وقاف ثبت، لا يعجل، عالم ورع، و المنافق همزة لمزة حطمة، كحاطب الليل لا يبالي من أين كسب و لا فيما أنفق».
بازدیدها: ۱۹