ترجمه
و از راهی که حساب نمیکند او را روزی میدهد؛ و کسی که بر خداوند توکل کند پس او برایش بس است؛ همانا خداوند به انجامرساننده امر خویش است؛ به یقین خداوند برای هر چیزی اندازهای قرار داده است.
اختلاف قراءات
وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ / وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ حَقَّ تَوَكُّلِهِ
در قراءات مشهور مطابق با مصحف عثمانی به همین صورت «وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» قرائت شده است؛
اما در قرائت ابن مسعود دو کلمه «حَقَّ تَوَكُّلِهِ» را اضافه دارد و به صورت «وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ حَقَّ تَوَكُّلِهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» قرائت شده است.
المغني في القراءات، ص١٨٠٢[۱]
فَهُوَ / فَهْوَ
در قرائت اهل مکه (ابن کثیر) و شام (ابن عامر) و روایت ورش از نافع (مدینه) و اغلب قراء کوفه (عاصم و حمزه) به همین صورت «فَهُوَ» قرائت شده است؛
اما در قرائت اهل بصره (ابوعمرو) و برخی قراء کوفه (کسائی) و روایت قالون از نافع (مدینه) و برخی قراءات عشر (ابوجعفر) و اربعة عشر (یزیدی و حسن) به صورت «فَهْوَ» قرائت شده است.
معجم القراءات، ج۹، ص ٥٠٢[۲]
بَالِغٌ أَمْرَهُ / بَالِغُ أَمْرِهِ / بالغٌ أَمْرُهُ / بالغاً أَمْرُهُ / بالغاً أَمْرَهُ
در قراءات اهل مدینه (نافع) و مکه (ابن کثیر) و شام (ابن عامر) و بصره (ابوعمرو، در روایات مشهورترش) و اغلب اهل کوفه (قراءات حمزه و کسائی و روایت شعبه از قرائت عاصم) و برخی قراءات عشر (ابوجعفر و خلف) و برخی قراءات غیرمشهور (روایت سمان از قرائت طلحة بن مصرف) به صورت «بَالِغٌ أَمْرَهُ» قرائت کردهاند که کلمه «أَمْرَهُ» مفعول برای اسم فاعل (بالغ) می باشد؛
اما در روایات دیگری (حفص و نیز طریق جبله از روایت مفضل) از عاصم و برخی از روایات کمتر مشهور (از جمله شيبة بن نصاح، وأحمد بن موسى اللؤلؤي و محبوب بن الحسن، و عبد الوارث [غير از طریق أبي معمر]، و قصبي [ از طريق خزاعي]) از قرائت ابوعمرو (بصره) و برخی دیگر از قراء عشر (یعقوب [به روایت زبیری]) و اربعه عشر (اعمش) و برخی قراءات غیرمشهور (طلحة بن مُصَرِّف و زيد بن علي و شیبة و أبان و ابن أبي ليلى و طریق خزاعی از مفضل) به صورت «بَالِغُ أَمْرِهِ» قرائت کردهاند یعنی به صورت ترکیب اضافی (که «أمره» مضاف الیه قرار گرفته) از جنس اضافه اسم فاعل به مفعول خویش.
و در برخی روایات کمتر مشهور (عصمه بن عروة، و عدي بن الفضل) از قرائت ابوعمرو (بصره) و روایات کمتر مشهوری (وحماد بن عمرو، و ضحاك بن ميمون) از خود عاصم، و طریقی (ابن ابی حماد) از روایت شعبه از عاصم (کوفه) و برخی قراءات غیرمشهور (ابن أبي عبلة و داود بن أبي هند) به صورت «بالغٌ أَمْرُهُ» قرائت کردهاند که دست کم دو گونه تحلیل نحوی دارد: یکی اینکه «أمره» فاعل برای «بالغ» باشد که معنای آیه میشود «ان الله بالغٌ و نافذٌ امرُه» و دوم اینکه مبتدای موخر، و «بالغ» خبر مقدم باشد و جمله «بالغ امره» (که در اصل به صورت «أمره بالغ» بوده) به عنوان یک جمله، خبر إن قرار بگیرد.
البته از مفضل (که یکی از راویان کمتر مشهور عاصم است) دو قرائت دیگر هم روایت شده است:
یکی به صورت «بالغاً أَمْرُهُ» که «بالغ» حال قرار گرفته و خبر «إن» جمله «قد جعل الله …» است؛ و در این حالت «أمره» فاعل برای «بالغ» است و مفعولش را محذوف دانستهاند که مثلا این باشد که «بالغا أمره ما شاء».
دوم به صورت «بالغاً أَمْرَهُ» که تحلیلش شبیه قبل است فقط اینجا «أَمْرَهُ» مفعول است و فاعل (که ضمیر مستتری است که به الله برمیگردد) محذوف.
معجم القراءات، ج۹، ص۵۰۲-٥٠٣[۳]؛ مجمع البيان، ج۱۰، ص۴۵۵[۴]؛ المغني في القراءات، ص١٨٠٢[۵]؛ جامع القراءات للروذباري، ج۳، ص٣٦٩[۶]
قَدْ جَعَلَ / قَد جَّعَلَ[۷]
قَدْراً / قَدَراً
این کلمه در اغلب قراءات به صورت «قَدْراً» قرائت شده است؛
اما در برخی قراءات غیرمشهور (ابن مِقسَم، وجَناح بن حُبَيش) به صورت «قَدَراً» قرائت شده است.
معجم القراءات، ج۹، ص۵۰۳[۸]؛ المغني في القراءات، ص١٨٠٢[۹]
نکات ادبی
يَرْزُقْهُ
درباره ماده «رزق» [که در فارسی «روزی» گفته میشود] قبلا بیان شد که:
برخی معنای خاصتر غذایی که خورده میشود را محور تحلیل این ماده قرار دادهاند و تبیینی کردهاند که این معنا بعدا عام شده است؛ مثلا حسن جبل میگوید معنای محوری این ماده عبارت است از: آنچه از طعام و مانند آن به نرمی و تدریجی در شکم وارد میشود؛
اما اغلب معنای عامتری را محور قرار داده و غذا را صرفا مصداقی از آن دانستهاند. مثلا ابن فارس بر این باور است که اصل رزق در مورد عطاء و بخششی بوده که در زمان معین انجام میشده و بعد کمکم در بخششهای بدون وقت معین هم به کار رفته است؛ و گاه «رزق» در معنای «شکر» به کار میرود مانند همین آیه «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ» (واقعه/۸۲) و چهبسا این را که قرائت دیگری از همین آیه هست که به جای کلمه «رزق» کلمه «شکر» را قرائت کرده نیز موید همین مطلب باشد.
راغب بر این باور است که این ماده گاه به معنای عطای جاری (بخششی که در جریان است) میباشد اعم از دنیوی: «وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ» (منافقون/ ۱۰) «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» (بقرة/ ۳)، یا اخروی: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» (آل عمران/ ۱۶۹) ؛ و گاه نصیب و بهرهای است که به شخص میرسد: «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ» (واقعة/ ۸۲)، و گاه به معنای آنچه به درون میرسد و مایه تغذی و بهرهوری شخص میگردد: «فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ» (كهف/ ۱۹) «وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضِيدٌ؛ رِزْقاً لِلْعِبادِ» (ق/ ۱۰- ۱۱) (که این دومی را گفتهاند چهبسا حمل بر عموم، و شامل خوردنی و پوشیدنی و ابزارآلات شود).
مرحوم مصطفوی هم بر این باور است که اصل این ماده انعام مخصوصی است که به مقتضای حال طرف مقابل و مطابق با نیاز وی باشد که تداوم داشته باشد و به تداوم حیات وی کمک کند و تفاوت این ماده را با کلماتی مانند «احسان» و «انعام» و «اعطاء» و «حظ» و «نصیب» و «انفاق» در همین قیود میداند؛ یعنی از نظر وی، اولا قید مستمر بودن و مستلزم تداوم حیات بودن لحاظ نشده است؛ و ثانیا تفاوت خاص آن با نصیب و حظ در این است که «نصیب» (از ماده «نصب») آنچه متعین و منصوب میشود تا شخص بدان برسد، خواه خوشایندش باشد یا ناخوشایند؛ برخلاف «حظ» (ماده «حظظ») که صرفا امور خیر و خوشایندی است که از جانب خداوند به بنده میرسد. در واقع تفاوت اصلی «حظ» با «رزق» در این است که در حظ این نکته که صاحب خود را رفت میبخشد لحاظ شده اما استمرار شرط آن نیست.
از قیود دیگری که برخی در همین فضا برای معنای رزق برشمردهاند این است که حتما باید از راه حلال باشد زیرا یک عطای جاری در حکم است در حالی که حکمی بر اینکه حرام به افراد داده شود وجود ندارد؛ و لذا تعبیر «رزق حلال» تعبیری از باب تاکید است نه تخصیص؛ و برخی آیه «ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالًا» (یونس/۵۹) را هم شاهد بر این مدعا گرفته و تاکید کردهاند که چون فاعل حقیقی رزق خداوند است پس رزقی که خداوند عطا میکند اساسا حلال است و با تصرفات اعتباری ماست که آن را حرام می گردانیم.
همچنین در تفاوت «رزق» و «غذا» (ماده «غذی») هم بر همین قید معنایی حلال بودن در رزق تاکید کرده و گفتهاند که انسان میتواند از امر حلال یا حرام تغذیه کند اما رزق فقط آن چیزی است که صاحبش واقعا اختیار استفاده از آن را دارد؛ و از این رو، مثلا اگر کسی مالی را با دزدی به دست آورد این را رزق او محسوب نمیکنند.
«رِزق» در اصل مصدر ثلاثی مجرد این ماده بوده که غالبا به عنوان اسم و برچیزی که با آن ارتزاق میشود به کار میرود: «فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكى طَعاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْه» (کهف/۱۹) «كُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ» (بقره/۶۰) «وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى» (طه/۱۳۱)، همان گونه که به مخلوق خلق (جمع آن: خلایق) گفته میشود؛ و در خصوص آیه «وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ» (ذاریات/۲۱) [ظاهرا به تبع آیه «وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» (جاثیه/۵)] گفتهاند منظور باران است؛ هرچند برخی گفتهاند مقصود مطلق نعمتها و بهرههای مقدر الهی برای انسان میباشد.
«رازق» به کسی گویند که رزق را ایجاد میکند و میدهد؛ پس طبیعی است که در اصل بر خدا صدق کند و به کسی هم که واسطه و سببی در تهیه این روزی میشود نیز اطلاق میگردد: «وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِينَ» (حجر/۲۰) اما «رزّاق» که صیغه مبالغه از این ماده است فقط بر خداوند اطلاق میشود: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتينُ» (ذاریات/۵۸)
جلسه ۱۰۴۹ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-82/
لَايَحْتَسِبُ / حَسْبُهُ
قبلا بیان شد که برخی همچون ابن فارس بر این باورند که ماده «حسب»، در اصل در چند معنای اصلی به کار رفته؛ یکی «عدّ» یعنی «حساب کردن» و «شمردن» (إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ؛ زمر/۱۰)؛ دوم «کفایت کردن» (حَسْبُنَا اللَّهُ؛ آل عمران/۱۷۳)؛ سوم در کلمه «أحسب» در مورد کسی که پوست بدنش به خاطر بیماریای سفید شده باشد به کار رفته است؛ و چهارم کلمه «حُسبان» که هم «حُسبانة» به معنای «بالش کوچک» است، هم به معنای «تیرهایی که از کمان رها میشود»؛ که تعبیر «اصابت الارضَ حُسبان» به معنای هجوم آوردن ملخها از همین معنا گرفته شده و نیز تعبیر «وَ يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً مِنَ السَّماء» (کهف/۴۰) را به عنوان تگرگی که از آسمان ببارد دانستهاند. که در قرآن کریم عمدتا در دو معنای اول به کار رفته و ظاهرا این آیه سوره کهف تنها موردی است که ماده «حسب» در قرآن خارج از دو معنای استفاده شده است.
برخی همچون راغب معنای شمردن و حساب کردن را معنای اصلی قرار داده و خواستهاند بقیه معانی را هم به نحوی بدان برگردانند؛ و برخی همچون مرحوم مصطفوی همه این معانی را بدین ترتیب جمع کردهاند که اصل این ماده را اشراف به قصد اطلاع و خبردار شدن (در فارسی: رسیدگی) دانستهاند و گفتهاند شمارش مقدمه این رسیدگی است و کفایت کردن هم لازمه این اطلاع یافتن و اشراف پیدا کردن است.
این ماده وقتی به صورت «حَسَبَ» بیاید صریحا در معنای شمردن و حساب کردن است؛ اما وقتی در وزن «حَسِبَ» (که ظاهرا مصدر آن فقط به صورت «حسبان» میآید، نه «حساب») به کار رود غالبا به معنای «ظن» و گمان میباشد؛ و آن را هم نه معنایی مستقل، بلکه برگرفته از همین معناس «شمردن» دانستهاند با این توضیح که در اصل معنایش این بوده که «حساب میکنم که از اموری باشد که رخ میدهد». در واقع، معنای «ظن»، اذغان به وقوع یک مطلب بر اساس حساب و کتاب است. نکتهای که این مطلب را تقویت میکند این است که برخی در تفاوت معنای «ظن» و «حسبان» توضیح دادهاند که ظن، حکایتگر از نوعی اعتقاد درونی است، در حالی که در معنای حسِب، عنصر اعتقاد نقشی ندارد؛ در واقع حُسبان، همان «حساب کردن وقوع یک حالت» بوده که به خاطر کثرت استفاده در امور ظنی، کمکم به معنای ظن کار رفته است.
مصدر معروف این ماده «حِساب» است، که در قرآن کریم بارها در مقام حسابرسی روز قیامت به کار رفته است؛ مثلا: « إِنَّهُمْ كانُوا لا يَرْجُونَ حِساباً» (انسان/۲۷) یا «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ» (انبیاء/۱) و باب افعال این ماده نیز (محاسبه) بسیار مشهور است (َ إِنْ تُبْدُوا ما في أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّه؛ بقره/۲۸۴). …
اغلب ترجمههای موجود، در اغلب موارد کاربرد ماده «حسب» تعابیر «پنداشتن» یا «گمان کردن» را به کار بردهاند، اما به این جهت که کلمه «ظن» در زبان عربی وجود داشته و قرآن با اینکه در موارد دیگر، آن را به کار برده، در اینجا این کلمه را به کار نبرده، ما همان تعبیر «حساب کردن» را در ترجمه استفاده کردیم.
جلسه ۸۴۰ https://yekaye.ir/ale-imran-3-169/
يَتَوَكَّلْ
قبلا بیان شد که ماده «وکل» در اصل دلالت دارد بر اعتماد و تکیه کردن به دیگری در کار خود. و «وکالت» (واگذاری کار به دیگری و وی را نایب خود کردن در انجام امری) کلمهای است که در زبان فارسی هم با آن آشناییم.
«وکیل» بر وزن فعیل و به معنای مفعول است؛ یعنی کسی که مورد وکالت قرار گرفته است و لذا دغدغه اصلی وکیل این است که منافع موکلش رعایت شود. وکیل گاه انجام کار به نیابت از موکل را عهدهدار میشود و گاه از کاری که موکلش انجام داده دفاع میکند و مسئولیت آن را توجیه مینماید.
تعبیر «وکیل» ۲۴ بار در قرآن کریم آمده است که در تمامی آنها تاکید است که تنها و تنها خداست که «وکیل» حقیقیِ انسان است و نباید غیر خدا را وکیل گرفت، و حتی پیامبر ص را هم خدا فرستاده، به عنوان «وکیل» نفرستاده است: «وَ ما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ وَكيلاً» (اسراء/۵۴) و البته این به معنای آن است که غیر از خداوند متعال هیچکس نمیتواند مستقلا تکیهگاه و کارساز شخص دیگری باشد؛ وگرنه اگر توجه شود که همه کارها نهایتا به خداوند برمیگردد، اشکالی ندارد که بگوییم خداوند برخی را برای برخی از کارها وکیل میکند؛ چنانکه در ادامه مواردی از «توکیل» افراد توسط خداوند مطرح میشود.
نکتهای که تذکر آن لازم است تفاوت بین «توکیل» و «توکل» است. در زبان عربی، تعبیر «وکیل قرار دادن» و «واگذار کردن کار خود به وکیل» را با تعبیر «توکیل» بیان میکنند، نه «توکل»؛ که تعبیر «توکیل» تنها دوبار در قرآن کریم آمده است: «فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْماً لَيْسُوا بِها بِكافِرينَ» (انعام/۸۹) «يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُمْ» (سجده/۱۱).
نقطه مقابل «توکیل»، «توکل» است؛ که اگر با حرف «لـ» بیاید به معنای «قبول وکالت» (عهدهدار شدن کارِ شخصی دیگر) میباشد؛ و اگر با حرف «علی» بیاید به معنای «اعتماد کردن بر» دیگری است؛ و اگر با حرف «بـ» بیاید به معنای «ضمانت کردن برای انجام کار خاصی است» و در قرآن کریم همواره با حرف «علی» آمده است. ضمنا این ماده را به صورت ثلاثی مجرد (وَکِلَ یا وَکَلَ) و با حرف اضافه «الی» (وکل الی) نیز برای کاربرد «اعتماد کردن بر دیگران» به کار بردهاند؛ چنانکه در حدیث تعبیر «لا تَكِلْني إِلى نفسي طَرْفةَ عَيْنٍ» به کار رفته است.
شهید مطهری نکته جالبی را تذکر میدهند و آن این است که «توکل» با توجه به باب تفعل، به معنای «قبول وکالت» است، نه واگذاری وکالت. آنگاه وقتی با حرف «علی» متعدی میشود دو معنا را با هم تلفیق میکند: یکی قبول و عهدهدار شدن کار؛ و دیگری اعتماد و تکیه کردن بر غیر؛ بدین ترتیب، معنای «توکل علی الله» این است که شخص انجام کار را برعهده بگیرد اما با اعتماد بر خدا؛ و تذکر میدهند در فرهنگ جامعه اسلامی، گاه «توکل» به معنای واگذار کردن کار به خدا و خود را کنار کشیدن قلمداد شده؛ که این معنا نه با بحث لغوی آن سازگار است و نه با تعابیر قرآنی مربوطه؛ بلکه توکل یعنی کار را علیرغم همه سختیها و ضررهای ظاهری برعهده گرفتن و در این مسیر به حمایت و امید خدا اعتماد کردن؛ و بهترین شاهد بر این مدعا آیه «فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّه» (آل عمران/۱۵۹) است که هم بر عزم کردن تاکید کرده و هم بر توکل. در تمامی ۴۴ موردی هم که از تعبیر «توکل» در قرآن کریم استفاده شده، تاکید بر این شده است که «توکل» فقط باید «علی الله» باشد.
جلسه ۴۲۲ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-3/
بَالِغُ
درباره ماده «بلغ» و کلمه «بالغ» ذیل آیه قبل توضیح داده شد. جلسه ۱۱۷۷ https://yekaye.ir/at-talaq-65-02/
أَمْرِهِ
درباره ماده «أمر» ذیل آیه اول همین سوره توضیح داده شد. جلسه ۱۱۷۶ https://yekaye.ir/at-talaq-65-01-2/
جَعَلَ
قبلا بیان شد که ماده «جعل» در معانی متعددی به کار رفته … و به همین جهت برخی همچون ابن فارس از اینکه بتوان یک ماده واحدی برای تمام معانی آن یافت اظهار عجز کردهاند. اما برخی دیگر از اهل لغت که اصل واحدی برای این ماده قائل شدهاند و اغلب محور را همان معنای فعل «جَعَلَ» قرار دادهاند؛ مثلا حسن جبل بر این باور است که معنای محوری این ماده «چیزی را به وضع یا هیئتی معین درآوردن (بعد از متحول کردن جرم آن و یا منتقل کردن آن) است، چنانکه «جَعلَة» که متحول میگردد و درخت خرما میشود و بوقلمون (جَعْوَل) هم به از این رو به آن رو شدن معروف است [در فارسی هم تعیر بوقلمونصفت رایج است]؛ و در قرآن هم جعل، یا برای متحول ساختن و به وضع خاصی درآوردن به کار رفته، مانند «الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً» (بقره/۲۲)، یا برای آفریدن که خود این هم یک نحوه متحول ساختن و در هیئت جدید پدید آوردن چیزی، مانند: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ» (انبیاء/۳۰)؛ که از این نحوه ایجاد یک معنای قرار دادن هم در پی میآید، مانند: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِن» (انعام/۱۱۲)؛ و به صورت فعل ناقص هم وقتی به کار میرود هم معنای «طفق» میباشد؛جعل یفعل کذا، یعنی به سوی این متحول شد و آن کار را ادامه داد. «جُعل» و «جعاله» هم دستمزدی است که برای کاری قرار داده میشود.
مرحوم مصطفوی نیز بر این باور است که اصل واحد در این ماده معنایی است نزدیک به تقدیر و تقریر و تدبیر (و آنچه در همه اینها مشترک است چیزی را در حالتی قرار دادن است) بعد از آفریدن و پدید آوردن؛ که این تقدیرِ بعد از تکوین، گاه در همان زمان تکوین خارجی رخ میدهد و صرفا از حیث اعتبار و لحاظ متاخر است، مانند: «جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً» (یونس/۵) و «وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنِينَ وَ حَفَدَةً« (نحل/۷۲) و «وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ» (نحل/۷۸) و «ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ» (سجده/۸) و «وَ جَعَلْنا فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ» (انبیاء/۳۱)، و گاه در زمانی بعد از زمان تکوین مانند «جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا» (فاطر/۱) و «وَ الَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعى فَجَعَلَهُ فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى» (اعلی/۴-۵) «إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ» (حجرات/۱۳). این جعل گاهی از باب مقام و منزلت دادن بعد از تکوین است، مانند: «إِذْ جَعَلَ فيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكا» (مائده/۲۰) و «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» (انبیاء/۷۳)، و گاه در مقام تشریع و احکام است، مانند: «فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً» (اسراء/۳۳) و «ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ» (احزاب/۴)، و خلاصه اینکه جعل مفهومش زمانی محقق میشود که منسوب به آثار و لوازم تکوین و یا آنچه بدان متعلق است در نظر گرفته شود چنانکه معانی مشابهش مثل تقدیر و تدبیر و تنظیم و حکم (به معنای حکم وضعی) همگی بعد از خلق و تکوین میباشند. ایشان در ادامه تلاش کردهاند سایر معانی مانند جوجه بوقلمون و جعاله و نهال خرما و … را نیز به همین معنا برگردانند؛ که البته مطالب ایشان در اینجا مقداری تکلف آمیز میشود.
از نظر راغب هم جَعَلَ، لفظ عامى است در تمامى افعال، كه از مادههای «فعل» و «وضع» و ساير واژهها در اين رديف عامتر است و پنج گونه به کار میرود:
۱) در معنای صار و طفق، در اين معنى متعدّى نيست مثلا: «جعل زيد يقول كذا: زید دارد میگوید چنین و چنان».
۲) در معنای أوجد، كه متعدّى به يك مفعول است، مثل: «وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ» (انعام/۱) یا «وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ» (نحل/۷۸).
۳) در معنى ايجاد كردن و پدید آوردن چيزى از چيز دیگر؛ مانند «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً» (نحل/۷۲) یا «وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبالِ أَكْناناً» (نحل/۸۱) یا «وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا» (زخرف/۱۰).
۴) برای چیزی را به حالت خاصی درآوردن، مانند «الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً» (بقره/۲۲) یا «جَعَلَ لَكُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالًا» (نحل/۸۱) یا «وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً» (نوح/۱۶) یا «إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا» (زخرف/۳).
۵) در معنای حكم كردن با چيزى در خصوص چيز ديگر؛ خواه حکم به حق باشد یا به باطل؛ برای حکم به حق مانند «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» (قصص/۷)؛ و در مورد حکم به باطل مانند «وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِيباً» (انعام/۱۳۶) یا «وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ» (نحل/۵۷) یا «الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ» (حجر/۹۱).
طریحی نیز بر این باور است که فعل «جَعَلَ» گاه به معنای «خلق» است، مانند: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ» (انبیاء/۳۰)، و گاه به معنای «وصف» است؛ و گاه به معنای «صَیَّر» است، مانند: «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» (بقره/۱۲۴)، و گاهی به معنای «عمل» است، مانند: «جَعَلْتُ الشيء على الشيء»، و گاه به معنای «أخذ» است، و گاه به معنای تسمیه است، مانند: «وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً» (زخرف/۱۹)، و گاه به معنای «صنع» است، مانند: «وَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً» (انعام/۹۶).
معنای «جعل» به «عمل» نزدیک است؛ در تفاوت این دو گفتهاند که عمل، ایجاد اثری در چیزی است؛ اما جعل، با ایجاد اثری در چیزی صورت آن چیز را تغییر دادن است؛ لذا میگویند برای تبدیل گِل به سفال هر دو ماده به کار میرود: «جعل الطين خزفا» و «عمل الطين خزفا» اما اینکه ساکنی را به حرکت درآوریم تعبیر «جعل الساکن متحرکا» به کار میرود اما «عمل الساکن متحرکا» به کار نمیرود.
همچنین دیدیم معنای «جعل» به «خلق» هم بسیار نزدیک است؛ چنانکه در مواردی در قرآن کریم گویی این دو به جای هم به کار رفتهاند؛ مانند: «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً» (نحل/۷۲؛ شوری/۱۱) و «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجا» (روم/۲۱). در تفاوت این دو گفتهاند که «جعل» عموما ناظر به مرحله بعد از وجود پیدا کردن است. در خصوص تفاوت تعبیر «جعل» در قرآن کریم با تعبیر «خلق» یک احتمال هم این است که در تعبیر «جعل» یک نحوه تغییر و صیرورت لحاظ شده است؛ اگر در خلق هم صیرورتی مطرح شود فقط ابتدا و انتهای کار بیان میشود: «ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاما (مومنون/۱۴)؛ اما در جعل، صیرورتی است که در متن شیء حضور فعال دارد و نقطه آغازی نیست که در پایان نباشد (یا نقطه پایانی نیست که در آغاز نباشد) چنانکه در جای دیگر هم که هر دو را آورده به نظر میرسد چنین ملاحظهای را بتوان نشان داد: «و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طین ثم جعلناه نطفة فی قرار مکین ثم خلقنا النطفه علقه …» (مومنون/۱۲-۱۳).
در همانجا عنوانی به صورت «جعل در قرآن» باز کردیم و توضیح دادیم که شاید بتوان با توجه کاربردهای ماده «جعل» در قرآن بتوان گفت وجه جمع تمام کاربردهای این ماده معنای «وضع» و قرار دادن است؛ با این تفاوت که در «وضع» یک معنای از بالا به پایین بودنِ اقدام لحاظ شده است؛ اما در «جعل» چنین قیدی ندارد؛ و میتوان با یک دستهبندی نشان داد که یک معنای مشترک در تمام کاربردهای این ماده (لااقل در کاربردهای قرآنیاش) وجود دارد؛ که فهرستوار (و با اشاره به متن آیات برای هریک) به این کاربردها اشاره شد.
جلسه ۱۰۴۹ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-82/
شَيْءٍ
قبلا بیان شد که ماده «شیأ» که کلمات «شیء: چیز» و «مُشَیّأ: بدقواره و قبیح» و «شاء: خواستن» از این ماده است از موادی است که بحثهای فراوانی را بین اهل لغت برانگیخته است؛ هم در خصوص اصل معنای آن؛ و هم به طور خاص در مورد کلمه «شیء» و جمع آن یعنی «اشیاء».
درباره اینکه اصل این ماده بر چه چیزی دلالت میکند برخی همچون ابن فارس عملا از هرگونه بحثی شانه خالی کردهاند [وی فقط اشاره کرده که این یک کلمه واحد است و تعبیر «شَيَّأ اللَّه وجْهَه» نوعی نفرین کردن است چرا که «وجه مُشَيَّأٌ» هم به چهره زشت و قبیح اصلاق میشود و هیچ توضیحی درباره اسم پرکاربرد «شیء» و فعل «شاء» نداده است]؛ برخی همچون مرحوم مصطفوی عملا معنای مشیت و اراده را محور اصلی این ماده قلمداد کرده و بر این باورند که اصل این ماده تمایلی است که به حد طلب کردن (خواستن ) برسد، و کلمه «شیء» هم همانند «مشیت» مصدر است و برای هر چیزی که بتواند مورد طلب واقع شود به کار میرود؛ لذا علاوه بر مخلوقات در مورد خداوند هم به کار میرود: « قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهيدٌ بَيْني وَ بَيْنَكُم» (أنعام/۱۹) زیرا خدا هم مطلوب همه موجودات است؛ اما راغب اصفهانی بر این باور است که «شیء» هر آن چیزی است بتوان به نحوی آن را شناخت و از آن خبر داد؛ و با اینکه همچون مصطفوی کلمه «شیء» را مصدر فعل «شاء» میداند اما برخلاف وی که معنای آن را همواره به صورت مفعول در نظر میگرفت بر این باور است که وقتی در مورد خداوند به کار رود به معنای اسم فاعل (شاءٍ: خواهنده) است و وقتی در مورد سایر امور به کار رود، به معنای اسم مفعول (مشیء: خواسته شده) است. وی همچنین گزارش میدهد نزد بسیاری از متکلمان این کلمه هم بر موجود و هم بر معدوم اطلاق میگردد، اما برخی «شیء» را فقط شامل موجودات میدانند. و با اینکه بسیاری دیگر از اهل لغت هم بر همین باورند، اما اگر به کاربردهای مختلف این واژه در زبان عربی را بررسی کنیم به نظر میرسد حق با کسانی باشد که معنای آن را اعم میدانند چنانکه آیا وقتی در قرآن میفرماید که خداوند بر هر چیزی علم دارد (هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليم؛ بقره/۲۹) یا بر هر چیزی احاطه دارد (وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحيطاً؛ نساء/۱۲۶) آیا فقط علم و احاطه او فقط منحصر در امور موجود میشود؟!
اما برخی کوشیدهاند اصل عمیقتری برای این ماده بیابند. حسن جبل با توجه به اقتضائات سه حرف «ش» و «ی» و «ء» و نیز با اشاره به کلمه «مُشَیّأ» که خیلی شبیه کلمه «مؤبّن» است («اُبَن» گرهی است که در چوب و عصا وجود دارد) معنای محوری این ماده را یک نحوه ورم کردن صُلبی که تمایزی را در ظاهر چیزی رقم میزند دانسته، همانند گره روی چوب که یک برجستگی صلبی را در ظاهر چوب نمایان میسازد. وی نیز با نظر سیبویه بیشتر احساس همراهی میکند که کلمه «شیء» بر هر چیزی که بتوان از آن خبر داد اطلاق میگردد و لذا اعم العام (عامترین مفاهیم به لحاظ شمول) است که حتی برای اشاره به امور معدوم (از این جهت که مورد توجه و خبر دادن قرار میگیرند) هم میتواند استفاده شود.
در واقع ما یک ماده «جسم» داریم که بر هر چیزی که دارای ابعاد فیزیکی و جرم باشد اطلاق میگردد و از این جهت اخص از «موجود» و «شیء» است. یک کلمه «موجود» را داریم که از ماده «وجد» گرفته شده و در اصل برای اطلاق بر هر چیزی بود که در ادراکات جزیی و مشاعر ما حاضر میشود، که در این معنا بود که این کلمه در احادیث از خداوند نفی شده است: «أَنْتَ الَّذِي لَا تُحَدُّ فَتَكُونَ مَحْدُوداً، وَ لَمْ تُمَثَّلْ فَتَكُونَ مَوْجُوداً» (صحیفه سجادیه، دعای۴۷) و البته بتدریج این کلمه توسعه پیدا کرد و بر هر چیزی که تعین خارجی و عینی داشته باشد و خودش یا آثارش متعلق ادراک قرار بگیرد اطلاق شد که در این معنا بر خداوند هم اطلاق شده است: «هُوَ اللَّهُ الثَّابِتُ الْمَوْجُودُ تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يَصِفُهُ الْوَاصِفُونَ» (الكافي، ج۱، ص۱۰۰) یا «فَلَيْسَ مِنْ هَذِهِ الْوُجُوهِ شَيْءٌ يُمْكِنُ لِلْمَخْلُوقِ أَنْ يَعْرِفَهُ مِنَ الْخَالِقِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ غَيْرُ أَنَّهُ مَوْجُودٌ فَقَطْ» (توحيد المفضل، ص۱۷۹)؛ و یک کلمه «شیء» داریم که بر هر چیزی که بتوان از آن خبری داد و دربارهاش سخنی گفت اطلاق میشود خواه جسم و موجود باشد یا خیر.
اشاره شد که از کلمات بسیار مناقشهبرانگیز به لحاظ تحلیل صرفی خود همین کلمه «شیء» و جمع آن یعنی «اشیاء» است که غیرمنصرف بودن «اشیاء» چالشهایی ایجاد کرده است. خلیل بحث مفصلی کرده است که اصل کلمه «شیء» بر وزن «فَيْعِل» (شَیِّء) و جمع آن بر وزن «فَعْلاء» (شیئاء) بوده است و توضیحات مفصلی داده است که چگونه تحول آن به صورت «شیء» و «أشیاء» رخ داده است. اخفش این سخن را قبول نکرده و وزن آن را «أَفْعِلَاء» دانسته و به همین جهت آن را غیرمنصرف دانسته؛ و فراء هم با اینکه در خصوص «شیء» نظر خلیل را قبول کرده اما در خصوص اشیاءبه نظر اخفش متمایل شده است و «کسائی» هم در قبال همه اینها وزن آن را «أفعال» دانسته و بر این باور است که به خاطر کثرت استعمال و شباهتی که با «فَعْلاء» دارد غیرمنصرف شده است که جوهری این اختلافات را به صورت مفصل و فیومی به نحو مختصر گزارش کردهاند.
همچنین در آنجا به تفصیل درباره تفاوت مشیت و اراده هم توضیحاتی گذشت.
جلسه ۱۰۸۱ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-16/
قَدْرًا
قبلا بیان شد که ماده «قدر» دست کم در دو معنای اصلی به کار میرود: یکی «اندازه» و مقدار و «مبلغ» (= حد بلوغ و غایت شیء) و کنه و نهایت ظرفیتی که یک شیء دارد، و به همین جهت به قضای الهی که امور را به نهایت مقدر شده برایشان میرساند، قَدَر گویند؛ و دیگری همان معنای رایج «قدرت» (= توانایی) است که وضعیتی است که شخص توانایی و تمکن بر انجام کاری دارد.
برخی همچون ابن فارس معنای اول را اصل قرار داده، و بر این باورند که «قدرت» را از این جهت «قدرت» گفتهاند که شخص را به آن غایتی که میخواهد میرساند و «رجلٌ ذو قُدرةٍ: شخص قدرتمند» یعنی کسی که تواناییهایش به گونهای است که در کارهای مورد نظر، به آن حد و اندازهای که دلش میخواهد، میرسد. و برخی همچون مرحوم مصطفوی معنای دوم را اصل قرار داده و گفتهاند اصل این ماده «توانایی بر انجام یا ترک کار» است و «تقدیر» نیز دلالت بر اجرای قدرت در خارج میکند و «قَدَر» به معنای «قضاء» از این باب است که بعد از قدرت داشتن، اجرای آن کار قطعی میشود و «قَدَر» به معنای اندازه و مقدار هم اسم مصدر است و به معنای آن چیزی است که حاصل تقدیر و اظهار قدرت میباشد.
از معانی خاص این کلمه وقتی است که با حرف «علی» متعدی شود؛ یک معنای «قَدَرَ علی» به معنای «تنگ گرفتن بر، در تنگنا قرار دادن» میباشد، یا از این جهت که «به «اندازه» کم به کسی چیزی داده شود ویا از این جهت که «اندازه چیزی که به شخص میخواهد برسد، محدود قرار داده شده، بر خلاف جایی که بیحساب به کسی چیزی ببخشند» که آیاتی مانند «وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ: و کسی که روزیاش بر او تنگ گرفته شد» (طلاق/۷) ، «يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ: روزی را برای هر که بخواهد بسط میدهد یا تنگ میگیرد» (روم/۳۷) ، و «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ: [حضرت یونس] گمان کرد که بر او تنگ نگیریم» (انبياء/۸۷) همگی در این معنا میباشند. البته تعبیر «قَدَرَ علی» میتواند به معنای «توانایی داشتن بر انجام کاری» هم باشد؛ چنانکه در قرآن کریم گاهی در این معنا هم به کار رفته است؛ مانند: «لا يَقْدِرُونَ عَلى شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا: توانایی و قدرتی بر چیزی از آنچه به دست آوردهاند، ندارند» (بقره/۲۶۴) «إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلى أَنْ يُنَزِّلَ آيَة: خداوند تواناست بر این که آیهای نازل کند که …» (انعام/۳۷) «عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى شَيْءٍ: برده مملوکی که توانایی بر هیچ چیزی ندارد» (نحل/۷۵) « أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلى شَيْء: شخص لالی که توانایی بر هیچ چیزی ندارد» (نحل/۷۶).
جلسه ۷۸۶ http://yekaye.ir/ya-seen-36-38/
شأن نزول
با توجه به ارتباط وثیق بین آخرین عبارت آیه قبل (وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً) و کل این آیه، شأن نزول این آیه و آیه قبلی یکی است. البته چنانکه ذیل آیه قبل اشاره شد ابن عباس این جریان را طول و تفصیل بیشتری و البته مقداری متفاوت حکایت کرده است، که کل این آیه را دربر دارد و در ادامه تقدیم میشود:
از ابن عباس نقل شده که این آیه درباره عوف بن مالک اشجعی نازل شد در حالی که مشركان پسر او را به اسيرى گرفته و در بند کرده و گرسنگی میدادند. وی به پدرش نامه نوشت که نزد رسول الله ص برو و وی را از این تنگنا و شدتی که بدان گرفتار آمدهام باخبر ساز.
چون وی رسول الله (ص) را باخبر کرد ایشان فرمودند: برای او بنویس و به او خبر بده و او را به تقوا و توکل بر خدا دستور بده و اینکه صبح و شام بگوید: «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ: قطعاً، براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد، به [هدايت] شما حريص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است. پس اگر روى برتافتند، بگو: خدا مرا بس است. هيچ معبودى جز او نيست. بر او توكل كردم، و او پروردگار عرش عظیم است.» (توبه/۱۲۸-۱۲۹).
چون نامه به وی رسید، وی آن را خواند [و به آن دستور عمل کرد] پس خداوند بندهایی که بر وی نهاده بودند گشود. او به راه افتاد و از وادیای گذشت که گوسفندان وشتران آنها در آن مشغول چرا بودند؛ پس آنها را پیشاپیش خود سوق داد و نزد رسول الله ص آورد و عرض کرد: یا رسول الله ص! بعد از اینکه خداوند بند مرا گشود من اینها را از آنان به غنیمت آوردم، آیا اینها حلال است یا حرام؟
فرمودند: حلال است؛ و فقط خمس آن را ادا کن. پس این آیه نازل شد که: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً: و کسی که تقوای الهی در پیش گیرد خداوند برایش محل بیرونشدی قرار میدهد؛ و از راهی که حساب نمیکند او را روزی میدهد؛ و کسی که بر خداوند توکل کند پس او برایش بس است؛ همانا خداوند به انجامرساننده امر خویش است؛ به یقین خداوند اندازهای قرار داده است برای هر چیزی» از شدت و آسایش.
و ابن عباس میگفت: کسی نزد سلطانی که از ظلم وی میترسد ویا هنگامی که موجهایی بلند شده که از غرق شدن میترسد یا هنگامی که با درندهای مواجه میشود این آیه را بخواند هیچیک از آنها ضرری به وی نرساند.
الدر المنثور، ج۶، ص۲۳۲-۲۳۳[۱۰]
حدیث
بسیاری از احادیثی که خصوصا ذیل فراز پایانی آیه قبل گذشت به این آیه نیز مرتبط میباشد و بسیاری از احادیثی که در فراز اول در ادامه مطرح میشود به آیه قبل هم مربوط میشود.
الف. وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَايَحْتَسِبُ
۱) از امام کاظم ع از پدرانشان از امیرالمومنین ع روایت کردهاند که:
رسول الله ص فرمودند: هرکس را که خداوند روزیای به او رسانید که او با پای خود قدم بهسوی آن بر نداشته و دستی بهجانب آن دراز ننموده، و سخنی برای بر زبان نیاورده و لباسی برای آن بر تن خویش محکم نکرده [نقل دیگر: مرکبی را آماده رفتن به سوی آن آماده نکرده] و متعرّض آن نشده باشد، این از آن مواردی است که خداوند متعال در آسمان [در کتاب خود] یاد کرده است؛ و قرائت کردند: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ: و کسی که تقوای الهی در پیش گیرد خداوند برایش محل بیرونشدی قرار میدهد و از راهی که حساب نمیکند او را روزی میدهد» (طلاق/۲-۳).
الجعفريات (الأشعثيات)، ص۱۵۳؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۲۶[۱۱]؛ من لا يحضره الفقيه، ج۳، ص۱۶۶[۱۲]
أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِي مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: مَنْ أَتَاهُ اللَّهُ بِرِزْقٍ لَمْ يَتَخَطَّأْ إِلَيْهِ رِجْلُهُ وَ لَا مُدَّ إِلَيْهِ يَدُهُ وَ لَمْ يَتَكَلَّمْ بِهِ لِسَانُهُ وَ لَمْ تُشَدَّ إِلَيْهِ ثِيَابُهُ [/ لم يَشُدَّ إِلَيْهِ رِكَابَهُ] وَ لَمْ يَتَعَرَّضْ لَهُ، كَانَ مِمَّنْ [/ مِنْ] ذِكْرِ اللَّهِ تَعَالَى فِي السَّمَاءِ [/ فِي كِتَابِهِ]؛ وَ قَرَأَ: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب».
۲) از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
«و از راهی که حساب نمیکند او را روزی میدهد» یعنی برکتی برایش قرار میدهد در آنچه به وی اعطاء میکند.
مجمع البيان، ج۱۰، ص۴۶۰
روي عن الصادق (ع) أنه قال «وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ» أَيْ يُبَارِكُ لَهُ فِيمَا آتَاهُ.
۳) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمودند:
خداوند بر خودش واجب کرده است که هرکس به او ایمان آورد، هدایتش کند؛ و هرکس تقوای او را پیشه سازد، او را حفظ کند؛ و هرکس بر او توکّل کند، کفایتش کند؛ و هرکس به او قرض دهد، آن [قرض] را رشد دهد [= بیشتر از آن را به او برگرداند]؛ و هرکس به او اعتماد کند، نجاتش دهد؛ و هرکه به او پناه آورَد، پناهش دهد؛ و هرکس او را بخواند، اجابتش کرده و پاسخش دهد؛ و تأیید این کلام از کتاب خدا، این آیات است: « وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ: و هرکس به خدا ایمان آورد، خداوند قلبش را هدایت میکند» (تغابن/۱۱)، «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً: و کسی که تقوای الهی در پیش گیرد خداوند برایش محل بیرونشدی قرار میدهد» (طلاق/۲)، «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ: و کسی که بر خداوند توکل کند پس او برایش بس است» (طلاق/۳)، « مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ: کیست که به خدا قرض نیکویی دهد تا آن را برای او، چندین برابر کند؟» (بقره/۲۴۵)، « وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ: و هرکس به خدا تمسّک جوید، قطعا هدایت شده است» (آل عمران/۱۰۱)، «وَ أَنِيبُوا إِلى رَبِّكُمْ: و به سوی پروردگارتان بازگردید» (زمر/۵۴)، « وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ: و هنگامیکه بندگانم، از تو دربارهی من سؤال کنند، [بگو]: من نزدیکم! دعای دعاکننده را، به هنگامیکه مرا میخواند، پاسخ میگویم» (بقره/۱۸۶).
مستدرك الوسائل، ج۱۱، ص۲۱۸
الْقُطْبُ الرَّاوَنْدِيُّ فِي لُبِّ اللُّبَابِ، عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ:
قَضَى اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ أَنَّهُ مَنْ آمَنَ بِهِ هَدَاهُ وَ مَنِ اتَّقَاهُ وَقَاهُ وَ مَنْ تَوَكَّلَ عَلَيْهِ كَفَاهُ وَ مَنْ أَقْرَضَهُ أَنْمَاهُ وَ مَنْ وَثِقَ بِهِ أَنْجَاهُ وَ مَنِ الْتَجَأَ إِلَيْهِ آوَاهُ وَ مَنْ دَعَاهُ أَجَابَهُ وَ لَبَّاهُ وَ تَصْدِيقُهَا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ: «وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ»، «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»، «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»، «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ»، «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ»، «وَ أَنِيبُوا إِلى رَبِّكُمْ»، «وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي» الْآيَةَ.
۴) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمودند:
هرکس انقطاع الی الله حاصل کند [= از همه چیز جدا و فقط به خدا امید ببندد] خدا هزینه [زندگی] او و روزی او را از جایی که حساب نمیکند، کفایت فرماید؛ و هرکس به دنیا بپیوندد، خدایش او را به آن وامیگذارد.
روضة الواعظين، ج۲، ص۴۲۶؛ مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ص۱۸؛ مجموعة ورام، ج۱، ص۲۲۲
وَ قَالَ ص:
مَنِ انْقَطَعَ إِلَى اللَّهِ كَفَاهُ اللَّهُ مَئُونَتَهُ وَ رَزَقَهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنِ انْقَطَعَ إِلَى الدُّنْيَا وَكَلَهُ إِلَيْهَا.
ب. در منبع اخیر، قبل از حدیث فوق، این حدیث را هم از رسول الله ص روایت کرده است که:
اگر شما آن گونه که سزاوار اوست بر خدا توکل میکردند، روزیتان میداد آن گونه که پرندگان را روزی میدهد: صبح با شکم خالی به پرواز درمیآیند و عصر با شکم پر برمیگردند.
مجموعة ورام، ج۱، ص۲۲۲
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
لَوْ أَنَّكُمْ تَتَوَكَّلُونَ عَلَى اللَّهِ حَقَّ تَوَكُّلِهِ لَرَزَقَكُمْ كَمَا يَرْزُقُ الطَّيْرَ تَغْدُو خِمَاصاً وَ تَرُوحُ بِطَاناً.
ج. در برخی منابع اهل سنت، حدیث الف آمده است و بلافاصله بعد از آن حدیث نبوی دیگری آمده است که ایشان فرمودند:
اگر چنین بودید که هروقت به شما دستوری میدادند بدان تن میدادید، بدون اینکه زراعت کرده باشید [درو میکردید و] میخوردید!
الدر المنثور، ج۶، ص۲۳۳
الف. أخرج ابن أبى حاتم و الطبراني و الخطيب عن عمران بن حصين رضى الله عنه قال:
قال رسول الله ص: من انقطع إلى الله كفاه الله كل مؤنة و رزقه مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ و من انقطع إلى الدنيا وكله الله اليها.
ج. أخرج البخاري في تاريخه عن إسماعيل الجبلي رضى الله عنه قال:
قال النبي ص: لئن انتهيتم عند ما تؤمرون لتأكلن غير زارعين.
۵) از امام باقر ع روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در حجة الوداع فرمودند:
همانا روح الامین (جبرئیل) چنین در جان من القا فرمود که هیچ نفسی تا روزی خود را به طور کامل دریافت نکند، نمیمیرد. پس تقوای الهی پیشه کنید و در طلب روزی میانهرو باشید و تأخیر در دریافت روزی، شما را به جستجوی آن از طریق نافرمانی خدا نکشاند، زیرا خداوند تبارک و تعالی روزی را در میان خلق خود به حلال تقسیم کرده است. او آن را به حرام تقسیم نکرده است. پس هر کس تقوای الهی پیشه کند و صبر نماید، خداوند روزی او را از راه حلال به او میرساند؛ و هر کس پردهدری کند و عجله نماید و آن را از راه غیرحلال به چنگ آورد، از روزی حلال او کم میشود و به خاطر آن در روز قیامت بازخواست خواهد شد.
الكافي، ج۵، ص۸۰
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ:
أَلَا إِنَّ الرُّوحَ الْأَمِينَ نَفَثَ فِي رُوعِي أَنَّهُ لَا تَمُوتُ نَفْسٌ حَتَّى تَسْتَكْمِلَ رِزْقَهَا؛ فَاتَّقُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَجْمِلُوا فِي الطَّلَبِ؛ وَ لَا يَحْمِلَنَّكُمُ اسْتِبْطَاءُ شَيْءٍ مِنَ الرِّزْقِ أَنْ تَطْلُبُوهُ بِشَيْءٍ مِنْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ؛ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَسَمَ الْأَرْزَاقَ بَيْنَ خَلْقِهِ حَلَالًا وَ لَمْ يَقْسِمْهَا حَرَاماً. فَمَنِ اتَّقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ صَبَرَ أَتَاهُ اللَّهُ بِرِزْقِهِ مِنْ حِلِّهِ؛ وَ مَنْ هَتَكَ حِجَابَ السِّتْرِ وَ عَجَّلَ فَأَخَذَهُ مِنْ غَيْرِ حِلِّهِ قُصَّ بِهِ مِنْ رِزْقِهِ الْحَلَالِ وَ حُوسِبَ عَلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَة.
۶) الف. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
خداوند عز و جل ابا دارد که روزی مومنان را جز از راهی قرار دهد که حسابش را نمیکنند!
الكافي، ج۵، ص۸۳
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا أَنْ يَجْعَلَ أَرْزَاقَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُونَ.
ب. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
خداوند عز و جل روزی مومنان را از راهی قرار داده است که حسابش را نمیکنند؛ و این بدان جهت است که بنده وقتی وجه روزیاش [= نحوه اینکه روزی به او میرسد] را نداند دعایش زیاد میشود.
الكافي، ج۵، ص۸۴
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ صَفْوَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْهَزْهَازِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ السَّرِيِّ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ أَرْزَاقَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُونَ وَ ذَلِكَ أَنَّ الْعَبْدَ إِذَا لَمْ يَعْرِفْ وَجْهَ رِزْقِهِ كَثُرَ دُعَاؤُهُ.
ج. از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمودند:
احسان و نیکی کردن بیچشمداشت تنها سزاوار کسی است که یا دین* دارد یا اصل و نسب خوب؛ جهاد ضعیفان حج است. جهاد زن، خوب شوهرداری کردن است. مهربانی نیمی از دین است. هیچکس هرگز به خاطر میانهروی نیازمند و محتاج نشده است. روزی را با صدقه دادن نازل کنید. خداوند ابا دارد از اینکه روزی بندگان مؤمنش را در جایی که حساب میکنند قرار دهد!
* تعبیر هم میتواند به صورت «دین» خوانده شود، و «ذی ذین» یعنی کسی که دین و ایمان دارد؛ هم میتواند به صورت «دِین» خوانده شود یعنی کسی که دِین و بدهکاری دارد؛ که در صورت دوم مقصود این است که نیکی کردن در حق کسی رواست که از فرط نیاز، بدهکار دیگران شده است.
تحف العقول، ص۶۰
وَ قَالَ ص:
إِنَّمَا تَكُونُ الصَّنِيعَةُ إِلَى ذِي دِينٍ أَوْ ذِي حَسَبٍ، وَ جِهَادُ الضُّعَفَاءِ الْحَجُّ، وَ جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ لِزَوْجِهَا، وَ التَّوَدُّدُ نِصْفُ الدِّينِ، وَ مَا عَالَ امْرُؤٌ قَطُّ عَلَى اقْتِصَادٍ، وَ اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ، أَبَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ رِزْقَ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ حَيْثُ يَحْتَسِبُون.
این حدیث به همین صورت در منابع اهل سنت با سند از قول امیرالمومنین ع از پیامبر ص روایت شده است؛ ر.ک: الدر المنثور، ج۶، ص۲۳۴[۱۳]
۷) الف. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
امیدت به آنچه انتظارش را نداری، بیش از آن چیزی باشد که انتظارش را داری؛ که همانا حضرت موسی علیه السلام رفت که برای خانوادهاش آتش بیاورد، و برگشت در حالی که پیامبری مرسل شده بود.
و خداوند متعال با او سخن گفت و او به عنوان پیامبری فرستاده شده بازگشت. و ملکه سبا نیز به همراه سلیمان علیه السلام تسلیم خدا شد. و جادوگران فرعون برای طلب عزت برای فرعون بیرون رفتند و مؤمن بازگشتند.
ب. روایت شده که امام صادق ع از پدرانشان روایت کردهاند که امیرالمومنین ع فرمودند:
امیدت به آنچه انتظارش را نداری، بیش از آن چیزی باشد که انتظارش را داری؛ که همانا حضرت موسی علیه السلام رفت که برای خانوادهاش آتش بیاورد، پس به توفیق گفتگو با خداوند عز و جل رسید و پیامبری مرسل بازگشت؛و ملکه سبا [کافر از شهر و دیار خود] خارج شد؛ اما همراه سلیمان علیه السلام اسلام آورد و جادوگران فرعون به قصد عزت برای فرعون آمدند و مؤمن بازگشتند.
الكافي، ج۵، ص۸۳
الف. مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:
كُنْ لِمَا لَا تَرْجُو أَرْجَى مِنْكَ لِمَا تَرْجُو فَإِنَّ مُوسَى ع ذَهَبَ لِيَقْتَبِسَ لِأَهْلِهِ نَاراً فَانْصَرَفَ إِلَيْهِمْ وَ هُوَ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ.
ب. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:
كُنْ لِمَا لَا تَرْجُو أَرْجَى مِنْكَ لِمَا تَرْجُو فَإِنَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ ع خَرَجَ يَقْتَبِسُ لِأَهْلِهِ نَاراً فَكَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَجَعَ نَبِيّاً مُرْسَلًا وَ خَرَجَتْ مَلِكَةُ سَبَإٍ فَأَسْلَمَتْ مَعَ سُلَيْمَانَ ع وَ خَرَجَتْ سَحَرَةُ فِرْعَوْنَ يَطْلُبُونَ الْعِزَّ لِفِرْعَوْنَ فَرَجَعُوا مُؤْمِنِينَ.
۸) از امام صادق ع روایت شده که فرمودهاند:
گروهی از بنیامیه در زمان عثمان، روز جمعه در مسجد پیامبر جمع شدند و قصد داشتند برای یکی از مردان خود ازدواجی ترتیب دهند. امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) در همان نزدیکی بود. برخی از آنها پیشنهاد دادند: «موافقید آبروی علی ع را ببریم؟ بیایید از او بخواهیم که برای ما خطبهای [= خطبه عقد] بخواند و برایمان صحبت کند؛ زیرا او خجالتی و ناتوان در سخنوری است!* پس آنها موافقت کردند. نزد او رفتند و گفتند: «ای ابوالحسن، ما میخواهیم فلانی را به ازدواج فلانی درآوریم و دوست داریم شما خطبهاش را بخوانید.» فرمودند: «آیا منتظر کسی هستید؟». گفتند: «نه.».
به خدا سوگند، او درنگی نکرد و چنین گفت: [سپس امام صادق خطبه حضرت را به تفصیل روایت کردهاند. در فرازی از آن خطبه آمده است:]
من شما و خودم را به تقوای الهی توصیه میکنم، که همانا خداوند متعال برای تقواپیشگان راه نجاتی از آنچه خوش ندارند و روزی از جایی که حساب نمیکنند، قرار داده است. پس آنچه از جانب خوداوند وعدهد داده شده را محقق سازید و آنچه را که نزد خداست، با اطاعت از او و با انجام آنچه او دوست دارد، بطلبید، زیرا خیر جز بدان حاصل نمیشود و به آنچه نزد اوست جز با اطاعت از او نمیتوان رسید. در حوادثی که واقع میشود، جز او تکیهگاهی نیست، و هیچ حول و قوهای جز به خدا نیست…
* پینوشت:
سخنوریهای غرای امیرالمومنین ع که موجب شده سید رضی عنوان سخنانی که از ایشان گردآوری کرده را «نهج البلاغه» (شیوه بلاغت) بگذارد، عمدتا ناظر به زمانی است که در مسند حکومت قرار گرفتند. این واقعه بخوبی نشان میدهد که شدت مهجوریت حضرت امیر ع در دوره خلفا بقدری بوده که اطرافیان عثمان گمان میکردند که ایشان اصلا سخنوری بلد نیست!
الكافی، ج۵، ص۳۶۹-۳۷۰
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنَّ جَمَاعَةً مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ فِي إِمَارَةِ عُثْمَانَ اجْتَمَعُوا فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي يَوْمِ جُمُعَةٍ وَ هُمْ يُرِيدُونَ أَنْ يُزَوِّجُوا رَجُلًا مِنْهُمْ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع قَرِيبٌ مِنْهُمْ. فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: هَلْ لَكُمْ أَنْ نُخْجِلَ عَلِيّاً السَّاعَةَ؟ نَسْأَلُهُ أَنْ يَخْطُبَ بِنَا وَ نَتَكَلَّمُ، فَإِنَّهُ يَخْجَلُ وَ يَعْيَا بِالْكَلَامِ. فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ فَقَالُوا: يَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّا نُرِيدُ أَنْ نُزَوِّجَ فُلَاناً فُلَانَةَ وَ نَحْنُ نُرِيدُ أَنْ تَخْطُبَ بِنَا. فَقَالَ: فَهَلْ تَنْتَظِرُونَ أَحَداً؟ فَقَالُوا: لَا. فَوَ اللَّهِ مَا لَبِثَ حَتَّى قَالَ:
…[۱۴] أُوصِيكُمْ وَ نَفْسِي بِتَقْوَى اللَّهِ الْعَظِيمِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ جَعَلَ لِلْمُتَّقِينَ الْمَخْرَجَ مِمَّا يَكْرَهُونَ وَ الرِّزْقَ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُونَ فَتَنَجَّزُوا مِنَ اللَّهِ مَوْعُودَهُ وَ اطْلُبُوا مَا عِنْدَهُ بِطَاعَتِهِ وَ الْعَمَلِ بِمَحَابِّهِ فَإِنَّهُ لَا يُدْرَكُ الْخَيْرُ إِلَّا بِهِ وَ لَا يُنَالُ مَا عِنْدَهُ إِلَّا بِطَاعَتِهِ وَ لَا تُكْلَانَ فِيمَا هُوَ كَائِنٌ إِلَّا عَلَيْهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ …[۱۵]
۹) از امام صادق ع روایت شده که فرمودهاند:
هر که دلنگران معیشت خود باشد، گناه برایش ثبت نوشته میشود. همانا دانیال در زمان پادشاهی ستمگر و سرکش زندگی میکرد. او را گرفت و در گودال عمیقی انداخت و حیواناتی وحشی هم کنار او انداخت. اما آنها به او نزدیک نشدند و به او آسیبی نرساندند. سپس خداوند به یکی از پیامبرانش وحی کرد: «برای دانیال غذا بیاور.»
گفت: «پروردگارا، دانیال کجاست؟»
فرمود: «تو از این شهر بیرون برو؛ کفتاری به تو خواهد رسید، دنبال او برو که تو را به سوی او راهنمایی خواهد کرد.» پس کفتار او را به سر آن گودال آورد و دانیال آنجا بود. پس غذا را برایش پایین فرستاد.
دانیال گفت: حمد خدایی را که کسانی را که او را یاد میکنند فراموش نمیکند و حمد خدایی را که کسانی را که او را میخوانند ناامید نمیکند، و حمد خدایی را که کسی را به او توکل کند، کفایتش کند! و حمد خدایی را که چون کسی به او اعتماد کند، او را به دیگری وانمیگذارد. و خدایی را که نیکی را با نیکی پاداش میدهد و با صبر، انسان را نجات میدهد.
سپاس خدایی را که نیکی را با نیکی، و صبر را با نجات پاداش میدهد.
سپس امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند ابا دارد از اینکه روزی پرهیزگاران را جز در جایی که حساب نکردهاند قرار دهد، و ابا دارد از اینکه بگذارد شهادت و گواه دادن اولیایش را در زمانه سیطره ستمگران پذیرفته شود!
الأمالي (للطوسي)، ص۳۰۰؛ قصص الأنبياء عليهم السلام (للراوندي)، ص۲۳۰[۱۶]
أَبُو مُحَمَّدٍ الْفَحَّامُ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى بْنِ هَارُونَ، قَالَ: حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَبْدِ الصَّمَدِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ، قَالَ: قَالَ سَيِّدُنَا الصَّادِقُ (عَلَيْهِ السَّلَامُ):
مَنِ اهْتَمَّ لِرِزْقِهِ كُتِبَ عَلَيْهِ خَطِيئَةً، إِنَّ دَانِيَالَ كَانَ فِي زَمَنِ مَلِكٍ جَبَّارٍ عَاتٍ، أَخَذَهُ فَطَرَحَهُ فِي جُبٍّ وَ طَرَحَ مَعَهُ السِّبَاعَ، فَلَمْ تَدْنُ مِنْهُ، وَ لَمْ تَجْرَحْهُ، فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِهِ: أَنِ ائْتِ دَانِيَالَ بِطَعَامٍ. قَالَ: يَا رَبِّ، وَ أَيْنَ دَانِيَالُ؟ قَالَ: تَخْرُجُ مِنَ الْقَرْيَةِ فَيَسْتَقْبِلُكَ ضَبُعٌ فَاتَّبِعْهُ فَإِنَّهُ يَدُلُّكَ عَلَيْهِ. فَأَتَتْ بِهِ الضَّبُعُ إِلَى ذَلِكَ الْجُبِّ، فَإِذَا فِيهِ دَانِيَالُ، فَأَدْلَى إِلَيْهِ الطَّعَامَ، فَقَالَ دَانِيَالُ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يَنْسَى مَنْ ذَكَرَهُ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يُخَيِّبُ مَنْ دَعَاهُ، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي مَنْ تَوَكَّلَ عَلَيْهِ كَفَاهُ، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي مَنْ وَثِقَ بِهِ لَمْ يَكِلْهُ إِلَى غَيْرِهِ، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يَجْزِي بِالْإِحْسَانِ إِحْسَاناً وَ بِالصَّبْرِ نَجَاةً.
ثُمَّ قَالَ الصَّادِقُ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): إِنَّ اللَّهَ أَبَى إِلَّا أَنْ يَجْعَلَ أَرْزَاقَ الْمُتَّقِينَ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُونَ، وَ أَلَّا تُقْبَلَ لِأَوْلِيَائِهِ شَهَادَةٌ [أَبَى اللَّهُ أَنْ يُقْبَلَ شَهَادَةٌ لِأَوْلِيَائِهِ] فِي دَوْلَةِ الظَّالِمِينَ.
۱۰) نقل شده که به امیرالمومنین ع گفته شد: اگر بر شخصی در خانهاش را ببندند و وی را در آن رها کنند روزیاش از کجا نزد او خواهد آمد؟
فرمود: از همان جایی که اجلش سراغش میرود!
نهج البلاغه، خطبه ۳۵۶
وَ قِيلَ لَهُ ع: لَوْ سُدَّ عَلَى رَجُلٍ بَابُ [بَيْتٍ] بَيْتِهِ وَ تُرِكَ فِيهِ مِنْ أَيْنَ كَانَ يَأْتِيهِ رِزْقُهُ؟
فَقَالَ ع: مِنْ حَيْثُ يَأْتِيهِ أَجَلُه.
۱۱) الف. روایت شده است که هنگامیکه آیه «وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ» نازل شد، گروهی از یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله) در خانههایشان ماندند و به عبادت پروردگارشان مشغول شدند با اعتماد به اینکه روزیشان ضمانت شده است،. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) وقتی از ماجرا آگاه شد، آنان را سرزنش کردند و فرمودند:
من بدم میآید از کسی که دهانش را به سوی پروردگارش بگشاید و بگوید: به من روزی بده، و کار و تلاش را رها کند.
عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج۲، ص۱۰۸
وَ فِي الْحَدِيثِ أَنَّهُ لَمَّا نَزَلَ قَوْلُهُ تَعَالَى «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ» انْقَطَعَ رِجَالٌ مِنَ الصَّحَابَةِ فِي بُيُوتِهِمْ وَ اشْتَغَلُوا بِالْعِبَادَةِ وُثُوقاً بِمَا ضُمِنَ لَهُمْ. فَعَلِمَ النَّبِيُّ ص بِذَلِكَ فَعَابَ مَا فَعَلُوهُ وَ قَالَ:
إِنِّي لَأُبْغِضُ الرَّجُلَ فَاغِراً فَاهُ إِلَى رَبِّهِ يَقُولُ: اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي، وَ يَتْرُكُ الطَّلَب.
ب. علیبنعبد العزیز روایت کرده است که امام صادق (علیه السلام) به من فرمود: «عمربنمسلم چه میکند»؟
گفتم: «فدایت شوم! به عبادت رو آورده و تجارت را ترک کرده».
فرمود: «وای بر او! آیا نمیداند کسی که طلب [روزی] را ترک کند دعایش اجابت نمیشود؟ همانا گروهی از اصحاب رسول الله (صلی الله علیه و آله) وقتی این آیه نازل شد که: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ» درها را بستند و به عبادت رو آوردند و گفتند: کفایت شدیم!
این مطلب به پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسید، و ایشان سراغ آنها فرستاد و فرمود: «چه چیز شما را بر این کار واداشت»؟
گفتند: «ای رسول الله (صلی الله علیه و آله) روزی ما ضمانت شد لذا به عبادت رو آوردیم».
فرمود: «هرکس چنین کند دعایش مستجاب نمیگردد، بر شما باد طلب [روزی]».
الكافي، ج۵، ص۸۴؛ تهذيب الأحكام، ج۶، ص۳۲۳؛ فقه القرآن، ج۲، ص۳۰
عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ هَارُونَ بْنِ حَمْزَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ قَالَ:
قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا فَعَلَ عُمَرُ بْنُ مُسْلِمٍ؟
قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ أَقْبَلَ عَلَى الْعِبَادَةِ وَ تَرَكَ التِّجَارَةَ!
فَقَالَ: وَيْحَهُ أَ مَا عَلِمَ أَنَّ تَارِكَ الطَّلَبِ لَا يُسْتَجَابُ لَهُ؟ إِنَّ قَوْماً مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص لَمَّا نَزَلَتْ «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ» أَغْلَقُوا الْأَبْوَابَ وَ أَقْبَلُوا عَلَى الْعِبَادَةِ وَ قَالُوا: قَدْ كُفِينَا.
فَبَلَغَ ذَلِكَ النَّبِيَّ ص فَأَرْسَلَ إِلَيْهِمْ فَقَالَ: مَا حَمَلَكُمْ عَلَى مَا صَنَعْتُمْ؟
قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ تُكُفِّلَ لَنَا بِأَرْزَاقِنَا فَأَقْبَلْنَا عَلَى الْعِبَادَةِ.
فَقَالَ: إِنَّهُ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ لَمْ يُسْتَجَبْ لَهُ. عَلَيْكُمْ بِالطَّلَبِ.
ج. شیخ صدوق مطلب را با همین سند به همین صورت فوق روایت کرده است؛ فقط در پایانش این جمله را هم از حضرت ص آورده است که فرمودند:
من بدم میآید از کسی که دهانش را به سوی پروردگارش بگشاید و بگوید: به من روزی بده، و کار و تلاش را رها کند.
من لا يحضره الفقيه، ج۳، ص۱۹۲
رَوَى هَارُونُ بْنُ حَمْزَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: مَا فَعَلَ عُمَرُ بْنُ مُسْلِمٍ؟ …
ثُمَّ قَالَ: إِنِّي لَأُبْغِضُ الرَّجُلَ فَاغِراً فَاهُ إِلَى رَبِّهِ يَقُولُ: ارْزُقْنِي، وَ يَتْرُكُ الطَّلَبَ.
۱۲) از امیرالمومنین ع روایت شده که فرمودند:
فقیهان و حکیمان روالشان این بود که چون به یکدیگر نامه مینوشتند سه مطلب مینوشتند که چهارمیای ندارد:
آنکه همّتش را به کار آخرت گماشت خداوند کار دنیای او را کفایت میکند؛
و کسی که باطنش را اصلاح کند خداوند وضعیت آشکار وی را اصلاح می کند؛
وکسی که بین خود و خدایش را اصلاح کند خداوند بین او و مردم را اصلاح میکند.
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۱۸۱
أَبِي ره عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:
كَانَتِ الْفُقَهَاءُ وَ الْحُكَمَاءُ إِذَا كَاتَبَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً كَتَبُوا بِثَلَاثٍ لَيْسَ مَعَهُنَّ رَابِعَةٌ:
مَنْ كَانَتِ الْآخِرَةُ هَمَّهُ كَفَاهُ اللَّهُ هَمَّهُ مِنَ الدُّنْيَا؛
وَ مَنْ أَصْلَحَ سَرِيرَتَهُ أَصْلَحَ اللَّهُ عَلَانِيَتَهُ؛
وَ مَنْ أَصْلَحَ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ.
۱۳) ابن شهر آشوب واقعهای را از محاسن برقی نقل میکند که در نسخههای کنونی محاسن وجود ندارد. ایشان میگوید:
روایت شده است به عبدالملک مروان خبر دادند که شمشیر رسول الله (صلی الله علیه و آله) در نزد زینالعابدین ع است. پیغام فرستاد و از ایشان درخواست کرد که آن را به وی هبه کند و [در عوض] از او حاجتی بخواهد.
امام امتناع ورزید. این بار عبدالملک نامهای تهدیدآمیز نوشت که روزیاش را از بیت المال حذف خواهد کرد.
حضرت ع جوابش دادند: خداوند برای تقواپیشگان ضمانت کرده برونشدی از جایی که دوست ندارند و روزی را از جایی که حساب نمیکنند؛ و خداوند عز و جل فرمود: «همانا خداوند هیچ خیانتکار ناسپاسی را دوست ندارد» (حج/۳۸). خودت ببین کدام ما به این آیه سزاوارتریم.
مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج۴، ص۱۶۵
مَحَاسِنِ الْبَرْقِيِّ: بَلَغَ عَبْدَ الْمَلِكِ أَنَّ سَيْفَ رَسُولِ اللَّهِ ص عِنْدَ زَيْنِ الْعَابِدِينَ فَبَعَثَ يَسْتَوْهِبُهُ مِنْهُ وَ يَسْأَلُهُ الْحَاجَةَ.
فَأَبَى عَلَيْهِ. فَكَتَبَ إِلَيْهِ عَبْدُ الْمَلِكِ يُهَدِّدُهُ وَ أَنَّهُ يَقْطَعُ رِزْقَهُ مِنْ بَيْتِ الْمَالِ.
فَأَجَابَهُ ع: أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ ضَمِنَ لِلْمُتَّقِينَ الْمَخْرَجَ مِنْ حَيْثُ يَكْرَهُونَ وَ الرِّزْقَ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُونَ؛ وَ قَالَ جَلَّ ذِكْرُهُ: «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ». فَانْظُرْ أَيُّنَا أَوْلَى بِهَذِهِ الْآيَةِ.
۱۴) الف. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
جبرئیل وقتی حضرت یوسف در چاه بود سراغش آمد و به او گفت: بعد از هر نمازی بگو:
«اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي فَرَجاً وَ مَخْرَجاً وَ ارْزُقْنِي مِنْ حَيْثُ أَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَيْثُ لَا أَحْتَسِبُ: خدایا برایم گشایش و برونشدی قرار بده و مرا از جایی که حساب میکنم و از جایی که حساب نمیکنم روزی بده».
الكافی، ج۲، ص۵۴۹
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:
جَاءَ جَبْرَئِيلُ ع إِلَى يُوسُفَ وَ هُوَ فِي السِّجْنِ. فَقَالَ لَهُ: يَا يُوسُفُ! قُلْ فِي دُبُرِ كُلِّ صَلَاةٍ:
«اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي فَرَجاً وَ مَخْرَجاً وَ ارْزُقْنِي مِنْ حَيْثُ أَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَيْثُ لَا أَحْتَسِبُ».
ب. این مطلب با طول و تفصیل بیشتری اینکه از امام صادق ع روایت شده است:
وقتی برادران یوسف او را در چاه انداختند، جبرئیل نزد او آمد و بر او وارد شد و گفت: «ای پسر، اینجا چه میکنی؟»
گفت: «برادرانم مرا در چاه انداختند.»
گفت: «آیا میخواهی از آن بیرون بیایی؟»
گفت: «این به خداوند عز و جل مربوط میشود. اگر او بخواهد، مرا بیرون میآورد.»
گفت: «خداوند متعال به تو میگوید: مرا با این دعا بخوان تا تو را از چاه بیرون بیاورم.»
گفت: «دعا چیست؟»
گفت: « اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِأَنَّ لَكَ الْحَمْدَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْمَنَّانُ بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَ لِي مِمَّا أَنَا فِيهِ فَرَجاً وَ مَخْرَجاً. بگو: خدایا، به حق اینکه حمد اساسا مخصوص توست، و خدایی جز تو نیست و منتگذارنده و آفریننده آسمانها و زمین و صاحب جلال و اکرام هستی، از تو میخواهم که بر محمد و آل محمد درود فرستی برایم از اینجایی که هستم گشایش و برونشدی قرار دهی.»
فرمود: سپس بقیه داستان او همان چیزی است که خداوند در کتاب خود ذکر کرده است.
الكافی، ج۲، ص۵۵۶-۵۵۷
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَمَّارٍ الدَّهَّانِ عَنْ مِسْمَعٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
لَمَّا طَرَحَ إِخْوَةُ يُوسُفَ يُوسُفَ فِي الْجُبِّ، أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ ع، فَدَخَلَ عَلَيْهِ فَقَالَ: يَا غُلَامُ مَا تَصْنَعُ هَاهُنَا؟
فَقَالَ: إِنَّ إِخْوَتِي أَلْقَوْنِي فِي الْجُبِّ!
قَالَ: فَتُحِبُّ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهُ؟
قَالَ: ذَاكَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ شَاءَ أَخْرَجَنِي.
قَالَ فَقَالَ لَهُ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ لَكَ: ادْعُنِي بِهَذَا الدُّعَاءِ حَتَّى أُخْرِجَكَ مِنَ الْجُبِّ.
فَقَالَ لَهُ: وَ مَا الدُّعَاءُ؟
فَقَالَ: قُلِ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِأَنَّ لَكَ الْحَمْدَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْمَنَّانُ بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَ لِي مِمَّا أَنَا فِيهِ فَرَجاً وَ مَخْرَجاً.
قَالَ: ثُمَّ كَانَ مِنْ قِصَّتِهِ مَا ذَكَرَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ.
ج. علی بن ابراهیم همین مطلب را با تفاوت مختصری چنین روایت کرده است:
وقتی برادران یوسف او را در چاه انداختند، جبرئیل بر او وارد شد در حالی که در چاه بود و گفت: «ای پسر، چه کسی تو را در این چاه انداخته است؟»
یوسف گفت: «برادرانم، به خاطر جایگاهم نزد پدرم حسد ورزیدند و برای همین مرا در این چاه انداختند.»
گفت: «آیا دوست داری از آن بیرون بیایی؟»
گفت: «این به خداوند ابراهیم و اسحاق و یعقوب مربوط میشود.»
گفت: « خداوند ابراهیم و اسحاق و یعقوب به تو میگوید: بگو:
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ فَإِنَّ لَكَ الْحَمْدَ كُلَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْحَنَّانُ الْمَنَّانُ بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ [وَ] صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْ مِنْ أَمْرِي فَرَجاً وَ مَخْرَجاً وَ ارْزُقْنِي مِنْ حَيْثُ أَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَيْثُ لَا أَحْتَسِبُ: خدایا، به حق اینکه حمد اساسا همگی اش از آن توست، و خدایی جز تو نیست و مهریان و منتگذارنده و آفریننده آسمانها و زمین و صاحب جلال و اکرام هستی، از تو میخواهم که بر محمد و آل محمد درود فرستی برایم از اینجایی که هستم گشایش و برونشدی قرار دهی و مرا از جایی که حساب میکنم و از جایی که حساب نمیکنم روزی دهی».
پس وی به درگاه خداوند دعا کرد و خداوند برایش از آن چاه گشایش و از مکر آن زن برونشدی قرار داد و سلطنت مصر از جایی که حسابش را هم نمیکرد به او رسید.
تفسير القمي، ج۱، ص۳۵۴
حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عُمَارَةَ عَنِ ابْنِ سَيَّارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
لَمَّا طَرَحَ إِخْوَةُ يُوسُفَ يُوسُفَ فِي الْجُبِّ دَخَلَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ وَ هُوَ فِي الْجُبِّ فَقَالَ: يَا غُلَامُ مَنْ طَرَحَكَ فِي هَذَا الْجُبِّ؟
فَقَالَ لَهُ يُوسُفُ: إِخْوَتِي لِمَنْزِلَتِي مِنْ أَبِي وَ حَسَدُونِي لِذَلِكَ فِي الْجُبِّ طَرَحُونِي.
قَالَ: فَتُحِبُّ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا؟
فَقَالَ لَهُ يُوسُفُ: ذَلِكَ إِلَى إِلَهِ إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ.
قَالَ: فَإِنَّ إِلَهَ إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ يَقُولُ لَكَ: قُلِ: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ فَإِنَّ لَكَ الْحَمْدَ كُلَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْحَنَّانُ الْمَنَّانُ بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ [وَ] صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْ مِنْ أَمْرِي فَرَجاً وَ مَخْرَجاً وَ ارْزُقْنِي مِنْ حَيْثُ أَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَيْثُ لَا أَحْتَسِبُ».
فَدَعَا رَبَّهُ فَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنَ الْجُبِّ فَرَجاً، وَ مِنْ كَيْدِ المَرْأَةِ مَخْرَجاً، وَ آتَاهُ مُلْكَ مِصْرَ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ.
همچنین ر.ک: المصباح للكفعمي، ص۲۹۵-۲۹۶[۱۷]
۱۵) الف. از پیامبر اکرم ص روایت شده که فرمودند:
کسی که انقطاع الی الله حاصل کند [= از همه چیز قطع امید کند و فقط به خداوند امید داشته باشد] خداوند برایش هر مؤونه [هزینه] ای که داشته باشد کفایت کند؛ و کسی که انقطاع به دینا داشته باشد [= همه امیدش به دنیا باشد] خداوند او را بدان واگذارد.
روضة الواعظين، ج۲، ص۴۲۶؛ مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ص۱۸
قَالَ النَّبِيُّ ص
مَنِ انْقَطَعَ إِلَى اللَّهِ كَفَاهُ اللَّهُ مَئُونَتَهُ وَ رَزَقَهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنِ انْقَطَعَ إِلَى الدُّنْيَا وَكَلَهُ إِلَيْهَا.
ب. دیلمی همین حدیث نبوی فوق را آورده است با این تتمه:
و کسی که میخواهد که خداوند او را از جایی که حسابش را نکرده روزی دهد پس باید که بر خدا توکل کند.
إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج۱، ص۱۲۰
وَ قَالَ:
مَنِ انْقَطَعَ إِلَى اللَّهِ كَفَاهُ اللَّهُ كُلَّ مَئُونَةٍ وَ مَنِ انْقَطَعَ إِلَى الدُّنْيَا وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَيْهَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَرْزُقَهُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ فَلْيَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ.
۱۶) روایت شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
خداوند متعال میفرماید: هیچ مخلوقی نیست که به جای من به مخلوق دیگری پناه ببرد، مگر اینکه تمام راههای آسمانها و زمین را بر او میبندم. اگر از من بخواهد، به او نمیدهم و اگر مرا بخواند، به او پاسخ نمیدهم.
و هیچ مخلوقی نیست که صرفا به من و نه به مخلوقات من پناه ببرد، مگر اینکه رزق او را در آسمانها و زمین تضمین میکنم؛ اگر از من بخواهد، به او میدهم؛ و اگر مرا بخواند، به او پاسخ میدهم؛ و اگر از من طلب بخشش کند او را ببخشم.
روضة الواعظين، ج۲، ص۴۲۶؛ مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ص۱۸
قَالَ النَّبِيُّ ص: يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ:
مَا مِنْ مَخْلُوقٍ يَعْتَصِمُ بِمَخْلُوقٍ دُونِي إِلَّا قَطَعْتُ أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مِنْ دُونِهِ، فَإِنْ سَأَلَنِي لَمْ أُعْطِهِ وَ إِنْ دَعَانِي لَمْ أُجِبْهُ؛
وَ مَا مِنْ مَخْلُوقٍ يَعْتَصِمُ بِي دُونَ خَلْقِي إِلَّا ضَمَّنْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ رِزْقَهُ، فَإِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنِ اسْتَغْفَرَنِي غَفَرْتُ لَهُ.
۱۷) ابن ابی الحدید، در پایان شرحی که بر نهج البلاغه نوشته است، فهرستی از کلمات قصاری که در کتب مختلف به امیرالمومنین ع نسبت داده شده ولی سید رضی نیاورده را در کتاب خویش آورده است؛ و البته تصریح کرده که معلوم نیست همه اینها لزوما سخن خود حضرت باشد و ممکن است برخی از اینها سخن برخی از حکما باشد که به اسم ایشان معروف شده است. یکی از آن حکمتها این است:
کسی که طلب کردن [مال] اجمال ورزد*، روزیاش از جایی که گمان نمیکند نزدش بیاید.
شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۲۰، ص۳۱۱ (ش۵۶۶)
قال علی ع:
من أجمل* في الطلب أتاه رزقه من حيث لا يحتسب.
* پینوشت:
تعبیر «أجمل» دست کم به دو معنا ممکن است به کار رفته باشد و هر دو در اینجا محتمل است: یکی از تعبیر «مجمل»، یعنی به اختصار، یعنی در دنبال دنیا رفتن حرص نزند و به حداقلها بسنده کند؛ و دوم از تعبیر «جمیل» یعنی به نحو زیبا و شایسته [یعنی از راه حلال] مال را طلب کند نه اینکه از هر راهی شد.
۱۸) الف. از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:
کسی که باب گدایی را بر خویش باز کند [= به گدایی کردن اقدام کند] بدون اینکه فقری بر خودش یا افراد تحت تکفلش عارض شده باشد که آنها را به تنگ آورده باشد ، خداوند بابی از فقر از جایی که حسابش را نمی کند بر او باز کند.
مجموعة ورام، ج۱، ص۴۵
قَالَ النَّبِيُّ ص:
مَنْ فَتَحَ عَلَى نَفْسِهِ بَابَ مَسْأَلَةٍ مِنْ غَيْرِ فَاقَةٍ نَزَلَتْ بِهِ أَوْ عِيَالٍ يُطِيقُهُمْ فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ بَاباً مِنْ فَاقَةٍ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِب.
در منابع اهل سنت روایت شده که رسول الله ص فرمودند:
ب. کسی که گرفتار حاجت شدید [فقر] شود و آن را بر مردم عرضه کند نیازش رفع نخواهد شد و کسی که گرفتار حاجت شدید [فقر] شود و آن را بر خداوند عرضه کند خداوند روزیای فوری یا زماندار را به سوی وی شتاب دهد.
ج. کسی که گرسنه یا نیازمند شود و آن را از مردم مخفی کند و فقط آن را بروشنی در درگاه خداوند مطرح کند بر خداوند است که برای او روزی یکسالهاش را از راه حلال بگشاید.
الدر المنثور، ج۶، ص۲۳۴
ب. أخرج أبو داود و الترمذي و الحاكم و صححه عن ابن مسعود رضى الله عنه قال قال رسول الله ص:
من نزلت به فاقة فانزلها بالناس لم تسد فاقته و من نزلت به فاقة فانزلها بالله فيوشك الله له برزق عاجل أو آجل
ج. أخرج الطبراني في الأوسط عن أبى هريرة رضى الله عنه قال قال رسول الله ص:
مَنْ جَاعَ أَوِ احْتَاجَ فَكَتَمَهُ النَّاسِ وَ أَفضَى به إِلَى اللَّهِ كَانَ حَقّاً عَلَيْ الله أَنْ يَفْتَحَ لَهُ قوت سَنَةٍ من حَلَال
آخرین حدیث فوق در منابع شیعی هم آمده است؛ با این تفاوت که در برخی از آنها به جای «أفضی» کلمه «مضی» (طب النبي، ص۲۱[۱۸]) ویا «أفشاه» (جامع الأخبار(للشعيري)، ص۱۱۱[۱۹]) آمده است.
۲۰) ابونعیم از سدیر صیرافی نقل کرده است که وی گفت: بر امام صادق ع وارد شدم در حالی که نعلین سفيد رنگى به پايم بود.
فرمود: اى سدير! اين چه كفشى است؟ آيا آن را آگاهانه پوشيدهاى؟
عرض كردم: فداى تو گردم! نه، بخدا سوگند.
فرمود: هر كس برای اينكه كفش سپيد رنگى خريدارى كند، به بازار رود، آن كفش كهنه نمىگردد مگر اينكه دارنده او را ثروتى رسد از راهى كه حساب نمیکرده است.
ابو نعيم میگوید: سدير به من گفت: پيش از آنكه آن كفشها كهنه و غير قابل استفاده شود، صد دينار به دست آوردم از راهى که حساب نمىكردم.
الكافی، ج۶، ص۴۶۵؛ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۲۴
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ السَّيَّارِيِّ عَنْ أَبِي سُلَيْمَانَ الْخَوَّاصِ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ دُكَيْنٍ عَنْ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عَلَيَّ نَعْلٌ بَيْضَاءُ.
فَقَالَ: يَا سَدِيرُ مَا هَذِهِ النَّعْلُ؟ احْتَذَيْتَهَا عَلَى عِلْمٍ؟
قُلْتُ: لَا وَ اللَّهِ، جُعِلْتُ فِدَاكَ.
فَقَالَ: مَنْ دَخَلَ السُّوقَ قَاصِداً لِنَعْلٍ بَيْضَاءَ لَمْ يُبْلِهَا حَتَّى يَكْتَسِبَ مَالًا مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ.
قَالَ أَبُو نُعَيْمٍ: أَخْبَرَنِي سَدِيرٌ: أَنَّهُ لَمْ يُبْلِ تِلْكَ النَّعْلَ حَتَّى اكْتَسَبَ مِائَةَ دِينَارٍ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ
خواص این آیه
۲۰) از امیرالمؤمنین (علیه السلام) روایت شده که فرمودند:
هرکس بر او روزی او تنگ شده باشد و راههای طلب معاش او بسته شده باشد پس این دعا را در ورق از پوست آهو یا در قطعهای از پوست دیگری بنویسد و آن را بر خود بیاویزد یا آنکه آن را در جامهای قرار ده که آن را میپوشد و آن را از خود جدا ننماید، خدای تعالی روزی او را وسیع میگرداند و درهای طلب معاش او را میگشاید از جایی که آن را حساب نکرده باشد؛ و دعا این است:
خدایا، فلانی، پسر فلانی، طاقت تحمل سختی، و صبر بر بلا، و توانی برای فقیر بودن و نداری را ندارد. خدایا، بر محمد و آل محمد درود فرست و روزی خود را از فلانی پسر فلانی، دریغ مدار و گشایش آنچه را که نزد توست بر او تنگ مکن و از فضل خود محرومش مکن و [سهم وی] از نصیب فراوان خود قطع مکن و او را به خلق خویش و به خودش واگذار مکن، که در این صورت به عجز افتد و در دستیابی به خیر و صلاح خودش و خیر و صلاحی که در پیش روی وی میتواند باشد، ناتوان گردد. بلکه خودت بتنهایی امور پراکنده او را جمع و جور فرما و کفایتش را عهدهدار شو و در تمام امورش به او نظری بیفکن؛ که اگر او را به خلق خود واگذار کنی، سودی به او نمیرسانند؛ و اگر او را به خویشاوندانش پناه دهی، محرومش کنند؛ و اگر هم به او بدهند، مقدار اندک و ناچیزی به او میدهند؛ و اگر از او دریغ کنند، بسیار دریغ میکنند؛ و اگر بخواهند بخل ورزند، بخل میورزند و شایسته بخل ورزیدن هستند.
خدایا، فلانی فرزند فلانی، را از فضل خود غنی کن و او را از آن بینصیب مگذار، زیرا او روی اضطرار به تو دارد و بدانچه در دست توست نیازمند است و تو از او بینیازی و تو به او دانا و آگاه هستی؛ «و کسی که بر خداوند توکل کند پس او برایش بس است؛ همانا خداوند به انجامرساننده امر خویش است؛ به یقین خداوند برای هر چیزی اندازهای قرار داده است» (طلاق/۳) «قطعا با سختی آسانی است» (انشراح/۶) «و کسی که تقوای الهی در پیش گیرد خداوند برایش محل بیرونشدی قرار میدهد و از راهی که حساب نمیکند او را روزی میدهد» (طلاق/۲-۳).
مهج الدعوات، ص۱۲۶
عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ص أَنَّهُ قَالَ مَنْ تَعَذَّرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ وَ تَغَلَّقَتْ عَلَيْهِ مَذَاهِبُ الْمَطَالِبِ فِي مَعَاشِهِ ثُمَّ كَتَبَ لَهُ هَذَا الْكَلَامَ فِي رَقِّ ظَبْيٍ أَوْ قِطْعَةٍ مِنْ أَدَمٍ وَ عَلَّقَهُ عَلَيْهِ أَوْ جَعَلَهُ فِي بَعْضِ ثِيَابِهِ الَّتِي يَلْبَسُهَا فَلَمْ يُفَارِقْهُ وَسَّعَ اللَّهُ رِزْقَهُ وَ فَتَحَ عَلَيْهِ أَبْوَابَ الْمَطَالِبِ فِي مَعَاشِهِ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَ هُوَ:
اللَّهُمَّ لَا طَاقَةَ لِفُلَانِ بْنِ فُلَانٍ بِالْجَهْدِ وَ لَا صَبْرَ لَهُ عَلَى الْبَلَاءِ وَ لَا قُوَّةَ لَهُ عَلَى الْفَقْرِ وَ الْفَاقَةِ اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَا تَحْظُرْ عَلَى فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ رِزْقَكَ وَ لَا تَقْتُرْ عَلَيْهِ سَعَةَ مَا عِنْدَكَ وَ لَا تَحْرِمْهُ فَضْلَكَ وَ لَا تَحْسِمْهُ مِنْ جَزِيلِ قِسْمِكَ وَ لَا تَكِلْهُ إِلَى خَلْقِكَ وَ لَا إِلَى نَفْسِهِ فَيَعْجِزَ عَنْهَا وَ يَضْعُفَ عَنِ الْقِيَامِ فِيمَا يُصْلِحُهُ وَ يُصْلِحُ مَا قَبْلَهُ. بَلْ تَنْفَرِدُ بِلَمِّ شَعْثِهِ وَ تَوَلِّي كِفَايَتِهِ وَ انْظُرْ إِلَيْهِ فِي جَمِيعِ أُمُورِهِ؛ إِنَّكَ إِنْ وَكَلْتَهُ إِلَى خَلْقِكَ لَمْ يَنْفَعُوهُ وَ إِنْ أَلْجَأْتَهُ إِلَى أَقْرِبَائِهِ حَرَمُوهُ وَ إِنْ أَعْطَوْهُ أَعْطَوْهُ قَلِيلًا نَكِداً وَ إِنْ مَنَعُوهُ مَنَعُوهُ كَثِيراً وَ إِنْ بَخِلُوا بَخِلُوا وَ هُمْ لِلْبُخْلِ أَهْلٌ.
اللَّهُمَّ أَغْنِ فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ مِنْ فَضْلِكَ وَ لَا تُخْلِهِ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُضْطَرٌّ إِلَيْكَ فَقِيرٌ إِلَى مَا فِي يَدَيْكَ وَ أَنْتَ غَنِيٌّ عَنْهُ وَ أَنْتَ بِهِ خَبِيرٌ عَلِيمٌ «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً» «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً» «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ».
ب. وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ
این فراز از آیه در بسیاری از ادعیه آمده است که بسیار است و از این رو مواردی که فقط از این فراز استفاده شده و نکتهای ناظر به شرح و تفسیر این فراز ندارد نیاوردیم.
۲۱) از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:
الف. اگر بندهای آن گونه که حق توکل است بر خدا توکل کند خداوند برایش [وضعیتی] همچون پرندگان قرار میدهد، که صبح با شکم خالی از لانه خود بیرون میآیند و عصر با شکم پر به لانه برمیگردند.
إرشاد القلوب (للديلمي)، ج۱، ص۱۲۰؛ الدر المنثور، ج۶، ص۲۳۴[۲۰]
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
لَوْ أَنَّ الْعَبْدَ يَتَوَكَّلُ عَلَى اللَّهِ حَقَّ تَوَكُّلِهِ لَجَعَلَهُ كَالطَّيْرِ تَغْدُو خِمَاصاً وَ تَرُوحُ بِطَاناً.
ب. و باز از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:
کسی که راضی و قانع باشد و توکل کند از طلب کردن کفایت شود.
الدر المنثور، ج۶، ص۲۳۴
أخرج ابن مردويه عن الحسن رضى الله عنه قال قال رسول الله ص:
من رضى و قنع و توكل كفى الطلب.[۲۱]
۲۲) از امام باقر ع روایت شده که فرمودند:
کسی که بر خداوند توکل کند مغلوب واقع نمیشود و کسی که به خدا پناه ببرد هرگز ناچار به فرار کردن نمیشود.
روضة الواعظين، ج۲، ص۴۲۵
قَالَ الْبَاقِرُ ع:
مَنْ تَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ لَا يُغْلَبُ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ لَا يُهْزَمُ.
۲۳) الف. علیّبنسوید گوید: از امام کاظم ع سؤال نمودم دربارهی آیه «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»
فرمودند: توکّل بر خدا دارای درجاتی است؛ از جمله اینکه در کلیهی کارهای خود توکّل بر او داشته باشی پس هر آنچه دربارهی تو انجام دهد راضی باشی در حالی که میدانی که او از هیچ خیر و فضیلتی در حقّ تو کوتاهی نخواهد کرد و میدانی که حکم و فرمان در این امور از آن او است. پس با واگذارکردن این امور به او بر او توکّل کن [کردهای] و در این و در غیر آن به او اعتماد داشته باش.
الكافي، ج۲، ص۶۵؛ التمحيص، ص۶۲[۲۲]
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَّالِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ:
سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ».
فَقَالَ: التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ تَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ [/ تَثِقَ بِهِ] فِي أُمُورِكَ كُلِّهَا فَمَا فَعَلَ بِكَ كُنْتَ عَنْهُ رَاضِياً تَعْلَمُ أَنَّهُ لَا يَأْلُوكَ خَيْراً وَ فَضْلًا وَ تَعْلَمُ أَنَّ الْحُكْمَ فِي ذَلِكَ لَهُ. فَتَوَكَّلْ [/ فَتَوَكَّلْتَ] عَلَى اللَّهِ بِتَفْوِيضِ ذَلِكَ إِلَيْهِ وَ ثِقْ بِهِ فِيهَا وَ فِي غَيْرِهَا.
ب. ابن شعبه حرانی همین گفتگو را عینا نقل کرده است فقط در پایانش اندکی تفاوت دارد:
توکّل بر خدا دارای درجاتی است؛ از جمله اینکه … پس با واگذارکردن این امور به او بر او توکّل کن؛
و از جمله آن، ایمان به یغبهای الهی است که علم تو بدانها احاطه ندارد پس علم بدانها را به او و به کسانی که او آنها را امین بر آن قرار داده واگذار نمایی و در این و در غیر آن به او اعتماد داشته باش.
تحف العقول، ص۴۴۳
وَ سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»؛
فَقَالَ ع: التَّوَكُّلُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ تَثِقَ بِهِ فِي أَمْرِكَ كُلِّهِ فِيمَا فَعَلَ بِكَ فَمَا فَعَلَ بِكَ كُنْتَ رَاضِياً وَ تَعْلَمَ أَنَّهُ لَمْ يَأْلُكَ خَيْراً وَ نَظَراً وَ تَعْلَمَ أَنَّ الْحُكْمَ فِي ذَلِكَ لَهُ فَتَتَوَكَّلَ عَلَيْهِ بِتَفْوِيضِ ذَلِكَ إِلَيْهِ وَ مِنْ ذَلِكَ الْإِيمَانُ بِغُيُوبِ اللَّهِ الَّتِي لَمْ يُحِطْ عِلْمُكَ بِهَا فَوَكَلْتَ عِلْمَهَا إِلَيْهِ وَ إِلَى أُمَنَائِهِ عَلَيْهَا وَ وَثِقْتَ بِهِ فِيهَا وَ فِي غَيْرِهَا.
۲۴) الف. از امیرالمومنین ع روایت شده که فرمودند:
خداوند این گونه نیست که درِ دعا را برای بندهاش بگشاید و درِ اجابت را بر او ببندد، که خودش میفرماید: «مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.» (غافر/۶۰)؛
و خداوند این گونه نیست که درِ توبه را بگشاید و درِ بخشش را ببندد، زیرا که میفرماید: «او کسی است که توبه را از بندگانش میپذیرد و گناهان را میبخشد.» (شوری/۲۵)؛
و خداوند این گونه نیست که درِ شکر را بگشاید و درِ افزونی را ببندد، زیرا میگوید: «اگر شکرگزاری کنید، قطعاً [نعمت] شما را افزون میکنم.» (ابراهیم/۷)؛
و خداوند این گونه نیست که درِ توکل را بگشاید برای کسی که به او توکل میکند، محل بیرونشدی قرار ندهد، زیرا خودش میفرماید: «و کسی که تقوای الهی در پیش گیرد خداوند برایش محل بیرونشدی قرار میدهد؛ و از راهی که حساب نمیکند او را روزی میدهد؛ و کسی که بر خداوند توکل کند پس او برایش بس است» (طلاق/۲-۳).
إرشاد القلوب (للديلمي)، ج۱، ص۱۴۹
قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:
مَا كَانَ اللَّهُ لِيَفْتَحَ عَلَى الْعَبْدِ بَابَ الدُّعَاءِ وَ يُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الْإِجَابَةِ، وَ هُوَ يَقُولُ: «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ»؛
وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيَفْتَحَ بَابَ التَّوْبَةِ وَ يُغْلِقَ بَابَ الْمَغْفِرَةِ، لِأَنَّهُ تَعَالَى يَقُولُ: «وَ هُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَعْفُوا عَنِ السَّيِّئاتِ»؛
وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيَفْتَحَ بَابَ الشُّكْرِ وَ يُغْلِقَ بَابَ الزِّيَادَةِ، لِأَنَّهُ يَقُولُ: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ»؛
وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيَفْتَحَ بَابَ التَّوَكُّلِ وَ لَمْ يَجْعَلْ لِلْمُتَوَكِّلِ مَخْرَجاً، فَإِنَّهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً؛ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ.»
ب. معاویه بن وهب از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمودند:
معاویه! به هرکس سه چیز عطا شود از سه چیز محروم نمیگردد:
به هرکس [توفیق] دعا داده شد اجابت هم به او داده شود؛
و به هرکس [توفیق] شکر و سپاسگزاری داده شد زیادی نعمت اجابت هم به او داده شود؛
و به هرکس [توفیق] توکّل داده شد کفایت هم به او داده شود؛
همانا خداوند عز و جل میفرماید: «و کسی که بر خداوند توکل کند پس او برایش بس است» (طلاق/۳)؛ و میفرماید: «اگر شکرگزاری کنید، قطعاً [نعمت] شما را افزون میکنم و اگر کفر بورزید همانا عذابم شدید است» (ابراهیم/۷)؛ و میفرماید: «مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم؛ که همانا کسانی که از عبادت من استکبار میورزند بزودی سرافکنده داخل جهنم خواهند شد.» (غافر/۶۰).
المحاسن، ج۱، ص۳؛ الكافي، ج۲، ص۶۵[۲۳]؛ الخصال، ج۱، ص۱۰۱[۲۴]
أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
يَا مُعَاوِيَةُ مَنْ أُعْطِيَ ثَلَاثاً لَمْ يُحْرَمْ ثَلَاثاً؛
مَنْ أُعْطِيَ الدُّعَاءَ أُعْطِيَ الْإِجَابَةَ؛
وَ مَنْ أُعْطِيَ الشُّكْرَ أُعْطِيَ الزِّيَادَةَ؛
وَ مَنْ أُعْطِيَ التَّوَكُّلَ أُعْطِيَ الْكِفَايَةَ؛
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ»؛ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ» وَ قَالَ: «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِين».
۲۵) سلیمانبنخالد روایت کرده است که از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: «وقتی بعد از دو رکعت نماز صبح به پهلوی راست خود میخوابم، چه چیز بگویم»؟
فرمود: «پنج آیه از آیات آخر سوره آل عمران را تا «إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ» (آل عمران/۱۸۹-۱۹۴) بخوان.
[آن آیات این است:
إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ؛ الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ؛ رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمينَ مِنْ أَنْصارٍ؛ رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ؛ رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْميعادَ:
ترجمه: مسلماً در آفرينش آسمانها و زمين، و در پى يكديگر آمدن شب و روز، براى خردمندان نشانههايى است. همانان كه خدا را ايستاده و نشسته، و به پهلو آرميده، ياد مىكنند، و در آفرينش آسمانها و زمين مىانديشند [كه:] پروردگارا، اينها را بيهوده نيافريدهاى منزهى تو! پس ما را از عذابِ آتش دوزخ در امان بدار. پروردگارا، هر كه را تو در آتش درآورى، يقيناً رسوايش كردهاى، و براى ستمكاران ياورانى نيست. پروردگارا، ما شنيديم كه دعوتگرى به ايمان فرا مىخواند كه: «به پروردگار خود ايمان آوريد»، پس ايمان آورديم. پروردگارا، گناهان ما را بيامرز، و بديهاى ما را بزداى و ما را در زمره نيكان بميران. پروردگارا، و آنچه را كه به وسيله فرستادگانت به ما وعده دادهاى به ما عطا كن، و ما را روز رستاخيز رسوا مگردان، زيرا تو وعدهات را خلاف نمىكنی»]
سپس بگو: به دستاویز محکم خداوند چنگ زدم که گسستی ندارد، و به ریسمان استوار خداوند پناه بردم، و از شر فاسقان عرب و عجم به خدا پناه میبرم. به خدا ایمان آوردم، و بر خدا توکّل کردم، و به خدا تکیه دادم، و امورم را به خدا واگذار نمودم، «و کسی که بر خداوند توکل کند پس او برایش بس است؛ همانا خداوند به انجامرساننده امر خویش است؛ به یقین خداوند برای هر چیزی اندازهای قرار داده است.» (طلاق/۲-۳)، «خداوند مرا بس است و او بهترین کارگزار است» (آل عمران/۱۷۳). خدایا! هر کس صبحش را آغاز کرده در حالی که روی نیازش به سوی مخلوقی است، پس [بدان که من] روی نیاز و رغبتم به سوی توست. «سپاس از آنِ پروردگار صبحگاه است، سپاس از آنِ شکافنده صبحگاه است.» و سه مرتبه این را بگو.
تهذيب الأحكام، ج۲، ص۱۳۶
الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ:
سَأَلْتُهُ عَمَّا أَقُولُ إِذَا اضْطَجَعْتُ عَلَى يَمِينِي بَعْدَ رَكْعَتَيِ الْفَجْرِ؟
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: اقْرَأِ الْخَمْسَ آيَاتٍ الَّتِي فِي آخِرِ آلِ عِمْرَانَ إِلَى «إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ» وَ قُلِ:
اسْتَمْسَكْتُ بِعُرْوَةِ اللَّهِ الْوُثْقَى الَّتِي لَا انْفِصامَ لَها، وَ اعْتَصَمْتُ بِحَبْلِ اللَّهِ الْمَتِينِ، وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شَرِّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ، آمَنْتُ بِاللَّهِ، تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ، أَلْجَأْتُ ظَهْرِي إِلَى اللَّهِ، فَوَّضْتُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ، «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً» «حَسْبِيَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ» اللَّهُمَّ مَنْ أَصْبَحَتْ حَاجَتُهُ إِلَى مَخْلُوقٍ فَإِنَّ حَاجَتِي وَ رَغْبَتِي إِلَيْكَ، «الْحَمْدُ لِرَبِّ الصَّبَاحِ، الْحَمْدُ لِفَالِقِ الْإِصْبَاحِ» ثَلَاثاً.
با توجه به نحوهای که این مطلب در من لا يحضره الفقيه (ج۱، ص۴۹۵)[۲۵] و المقنعة (ص۱۳۴-۱۳۵[۲۶]) آمده معلوم میشود که این تکرار سه بار، فقط ناظر به عبارت «الْحَمْدُ لِرَبِّ الصَّبَاحِ، الْحَمْدُ لِفَالِقِ الْإِصْبَاحِ» است نه کل دعا.
۲۶) از امام علی (علیه السلام)روایت شده که فرمودند:
من تورات و انجیل و زبور و فرقان را خواندم و از هر کتابی کلمهای انتخاب کردم:
از تورات: «کسی که سکوت اختیار کند نجات یابد».
از انجیل: «کسی که قناعت کند سیر شود».
از زبور: «کسی که شهوات [= دلخواهها] را رها کند از آفتها سالم بماند».
و از فرقان: «کسی که بر خداوند توکل کند پس او برایش بس است».
جامع الأخبار(للشعيري)، ص۱۸۴
وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ: قَرَأْتُ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ فَخَيَّرْتُ مِنْ كُلِّ كِتَابٍ كَلِمَةً؛
مِنَ التَّوْرَاةِ: مَنْ صَمَتَ نَجَا؛
وَ مِنَ الْإِنْجِيلِ: مَنْ قَنِعَ شَبِعَ؛
وَ مِنَ الزَّبُورِ: مَنْ تَرَكَ الشَّهَوَاتِ فَقَدْ سَلِمَ عَنِ الْآفَاتِ؛
وَ مِنَ الْفُرْقَانِ: مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ.
۲۷) اباصلت میگوید: در آخرین جمعه ماه شعبان بر امام رضا ع وارد شدم. به من فرمودند:
اباصلت! همانا بیشتر شعبان گذشته است و این آخرین جمعه آن است. پس کوتاهیهای خود در آنچه از آن گذشته است را در آنچه از آن باقی مانده است، جبران کند. و بر تو باد که بدانچه به تو مربوط است بپردازی و آنچه را به تو مربوط نیست رها کنی. دعا و استغفار و تلاوت قرآن را زیاد کن. از گناهان خود به درگاه خدا توبه کن تا ماه خدا در حالی که خود را برای خداوند عز و جل خالص میکنی، به سوی تو آید. هیچ امانتی را برعهده خویش باقی نگذار مگر اینکه ادایش کرده باشی، و هیچ کینهای را در دلت نسبت به مؤمنی نباشد مگر اینکه برطرفش کرده باشی، و هیچ گناهی نباشد که مرتکب شدهای مگر اینکه آن را از وجودش خویش برکنی.
تقوای الهی در پیش گیر و در پنهان و آشکار خود به او توکل کن، «و کسی که بر خداوند توکل کند پس او برایش بس است؛ همانا خداوند به انجامرساننده امر خویش است؛ به یقین خداوند برای هر چیزی اندازهای قرار داده است.» (طلاق/۳)
و در باقی مانده این ماه بسیار بگو: «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِي مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ: خدایا، اگر ما را از آنچه از شعبان گذشته است، نیامرزیدهای، پس ما را از آنچه از آن باقی مانده است بیامرز.» زیرا خداوند تبارک و تعالی در این ماه، به خاطر حرمت ماه رمضان، بسیاری از افرادی که درگروی جهنماند را آزاد میکند.
عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۲، ص۵۱؛ إقبال الأعمال، ج۱، ص۸-۹
حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ تَمِيمٍ الْقُرَشِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ عَلِيٍّ الْأَنْصَارِيُّ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع فِي آخِرِ جُمُعَةٍ مِنْ شَعْبَانَ.
فَقَالَ لِي: يَا أَبَا الصَّلْتِ! إِنَّ شَعْبَانَ قَدْ مَضَى أَكْثَرُهُ وَ هَذَا آخِرُ جُمُعَةٍ مِنْهُ. فَتَدَارَكْ فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ تَقْصِيرَكَ فِيمَا مَضَى مِنْهُ؛ وَ عَلَيْكَ بِالْإِقْبَالِ عَلَى مَا يَعْنِيكَ وَ تَرْكِ مَا لَا يَعْنِيكَ. وَ أَكْثِرْ مِنَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ تُبْ إِلَى اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِكَ لِيُقْبِلَ شَهْرُ اللَّهِ إِلَيْكَ وَ أَنْتَ مُخْلِصٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ وَ لَا تَدَعَنَّ أَمَانَةً فِي عُنُقِكَ إِلَّا أَدَّيْتَهَا، وَ لَا فِي قَلْبِكَ حِقْداً عَلَى مُؤْمِنٍ إِلَّا نَزَعْتَهُ، وَ لَا ذَنْباً أَنْتَ مُرْتَكِبُهُ إِلَّا قَلَعْتَ عَنْهُ.
وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ فِي سِرِّ أَمْرِكَ وَ عَلَانِيَتِكَ «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً». وَ أَكْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ فِيمَا بَقِيَ مِنْ هَذَا الشَّهْرِ: «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِي مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ»؛ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يُعْتِقُ فِي هَذَا الشَّهْرِ رِقَاباً مِنَ النَّارِ لِحُرْمَةِ شَهْرِ رَمَضَانَ.
۲۸) روایت شده است که پیامبر ص فرمودهاند:
یکبار جبرئیل علیه السلام نزدم آمد و گفت: رسول الله! خداوند تبارک و تعالی مرا با هدیهای به سوی تو فرستاده است که به هیچ کس پیش از تو نداده است.
پرسیدم: آن چیست؟
گفت: «صبر و چیزی بهتر از آن.»
پرسیدم: «آن چیست؟»
گفت: «قناعت و چیزی بهتر از آن.»
پرسیدم: «آن چیست؟»
گفت: «زهد و چیزی بهتر از آن.»
پرسیدم: «آن چیست؟»
گفت: «اخلاص و چیزی بهتر از آن.»
پرسیدم: «آن چیست؟»
گفت: «یقین و چیزی بهتر از آن.»
پرسیدم: «و آن چیست ای جبرئیل؟»
گفت: «نردبان آن، که توکل بر خدای عز و جل است.»
گفتم: «و توکل بر خدای عز و جل چیست؟»
گفت: «دانستن اینکه مخلوق نه زیان میرساند و نه سود میرساند، نه میدهد و نه منع میکند، و اعمال ناامیدی از مخلوق. پس وقتی بنده چنین باشد، جز برای خدا کار نخواهد کرد و جز به خدا امید ندارد و جز از خدا نمیترسد و جز به خدا به احدی طمع ندارد؛ این همان توکل [حقیقی] است…
معاني الأخبار، ص۲۶۰-۲۶۱؛ مشكاة الأنوار، ص۲۴۱؛ عدة الداعي، ص۹۴
حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ فِي حَدِيثٍ مَرْفُوعٍ إِلَى النَّبِيِّ ص قَالَ:
جَاءَ جَبْرَئِيلُ ع إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَرْسَلَنِي إِلَيْكَ بِهَدِيَّةٍ لَمْ يُعْطِهَا أَحَداً قَبْلَكَ.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: قُلْتُ: وَ مَا هِيَ؟
قَالَ: الصَّبْرُ وَ أَحْسَنُ مِنْهُ.
قُلْتُ: وَ مَا هِو؟
قَالَ: الرِّضَا وَ أَحْسَنُ مِنْهُ.
قُلْتُ: وَ مَا هِو؟
قَالَ: الزُّهْدُ وَ أَحْسَنُ مِنْهُ.
قُلْتُ: وَ مَا هِو؟
قَالَ: الْإِخْلَاصُ وَ أَحْسَنُ مِنْهُ.
قُلْتُ: وَ مَا هِو؟
قَالَ: الْيَقِينُ وَ أَحْسَنُ مِنْهُ.
قُلْتُ: وَ مَا هُوَ يَا جَبْرَئِيلُ؟
قَالَ: إِنَّ مَدْرَجَةَ ذَلِكَ التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
فَقُلْتُ: وَ مَا التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؟
فَقَالَ: الْعِلْمُ بِأَنَّ الْمَخْلُوقَ لَا يَضُرُّ وَ لَا يَنْفَعُ وَ لَا يُعْطِي وَ لَا يَمْنَعُ وَ اسْتِعْمَالُ الْيَأْسِ مِنَ الْخَلْقِ. فَإِذَا كَانَ الْعَبْدُ كَذَلِكَ لَمْ يَعْمَلْ لِأَحَدٍ سِوَى اللَّهِ وَ لَمْ يَرْجُ وَ لَمْ يَخَفْ سِوَى اللَّهِ وَ لَمْ يَطْمَعْ فِي أَحَدٍ سِوَى اللَّهِ. فَهَذَا هُوَ التَّوَكُّل …[۲۷]
۲۹) عبدالله بن عمر روایت کرده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند:
کسی که میخواهد بر خداوند متعال توکّل کند، باید اهل بیت مرا دوست بدارد.
و کسی که میخواهد از آتش جهنم نجات یابد، باید اهل بیت مرا دوست بدارد. [ وکسی که حکمت میخواهد، باید اهل بیت مرا دوست بدارد.]
و کسی که میخواهد بیحساب به بهشت وارد شود، باید اهل بیت مرا دوست بدارد.
پس به خدا سوگند احدی آنان را دوست نداشت مگر اینکه در دنیا و آخرت سود برد.
مائة منقبة من مناقب أمير المؤمنين و الأئمة، ص ۸۴ (منقبت۵۱)؛ بحارالأنوار، ج۲۷، ص۱۱۶
حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنُ [بْنُ أَحْمَدَ] بْنِ مُحَمَّدِ [بْنِ الْأَحْوَلِ] بِالْمُحَمَّدِيَّةِ قَالَ حَدَّثَنِي الْحُسَيْنُ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ [عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ نَصْرِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ شُعْبَةَ بْنِ الْحَجَّاجِ] قَالَ حَدَّثَنِي أَيُّوبُ السَّخْتِيَانِيُ عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
مَنْ أَرَادَ التَّوَكُّلَ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى فَلْيُحِبَّ أَهْلَ بَيْتِي؛
وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْجُوَ مِنَ النَّارِ فَلْيُحِبَّ أَهْلَ بَيْتِي؛ [وَ مَنْ أَرَادَ الْحِكْمَةَ فَلْيُحِبَّ أَهْلَ بَيْتِي]؛
وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسَابٍ فَلْيُحِبَّ أَهْلَ بَيْتِي؛
فَوَ اللَّهِ مَا أَحَبَّهُمْ أَحَدٌ إِلَّا رَبِحَ [فِي] الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ.
خواص آیه
۳۱) ابن منذر روایت کرده است که نزد امام صادق ع سخن از وحشت به میان آمد. فرمودند:
آیا می خواهید شما را از چیزی خبر دهم که اگر آن را بگویید نه در شب و نه در روز دچار وحشت نشوید؟ بگویید:
بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ وَ أَنَّهُ «مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً» اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي كَنَفِكَ وَ فِي جِوَارِكَ وَ اجْعَلْنِي فِي أَمَانِكَ وَ فِي مَنْعِكَ.
ترجمه: به نام خدا و به [اعتماد] خدا و بر خدا توکل کردم که همانا مطلب چنین است که «کسی که بر خداوند توکل کند پس او برایش بس است؛ همانا خداوند به انجامرساننده امر خویش است؛ به یقین خداوند برای هر چیزی اندازهای قرار داده است.» خدایا مرا تحت مایت خودت و در جوار خودت قرار ده و مرا در امان و در منع خودت قرار ده.
گفت: به ما خبر دادند که شخصی ۳۰ سال این را گفت؛ ولی یک شب این را نگفت و همان شب عقرب وی را نیش زد.
الكافي، ج۲، ص۵۶۸
حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبَانٍ عَنِ ابْنِ الْمُنْذِرِ قَالَ:
ذُكِرَتْ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الْوَحْشَةُ فَقَالَ أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِشَيْءٍ إِذَا قُلْتُمُوهُ لَمْ تَسْتَوْحِشُوا بِلَيْلٍ وَ لَا نَهَارٍ: بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ وَ أَنَّهُ «مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً» اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي كَنَفِكَ وَ فِي جِوَارِكَ وَ اجْعَلْنِي فِي أَمَانِكَ وَ فِي مَنْعِكَ.
فَقَالَ: بَلَغَنَا أَنَّ رَجُلًا قَالَهَا ثَلَاثِينَ سَنَةً وَ تَرَكَهَا لَيْلَةً فَلَسَعَتْهُ عَقْرَبٌ.
و در مكارم الأخلاق (ص۴۱۲[۲۸]) این حدیث امام صادق ع برای در امان ماندن از نیش عقرب و مارها مطرح شده است.
۳۳) الف. بدون اشاره به نام هیچ امامی، مطرح شده است که برای آرام کردن کودکان این آیات خوانده شود:
سوره زلزال تا پایان سوره؛
و آیه «فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصى لِما لَبِثُوا أَمَداً»؛
و آیه «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيم» (آل عمران/۱۸)؛
و آیات: «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبيلا؛ وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَريكٌ فِي الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبيرا» (اسراء/۱۱۰-۱۱۱)؛
و آیات «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم؛ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيم» (توبه/۱۲۸-۱۲۹)؛
و آیه «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا» (طلاق/۳).
مكارم الأخلاق، ص۳۸۶
لفزع الصبيان:
إِذَا زُلْزِلَتْ إِلَى آخِرِ السُّورَةِ، فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصى لِما لَبِثُوا أَمَداً، وَ آيَةُ شَهِدَ اللَّهُ، وَ قُلِ ادْعُوا اللَّهَ إِلَى آخِرِ السُّورَةِ، لَقَدْ جاءَكُمْ إِلَى آخِرِ السُّورَةِ، وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ، الْآيَةَ.
ب. در طب الأئمة عليهم السلام (للشبر)، ص۳۰۴ همین آمده است فقط در انتهایش این آیات را هم اضافه دارد:
قل من يكلؤكم بالليل و النهار من السبع و الجن و السحرة. قل هو اللّه الواحد القهار، اليوم تجزى كل نفس بما كسبت. لا ظلم اليوم، إن اللّه سريع الحساب إن الملك اليوم للّه الواحد القهار).
ج. و در همین کتاب ص۳۰۵ آمده است:
و لدفع الخوف و الفزع للأطفال: يقرأ سورة إذا زلزلت الأرض، ثم يقرأ هذه الآية وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ، إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ، قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً
ج. إِنَّ اللهَ بَالِغُ أَمْرِهِ
۳۵) از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
از پدرم شنیدم که به جماعتی از اصحابش میفرمود:
به خدا سوگند اگر دهانهای شما چفت و بست داشت هریک از شما را باخبر میکردم از چیزی که با آن از هیچ چیزی وحشت نکند [در برابر هیچ حادثهای غافلگیر نشود] ولیکن اینکه مطالب را پخش کنید [رازنگهدار نباشید] در میان شما سابقه دارد؛ و «خداوند به انجامرساننده امر خویش است».
الأمالي (للطوسي)، ص۱۹۷؛ بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، ص۱۰۵[۲۹]
أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي الشَّرِيفُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ طَاهِرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي، قَالَ: حَدَّثَنِي ظَرِيفُ بْنُ نَاصِحٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَصَمِّ الْأَعْلَمِ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ) قَالَ:
سَمِعْتُ أَبِي (عَلَيْهِ السَّلَامُ) يَقُولُ لِجَمَاعَةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ:
وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ عَلَى أَفْوَاهِكُمْ أَوْكِيَةً لَأَخْبَرْتُ كُلَّ رَجُلٍ مِنْكُمْ مَا لَا يَسْتَوْحِشُ مَعَهُ إِلَى [أَيَّ] شَيْءٍ، وَ لَكِنْ قَدْ سَبَقَتْ فِيكُمُ الْإِذَاعَةُ وَ «اللَّهُ بَالِغُ أَمْرِهِ».
۳۶) از ابن عباس روایت شده است که: وقتی عایشه از بازگشت به مدینه امتناع کرد، به امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفتم: «ای امیرالمؤمنین، به نظر من باید او را در بصره بگذار و او را بدانجا کوچ مده.»
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «او از انجام کارهای بد دریغ نخواهد کرد، اما من او را به خانهای که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را در آن گذاشته بود، باز خواهم گرداند، که «همانا خداوند به انجامرساننده امر خویش است.» (طلاق/۳)
بحار الأنوار، ج۳۲، ص۳۴۱
رُوِيَ[۳۰] عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّهُ قَالَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع لَمَّا أَبَتْ عَائِشَةُ الرُّجُوعَ إِلَى الْمَدِينَةِ: أَرَى أَنْ تَدَعَهَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ بِالْبَصْرَةِ وَ لَا تُرَحِّلَهَا.
فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: إِنَّهَا لَا تَأْلُو شَرّاً وَ لَكِنِّي أَرُدُّهَا إِلَى بَيْتِهَا الَّذِي تَرَكَهَا فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ص فَ«إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ».
۳۷) واقعهای در زمان امام حسن ع رخ داده که در نقلهای اهل از آن، آیه «ان الله بالغ أمره» در آن مورد استفاده امام حسن ع قرار گرفته است. این واقعه با اندک تفاوتی در منابع شیعه هم گزارش شده است. چون در نقل شیعه استناد به این آیه وجود ندارد، ابتدا واقعه مطابق با نقل اهل سنت و سپس مطابق با روایت شیعه تقدیم میشود:
الف. از سفیان بن ابی لیلی روایت شده است که گفت:
وقتی حسن بن علی ع با معاویه بیعت کرد، نزد او رفتم و او را در درگاه خانهاش با گروهی از مردم یافتم. گفتم: «السلام علیک ای ذلیل کننده مؤمنان!»
فرمود: «و علیک السلام ای سفیان.»
پیاده شدم، شترم را بستم و نزد او رفتم و کنارش نشستم. فرمود: «ای سفیان، چه گفتی؟»
گفتم: «السلام علیک ای ذلیل کننده مؤمنان!»
فرمود: «چرا از جانب تو چنین چیزی به ما میرسد؟»
گفتم: «به خدا قسم، به پدر و مادرم، تو با بیعت با این ظالم و سپردن امر به پسر جگرخوار ملعون، ما را ذلیل کردی، در حالی که صد هزار مرد با تو هستند که همه برای تو میمیرند. خدا امور مردم را زیر نظر تو متحد کرده بود.»
فرمود: ای سفیان، ما خاندانی هستیم که چون حق را بشناسیم، به آن پایبند میشویم. من از حضرت علی ع شنیدم که میفرمود: «از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود: شبها و روزها نمیگذرد تا امور این امت به دست مردی می افتد که نشیمنگاهی گشاد و گلویی بزرگ دارد؛ میخورد و سیر نمیشود؛ خداوند به او نظر نمیکند و نمیمیرد تا اینکه نه کسی را در آسمان برای عذرخواهی داشته باشد و نه یاوری در زمین» و آن مرد قطعا معاویه است و من میدانستم که «همانا خداوند به انجامرساننده امر خویش است.» (طلاق/۳)
سپس مؤذن اذان گفت و ما نزد شیرفروشی رفتیم تا شترش را بدوشیم. او ظرف را گرفت و ایستاده نوشید، سپس به من هم داد و راه افتادیم به مسجد رفتیم. به من گفت: «سفیان، چه چیزی تو را به اینجا آورده است؟»
گفتم: «قسم به کسی که محمد را با هدایت و دین حق فرستاد، محبت شما.»
فرمود: «سفیان، بشارت باد بر تو؛ زیرا از حضرت علی ع شنیدم که میفرمود: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود: اهل بیت من و کسانی از امتم که آنها را دوست دارند، مانند این دو انگشت – یعنی دو انگشت اشاره – یا مانند این دو – یعنی انگشت اشاره و انگشت وسطی که یکی از دیگری بلندتر است – بر من در کنار حوض وارد خواهند شد. بشارت باد بر تو ای سفیان، زیرا جهان برای نیکوکاران و بدکاران به اندازه کافی وسیع است تا زمانی که خداوند امام حق را از خاندان محمد صلی الله علیه و آله برانگیزد.»
شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۱۶، ص۴۴؛ مقاتل الطالبيين ۶۷- ۶۸.
قال أبو الفرج فحدثني محمد بن أحمد بن عبيد قال حدثنا الفضل بن الحسن البصري قال حدثنا ابن عمرو قال حدثنا مكي بن إبراهيم قال حدثنا السري بن إسماعيل عن الشعبي عن سفيان بن أبي ليلى قال أبو الفرج و حدثني به أيضا محمد بن الحسين الأشنانداني و علي بن العباس المقانعي [المفاقعى] عن عباد بن يعقوب عن عمرو بن ثابت عن الحسن بن الحكم عن عدي بن ثابت عن سفيان بن أبي ليلى قال:
أتيت الحسن بن علي حين بايع معاوية فوجدته بفناء داره و عنده رهط. فقلت: السلام عليك يا مذل المؤمنين!
قال: و عليك السلام يا سفيان!
و نزلت فعقلت راحلتي ثم أتيته فجلست إليه. فقال: كيف قلت يا سفيان؟
قلت: السلام عليك يا مذل المؤمنين!
فقال: لم جرى هذا منك إلينا؟
قلت: أنت و الله بأبي و أمي أذللت رقابنا حيث أعطيت هذا الطاغية البيعة و سلمت الأمر إلى اللعين ابن آكلة الأكباد و معك مائة ألف كلهم يموت دونك فقد جمع الله عليك أمر الناس.
فقال: يا سفيان إنا أهل بيت إذا علمنا الحق تمسكنا به و إني سمعت عليا يقول سمعت رسول الله ص يقول لا تذهب الليالي و الأيام حتى يجتمع أمر هذه الأمة على رجل واسع السرم ضخم البلعوم يأكل و لا يشبع لا ينظر الله إليه و لا يموت حتى لا يكون له في السماء عاذر و لا في الأرض ناصر و إنه لمعاوية و إني عرفت «أن الله بالغ أمره».
ثم أذن المؤذن. فقمنا على حالب نحلب ناقته. فتناول الإناء فشرب قائما. ثم سقاني و خرجنا نمشي إلى المسجد. فقال لي: ما جاء بك يا سفيان؟
قلت: حبكم و الذي بعث محمدا بالهدى و دين الحق.
قال: فأبشر يا سفيان! فإني سمعت عليا يقول: سمعت رسول الله ص يقول: يرد علي الحوض أهل بيتي و من أحبهم من أمتي كهاتين – يعني السبابتين – أو كهاتين – يعني السبابة و الوسطى إحداهما تفضل على الأخرى. أبشر يا سفيان! فإن الدنيا تسع البر و الفاجر حتى يبعث الله إمام الحق من آل محمد ص.
ب. از امام باقر ع روایت شده است که فرمودند:
یکی از اصحاب امام حسن ع که به وی سفیان بن [ابی] لیلی گفته میشود سواره خدمت امام حسن ع رسید و بر ایشان وارد شد در حالی که ایشان در درگاه خانهشان بودند. گفت: «السلام علیک ای ذلیل کننده مؤمنان!»
امام حسن ع فرمود: پیاده شو و عجله نکن!
وی پیاده شد و شترم را در خانه بست و نزد ایشان رفت. حضرت فرمود: «سفیان، چه گفتی؟»
گفت: گفتم: السلام علیک ای ذلیل کننده مؤمنان!
فرمود: «از کجا چنین چیزی را دانستی؟»
گفتم: به امر امت پرداختی سپس آن را از گردنت درآوردی و به گردن این طغیانگر انداختی که برخلاف آنچه خداوند نازل کرده است حکم میکند!
امام حسن ع به او فرمود: تو را خبردار میکنم که چرا چنین کردم. از پدرم شنیدم که فرمود: «از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود: شبها و روزها نمیگذرد تا امور این امت به دست مردی می افتد که با گلویی گشاد و شکمی بزرگ؛ میخورد و سیر نمیشود» و او همان معاویه است؛ و بدین جهت من چنین کردم. حالا چه چیزی تو را به اینجا آورد؟»
گفتم: محبت شما؛ به خدا سوگند؛ به خدا سوگند.
امام حسن ع فرمود: «به خدا سوگند هیچ بندهای هیچگاه ما را دوست ندارد – حتی اگر اسیری در دیلم باشد- مگر اینکه خداوند وی را به خاطر محبت ما نفعی رساند و همانا محبت ما گناهان را از فرزند آدم میریزد همان طور که باد خزان برگهای درختان را میریزد.»
رجال الكشي، ص۱۱۱؛ الإختصاص، ص۸۲[۳۱]
رُوِيَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ الطَّوِيلِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ، عَنْ أَبِي حَمْزَةَ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ جَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ الْحَسَنِ (ع) يُقَالُ لَهُ سُفْيَانُ بْنُ لَيْلَى وَ هُوَ عَلَى رَاحَةٍ لَهُ، فَدَخَلَ عَلَى الْحَسَنِ (ع) وَ هُوَ مُحْتَبٍ فِي فِنَاءِ دَارِهِ، قَالَ، فَقَالَ لَهُ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِينَ!
فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (ع) انْزِلْ وَ لَا تَعْجَلْ.
فَنَزَلَ فَعَقَلَ رَاحِلَتَهُ فِي الدَّارِ وَ أَقْبَلَ يَمْشِي حَتَّى انْتَهَى إِلَيْهِ، قَالَ، فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (ع) مَا قُلْتَ؟
قَالَ: قُلْتُ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِينَ!
قَالَ: وَ مَا عِلْمُكَ بِذَلِكَ؟
قَالَ: عَمَدْتَ إِلَى أَمْرِ الْأُمَّةِ فَخَلَعْتَهُ مِنْ عُنُقِكَ وَ قَلَّدْتَهُ هَذِهِ الطَّاغِيَةَ يَحْكُمُ بِغَيْرِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ.
قَالَ، فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (ع) سَأُخْبِرُكَ لِمَ فَعَلْتُ ذَلِكَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبِي يَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): لَنْ تَذْهَبَ الْأَيَّامُ وَ اللَّيَالِي حَتَّى يَلِيَ أَمْرَ الْأُمَّةِ رَجُلٌ وَاسِعُ الْبُلْعُومِ رَحْبُ الصَّدْرِ يَأْكُلُ وَ لَا يَشْبَعُ وَ هُوَ مُعَاوِيَةُ، فَلِذَلِكَ فَعَلْتُ، مَا جَاءَ بِكَ؟
قَالَ: حُبُّكَ قَالَ اللَّهَ قَالَ اللَّهَ. قَالَ فَقَالَ الْحَسَنُ (ع): وَ اللَّهِ لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ أَبَداً وَ لَوْ كَانَ أَسِيراً فِي الدَّيْلَمِ [بِالدَّيْلَمِ] إِلَّا نَفَعَهُ اللَّهُ بِحُبِّنَا وَ إِنَّ حُبَّنَا لَيُسَاقِطُ الذُّنُوبَ مِنْ بَنِي [ابْنِ] آدَمَ كَمَا تُسَاقِطُ [يُسَاقِطُ] الرِّيحُ الْوَرَقَ مِنَ الشَّجَرِ.
۳۸) امام حسین ع در اوایل روز عاشورا جلوی دشمن ایستاد و نگاهی به عمر سعد در میانه لشکر دشمن کرد و خطبهای خواندند و مردم را از فریب شیطان و گرفتار شدن به خشم خداوند برحذر داشتند. به اشاره عمر سعد، شمر در مقام پاسخگویی درآمد و گفت: ما نمیفهمیم چه میگویی. یک طوری حرف بزن که بفهمیم.
امام حسین ع فرمود: من میگویم: تقوای الهی پیشه کنید و مرا نکشید، زیرا کشتن من [و هتک حرمت من] برای شما روا نیست، زیرا من پسر دختر پیامبر شما هستم و جدهام خدیجه همسر پیامبر شماست و شاید شما سخن پیامبرتان صلّى اللّه عليه و آله را شنیده باشید که فرمود: حسن و حسین سرور جوانان بهشتند. اگر مرا انکار میکنید، در میان شما* برخی از اصحاب پیامبر مانند جابر بن عبدالله [و سهل بن سعد]، زید بن ارقم و انس بن مالک هستند، پس از آنها درباره این حدیث بپرسید، و قطعا آنها به شما خواهند گفت که آن را از رسول الله صلّى اللّه عليه و آله شنیدهاند. و اگر در امور من شک دارید، آیا من پسر دختر پیامبر شما نیستم؟ آیا در این هم شک دارید؟ به خدا سوگند، از شرق تا غرب عالم پسر دختر پیامبری جز من نیست. آیا از خون کسی از شما را که ریخته باشم، یا مالی را که غصب کردهام، یا قصاص زخمهایی را که زده باشم، میطلبید؟
آنها سکوت کردند و هیچ پاسخی ندادند.
سپس فرمود: «به خدا سوگند، دستم را ذلیلانه در دست شما نمی گذارم و همچون یک برده فرار نمیکنم. ای بندگان خدا، «همانا من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه میبرم از هر متکبری که به روز حساب ایمان ندارد» (غافر/۲۷)
شمر گفت: «ای حسین، شمر خدا را به یک حرف میپرستد، اگر فهمیده باشد که چه میگویی.»
حسین علیه السلام سکوت کرد و حبیب بن مظاهر به او فریاد زد: «ای فاسق، من گمان میکنم تو خدا را به هفتاد حرف میپرستی! و من شهادت میدهم که تو نمیفهمی که چه میگویی، و همانا خداوند متعال بر قلب تو مهر زده است.»
امام حسین علیه السلام به او فرمود: «کافی است ای برادر بنی اسد! قضا جاری شده، [نوشته] قلم خشک شد و «همانا خداوند به انجامرساننده امر خویش است.» (طلاق/۳) و همانا شوق من به [دیدار] جدم و پدرم و مادرم و برادرم و گذشتگانم، شدیدتر از شوق یعقوب به یوسف علیه السلام و برادرش است. من قربانگاهی دارم که به طور حتم آن را ملاقات خواهم کرد.»
* پی نوشت: مقصود حضرت از تعبیر «در میان شما» اشاره است به اینکه اینها هنوز زندهاند و میتوانید از آنها بپرسید؛ نه اینکه مقصود این باشد که اینها الان در لشکر شما هستند.
تسلية المجالس و زينة المجالس (مقتل الحسين عليه السلام)، ج۲، ص۲۷۴-۲۷۵
و تقدّم الحسين عليه السلام حتى وقف بإزاء القوم، فجعل ينظر إلى صفوفهم كأنّهم السيل، و نظر إلى عمر بن سعد واقفا في صناديد الكوفة، فقال: …[۳۲]
فقال عمر بن سعد: ويلكم كلّموه فإنّه ابن أبيه، و اللّه لو وقف فيكم هكذا يوما جديدا لما انقطع و لا حصر، فكلّموه، فتقدّم إليه شمر، فقال: يا حسين، [ما] هذا الّذي تقول؟ أفهمنا حتى نفهم.
قال عليه السلام: أقول: اتّقوا اللّه و لا تقتلون، فإنّه لا يحلّ لكم قتلي، [و لا انتهاك حرمتي] فإنّي ابن بنت نبيّكم، و جدّتي خديجة زوجة نبيّكم، و لعلّكم قد بلغكم قول نبيّكم صلّى اللّه عليه و آله: الحسن و الحسين سيّدا [شباب] أهل الجنّة ، فإن كذّبتموني فإنّ فيكم من الصحابة مثل جابر بن عبد اللّه [و سهل بن سعد] و زيد بن أرقم و أنس بن مالك فاسألوهم عن هذا الحديث فإنّهم يخبرونكم انّهم سمعوه من رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، و إن كنتم في شكّ من أمري أ فلست ابن بنت نبيّكم؟ أ تشكّون في ذلك؟ فو اللّه ما بين المشرقين و المغربين ابن بنت نبيّ غيري، أ تطلبوني بدم أحد قتلته منكم، أو بمال استملكته ، أو بقصاص من جراحات [استهلكته] ؟ فسكتوا لا يجيبونه.
ثمّ قال عليه السلام: و اللّه لا اعطي بيدي إعطاء الذليل، و لا أفرّ فرار العبيد، عباد اللّه، إنّي عذت بربّي و ربّكم [أن ترجمون و أعوذ بربّي و ربّكم] من كلّ متكبّر لا يؤمن بيوم الحساب.
فقال شمر: يا حسين، الشمر يعبد اللّه على حرف إن كان يدري ما تقول.
قال: فسكت الحسين عليه السلام، و ناداه حبيب بن مظاهر: إنّي أظنّك تعبد اللّه على سبعين حرفا يا فاسق، و أنا أشهد أنّك ما تدري ما تقول، و أنّ اللّه تعالى قد طبع على قلبك.
فقال له الحسين عليه السلام : حسبك يا أخا بني أسد، فقد قضى القضاء، و جفّ القلم، و اللّه بالغ أمره، و إنّي لأشوق إلى جدّي و أبي و امّي و أخي و أسلافي من يعقوب إلى يوسف عليه السلام و أخيه، ولي مصرع أنا ملاقيه.
۳۹) از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
وقتی به زیارت اباعبدالله (علیه السلام) میروی، بر سکوت ملازمت نما جز برای امر خیر و همانا فرشتگان شب و روز (از فرشتگان نگهبان انسان)، نزد فرشتگانی که در حائر [حسینی] هستند حاضر میشوند و با آنان مصافحه میکنند، اما آنان به خاطر شدت گریه پاسخشان نمیدهند. آنها منتظر میمانند تا خورشید غروب کند و سپیده دم بدمد، سپس با آنها صحبت میکنند و از امور آسمانی از آنها میپرسند. اما بین این دو زمان، آنها نه سخن میگویند و نه از گریه و دعا دست میکشند و در این دو وقت از کسانی که مامور بر آنان هستند غافل نمیشوند، چرا که وقتی که شما صحبت میکنید مشغولیت آنها به شما میشود.
گفتم: فدایت شوم، از آنها درباره چه چیزی میپرسند و کدام یک از آنها از دیگری میپرسد؟ فرشتگان نگهبان یا فرشتگان حائر [حسینی]؟
فرمود: فرشتگان حائر از فرشتگان نگهبان میپرسند؛ زیرا فرشتگان حائر هرگز آنجا را ترک نمیکنند، در حالی که فرشتگان نگهبان پایین میآیند و بالا میروند.
گفتم: به نظر شما از آنها درباره چه چیزی میپرسند؟
فرمود: وقتی بالا میروند، از کنار اسماعیل، [فرشته] مأمور هوا، عبور میکنند؛ گاه شاید پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ملاقات کنند، در حالی که حضرت فاطمه زهرا س، امام حسن ع، و امام حسین ع و امامانی که از دنیا رفتهاند، نزد ایشان هستند. از آنها درباره امور و کسانی از شما که در حائر [حسینی] حضور دارد، میگوید: آنها را به دعای خود بشارت دهید. سپس فرشتگان نگهبان میگویند: چگونه میتوانیم آنها را بشارت دهیم در حالی که سخنان ما را نمیشنوند؟ به آنها میگویند: «بر آنان برکت بفرستید و از طرف ما برای آنها دعا کنید که این بشارتی از جانب ماست.» وقتی میروند، آنها را با بالهای خود احاطه کنید تا حضور شما را احساس کنند. ما آنها را به کسی میسپاریم که ودیعههایی که به او سپرده میشود را ضایع نمیکند. و اگر آنها بدانند چه خیری در زیارت او هست و مردم این را میدانستند، برای رفتن به زیارت او دست به شمشیر میبردند و اموال خود را میفروختند تا به نزد او بروند. و هنگامی که فاطمه (سلام الله علیها) به آنها نگاه میکند، در حالی که هزار پیامبر و هزار صدیق و هزار شهید با او هستند و هزار هزار کروبی او را در گریستن یاری میدهند، و او فریادی سر میدهد که هیچ فرشتهای در آسمانها باقی نمیماند مگر اینکه از باب رحمت بر صدای او میگرید. و او آرام نمیگیرد تا زمانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد او میآید و میفرماید: «ای دخترم، تو اهل آسمانها را به گریه انداختی و آنها را از تسبیح و تقدیس خدا مشغول ساختی. پس دست نگه دار تا تقدیس کنند، که «همانا خداوند به انجامرساننده امر خویش است.» (طلاق/۳). و او به کسانی از شما که حضور دارند نگاه میکند و از خدا برای آنها هر خیری را میخواهد. نسبت به آمدن به سوی او بیتفاوت نباشید، زیرا خوبیِ آمدن به سوی او بیش از آن است که شمارش شود.
كامل الزيارات، ص۸۶
حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ قَالَ حَدَّثَنَا الْهَيْثَمُ بْنُ وَاقِدٍ عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ مُقَرِّنٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِذَا زُرْتُمْ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَالْزَمُوا الصَّمْتَ إِلَّا مِنْ خَيْرٍ وَ إِنَّ مَلَائِكَةَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ مِنَ الْحَفَظَةِ- تَحْضُرُ الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ بِالْحَائِرِ فَتُصَافِحُهُمْ فَلَا يُجِيبُونَهَا مِنْ شِدَّةِ الْبُكَاءِ فَيَنْتَظِرُونَهُمْ حَتَّى تَزُولَ الشَّمْسُ وَ حَتَّى يُنَوِّرَ الْفَجْرُ ثُمَّ يُكَلِّمُونَهُمْ وَ يَسْأَلُونَهُمْ عَنْ أَشْيَاءَ مِنْ أَمْرِ السَّمَاءِ فَأَمَّا مَا بَيْنَ هَذَيْنِ الْوَقْتَيْنِ- فَإِنَّهُمْ لَا يَنْطِقُونَ وَ لا يَفْتُرُونَ عَنِ الْبُكَاءِ وَ الدُّعَاءِ وَ لَا يَشْغَلُونَهُمْ فِي هَذَيْنِ الْوَقْتَيْنِ عَنْ أَصْحَابِهِمْ فَإِنَّمَا شُغُلُهُمْ بِكُمْ إِذَا نَطَقْتُمْ.
قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا الَّذِي يَسْأَلُونَهُمْ عَنْهُ وَ أَيُّهُمْ يَسْأَلُ صَاحِبَهُ الْحَفَظَةُ أَوْ أَهْلُ الْحَائِرِ؟
قَالَ: أَهْلُ الْحَائِرِ يَسْأَلُونَ الْحَفَظَةَ لِأَنَّ أَهْلَ الْحَائِرِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ لَا يَبْرَحُونَ وَ الْحَفَظَةُ تَنْزِلُ وَ تَصْعَدُ.
قُلْتُ: فَمَا تَرَى يَسْأَلُونَهُمْ عَنْهُ؟
قَالَ: إِنَّهُمْ يَمُرُّونَ إِذَا عَرَجُوا بِإِسْمَاعِيلَ صَاحِبِ الْهَوَاءِ فَرُبَّمَا وَافَقُوا النَّبِيَّ ص وَ عِنْدَهُ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مَنْ مَضَى مِنْهُمْ فَيَسْأَلُونَهُمْ عَنْ أَشْيَاءَ وَ مَنْ حَضَرَ مِنْكُمُ الْحَائِرَ وَ يَقُولُونَ بَشِّرُوهُمْ بِدُعَائِكُمْ. فَتَقُولُ الْحَفَظَةُ: كَيْفَ نُبَشِّرُهُمْ وَ هُمْ لَا يَسْمَعُونَ كَلَامَنَا؟ فَيَقُولُونَ لَهُمْ: بَارِكُوا عَلَيْهِمْ وَ ادْعُوا لَهُمْ عَنَّا. فَهِيَ الْبِشَارَةُ مِنَّا. فَإِذَا انْصَرَفُوا فَحِفُّوهُمْ بِأَجْنِحَتِكُمْ حَتَّى يُحِسُّوا مَكَانَكُمْ وَ إِنَّا نَسْتَوْدِعُهُمُ الَّذِي لَا تَضِيعُ وَدَائِعُهُ وَ لَوْ يَعْلَمُونَ مَا فِي زِيَارَتِهِ مِنَ الْخَيْرِ وَ يَعْلَمُ ذَلِكَ النَّاسُ لَاقْتَتَلُوا عَلَى زِيَارَتِهِ بِالسُّيُوفِ وَ لَبَاعُوا أَمْوَالَهُمْ فِي إِتْيَانِهِ وَ إِنَّ فَاطِمَةَ ع إِذَا نَظَرَتْ إِلَيْهِمْ وَ مَعَهَا أَلْفُ نَبِيٍّ وَ أَلْفُ صِدِّيقٍ وَ أَلْفُ شَهِيدٍ وَ مِنَ الْكَرُوبِيِّينَ أَلْفُ أَلْفٍ يُسْعِدُونَهَا عَلَى الْبُكَاءِ وَ إِنَّهَا لَتَشْهَقُ شَهْقَةً فَلَا يَبْقَى فِي السَّمَاوَاتِ مَلَكٌ إِلَّا بَكَى رَحْمَةً لِصَوْتِهَا. وَ مَا تَسْكُنُ حَتَّى يَأْتِيَهَا النَّبِيُّ ص [أَبُوهَا] فَيَقُولُ: يَا بُنَيَّةِ قَدْ أَبْكَيْتِ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ شَغَلْتِهِمْ عَنِ التَّسْبِيحِ وَ التَّقْدِيسِ فَكُفِّي حَتَّى يُقَدِّسُوا فَ«إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ» وَ إِنَّهَا لَتَنْظُرُ إِلَى مَنْ حَضَرَ مِنْكُمْ فَتَسْأَلُ اللَّهَ لَهُمْ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ وَ لَا تَزْهَدُوا فِي إِتْيَانِهِ فَإِنَّ الْخَيْرَ فِي إِتْيَانِهِ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ يُحْصَى.
۴۰) ابراهیم کرخی روایت کرده است:
بر امام صادق (علیه السلام) وارد شدم و نزد او نشسته بودم که امام کاظم (علیه السلام) در حالی که پسر بچهای بود، وارد شد. من به سمت او برخاستم، او را بوسیدم و نشستم.
امام صادق (علیه السلام) به من فرمود: «ای ابراهیم، او پس از من صاحباختیار شماست. برخی از مردم به خاطر او هلاک میشوند و برخی دیگر رستگار میشوند. خداوند قاتل او را لعنت کند و عذاب را برای روحش دو برابر کند. قطعاً خداوند از صلب او بهترین اهل زمین در زمانهاش را بیرون میآورد، که همنام جدش است و وارث علم و احکام و قضاوتها، معدن امامت و رأس حکمت است. او را جباری از بنیفلان [ظاهرا منظور بنیعباس است] پس از اقدامات عجیب و غریبی، از روی حسادت خواهد کشت. اما « خداوند به انجامرساننده امر خویش است.» (طلاق/۳) «هرچند مشرکان آن را خوش نداشته باشند» (توبه/۳۳؛ صف/۹). خداوند از صلب او، مابقیِ دوازده امام هدایتشده را بیرون میآورد که آنان را به کرامت خویش اختصاص داده و در سرای قدس خویش مستقر کرده است. کسی که منتظر دوازدهمین نفر است و شمشیرش را پیش روی او برکشیده، همانند کسی است که شمشیرش را در پیشگاه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) کشیده و از او دفاع کرده است.
مردی از بنی امیه وارد شد و گفتگو قطع شد. من یازده بار دیگر نزد امام صادق (علیه السلام) برگشتم که میخواستم آن سخن را تمام کند؛ اما توفیقش را پیدا نکردم. تا اینکه در سال بعد بر او وارد شدم در حالی که نشسته بود، فرمود:
«ای ابراهیم، او کسی است که پس از سختی شدید، رنج طولانی، ظلم و ترس، ناراحتی و تنگنا را از شیعیانش برطرف میکند. خوشا به حال کسی که آن زمان را درک کند. ای ابراهیم، همین برای تو کافی است.»
ابراهیم کرخی میگوید: و من هرگز با چیزی که این اندازه قلبم را شاد و چشمانم را روشن کند، برنگشته بودم.
الغيبة للنعماني، ص۹۰-۹۱
حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ بْنِ عَمَّارٍ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ هِشَامٍ اللُّؤْلُؤِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ قَالَ:
دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَإِنِّي عِنْدَهُ جَالِسٌ، إِذْ دَخَلَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى وَ هُوَ غُلَامٌ. فَقُمْتُ إِلَيْهِ فَقَبَّلْتُهُ وَ جَلَسْتُ.
فَقَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: يَا إِبْرَاهِيمُ أَمَا إِنَّهُ صَاحِبُكَ مِنْ بَعْدِي. أَمَا لَيَهْلِكَنَّ فِيهِ أَقْوَامٌ وَ يَسْعَدُ آخَرُونَ. فَلَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَهُ وَ ضَاعَفَ عَلَى رُوحِهِ الْعَذَابَ. أَمَا لَيُخْرِجَنَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ صُلْبِهِ خَيْرَ أَهْلِ الْأَرْضِ فِي زَمَانِهِ؛ سَمِيَّ جَدِّهِ وَ وَارِثَ عِلْمِهِ وَ أَحْكَامِهِ وَ قَضَايَاهُ وَ مَعْدِنَ الْإِمَامَةِ وَ رَأْسَ الْحِكْمَةِ، يَقْتُلُهُ جَبَّارُ بَنِي فُلَانٍ بَعْدَ عَجَائِبَ طَرِيفَةٍ حَسَداً لَهُ، وَ لَكِنَّ «اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ» «وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ». يُخْرِجُ اللَّهُ مِنْ صُلْبِهِ تَكْمِلَةَ اثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً مَهْدِيّاً اخْتَصَّهُمُ اللَّهُ بِكَرَامَتِهِ وَ أَحَلَّهُمْ دَارَ قُدْسِهِ. الْمُنْتَظِرُ لِلثَّانِي عَشَرَ الشَّاهِرُ سَيْفَهُ بَيْنَ يَدَيْهِ كَانَ كَالشَّاهِرِ سَيْفَهُ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ ص يَذُبُّ عَنْهُ.
وَ دَخَلَ رَجُلٌ مِنْ مَوَالِي بَنِي أُمَيَّةَ فَانْقَطَعَ الْكَلَامُ فَعُدْتُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِحْدَى عَشْرَةَ مَرَّةً أُرِيدُ أَنْ يَسْتَتِمَّ الْكَلَامَ فَمَا قَدَرْتُ عَلَى ذَلِكَ.
فَلَمَّا كَانَ قَابِلُ السَّنَةِ الثَّانِيَةِ دَخَلْتُ عَلَيْهِ وَ هُوَ جَالِسٌ فَقَالَ: يَا إِبْرَاهِيمُ هُوَ الْمُفَرِّجُ لِلْكَرْبِ عَنْ شِيعَتِهِ بَعْدَ ضَنْكٍ شَدِيدٍ وَ بَلَاءٍ طَوِيلٍ وَ جَوْرٍ وَ خَوْفٍ فَطُوبَى لِمَنْ أَدْرَكَ ذَلِكَ الزَّمَانَ حَسْبُكَ يَا إِبْرَاهِيمُ.
قَالَ: فَمَا رَجَعْتُ بِشَيْءٍ أَسَرَّ إِلَيَّ مِنْ هَذَا لِقَلْبِي وَ لَا أَقَرَّ لِعَيْنِي.
۴۱) ابراهیم بن مهزیار از اصحاب امام حسن عسکری ع است که در دوره غیبت صغری توفیق زیارت امام زمان ع را پیدا کند. وی حکایت اینکه چگونه این توفیق را پیدا کرد به تفصیل بیان کرده و سپس به گفتگوهایی که بین او و امام ع رخ داد اشاره کرده است تا آنجا که میگوید:
سپس امام زمان ع فرمودند: پدرم با من عهد کرده است كه جز در سرزمينهاى نهان و دوردست وطن اختيار نكنم تا امرم مخفى بماند و مكانم از کیدهای گمراهان و افراد سرکش از تازهبهدورانرسیدههای امتهای گمراه در امان باشد از اين رو مرا به طرف بيابانها و شنزارها روان ساخت تا در انتظار آ» غایتی باشد که آن موقع قرار است گره از كار گشوده شود و فرياد و وحشت مردم برطرف گردد. و او عليه السّلام از خزانههاى حكمت و اسرار دانش ها آنقدر به من آموخت كه اگر شمّهاى از آن را برايت بازگويم از همه چیز بىنيازت مىکند.
و بدان اى ابا اسحاق! كه پدرم فرمودند: فرزندم! خداوند جل ثنائه این گونه نیست که طبقات زمين و اهل طاعت و عبادتش را رها کند بدون حجّت و امامی که وسيله تعالى آنهاست، امامى كه پيرو وى باشند و به راه سنتش و روش میانهاش اقتدا كنند. و فرزندم! اميدوارم تو آن كسى باشى كه خداوند وی را براى نشر حق و برچيدن اساس باطل و اعلاى دين و خاموش كردن آتش گمراهى آماده كرده است؛ پس بر تو باد كه در مكانهاى پنهان و دور ساكن شوى، كه برای هر ولیای از اولياى خداوند عز و جل دشمنى كوبنده و ضدّى ستيزنده هست تا با اهل نفاق در گیر شود و ملحدان را از میان بردارد! * پس این امر تو را نگران نکند!
و بدان كه دلهاى مردم اهل طاعت و بااخلاص مانند پرندگانى كه ميل به آشيانه دارند مشتاق لقاى تو خواهد بود، و آنان جماعتی هستند که در ميان مردم خوار و ناتوان به حساب میآیند در حالی که نزد خداوند نیک و عزيزند؛ در ظاهر مردمى بيچاره و محتاجند در حالى كه در حقیقت مردمى اهل قناعت و خويشتندارند؛ دين را آن گونه که باید و شاید، استنباط کردهاند و از این رو، آن را در مقام مجاهده با مخالفان پشتيبانى مىكنند، خداوند آنها را به تحمّل ستم در دنیا امتياز داده تا در آخرت كه قرارگاه ابديست مشمول عزّت واسعه او باشند و آنها را بر خوى شكيبايى آفریده تا به سرانجام نیک و افتخار فرجام نیک دست یابند. پس اى فرزندم! در هر مطلبی که برایت پیش میآید از نور صبر بهره بگیر، تا به درک آنچه باید انجام دهی از سرچشمهاش دست یابی. و در آنچه برایت پیش میآید، عزت را احساس کن، تا ان شاء الله، از آنچه موجب حمد و ذكر جميل است برخوردار شوى.
و فرزندم! گویی تو را میبینم که با نصرت الهی تایید شدهای و زمان آسان شدن دشواریها و رفعت جایگاهت فرا رسیده است و گويا به اهتزار درآمدن پرچمهاى زرد و عَلَمهای سفيد را بر فراز شانههايت مىبينم كه بين حطيم و زمزم در جنبش است و گويا تو را میبینم در میان ردیف بيعتكنندگان و دوستیهایی که خالصانه است و همچون رشته مرواريد در دو سوى گردنبند بر پيرامون تو صف كشيدهاند و دستهاست كه در کنار حجرالاسود برای بیعت به دست تو برخورد میکنند، كسانى به آستان تو پناه آوردهند كه خداوند آنان را به طهارت مولد و پاكى طینتشان ممتاز ساخته، قلوبشان از پليدى نفاق منزه، و سینههایشان از آلودگى شقاق پاك است، چهارستون بدنشان در پیشگاه دین، نرم و منعطف، و تیزی شمشیرشان بر دشمن سخت و خشن است؛ چهرههایشان براى قبول حقّ، باز و گشاده، و درختان وجودشان از فراوانی بار، پرشکوفه است و متديّن به دين حقّ و اهل آن مىباشند؛ چون اركان و ستونهاى آنان نيرومند گردد با اجتماع [یا: جنگاوری] آنان، طبقاتی از امتها[ی مخاصم] از پیرامون امام پراکنده و متفرق گردند، در وقتى كه آنها در سايه درخت بزرگى كه شاخ و برگ آن بر اطراف درياچه طبريّه [طبرستان؟] سركشيده با تو بيعت كنند، آنگاه صبح حقيقت بدمد و ظلمت باطل از ميان برود و خداوند به وسيله تو پشت طغيان را در هم شكند و راه و رسم ايمان را اعاده كند؛ به واسطه تو بیماریهای [باطنی] مردمان گوناگون و سلامتی دوستان تو [از این بیماریهای روحی] آشكار گردد. كودك در گهواره آرزو مىكند كه برخيزد و به نزد تو آيد و وحوش صحرا مايلند كه راهى به جوار تو داشته باشند. اطراف و اکناف جهان به وجود تو خرّم شود و شاخههاى عزّت بر سر تو شکوفه دهند و شالودههای حقّ در قرارگاه خود پابرجا گردد و رمندگان از دين به آشيانههاى خود برگردند، ابرهاى پيروزى سيلآسا بر تو ببارد و هر دشمنی خناق بگیرد و هر دوستی یاری شود؛ پس در روى زمين هیچ جبّار ستمگر و منكر ناسپاس و بدخواه كينهتوز و دشمنی که دشمنیاش را در دل مخفی کرده باقى نماند؛ «و کسی که بر خداوند توکل کند پس او برایش بس است؛ همانا خداوند به انجامرساننده امر خویش است؛ به یقین خداوند برای هر چیزی اندازهای قرار داده است.» (طلاق/۳) …
*پینوشت:
در ترجمهای از این کتاب که توسط آقای منصور پهلوان انجام، و با تصحیح علی اکبر غفاری منتشر شده است (ج۲، ص۱۸۲) این فراز چنین ترجمه شده است:
«و بر تو باد كه در مكانهاى پنهان و دور ساكن شوى كه هر يك از اولياى خداى تعالى دشمنى كوبنده و ضدّى ستيزنده دارد، خداوند جهاد با اهل نفاق و خلاف يعنى ملحدان و دشمنان را واجب مىداند، پس زيادى دشمن تو را به وحشت نيندازد.»
در حالی که واضح است تعبیر «افْتِرَاضاً لِمُجَاهَدَةِ أَهْلِ النِّفَاقِ وَ خَلَاعَةِ [أَهْلِ نِفَاقِهِ وَ خِلَافِهِ] أُولِي الْإِلْحَادِ وَ الْعِنَادِ» تمییز برای «عَدُوّاً مُقَارِعاً وَ ضِدّاً مُنَازِعاً» است و معنایش آن گونه است که در متن نوشته شد. ظاهرا مترجم محترم چون این معنا برایش سنگین بوده عملا آن را این گونه تغییر داده است. در حالی که مطلب با مجموعه معارف دیگر قابل حل است و آن این است که خداوند برخی حاکمان جائر را – که دشمن امام ع هم هستند – بر اوضاع مسلط میکند؛ که البته اینها خودشان در فضای جنگ قدرت، برخی از منافقان و ملحدان را که خطر آنان برای امام ع بیش از خود این حاکمان است، از میان برمیدارند؛ و این در راستای همان مضمون حدیث نبوی است که فرمودند: «إنَّ اللَّهَ يُؤَيِّدُ هَذَا الدِّينَ بِالرَّجُلِ الْفَاجِرِ وَ بِأَقْوَامٍ لا خَلاقَ لَهُم: همانا خداوند این دین را با مردی فاجر و اقوامی که هیچ بهرهای [در آخرت] ندارند یاری میکند» (منية المريد، ص۳۳۵)
كمال الدين و تمام النعمة، ج۲، ص۴۴۷-۴۵۰
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ: قَدِمْتُ مَدِينَةَ الرَّسُولِ ص فَبَحَثْتُ عَنْ أَخْبَارِ آلِ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْأَخِيرِ ع فَلَمْ أَقَعْ عَلَى شَيْءٍ مِنْهَا فَرَحَلْتُ مِنْهَا إِلَى مَكَّةَ مُسْتَبْحِثاً عَنْ ذَلِكَ …[۳۳]
ثُمَّ قَالَ: إِنَّ أَبِي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ عَهِدَ إِلَيَّ أَنْ لَا أُوَطِّنَ مِنَ الْأَرْضِ إِلَّا أَخْفَاهَا وَ أَقْصَاهَا إِسْرَاراً لِأَمْرِي وَ تَحْصِيناً لِمَحَلِّي لِمَكَايِدِ [مِنْ مَكَايِدِ] أَهْلِ الضَّلَالِ وَ الْمَرَدَةِ مِنْ أَحْدَاثِ الْأُمَمِ الضَّوَالِّ؛ فَنَبَذَنِي إِلَى عَالِيَةِ الرِّمَالِ وَ جُبْتُ صَرِائِمَ الْأَرْضِ، يُنْظِرُنِي الْغَايَةَ الَّتِي عِنْدَهَا يَحُلُّ الْأَمْرُ وَ يَنْجَلِي الْهَلَعُ؛ وَ كَانَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَنْبَطَ لِي مِنْ خَزَائِنِ الْحِكَمِ وَ كَوَامِنِ الْعُلُومِ مَا إِنْ أَشَعْتُ إِلَيْكَ مِنْهُ جُزْءاً أَغْنَاكَ عَنِ الْجُمْلَةِ.
وَ اعْلَمْ يَا أَبَا إِسْحَاقَ أَنَّهُ قَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ: يَا بُنَيَّ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ لَمْ يَكُنْ لِيُخْلِيَ أَطْبَاقَ أَرْضِهِ وَ أَهْلَ الْجِدِّ فِي طَاعَتِهِ وَ عِبَادَتِهِ بِلَا حُجَّةٍ يُسْتَعْلَى بِهَا وَ إِمَامٍ يُؤْتَمُّ بِهِ وَ يُقْتَدَى بِسَبِيلِ سُنَّتِهِ وَ مِنْهَاجِ قَصْدِهِ. وَ أَرْجُو يَا بُنَيَّ أَنْ تَكُونَ أَحَدَ مَنْ أَعَدَّهُ اللَّهُ لِنَشْرِ الْحَقِّ وَ وَطْءِ [طَيِّ] الْبَاطِلِ وَ إِعْلَاءِ الدِّينِ وَ إِطْفَاءِ الضَّلَالِ. فَعَلَيْكَ يَا بُنَيَّ بِلُزُومِ خَوَافِي الْأَرْضِ وَ تَتَبُّعِ أَقَاصِيهَا، فَإِنَّ لِكُلِّ وَلِيٍّ لِأَوْلِيَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَدُوّاً مُقَارِعاً وَ ضِدّاً مُنَازِعاً افْتِرَاضاً لِمُجَاهَدَةِ أَهْلِ النِّفَاقِ وَ خَلَاعَةِ [أَهْلِ نِفَاقِهِ وَ خِلَافِهِ] أُولِي الْإِلْحَادِ وَ الْعِنَادِ، فَلَا يُوحِشَنَّكَ ذَلِكَ.
وَ اعْلَمْ أَنَّ قُلُوبَ أَهْلِ الطَّاعَةِ وَ الْإِخْلَاصِ نَزَعَ إِلَيْكَ مِثْلَ الطَّيْرِ إِلَى [إِذَا أَمَّتْ] أَوْكَارِهَا وَ هُمْ مَعْشَرٌ يَطَّلِعُونَ بِمَخَائِلِ الذِّلَّةِ وَ الِاسْتِكَانَةِ، وَ هُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَرَرَةٌ أَعِزَّاءُ يَبْرُزُونَ بِأَنْفُسٍ مُخْتَلِفَةٍ [مُخْتَلَّةٍ] مُحْتَاجَةٍ وَ هُمْ أَهْلُ الْقَنَاعَةِ وَ الِاعْتِصَامِ اسْتَنْبَطُوا الدِّينَ فَوَازَرُوهُ عَلَى مُجَاهَدَةِ الْأَضْدَادِ خَصَّهُمُ اللَّهُ بِاحْتِمَالِ الضَّيْمِ فِي الدُّنْيَا لِيَشْمُلَهُمْ بِاتِّسَاعِ الْعِزِّ فِي دَارِ الْقَرَارِ وَ جَبَلَهُمْ عَلَى خَلَائِقِ الصَّبْرِ لِتَكُونَ لَهُمُ الْعَاقِبَةُ الْحُسْنَى وَ كَرَامَةُ حُسْنِ الْعُقْبَى. فَاقْتَبِسْ يَا بُنَيَّ نُورَ الصَّبْرِ عَلَى مَوَارِدِ أُمُورِكَ تَفُزْ بِدَرْكِ الصُّنْعِ فِي مَصَادِرِهَا وَ اسْتَشْعِرِ الْعِزَّ فِيمَا يَنُوبُكَ تُحْظَ بِمَا تُحْمَدُ غِبَّهُ [عَلَيْه] إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
وَ كَأَنَّكَ يَا بُنَيَّ بِتَأْيِيدِ نَصْرِ اللَّهِ وَ قَدْ آنَ وَ تَيْسِيرِ الْفَلْجِ [الْفَلَحِ] وَ عُلُوِّ الْكَعْبِ وَ قَدْ حَانَ وَ كَأَنَّكَ بِالرَّايَاتِ الصُّفْرِ وَ الْأَعْلَامِ الْبِيضِ تَخْفِقُ عَلَى أَثْنَاءِ أَعْطَافِكَ مَا بَيْنَ الْحَطِيمِ وَ زَمْزَمَ وَ كَأَنَّكَ بِتَرَادُفِ الْبَيْعَةِ وَ تَصَافِي الْوَلَاءِ يَتَنَاظَمُ عَلَيْكَ تَنَاظُمَ الدُّرِّ فِي مَثَانِي الْعُقُودِ وَ تَصَافُقَ الْأَكُفِّ عَلَى جَنَبَاتِ الْحَجَرِ الْأَسْوَدِ، تَلُوذُ بِفِنَائِكَ مِنْ مَلَإٍ بَرَأَهُمُ اللَّهُ مِنْ طَهَارَةِ الْوِلَادَةِ وَ نَفَاسَةِ التُّرْبَةِ، مُقَدَّسَةً قُلُوبُهُمْ مِنْ دَنَسِ النِّفَاقِ، مُهَذَّبَةً أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ رِجْسِ الشِّقَاقِ، لَيِّنَةً عَرَائِكُهُمْ لِلدِّينِ، خَشِنَةً ضَرَائِبُهُمْ عَنِ الْعُدْوَانِ، وَاضِحَةً بِالْقَبُولِ أَوْجُهُهُمْ، نَضِرَةً بِالْفَضْلِ عِيدَانُهُمْ، يَدِينُونَ بِدِينِ الْحَقِّ وَ أَهْلِهِ. فَإِذَا اشْتَدَّتْ أَرْكَانُهُمْ وَ تَقَوَّمَتْ أَعْمَادُهُمْ قُدَّتْ بِمُكَاثَفَتِهِم [فَدَّتْ بِمُكَانَفَتِهِمْ] طَبَقَاتُ الْأُمَمِ [طَبَقَاتُ الْأُمَمِ إِلَى إِمَامٍ]، إِذْ تَبِعَتْكَ فِي ظِلَالِ شَجَرَةِ دَوْحَةٍ تَشَعَّبَتْ [بَسَقَتْ] أَفْنَانُ غُصُونِهَا عَلَى حَافَاتِ بُحَيْرَةِ الطَّبَرِيَّةِ، فَعِنْدَهَا يَتَلَأْلَأُ صُبْحُ الْحَقِّ وَ يَنْجَلِي ظَلَامُ الْبَاطِلِ وَ يَقْصِمُ اللَّهُ بِكَ الطُّغْيَانَ وَ يُعِيدُ مَعَالِمَ الْإِيمَانِ، يَظْهَرُ بِكَ أسقام [اسْتِقَامَةُ] الْآفَاقِ وَ سَلَامُ الرِّفَاقِ، يَوَدُّ الطِّفْلُ فِي الْمَهْدِ لَوِ اسْتَطَاعَ إِلَيْكَ نُهُوضاً وَ نَوَاشِطُ [نواسط] الْوَحْشِ لَوْ تَجِدُ نَحْوَكَ مَجَازاً، تَهْتَزُّ بِكَ أَطْرَافُ الدُّنْيَا بَهْجَةً وَ تَنْشُرُ عَلَيْكَ [تُهَزُّ بِكَ] أَغْصَانُ الْعِزِّ نَضْرَةً وَ تَسْتَقِرُّ بَوَانِي الْحَقِّ [الْعِزِّ] فِي قَرَارِهَا وَ تَئُوبُ شَوَارِدُ الدِّينِ إِلَى أَوْكَارِهَا، تَتَهَاطَلُ عَلَيْكَ سَحَائِبُ الظَّفَرِ فَتَخْنُقُ كُلَّ عَدُوٍّ وَ تَنْصُرُ كُلَّ وَلِيٍّ فَلَا يَبْقَى عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ جَبَّارٌ قَاسِطٌ وَ لَا جَاحِدٌ غَامِطٌ وَ لَا شَانِئُ مُبْغِضٌ وَ لَا مُعَانِدٌ كَاشِحٌ؛ «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً». ثُمَّ قَالَ …[۳۴]
۴۲) الف. علی بن سالم از امام صادق ع روایت کرده که ایشان از پدرشان روایت کردهاند که:
امام حسین ع دو انگشتر داشت که نقش یکی از آنها «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عُدَّةٌ لِلِقَاءِ اللَّهِ: خدایی جز الله نیست، آمادگیای است برای لقاء الله» و نقش دیگری این بود که «إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِه: همانا خداوند به انجامرساننده امر خویش است» و نقش انگشتر امام سجاد ع این بود: «خَزِيَ وَ شَقِيَ قَاتِلُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع: خوار و شقاوتمند شد قاتل حسین بن علی ع».
الأمالي( للصدوق)، ص۱۳۱
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِيُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ:
كَانَ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع خَاتَمَانِ نَقْشُ أَحَدِهِمَا «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عُدَّةٌ لِلِقَاءِ اللَّهِ» وَ نَقْشُ الْآخَرِ «إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ» وَ كَانَ نَقْشُ خَاتَمِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع «خَزِيَ وَ شَقِيَ قَاتِلُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع».
ب. حسین بن خالد نقش انگشتر امامان را در روایتی از امام رضا ع نقل کرده که این روایت به چند گونه به ما رسیده است؛ که در روایت اول و سوم به نظر میرسد در خصوص انگشتر امام رضا ع جملهای که در حدیث آمده اشتباها اضافه شده است. این روایات بدین قرارند:
ب.۱. بعد از گفتگویی که بین او و امام رضا ع رخ میدهد امام ع از او می پرسد: آیا می دانی نقش انگشتر حضرت آدم ع چه بود؟
گفتم: نه.
فرمود: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ: خدایی جز الله نیست و محمد ص رسول خداست» و انگشتر پیامبر اکرم ص «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ: محمد رسول خداست» بود، و انگشتر امیرالمومنین ع «اللَّهُ الْمَلِكُ: خداوند سلطان است» بود، و انگشتر امام حسن ع «الْعِزَّةُ لِلَّهِ: عزت از آن خداوند است» بود، و انگشتر امام حسین ع «إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِه: همانا خداوند به انجامرساننده امر خویش است» بود، و انگشتر امام سجاد ع و امام باقر ع همان انگشتر امام حسین ع بود و انگشتر امام صادق ع «اللَّهُ وَلِيِّي وَ عِصْمَتِي مِنْ خَلْقِهِ: خداوند ولیّ من و حفظکننده من از خلایق است» بود، و انگشتر ابوالحسن اول [امام کاظم ع] «حَسْبِيَ اللَّهُ: خداوند مرا بس است» بود، و انگشتر ابوالحسن ثانی [امام رضا ع] «ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ: آنچه خداوند بخواهد، قدرتی جز به واسطه خداوند نیست» بود.
راوی [حسین بن خالد] ادامه داده است: و امام رضا ع دستش را به سوی من دراز کرد و فرمود: انگشتر من همان انگشتر پدرم است!
الكافي، ج۶، ص۴۷۴
سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الثَّانِي ع قَالَ: …[۳۵]
فَقَالَ أَ تَدْرِي مَا كَانَ نَقْشُ خَاتَمِ آدَمَ ع؟
فَقُلْتُ: لَا.
فَقَالَ: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» وَ كَانَ نَقْشُ خَاتَمِ النَّبِيِّ ص «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ»، وَ خَاتَمِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع «اللَّهُ الْمَلِكُ»، وَ خَاتَمِ الْحَسَنِ ع «الْعِزَّةُ لِلَّهِ»، وَ خَاتَمِ الْحُسَيْنِ ع «إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ»، وَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع خَاتَمُ أَبِيهِ، وَ أَبُو جَعْفَرٍ الْأَكْبَرُ خَاتَمُ جَدِّهِ الْحُسَيْنِ ع، وَ خَاتَمُ جَعْفَرٍ ع «اللَّهُ وَلِيِّي وَ عِصْمَتِي مِنْ خَلْقِهِ»، وَ أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ ع «حَسْبِيَ اللَّهُ»، وَ أَبُو الْحَسَنِ الثَّانِي «ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» – وَ قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ خَالِدٍ: وَ مَدَّ يَدَهُ إِلَيَّ وَ قَالَ: – خَاتَمِي خَاتَمُ أَبِي ع أَيْضاً.
ب.۲. در نقل دیگر، علاوه بر این گفتگوی اولیه، حضرت بعد از اشاره به نقش انگشتر حضرت آدم ع توضیحات مفصلی در خصوص جریاناتی که بر حضرت نوح ع و ابراهیم ع و موسی ع و سلیمان ع و عیسی ع گذشته با اشاراتی به نقش انگشتر ایشان مطرح میکنند؛ سپس نقش انگشتران ائمه اطهار با اندک تفاوتی با نقل بالا روایت شده است؛ یعنی:
برای انگشتر پیامبر تعبیر «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» آمده (یعنی لا اله الا الله هم دارد) برای انگشتر امیرالمومنین ع تعبیر «الْمُلْكُ لِلَّهِ: سلطنت از آن خداست» به جای «اللَّهُ الْمَلِكُ» مطرح شده و نقوش انگشترها تا امام کاظم ع به همان صورت فوق مطرح میشود؛ سپس راوی (حسین بن خالد) میگوید: و امام رضا ع دستش را به سوی من باز کرد و دیدم انگشت پدرش در انگشت اوست و نقش آن را به من نشان داد.
الأمالي( للصدوق)، ص۴۵۶-۴۵۷؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۲، ص۵۵-۵۶
حَدَّثَنَا أَبِي رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِي الْعُقْبَةِ الصَّيْرَفِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع …[۳۶]
قَالَ كَانَ نَقْشُ خَاتَمِ آدَمَ ع «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» …[۳۷] وَ كَانَ نَقْشُ خَاتَمِ مُحَمَّدٍ ص «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ»، وَ كَانَ نَقْشُ خَاتَمِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع «الْمُلْكُ لِلَّهِ»، وَ كَانَ نَقْشُ خَاتَمِ الْحَسَنِ ع «الْعِزَّةُ لِلَّهِ»، وَ كَانَ نَقْشُ خَاتَمِ الْحُسَيْنِ ع «إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ»، وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع يَتَخَتَّمُ بِخَاتَمِ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ ع، وَ كَانَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ع يَتَخَتَّمُ بِخَاتَمِ الْحُسَيْنِ، وَ كَانَ نَقْشُ خَاتَمِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع «اللَّهُ وَلِيِّي وَ عِصْمَتِي مِنْ خَلْقِهِ» وَ كَانَ نَقْشُ خَاتَمِ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع «حَسْبِيَ اللَّهُ» – قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ خَالِدٍ وَ بَسَطَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع كَفَّهُ وَ خَاتَمُ أَبِيهِ ع فِي إِصْبَعِهِ حَتَّى أَرَانِيَ النَّقْشَ.
ب.۳. در نقل سومی از این راوی، فقط اشاره به نقش انگشتر پیامبر اکرم ص به بعد شده است که تا امام رضا ع همانند حدیث اول است؛ فقط بعد از اینکه در روایت از قول خود امام رضا ع گفته که انگشتر ابوالحسن ثانی [= امام رضا ع] «ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» بود، مطلب این طور ادامه پیدا کرده است:
راوی (حسین بن خالد) میگوید: و امام رضا ع دستش را به سوی من باز کرد و فرمود: انگشتر من همان انگشتر پدرم است؛ و نقش انگشتر ابوجعفر ثانی [= امام جواد ع] «حَسْبِيَ اللَّهُ حَافِظِي: خداوند مرا بس است که حافظ من است» و انگشتر ابوجعفر [= امام باقر ع] این گونه بوده است؛ و نقش انگشتر ابوالحسن ثالث [= امام هادی ع] «اللَّهُ الْمَلِكُ: خداوند سلطان است» بود. [به نظر میرسد توضیحات مربوط به امام جواد ع به بعد، مربوط به خود راوی است].
مكارم الأخلاق، ص۹۱
الْحُسَيْنُ بْنُ خَالِدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الثَّانِي ع قَالَ:
كَانَ نَقْشُ خَاتَمِ النَّبِيِّ ص «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ»، وَ خَاتَمِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع «اللَّهُ الْمَلِكُ»، وَ خَاتَمِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ع «الْعِزَّةُ لِلَّهِ»، وَ خَاتَمِ الْحُسَيْنِ ع «إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ»، وَ خَاتَمُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع خَاتَمَ أَبِيهِ، وَ أَبُو جَعْفَرٍ الْكَبِيرُ ع خَاتَمُهُ خَاتَمَ جَدِّهِ الْحُسَيْنِ أَيْضاً، وَ خَاتَمُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع «اللَّهُ وَلِيِّي وَ عِصْمَتِي مِنْ خَلْقِهِ»، وَ خَاتَمُ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع «حَسْبِيَ اللَّهُ»، وَ أَبِي الْحَسَنِ الثَّانِي ع «ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»- قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ خَالِدٍ: وَ مَدَّ يَدَهُ إِلَيَّ وَ قَالَ ع: – خَاتَمِي خَاتَمُ أَبِي وَ نَقْشُ خَاتَمِ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي ع «حَسْبِيَ اللَّهُ حَافِظِي» هَكَذَا كَانَ عَلَى خَاتَمِ أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ عَلَى خَاتَمِ أَبِي الْحَسَنِ الثَّالِثِ ع «اللَّهُ الْمَلِكُ».
۴۳) از رسول الله ص روایت شده که فرمودندک
از مومن در تعجبم که خداوند هیچ قضایی را بر او جاری نمیسازد مگر اینکه برای او خوب [یا: بهتر] باشد.
إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج۱، ص۱۲۰
قَالَ النَّبِيُّ ص:
عَجِبْتُ لِلْمُؤْمِنِ لَا يَقْضِي اللَّهُ لَهُ قَضَاءً إِلَّا كَانَ خَيْراً لَهُ.
د. قَدْ جَعَلَ اللهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا
۴۵) در خطبهای که از امیرالمومنین ع روایت شده، آمده است:
حمد خدایی را که شناخته است بیآنکه دیده شود، و آفریننده است، بیآنکه رنجی برد. خلایق را به نیروی خود بیافرید، و مهتران را با چیرگی در بند بندگی کشید، و بزرگان را با بخشش خویش مهتری بخشید، و اوست که آفریده خود را در این جهان ساکن گرداند، و پیامبرانش را بر جنّ و انس برانگیزاند، تا پردههای دنیا را از برابر [دیدگان] ایشان کنار زنند، و آنان را از زیانهایش بترسانند، و از آن برایشان مثلها زنند، و زشتیهای آن را به آنان نشان دهند، و به آنان گوشزد کنند آنچه از آن عبرت توان گرفت، از دگرگونیهایی پیدرپیِ تندرستیها و بیماریهایش، و حلال و حرامش، و آنچه خدا آماده ساخته است برای فرمانبران و نافرمانان، از بهشت و جهنم، و ارجمندی و خواری. او را در پیشگاه خودش حمد گویم، چنانکه خودش این حمد را از آفریدگانش خواسته است؛ «برای هر چیزی اندازهای قرار داده» و برای هر اندازه مهلتی و برای هر مهلتی، نوشتهای [= ثبت و ضبطی].
نهج البلاغة، خطبه ۱۸۳ (من خطبة له ع في قدرة اللّه و في فضل القرآن و في الوصية بالتقوى الله تعالى)
قال امیرالمومنین ع:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِ رُؤْيَةٍ الْخَالِقِ مِنْ غَيْرِ مَنْصَبَةٍ خَلَقَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ اسْتَعْبَدَ الْأَرْبَابَ بِعِزَّتِهِ وَ سَادَ الْعُظَمَاءَ بِجُودِهِ وَ هُوَ الَّذِي أَسْكَنَ الدُّنْيَا خَلْقَهُ وَ بَعَثَ إِلَى الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ رُسُلَهُ لِيَكْشِفُوا لَهُمْ عَنْ غِطَائِهَا وَ لِيُحَذِّرُوهُمْ مِنْ ضَرَّائِهَا وَ لْيَضْرِبُوا لَهُمْ أَمْثَالَهَا وَ لِيُبَصِّرُوهُمْ عُيُوبَهَا وَ لِيَهْجُمُوا عَلَيْهِمْ بِمُعْتَبَرٍ مِنْ تَصَرُّفِ مَصَاحِّهَا وَ أَسْقَامِهَا وَ حَلَالِهَا وَ حَرَامِهَا وَ مَا أَعَدَّ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِلْمُطِيعِينَ مِنْهُمْ وَ الْعُصَاةِ مِنْ جَنَّةٍ وَ نَارٍ وَ كَرَامَةٍ وَ هَوَانٍ أَحْمَدُهُ إِلَى نَفْسِهِ كَمَا اسْتَحْمَدَ إِلَى خَلْقِهِ «جَعَلَ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً» وَ لِكُلِّ قَدْرٍ أَجَلًا وَ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَاباً.
۴۶) قاضی قضاعی، از علمای اهل سنت در قرن پنجم (متوفی۴۵۴) نقل کرده است:
هنگامی که امیرالمومنین ع توسط ابن ملجم ضربت خورد اهل بیت و جماعتی از اصحاب خاص ایشان نزد ایشان گرد آمدند. ایشان فرمودند:
سپاس خدای را که مهلتها را زمانمند فرموده، روزی بندگانش را مقدر فرموده «و برای هر چیزی اندازهای قرار داده است» (طلاق/۳) و هیچ چیزی را در کتاب [= قرآن] فروگذار نکرده است، چنانکه فرمود: «هر کجا که باشید، مرگ شما را درمییابد، اگرچه در برجهای محکم باشید.» (نساء/۷۸) و فرمود: «بگو: اگر در خانههایتان هم بودید، کسانی که مرگ بر آنها نوشته شده بود، به سوی قتلگاه خود بیرون میرفتند.» (آل عمران/۱۵۴) و به پیامبرش ص فرمود: «امر به معروف و نهی از منکر کن. و در برابر آنچه به تو میرسد، شکیبا باش، که این از امور بسیار مهم است.» (لقمان/۱۷).
حبیب خدا، و برگزیدهی او از میان آفریدگانش، آن راستگو و امین، مرا از این روزم آگاه کرد و آن را به من سپرد و فرمود:
«ای علی، چگونه خواهی بود وقتی که در میان انبوه مردم باشی، دعوت کنی اما پاسخی نشنوی، در دین نصیحت کنی اما یاری نبینی؟ در حالی که یارانت بر تو پشت کردهاند و ناصحانت با تو دشمنی ورزیدهاند. کسانی که با تو بودند، از دشمنانت با تو دشمنتر بودند. اگر آنها را دعوت میکردی، روی میگرداندند و امتناع میکردند؛ اگر آنها را به سوی خود فرا میخواندی، با بیزاری فرار میکردند، به خاطر پایبندی تو به امر خداوند عز و جل و دور کردنشان از خواستههای دنیوی، آرزوی هلاکت تو را داشتند. برخی از آنها کسی بود که تو طمع او را ناکام گذاشتی، پس خشم خود را فرو خورد؛ و برخی چنان بود که خانوادهاش را کشتی، پس کینه تو را به دل گرفته و منتظر مصیبتهایی است که بر تو نازل شود و بلاهایی که به تو روی آورد. همه آنها پر از کینه و نفرت هستند و ملتهب از خشم آنها؛ و این حالت همواره با آنها خواهد ماند تا زمانی که تو را به خدعه بکشند یا به شری گرفتار سازند. آنها تو را با همان نامهایی که بر من میگذاشتند بر تو خواهند نهاد؛ گفتند کاهن است، و گفتند جادوگر است، و گفتند دروغگویی افترازننده است. پس صبر کن، زیرا در من سرمشقی برای تو خواهد بود و خداوند بدین دستور داده است، آنجا که میفرماید: «قطعاً براى شما در رسول الله ص سرمشقى نيكوست.» (احزاب/۲۱). ای علی، خداوند عز و جل به من دستور داده است که تو را به خود نزدیک کنم و دورت نسازم، به تو تعلیم دهم و به حال خود رها نکنم، و به تو نزدیک باشم و با تو سخت نگیرم. این وصیت او به من و پیمان او با من است.
پس شما را توصیه میکنم، ای جماعتی که برای اقامه فرمان خدا اقدام کردهاید و از دین خدا دفاع کردهاید و در احقاق حقوق بیوهزنان و فقیران کوشیدهاید، شما را بعد از خودم به تقوا توصیه میکنم و شما را از دنیا و فریب خوردن به زرق و برق و زینت آن برحذر میدارم، زیرا آن سرمایه غرور و فریب است. دوری کنید از راه کسانی که بدان اعتماد کردند و غفلت دلهایشان را کور کرد، تا از جانب خداوند [چیزی] سراغشان آمد که حساب نمی کردند، و ناگهان در حالی که بیخبر بودند، گرفتار شدند. و پیش از شما مردمی بودند که با پیروی از آثار پیامبرانشان جانشین آنها شدند. پس اگر به هدایت آنها تمسک و به راه آنها اقتدا کنید، گمراه نخواهید شد.
پیامبر خدا، که درود خدا بر او و خاندانش باد، کتاب خدا و اهل بیتش را در میان شما به یادگار گذاشت. پس نزد آنها علم به آنچه انجام میدهید و آنچه اجتناب میکنید، وجود دارد. و آنها راه روشن، نور تابناک و ستونهای زمین هستند که عدالت را برپا میکنند. با نور آنها هدایت میشود و به هدایت آنها اقتدا میشود. آنها از درختی هستند که اصل آن شریف، ریشههایش محکم، شاخههایش بلند و میوهاش گواراست. در قرارگاه حرم رشد کرده، با آب کرامت سیراب شده، از ناپاکیها و آلودگیها پاک گشته و از پاکترین زادهها برگزیده شده است. ای مردم، آنها را رها نکنید که پراکنده میشوید، و از آنها منحرف نشوید که متلاشی میگردید. ملازم آنان باشید تا هدایت شوید و رشد یابید. و جای رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را در حق آنها به بهترین شکل ممکن پر کنید، که همانا او به شما خبر داده است که «آنها هرگز از هم جدا نمیشوند تا اینکه در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند». یعنی کتاب الله و اهل بیتش.
شما را به خدایی میسپارم که هیچ چیز در نزد او گم نمیشود. خداوند آنچه را که به آن امید دارید به شما عطا کند و شما را از آنچه که از آن میترسید، حفظ نماید. سلام مرا به اهل محبت من و به فرزندان و فرزندان فرزندان [آنها] برسان. خداوند شما را حفظ کند و پیامبرتان را در میان شما حفظ کند. والسلام.»
دستور معالم الحكم و مأثور مکارم الشّیَم (قضاعی م۴۵۴)، ص۸۵-۸۹؛ نهج السعادة، ج۸، ص۳۶۸-۳۷۴؛ مكاتيب الأئمة عليهم السلام، ج۲، ص۲۵۲-۲۵۴
وصيته كرم الله وجهه لما ضربه ابن ملجم
لمَّا ضُربَ أمير المؤمنين عليه السلام، اجتمع إليه أهل بيته و جَماعة من خاصَّة أصحابه، فقال:
«الحمْدُ للَّهِ الَّذي وَقَّتَ الآجالَ، وقَدَّر أرزاقَ العِبادِ، وجعَلَ لِكُلِ شَيءٍ قَدْراً، ولَم يُفَرِّط في الكتاب مِن شَيءٍ، فقالَ: «أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِى بُرُوجٍ مُّشَيَّدَةٍ» ، وقال عز و جل: «قُل لَّوْ كُنتُمْ فِى بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ» ، وقال عز و جل لنبيِّه صلى الله عليه [و آله] و سلم: «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَآ أَصَابَكَ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» .
لقد خبَّرَنِي حَبِيبُ اللَّه، وخِيَرَتُه من خلقه، وهو الصَّادِقُ المَصْدُوقُ عن يَومِي هذا، وعَهِد إليَّ فيهِ، فقال:
يا عليُّ، كيفَ بِكَ إذا بقيتَ في حُثالَةٍ مِنَ النَّاسِ، تَدعُو فَلا تُجابُ، وتَنْصَحُ عَنِ الدِّينِ فلا تُعانُ. وقد مالَ أصحابُكَ، وشَنَفَ لَكَ نُصَحاؤُكَ، وكان الَّذي مَعكَ أشدُّ عليْكَ مِن عَدُوِّكَ إذا اسْتَنْهَضْتَهم صَدُّوا مُعرضِينَ، وإنِ اسْتَحْثَثْتَهم أدْبَروا نافِرينَ، يَتَمَّنونَ فَقْدَك لِما يرَوْن من قِيامِكَ بِأَمْرِ اللَّهِ عز و جل، وصَرْفِك إيَّاهُم عَنِ الدُّنيا، فَمِنهُم مَن قد حَسَمْتَ طَمَعَهُ فهُو كاظِمٌ علَى غَيْظِهِ، ومِنهُم مَن قَتَلْتَ أُسْرَتَه فهو ثائِرٌ متربّصٌ بِكَ رَيْبَ المَنونِ، وصُرُوفِ النَّوائِبِ، وكُلُّهم نَغِلُ الصَّدرِ، ملْتَهِبُ الغَيْظِ، فَلا تَزالُ فِيهِم كذلِكَ حَتَّى يَقتُلوكَ مكْراً، أو يُرْهِقُوك شَرَّاً، وسَيُسَمُّونَك بأسماءَ قَد سمَّونِي بِها، فَقالُوا: كاهِنٌ، وقالُوا سَاحِرٌ، وقالوا كَذَّابٌ مُفْتَرٍ، فاصْبِر، فإنَّ لَكَ فِيَّ أسْوَةٌ. وبذلك أمَرَ اللَّهُ، إذ يقولُ: «لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ». يا عليُّ، إنَّ اللَّهَ عز و جل أمرَنِي أن أُدنِيَكَ ولا أُقْصِيَكَ، وأن أُعَلِّمَكَ ولا أُهْمِلَكَ، وأن أُقَرِّبَكَ ولا أجْفُوكَ. فهذِه وصيَّتُه إليَّ، وَعهْدُه لِي.
ثُمَّ إنِّي أُوصِيكُم أيُّها النَّفَرُ، الَّذينَ قَامُوا بِأمرِ اللَّهِ، وذَبُّوا عَن دِينِ اللَّهِ، وجَدُّوا في طَلَبِ حُقُوقِ الأرامِلِ والمساكِينَ، أُوصِيكُم بَعدِي بالتَّقوى، وأُحَذِّرُكُم الدُّنيا والاغْتِرارِ بزِبرِجِها وزُخرُفِها، فَإنَّها مَتاعُ الغُرورِ، وجانِبوا سَبِيلَ مَن رَكَنَ إليْها، وطَمَست الغَفْلةُ على قُلوبِهِم، [حَتَّى أَتاهُم مِنَ اللَّهِ ما لَم يَحْتَسِبُوا. وأُخِذُوا بَغْتَةً] وهُم لا يشْعرُونَ. وقد كان قبْلَكُم قَومٌ خلَفوا أنبياءَهُم باتِّباعِ آثارِهِم، فَإنْ تمسَّكْتُم بِهَديهِم، واقتَدَيتُم بِسُنَّتِهِم لَمْ تُضِلُّوا.
إنَّ نبِيَّ اللَّهِ صلى الله عليه [و آله] و سلم خلَّف فِيكُم كِتابَ اللَّهِ، وأهلَ بَيتِهِ، فَعِندَهُم عِلمُ ما تَأتُونَ وما تتَّقونَ، وهُمُ الطَّريقُ الواضِحُ، والنُّورُ اللائح [الملائِحُ]، وأركانُ الأرضِ القوَّامُونَ بالقِسطِ، بِنُورهِم يُستَضاءُ، بِهَديِهِم [بهداهم] يُقتَدى، من شَجَرةٍ كَرُمَ مَنْبَتُها، فَثَبَتَ أصلُها، وبَسَقَ فَرْعُها، وطابَ جَناها، نبَتتْ فِي مُستَقرِّ الحَرَمِ، وسُقِيت ماءَ الكرَمِ، وَصَفَتْ مِنَ الأقذاءِ والأدناسِ، وتُخُيِّرت مِن أطيَبِ مَواليدِ النَّاسِ، فَلا تَزولوا عَنهُم فَتَفرَّقوا، ولا تَتَحرَّفوا عَنهُم فتَمَزَّقُوا، والزَموهُم تَهتَدوا وتَرشُدوا، واخْلُفوا رَسولَ اللَّهِ صلى الله عليه [و آله] و سلم فِيهِم بأحسَنِ الخِلافَةِ، فَقَدْ أخبرَكُم أنَّهما لَن يَفتَرِقا حَتَّى يَرِدا علَيَّ الحَوضَ، أعْني كتابَ اللَّهِ وذرِّيَّتَهُ.
أستودِعُكم اللَّهَ الَّذي لا تَضِيعُ ودائِعُهُ، بلَّغَكُم اللَّهُ ما تأمُلونَ، ووَقاكُم ما تَحذَرونَ. اقرؤوا على أهلِ مَودَّتي السَّلامَ، والخَلَفِ وخَلَفِ الخَلَفِ، حفِظَكم اللَّهُ، وحَفِظَ فِيكم نَبِيَّكُم، والسَّلامُ».
۴۷) شعیب بن سعد حریفیش (از علمای اهل سنت در قرن ۹) از برخی از راوایانی که مورد اعتمادش بودهاند روایت کرده است:
خدیجه کبری، روزی از روزها از سرور بشریت [حضرت محمد ص] درخواست کرد که نگاهی به میوهای از دارسالام [= بهشت] بیندازد. پس جبرئیل با دو سیب از بهشت نزد کسی که بر دو جهان برتری دارد، آمد و گفت: ای محمد! کسی که «برای هر چیزی اندازهای قرار داده است»، به تو میگوید: یکی را بخور و دیگری را به خدیجه کبری بخوران و با او همبستر شو، که من می خواهم از شما دو نفر، فاطمه زهرا را بیافرینم.
پس برگزیده خداوند آنچه را که روحالامین به آن اشاره و دستور داده بود، انجام داد.
پس هنگامی که کافران از ایشان خواستند که شق القمر را به آنها نشان دهد – و این زمانی بود که برای خدیجه آشکار شد که او به فاطمه باردار است – خدیجه گفت: «وای بر کسی که محمد را انکار کند، زیرا او بهترین رسولان و پیامبران است.» پس فاطمه از درون شکمش ندا داد: «مادرم! غمگین مباش و مترس، زیرا خدا با پدرم است.»
پس هنگامی که مدت بارداری او تمام شد و به پایان رسید، فاطمه را وضع حمل کرد پس از نور چهرهاش فضا روشن شد. و هرگاه برگزیده خدا [رسول الله ص] مشتاق بهشت و نعمتهای آن میشد، فاطمه را میبوسید و نسیم خوش او را میبویید و چون نفس پاکش را استنشاق میکرد، میفرمود: «به راستی که فاطمه حوریهای انسانی است.»
الروض الفائق فی المواعظ والرقائق (شعیب بن سعد الحریفیش م۸۱۰)، [نسخه خطی در کتابخانه نور] ص۲۱۷؛ إحقاق الحق، ج۱۰، ص۱۰؛ عوالم العلوم و المعارف، ج۱۱، ص۴۲
روي عن بعض الرواة الکرام: أنّ خديجة الكبرى رضی الله عنها تمنّت يوما من الأيّام على سيّد الأنام أن تنظر إلى بعض فاكهة دار السلام، فأتى جبريل إلى المفضّل على الكونين من الجنّة بتفّاحتين، و قال: يا محمّد! يقول لك من جعل لكلّ شيء قدرا: كُلْ واحدة، و أطعم الاخرى لخديجة الكبرى، و أغشیها، فإنّي خالق منكما فاطمة الزهراء.
ففعل المختار ما أشار به الأمين و أمر.
فلما سأله الکفار أن یریهم انشقاق القمر، و قد بان لخدیجة حملها بفاطمة و ظهر، قالت: خدیجة واخیبة من کذّب محمدا و هو خیر رسول و نبی. فنادت فاطمة من بطنها: یا أماه لاتحزنی و لاترهبی فإن الله مع أبی.
فلما تم أمد حملها و انقضی، وضعت فاطمة؛ فأشرق بنور وجهها الفضا. و کان المختار كلّما اشتاق إلى الجنّة و نعيمها، قبّل فاطمة و شمّ طيب نسيمها، فيقول حين يتنشّق نسمتها القدسيّة: «إنّ فاطمة لحوراء إنسيّة.»
۴۸) مرحوم مجلسی از کتاب العتیق غروی، بدون ذکر نام معصوم ع، دعایی را با عنوان «دعای تمجید» روایت کرده است که با این جمله شروع میشود: «اللَّهُمَّ أَنْتَ الْمُحِيطُ بِكُلِّ شَيْء». در فرازی از این دعا آمده است:
«و تو غذا میدهی و غذا داده نمیشوی» (انعام/۱۴)، «و نعمتهای تو به شمارش درنیاید» (نحل/۱۸)، «به هر که بخواهی دختر میبخشی، و به هر که بخواهی پسر میبخشی، و هر که را بخواهی عقیم میسازی.» (شوری/۴۹-۵۰)، «آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست را در شش روز آفریدی و هیچ خستگی به تو نرسید.» (ق/۳۸)، «خنداندی و گریاندی و میراندی و زنده کردی» (نجم/۴۳-۴۴) «و ثروتمند نمودی و فقیر گردانی، و [آفریدن] نشأهی دیگر بر توست.» (نجم/۴۷-۴۸) «قرآن را برای یادآوری آسان کردی» (قمر/۱۷)، «و هر چیزی را به اندازهای آفریدهای» (قمر/۴۹)، «و برای هر چیزی اندازهای قرار دادهای.» (طلاق/۳) در آفرینش تو هیچ نقص و کاستی نیست. «ملک/۳)
بحار الأنوار، ج۹۱، ص: ۱۷۴
كتاب العتيق الغروي دُعَاءُ التَّمْجِيدِ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْمُحِيطُ بِكُلِّ شَيْء …
… وَ أَنْتَ تَطْعَمُ وَ لَا تُطْعَمُ وَ لَا تُحْصَى نِعَمُكَ تَهَبُ لِمَنْ تَشَاءُ إِنَاثاً وَ تَهَبُ لِمَنْ تَشَاءُ الذُّكُورَ وَ تَجْعَلُ مَنْ تَشَاءُ عَقِيماً؛ خَلَقْتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ مَا مَسَّكَ مِنْ لُغُوبٍ؛ أَضْحَكْتَ وَ أَبْكَيْتَ وَ أَمَتَّ وَ أَحْيَيْتَ وَ أَغْنَيْتَ وَ أَقْنَيْتَ وَ عَلَيْكَ النَّشْأَةُ الْأُخْرَى يَسَّرْتَ الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ وَ خَلَقْتَ كُلَّ شَيْءٍ بِقَدَرٍ وَ جَعَلْتَ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً لَيْسَ فِي خَلْقِكَ تَفَاوُتٌ وَ لَا فُطُور …
تدبر
چنانکه در مقدمه سوره در بحث از تعداد آیات بیان شد (جلسه ۱۱۷۵ https://yekaye.ir/introduction-to-at-talaq/) در نیمی از مصاحف عثمانی (کوفه و مکه و مدنی اخیر) تقطیع آیه ۲ و ۳ همین طور است که در اینجا ارائه شده است؛ اما در نیم دیگر (بصره و شام و مدنی اول) دو عبارت کنار هم در «وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا» و «وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ» در یک آیه آمده است، که هریک دلالتهایی دارد که در ادامه بر هر دو مبنا نکاتی تقدیم میشود.
۱) «وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ»
حرکت در مسیر رشد (بلکه هر گونه حرکتی) نیازمند دو مولفه است: مانع مفقود باشد و مقتضی موجود؛ یعنی هم مسیر باز باشد و هم موتور محرکهای وجود داشته باشد.
تقوای الهی هم یعنی حرکت خود را بر اساس دستورات الهی تنظیم کردن؛ «وقی» به معنای باقی نگه داشتن است و «يَتَّقِ اللَّهَ» یعنی خود را همواره در مسیری که خدا تعیین کرده نگه میدارد.
روزی هم آن چیزی است که موتور محرکه بقای هر مخلوقی است؛ هر مخلوقی باید روزی دریافت کند تا بتواند به بقای خویش ادامه دهد.
نکته: خلاصه سبک زندگی اسلامی در قرآن کریم
آیه میفرماید کسی واقعا حرکت میکند و به رشد میرسد که تقوای الهی داشته باشد؛ زیرا چنین کسی هم با هیچ بنبستی مواجه نمیشود و خداوند هر مانعی را از پیش روی او برمیدارد و در هر بنبستی راه خروجی برای او قرار میدهد؛ و هم روزی و موتور محرکه او صددرصد و حتی در جاهایی که حسابش را هم نمی کند تأمین میشود.
۲) «وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»
به نظر میرسد تقوا و توکل لازم و ملزوم همدیگرند. کسی که تقوا در پیش گیرد و تمام زندگی خود را با دستورات خداوند تنظیم میکند، دیگر برای روزی و ادامه زندگیاش نیازی به حساب و کتابهای خودش ندارد؛ بلکه بر خدا توکل میکند و خداوند هم حساب و کتابهای لازم را برایش انجام میدهد.
نکته تخصصی سبک زندگی دینی: تلفیق عمیق تلاشگری و دلنبستن به نتیجه
خود همین ترکیب نشان میدهد که توکل بر خدا اصلا به معنای رها کردن زندگی و کسب و کار و … نیست؛ بلکه توکل به خدا لازمه تقواست و تقوا یعنی وظایفی که خدا بر عهده انسان گذاشته را بتمامه انجام دادن؛ پس مساله این است که اقدام برای تأمین معاش را از منظر وظیفه نگاه کنیم. پس هم کسی که اساسا برای تأمین معاش اقدام نمیکند از مدار تقوا خارج شده است و از این رو، توکلش واقعا توکل نیست؛ و هم کسی که گمان میکند وظیفهاش آن است که تا میتواند برای معاش تقلا کند تا معاش طبق محاسبات خود او حاصل شود، توکل را جدی نگرفته است؛ یعنی آنچه وظیفه ماست «اقدام کردن برای تأمین معاش» است، نه «تأمین معاش»؛ ما باید در حد وسع خود به نحو معقول برای تأمین معاش اقدام کنیم، اما اینکه این معاش چه مقدار برسد و چگونه برسد برعهده خداست نه برعهده ما. اگر اقدامی نکنیم تقوا نداریم و اگر اقدام کنیم و رسیدن به نتیجه را وابسته به تلاش خودمان بدانیم توکل نداریم؛ و آیه از ما میخواهد که هم تقوا داشته باشیم و هم توکل و این دو را در پیوند با هم ببینیم؛ نه به بهانه تقوا و انجام وظیفه، خود را به تکلف بیندازیم و گمان کنیم روزیمان (یا روزی افراد تحت تکفلمان) برعهده ماست؛ و نه به بهانه توکل، از انجام وظیفه کسب و کار فرار کنیم.
۳) «وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَايَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا»
شروع آیه با تعبیر «مِنْ حَيْثُ لَايَحْتَسِبُ» است و میانه آیه با تعبیر «فَهُوَ حَسْبُهُ»، و پایان آیه با تعبیر «قَدْ جَعَلَ اللهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا». اگر توجه کنیم که بحث بر سر انسان متقی است (مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ) شاید میخواهد تذکر دهد که مهمترین مبنا برای تقواپیشگی این است که انسان باید از سویی توجه داشته باشد که نظام محاسباتیاش غالبا درست نیست و خداوند عمده روزی وی را از راههای که وی حساب نمیکند به او میرساند؛ در عین حال این بدان معنا نیست که کار خدا در نفسالامر خویش بیحساب و کتاب است؛ بلکه خداوند برای هر چیزی اندازه و مقداری [و در نتیجه حساب و کتابی)قرار داده است؛ و انسان باید بفهمد که آن حساب و کتاب الهی برای او کافی است و اگر او آن گونه که خدا دستور داده زندگی خویش را تنظیم کند [= تقوای الهی در پیش گیرد] خداوند همیشه بهترینها را برای او مقدر خواهد کرد (حدیث۴۳).
۴) «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ»
انسان مومن، اگر تقوای الهی در پیش گیرد و حدود الهی را رعایت کند، هیچگاه نگران این نخواهد بود که مبادا از زندگی طیّب محروم شود و به معیشت ضنک گرفتار آید، چرا که خداوند روزیاش را ضمانت کرده است و خداوند بر انجام آنچه ضمانت کرده تواناست (الميزان، ج۱۹، ص۳۱۴[۳۸]).
۵) «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَايَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللهَ بَالِغُ أَمْرِهِ»
اگر ما وجود دست کم دو سطح را در خصوص انسانهای مومن جدی بگیریم (که شاید تعابیر مقربین و اصحاب یمین اشاره به همین دو سطح باشد)، این آیه را دست کم در دو سطح میتوان فهمید:
الف. کسی که تقوا را به حقیقت معنایش در پیش گیرد – که چنین چیزی فرض ندارد مگر اینکه معرفت به اسماء و صفات الهی پیدا کند و آنگاه با اجتناب از محرمات و خودداری از ترک واجبات، خالصانه در مسیر الهی گام نهد – لازمهاش آن است که هیچ انجام دادن یا ندادنی نخواهد مگر اینکه خدا خواسته باشد؛ و لازمه این آ» است که اراده خود را در اراده الهی مستهلک کند؛ پس کاری از او سر نمیزند مگر از اراده الهی. و لازمه این آن است که خودش و تمام آثار و اعمالی را که بر وجودش مترتب میشود مِلک طِلقِ خداوند سبحان ببیند که او هرگونه بخواهد میتواند در این تصرف کند؛ و این همان ولایت الله است که سرپرستی عبد خویش را عهدهدار میشود؛ پس هیچ ملکیتی حقیقتا برای او نمیماند مگر آنکه خداوند صاحب اختیار آن میشود؛ و کسی که چنین شد خداوند وی را از تنگناهای وهم و زندان شرکِ تعلق به اسباب ظاهری* نجات می دهد «و برای او برونشدی قرار میدهد و از راهی که حساب نمیکند او را روزی میدهد»:
در خصوص روزی مادی، یعنی او تاکنون روزی را ناشی از اسباب ظاهری دنیوی میدید و به آنها اعتماد میکرد و توجه نداشت که تمام این اسباب و عللی که روی آنها حساب باز کرده، همگی در قبال آن اموری که واقعا در تامین خواسته او دخیلاند همچون شعله کمسوی آتشی است در یک شب ظلمانی که حداکثر انسان اندکی مقابل پایش را میبیند و از کل پیرامون غافل میشود؛ در حالی که خداوند بر تمامی اسباب احاطه دارد و اوست که آنها را به نظمی که خودش میدانسته منظم کرده است و اذن تأثیر بدانها می داده است؛ نه کسی که هیچ علم و فهم درستی از زوایای پنهان این امور ندارد.
و روزی معنوی هم که حقیقت زندگی انسان در گروی آن است که واضح است که از اموری است که خود شخص حسابش را نمیکند و نمیداند از کجا بر وی وارد میشود. این سهم صالحین از اولیای خداوند.
ب. اما مومنان متوسط الحالی که البته اهل رعایت تقوا هستند ولی در درجات پایینتری از معرفت و عمل قرار دارند، از این ولایت الله در حد متناسب با اخلاص ایمان و عمل صالحشان بهرهمند میشود چرا که خداوند به نحو مطلق خود را ولی تمام مومنان و تقواپیشگان معرفی کرده است: «وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ» (آل عمران/۶۸)، «وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ» (جاثية/۱۹). و اینان به دین حق متدین میگردند و تلاش میکنند ورودشان در کارها و صدور کارها از ایشان مطابق با اراده خداوند (یعنی بر اساس تقوای الهی) و توکل بر او باشد که اراده خدا را به جای اراده خود در نظر بگیرند؛ پس اینان نیز از سعادت زندگی به اندازه خود بهرهمند میشوند و خداوند برایشان برونشدی قرار میدهد و از جایی که حسابش را هم نمیکردهاند روزی میدهد. البته به اندازهای که شرک در ایمان و عمل آنها رخنه کرده (چرا که با اینکه فرموده است: «وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً» (طه/۸۲)، و «وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» (المزمل/۲۰)؛ اما در عین حال فرمود: «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ» (يوسف/۱۰۶) و این را از آن مغفرت جامع استثناء کرد «إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ» (نساء/۴۸)) (الميزان، ج۱۹، ص۳۱۴-۳۱۶[۳۹]).
* پینوشت:
زندان شرکِ تعلق به اسباب ظاهری: اسباب و عللی که ما در دنیا روی آنها حساب باز کردهایم و به آنها تعلق خاطر داریم، یک نحوه شرکورزیدن را در وجود ما رقم زده است؛ زیرا گویی خدا بتنهایی نمیتواند کار خود را انجام دهد و نعوذ بالله این اسباب شریک و همراه خداوند باید باشند که بتواند کارش را انجام دهد. از این رو تعلق خاطر انسان به این اسباب، همچون گرفتار شدن به زندان شرک قلمداد شده است.
۶) «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ»
ابعاد نظام الهی بقدری فراتر از درک از درک متعارف انسانهاست که حتی انسان مومن و متقی هم روزیاش از فراتر از عرصه محاسباتش میرسد.
نکته تخصصی انسانشناسی
قبلا بیان شد که در قرآن تمامی مواردی که ماده «حسب» به صورت فعل به کار رفته ناظر به نوعی اشتباه در حساب و کتابهای انسانهاست؛ به طوری که در همگی میتوان کلمه «ظن» و «زعم» (گمان و پندار) با بار معنایی منفی را به کار برد. یعنی گویی یکی از مهمترین نکتههای دینداری این است که پی ببریم که بسیاری از حساب و کتابهای ما و پیشبینیهایی که بر اساس این حساب و کتابها انجام میدهیم درست نیست؛ و یکبار جدی باید در مدل محاسباتیمان در زندگی تجدید نظر کنیم. (جلسه ۹۶، تدبر۱ http://yekaye.ir/al-muminoon-023-115/ [۴۰])
۷) «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ … يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ»
اثر تقوا فقط در آخرت نيست؛ در رزق و روزی همین دنیا هم هست (تفسير نور، ج۱۰، ص۱۰۴) (همچنین احادیث ۱-۷ و ۱۰ و ۱۵-۱۷).
۸) « فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ … وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ … يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ»
با توجه به اینکه بحث درباره طلاق زن و شوهر بود و در پایان ایام عده، هم گزینه جدایی را مطرح کرد و هم گزینه باقی ماندن بر زندگی مشترک را، و سپس این تعبیر را به کار برد، میتوان نتیجه گرفت:
زن و شوهرى بعد از پایان ایام عده، چه از هم جدا شوند، و چه به زندگی مشترک ادامه دهند، اگر تقوا را مراعات كنند، مشمول لطف ويژه خداوند مىشوند (اقتباس از تفسير نور، ج۱۰، ص۱۰۶[۴۱]).
۹) «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ … يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ»
رعايت امور معنوى، در زندگى مادّى اثر گذار است. به تعبیر دیگر، امدادهاى غيبى، در همین زندگى انسان نقش مؤثرى دارند (تفسير نور، ج۱۰، ص۱۰۶).
۱۰) «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ … يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ»
با توجه به حدیث امام صادق ع که در تفسير عبارت فوق فرمودند: خداوند در آنچه به او داده بركت مىدهد (حدیث۲)، نتیجه میشود: هميشه رزق زياد وابسته به كار زياد نيست (تفسير نور، ج۱۰، ص۱۰۶).
۱۱) «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ … يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَايَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»
براى تأمين زندگى امروز، تقوا؛ و براى آينده، توكل لازم است. و شاید بر همین اساس بتوان گفت تقوا، مقدّم بر توكل است (تفسير نور، ج۱۰، ص۱۰۶)
۱۲) «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ … يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ»
حکایت
روایت شده است که روزی امیرالمومنین ع بر اسب خویش (دُلدُل) سوار شد تا جایی برود. در راه گذرشان به مسجد کوفه افتاد. ایستادند که دو رکعت نماز در آنجا بجا آورند و سپس ادامه مسیر بدهند و تنها بودند. وقتی به در مسجد رسیدند مردی را دیدند که آنجا ایستاده است. به او گفتند مراقب این باشد تا من داخل مسجد بروم و وقتی برگشتم اجرتی به تو میدهم. آن مرد افسار را از سر اسب بیرون آورد و رفت. وقتی حضرت نمازش تمام شد و بیرون آمد دید قنبر و جماعتی از مردم دور اسب جمع شدهاند و اسب افسار ندارد. فرمودند: سبحان الله! من میخواستم این دو درهم را به او بدهم.
پس آن دو درهم را به قنبر داد تا برود و افساری تهیه کند. وقتی قنبر وارد بازار شد همان مرد [که قنبر وی را ندیده بود و نمیشناخت] آن افسار را به دو درهم به وی فروخت.
وقتی قنبر برگشت حضرت رو به مردم کرد و فرمود: متعرض مال حرام نشوید و مال دیگران را بناحق نخورید وگرنه همان روز همان مقدار از روزیتان محروم میشوید؛ و هرکس که برایش ممکن باشد که مال دیگری را به نحو حرام تصرف کند ولی این کار را نکند خداوند همان روز همان مقدار را از جایی که حساب نمیکند به نحو حلال و طیب روزیاش کند که خداوند متعال فرمود: «از روزىهاى پاكيزهاى كه به شما دادهايم بخورید و در اين امر تجاوز ننماييد.» (طه/۸۱).
فقه القرآن، ج۲، ص۳۹
رَكِبَ عَلِيٌّ ع يَوْماً دُلْدُلَ لِيَخْرُجَ إِلَى مَوْضِعٍ. فَأَتَى مَسْجِدَ الْكُوفَةِ لِيُصَلِّيَ فِيهِ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ يَخْرُجَ؛ وَ كَانَ مُنْفَرِداً فَلَمَّا وَصَلَ إِلَى بَابِ الْمَسْجِدِ رَأَى رَجُلًا هُنَاكَ فَقَالَ: احْفَظْهَا لِأَدْخُلَ الْمَسْجِدَ فَإِذَا خَرَجْتُ أَعْطَيْتُكَ شَيْئاً. فَأَخَذَ الرَّجُلُ اللِّجَامَ مِنْ رَأْسِ الْبَغْلَةِ وَ مَضَى. فَلَمَّا خَرَجَ ع مِنَ الصَّلَاةِ فَإِذَا بِقَنْبَرٍ وَ جَمَاعَةٍ مِنَ النَّاسِ حَوْلَ الْبَغْلَةِ وَ لَمْ يَكُنْ عَلَيْهَا اللِّجَامُ. فَقَالَ ع: سُبْحَانَ اللَّهِ إِنِّي أَخَذْتُ دِرْهَمَيْنِ لِأَدْفَعَهُمَا إِلَيْهِ. فَدَفَعَهُمَا إِلَى قَنْبَرَ لِيَشْتَرِيَ بِهِمَا لِجَاماً. فَلَمَّا دَخَلَ قَنْبَرُ أَوَّلَ السُّوقِ فَإِذَا الرَّجُلُ بَاعَهُ بِدِرْهَمَيْنِ قُرَاضَةً. فَلَمَّا عَادَ أَقْبَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى النَّاسِ وَ قَالَ: لَا تَتَعَرَّضُوا لِلْحَرَامِ وَ لَا تَأْكُلُوا مَالَ غَيْرِكُمْ غَصْباً فَتُحْرَمُوا فِي يَوْمِكُمْ مِقْدَارَ ذَلِكَ مِنْ رِزْقِكُمْ. وَ كُلُّ مَنْ أَمْكَنَهُ أَنْ يَأْخُذَ مَالَ غَيْرِهِ عَلَى وَجْهِ الْحَرَامِ وَ لَا يَأْخُذُ فَاللَّهُ يَرْزُقُهُ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ مِقْدَارَ ذَلِكَ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ حَلَالًا طَيِّباً، قَالَ تَعَالَى: «كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ لا تَطْغَوْا فِيهِ».
۱۳) «وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللهَ بَالِغُ أَمْرِهِ»
چرا که کسی که بر خدا توکل کند خدا برایش کافی است؛ و خداوند چگونه کارش را به سرانجام میرساند؟
کسی که بر خدا توکل میکند خودش را از خواستههای نفسانی خویش عزل و اراده خدا و عملی که او خواسته را بر اراده خویش و عملی که خودش میخواهد ترجیح می دهد، به عبارت دیگر به دین خدا متدین میشود و به احکام او عمل میکند. با توجه به اینکه همه اسباب و علل وقوع اشیاءبه دست خداست و هر کاری بخواهد خواسته اوست که محقق میشود، کسی که چنین خود را در اراده خدا فانی کند، خداوند هم کارهای او را کفایت میکند. به تعبیر دیگر همه اسبابی که انسان برای کارهاش بدانها متشبث میشود تحت ملکیت و اراده خداوند است؛ پس وقتی کسی خود را تحت اراده خدا قرار داد در واقع همه اسبابی را که قرار است کاری انجام دهد با خود تنظیم کرده است و از این رو، خداوند به هر جایی که بخواهد او را میرساند (الميزان، ج۱۹، ص۳۱۴[۴۲]).
۱۴) «وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللهَ بَالِغُ أَمْرِهِ»
با توجه به اینکه مرجع ضمیر «ه» در «أَمْرِهِ» را چه بدانیم برای این آیه چند معنا فرض دارد که همگی میتواند مد نظر باشد:
الف. مرجع ضمیر «من یتوکل» باشد؛ یعنی وقتی کسی به خدا توکل کرد خداوند هم امور و کار آن شخص را به سرمنزل مقصود میرساند.
ب. مرجع ضمیر «الله» باشد؛ آنگاه مقصود از «امر» میتواند:
ب.۱. امر تکوینی باشد؛ و آنگاه اینکه این جمله چگونه به جمله قبل مرتبط میشود چند گونه میشود تقریر کرد:
ب.۱.۱. یعنی علت اینکه خدا او را بس است این است که خداوند امور مورد نظر خویش را در نظام عالم به سرانجام میرساند و هیچکس تاب ایستادن در برابر اراده تکوینی الهی را ندارد (مجمع البيان، ج۱۰، ص۴۶۱[۴۳])؛ به تعبیر دیگر، در اراده و خواست تمام افراد و حكومتها، احتمال شكست و ناكارآمدى و بن بست وجود دارد. تنها امرى كه شكست در آن راه ندارد، خواست و اراده خداوند است (تفسير نور، ج۱۰، ص۱۰۷)؛ پس کسی که امور خدا را به خدا واگذار میکند، کار وی نیز حتما به سرانجام خواهد رسید
ب.۱.۲. یعنی بدانید که خداوند کسی است که امور مورد نظر خودش به سرانجام میرساند چه در خصوص افرادی که بر او توکل کنند و چه کسانی که توکل نکنند (به نقل از مجمع البيان، ج۱۰، ص۴۶۱[۴۴])؛ اما کسی که بر خدا توکل کرده، چون خود را در مسیر اموری که خداوند میپسندد قرار داده پس حتما کارش به سرانجام میرسد.
ب.۲. امر تشریعی باشد؛ آنگاه یعنی اگر کسی با تقوا پیشه کردن و توکل خود را در مسیر امر تشریعی خداوند قرار داد بداند که خدا وی را کفایت میکند زیرا خداوند دستورات تشریعی خود را به سرمنزل مقصود خواهد رساند.
۱۵) «إِنَّ اللهَ بَالِغُ أَمْرِهِ»
حکایت
از حکیمه روایت شده است که گفت: روزی بر امام حسن عسگری (علیه السلام) وارد شدم و ایشان فرمودند: «ای عمه، امشب خانه من بمان، زیرا خداوند آن جانشین را در آن آشکار خواهد کرد.»
گفتم: «و از چه کسی؟»
فرمود: «از نرگس.»
گفتم: «اما من هیچ نشانهای از بارداری در نرگس نمیبینم.»
فرمود: «ای عمه، حکایت او همانند حکایت مادر موسی است که بارداریاش تا زمان تولدش آشکار نبود.»
پس شب را در خانه کنار نرگس ماندم. وقتی نیمهشب فرا رسید، با هم نماز شب خواندیم. با خود فکر کردم: «طلوع نزدیک است و آنچه امام حسن ع گفته هنوز اتفاق نیفتاده است!»
همان موقع امام ع از اتاقش مرا ندا داد: «عجله نکن!»
پس با شرمندگی به اتاق برگشتم. نرگس به استقبالم آ«د در حالی که میلرزید. پس او را به سینهام چسباندم و بر او «قل هو الله احد»، «انا انزلناه» و «آیة الکرسی» خواندم. پس طفل در شکم او پاسخ داد و مانند من خواند! سپس نوری در خانه درخشید.» نگاه کردم و طفل را پایین او دیدم که رو به قبله و در حال سجده برای خداوند متعال است.
پس او را برداشتم و امام (علیه السلام) از اتاق مرا صدا زد: «پسرم را نزد من بیاور، عمه!»
پس او را نزد ایشان آوردم و زبانش را در دهانش گذاشت و او را در دامنش نشاند و فرمود: «پسرم، به اذن خدا سخن بگو.»
پس او گفت: «أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِيعِ الْعَلِيمِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ: به خدای شنوا و دانا از شیطان رانده شده پناه میبرم. به نام خداوند بخشنده و مهربان.» «و ما اراده کردیم که بر مستضعفان در زمین منت نهیم و آنها را پیشوایان و وارثان قرار دهیم و در زمین به آنها قدرت دهیم و به فرعون و هامان و لشکریانشان از آنها آنچه را که از آن میترسیدند نشان دهیم.» (قصص/۵-۶) و درود خدا بر محمد مصطفی، و علی مرتضی، و فاطمه زهرا، و حسن، و حسین، و علی بن الحسین، و محمد بن علی، و جعفر بن محمد، و موسی بن جعفر، و علی بن موسی، و محمد بن علی، و علی بن محمد، و حسن بن علی، پدرم، باد.
حکیمه ادامه داد: و پرندگان سبز رنگ* ما را احاطه کردند. ابومحمد به یکی از آنها نگاه کرد. آن را صدا زد و به او گفت: «او را در پناه خود بگیر و حفظ کن تا زمانی که خدا به آن اجازه دهد، زیرا خدا «به انجام رساننده امر خویش است».
از ایشان پرسیدم: این پرنده چیست و این پرندگان کدامند؟»
فرمود: «این جبرئیل است و اینها فرشتگان رحمت هستند.» سپس فرمود: ای عمه، او را به مادرش بازگردان «تا چشمش [بدو] روشن شود و غم نخورد و بداند كه وعده خدا درست است، ولى بيشتر مردم نمىدانند.» (قصص/۱۳) پس او را به مادرش برگرداندم.
حکیمه ادامه داد: وقتی به دنیا آمد، کاملا پاک و تمیز بود که نیازی به شستن نداشت و بر بازوی راستش نوشته شده بود: «حق آمد و باطل نابود شد. بیشک باطل همواره نابود شدنی است.» (اسراء/۸۱).
*پینوشت:
اینکه فرشتگان خداوند به صورت پرندگان تمثل پیدا کنند در احادیث دیگری هم مطرح شده است؛ و واضح است که این وضعیت یک حالت تمثل بوده است؛ نه اینکه فرشته پرنده باشد.
الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۴۵۵-۴۵۶؛ كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج۲، ص۴۹۸
عَنْ حَكِيمَةَ قَالَتْ: دَخَلْتُ يَوْماً عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ ع فَقَالَ: يَا عَمَّةِ بِيتِي عِنْدَنَا اللَّيْلَةَ فَإِنَّ اللَّهَ سَيُظْهِرُ الْخَلَفَ فِيهَا.
قُلْتُ: وَ مِمَّنْ؟
قَالَ: مِنْ نَرْجِسَ.
قُلْتُ: فَلَسْتُ أَرَى بِنَرْجِسَ حَمْلًا.
قَالَ: يَا عَمَّةِ إِنَّ مَثَلَهَا كَمَثَلِ أُمِّ مُوسَى لَمْ يَظْهَرْ حَمْلُهَا بِهَا إِلَّا وَقْتَ وِلَادَتِهَا.
فَبِتُّ أَنَا وَ هِيَ فِي بَيْتٍ. فَلَمَّا انْتَصَفَ اللَّيْلُ صَلَّيْتُ أَنَا وَ هِيَ صَلَاةَ اللَّيْلِ. فَقُلْتُ فِي نَفْسِي: قَدْ قَرُبَ الْفَجْرُ وَ لَمْ يَظْهَرْ مَا قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ!
فَنَادَانِي أَبُو مُحَمَّدٍ ع مِنَ الْحُجْرَةِ: لَا تَعْجَلِي!
فَرَجَعْتُ إِلَى الْبَيْتِ خَجِلَةً. فَاسْتَقْبَلَتْنِي نَرْجِسُ وَ هِيَ تَرْتَعِدُ. فَضَمَمْتُهَا إِلَى صَدْرِي وَ قَرَأْتُ عَلَيْهَا «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» وَ «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ» وَ «آيَةَ الْكُرْسِيِّ». فَأَجَابَنِي الْخَلَفُ مِنْ بَطْنِهَا يَقْرَأُ كَقِرَاءَتِي! قَالَتْ: وَ أَشْرَقَ نُورٌ فِي الْبَيْتِ. فَنَظَرْتُ فَإِذَا الْخَلَفُ تَحْتَهَا سَاجِدٌ لِلَّهِ تَعَالَى إِلَى الْقِبْلَةِ.
فَأَخَذْتُهُ، فَنَادَانِي أَبُو مُحَمَّدٍ ع مِنَ الْحُجْرَةِ: هَلُمِّي بِابْنِي إِلَيَّ يَا عَمَّةِ!
قَالَتْ: فَأَتَيْتُهُ بِهِ فَوَضَعَ لِسَانَهُ فِي فِيهِ وَ أَجْلَسَهُ عَلَى فَخِذِهِ وَ قَالَ: انْطِقْ يَا بُنَيَّ بِإِذْنِ اللَّهِ.
فَقَالَ: أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِيعِ الْعَلِيمِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ». وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ جَعْفَرِ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ أَبِي.
قَالَتْ حَكِيمَةُ: وَ غَمَرَتْنَا طُيُورٌ خُضْرٌ. فَنَظَرَ أَبُو مُحَمَّدٍ إِلَى طَائِرٍ مِنْهَا. فَدَعَاهُ فَقَالَ لَهُ: خُذْهُ وَ احْفَظْهُ حَتَّى يَأْذَنَ اللَّهُ فِيهِ فَ«إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ».
قَالَتْ حَكِيمَةُ: قُلْتُ لِأَبِي مُحَمَّدٍ: مَا هَذَا الطَّائِرُ وَ مَا هَذِهِ الطُّيُورُ؟ قَالَ: هَذَا جَبْرَئِيلُ وَ هَذِهِ مَلَائِكَةُ الرَّحْمَةِ. ثُمَّ قَالَ: يَا عَمَّةِ رُدِّيهِ «إِلَى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ» فَرَدَدْتُهُ إِلَى أُمِّهِ.
قَالَتْ حَكِيمَةُ: وَ لَمَّا وُلِدَ كَانَ نَظِيفاً مَفْرُوغاً مِنْهُ وَ عَلَى ذِرَاعِهِ الْأَيْمَنِ مَكْتُوبٌ «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً».
شیخ صدوق نیز این واقعه با سه واسطه از موسی بن محمد (از نوادگان امام کاظم ع) از حکیمه خاتون با عباراتی اندک متفاوت در كمال الدين و تمام النعمة، ج۲، ص۴۲۴-۴۲۵ روایت کرده است[۴۵] و موسی بعد از این نقل می گوید مطلب را از عقبه (خادم امام حسن ع) پرسیدم و او هم گفته های حکیمه را تأیید کرد.
۱۶) «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً»
متناسب با اینکه مقصود از «جعل» در اینجا چه باشد، درباره مقصود از اینکه خداوند برای هر چیزی قدر و اندازهای قرار داده گزینههای متعددی متصور است:
الف. جعل تکوینی مد نظر باشد؛ یعنی شبیه تعبیری که در جای دیگر فرمود: «إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ» (قمر/۴۹) ویا فرمود: «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (حجر/۲۱)؛ آنگاه مقصود این است که:
الف.۱. خداوند برای هر چیزی مقدار و محدودهای قرار داده که در متن واقعیت نه از آن بیشتر میشود و نه کمتر، نه از آن محدوده جلو میافتد و نه عقب میماند (مجمع البيان، ج۱۰، ص۴۶۱[۴۶]).
الف.۲. خداوند برای هر چیزی یک اندازه و نهایتی قرار داده است که آن چیز حتما به آن حد و نهایت میرسد (اقتباس از مجمع البيان، ج۱۰، ص۴۶۱[۴۷]).
الف.۳. …
ب. جعل تشریعی مد نظر باشد؛ یعنی شبیه تعبیری که در آیه «ما كانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فيما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً» (احزاب/۳۸) نیز احتمالش وجود دارد؛ آنگاه مقصود این است که:
ب.۱. برای هر چیزی به حسب مصلحتی که میدانسته حکم اباحه یا وجوب و حرمت ویا مستحب و مکروه قرار داده است؛ چنانکه برخی از اینها در بحث طلاق و عده مطرح شد (به نقل از مجمع البيان، ج۱۰، ص۴۶۱[۴۸]).
ب.۲. خداوند یک دستوراتی دارد که هریک حدو اندازهای دارد و آن را در همان حد و اندازهاش از ما طلب میکند (مثلا روزه واجب است اما این وجوبش برای شخص سالم است و کسی مریض شد وجوب روزه شامل حال او نمیشود و خدا او را بابت روزه نگرفتن مواخذه نمیکند).
ب.۳. …
۱۷) «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً»
فراز «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً» (با احتمالات مختلفی که دربارهاش اشاره شد) میتواند ناظر به تک تک فرازهای قبلی که در این آیه یا آیات قبل گذشت (با همه احتمالاتی که در خصوص هریک قابل ذکر است و بعضا اشاره شد) در نظر گرفته شود و این ناظر بودن به هریک، دلالتهای لطیفی دارد که با توجه به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در بیش از یک معنا بعید نیست که همگی مد نظر بوده باشد که تنها به برخی اشاره میشود:
الف. ناظر به «إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ» باشد؛ آنگاه میخواهد بفرماید:
الف.۱. اینکه خداوند حتما امرش را به سرانجام میرساند معنایش این نیست که این به سرانجام رساندن بیحساب و کتاب باشد؛ خیر، همه چیز اندازه و حساب و کتاب دارد ولی خداست که اندازه و حساب و کتاب همه چیز را خودش مقدر کرده و بدانها آگاهی کامل دارد و لذا تنها اوست که میتواند با رعایت حساب و کتاب، هرکاری که میخواهد را به سرانجام برساند.
الف.۲. اینکه خداوند کار آن بنده را به سرانجام میرساند به این معنا نیست که آن بنده دقیقا آن طوری که دلش میخواسته حاصل میشود؛ بلکه خداوند نظامی در عالم قرار داده، که طبق آن نظام و اندازه و مقدارها، بهترین وضعیت را برای آن بنده رقم میزند، ولو او با ذهنیت خودش چیز دیگری را میخواسته است.
الف.۳. …
ب. ناظر به «مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» باشد؛ آنگاه میخواهد بفرماید:
ب.۱. اگر فرموده هرکس به خدا توکل کند خدا برایش بس است چون خدا قدر و اندازه همه چیز را خودش قرار داده است و اغلب از آنها آگاه نیستند، لذا خدا میتواند کار او را به نحوی که هیچکس حسابش را هم نمیکند پیش ببرد.
ب.۲. معناى توكل ما و اینکه خدا برای کسی که توکل کند کافی است، آن نيست كه شخص به همه خواستههاى خود مىرسد، زيرا تمام امور هستى قانونمند است و حساب و كتاب دارد (تفسير نور، ج۱۰، ص۱۰۷).
ب.۳. …
ج. ناظر به «يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَايَحْتَسِبُ» باشد؛ آنگاه میخواهد بفرماید:
ج.۱. آنجایی که شخص حساب نکرده و روزیاش از آنجا به وی میرسد بدین جهت است که خداوند قدر و اندازهای برای هر چیزی قرار داده بود و آنجا دقیقا همان قدر و اندازه آن شیءبوده است.
ج.۲. اینکه گفتیم از جایی که او حساب نکرده روزی میدهد معنایش بیحساب و کتاب بودن نظام عالم نیست؛ لذا برای اینکه این ذهنیت پیش نیاید در عین حال که آیه را با این تعبیر شروع کرد که روزی از جایی میرسد که حساب نشده بود، با این تعبیر ختم کرد که همه چیز قدر و اندازه معین دارد و نظام عالم بیحساب نیست.
ج.۳. …
د. ناظر به «مَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا» باشد؛ آنگاه میخواهد بفرماید:
د.۱. آن محل خرجی که خدا قرار داده، بر اساس قدر و اندازههایی است که خداوند از اول قرار داده بود و شما از آ» بیاطلاع بودید.
د.۲. خود این رویه که تقوا موجب خروج از بنبستها میشود یک قدر و اندازهای است که خداوند در نظام عالم قرار داده است.
د.۳. …
ه. ناظر به « أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ» باشد؛ آنگاه میخواهد بفرماید:
ه.۱. اگر اصل شهادت دادن برای طلاق را لازم شمردیم و رویه شهادت دادن را به طور خاصی تعریف کردیم که حتما دوتا شاهد عادل باید باشد و حتما برای خدا شهادت دهید مصداقی از قدر و اندازههایی است که خداوند برای هر چیزی قرار داده است.
ه.۲. اگر این احکام را برای شهادت دادن مطرح کردیم به خاطر نظام محاسباتیای است که در عالم قرار دادهایم که به بهترین وجه ممکن شما را به اهداف زندگی اجتماعی برساند.
ه.۳. …
به همین ترتیب میتواند:
ناظر به «فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ» باشد؛
ناظر به « لَاتَدْرِي لَعَلَّ اللهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْرًا» باشد؛
ناظر به «مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ» باشد؛
ناظر به «لَاتُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلَايَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ» باشد؛
ناظر به «اتَّقُوا اللهَ» باشد؛
ناظر به «إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ» باشد.
[۱] . القرءاة المعروفة : «وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ».
في حرفِ عبد الله: «ومن يتوكل على الله حق توكله فهو حسبه» بزيادة الكلمتين.
[۲] . قرأ قالون وأبو عمرو والكسائي وأبو جعفر واليزيدي والحسن «فَهْوَ» بسكون الهاء.
وقرأ الباقون «فَهُوَ» بضمها.
[۳] . قرأ حفص وجبلة عن المفضل عن عاصم وأبان وجماعة عن أبي عمرو ويعقوب وطلحة بن مُصَرِّف وزيد بن علي والأعمش «بالِغُ أَمْرِهِ» على الإضافة، من إضافة اسم الفاعل إلى معموله، وهو المفعول.
. وقرأ باقي السبعة وأبو جعفر وخلف «بَالِغٌ أَمْرَهُ» بالرفع والتنوين، ونصب «أمره» على الأصل في إعمال اسم الفاعل.
وقرأ ابن أبي عبلة وداود بن أبي هند وعصمة عن أبي عمرو وابن أبي حماد عن أبي بكر عن عاصم «بالغٌ أَمْرُهُ» أي نافِذٌ أَمْرُهُ، أي: إن الله يبلغ أمره وينفذ ، فهو فاعل، أو مبتدأ خبره مقدم.
. وقرأ المفضل: «بالغاً أَمْرُهُ» بالنصب ورفع «أَمْرُهُ»، والمفعول محذوف أي: ماشاء. وخرجه الزمخشري على أنَّ «بالغاً» حال، وخبر «إنّ» هو قوله تعالى: «قد جعل الله». قال أبو حيان ويجوز أن تخرج هذه القراءة على قول من ينصب بإنّ الجزأين…»، وهي لغة ضعيفة.
. وقرأ المفضل «بالغاً أَمْرَهُ» بالغاً : بالنصب، على التخريجين السابقين، وفاعله ضمير مستتر، أي: الله سبحانه وتعالى، وأمره بالنصب مفعول به. على تقدير: إن الله يَبْلُغ مايشاء، أي يصل إلى مايشاء.
[۴] . قرأ حفص عن عاصم «بالِغُ» بغير تنوين «أَمْرِهِ» بالجر على الإضافة؛ و الباقون «بالغٌ» بالتنوين أمرَه بالنصب و في الشواذ قراءة داود بن أبي هند «أن الله بالغٌ» بالتنوين «أمرُه» بالرفع
الحجة: قال أبو علي قوله بالغ أمره على سيبلغ أمره فيما يريده فيكم فهذا هو الأصل و هو حكاية حال و من أضاف حذف التنوين استخفافا و المعنى معنى ثبات التنوين مثل عارِضٌ مُمْطِرُنا … و من قرأ بالغ أمره فالمعنى أمره بالغ ما يريده الله به و قد بلغ أمر الله ما أراده فالمفعول على ما رأيت محذوف.
[۵] . القراءة المعروفة : «بَالِغٌ» مُنوَّنٌ، «أَمْرَهُ» نصب
حفص، وأبانُ، [ناخوانا] وشيبة، وطلحة، وابن أبي ليلى: «بَالِغُ» غيرُ مُنوَّن، «أمرِه» بجر الرَّاءِ، على الإضافة.
داود بن أبي هند [ناخوانا]، وعصمة عن أبي عمرو، والسَّمّانُ عن طلحة: «أمرُه» برفع الرَّاءِ، (بالغٌ) مُنوَّن.
وعن المفضل: «بَالِغاً» منصوبٌ مُنوَّنٌ، «أمرُه» برفع الرَّاءِ.
[۶] . «إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِه» مضاف، شيبة بن نصاح، وأحمد بن موسى اللؤلؤي و محبوب بن الحسن، وعبد الوارث غير أبي معمر، والقصبي طريق الخزاعي جميعاً عن أبي عمرو، والزبيري عن يعقوب، وحفص عن عاصم، والكسائي، وجبلة كلاهما عن المفضل عنه عن أبان، وطلحة، وابن أبي ليلى بالوجهين، الخزاعي عن المفضل، «بَالِغٌ» بالتنوين، «أَمْرُه» بالرفع، عصمة بن عروة، وعدي بن الفضل كلاهما عن أبي عمرو، وحماد بن عمرو إلا الأسدي، والضحاك بن ميمون معاً عن عاصم، وعبد الرحمن بن أبي حماد عن أبي بكر عنه.
[۷] . قرأ بإدغام الدال في الجيم أبو عمرو وهشام وحمزة والكسائي وخلف. وقراءة الباقين بالإظهار (معجم القراءات، ج۹، ص ٥٠٤)
[۸] . قراءة الجمهور «قَدْراً» بسكون الدال.
وقراءة جناح بن حبيش «قَدَراً» بفتحها.
ومعنى القراءتين واحد.
[۹] . «لكل شيء قَدَرا» بفتحِ الدَّالِ : ابنُ مِقسَمٍ، وجَناحُ بنُ حُبَيش.
[۱۰] . و أخرج الخطيب في تاريخه من طريق جويبر عن الضحاك عن ابن عباس في قوله وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ الآية قال نزلت هذه الآية في ابن لعوف بن مالك الأشجعي و كان المشركون أسروه و أوثقوه و أجاعوه فكتب إلى أبيه أن ائت رسول الله ص فاعلمه ما أنا فيه من الضيق و الشدة فلما أخبر رسول الله ص قال له رسول الله ص اكتب اليه و أخبره و مره بالتقوى و التوكل على الله و أن يقول عند صباحه و مسائه لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ فلما ورد عليه الكتاب قرأه فأطلق الله وثاقه فمر بواديهم التي ترعى فيه إبلهم و غنمهم فاستاقها فجاء بها إلى النبي ص فقال يا رسول الله انى اغتلتهم بعد ما أطلق الله وثاقي فحلال هي أم حرام قال بل هي حلال إذا شئنا خمسنا فانزل الله «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ من الشدة و الرخاء قَدْراً يعنى أجلا و قال ابن عباس من قرأ هذه الآية عند سلطان يخاف غشمه أو عند موج يخاف الغرق أو عند سبع لم يضره شي من ذلك.
[۱۱] . وَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ: مَنْ آتَاهُ اللَّهُ بِرِزْقٍ لَمْ يَتَخَطَّ إِلَيْهِ رِجْلُهُ وَ لَمْ يَشُدَّ إِلَيْهِ رِكَابَهُ وَ لَمْ يَتَعَرَّضْ لَهُ كَانَ مِمَّنْ ذَكَرَ اللَّهُ فِي السَّمَاءِ وَ قَرَأَ ص وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب.
[۱۲] . رَوَى السَّكُونِيُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ عَلِيٌّ ع مَنْ أَتَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِرِزْقٍ لَمْ يَخْطُ إِلَيْهِ بِرِجْلِهِ وَ لَمْ يَمُدَّ إِلَيْهِ يَدَهُ وَ لَمْ يَتَكَلَّمْ فِيهِ بِلِسَانِهِ وَ لَمْ يَشُدَّ إِلَيْهِ ثِيَابَهُ وَ لَمْ يَتَعَرَّضْ لَهُ كَانَ مِمَّنْ ذَكَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كِتَابِهِ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب.
[۱۳] . و أخرج ابن حبان في الضعفاء و البيهقي في شعب الايمان و العسكري في الأمثال عن على قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم انما تكون الصنيعة إلى ذى دين أو حسب و جهاد الضعفاء الحج و جهاد المرأة حسن التبعل لزوجها و التودد نصف الايمان و ما عال امرؤ على اقتصاد و استنزلوا الرزق بالصدقة و أبى الله ان يجعل أرزاق عباده المؤمنين الا من حيث لا يحتسبون
[۱۴] . الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُخْتَصِّ بِالتَّوْحِيدِ الْمُتَقَدِّمِ بِالْوَعِيدِ الْفَعَّالِ لِمَا يُرِيدُ الْمُحْتَجِبِ بِالنُّورِ دُونَ خَلْقِهِ ذِي الْأُفُقِ الطَّامِحِ وَ الْعِزِّ الشَّامِخِ وَ الْمُلْكِ الْبَاذِخِ الْمَعْبُودِ بِالْآلَاءِ رَبِّ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ أَحْمَدُهُ عَلَى حُسْنِ الْبَلَاءِ وَ فَضْلِ الْعَطَاءِ وَ سَوَابِغِ النَّعْمَاءِ وَ عَلَى مَا يَدْفَعُ رَبُّنَا مِنَ الْبَلَاءِ حَمْداً يَسْتَهِلُّ لَهُ الْعِبَادُ وَ يَنْمُو بِهِ الْبِلَادُ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ لَمْ يَكُنْ شَيْءٌ قَبْلَهُ وَ لَا يَكُونُ شَيْءٌ بَعْدَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً ص عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اصْطَفَاهُ بِالتَّفْضِيلِ وَ هَدَى بِهِ مِنَ التَّضْلِيلِ اخْتَصَّهُ لِنَفْسِهِ وَ بَعَثَهُ إِلَى خَلْقِهِ بِرِسَالاتِهِ وَ بِكَلَامِهِ يَدْعُوهُمْ إِلَى عِبَادَتِهِ وَ تَوْحِيدِهِ وَ الْإِقْرَارِ بِرُبُوبِيَّتِهِ وَ التَّصْدِيقِ بِنَبِيِّهِ ص بَعَثَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ صَدْفٍ عَنِ الْحَقِّ وَ جَهَالَةٍ بِالرَّبِّ وَ كُفْرٍ بِالْبَعْثِ وَ الْوَعِيدِ فَبَلَّغَ رِسَالاتِهِ وَ جَاهَدَ فِي سَبِيلِهِ وَ نَصَحَ لِأُمَّتِهِ وَ عَبَدَهُ حَتَّى أَتَاهُ الْيَقِينُ- صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ كَثِيراً
[۱۵] . أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ أَبْرَمَ الْأُمُورَ وَ أَمْضَاهَا عَلَى مَقَادِيرِهَا فَهِيَ غَيْرُ مُتَنَاهِيَةٍ عَنْ مَجَارِيهَا دُونَ بُلُوغِ غَايَاتِهَا فِيمَا قَدَّرَ وَ قَضَى مِنْ ذَلِكَ وَ قَدْ كَانَ فِيمَا قَدَّرَ وَ قَضَى مِنْ أَمْرِهِ الْمَحْتُومِ وَ قَضَايَاهُ الْمُبْرَمَةِ مَا قَدْ تَشَعَّبَتْ بِهِ الْأَخْلَافُ وَ جَرَتْ بِهِ الْأَسْبَابُ وَ قَضَى مِنْ تَنَاهِي الْقَضَايَا بِنَا وَ بِكُمْ إِلَى حُضُورِ هَذَا الْمَجْلِسِ الَّذِي خَصَّنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ لِلَّذِي كَانَ مِنْ تَذَكُّرِنَا آلَاءَهُ وَ حُسْنَ بَلَائِهِ وَ تَظَاهُرَ نَعْمَائِهِ فَنَسْأَلُ اللَّهَ لَنَا وَ لَكُمْ بَرَكَةَ مَا جَمَعَنَا وَ إِيَّاكُمْ عَلَيْهِ وَ سَاقَنَا وَ إِيَّاكُمْ إِلَيْهِ ثُمَّ إِنَّ فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ ذَكَرَ فُلَانَةَ بِنْتَ فُلَانٍ وَ هُوَ فِي الْحَسَبِ مَنْ قَدْ عَرَفْتُمُوهُ وَ فِي النَّسَبِ مَنْ لَا تَجْهَلُونَهُ وَ قَدْ بَذَلَ لَهَا مِنَ الصَّدَاقِ مَا قَدْ عَرَفْتُمُوهُ فَرُدُّوا خَيْراً تُحْمَدُوا عَلَيْهِ وَ تُنْسَبُوا إِلَيْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ.
[۱۶]. سند وی چنین است: عَنِ ابْنِ بَابَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنُ الْحَسَنِ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَصْفَهَانِيِّ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ النَّخَعِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
[۱۷] . در مصباح کفعمی آمده است: رَأَيْتُ فِي كِتَابِ قِصَصِ الْأَنْبِيَاءِ لِسَعِيدِ بْنِ هِبَةِ اللَّهِ الرَّاوَنْدِيِّ أَنَّ هَذَا الدُّعَاءَ عَلَّمَهُ جَبْرَئِيلُ ع لِيُوسُفَ ع فَدَعَا بِهِ فَخَرَجَ مِنْهُ وَ هُوَ اللَّهُمَّ إِنِّيأَسْأَلُكَ بِأَنَّ لَكَ الْحَمْدَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَ لِي مِنْ أَمْرِي فَرَجاً وَ مَخْرَجاً وَ تَرْزُقَنِي مِنْ حَيْثُ أَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَيْثُ لَا أَحْتَسِبُ وَ رَأَيْتُ هَذَا الدُّعَاءَ بِعَيْنِهِ فِي تَفْسِيرِ الطَّبْرِسِيْ وَ تَفْسِيرِ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ وَ لَمَّا دَعَا بِهِ جَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنَ الْجُبِّ فَرَجاً وَ مِنْ كَيْدِ المَرْأَةِ مَخْرَجاً وَ أَتَاهُ مَلِكُ مِصْرَ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ.
[۱۸] . وَ قَالَ ص مَنْ جَاعَ أَوِ احْتَاجَ وَ كَتَمَهُ مِنَ النَّاسِ وَ مَضَى إِلَى اللَّهِ تَعَالَى كَانَ حَقّاً عَلَيْهِ أَنْ يَفْتَحَ لَهُ رِزْقَ سَنَةٍ حَلَالًا.
[۱۹] . قَالَ ص مَنْ جَاعَ أَوِ احْتَاجَ فَكَتَمَهُ النَّاسَ وَ أَفْشَاهُ إِلَى اللَّهِ كَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يَرْزُقَهُ رِزْقَ سَنَةٍ مِنَ الْحَلَالِ.
[۲۰] . و أخرج سعيد بن منصور و البيهقي في شعب الايمان عن عمر بن الخطاب رضى الله عنه قال قال رسول الله ص لو انكم تتوكلون على الله حق توكله لرزقكم كما يرزق الطير تغدو خماصا و تروح بطانا
[۲۱] . در همانجا از ابن عباس نقل کرده است که خداوند به حضرت عیسی ع وحی کرد:
مرا در قبال خودت برای دغدغههایت قرار بده، و مرا ذخیرهای برای معادت قرار بده، و بر من توکل کن تا تو را کفایت کنم و به ولایت غیر من تن مده که تو را خوار سازم.
أخرج عبد الله ابنه في زوائد الزهد عن ابن عباس رضى الله عنهما قال أوحى الله إلى عيسى اجعلنى من نفسك لهمك و اجعلنى ذخرا لمعادك و توكل على أكفك و لا تول غيرى فأخذلك.
[۲۲] . عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» فَقَالَ التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ دَرَجَاتٌ فَمِنْهَا أَنْ تَثِقَ بِهِ فِي أُمُورِكَ كُلِّهَا فَمَا فَعَلَ بِكَ كُنْتَ عَنْهُ رَاضِياً تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يُؤْتِكَ إِلَّا خَيْراً وَ فَضْلًا وَ تَعْلَمُ أَنَّ الْحُكْمَ فِي ذَلِكَ لَهُ فَتَوَكَّلْتَ عَلَى اللَّهِ بِتَفْوِيضِ ذَلِكَ إِلَيْهِ وَ وَثِقْتَ بِهِ فِيهَا وَ فِي غَيْرِهَا.
[۲۳] . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنْ يَحْيَى بْنِ الْمُبَارَكِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ أُعْطِيَ ثَلَاثاً لَمْ يُمْنَعْ ثَلَاثاً مَنْ أُعْطِيَ الدُّعَاءَ أُعْطِيَ الْإِجَابَةَ وَ مَنْ أُعْطِيَ الشُّكْرَ أُعْطِيَ الزِّيَادَةَ وَ مَنْ أُعْطِيَ التَّوَكُّلَ أُعْطِيَ الْكِفَايَةَ ثُمَّ قَالَ أَ تَلَوْتَ كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ وَ قَالَ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ قَالَ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ
[۲۴] . حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: يَا مُعَاوِيَةُ مَنْ أُعْطِيَ ثَلَاثَةً لَمْ يُحْرَمْ ثَلَاثَةً مَنْ أُعْطِيَ الدُّعَاءَ أُعْطِيَ الْإِجَابَةَ وَ مَنْ أُعْطِيَ الشُّكْرَ أُعْطِيَ الزِّيَادَةَ وَ مَنْ أُعْطِيَ التَّوَكُّلَ أُعْطِيَ الْكِفَايَةَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ: «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» وَ يَقُولُ «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ» وَ يَقُولُ «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُم».
[۲۵] . اضْطَجِعْ بَيْنَ رَكْعَتَيِ الْفَجْرِ وَ رَكْعَتَيِ الْغَدَاةِ عَلَى يَمِينِكَ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ وَ قُلْ فِي ضَجْعَتِكَ- اسْتَمْسَكْتُ بِعُرْوَةِ اللَّهِ الْوُثْقَى الَّتِي لَا انْفِصامَ لَها وَ اعْتَصَمْتُ بِحَبْلِ اللَّهِ الْمَتِينِ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شَرِّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شَرِّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ، سُبْحَانَ رَبِّ الصَّبَاحِ فَالِقِ الْإِصْبَاحِ؛ سُبْحَانَ رَبِّ الصَّبَاحِ فَالِقِ الْإِصْبَاحِ؛ سُبْحَانَ رَبِّ الصَّبَاحِ فَالِقِ الْإِصْبَاحِ؛ ثُمَّ تَقُولُ بِسْمِ اللَّهِ وَضَعْتُ جَنْبِي لِلَّهِ فَوَّضْتُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ أَطْلُبُ حَاجَتِي مِنَ اللَّهِ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ حَسْبِيَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً اللَّهُمَّ وَ مَنْ أَصْبَحَ وَ حَاجَتُهُ إِلَى مَخْلُوقٍ فَإِنَّ حَاجَتِي وَ رَغْبَتِي إِلَيْكَ وَ تَقْرَأُ خَمْسَ آيَاتٍ مِنْ آخِرِ آلِ عِمْرَانَ إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَى قَوْلِهِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ «۱» وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مِائَةَ مَرَّةٍ.
[۲۶] . وَ قَدْ رُوِيَ أَنَّهُ يَقُولُ فِي سُجُودِهِ بَعْدَ رَكْعَتَيِ الْفَجْرِ يَا خَيْرَ الْمَسْئُولِينَ وَ يَا أَجْوَدَ الْمُعْطِينَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْ لِي وَ ارْحَمْنِي وَ ارْزُقْنِي وَ ارْزُقْ عِيَالِي مِنْ فَضْلِكَ إِنَّكَ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ .
و بأي هذين القولين دعا فقد أحسن فإذا رفع رأسه من سجوده فليقل: اللَّهُمَّ مَنْ أَصْبَحَ وَ حَاجَتُهُ إِلَى غَيْرِكَ فَإِنِّي أَصْبَحْتُ وَ حَاجَتِي وَ رَغْبَتِي إِلَيْكَ يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ .
ثم يضطجع على جنبه الأيمن مستقبل القبلة و يقول في ضجعته: اسْتَمْسَكْتُ بِعُرْوَةِ اللَّهِ الْوُثْقَى الَّتِي لَا انْفِصامَ لَها وَ اعْتَصَمْتُ بِحَبْلِ اللَّهِ الْمَتِينِ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شَرِّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شَرِّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ أَلْجَأْتُ ظَهْرِي إِلَى اللَّهِ أَطْلُبُ حَاجَتِي مِنَ اللَّهِ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً حَسْبِيَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ .
ثم يقرأ الخمس آيات التي قرأها عند قيامه لصلاة الليل من آخر آل عمران و هي قوله تعالى إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ إلى قوله إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ فإذا لاح له الصباح أو قاربه فليقل- سُبْحَانَ رَبِّ الصَّبَّاحِ سُبْحَانَ فَالِقِ الْإِصْبَاحِ . يكرر هذا القول ثلاث مرات.
[۲۷] . ُ قَالَ قُلْتُ يَا جَبْرَئِيلُ فَمَا تَفْسِيرُ الصَّبْرِ قَالَ تَصْبِرُ فِي الضَّرَّاءِ كَمَا تَصْبِرُ فِي السَّرَّاءِ وَ فِي الْفَاقَةِ كَمَا تَصْبِرُ فِي الْغِنَاءِ وَ فِي الْبَلَاءِ كَمَا تَصْبِرُ فِي الْعَافِيَةِ فَلَا يَشْكُو حَالَهُ عِنْدَ الْمَخْلُوقِ بِمَا يُصِيبُهُ مِنَ الْبَلَاءِ قُلْتُ وَ مَا تَفْسِيرُ الْقَنَاعَةِ قَالَ يَقْنَعُ بِمَا يُصِيبُ مِنَ الدُّنْيَا يَقْنَعُ بِالْقَلِيلِ وَ يَشْكُرُ الْيَسِيرَ قُلْتُ فَمَا تَفْسِيرُ الرِّضَا قَالَ الرَّاضِي لَا يَسْخَطُ عَلَى سَيِّدِهِ أَصَابَ مِنَ الدُّنْيَا أَوْ لَمْ يُصِبْ وَ لَا يَرْضَى لِنَفْسِهِ بِالْيَسِيرِ مِنَ الْعَمَلِ قُلْتُ يَا جَبْرَئِيلُ فَمَا تَفْسِيرُ الزُّهْدِ قَالَ الزَّاهِدُ يُحِبُّ مَنْ يُحِبُّ خَالِقُهُ وَ يُبْغِضُ مَنْ يُبْغِضُ خَالِقُهُ وَ يَتَحَرَّ جُ مِنْ حَلَالِ الدُّنْيَا وَ لَا يَلْتَفِتُ إِلَى حَرَامِهَا فَإِنَّ حَلَالَهَا حِسَابٌ وَ حَرَامَهَا عِقَابٌ وَ يَرْحَمُ جَمِيعَ الْمُسْلِمِينَ كَمَا يَرْحَمُ نَفْسَهُ وَ يَتَحَرَّجُ مِنَ الْكَلَامِ كَمَا يَتَحَرَّجُ مِنَ الْمَيْتَةِ الَّتِي قَدِ اشْتَدَّ نَتْنُهَا وَ يَتَحَرَّجُ عَنْ حُطَامِ الدُّنْيَا وَ زِينَتِهَا كَمَا يَتَجَنَّبُ النَّارَ أَنْ تَغْشَاهُ وَ أَنْ يُقَصِّرَ أَمَلَهُ وَ كَانَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ أَجَلُهُ قُلْتُ يَا جَبْرَئِيلُ فَمَا تَفْسِيرُ الْإِخْلَاصِ قَالَ الْمُخْلِصُ الَّذِي لَا يَسْأَلُ النَّاسَ شَيْئاً حَتَّى يَجِدَ وَ إِذَا وَجَدَ رَضِيَ وَ إِذَا بَقِيَ عِنْدَهُ شَيْءٌ أَعْطَاهُ فِي اللَّهِ فَإِنَّ مَنْ لَمْ يَسْأَلِ الْمَخْلُوقَ فَقَدْ أَقَرَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْعُبُودِيَّةِ وَ إِذَا وَجَدَ فَرَضِيَ فَهُوَ عَنِ اللَّهِ رَاضٍ وَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَنْهُ رَاضٍ وَ إِذَا أَعْطَى لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَهُوَ عَلَى حَدِّ الثِّقَةِ بِرَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْتُ فَمَا تَفْسِيرُ الْيَقِينِ قَالَ الْمُوقِنُ يَعْمَلُ لِلَّهِ كَأَنَّهُ يَرَاهُ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ يَرَى اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ يَرَاهُ وَ أَنْ يَعْلَمَ يَقِيناً أَنَّ مَا أَصَابَهُ لَمْ يَكُنْ لِيُخْطِئَهُ وَ أَنَّ مَا أَخْطَأَهُ لَمْ يَكُنْ لِيُصِيبَهُ وَ هَذَا كُلُّهُ أَغْصَانُ التَّوَكُّلِ وَ مَدْرَجَةُ الزُّهْدِ.
[۲۸] . للعقارب و الحيات: عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ: بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ» اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي كَنَفِكَ وَ فِي جِوَارِكَ وَ اجْعَلْنِي فِي حِفْظِكَ وَ اجْعَلْنِي فِي أَمْنِكَ.
[۲۹] . أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ أَبُو عَلِيٍّ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الطُّوسِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ فِي شَعْبَانَ سَنَةَ إِحْدَى عَشْرَةَ وَ خَمْسِمِائَةٍ بِمَشْهَدِ مَوْلَانَا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع بِقِرَاءَتِي عَلَيْهِ قَالَ: أَخْبَرَنَا السَّعِيدُ الْوَالِدُ أَبُو جَعْفَرٍ الطُّوسِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ: حَدَّثَنِي الشَّيْخُ الْفَقِيهُ الْمُفِيدُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ الْحَارِثِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ: أَخْبَرَنِي الشَّرِيفُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ طَاهِرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ: حَدَّثَنَا ظَرِيفُ بْنُ نَاصِحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَصَمِّ الْأَعْلَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ: سَمِعْتُ أَبِي يَقُولُ لِجَمَاعَةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ عَلَى أَفْوَاهِكُمْ أَوْكِيَةً لَأَخْبَرْتُ كُلَّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بِمَا لَا يَسْتَوْحِشُ مَعَهُ أَيَّ شَيْءٍ وَ لَكِنْ قَدْ سَبَقَتْ فِيكُمُ الْإِذَاعَةُ وَ اللَّهُ بالِغُ أَمْرِهِ
[۳۰] . فراز قبلی با عبارت «وَ رَوَى الطَّبَرِيُّ فِي تَارِيخِهِ» شروع میشود و انسان احتمال میدهد این فراز هم در تاریخ طبری باشد. اما در تاریخ طبری که جستجو شد این فراز موجود نبود؛ البته یک احتمال هم این است که در نسخهای که در دست مرحوم مجلسی بوده این فراز وجود داشته و در چاپهای اخیر حذف کرده باشند.
[۳۱] . حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ الْحُسَيْنِ الْمُؤْمِنُ وَ جَمَاعَةٌ مِنْ مَشَايِخِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
[۳۲] . الحمد للّه الّذي خلق الدنيا فجعلها دار فناء و زوال، و متصرّفة بأهلها حالا بعد حال، فالمغرور من غرّته، و الشقيّ من فتنته، فلا تغرّنّكم هذه الدنيا، فإنّها تقطع رجاء من ركن إليها، و تخيّب طمع من طمع فيها، و أراكم قد اجتمعتم على أمر قد أسخطتم اللّه فيه عليكم، و أعرض بوجهه الكريم عنكم، و أحلّ بكم نقمته، و جنّبكم رحمته، فنعم الربّ ربّنا هو، و بئس العبيد أنتم، أقررتم بالطاعة و آمنتم بالرسول صلّى اللّه عليه و آله، ثمّ أنتم قد رجعتم إلى ذرّيّته و عترته تريدون قتلهم، لقد استحوذ عليكم الشيطان و أنساكم ذكر اللّه، فتبّا لكم و لما تريدون، إنّا للّه و إنّا إليه راجعون، هؤلاء قوم كفروا بعد إيمانهم، فبعدا للقوم الظالمين.
[۳۳] . فَبَيْنَمَا أَنَا فِي الطَّوَافِ إِذْ تَرَاءَى لِي فَتًى أَسْمَرُ اللَّوْنِ رَائِعُ الْحُسْنِ جَمِيلُ الْمَخِيلَةِ يُطِيلُ التَّوَسُّمَ فِيَّ فَعُدْتُ إِلَيْهِ مُؤَمِّلًا مِنْهُ عِرْفَانَ مَا قَصَدْتُ لَهُ فَلَمَّا قَرُبْتُ مِنْهُ سَلَّمْتُ فَأَحْسَنَ الْإِجَابَةَ ثُمَّ قَالَ مِنْ أَيِّ الْبِلَادِ أَنْتَ قُلْتُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ قَالَ مِنْ أَيِّ الْعِرَاقِ قُلْتُ مِنَ الْأَهْوَازِ فَقَالَ مَرْحَباً بِلِقَائِكَ هَلْ تَعْرِفُ بِهَا جَعْفَرَ بْنَ حَمْدَانَ الْحُصَيْنِيَ قُلْتُ دُعِيَ فَأَجَابَ قَالَ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ مَا كَانَ أَطْوَلَ لَيْلَهُ وَ أَجْزَلَ نَيْلَهُ فَهَلْ تَعْرِفُ إِبْرَاهِيمَ بْنَ مَهْزِيَارَ قُلْتُ أَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مَهْزِيَارَ فَعَانَقَنِي مَلِيّاً ثُمَّ قَالَ مَرْحَباً بِكَ يَا أَبَا إِسْحَاقَ مَا فَعَلْتَ بِالْعَلَامَةِ الَّتِي وَشَجَتْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ أَبِي مُحَمَّدٍ ع فَقُلْتُ لَعَلَّكَ تُرِيدُ الْخَاتَمَ الَّذِي آثَرَنِيَ اللَّهُ بِهِ مِنَ الطَّيِّبِ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ع فَقَالَ مَا أَرَدْتُ سِوَاهُ فَأَخْرَجْتُهُ إِلَيْهِ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ اسْتَعْبَرَ وَ قَبَّلَهُ ثُمَّ قَرَأَ كِتَابَتَهُ فَكَانَتْ يَا اللَّهُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ ثُمَّ قَالَ بِأَبِي يَداً طَالَمَا جُلْتَ فِيهَا وَ تَرَاخَى بِنَا فَنُونُ الْأَحَادِيثِ؛ إِلَى أَنْ قَالَ لِي: يَا أَبَا إِسْحَاقَ أَخْبِرْنِي عَنْ عَظِيمِ مَا تَوَخَّيْتَ بَعْدَ الْحَجِّ قُلْتُ وَ أَبِيكَ مَا تَوَخَّيْتُ إِلَّا مَا سَأَسْتَعْلِمُكَ مَكْنُونَهُ قَالَ سَلْ عَمَّا شِئْتَ فَإِنِّي شَارِحٌ لَكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ قُلْتُ هَلْ تَعْرِفُ مِنْ أَخْبَارِ آلِ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ ع شَيْئاً قَالَ لِي وَ ايْمُ اللَّهِ إِنِّي لَأَعْرِفُ الضَّوْءَ بِجَبِينِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى ابْنَيِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ع ثُمَّ إِنِّي لَرَسُولُهُمَا إِلَيْكَ قَاصِداً لِإِنْبَائِكَ أَمْرَهُمَا فَإِنْ أَحْبَبْتَ لِقَاءَهُمَا وَ الِاكْتِحَالَ بِالتَّبَرُّكِ بِهِمَا فَارْتَحِلْ مَعِي إِلَى الطَّائِفِ وَ لْيَكُنْ ذَلِكَ فِي خُفْيَةٍ مِنْ رِجَالِكَ وَ اكْتِتَامٍ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَشَخَصْتُ مَعَهُ إِلَى الطَّائِفِ أَتَخَلَّلُ رَمْلَةً فَرَمْلَةً حَتَّى أَخَذَ فِي بَعْضِ مَخَارِجِ الْفَلَاةِ فَبَدَتْ لَنَا خَيْمَةُ شَعَرٍ قَدْ أَشْرَفَتْ عَلَى أَكَمَةِ رَمْلٍ تَتَلَأْلَأُ تِلْكَ الْبِقَاعُ مِنْهَا تَلَأْلُؤاً فَبَدَرَنِي إِلَى الْإِذْنِ وَ دَخَلَ مُسَلِّماً عَلَيْهِمَا وَ أَعْلَمَهُمَا بِمَكَانِي فَخَرَجَ عَلَيَّ أَحَدُهُمَا وَ هُوَ الْأَكْبَرُ سِنّاً محمد بْنُ الْحَسَنِ ع وَ هُوَ غُلَامٌ أَمْرَدُ نَاصِعُ اللَّوْنِ وَاضِحُ الْجَبِينِ أَبْلَجُ الْحَاجِبِ مَسْنُونُ الْخَدَّيْنِ أَقْنَى الْأَنْفِ أَشَمُّ أَرْوَعُ كَأَنَّهُ غُصْنُ بَانٍ وَ كَأَنَّ صَفْحَةَ غُرَّتِهِ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ بِخَدِّهِ الْأَيْمَنِ خَالٌ كَأَنَّهُ فُتَاتُ مِسْكٍ عَلَى بَيَاضِ الْفِضَّةِ وَ إِذَا بِرَأْسِهِ وَفْرَةٌ سَحْمَاءُ سَبِطَةٌ تُطَالِعُ شَحْمَةَ أُذُنِهِ لَهُ سَمْتٌ مَا رَأَتِ الْعُيُونُ أَقْصَدَ مِنْهُ وَ لَا أَعْرَفَ حُسْناً وَ سَكِينَةً وَ حَيَاءً فَلَمَّا مَثُلَ لِي أَسْرَعْتُ إِلَى تَلَقِّيهِ فَأَكْبَبْتُ عَلَيْهِ أَلْثِمُ كُلَّ جَارِحَةٍ مِنْهُ فَقَالَ لِي مَرْحَباً بِكَ يَا أَبَا إِسْحَاقَ لَقَدْ كَانَتِ الْأَيَّامُ تَعِدُنِي وُشْكَ لِقَائِكَ وَ الْمَعَاتِبُ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ عَلَى تَشَاحُطِ الدَّارِ وَ تَرَاخِي الْمَزَارِ تَتَخَيَّلُ لِي صُورَتَكَ حَتَّى كَأَنَّا لَمْ نَخْلُ طَرْفَةَ عَيْنٍ مِنْ طِيبِ الْمُحَادَثَةِ وَ خَيَالِ الْمُشَاهَدَةِ وَ أَنَا أَحْمَدُ اللَّهَ رَبِّي وَلِيَّ الْحَمْدِ عَلَى مَا قَيَّضَ مِنَ التَّلَاقِي وَ رَفَّهَ مِنْ كُرْبَةِ التَّنَازُعِ وَ الِاسْتِشْرَافِ عَنْ أَحْوَالِهَا مُتَقَدِّمِهَا وَ مُتَأَخِّرِهَا فَقُلْتُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي مَا زِلْتُ أَفْحَصُ عَنْ أَمْرِكَ بَلَداً فَبَلَداً مُنْذُ اسْتَأْثَرَ اللَّهُ بِسَيِّدِي أَبِي مُحَمَّدٍ ع فَاسْتَغْلَقَ عَلَيَّ ذَلِكَ حَتَّى مَنَّ اللَّهُ عَلَيَّ بِمَنْ أَرْشَدَنِي إِلَيْكَ وَ دَلَّنِي عَلَيْكَ وَ الشُّكْرُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَوْزَعَنِي فِيكَ مِنْ كَرِيمِ الْيَدِ وَ الطَّوْلِ ثُمَّ نَسَبَ نَفْسَهُ وَ أَخَاهُ مُوسَى وَ اعْتَزَلَ بِي نَاحِيَةً
[۳۴] . يَا أَبَا إِسْحَاقَ لِيَكُنْ مَجْلِسِي هَذَا عِنْدَكَ مَكْتُوماً إِلَّا عَنْ أَهْلِ التَّصْدِيقِ وَ الْأُخُوَّةِ الصَّادِقَةِ فِي الدِّينِ إِذَا بَدَتْ لَكَ أَمَارَاتُ الظُّهُورِ وَ التَّمَكُّنِ فَلَا تُبْطِئْ بِإِخْوَانِكَ عَنَّا وَ بَاهِرِ الْمُسَارَعَةَ إِلَى مَنَارِ الْيَقِينِ وَ ضِيَاءِ مَصَابِيحِ الدِّينِ تَلْقَ رُشْداً إِنْ شَاءَ اللَّهُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ مَهْزِيَارَ فَمَكَثْتُ عِنْدَهُ حِيناً أَقْتَبِسُ مَا أُؤَدِّي إِلَيْهِمْ مِنْ مُوضِحَاتِ الْأَعْلَامِ وَ نَيِّرَاتِ الْأَحْكَامِ وَ أَرْوِي نَبَاتَ الصُّدُورِ مِنْ نَضَارَةِ مَا ادَّخَرَهُ اللَّهُ فِي طَبَائِعِهِ مِنْ لَطَائِفِ الْحِكَمِ وَ طَرَائِفِ فَوَاضِلِ الْقِسَمِ حَتَّى خِفْتُ إِضَاعَةَ مُخَلَّفِي بِالْأَهْوَازِ لِتَرَاخِي اللِّقَاءِ عَنْهُمْ فَاسْتَأْذَنْتُهُ بِالْقُفُولِ وَ أَعْلَمْتُهُ عَظِيمَ مَا أَصْدُرُ بِهِ عَنْهُ مِنَ التَّوَحُّشِ لِفُرْقَتِهِ وَ التَّجَرُّعِ لِلظَّعْنِ عَنْ مَحَالِّهِ فَأَذِنَ وَ أَرْدَفَنِي مِنْ صَالِحِ دُعَائِهِ مَا يَكُونُ لِي ذُخْراً عِنْدَ اللَّهِ وَ لِعَقِبِي وَ قَرَابَتِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَلَمَّا أَزِفَ ارْتِحَالِي وَ تَهَيَّأَ اعْتِزَامُ نَفْسِي غَدَوْتُ عَلَيْهِ مُوَدِّعاً وَ مُجَدِّداً لِلْعَهْدِ وَ عَرَضْتُ عَلَيْهِ مَالًا كَانَ مَعِي يَزِيدُ عَلَى خَمْسِينَ أَلْفَ دِرْهَمٍ وَ سَأَلْتُهُ أَنْ يَتَفَضَّلَ بِالْأَمْرِ بِقَبُولِهِ مِنِّي فَابْتَسَمَ وَ قَالَ يَا أَبَا إِسْحَاقَ اسْتَعِنْ بِهِ عَلَى مُنْصَرَفِكَ فَإِنَّ الشُّقَّةَ قُذْفَةٌ وَ فَلَوَاتِ الْأَرْضِ أَمَامَكَ جُمَّةٌ وَ لَا تَحْزَنْ لِإِعْرَاضِنَا عَنْهُ فَإِنَّا قَدْ أَحْدَثْنَا لَكَ شُكْرَهُ وَ نَشْرَهُ وَ رَبَضْنَاهُ عِنْدَنَا بِالتَّذْكِرَةِ وَ قَبُولِ الْمِنَّةِ فَبَارَكَ اللَّهُ فِيمَا خَوَّلَكَ وَ أَدَامَ لَكَ مَا نَوَّلَكَ وَ كَتَبَ لَكَ أَحْسَنَ ثَوَابِ الْمُحْسِنِينَ وَ أَكْرَمَ آثَارِ الطَّائِعِينَ فَإِنَّ الْفَضْلَ لَهُ وَ مِنْهُ وَ أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ يَرُدَّكَ إِلَى أَصْحَابِكَ بِأَوْفَرِ الْحَظِّ مِنْ سَلَامَةِ الْأَوْبَةِ وَ أَكْنَافِ الْغِبْطَةِ بِلِينِ الْمُنْصَرَفِ وَ لَا أَوْعَثَ اللَّهُ لَكَ سَبِيلًا وَ لَا حَيَّرَ لَكَ دَلِيلًا وَ اسْتَوْدِعْهُ نَفْسَكَ وَدِيعَةً لَا تَضِيعُ وَ لَا تَزُولُ بِمَنِّهِ وَ لُطْفِهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ يَا أَبَا إِسْحَاقَ قَنَّعَنَا بِعَوَائِدِ إِحْسَانِهِ وَ فَوَائِدِ امْتِنَانِهِ وَ صَانَ أَنْفُسَنَا عَنْ مُعَاوَنَةِ الْأَوْلِيَاءِ لَنَا عَنِ الْإِخْلَاصِ فِي النِّيَّةِ وَ إِمْحَاضِ النَّصِيحَةِ وَ الْمُحَافَظَةِ عَلَى مَا هُوَ أَنْقَى وَ أَتْقَى وَ أَرْفَعُ ذِكْراً قَالَ فَأَقْفَلْتُ عَنْهُ حَامِداً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى مَا هَدَانِي وَ أَرْشَدَنِي عَالِماً بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُنْ لِيُعَطِّلَ أَرْضَهُ وَ لَا يُخَلِّيَهَا مِنْ حُجَّةٍ وَاضِحَةٍ وَ إِمَامٍ قَائِمٍ وَ أَلْقَيْتُ هَذَا الْخَبَرَ الْمَأْثُورَ وَ النَّسَبَ الْمَشْهُورَ تَوَخِّياً لِلزِّيَادَةِ فِي بَصَائِرِ أَهْلِ الْيَقِينِ وَ تَعْرِيفاً لَهُمْ مَا مَنَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مِنْ إِنْشَاءِ الذُّرِّيَّةِ الطَّيِّبَةِ وَ التُّرْبَةِ الزَّكِيَّةِ وَ قَصَدْتُ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ وَ التَّسْلِيمَ لِمَا اسْتَبَانَ لِيُضَاعِفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْمِلَّةَ الْهَادِيَةَ وَ الطَّرِيقَةَ الْمُسْتَقِيمَةَ الْمَرْضِيَّ ةَ قُوَّةَ عَزْمٍ وَ تَأْيِيدَ نِيَّةٍ وَ شِدَّةَ أُزُرٍ وَ اعْتِقَادَ عِصْمَةٍ وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ.
[۳۵] . قُلْتُ لَهُ إِنَّا رُوِّينَا فِي الْحَدِيثِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ يَسْتَنْجِي وَ خَاتَمُهُ فِي إِصْبَعِهِ وَ كَذَلِكَ كَانَ يَفْعَلُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ كَانَ نَقْشُ خَاتَمِ رَسُولِ اللَّهِ ص مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ قَالَ صَدَقُوا قُلْتُ فَيَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَفْعَلَ قَالَ إِنَّ أُولَئِكَ كَانُوا يَتَخَتَّمُونَ فِي الْيَدِ الْيُمْنَى وَ إِنَّكُمْ أَنْتُمْ تَتَخَتَّمُونَ فِي الْيُسْرَى قَالَ فَسَكَتَ.
[۳۶] . الرَّجُلُ يَسْتَنْجِي وَ خَاتَمُهُ فِي إِصْبَعِهِ وَ نَقْشُهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَقَالَ أَكْرَهُ ذَلِكَ لَهُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ وَ لَيْسَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْ آبَائِكَ ع يَفْعَلُ ذَلِكَ وَ خَاتَمُهُ فِي إِصْبَعِهِ قَالَ بَلَى وَ لَكِنَّ أُولَئِكَ كَانُوا يَخْتِمُونَ فِي الْيَدِ الْيُمْنَى فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ انْظُرُوا لِأَنْفُسِكُمْ قُلْتُ مَا كَانَ نَقْشُ خَاتَمِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ وَ لِمَ لَا تَسْأَلُنِي عَمَّنْ كَانَ قَبْلَهُ قُلْتُ فَإِنِّي أَسْأَلُكَ
[۳۷] . هُبِطَ بِهِ مَعَهُ وَ إِنَّ نُوحاً ع لَمَّا رَكِبَ السَّفِينَةَ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ يَا نُوحُ إِنْ خِفْتَ الْغَرَقَ فَهَلِّلْنِي أَلْفاً ثُمَّ سَلْنِي النَّجَاةَ أُنَجِّكَ مِنَ الْغَرَقِ وَ مَنْ آمَنَ مَعَكَ قَالَ فَلَمَّا اسْتَوَى نُوحٌ ع وَ مَنْ مَعَهُ فِي السَّفِينَةِ وَ رَفَعَ الْقَلْسَ عَصَفَتِ الرِّيحُ عَلَيْهِمْ فَلَمْ يَأْمَنْ نُوحٌ الْغَرَقَ فَأَعْجَلَتْهُ الرِّيحُ فَلَمْ يُدْرِكْ أَنْ يُهَلِّلَ أَلْفَ مَرَّةٍ فَقَالَ بِالسُّرْيَانِيَّةِ هلوليا أَلْفاً أَلْفاً يَا ماريا أتقن قَالَ فَاسْتَوَى الْقَلْسُ وَ اسْتَمَرَّتِ السَّفِينَةُ فَقَالَ نُوحٌ ع إِنَّ كَلَاماً نَجَّانِيَ اللَّهُ بِهِ مِنَ الْغَرَقِ لَحَقِيقٌ أَنْ لَا يُفَارِقَنِي قَالَ فَنَقَشَ فِي خَاتَمِهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَلْفَ مَرَّةٍ يَا رَبِّ أَصْلِحْنِي قَالَ وَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ ع لَمَّا وُضِعَ فِي كِفَّةِ الْمَنْجَنِيقِ غَضِبَ جَبْرَئِيلُ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ مَا يُغْضِبُكَ يَا جَبْرَئِيلُ قَالَ يَا رَبِّ خَلِيلُكَ لَيْسَ مَنْ يَعْبُدُكَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ غَيْرُهُ سَلَّطْتَ عَلَيْهِ عَدُوَّكَ وَ عَدُوَّهُ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ اسْكُتْ إِنَّمَا يَعْجَلُ الْعَبْدُ الَّذِي يَخَافُ الْفَوْتَ مِثْلُكَ فَأَمَّا أَنَا فَإِنَّهُ عَبْدِي آخُذُهُ إِذَا شِئْتُ قَالَ فَطَابَتْ نَفْسُ جَبْرَئِيلَ فَالْتَفَتَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ ع فَقَالَ هَلْ لَكَ مِنْ حَاجَةٍ فَقَالَ أَمَّا إِلَيْكَ فَلَا فَأَهْبَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَهَا خَاتَماً فِيهِ سِتَّةُ أَحْرُفٍ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَوَّضْتُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ أَسْنَدْتُ ظَهْرِي إِلَى اللَّهِ حَسْبِيَ اللَّهُ فَأَوْحَى اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَيْهِ أَنْ تَخَتَّمْ بِهَذَا الْخَاتَمِ فَإِنِّي أَجْعَلُ النَّارَ عَلَيْكَ بَرْداً وَ سَلاماً قَالَ وَ كَانَ نَقْشُ خَاتَمِ مُوسَى ع حَرْفَيْنِ اشْتَقَّهُمَا مِنَ التَّوْرَاةِ اصْبِرْ تُؤْجَرْ اصْدُقْ تَنْجُ قَالَ وَ كَانَ نَقْشُ خَاتَمِ سُلَيْمَانَ ع سُبْحَانَ مَنْ أَلْجَمَ الْجِنَّ بِكَلِمَاتِهِ وَ كَانَ نَقْشُ خَاتَمِ عِيسَى ع حَرْفَيْنِ اشْتَقَّهُمَا مِنَ الْإِنْجِيلِ طُوبَى لِعَبْدٍ ذُكِرَ اللَّهُ مِنْ أَجْلِهِ وَ وَيْلٌ لِعَبْدٍ نُسِيَ اللَّهُ مِنْ أَجْلِهِ.
[۳۸] . فلا يخف المؤمن أنه إن اتقى الله و احترم حدوده حرم طيب الحياة و ابتلي بضنك المعيشة فإن الرزق مضمون و الله على ما ضمنه قادر.
[۳۹] . و أما بالنظر إلى إطلاقها في نفسها مع الغض عن السياق الذي وقعت فيه فقوله: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ» مفاده أن من اتقى الله بحقيقة معنى تقواه و لا يتم ذلك إلا بمعرفته تعالى بأسمائه و صفاته ثم تورعه و اتقائه بالاجتناب عن المحرمات و تحرز ترك الواجبات خالصا لوجهه الكريم، و لازمه أن لا يريد إلا ما يريده الله من فعل أو ترك، و لازمه أن يستهلك إرادته في إرادة الله فلا يصدر عنه فعل إلا عن إرادة من الله. و لازم ذلك أن يرى نفسه و ما يترتب عليها من سمة أو فعل ملكا طلقا لله سبحانه يتصرف فيها بما يشاء و هو ولاية الله يتولى أمر عبده فلا يبقى له من الملك بحقيقة معناه شيء إلا ما ملكه الله سبحانه و هو المالك لما ملكه و الملك لله عز اسمه. و عند ذلك ينجيه الله من مضيق الوهم و سجن الشرك بالتعلق بالأسباب الظاهرية و «يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ» أما الرزق المادي فإنه كان يرى ذلك من عطايا سعيه و الأسباب الظاهرية التي كان يطمئن إليها و ما كان يعلم من الأسباب إلا قليلا من كثير كقبس من نار يضيء للإنسان في الليلة الظلماء موضع قدمه و هو غافل عما وراءه، لكن الله سبحانه محيط بالأسباب و هو الناظم لها ينظمها كيف يشاء و يأذن في تأثير ما لا علم له به من خباياها. و أما الرزق المعنوي الذي هو حقيقة الرزق الذي يعيش به النفس الإنسانية و تبقى فهو مما لم يكن يحتسبه و لا يحتسب طريق وروده عليه. و بالجملة هو سبحانه يتولى أمره و يخرجه من مهبط الهلاك و يرزقه من حيث لا يحتسب، و لا يفقد من كماله و النعم التي كان يرجو نيلها بسعيه شيئا لأنه توكل على الله و فوض إلى ربه ما كان لنفسه «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» دون سائر الأسباب الظاهرية التي تخطئ تارة و تصيب أخرى «إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ» لأن الأمور محدودة محاطة له تعالى و «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً» فهو غير خارج عن قدره الذي قدره به. و هذا نصيب الصالحين من الأولياء من هذه الآية.
و أما من هو دونهم من المؤمنين المتوسطين من أهل التقوى النازلة درجاتهم من حيث المعرفة و العمل فلهم من ولاية الله ما يلائم حالهم في إخلاص الإيمان و العمل الصالح و قد قال تعالى و أطلق: «وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ»: آل عمران: ۶۸، و قال و أطلق: «وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ»: الجاثية: ۱۹.
و تدينهم بدين الحق و هي سنة الحياة و ورودهم و صدورهم في الأمور عن إرادته تعالى هو تقوى الله و التوكل عليه بوضع إرادته تعالى موضع إرادة أنفسهم فينالون من سعادة الحياة بحسبه و يجعل الله لهم مخرجا و يرزقهم من حيث لا يحتسبون، و حسبهم ربهم فهو بالغ أمره و قد جعل لكل شيء قدرا. و عليهم من حرمان السعادة قدر ما دب من الشرك في إيمانهم و عملهم و قد قال تعالى: «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ»: يوسف: ۱۰۶، و قال و أطلق: «إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ»: النساء: ۴۸. و قال: «وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً»: طه: ۸۲، أي لمن تاب من الشرك و قال و أطلق: «وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»: المزمل: ۲۰. فلا يرقى المؤمن إلى درجة من درجات ولاية الله إلا بالتوبة من خفي الشرك الذي دونها. و الآية من غرر الآيات القرآنية و للمفسرين في جملها كلمات متشتتة أضربنا عنها.
[۴۰] . قبلا به نمونههایی از این اشتباهات محاسباتی اشاره شد:
– اینکه آفرینش خود را یک اقدام حکیمانه و کاملا جدی که کاملا هدفمند است و غایت خاصی را تعقیب میکند، نمیبینیم:
جلسه ۹۶، تدبر ۱ و ۲ (أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُون؛ مومنون/۱۱۵) http://yekaye.ir/al-muminoon-023-115/
– اینکه وقتی اوضاع بر وفق مراد ما پیش میرود چنان خدا را فراموش می کنیم که گمان میکنیم کاری که برایش برنامهریزی کرده و به خیال خود همه جوانب امور را حساب کردهایم حتما عملی خواهد شد و کسی توان برهم زدن آن را نخواهد داشت:
جلسه ۳۳۴، تدبر۱ (أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ؛ بلد/۵) http://yekaye.ir/al-balad-90-5/
– اینکه «اختیار» که یک موهبت عظیم الهی به انسان است را به معنای «به خود وانهاده شدن» قلمداد کند و به خاطر «اختیار» داشتن، به خود «حق« انجام هر کاری بدهد:
جلسه ۳۹۴، تدبر۲ (أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدیً؛ قیامت/۳۶) http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-36/
– اینکه گمان شود وقتی دین وارد جامعه شود، و مردم اعلام دینداری کنند، باید همه چیز بلافاصله بر وفق مراد شود و همه مشکلات حل گردد:
جلسه ۳۹۹، تدبرهای ۱ و ۲ (أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ؛ عنکبوت/۲) http://yekaye.ir/al-ankaboot-29-2/
– اینکه کافران به سرپرستی کسانی که دلشان میخواهد – و نه کسانی که خداوند معین فرموده – تن میدهند و ظاهرا آب از آب تکان نمیخورد؛ در حالی که این نوع تن دادن به سرپرستی دیگران، جهنم را به عنوان منزل خویش آماده کردن است.
جلسه ۶۸۵، تدبرهای ۴و۵ (أَفَحَسب الَّذينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا عِبادي مِنْ دُوني أَوْلِياءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرينَ نُزُلاً) https://yekaye.ir/al-kahf-18-102/
– اینکه نظام اصلی عالم را نظام مادی و افق حیات انسان را همچون حیوانات، و مرگ و زندگی حقیقی، را مرگ و زندگی فیزیولوژیکی که برای همه حیوانات رخ میدهد، قلمداد میکنیم؛ ولذا شهید را مرده میپنداریم:
جلسه ۸۴۰، تدبر۱ (وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ؛ آل عمران/۱۶۹) https://yekaye.ir/ale-imran-3-169/
– اینکه این گونه نیست که هرکه مهلت بیشتری برای سوءاستفاده از عمر و سرمایهاش داشت، این واقعا به نفعش تمام شود:
جلسه ۸۴۹، تدبر۱ (وَ لا یحْسَبَنَّ الَّذینَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ) https://yekaye.ir/ale-imran-3-178/
– اینکه نگه داشتن اموال نزد خود و خرج نکردن آن در راهی که وظیفه است نفع بیشتری عاید انسان میکند:
جلسه ۹۰۳، تدبر۱ (وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ …) https://yekaye.ir/ale-imran-3-180/
– اینکه غفلت از حقیقت خویش، انسان را بقدری از عقلانیت دور میکند که گمان میکند با اموری کاملا اعتباری (مال و ثروت)، میتواند بر یک امر واقعی انکارناپذیر (یعنی وقوع مرگ) غلبه کند:
جلسه ۱۱۶۷، تدبر۳ (يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ) https://yekaye.ir/al-humazah-104-3/
– و اشاره شد که این اشتباهات محاسباتی هم ریشه معرفتی دارد و هم ریشه احساساتی.
جلسه ۳۶۷، تدبر۱ (أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ؛ قیامت/۳) http://yekaye.ir/al-qyiamah-75-3/
– و این گونه نیست که واقعیت – حتی در مورد خود شخص – آن گونه باشد که هر شخصی خودش حساب میکنند:
جلسه ۶۸۷، تدبر۱ (الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً) https://yekaye.ir/al-kahf-18-104/
[۴۱]. عبارت خود ایشان چنین است: زن و شوهرى كه به ناچار با طلاق از هم جدا مىشوند، اگر تقوا را مراعات كنند، مشمول لطف ويژه خداوند مىشوند.
[۴۲] . «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ» باعتزاله عن نفسه فيما تهواه و تأمر به و إيثاره إرادة الله سبحانه على إرادة نفسه و العمل الذي يريده الله على العمل الذي تهواه و تريده نفسه و بعبارة أخرى تدين بدين الله و عمل بأحكامه «فَهُوَ حَسْبُهُ» أي كافيه فيما يريده من طيب العيش و يتمناه من السعادة بفطرته لا بواهمته الكاذبة. و ذلك أنه تعالى هو السبب الأعلى الذي تنتهي إليه الأسباب فإذا أراد شيئا فعله و بلغ ما أراده من غير أن تتغير إرادته فهو القائل: «ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ»: ق: ۲۹، أو يحول بينه و بين ما أراده مانع فهو القائل: «وَ اللَّهُ يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ»: الرعد: ۴۱، و أما الأسباب الآخر التي يتشبث بها الإنسان في رفع حوائجه فإنما تملك من السببية ما ملكها الله سبحانه و هو المالك لما ملكها و القادر على ما عليه أقدرها و لها من الفعل مقدار ما أذن الله فيه. فالله كاف لمن توكل عليه لا غيره
«إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ» يبلغ حيث أراد، و هو القائل: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً» فما من شيء إلا له قدر مقدور و حد محدود و الله سبحانه لا يحده حد و لا يحيط به شيء و هو المحيط بكل شيء.
هذا هو معنى الآية بالنظر إلى وقوعها في سياق آيات الطلاق و انطباقها على المورد.
[۴۳] . «إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ» أي يبلغ ما أراد من قضاياه و تدابيره على ما أراده و لا يقدر أحد على منعه عما يريده.
[۴۴] . و قيل معناه أنه منفذ أمره فيمن يتوكل عليه و فيمن لم يتوكل عليه.
[۴۵] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنُ بْنُ رِزْقِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ حَمْزَةَ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ حَدَّثَتْنِي حَكِيمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَتْ بَعَثَ إِلَيَّ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع فَقَالَ يَا عَمَّةِ اجْعَلِي إِفْطَارَكِ هَذِهِ اللَّيْلَةَ عِنْدَنَا فَإِنَّهَا لَيْلَةُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَيُظْهِرُ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ الْحُجَّةَ وَ هُوَ حُجَّتُهُ فِي أَرْضِهِ قَالَتْ فَقُلْتُ لَهُ وَ مَنْ أُمُّهُ قَالَ لِي نَرْجِسُ قُلْتُ لَهُ جَعَلَنِي اللَّهُ فِدَاكَ مَا بِهَا أَثَرٌ فَقَالَ هُوَ مَا أَقُولُ لَكِ قَالَتْ فَجِئْتُ فَلَمَّا سَلَّمْتُ وَ جَلَسْتُ جَاءَتْ تَنْزِعُ خُفِّي وَ قَالَتْ لِي يَا سَيِّدَتِي وَ سَيِّدَةَ أَهْلِي كَيْفَ أَمْسَيْتِ فَقُلْتُ بَلْ أَنْتِ سَيِّدَتِي وَ سَيِّدَةُ أَهْلِي قَالَتْ فَأَنْكَرَتْ قَوْلِي وَ قَالَتْ مَا هَذَا يَا عَمَّةِ قَالَتْ فَقُلْتُ لَهَا يَا بُنَيَّةُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَيَهَبُ لَكِ فِي لَيْلَتِكِ هَذِهِ غُلَاماً سَيِّداً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ قَالَتْ فَخَجِلَتْ وَ اسْتَحْيَتْ فَلَمَّا أَنْ فَرَغْتُ مِنْ صَلَاةِ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ أَفْطَرْتُ وَ أَخَذْتُ مَضْجَعِي فَرَقَدْتُ فَلَمَّا أَنْ كَانَ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ قُمْتُ إِلَى الصَّلَاةِ فَفَرَغْتُ مِنْ صَلَاتِي وَ هِيَ نَائِمَةٌ لَيْسَ بِهَا حَادِثٌ ثُمَّ جَلَسْتُ مُعَقِّبَةً ثُمَّ اضْطَجَعْتُ ثُمَّ انْتَبَهْتُ فَزِعَةً وَ هِيَ رَاقِدَةٌ ثُمَّ قَامَتْ فَصَلَّتْ وَ نَامَتْ. قَالَتْ حَكِيمَةُ وَ خَرَجْتُ أَتَفَقَّدُ الْفَجْرَ فَإِذَا أَنَا بِالْفَجْرِ الْأَوَّلِ كَذَنَبِ السِّرْحَانِ وَ هِيَ نَائِمَةٌ فَدَخَلَنِي الشُّكُوكُ فَصَاحَ بِي أَبُو مُحَمَّدٍ ع مِنَ الْمَجْلِسِ فَقَالَ لَا تَعْجَلِي يَا عَمَّةِ فَهَاكِ الْأَمْرُ قَدْ قَرُبَ قَالَتْ فَجَلَسْتُ وَ قَرَأْتُ الم السَّجْدَةَ وَ يس فَبَيْنَمَا أَنَا كَذَلِكَ إِذِ انْتَبَهَتْ فَزِعَةً فَوَثَبْتُ إِلَيْهَا فَقُلْتُ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْكِ ثُمَّ قُلْتُ لَهَا أَ تُحِسِّينَ شَيْئاً قَالَتْ نَعَمْ يَا عَمَّةِ فَقُلْتُ لَهَا اجْمَعِي نَفْسَكِ وَ اجْمَعِي قَلْبَكِ فَهُوَ مَا قُلْتُ لَكِ قَالَتْ فَأَخَذَتْنِي فَتْرَةٌ وَ أَخَذَتْهَا فَتْرَةٌ فَانْتَبَهْتُ بِحِسِّ سَيِّدِي فَكَشَفْتُ الثَّوْبَ عَنْهُ فَإِذَا أَنَا بِهِ ع سَاجِداً يَتَلَقَّى الْأَرْضَ بِمَسَاجِدِهِ فَضَمَمْتُهُ إِلَيَّ فَإِذَا أَنَا بِهِ نَظِيفٌ مُتَنَظِّفٌ فَصَاحَ بِي أَبُو مُحَمَّدٍ ع هَلُمِّي إِلَيَّ ابْنِي يَا عَمَّةِ فَجِئْتُ بِهِ إِلَيْهِ فَوَضَعَ يَدَيْهِ تَحْتَ أَلْيَتَيْهِ وَ ظَهْرِهِ وَ وَضَعَ قَدَمَيْهِ عَلَى صَدْرِهِ ثُمَّ أَدْلَى لِسَانَهُ فِي فِيهِ وَ أَمَرَّ يَدَهُ عَلَى عَيْنَيْهِ وَ سَمْعِهِ وَ مَفَاصِلِهِ ثُمَّ قَالَ تَكَلَّمْ يَا بُنَيَّ فَقَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص ثُمَّ صَلَّى عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ عَلَى الْأَئِمَّةِ ع إِلَى أَنْ وَقَفَ عَلَى أَبِيهِ ثُمَّ أَحْجَمَ. ثُمَّ قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ ع يَا عَمَّةِ اذْهَبِي بِهِ إِلَى أُمِّهِ لِيُسَلِّمَ عَلَيْهَا وَ أْتِينِي بِهِ فَذَهَبْتُ بِهِ فَسَلَّمَ عَلَيْهَا وَ رَدَدْتُهُ فَوَضَعْتُهُ فِي الْمَجْلِسِ ثُمَّ قَالَ يَا عَمَّةِ إِذَا كَانَ يَوْمُ السَّابِعِ فَأْتِينَا قَالَتْ حَكِيمَةُ فَلَمَّا أَصْبَحْتُ جِئْتُ لِأُسَلِّمَ عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ ع وَ كَشَفْتُ السِّتْرَ لِأَتَفَقَّدَ سَيِّدِي ع فَلَمْ أَرَهُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا فَعَلَ سَيِّدِي فَقَالَ يَا عَمَّةِ اسْتَوْدَعْنَاهُ الَّذِي اسْتَوْدَعَتْهُ أُمُّ مُوسَى ع قَالَتْ حَكِيمَةُ فَلَمَّا كَانَ فِي الْيَوْمِ السَّابِعِ جِئْتُ فَسَلَّمْتُ وَ جَلَسْتُ فَقَالَ هَلُمِّي إِلَيَّ ابْنِي فَجِئْتُ بِسَيِّدِي ع وَ هُوَ فِي الْخِرْقَةِ فَفَعَلَ بِهِ كَفَعْلَتِهِ الْأُولَى ثُمَّ أَدْلَى لِسَانَهُ فِي فِيهِ كَأَنَّهُ يُغَذِّيهِ لَبَناً أَوْ عَسَلًا ثُمَّ قَالَ تَكَلَّمْ يَا بُنَيَّ فَقَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ ثَنَّى بِالصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ عَلَى الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ حَتَّى وَقَفَ عَلَى أَبِيهِ ع ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ بسم الله الرحمن الرحيم وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ» قَالَ مُوسَى فَسَأَلْتُ عُقْبَةَ الْخَادِمَ عَنْ هَذِهِ فَقَالَتْ صَدَقَتْ حَكِيمَةُ.
[۴۶] . «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً» أي قدر الله لكل شيء مقدارا و أجلا لا زيادة فيها و لا نقصان
[۴۷] . و قيل قد جعل الله لكل شيء من الشدة و الرخاء وقتا و غاية و منتهى ينتهي إليه.
[۴۸] . و قيل بين لكل شيء مقدارا بحسب المصلحة في الإباحة و الإيجاب و الترغيب و الترهيب كما بين في الطلاق و العدة و غيرهما
بازدیدها: ۱۵