۷۶۵) قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَليمٌ

۲۲ رمضان ۱۴۳۹

ترجمه

گفتند: ما شما را به فال بد گرفتیم؛ اگر کوتاه نیایید قطعاً سنگسارتان می‌کنیم و حتماً شکنجه‌ای دردناک از ما به شما رسد.

نکات ادبی

تَطَيَّرْنا

ماده «طیر» در اصل دلالت دارد بر سبکی چیزی در هوا، و به این مناسبت استعاره گرفته شده برای هر حرکت سریعی، چنانکه «طار القوم» یعنی آنان با سرعت رهسپار شدند (مجمع البيان، ج‏۲، ص۶۴۳؛ معجم المقاييس اللغة، ج‏۳، ص۴۳۶) و برخی بر این باورند که اساساً این ماده به معنای حرکت سریعی که بدون سنگینی و ثقل باشد، به کار می رود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۷، ص۱۵۵)

بدین ترتیب، «طائر» به معنای «پرنده» است یعنی هرچیزی که با بالهای خود در هوا بسرعت حرکت می‌کند (وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ؛ انعام/۳۸). برخی «طَیر» را جمعِ «طائر» دانسته‌اند (وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً، ص/۱۹؛ وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ،‏ نور/۴۱) شبیه به «رَاكِب» که جمعِ آن «رَكْب» است‏ (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۲۹؛ معجم المقاييس اللغة، ج‏۳، ص۴۳۶) اما برخی با این تحلیل مخالفت کرده و بر این باورند که «طیر» اسم جنس است که هم بر مفرد و هم بر جمع اطلاق می‌شود و شاهد آورده‌اند که در برخی موارد قطعا منظور جمع نبوده است، مانند «أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّه، آل عمران/۴۹) و یا اینکه وقتی آن را در ردیف «جن» و «إنس» (که اسم جنس‌اند) قرار می‌دهند (وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ؛ نمل/۱۷)، این هم علی‌القاعده اسم جنس می‌باشد؛ و نیز احتمال این را که در اصل این کلمه صفت مشبهه بوده باشد (مانند صَعب) بعید ندانسته‌اند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۷، ص۱۵۵)[۱]

کلمه «تَطَیُّر» را به معنای فال بد زدن به پرنده به کار می‌برند، ظاهرا از این جهت که برخی پرندگان (مانند کلاغ و …) را شوم می‌دانستند و به آنها فال بد می‌زدند[۲]، و کم‌کم آن را برای هرگونه شوم دانستن و فال بد زدنی به کار بردند (إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا، أعراف/۱۳۱؛ إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ، یس/۱۸) و به تَبَعِ آن کلمه «طائر» را هم به همین معنای «فال بد» استفاده کردند (قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ، نمل/۴۷) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۲۹) و البته برخی علاوه بر این نکته، این احتمال را هم داده‌اند که چون فال بد زدن و شومی ناشی از نوعی سبکسری و اقدام بی‌تامل بوده، از این جهت هم این تعبیر ریشه در همان ماده «طیر» داشته باشد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۷، ص۱۵۵)

تعبیر «طائرِ» انسان، به معنای «عمل» انسان هم به کار رفته (وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ،؛ إسراء/۱۳)، از باب اینکه این عملش، از او پر می‌گیرد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۲۹) و چه‌بسا که این هم، از همان «طائر» به معنای فال بد گرفته شده، چرا که ظاهرا استعمال آن در خصوص عمل بدی بوده که وبال گردن آدمی شده است.

اشاره شد که معنای اصلی «طیر» حرکت سریع در هواست، و ظاهرا «استطار» به پخش و منتشر شدن اطلاق می گردد (استطار الفجر) و کلمه «مستطیر» هم اسم مفعول از همین باب می‌باشد (یَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً؛ انسان/۷) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۲۹؛ معجم المقاييس اللغة، ج‏۳، ص۴۳۶)

ماده «طیر» و مشتقات آن جمعاً ۲۸ بار در قرآن کریم به کار رفته است.

لَمْ تَنْتَهُوا

قبلا بیان شد که ماده «نهی» در اصل در دو معنا به کار رفته است: یکی در معنای «پایان و به نهایت رسیدن»، و دوم در معنای «بازداشتن و مانع شدن».

البته عموم اهل لغت، تنها یک اصل برای این ماده معتقدند هرچند در اینکه کدام از این دو معنا اصل است، اختلاف دارند. برخی مانند ابن فارس اصل را در معنای اول (پایان و نهایت کار) دانسته و گفته‌اند و گفته‌اند معنای «بازداشتن» از این جهت است که وقتی «نهی» می کنید و مخاطب نهی را می‌پذیرد و بازمی‌ایستد، در حقیقت، آنجا را پایان کار خود قرار داده است؛ اما برخی مانند مصطفوی اصل را معنای دوم (بازداشتن) دانسته و گفته‌اند که «پذیرش نهی» (= انتهاء) بر دو قسم است: یکی اختیاری و دوم طبیعی؛ و در مورد دوم، هر چیزی را بخواهند بازدارند، آن نقطه بازداشتن آن، نهایت آن محسوب می‌شود و لذا به آن «انتها» و «نهایت» گفته‌اند.

همچنین به عقل «نُهیة» گفته می‌شود از این جهت که انسان را از ورود در بدیها بازمی‌دارد، که جمع آن، «نُهی» می‌باشد: «أُولِي النُّهى؛ طه/۵۴ و ۱۲۸)‏

«تَنْتَهُوا» فعل مضارع از ماده «نهی» است که به باب «افتعال» رفته و معنای «مطاوعه» (قبول کردن و پذیرفتن) پیدا کرده است («انتهی» یعنی نهی را پذیرفت).

جلسه ۳۶۱ http://yekaye.ir/al-alaq-96-15/

لَنَرْجُمَنَّكُمْ = لَـ + [أن ناصبه] + نَرجُمَ + نَّ + کُم

قبلا بیان شد که «رِجام» به معنای «سنگ» است و «رَجم» پرتاب کردن رجام است [که شاید بهترین معادل فارسی آن «سنگسار» باشد]؛ که به نحو استعاری معنایش توسعه یافته و در مورد ظن و بدگمانی و دشنام دادن و طرد کردن و راندن هم به کار رفته است و استعمالش در موارد فوق بقدری زیاد است که برخی آن را به معنای مطلقِ «پرتاب کردن چیزی به سمت کسی» دانسته‌اند و تمامی موارد فوق (سنگسار، دشنام، بدگمانی، لعن کردن) را از مصادیق اصلی این واژه شمرده‌اند.

همچنین اشاره شد که در داستان اصحاب کهف، برخی «يَرْجُمُوكُمْ» در این آیه را به معنای «راندن و بیرون کردن» دانسته‌؛ و حتی آن را به معنای اینکه «شما را ازين غار بيرون آرند» قلمداد کرده‌اند؛ و این مطلب در مورد آیه حاضر نیز منتفی نیست و از مجاهد نقل شده که او این را به معنای «دشنام دادن» گرفته است (مجمع‌البیان، ج۸، ص۶۵۴).

جلسه ۶۰۱ http://yekaye.ir/al-kahf-18-20/

لَيَمَسَّنَّكُمْ = لَـ + [أن ناصبه] + یَمَسَّ + نَّ + کُم

قبلا بیان شد که تعبیر «مس» کردن نزدیک به معنای «لمس» کردن می‌باشد. در تفاوت مس و لمس، گفته‌اند: تفاوتشان به این است که «لمس کردن» حتما با دست انجام می‌شود اما تعبیر «مس» کردن در مورد غیر دست هم به کار می‌رود. به تعبیر دیگر، «مس» در معناهای غیرمادی هم به کار می‌رود.

جلسه ۹۰ http://yekaye.ir/hud-001-113/

حدیث

۱) از امام صادق ع روایت شده است:

فال بد زدن بر اساس چیزی است که خودت قرار می‌دهی: اگر آن را آسان بگیری و بدان اهمیت چندانی ندهی، بر تو آسان می‌شود؛ و اگر آن را سفت و محکم بگیری، بر تو سخت می‌گردد؛ و اگر هم اصلا آن را به حساب نیاوری، اصلا چیزی نخواهد بود.

الكافي، ج‏۸، ص۱۹۷

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ عَمْرِو بْنِ حُرَيْثٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

الطِّيَرَةُ عَلَى مَا تَجْعَلُهَا إِنْ هَوَّنْتَهَا تَهَوَّنَتْ وَ إِنْ شَدَّدْتَهَا تَشَدَّدَتْ وَ إِنْ لَمْ تَجْعَلْهَا شَيْئاً لَمْ تَكُنْ شَيْئاً.

 

۲) روایت شده است که پیامبر اکرم ص هنگامی که کسی را می‌دید که چیزی را ناخوشایند می‌دانست و از آن فال بد می‌زد، دستور می‌داد که بگوید:

اللَّهُمَّ لَا يُؤْتِي الْخَيْرَ إِلَّا أَنْتَ وَ لَا يَدْفَعُ السَّيِّئَاتِ إِلَّا أَنْتَ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِكَ.

«خدایا، خوبی را جز تو فراهم نمی‌آوَرَد؛ و بدیها را جز تو دفع نمی‌کند؛ و هیچ تحول و نیرویی نیست مگر به تو.»

مكارم الأخلاق، ص۳۵۰

وَ كَانَ النبی ص يَأْمُرُ مَنْ رَأَى شَيْئاً يَكْرَهُهُ وَ يَتَطَيَّرُ مِنْهُ أَنْ يَقُولَ:

اللَّهُمَّ لَا يُؤْتِي الْخَيْرَ إِلَّا أَنْتَ وَ لَا يَدْفَعُ السَّيِّئَاتِ إِلَّا أَنْتَ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِكَ.[۳]

 

۳) از امام صادق ع روایت شده است که:

سه چیز است که از پیامبران گرفته تا مادون آنها از آن خالی نخواهد بود: فال بد، حسد، و اندیشه در وسوسه در آفرینش.

[شیخ صدوق بعد از ذکر این روایت، با استناد به برخی از آیات در توضیح این روایت فرموده: یعنی آنها مورد فال بد و مورد حسد و تحت اذیت اهل وسوسه قرار می‌گیرند.

مرحوم مجلسی هم بعد از ذکر این روایت و نقل کلام شیخ صدوق، با توجه به برخی از روایات، ‌احتمال دیگری را مطرح می‌کند؛ و آن اینکه این در مورد خود پیامبران باشد؛ اما مقصود از فال بد، همان حالت انفعال نفسی است که هرکسی نسبت به دشمنش در دلش پدید می‌آید؛ منظور از حسد، معنای عام آن باشد که شامل غبطه هم می‌شود و غبطه اشکالی ندارد؛ و مقصود از وسوسه در خَلق، نه تردید در آفرینش خدا، بلکه دل‌چرکین بودنِ نسبت به پاره‌ای آفریدگان است و اینکه در ذهن خود، عیوب آنان را تفتیش کنند]

الخصال، ج‏۱، ص۸۹؛ بحار الأنوار، ج‏۱۱، ص۷۵-۷۶

حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِيِّ بِإِسْنَادِهِ يَرْفَعُهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

ثَلَاثٌ لَمْ يَعْرَ مِنْهَا نَبِيٌّ فَمَنْ دُونَهُ الطِّيَرَةُ وَ الْحَسَدُ وَ التَّفَكُّرُ فِي الْوَسْوَسَةِ فِي الْخَلْقِ.

توجه

به مناسبت آیه ناظر به «چشم زخم» (لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ؛ قلم/۵۱) و «شوم» بودن وضعیت جهنمیان (أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ؛ بلد/۱۹)، به ترتیب در دو جلسه ۵۱۶ http://yekaye.ir/al-qalam-68-51/ و جلسه ۳۴۸ http://yekaye.ir/al-balad-90-19/ احادیث و تدبرهایی گذشت که مجددا تکرار نمی‌شود.

تدبر

۱) «قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَليمٌ»

فرستادگان الهی، وقتی پیام خدا را رساندند مورد تکذیب قرار گرفتند و به جای اینکه از آنها دلیل طلب کنند، بشر و همانند بقیه انسانها بودن را بهانه‌ای برای دروغگو شمردن آنان دانستند. (آیه۱۵)

وقتی آنان استناد خود به خدا را با بیانی بلیغ نشان دادند، این بار به خرافات (فال بد زدن) پناه بردند و دست آخر به تهدید روی آوردند.

ثمره اجتماعی

وقتی افراد در مقابل حقیقت کم می‌آورند، به هر چیزی متشبث می‌شوند: از بهانه‌جویی و باورهای خرافی گرفته تا تهدید!

 

۲) «قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ»

خداوند طبیعتا بهترین انسان‌ها را برای فرستادن پیام خود به سوی عموم انسانها برمی‌گزیند (جلسه ۷۶۳، احادیث ۲و ۳).

آنگاه مخالفانشان بدانان فال بد می‌زنند و آنان را مایه شومی و بدبیاری خود می‌شمرند.

ثمره اجتماعی

از انگ‌ها و برچسب‌هایی که عده‌ای روی افراد می‌گذارند نباید درباره آنها قضاوت کرد. برای قضاوت درباره هرکس باید سخنان و کارهای خود او را ملاک قرار دهیم.

ثمره معرفت‌شناختی

كسى كه منطق ندارد به خرافات متوسّل مى‏شود. (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۳۱)

ثمره اخلاقی

کسی که خود را برای ابلاغ پیام الهی مهیا کرده، باید انتظار هرگونه مواجهه کاملا ناجوانمردانه را داشته باشد.

 

۳)‌ «قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ»

فال بد زدن – آن هم به بهترین انسانها – شیوه دشمنان پیامبران بوده است.

 

۴) « قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا … لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَليمٌ»

مدعیان دروغین تساوی بشر، که تساوی بشر را بهانه‌ای برای نپذیرفتن کلام خداوند قرار می‌دهند، در همین ادعایشان نیز دروغگویند:

اگر همه مساوی‌اند و نظر کسی بر دیگری برتری ندارد، چرا کسانی را که نظر مخالف شما دارند و دست از نظر خود برنمی‌دارند، این گونه تهدید می‌کنید و از اعلام اینکه حاضر به کُشتنی خونین و برقراری شکنجه‌گاه‌هایی برای مخالفان خود هستید هم پروایی ندارید؛ آن هم با این همه تاکید (هر دو اقدامشان را هم با لام قسم و هم با «نّ» مشدده مورد تاکید قرار دادند)؟!

 

۵) «لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَليمٌ»

چرا در میان انواع مواجهه خشونت‌بار از دو تعبیر «رجم» و «مسِ شکنجه دردناک» استفاده کردند؟

الف. شاید می‌خواهند بگویند از هر روش خشونت‌آمیزی، هم از راه دور – رجم: پرتاب سنگ – و هم از راه نزدیک – مس: تماس – بهره خواهند برد.

ب. …

 

۶) «قالُوا … لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَليمٌ»

تهدید آنان با انواعی از تاکیدات همراه شده است: لام قسم، نون مشدد، خود اضافه کردن صفت «الیم: دردناک» برای عذاب (شکنجه، به خودی خود دردناک است؛ وقتی متصف به «دردناک» می‌شود یعنی تاکید فراوان بر آن) و …

چرا این همه تهدید؟

الف. می‌خواهند نشان دهند که در تهدید خود کاملا جدی‌اند تا تهدیدشان کاملا اثر کند.

ب. …

 

۷) «تَطَيَّرْنا بِكُمْ … لَنَرْجُمَنَّكُمْ»

انحراف فكرى مقدّمه‏ى انحراف عملى است. (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۳۱)

 

۸) «إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَكْذِبُونَ … تَطَيَّرْنا بِكُمْ … لَنَرْجُمَنَّكُمْ»

کسانی که با بهانه‌های واهی زیر بار دعوت بحق انبیاء نمی‌رفتند، برای قانع کردن توده‌ها و تهییج افکار عمومی علیه آنان، به خرافات متوسل می‌شوند!

 

۹) لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَليمٌ»

كفر، مايه سنگدلى و جسارت به انبيا است. (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۳۱)

 

۱۰) «فَكَذَّبُوهُما… إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَكْذِبُونَ … تَطَيَّرْنا بِكُمْ … لَنَرْجُمَنَّكُمْ»

کسانی كه در برابر منطق و روش پيامبران منطقى ندارند، پس از تكذيب، دست به تحقیر و تهديد مى‏زنند. (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۳۱)

 


[۱] . شاید بتوان گفت که «طیر» هم به معنای جمع و هم به معنای اسم حنس به کار می رود؛ شاهدش هم این است که

اولا گاه بوضوح در معنای جمع، و نه اسم جنس، به کار رفته است؛ مانند «وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ،» (نور/۴۱)

و ثانیا وقتی حال برای آن آمده، گاهی به صورت مفرد آمده (به نحوی که با اسم جنس تناسب بیشتری دارد: وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً، ص/۱۹) و گاه به صورت جمع (که با جمع بودن تناسب دارد: أَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّراتٍ في‏ جَوِّ السَّماءِ، نحل/۷۹)

[۲] .مرحوم طبرسی توضیحی دارد که گویی اصل این فال بد بر اساس واداشتن پرنده‌ای به چیزی که ناخوشایندش است بوده است: «و تطير من الطيرة و هو زجر الطير بما يكر» (مجمع‌البیان، ج۲، ص۶۴۳)

[۳] . این هم در همانجا آمده است: فِي الْحَدِيثِ أَنَّ النَّبِيَّ ص كَانَ يُحِبُّ الْفَأْلَ الْحَسَنَ وَ يَكْرَهُ الطِّيَرَةَ.

بازدیدها: ۶۷۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*