۱۷ ذیالقعده ۱۴۳۹
ترجمه
و قطعا که از شما مردمان فراوانی را گمراه کرد؛ مگر قرار نبود بیندیشید؟
اختلاف قرائت
«جبلا»
این کلمه به انواع صورتها تلفظ شده است:
قرائت اهل مدینه (نافع) و برخی از اهل کوفه (عاصم) (از قرائات سبع) و برخی قرائات غیرمشهور: جِبِلًّا
قرائت اهل شام (ابن عامر) و بصره (ابوعمرو) (از قرائات سبع) و برخی دیگر از قرائات غیرمشهور: جُبْلاً
قرائت اهل مکه (ابنکثیر) و برخی از اهل کوفه (حمزه و کسائی) (از قرائات سبع) و برخی از قرائات غیرمشهور: جُبُلاً
و در سایر قرائات به صورتهای «جُبُلّاً» ، «جِبِلاً» ، «جُبْلاً» و «جِبَلاً» هم قرائت شده است.
ظاهرا در معنا تفاوتی نیست، جز اینکه «جِبَلاً» را جمعِ «جِبِلة» دانستهاند و برخی هم احتمال دادهاند که «جُبُلّ» نیز جمعِ «جِبِلّ» باشد.
همچنین این کلمه به صورت «جیلاً» نیز قرائت شده است که در این صورت به معنای «نسل» (که جمع آن: «أجیال» است) میباشد.
مجمع البيان، ج۸، ص۶۷۲[۱]؛ البحر المحيط، ج۹، ص۷۸[۲]
أَ فَلَمْ تَكُونُوا
این عبارت در برخی قراءات غیرمشهور (طلحه و عیسی) به صورت «أَ فَلَمْ یَكُونُوا» قرائت شده که در این صورت، فاعلش «جبلّاً» میباشد.
البحر المحيط، ج۹، ص۷۸[۳]
نکات ادبی
جِبِلّاً
کاربرد ماده «جبل» در دو معنای اصلی بسیار شایع است، یکی در معنای «کوه» و دیگری در معنای طبیعت و فطرتی که موجودات بر آن سرشته شدهاند؛ با این حال، اغلب اهل لغت ریشه واحدی برای این دو معنا در نظر گرفتهاند.
برخی معنای دوم را اصل قرار داده، و گفتهاند اصل این ماده به معنای طبع است؛ و کوه را به خاطر اینکه طبعیتش بر ثصبات است «جَبَل» نامیدهاند (مجمع البيان، ج۸، ص۶۷۲[۴])؛
اما اغلب معنای اول (جَبَل به معنای «کوه»، که جمع آن «أَجْبَال» و «جِبَال» است و البته فقط دومی در قرآن به کار رفته) را اصل دانستهاند،
خواه به طور مستقیم، یعنی گفتهاند معنای اصلی این ماده «کوه» است و به تبع معنای «کوه» این کلمه به طور مجازی برای هرجایی که ثبات دارد و تزلزلی در آن نیست، استعمال شده، و از همین باب در خصوص طبیعتی که در چیزی قرار داده شده که براحتی نمیتوان تغییرش داد، تعبیر «جِبِلّة» به کار رفته (وَ اتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ؛ شعراء/۱۸۴)؛ و کار برد آن در خصوص جماعت عظیم و کثیر (وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلًّا كَثِيراً؛ یس/۶۲) هم از باب تشبیه عظمت و کثرت آنان به کوه است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۸۵)؛
و خواه به طور غیرمستقیم، مثلا برخی اصل آن را «جمع شدن چیزی در رفعت و علوّ» دانستهاند که تطبیق آن بر کوه واضح است؛ و شاهد دیگر اینکه «امرأةٌ جَبْلة» به زنی گویند که خلق و خوی تندی دارد؛ و «جَبَل» یا «جِبِل» یا «جُبُل» (که البته چهبسا «جُبُل»، جمعِ «جِبِل» باشد) هم به معنای جماعت عظیم و کثیر است. (معجم المقاييس اللغة، ج۱، ص۵۰۲)
ویا اصل این ماده را در معنای «فطری و عظیم بودن» دانستهاند که نمونه بارز چنین چیزی در طبیعت، کوه است و برای هر چیزی که در طبیعتش عظمتی یافت شود به کار رفته است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۲، ص۴۸)
ویا بر این باورند که معنای محوری این ماده «تجمع عظیمی است که هم در بینشان شدید به هم متصل باشند و هم هیات غلاظ و شدادی داشته باشد؛ تطبیق این معنا بر «جبال» [= کوه] که واضح است، در خصوص «جِبِلّ» (وَ اتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ، شعراء/۱۸۴) هم توضیح داده که این کلمه به معنای جماعت عظیم و فشردهای از مردمان است با ملاحظه اختلاف هیاتهای آنها؛ و همین معنای تجمع درونی شیء است که «جِبِلّة» (وَ اتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ، شعراء/۱۸۴) را به معنای طبیعت شیء رایج ساخته است.[۵] (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۲۷۳-۲۷۴[۶])
در هر صورت، بحثی نیست که «جِبِلّ» (که این کلمه در زبان عربی به صورتهای مختلف دیگری هم تلفظ شده، از جمله: جُبُلّ، جُبْل، جَبْل، و …؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۸۶) به معنای «مردمان فراوان و زیاد» است؛ و در تفاوت کلمه «جبلة» و «ناس: مردم» گفتهاند که «جبلة» جماعتی از مردماند که عظمت و سیاهی لشکری داشته باشند؛ و در این کلمه نوعی غلظت و عظمت لحاظ شده است. (الفروق في اللغة، ص۲۷۱)
ماده «جبل» ۴۱ بار در قرآن کریم به کار رفته است که غیر از دو موردی که اشاره شد، همواره در معنای «کوه» («جَبَل»؛ یا جمعِ آن: «جِبال») بوده است.
حدیث
۱) از امام صادق ع از پدرانشان از رسول الله ص روایت شده است که خداوند جل جلاله میفرماید:
ای بندگانم! همگیتان گمراهید مگر کسی که من هدایتش کنم؛
و همگیتان فقیر و نیازمندید مگر کسی که من بینیازش سازم؛
و همگیتان گناهکارید مگر کسی که من او را از گناه حفظ کنم.
الأمالي( للصدوق)، ص۱۰۱
حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَی بْنِ بَابَوَيْهِ الْقُمِّيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِيِّ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ: عِبَادِي كُلُّكُمْ ضَالٌّ إِلَّا مَنْ هَدَيْتُهُ وَ كُلُّكُمْ فَقِيرٌ إِلَّا مَنْ أَغْنَيْتُهُ وَ كُلُّكُمْ مُذْنِبٌ إِلَّا مَنْ عَصَمْتُهُ.
۲) از امام صادق ع روایت شده است:
به خدا سوگند، اگر اهل آسمانها و زمین جمع شوند که بندهای را خداوند میخواهد گمراهش کند هدایت کنند توان هدایت او را ندارند؛ و اگر اهل آسمانها و زمین جمع شوند که بندهای را که خداوند میخواهد هدایت کند گمراه کنند، نمیتوانند؛
پس، از مردم [= از اینکه بخواهید خودتان هدایت کسی را عهدهدار شوید] بازایستید و کسی نگوید فلانی عمر و برادر و پسر عمو و همسایهام هست [و بدین جهت حتما میخواهم هدایت شود] چرا که خداوند هنگامی که خیر بندهای را بخواهد روحش را پاک میگرداند پس هیچ سخن معروف سزاواری نمیشنود مگر اینکه بدان اعتراف میکند و هیچ مطلب منکر و ناشایستی را نمیشنود مگر اینکه آن را مورد انکار قرار میدهد ؛ سپس خداوند در قلب او کلمهای میاندازد که امرش را به سبب آن جمع و جور میکند.
الكافي، ج۱، ص۱۶۵
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ السَّرَّاجِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ ثَابِتِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع …[۷]
وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلَ الْأَرَضِينَ اجْتَمَعُوا عَلَی أَنْ يَهْدُوا عَبْداً يُرِيدُ اللَّهُ ضَلَالَتَهُ مَا اسْتَطَاعُوا عَلَی أَنْ يَهْدُوهُ وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلَ الْأَرَضِينَ اجْتَمَعُوا عَلَی أَنْ يُضِلُّوا عَبْداً يُرِيدُ اللَّهُ هِدَايَتَهُ مَا اسْتَطَاعُوا أَنْ يُضِلُّوهُ كُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا يَقُولُ أَحَدٌ عَمِّي وَ أَخِي وَ ابْنُ عَمِّي وَ جَارِي فَإِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً طَيَّبَ رُوحَهُ فَلَا يَسْمَعُ مَعْرُوفاً إِلَّا عَرَفَهُ وَ لَا مُنْكَراً إِلَّا أَنْكَرَهُ- ثُمَّ يَقْذِفُ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ كَلِمَةً يَجْمَعُ بِهَا أَمْرَه.
تدبر
۱) «وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلّاً كَثیراً أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ»
خدا در میثاق نخستین، و یا در عمق فطرتمان با ما انسانها عهد بسته که خودش را بپرستیم، یعنی کمال مطلق را نهایت سیر خود بدانیم؛ و نه شیطان، وهر مانع و محدودکنندهای را، که دشمن ماست، و ما را از غایت واقعی خویش بازمیدارد و سرمایههای وجودی ما را هدر میدهد.
با این حال، این شیطان نسلهای عظیمی از ما انسانها را به بیراهه برد.
آیا جای ملامت ندارد؟
۲) «وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلّاً كَثیراً أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ»
و قطعا که از شما مردمان فراوانی را گمراه کرد؛ مگر قرار نبود بیندیشید؟
یعنی اگر روال انسانها برا تعقل و اندیشیدن باشد، در این مسیر گمراهی قرار نمیگرفتند؛
یعنی در منطق قرآن، تعقل و اندیشیدن مهمترین عاملی است که مانع گمراهی میشود.
نکته تخصصی دینشناسی و معرفتشناسی
بسیاری از دینها و مکاتب جهان، عقل را دشمن راه خود میدانند و با انواع توجیهات – مانند اینکه عقل ما خطاکار است، عقل را یارای فهم حقیقت نیست، و … – از ما میخواهند عقل را کنار بگذاریم و بدانها ایمان بیاوریم.
متاسفانه این منطق ناصواب به دلایل مختلف در جامعه اسلامی و در ادبیات و اشعار مسلمانان نیز راه یافته، و به مذمت عقل، افتخار میشود!
این منطق قطعاً خلاف منطق قرآن کریم است! برخی چنین توجیه میکنند که منظور از این عقل، عقل متعالی انسان است، و منظور از عقلی که مذمت میشود عقل ابزاری، عقل دنیامدار و … است.
اما باید گفت که این توجیه نیز توجیه ناصوابی است: اگر آنچه به عنوان «عقلِ چنین و چنان» مذمت میشود، واقعا عقل نیست و وهم، و خیالپردازی، و شیطنت، و … است؛ آیا عاقلانه است که ما این کلمه قرآنی را که این اندازه مورد تحسین قرار گرفته، در معنای غلطی به کار ببریم و بعد آن معنای غلط را مذمت کنیم؟ آیا این کار ما بهانهای نمیشود که افراد را –لااقل: ناخواسته – با تعقل و اندیشهورزی دشمن کنیم و تعقل را در برابر تدین قرار دهیم؟
آیا خود همین مذمت عقل – عقلی که در قرآن و روایات همواره مدح شده – یک ترفند شیطان نیست؟!
۳) «وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلّاً كَثیراً أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ»
خداوند متعال به انسان عقل و اراده داده، که خودش راه صحیح را با اراده خودش انتخاب کند؛ در عین حال شیطان را هم در مسیر او قرار داده، تا معلوم شود آیا انسان واقعا از عقل خود استفاده میبرد و ارادهاش را بر تعقل و اندیشه مبتنی میکند، یا فریب شیطان را میخورد.
اینکه خیل عظیمی از انسانها فریب شیطان را بخورند، بدین معنا نیست که برنامه خداوند ناموفق بوده؛
بلکه تنها و تنها بدین معناست که آنان از عقلی که خدا بدانان داده بود استفاده لازم را نکردند؛
پس اگر خیل عظیمی از انسانها راه عبودیت شیطان را در پیش بگیرند، تنها و تنها تقصیر خودشان است، نه تقصیر خداوند و هیچکس دیگر؛ از این روست که خداوند برای انسانها چنین مقرر فرموده اگر کسی بخواهد هدایت شود یا مسیر گمراهی را در پیش گیرد، حقیقتا هیچکس –هرقدر هم که تلاش کند- نتواند مانع او شود. (حدیث۲)
به طور خلاصه، کثرت گمراهشدگان باید مایه عبرت ما شود که حواسمان را بیشتر جمع کنیم، نه اینکه بگذاریم خود همین مطلب بهانهای برای شیطان شود که ما را به اعتراض بر خدا – و یعنی پیمودن مسیر گمراهی جدید – وادارد!
۴) «وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلّاً كَثیراً أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ»
از سرنوشت فريب خوردگان عبرت بگيريد؛
که انديشه در سرنوشت تلخ قربانيان فريب شيطان، راه نجات از وسوسهها و دامهای اوست. (تفسير نور، ج۹، ص۵۵۲)
[۱] . قرأ أبو عمرو و ابن عامر جُبْلا بضم الجيم و سكون الباء و قرأ أهل المدينة و عاصم و سهل «جِبِلّاً» بكسر الجيم و الباء و تشديد اللام و قرأ روح و زيد «جُبُلّاً» بضم الجيم و الباء و تشديد اللام و هو قراءة الحسن و الأعرج و الزهري و قرأ الباقون «جُبُلاً» بضمهما و تخفيف اللام.
[۲] . قرأ نافع، و عاصم: جِبِلًّا، بكسر الجيم و الباء و تشديد اللام، و هي قراءة أبي حيوة، و سهيل، و أبي جعفر، و شيبة، و أبي رجاء و الحسن: بخلاف عنه.
و قرأ العربيان، و الهذيل بن شرحبيل: بضم الجيم و إسكان الباء
و باقي السبعة: بضمها و تخفيف اللام
و الحسن بن أبي إسحاق، و الزهري، و ابن هرمز، و عبد اللّه بن عبيد بن عمير، و حفص بن حميد: بضمتين و تشديد اللام
و الأشهب العقيلي، و اليماني، و حماد بن مسلمة عن عاصم: بكسر الجيم و سكون الباء
و الأعمش: جِبِلاً، بكسرتين و تخفيف اللام.
و قرىء: جِبَلاً بكسر الجيم و فتح الباء و تخفيف اللام، جمع جبلة، نحو فطرة و فطر، فهذه سبع لغات قرىء بها.
و قرأ علي بن أبي طالب و بعض الخراسانيين: جيلا، بكسر الجيم بعدها ياء آخر الحروف، واحد الأجيال و الجبل بالباء بواحدة من أسفل الأمة العظيمة. و قال الضحاك:أقله عشرة آلاف. خاطب تعالى الكفار بما فعل معهم الشيطان تقريعا لهم.
[۳] . و قرأ الجمهور: أَ فَلَمْ تَكُونُوا بتاء الخطاب؛ و طلحة، و عيسى: بياء الغيبة، عائدا على جبل.
[۴] . أصل الجبل الطبع و منه الجبل لأنه مطبوع على الثبات و قال أبو مسلم أصله الغلظة و الشدة.
[۵] . موید وی این دعاست که از امیرالمومنین ع روایت شده است:
اللَّهُمَّ دَاحِيَ الْمَدْحُوَّاتِ وَ بَارِئَ الْمَسْمُوكَاتِ وَ جَبَّالَ الْقُلُوبِ عَلَى فِطْرَتِهَا شَقِيِّهَا وَ سَعِيدِهَا (فلاح السائل و نجاح المسائل، ص۲۵۳)
[۶] . تجمع عظیم شدید الاأثناء مع غلظ هیأة.
[۷] . يَا ثَابِتُ مَا لَكُمْ وَ لِلنَّاسِ كُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا تَدْعُوا أَحَداً إِلَى أَمْرِكُمْ فَـ …
بازدیدها: ۱۹۶