۷ رمضان ۱۴۳۹
ترجمه
قطعا آن گفته در مورد بیشتر آنان محقق شده است، که آنان ایمان نمیآورند.
نکات ادبی
لَقَدْ حَقَّ …
لام ابتدای کلام، لام قسم (یا به تعبیر دقیقتر، لام جواب قسم) است که برای تاکید میآید، یعنی «سوگند میخورم که حتما آن گفته در مورد بیشتر آنان محقق شده…» (إعراب القرآن الكريم، ج۳، ص۸۸).
حَقَّ
قبلا اشاره شد که اصل ماده «حقق» را محکم کردن شیء، و یا ثبات و استقرار داشتن و مطابقت و موافقت داشتن با یک امر ثابت و مستقر دانستهاند، چنانکه به محور و پاشنه درب که درب با تکیه بر آن و بر مدار آن حرکت میکند «حقّ» میگویند.
جلسه۳۱۱ http://yekaye.ir/al-hajj-22-6/
«فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ»
حرف «فـ» را غالبا فاء تعلیل دانستهاند (آن گفته در مورد بیشتر آنان محقق شده است، «بدین جهت که» آنان ایمان نمیآورند) (مثلا: إعراب القرآن الكريم، ج۳، ص۸۸). اما برخی بشدت با این نظر مخالفت کرده و آن را «فاء تفریع» دانستهاند (آن گفته در مورد بیشتر آنان محقق شده است، «پس» آنان ایمان نمیآورند) (المیزان، ج۱۷، ص۶۴)
اما به نظر میرسد با توجه به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در معنا، هر دو معنا در دو فضای مختلف میتواند درست باشد؛ و قبول یکی مستلزم رد دیگری نیست. در تدبر۱ که در ادامه خواهد آمد، بندهای الف و ج بر اساس «ف» تفریع است و بند ب بر اساس «ف» تعلیل.
شأن نزول
در مناقب آل أبي طالب، ج۱، ص۷۵[۱] گفته است که این آیه در شأن ابوجهل نازل شد و همان حکایتی را مطرح کرده است که در نقلهای دیگر در شأن نزول دو آیه بعد خواهد آمد و این منافاتی ندارد، چرا که مضمون آیات به هم مرتبط است و در واقع شأن نزول هر سه آیه است.
حدیث
۱) در جلسه ۷۵۱ (آیه۴) در حدیث۱ روایتی از امام صادق ع گذشت. در ادامه آن روایت آمده است:
«قطعا آن گفته در مورد بیشتر آنان محقق شد» یعنی عذاب بر آنان نازل شد.
تفسير القمي، ج۲، ص۲۱۱
قَالَ الصَّادِقُ ع
[لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ] عَلى أَكْثَرِهِمْ يعني نزل به العذاب
ادامه روایت ذیل آیه بعد خواهد آمد، انشاءالله.
۲) ذیل آیه قبل حدیث۱، روایتی از امام صادق ع گذشت. در ادامه آن روایت در تاویل این آیه آمده است:
«قطعا محقق شده است آن گفته در مورد بیشترشان» از آن کسانی که به ولایت امیرالمومنین ع و امامان پس از ایشان اقرار نمیکنند «که آنان ایمان نمیآورند» به امامت امیرالمومنین ع و جانشینان پس از وی؛ …
الكافي، ج۱، ص۴۳۲؛ تأويل الآيات الظاهرة، ص۴۷۶
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع … «لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَكْثَرِهِمْ» مِمَّنْ لَا يُقِرُّونَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ «فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ» بِإِمَامَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ بَعْدِهِ …
ادامه روایت ذیل آیه بعد خواهد آمد، انشاءالله.
۳) اباصلت حکایت میکند که یکبار مامون در مجلس امام رضا ع سوالاتی پرسید. از جمله اینکه گفت:
منظور خداوند عز و جل از اینکه میفرماید «و اگر پروردگار تو مىخواست، قطعاً هر كه در زمين است همه آنها يكسر ايمان مىآوردند. پس آيا تو مردم را ناگزير مىكنى كه ایمان بیاورند؛ و هیچکس را نرسد که ایمان آورد مگر به اذن خدا» (یونس/۹۹-۱۰۰)
امام رضا ع فرمود: پدرم امام کاظم از پدرشان امام صادق ع از پدرشان امام باقر ع از پدرشان امام سجاد از پدرشان امام حسن ع از پدرشان امام علی ع روایت کردهاند که مسلمانان به رسول الله ص گفتند ای کاش مردمی را که بر آنان قدرت مییابی به اسلام آوردن مجبور کنی تا جمعیتمان زیاد شود و بر دشمن قوی شویم.
رسول الله ص فرمود: من حاضر نیستم در پیشگاه خداوند با بدعتی حاضر شوم که در آن زمینه سخنی به من گفته نشده است؛ و «من از متکلفین نیستم [= از كسانى نيستم كه چيزى از خود بسازم و به خدا نسبت دهم]» (ص/۸۶).
پس خداوند بر او را نازل فرمود که: ای محمد! «و اگر پروردگار تو مىخواست، قطعاً هر كه در زمين است ايمان مىآوردند همه آنها يكسر» بناچار و با اجبار در دنیا؛ همان گونه که ایمان میآورند هنگام دیدن [مرگ] و هنگام دیدن شدتهای در آخرت. و اگر با آنان چنین میکردم دیگر از جانب من سزاوار پاداش و ستودن نبودند؛ ولکن من از آنان میخواهم که با اختیار و بدون اجبار ایمان آورند تا از جانب من سزاوار نزدیک شدن و کرامت و سرای جاودان در بهشت جاوید شوند «پس آيا تو مردم را ناگزير مىكنى كه ایمان بیاورند» اما اینکه فرمود «و هیچکس را نرسد که ایمان آورد مگر به اذن خدا» این به نحو حرام کردن ایمان بر آنان نیست بلکه بدان معناست که چنین نیست که کسی ایمان آورده باشد مگر اینکه خدا اذن داده باشد؛ و اذن او، امر کردن اوست هرکس را به ایمان مادامی که حالت تکلیف و تعبد [از رغبت خودش] برقرار هست، و ناچار کردن اوست به ایمان هنگامی که تکلیف و تعبد مطرح نیست. [مثل اینکه واقعه ای را ببیند و یا خوابی ببیند و امثال این، از چیزهایی که به اختیار خود او نبوده اما با پیش آمدن آن ناچار ایمان میآورد، و ناچاری یعنی شرائط اقتضای تام نه علت تامه که مجبور باشد].
مامون گفت: گِرِهی را بر من گشودی خداوند برایت گشایش حاصل کند.
عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۱، ص۱۳۵؛ التوحيد (للصدوق)، ص۳۴۲؛ الإحتجاج (للطبرسي)، ج۲، ص۴۱۳
حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ تَمِيمٍ الْقُرَشِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ أَبِي الصَّلْتِ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِيِّ قَالَ: سَأَلَ الْمَأْمُونُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى …
ثُمَّ قَالَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا مَعْنَى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ»؟
فَقَالَ الرِّضَا ع حَدَّثَنِي أَبِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ:
إِنَّ الْمُسْلِمِينَ قَالُوا لِرَسُولِ اللَّهِ ص لَوْ أَكْرَهْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ قَدَرْتَ عَلَيْهِ مِنَ النَّاسِ عَلَى الْإِسْلَامِ لَكَثُرَ عَدَدُنَا وَ قَوِينَا عَلَى عَدُوِّنَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا كُنْتُ لِأَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِبِدْعَةٍ لَمْ يُحْدِثْ إِلَيَّ فِيهَا شَيْئاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِ يَا مُحَمَّدُ «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً» عَلَى سَبِيلِ الْإِلْجَاءِ وَ الِاضْطِرَارِ فِي الدُّنْيَا كَمَا يُؤْمِنُونَ عِنْدَ الْمُعَايَنَةِ وَ رُؤْيَةِ الْبَأْسِ فِي الْآخِرَةِ وَ لَوْ فَعَلْتُ ذَلِكَ بِهِمْ لَمْ يَسْتَحِقُّوا مِنِّي ثَوَاباً وَ لَا مَدْحاً لَكِنِّي أُرِيدُ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْمِنُوا مُخْتَارِينَ غَيْرَ مُضْطَرِّينَ لِيَسْتَحِقُّوا مِنِّيَ الزُّلْفَى وَ الْكَرَامَةَ وَ دَوَامَ الْخُلُودِ فِي جَنَّةِ الْخُلْدِ أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ وَ أَمَّا قَوْلُهُ تَعَالَى وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَلَيْسَ ذَلِكَ عَلَى سَبِيلِ تَحْرِيمِ الْإِيمَانِ عَلَيْهَا وَ لَكِنْ عَلَى مَعْنَى أَنَّهَا مَا كَانَتْ لِتُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ إِذْنُهُ أَمْرُهُ لَهَا بِالْإِيمَانِ مَا كَانَتْ مُكَلَّفَةً مُتَعَبِّدَةً وَ أَلْجَاؤهُ[۲] إِيَّاهَا إِلَى الْإِيمَانِ عِنْدَ زَوَالِ التَّكْلِيفِ وَ التبعد [التَّعَبُّدِ] عَنْهَا.
فَقَالَ الْمَأْمُونُ فَرَّجْتَ عَنِّي يَا أَبَا الْحَسَنِ فَرَّجَ اللَّهُ عَنْك. …
تدبر
۱) «لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ»
منظور از آن «گفتهای که در مورد بیشتر آنان محقق شده است» چیست؟
الف. این گفته (قول) همان است که در جای دیگر به عنوان «کلمة ربک» از آن یاد شده است «إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ» (يونس/۹۶) و این همان وعده عذابی است (حدیث۱) که خداوند هم در ابتدای آفرینش انسان از آن سخن گفت «فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ» (ص/۸۴-۸۵) و هم در پایان کار در جهنم هم از قول جهنمیان بر آن تاکید کرد «وَ لكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْكافِرِينَ قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ:» (زمر/۷۲) و «فَحَقَّ عَلَيْنا قَوْلُ رَبِّنا إِنَّا لَذائِقُونَ» (صافات/۳۱) (الميزان، ج۱۷، ص۶۴؛ مجمعالبیان، ج۸، ص۶۵۱؛ البحر المحيط، ج۹، ص۵۰)
و البته این مطلب (قطعی شدن عذاب خدا به عنوان «حق علیهم القول») در آیات دیگری هم آمده است:
- « قالَ الَّذينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذينَ أَغْوَيْنا …: و آن کسانی که آن گفته بر آنان محقق شده بود گفتند پروردگارا اینان کسانیاند که گمراه کردیم …» (قصص/۶۳)
- «وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ في أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرينَ: و براى آنان همنشینانی قرار دادیم، و آنچه پیش روی ايشان و آنچه در پى آنان بود در نظرشان زيبا جلوه دادند و در ميان امّتهايى از جنّ و انس كه پيش از آنان روزگار به سر برده بودند، آن گفته بر ايشان محقق شد، چرا كه آنها زيانكاران بودند» (فصلت/۲۵)
- «أُولئِكَ الَّذينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ في أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرينَ: آنان کسانیاند که در ميان امّتهايى از جنّ و انس كه پيش از آنان روزگار به سر برده بودند، آن گفته بر ايشان محقق شد، چرا كه آنها زيانكاران بودند» (احقاف/۱۸)
و ظاهرا منحصر به عذاب اخروی نیست بلکه عذاب دنیوی را هم شامل میشود؛ مثلا:
«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميراً» (اسراء/۱۶)
ب. ممکن است منظور همان جمله بعدی آیه (فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ: که آنان ایمان نمیآورند) باشد که خداوند قبلا به فرشتگان خبر داده باشد که آنان ایمان نخواهند آورد و این سخن بر آنان محقق شد. (مجمعالبیان، ج۸، ص۶۵۱)[۳] یعنی «ف» فاء تعلیل باشد: این سخن بر آنان محقق شد چون آنان ایمان نیاوردند.
ج. چهبسا منظور همان سخن توحید و معارفی است که پیامبران الهی آوردند؛ و خداوند میفرماید: [صحت] آن سخنان با برهانهای متقن بر آنان محقق شد، اما باز هم اکثر اینان ایمان نمیآورند. (البحر المحيط، ج۹، ص۵۰)[۴]
د. …
۲) «فَهُمْ غافِلُونَ لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَكْثَرِهِمْ»
اكثر مردم غافل، به حقّ گرايش ندارند. (تفسير نور، ج۹، ص۵۲۳)
۳) «أَكْثَرِهِمْ … لا يُؤْمِنُونَ»
مخالفت اكثريّت، نبايد مبلّغ و رهبر را دلسرد كند. (تفسير نور، ج۹، ص۵۲۳)
۴) «لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ»
اینکه اکثر افرادی که مورد انذار قرار گرفتهاند ایمان نمیآورند، یک واقعیتی است که قرآن بدان اشاره کرده است؛
پس، موفقیت یک انذاردهنده، به این نیست که حتما اکثر مخاطبان او ایمان بیاورند؛ و ایمان نیاوردن اکثریت لزوما دلیلی بر ناکارآمدی ویا ناتوانی وی در تبلیغ دین نیست.
نکته
آن کسی که ایمان نیاوردن اکثر مردم در زمان حضرت نوح را دلیل بر ضعف مدیریتی حضرت نوح قلمداد میکرد، از اولیات معارف قرآنی بویی نبرده است![۵]
۵) «فَهُمْ غافِلُونَ … فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ»
غفلت، زمينهساز كفر است. (تفسير نور، ج۹، ص۵۲۳)
۶) «تَنْزيلَ الْعَزيزِ الرَّحيمِ … لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ»
خداوند قبلاً وعده داده کسانی را که ایمان نمیآورند و از شیطان پیروی میکنند به جهنم ببرد کسانی که ایمان نمیآورند «فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ» (ص/۸۴-۸۵)
و در این آیه تاکید میشود که این وعدهای است که حتما محقق خواهد شد.
تذکر : جدی بودن جهنم
برخی گمان کردهاند با توجه به مهربانی عظیم الهی وعدههای عذاب خداوند محقق نخواهد شد.
در حالی که همان خدایی که در آیات قبل بر رحیم بودنش تاکید شده، خبر قطعی داده که این وعده محقق شده است؛ و در آیات دیگری از قول جهنمیان هم بر تحقق این وعده تاکید کرده است. (مثلا در زمر/۷۲؛ صافات/۳۱؛ قصص/۶۳)
مشکل این افراد آن است که توجه ندارد که عذابهای اخروی، باطن باورها و اعمال دنیوی خود افراد است، نه یک امر قراردادی و اعتباری. باطن کفر، آتش جهنم است هرچند شخص کافر در دنیا فرد ظاهرالصلاحی به نظر برشد.
تبصره
اینکه کافر قطعا جهنمی است از مسلمات قرآنی است؛ اما باید توجه کرد که کافر در اینجا مقصود کسی است که حقیقت بر او عرضه شده و عناد ورزیده باشد، نه جاهل قاصر؛ از این رو، بسیاری از افرادی که ما اصطلاحاً آنها را کافر میدانیم، معلوم نیست نزد خدا کافر محسوب شوند؛ و نیز بسیاری از کسانی که ظاهرا مسلمان هستند، چون منافقاند حقیقتا کافر هستند.
پس مقصود از اینکه کافران حتما جهنمیاند اصلا این نیست که مسلمانان شناسنامهای به بهشت میروند و غیرمسلمانان شناسنامهای به جهنم.
[۱] . نَزَلَ قَوْلُهُ تَعَالَى لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ الْآيَاتِ فِي أَبِي جَهْلٍ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ كَانَ حَلَفَ لَئِنْ رَأَى مُحَمَّداً يُصَلِّي لَيَرْضَخَنَّ رَأْسَهُ فَأَتَاهُ وَ هُوَ يُصَلِّي وَ مَعَهُ حَجَرٌ لِيَدْمَغَهُ فَلَمَّا رَفَعَهُ أُثْبِتَتْ يَدُهُ إِلَى عُنُقِهِ وَ لَزِقَ الْحَجَرُ بِيَدِهِ فَلَمَّا عَادَ إِلَى أَصْحَابِهِ وَ أَخْبَرَهُمْ بِمَا رَأَى سَقَطَ الْحَجَرُ مِنْ يَدِهِ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ بَنِي مَخْزُومٍ أَنَا أَقْتُلُهُ بِهَذَا الْحَجَرِ فَأَتَاهُ وَ هُوَ يُصَلِّي لِيَرْمِيَهُ بِالْحَجَرِ فَأَغْشَى اللَّهُ بَصَرَهُ فَجَعَلَ يَسْمَعُ صَوْتَهُ وَ لَا يَرَاهُ فَرَجَعَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَلَمْ يَرَهُمْ حَتَّى نَادَوْهُ مَا صَنَعْتَ فَقَالَ مَا رَأَيْتُهُ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ صَوْتَهُ وَ حَالَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ كَهَيْئَةِ الْفَحْلِ يَخْطُرُ بِذَنَبِهِ لَوْ دَنَوْتُ مِنْهُ لَأَكَلَنِي.
[۲] . در عیون «ألجأه» است که صحیح نیست، نسخه توحید إلجاؤه است که صحیح است، و نسخه عیون در بحار هم صحیح است،
همچنین در احتجاج در عبارت قبل، حرف «ب» اضافه دارد یعنی به صورت «بمَا كَانَتْ مُكَلَّفَةً …» است که ظاهرا صحیح نیست و همان نسخه عیون و توحید صحیح است.
[۳] . قيل: تقديره لقد سبق القول على أكثرهم أنهم لا يؤمنون فهم لا يؤمنون و ذلك أنه سبحانه أخبر ملائكته أنهم لا يؤمنون فحق قوله عليهم.
[۴] . قيل: حق القول الذي قاله اللّه على لسان الرسل من التوحيد و غيره و بان برهانه فأكثرهم لا يؤمنون بعد ذلك.
[۵] . این سخن بعد از مطرح شدن بلافاصله انعکاس وسیعی یافت. مثلا:
خلاصه آن در https://www.khabaronline.ir/detail/35916/society/urban
و تفصیل آن در:
البته ایشان بعدا مدعی شد که منظور مرا تحریف کردهاند اما در کلیپی که از خود منتشر کرد هیچ تغییری در موضعی که از وی نقل شده بود مشاهده نمیشود:
بازدیدها: ۳۹