۱۱ محرم ۱۴۴۰
ترجمه
توان یاریِ آنها را ندارند و اینان برای آنان سپاهی آمادهاند.
نکات ادبی
یسْتَطیعُونَ
در آیه ۶۷ همین سوره بیان شد که که ماده «طوع» در اصل به معنای تسلیم شدن و انقیاد و اطاعت کردن، و نقطه مقابل «اکراه و اجبار» است «ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً» (فصلت/۱۱).
وقتی این ماده به باب استفعال برود (استطاع یستطیع) به معنای قدرت و طاقت بر انجام کاری داشتن است، یعنی چیزی که به خاطر آن، انجام دادن فعل مقدور میگردد.
جلسه ۸۱۷ http://yekaye.ir/ya-seen-36-67/
جُنْد
در آیه ۲۸ همین سوره بیان شد که همگان اتفاق نظر دارند که کلمه «جُند» به معنای لشکر و سپاه است؛ اما درباره اصل و ریشه آن، برخی بر این باورند که ماده «جند» در اصل بر گرد هم آمدن و نصرت دارد؛ اما از نظر برخی، اصل این ماده دلالت بر غلظت و شدت دارد، چنانکه به زمین سختی که سنگلاخ باشد «جَنَد» گفته میشده و به همین مناسبت است که به لشکریان هم «جُند» میگویند.
جلسه ۷۷۵ http://yekaye.ir/ya-seen-36-28/
مُحْضَرُونَ
ماده «حضر» از طرفی با کلمات پرکاربردی نیز «حضور»، نقطه مقابل «غیبت» (غایب بودن و در دسترس نبودن) است (لسان العرب، ج۴، ص۱۹۶؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۲، ص۲۳۹)؛ و از طرف دیگر، با کلماتی نظیر «حَضارة» (یا «حِضارة»، معنای شهرنشینی)، نقطه مقابل «بدو» («بدوی» و بادیهنشین بودن) محسوب میشود (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۷۶؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۴۱).
(درباره ماده «بدو» قبلا توضیح داده شد؛ در جلسه ۲۲۳ http://yekaye.ir/al-baqare-2-033/ )[۱]
با این حال همگان تاکید دارند که اصل آن به معنای وارد شدن بر چیزی و مشاهده آن است (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۷۶)
و به تعبیر دیگر، آن حالتی است که بعد از ورود و استقرار در جایی برای چیزی پدید میآید؛ و تفاوتش با کلماتی مانند «قدوم» و «ورود» در این است که این کلمات قبل از آن حالت استقرار (حضور) به کار میرود؛ و کلماتی مانند «مشاهده» و «اشراف» و «قرب» از لازمههای این حالت استقرار است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۲، ص۲۳۹)
و به تَبَعِ این حالت استقرار بعد از ورود، این کلمه برای اینکه چیزی یا کسی در جایی شاهد و حاضر باشد به کار رفته است، چنانکه تعبیر «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ» (بقرة/۱۸۰) همانند آن است که فرمود «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ» (أنعام/۶۱) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۴۱) و شاید به مناسبت همین آیه است که به کسی که مرگ نزد او حاضر شود «مُحتَضَر» گویند.
حالت ثلاثی مجرد این کلمه به صورت «حَضَرَ یَحضُرُ حُضُوراً و حِضَارَةً» است (حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ؛ بقره/۱۸۰ و نساء/۱۸ و مائده/۱۰۶؛ وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی، نساء/۸؛ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ، احقاف/۲۹) که البته ماضی آن به نحو شاذ به صورت «حَضِرَ» هم به کار رفته (لسان العرب، ج۴، ص۱۹۶) و در مورد آیه «وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ» (مؤمنون/۹۸) برخی اساساً این را کنایه از «آسیب رساندن» دانستهاند (أَنْ يَحْضُرُونِ: به من آسیب برسانند)، اما برخی این را از مواردی دانستهاند که این فعل به نحو کنایی برای جایی که جنیان نزد کسی حضور یابند به کار رود و گفتهاند به همین مناسبت به شخص مجنون (جنزده، به معنای دیوانه) و نیز به کسی که مرگ بر بالین او حضور یافته «مُحتَضَر» گفته میشود (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۴۱) هرچند بعید نیست که شیوع کلمه «محتضر» برای کسی که در بستر مرگ است، به مناسبت آیه «إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ» (بقرة/۱۸۰) باشد؛ البته کلمه «محتضر» در قرآن به این معنای خاص به کار نرفته، بلکه به همان معنای لغویاش میباشد: «[وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ] كُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ» (قمر/۲۸) یعنی [به آنان خبر بده که آب بین آنان تقسیم شده است و] هر آبی، اصحابش نزد آن حاضرند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۴۱) یا به تعبیر سادهتر، هر نوبتِ آب، برای صاحب نوبت که در آنجا حضور دارد، میباشد (ترجمه قرآن، مشکینی)
«حاضر» اسم فاعل از ماده «حضر» و به معنای کس یا چیزی است که شاهد و آماده است (وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً؛ کهف/۴۹) و به طور کنایهای برای کسی به کار میرود که در نزدیکی و در جوار چیزی به سر میبرد به کار میرود (وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ؛ أعراف/۱۶۳) [و ظاهرا تعبیر «لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» (بقره/۱۹۶) نیز از همین باب باشد] و تعبیر «تجارت حاضر» (إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُديرُونَها؛ بقره/۲۸۲) به معنای تجارت نقد میباشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۴۲)
احضار (عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ، تکویر/۱۴؛ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا، مریم/۶۸) (باب افعال از ماده «حضر») را به معنای «چیزی را حاضر قرار دادن» [= حاضر کردنِ چیز یا کسی در جایی] دانستهاند و تعبیر «وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحّ» میخواهد بفرماید که «شُحّ» (= ترکیبی از بخل و حرص) چنان صفت راسخی در وجود آنان شده که آن همواره در نفس خود حاضر قرار دادهاند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۲، ص۲۴۰)
اسم مفعولِ «إحضار» ، «مُحضَر» (حاضر شده) میشود «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً» (آل عمران/۳۰) (و دیدیم که همین مضمون با تعبیر اسم فاعل هم به کار رفته است: «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً» کهف/۴۹) و جالب اینجاست که از ۱۰ بار کاربرد کلمه «مُحضَر» در قرآن کریم همگی درباره احضار در قیامت است، غیر از همین آیه «هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ» (یس/۷۵) که برخی آن را درباره قیامت و برخی ناظر به دنیا دانستهاند.[۲]
ماده «حضر» و مشتقات آن جمعاً ۲۴ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
۱) از امام باقر درباره این سخن خداوند که میفرماید «و غیر از خداوند [یکتا] خدایانی برگرفتند تا مگر یاری شوند؛ توان یاریِ آنها را ندارند و اینان برای آنان سپاهی آمادهاند» روایت شده است:
آن خدایان توان یاریِ آنها را ندارند؛ و اینان برای آنان، یعنی برای آن خدایان، سپاهی آمادهاند.
تفسير القمي، ج۲، ص۲۱۷
فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ، لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ» يَقُولُ لَا يَسْتَطِيعُونَ الْآلِهَةُ لَهُمْ نَصْراً وَ هُمْ لَهُمْ أَيْ لِلْآلِهَةِ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ.
۲) در منابع اهل سنت از امام حسن مجتبی ع در تفسیر این جمله که میفرماید «و اینان برای آنان سپاهی آمادهاند» روایت شده است:
اینان برای آنان سپاهیاند در دنیا؛ و آنها در آتش احضارشدگاناند.
تفسير ابن أبي حاتم، ج۱۰، ص۳۲۰۲؛ الدر المنثور في تفسير المأثور، ج۵، ص۲۶۹[۳]
عَنِ الحَسَنِ رَضِيَ اللهُ، عَنْهُ فِي قَوْلِهِ «وَهُمْ لَهُمْ جُندٌ مُحْضَرُونَ» قَالَ: هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ فِي الدُّنْيَا وَ هُمْ مُحْضَرُونَ فِي النَّارِ.[۴]
تدبر
۱) «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ ینْصَرُونَ؛ لا یسْتَطیعُونَ نَصْرَهُمْ»
آنان غیر خدا را میپرستند تا به وسیله این معبودها یاری شوند؛ در حالی که این معبودها توانایی یاری کردنِ آنها را ندارند.
نکته انسانشناسی
کسی که بداند غیر خدا هیچکس توان یاریِ او را ندارد میفهمد که بین خرافی بودن بتپرستی با خرافه بودن پولپرستی و مقامپرستی و … هیچ تفاوتی نیست!
اگر بتپرستان قدیم انسانهایی خرافاتی و بیعقل بودند، کسانی هم که عملا معبود و همه همّ و غمّ خود را پول، مقام، قدرت، و … قرار میدهند و از این امور انتظار رفع مشکلات و رسیدن به آرزوهای خویش را دارند، همان اندازه خرافاتی و دور از عقل و فکر هستند، هرچند که تحصیلات عالیه دانشگاهی و … هم داشته باشند!
۲) «لا یسْتَطیعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ»
چقدر بیچاره و ذلیل است کسی که سراغ معبودی جز الله برود.
به جای اینکه معبودی که دل در گروی او بسته برایش کاری کنند او را یاری نمایند، اوست که همواره آماده به خدمت برای معبودش است!
نکته تخصصی انسانشناسی
چرا هر معبودی جز خدا انسان را به ازخودبیگانگی مبتلا میسازد؟!
مقدمه۱: انسان هر هدفی را که برمیگزیند، تمام هستیِ خود را فدای رسیدن به آن میکند؛ در واقع، هر هدفی انسان را به خدمت خود میگیرد و انسان تمام هستیاش را در راه او خرج میکند
مقدمه ۲. خداوند بینیاز مطلق است و هر موجودی جز خداوند محتاج و نیازمند است.
نتیجه: انسان هر هدفی غیر از خدا را که برگزیند، به از خود بیگانگی منجر میشود؛ زیرا آن هدف، هر چه باشد، محتاج و نیازمند است، و هر چه انسان خرج او کند، او در واقع آن را از انسان برای خود میگیرد؛ پس انسان تمام هستی خویش را خرج او خواهد کرد، و دیگر برای خودش چیزی باقی نخواهد ماند. اما خداوند چون بینیاز مطلق است، هر کاری که برای او میکنیم، در واقع، برای خودمان کردهایم؛ و او چند برابر آن را به ما برمیگرداند. (شاید معنای آیه شریفه «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُم» (محمد/۷) همین باشد)
۳) «هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ»
با توجه به اینکه معنای صریح کلمه «مُحضَر» عبارت است از «کسی است که در جایی احضار شده»؛ ولی استفاده از آن در معنای «شخصی که آماده و گوش به فرمان است» بسیار رایج میباشد، این عبارت چند معنا میتواند داشته باشد (که با توجه به قاعده استفاده از یک لفظ در چند معنا، بعید نیست که همگی مد نظر باشد: احادیث ۱ و ۲)
الف. این آلهه همراه آنان در جهنم حاضر میشوند، زیرا هر جماعتی که آلههای را بپرستد همراه با معبودهایشان در جهنم آورده میشوند و نه اینها میتوانند آنان را از سوخته شدن حفظ کنند و نه آنها اینها را از عذاب؛ و این همان مضمون است که خداوند متعال فرمود: «إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ:شما و آ«چه غیر از خدا میپرستیدید هیزم جهنم هستید» (انبیاء؟۹۸) (جبائی، به نقل از مجمع البيان، ج۸، ص۶۷۸) (حدیث۲) و موید این معنا آن است که قرآن تعبیر «محضرون» را در موارد دیگر نیز همواره به معنای «احضار در قیامت» به کار برده است (المیزان، ج۱۷، ص۱۱۱) (در نکات ادبی در این زمینه توضیح داده شد)
ب. این کافران همانند لشکریانی برای بتها هستند که در خدمت آنان ایستاده و به خاطر آنان غضبناک میگردند، در حالی که آن معبودها هیچ نفعی به اینان نمیرسانند. (قتاده، به نقل از مجمع البيان، ج۸، ص۶۷۸) (حدیث۱)
ج. نهتنها این معبودها آنان را یاری نمیکنند، بلکه همچون لشکری آماده در جهنم در انتظار اینان هستند، حالا:
ج.۱. یا برای اینکه عاملی برای عذاب آنان شوند (البحر المحیط، ج۹، ص۸۳) چنانکه در برخی آیات خداوند این سنگهایی که میپرستیدند هیزمِ آتش جهنم معرفی کرده: فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ؛ بقره/۲۴).
ج.۲. یا برای اینکه آنجا نشان داده شود که اینان از هرگونه یاری آنها عاجزند و آن مشرکان کاملا از هر گونه شفاعت و کمک اینها ناامید شوند. (البحر المحیط، ج۹، ص۸۳)
ج.۳. …
د. …
[۱] . درباره تقابل «بدو» و «حضر» در آنجا بیان شد که:
کلمه «بَدو» [در فارسی اصطلاح «بدوی» رایج است] در مقابل «حَضَر» [= حاضر، شهرنشین، «حضارة» به معنای تمدن و شهرنشینی به کار میرود] به کار میرود از این جهت که کسانی که در حَضَر هستند و در شهر زندگی میکنند، در ساختمانهایی زندگی میکنند که آنها را از دیگران میپوشاند، اما شخص بدوی و بادیهنشین در بیابانی زندگی میکند که کاملا بارز و در معرض دید همگان است، و وجه تسمیه «بادیه» هم به همین مناسبت است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۱۳)
[۲] . مواردی که در قرآن کریم کلمه «محضر» به کار رفته عبارتند از:
- يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعيداً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (آلعمران/۳۰)
- أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقيهِ كَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ الْمُحْضَرينَ (قصص/۶۱)
- وَ أَمَّا الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ فَأُولئِكَ فِي الْعَذابِ مُحْضَرُونَ (روم/۱۶)
- وَ الَّذينَ يَسْعَوْنَ في آياتِنا مُعاجِزينَ أُولئِكَ فِي الْعَذابِ مُحْضَرُونَ (سبأ/۳۸)
- وَ إِنْ كُلٌّ لَمَّا جَميعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ (یس/۳۲)
- إِنْ كانَتْ إِلاَّ صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَميعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ (یس/۵۳)
- لا يَسْتَطيعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ (یس/۷۵)
- وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرينَ (صافات/۵۷)
- فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (صافات/۱۲۷)
- وَ جَعَلُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (صافات/۱۵۸)
[۳] . الدر المنثور بر اساس نسخه الشامله، ج۷، ص۷۳.
[۴] . همچنین در این دو منبع این روایت هم آمده است:
عَنِ الْحَسَنِ فِي قَوْلِهِ: وَهُمْ لَهُمْ جُندٌ مُحْضَرُونَ لِآلِهَتِهِمُ الَّتِي يَعْبُدُونَ، يَدْفَعُونَ، عَنْهُمْ، وَيَمْنَعُونَهُمْ
که با توجه به اینکه تعبیر «رضی الله عنه» برایش نگذاشتهاند ظاهرا مقصود، حسن بصری است نه امام حسن ع.
بازدیدها: ۵۲
با سلام
** ضرب المثل :کوری عصا کش کور دگر شود. (درباره کسی است که خودش جاهل و نا توان است و خودش درگیر مشکلات زیادی است اما در تلاش است که مشکل دیگران را نیز حل کند. )