۱۲ محرم ۱۴۴۰
ترجمه
پس سخنشان تو را محزون نسازد؛ قطعاً ما بدانچه که پنهان میکنند و آنچه که اظهار میدارند علم داریم.
اختلاف قرائت
«یحزنک»
در اغلب قرائات، به صورت «یَحْزُنْكَ» (ماده «حزن« در وزن ثلاثی مجرد) قرائت کردهاند؛
اما در قرائت اهل مدینه (نافع) در تمام قرآن (غیر از عبارت «لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ») فعل «یحزن» همواره به صورت «یُحزِن» (ماده «حزن» در باب افعال) قرائت شده است. (مجمع البيان، ج۲، ص۸۹۰)[۱]
اگرچه از توضیح برخی چنین برمیآید که «حزن» و «أحزن» به ترتیب به معنای «ناراحت شد» و «ناراحت کرد» باشد (مجمع البيان، ج۲، ص۸۹۰)[۲]، اما برخی تفاوت اینها را صرفاً تفاوت دو لهجه و فرهنگ دانستهاند که قریش غالبا از تعبیر «یَحزُنُ» استفاده میکند اما بنیتمیم از تعبیر «یُحزِنُ». (التبيان في تفسير القرآن، ج۸، ص۴۷۷؛ معجم القرائات، ج۷، ص۵۲۱)
نکات ادبی
یَحْزُنْكَ
قبلا بیان شد که ماده «حزن» را در اصل به معنای خشونت و شدت در چیزی دانستهاند، چنانکه به زمین خشن و ناهموار (الحَزْن) گفته میشود و این کلمه وقتی در مورد نفس به کار میرود به معنای خشونت و ناملایم بودنی است که در اثر غم و غصه در نفس ایجاد میشود و نقطه مقابل «فرح» و «سرور» است.
بسیاری بر این باورند که این کلمه اگر در وزن «حَزِنَ يَحْزَنُ» باشد، آنگاه فعل لازم است (لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا، توبه/۴۰؛ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ، حجر/۸۸) و مصدر آن «حَزَن» میشود؛ اما اگر در وزن «حَزَنَ» «يَحْزُنُ» باشد، آنگاه فعل متعدی است (قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ، انعام/۳۳؛ لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَر، انبیاء/۱۰۳) مصدر آن «حُزْن» خواهد بود؛
در مقایسه خوف و حزن هم گفتهاند که خوف مربوط به چیزی است که هنوز رخ نداده و انسان احتمال رخ دادنش را میدهد؛ ولی حزن و غم مربوط به چیزی است که رخ داده است و انسان را غمگین کرده است.
جلسه ۷۳۴ http://yekaye.ir/al-fater-35-34/
یُسِرُّونَ
برخی بر این باورند که اصل ماده «سرر» در معنای مخفی کردن و آن بُعد «خالصِ» از هر چیزی به کار میرود و «سرور» به معنای خوشحالی نیز از این جهت سرور گفتهاند که شخص مسرور خالی از حزن و وضعیت نامطلوب است. (معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۶۸) به تعبیر دیگر، اصل معنا همان «مخفی کردن» است؛ آنگاه معنای «خالص» یا از این باب به کار رفته که «خالصِ» هر چیزی همان حقیقت باطنی و اصلی آن چیز است که از تطورات ظاهری مصون میباشد و مخفی و دور از دسترس است و «سرور» هم انبساط خاطر باطنی شخص میباشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۵، ص۱۰۴) و یا اینکه به نحو استعارهای برای «خالص» به کار رفته چنانکه میگویند فلانی «سرّ» قوم خویش است [یعنی کاملا خالصانه خود را وقف آنها کرده چنانکه اسرارشان را با او در میان میگذارند] و به همین ترتیب، «سرور» را نیز از این جهت سرور گفتهاند که شادمانیای در درون انسان است و انسان در خود آن را میپوشاند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۰۵) و «مسرور» اسم مفعول است یعنی «کسی که خوشحال شده، شادمان» (وَ يَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً … إِنَّهُ كانَ في أَهْلِهِ مَسْرُوراً؛ انشقاق/۹ -۱۳)
اما برخی با توجه به حروف اصلی این کلمه و تنوع کاربردهای این ماده بر این باورند که اصل این ماده به معنای فرو رفتن به عمق است که با امتداد و دقت همراه باشد، چنانکه به خط داخل کف دست و صورت و یشانی «سُرّ» (أسرار) گویند، و یا قسمت عمیق حوض که آب در آن جمع میشود و نیز به سوراخ قنات که آب در آن جاری می گردد «سِرّه» گویند؛ و «سِرّ وادی» به وسط یک صحرا گویند که فرورفتهترین مکان آن است و چون آب به آن سمت میرود مرغوبترین قسمت آن حساب میشود. با این ملاحظه سّری که باید مخفی بماند از این جهت است که گویی در عمق شخص مخفی شده است؛ و «سرور» به معنای شادمانی هم چون در سینه پخش میشود و گشایشی است در باطن نفس امتداد مییابد (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۹۸۱-۹۸۳)
در هر صورت، «سِرّ» به معنای «راز» و مطلبی است که انسان آن را پوشیده میدارد (يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى؛ طه/۷) که جمع آن «أسرار» است (آیه ۲۶ سوره محمد که در قرائت حفص (و اغلب قرائات اهل کوفه) به صورت «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ» قرائت میشود در بقیه قرائات به صورت «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ أَسْرارَهُمْ» قرائت شده است؛ مجمعالبیان، ج۹، ص۱۵۹) و «سریرة» نیز به همان معنای «سِرّ» است که جمعِ آن «سرائر» میشود: «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» (طارق/۹)
بدین ترتیب نقطه مقابل «سِرّ» ، «علانیة: امر آشکار» است (يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ، بقره/۷۷؛ ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً، نوح/۹) و البته چون «سرّاء» از «سرور» گرفته شده و به معنای «خوشی» به کار میرود نقطه مقابل آن «ضرّاء: سختی و وضعیت پر از ضرر» میباشد: «الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ» (آلعمران/۱۳۴)
تفاوت «سرّ» با «خفاء» و «مخفی کردن» میتواند این باشد که «سر» فقط در اموری که از عرصه حواس مخفی است به کار میرود؛ اما «خفا» هرگونه پنهان کردنی است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۵، ص۱۰۴) و یا اینکه مخفی کردن حتما در برابر کس خاصی مد نظر است ولو که خود شیء اقتضای مخفی بودن نداشته باشد؛ اما در «سّر» خود شیءاقتضای مخفی بودن دارد (همان، ج۸، ص۲۱۲)
و تفاوتش با ماده «کنن» (أَكْنَنْتُمْ في أَنْفُسِكُم، بقره/۲۳۵؛ يَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما يُعْلِنُونَ، نمل/۶۹) آن است که «اکنان» سِرّ را حفظ و صیانت کردن و به هیچ عنوان افشا نکردن است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۸، ص۲۱۲)
از ابوعبیده نقل شده که ظاهرا وی ماده «سرر» را از موادی که بر دو معنای متضاد هم دلالت میکنند قلمداد میکرده (مانند «قسط» که هم در معنای عدل به کار میرود و هم در معنای ظلم) و میگفته است که این ماده هم بر «مخفی کردن» و هم بر «آشکار کردن» دلالت دارد و به آیه «وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ» (یونس/۵۴) استشهاد مینموده است؛ اما عموم اهل لغت بر او خرده گرفتهاند (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۹۸۴) و مثلا فراء تفسیر وی از این آیه را خطا میدانسته (به نقل از معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۶۷) و خود فراء این آیه را بدین معنا دانسته که رهبران گمراهی هنگامی که عذاب را دیدند پشیمانی خود را از زیردستانشان مخفی کردند (معانی القرآن، ج۱، ص۴۶۹) در مقابل هر دوی اینها راغب اصفهانی در حالی که اصرار دارد که «سرّ» به همان معنای مخفی کردن (و نه اظهار نمودن) است، توضیح داده که اساسا وقتی ماده «سرّ» به باب افعال میرود به معنای «در میان گذاشتن سرّ با دیگری» است چنانکه این مطلب در آیه «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَديثاً» (تحریم/۳) کاملا واضح است [و یا در تعبیر «وَ أَسَرُّوا النَّجْوى» طه/۶۲ و انبیاء/۳] و از آنجا که سرّی را با کسی در میان نهادن، مستلزم آشکار کردن آن سرّ نزد آن شخص است، از این جهت معنای اظهار کردن در آن پیدا میشود؛ چنانکه در آیه «تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ» (ممتحنة/۱) به معنای آن است که این منافقان اهل کتاب را از آن مودتی که مخفیانه نسبت به آنان دارند مطلع کردند و در واقع مودت مخفیانهشان نسبت به آنان را برای خود آنان اظهار نمودند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۰۴) و موید نظر ایشان – که در همین «أسرّ» نیز معنای اصلی «مخفی کردن» است – آن است که کاربردِ عبارت «أسَرَّ فی نفسه» به معنای «در درون خود مخفی کردن» میباشد (فَيُصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا في أَنْفُسِهِمْ نادِمينَ، مائده/۵۲؛ فَأَسَرَّها يُوسُفُ في نَفْسِه، یوسف/۷۷)
«سُرُر» (عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلينَ؛ حجر/۴۷ و صافات/۴۴) جمع «سریر» است و به معنای جایگاه بلندمرتبه [تخت شاهانه] ای است که محل سرور میباشد (مجمعالبیان، ج۶، ص۵۲۰؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۰۴) و برخی احتمال دادهاند وجه تسمیهاش این است که چون تخت پادشاهی همواره با فرشها و زینتها «پوشیده» شده است، به آن سریر گفتهاند. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۵، ص۱۰۷) و برخی هم که اصل این ماده را در امداد عمیق دانستهاند گفتهاند چون این تختها با طنابهای باریکی از لیف و مانند آن درست و محکم میشد (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۹۸۳) شاید تعبیر «سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ» (واقعه/۱۵) که با وصف «موضونه» (که به معنای چیزی است که با شدت و محکمی به هم بافته شده باشد) توصیف شدهُ مویدی بر این معنا باشد.
ماده «سرر» و مشتقات آن جمعاً ۴۴ بار در قرآن کریم به کار رفته است.[۳]
یُعْلِنُونَ
ماده «علن» در اصل دلالت بر اظهار نمودن و آشکار کردن و ظهور چیزی دارد (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۱۱۱) و نقطه مقابل «سِرّ» است و غالبا در مورد معانی، و نه اشیای عینی، به کار میرود؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید «أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً» (نوح/۹) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۸۲)
در واقع، صحیحتر آن است که بگوییم که این ماده هم در مقابل «سِرّ» (يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ، بقره/۷۷ و هود/۵ و نحل/۲۳؛ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً، رعد/۲۲ و فاطر/۲۹) به کار میرود و هم در مقابل ماده «خفی» (يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ؛ نمل/۲۵) و چون در مقابل «سرّ» است، طبیعی است که در مقابل «اکنان» (سر را با صیانت و دقت حفظ کردن) نیز قرار بگیرد (يَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما يُعْلِنُونَ، نمل/۶۹) و در واقع «اعلان» هرگونه آشکار کردنی را شامل میشود چه آشکار کردن چیزی که به خودی خود اقتضای مخفی ماندن دارد (سِرّ) ، چه آشکار کردن چیزی که بنا دارند آن را پنهان کنند (مخفی) و چه آشکار کردن سرّی که مراقبند که آشکار نشود. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۸، ص۲۱۲-۲۱۳) و برخی «کتمان» را هم یکی دیگر از مقابلات «اعلان» برشمردهاند (الفروق في اللغة، ص۲۸۱)
پس ویژگی اصلی «اعلان» آشکار کردن امر مخفی است؛ بدین ترتیب تفاوتش با کلمات مشابه معلوم میگردد:
«اظهار» مطلقِ آشکار نمودن است، چه از عمد باشد یا غیرعامدانه، و به هر نحوی که باشد؛
«بُدُوّ» آشکار شدن غیرعمدی است؛
«جهر» آشکار کردن کاملا واضح است و غالبا در مورد اصوات به کار میرود. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۸، ص۲۱۲)
در قرآن کریم، این کلمه تنها یا به صورت مصدرِ ثلاثی مجرد (عَلَنَ يَعْلُنُ «عَلَانِيَة») ویا به صورت فعلِ باب افعال (أعلَنَ یُعلِنُ) و جمعاً ۱۶ بار به کار رفته است.
حدیث
۱) از امام صادق ع روایت شده است:
اگر مومنی بر تخته سنگی در میانه دریا باشد، خداوند منافقی را به سراغش میفرستد که او را اذیت کند!
التمحيص، ص۳۰
حَدَّثَنِي أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ وَ عَبْدُ اللَّهِ ابْنَا مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ وَ كَرَّامٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
لَوْ أَنَّ مُؤْمِناً عَلَى لَوْحٍ [فِي الْبَحْرِ][۴] لَقَيَّضَ اللَّهُ لَهُ مُنَافِقاً يُؤْذِيه.
۲) از امام صادق ع روایت شده است:
همانا خداوند مومنان را در سرای دنیا، هدفِ دشمنانشان قرار داده است.
التمحيص، ص۳۲
عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ:
إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الْمُؤْمِنِينَ فِي دَارِ الدُّنْيَا غَرَضاً لِعَدُوِّهِمْ[۵]
۳) از امام صادق ع روایت شده است: هیچ مومنی نبوده و نیست و نخواهد بود مگر اینکه همسایهای دارد که او را اذیت میکند و اگر مومنی در جزیرهای از جزایر دریا باشد خداوند کسی را برمیانگیزاند که برود و او را اذیت کند!
الكافي، ج۲، ص۲۵۱
سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ الْمُبَارَكِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا كَانَ وَ لَا يَكُونُ وَ لَيْسَ بِكَائِنٍ مُؤْمِنٌ إِلَّا وَ لَهُ جَارٌ يُؤْذِيهِ وَ لَوْ أَنَّ مُؤْمِناً فِي جَزِيرَةٍ مِنْ جَزَائِرِ الْبَحْرِ لَابْتَعَثَ اللَّهُ لَهُ مَنْ يُؤْذِيهِ.[۶]
۴) از امام صادق ع روایت شده است:
بهترین جرعه، آن غیظ و غضبی است که شخص بر آن صبر میکند؛ و همانا بزرگی پاداش در گروی بزرگی بلا و مصیبت است؛ و خداوند هیچ قومی را دوست ندارد مگر اینکه آنان را مبتلا میسازد.
التمحيص، ص۳۱
عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: نِعْمَ الْجُرْعَةُ الْغَيْظُ لِمَنْ صَبَرَ عَلَيْهَا وَ إِنَّ عَظِيمَ الْأَجْرِ مَعَ عَظِيمِ الْبَلَاءِ وَ مَا أَحَبَّ اللَّهُ قَوْماً إِلَّا ابْتَلَاهُم.
تدبر
۱) «فَلا یَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ»
دشمنان دین خدا هر سخنی بگویند و هر طعنهای بزنند، جای ناراحتی ندارد؛
وقتی خداوند از آشکار و پنهانِ آنان آگاه است و آنها هر مکر و حیلهای هم داشته باشند باز در پازل الهی بازی میکنند، چه جای نگرانی است؟
نکته تخصصی انسانشناسی
انسان در دنیا در معرض انواعی از اذیتها و تهدیدهاست؛ و این تهدیدها انسان را بشدت در معرض افسردگی و ناامیدی قرار میدهد. راهکاری که دنیای مدرن برای حل این معضل در پیش گرفته، «غفلت» است؛ یعنی با انواع تفریحات و سرگرمیهای جنسی و مجازی و …، شخص را از توجه به واقعیاتی که او را در برگرفته غافل کنند؛ و از این رو، آنان که در آن عرصه اندکی با خود میاندیشند و شختیهای زندیگ را مشاهده میکنند، به خودکشی روی میآورند.
اما کسی که خدا را باور دارد، هیچ اذیت و تهدیدی – جز تهدید ناشی از گناه خود – برایش مهم نیست؛ زیرا میداند هر آنچه هرکس آشکارا یا مخفیانه علیه وی انجام میدهد، در معرض و منظر خداوند متعالی است که اگر بندهاش در مسیر او قدم بردارد، هیچگاه این بنده را رها نخواهد کرد.
اگر خدا نخواهد هیچکس کمترین آسیبی به انسان نمیتواند برساند؛ و کسی که این را باور کند، در کمال آسودگی خاطر و بیهیچ دغدغهای زندگی خواهد کرد.
۲) «لا یسْتَطیعُونَ نَصْرَهُمْ … + فَـ + لا یَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ + إِنَّا نَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ»
کسانی که معبودی غیری خدا برمیگزینند، سخنشان تو را محزون نسازد؛ چرا که
اولاً صرفاً حرف مفت است چون آن معبودهایشان توان یاریِ آنها را ندارند و آنان در برابر انسان مومنی که به خداوند تکیه دارد، هیچ کاری از دستشان برنمیآید!
و ثانیا خداوند از آشکار و نهانشان آگاه است و آنان را به سزای عملشان میرساند.
۳) «فَلا یَحْزُنْكَ …»
[هرکسی، حتی] انبيا نيز به تقويت روحيه نياز دارند و خداوند به آنان دلدارى مىدهد. (تفسير نور، ج۹، ص۵۶۲)
۴) «فَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ»
هر كس هدف بلند دارد مورد انواع تهاجم قرار مىگيرد. (تفسير نور، ج۹، ص۵۶۲)
۵) «فَلا یَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ»
درباره اینکه مقصود از «قولهم: سخنشان» که موجب ناراحتی پیامبر شده بود و خداوند در این آیه پیامبرش را دلداری میدهد کدام سخن آنان است، نظرات متعددی مطرح شده و نیز قابل طرح است (البته بعید نیست همه اینها، و بلکه هر سخنی را که به نحوی بوی تهدید، تمسخر، توهین، و … نسبت به پیامبر و آنچه باید بدان ایمان بیاورند، بدهد، شامل شود.)
الف. اینکه غیر خدا را به عنوان معبود خویش معرفی میکردند و از آنان نصرت میخواستند و به خداوند شرک میورزیدند (آیه ۷۴). (المیزان، ج۱۷، ص۱۱۱)
ب. اینکه پیامبر را تکذیب میکردند (مجمعالبیان، ج۸، ص۶۷۷) و او را شاعر میخواندند (آیه۶۹)
ج. اینکه معاد و برپایی قیامت را مسخره و انکار میکردند (آیه ۴۸)
د. در برابر دعوت پیامبر به انفاق، ایشان را مسخره میکردند و میگفتند اگر خداوند بخواهد خوش به فقیران روزی میدهد. (آیه ۴۷)
ه. اینکه پیامبر را مسخره میکردند و مانع جدی گرفتن سخنان ایشان میشدند. (آیه ۳۰)
و …
۶) «إِنَّا نَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ»
توجّه به علم و آگاهى خداوند، بهترين وسيله آرامش براى مؤمن و تهديد براى منحرف است. (تفسير نور، ج۹، ص۵۶۲)
۷) «یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ»
دشمنان دین در پنهان و آشكار توطئهها مىكنند. (تفسير نور، ج۹، ص۵۶۲)
[۱] . قرأ نافع في جميع القرآن يُحزِن بضم الياء و كسر الزاي إلا قوله «لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ» فإنه فتحها و ضم الزاي و قرأ الباقون في جميع القرآن بفتح الياء و ضم الزاي (یَحزُن) و قرأ أبو جعفر عكس ما قرأ نافع فإنه فتح الياء في جميع القرآن إلا قوله لا يَحْزُنُهُمُ فإنه ضم الياء.
[۲] . قال أبو علي قال سيبويه تقول فتن الرجل و فتنته و حزن الرجل و حزنته و زعم الخليل إنك حيث قلت فتنته و حزنته لم ترد أن تقول جعلته حزينا و جعلته فاتنا كما إنك حين تقول أدخلته جعلته داخلا و لكنك أردت أن تقول جعلت فيه حزنا و فتنة كما تقول كحلته جعلت فيه كحلا و دهنته جعلت فيه دهنا فجئت بفعلته على حدة و لم ترد بفعلته هاهنا تغيير قولك حزن و فتن و لو أردت ذلك لقلت أحزنته و أفتنته قال و قال بعض العرب أفتنت الرجل و أحزنته إذا جعلته فاتنا و حزينا فغيروا فعل قال أبو علي فهذا الذي حكيته عن بعض العرب حجة نافع فأما قراءة لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ فيشبه أن يكون اتبع فيه أثرا و أحب الأخذ بالوجهين.
[۳] . قبلا در جلسه ۲۶۸ http://yekaye.ir/al-hegr-15-47/ درباره این ماده توضیح داده شده بود که چون ناقص بود در اینجا تکمیل شد.
[۴] . عبارت «فی البحر» در نسخه فعلی التمحیص نیست؛ ولی در نقل مرحوم مجلسی از التمحیص این عبارت وجود دارد (بحار الأنوار، ج۶۴، ص۲۴۰) و نیز در جامع الأخبار(للشعيري)، ص۱۲۹ و مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ص۲۸۴ نیز با این اضافه موجود است.
[۵] . در الكافي، ج۲، ص۲۵۰ این مطلب با سندی دیگر آمده و در آن به جای «عدوهم» تعبیر «عدوه» آمده:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ وَلِيَّهُ فِي الدُّنْيَا غَرَضاً لِعَدُوِّه
[۶] . این مضمون در همانجا با دو سند دیگر هم آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا كَانَ فِيمَا مَضَى وَ لَا فِيمَا بَقِيَ وَ لَا فِيمَا أَنْتُمْ فِيهِ مُؤْمِنٌ إِلَّا وَ لَهُ جَارٌ يُؤْذِيهِ.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ مَا كَانَ وَ لَا يَكُونُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مُؤْمِنٌ إِلَّا وَ لَهُ جَارٌ يُؤْذِيهِ.
بازدیدها: ۱۷۱
سلام واقعا زحمت میکشید ، بدانید افرادی مثل من استفاده میکنند و ثواب به شما خواهد رسید ، پس با انگیزه ی قویتر به اسلام خدمت کنیم
سلام علیکم
این نظر لطف شماست
** ضرب المثل : جواب ابله هان خاموشی است و بخشش از بزرگتر ها است.