ترجمه
گفتند: منزهی تو! ما [هیچ] علمی نداریم جز آنچه به ما تعلیم دادهای؛ بدرستی که تو هستی که دانا و حکیمی.
تسلیت شهادت امام سجاد ع
۲۵ محرم سالروز شهادت زینالعابدین و سیدالساجدین، امام علی بن حسین علیهماالسلام تسلیت باد
آرزوی کوه ها یک سجدهی طولانیاش آرزوی آسمان یک بوسه بر پیشانیاش
دستهایش شاخهی طوباست مشغول دعاست ماه و خورشید و فلک در سایهی نورانیاش
میوزد از منبرش فریادهای «یاحسین» شامها ویرانهی هر خطبهی توفانیاش
در کلامش ضربت شمشیر حقّ حیدر است عبدوَدها کشته، از شورحماسی خوانیاش
اوست فرزند منا و مکه، فرزند صفا چشمهها میجوشد از هر واژهی قرآنیاش
نکات ترجمهای و نحوی
«عِلْم، عَلَّمْتَنا، عَليم»:
«عِلم» به معنای «شناخت» و نقطه مقابل «جهل» کلمه آشنایی است. گفته شده که اصل و ریشه مادهی «علم» دلالت میکند بر اثری که در هر چیزی وجود دارد که مایه تمایز آن از غیرش میشود، و کلمه «علامت» که به معنای «نشانه» میباشد و کلمه «عَلَم» هم که به معنای «پرچم» و به معنای «کوه بلند» به کار میرود (جمعِ آن: أعلام) نیز به همین جهت است (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۱۰۹) و «مَعالِم الطریق» هم آثار و علامتهایی است که یک مسیر (الطریق) را با آنها تشخیص میدهند (أساس البلاغة، ص۴۳۴) «عالَمون» (= جهانها) به معنای «اصناف خلایق» است که هر صنفی یک «عالَم»ی است (مجمع البحرين، ج۶، ص۱۲۰) و درباره وجه تسمیه «عالَمون» هم گفتهاند از این باب است که هر مخلوقی به خودی خود یک «عَلَم» (نشانه)ای است (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۱۰۹) یا به تعبیر دیگر، «عالَم» اسم است برای چیزی که به وسیله آن، [حقیقتی] «معلوم» میشود (چنانکه «خاتَم» (مُهر) هم اسم چیزی است که به وسیله آن نامه ختم میشود) سازنده خود را معلوم میکند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۸۲) و از قول برخی مفسران نقل شده است که «عالَم» در اصل به معنای «ما یُعلَم به: آنچه به وسیله آن شناخته میشود» بوده است، کمکم منحصر شده به «آنچه به وسیله آن، خالق شناخته میشود»؛ و در مرحله بعد مخصوص شده به «مخلوقات دارای عقل و شعور، یعنی جن و انس» (تاج العروس، ج۱۷، ص۴۹۹)
«علیم» وزنش وزن «فعیل» است که این وزن هم برای صفت مشبهه و هم برای صیغه مبالغه به کار میرود؛ اما عموما اهل لغت «علیم» را از باب مبالغه در علم دانستهاند (تاج العروس، ج۱۷، ص۵۰۰) و ظاهرا ضابطهاش این است که اگر بتوان از ماده مربوطه، اسم فاعل بسازیم صیغه مبالغه است؛ و اگر اسم فاعل آن چندان رایج نباشد (مثلا رحیم) صفت مشبهه میباشد.
در تفاوت بین «عالم» و «علیم» هم گفتهاند «عالم» لزوما دلالت بر «معلوم» میکند یعنی در جایی به کار میرود که معلومی در کار باشد و همواره متعدی است؛ اما «علیم» لزوما متعدی نیست و صرفا نشاندهنده این است که اگر معلومی در کار باشد، حتما او بدان عالم است؛ چنانکه «سامع» به کسی گفته میشود که صدایی را بشنود، اما «سمیع» به کسی میگویند که شنوا باشد، خواه در آن لحظه صدایی در کار باشد یا نباشد. (الفروق في اللغة، ص۸۰)[۱]
(این ماده بعدا در جلسه ۱۰۴۷ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-80/ تکمیل شد)
«الْحَكيمُ» از ماده «حکم» است که گفتهاند اصل این ماده دلالت بر «منع» کردن دارد: «حُکم» منع از ظلم است و «حکمت» منع از جهالت است (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۹۱) و برخی توضیح دادهاند که نه هر گونه منعی، بلکه ممانعتی که نوعی هدف اصلاح و کنترل را تعقیب میکند لذا به «افسار چهارپایان» «حَکَمَة» میگویند و «حُکم» کردن هم آن است که معین شود که چیزی چنین است و چنان نیست؛ «حاکم» کسی است که بین مردم حکم میکند و «حَکَم» هم کسی است که در حکم کردن متخصص باشد و «حکمت» هم به معنای این است که بر اساس علم، حکم شود و وقتی در مورد خدا که به کار میرود به معنای علم خداوند به اشیاء و ایجاد آنها در کمال احکام است و «مُحکم» هم یعنی چیزی که شک و شبهه و خللی در آن راه نداشته باشد و در معنای «حکیم» همچنین گفتهاند که به معنای کسی است که کار خود را محکم و بیخلل انجام میدهد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۴۸-۲۵۱) (این ماده بعدا در جلسه ۹۶۳ تکمیل شد)
إِنَّكَ أَنْتَ الْعَليمُ الْحَكيمُ: انت را میتوان تاکید «ک» دانست و میتوان ضمیر فصل قلمداد کرد (إعراب القرآن (للنحاس)، ج۱، ص۴۴؛ مجمعالبیان، ج۱، ص۱۸۳) و با توجه به اینکه آمدن «الـ» بر روی خبر (العلیم الحکیم) نیز دلالت بر حصر میکند، دلالت جمله بر حصر بسیار جدی است؛ یعنی فرشتگان علیم بودن و حکیم بودن را منحصر در خداوند معرفی کردهاند.
حدیث
۰) امام حسن عسگری [در ادامه حدیثی که در قبلا گذشت: جلسه۲۲۱، حدیث۱] میفرمایند:
فرشتگان «گفتند: منزهی تو! ما [هیچ] علمی نداریم جز آنچه به ما تعلیم دادهای؛ بدرستی که تو هستی که دانا و حکیمی.» دانایی به همه چیز و حکیمی که در هر کاری به هدفت میرسی.
التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص: ۲۱۷
قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ: سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا- إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ [الْعَلِيمُ] بِكُلِّ شَيْءٍ، الْحَكِيمُ الْمُصِيبُ فِي كُلِّ فِعْلٍ.
۱) شخصی از امیرالمومنین ع درخواست کرد که خداوند تبارک و تعالی را برای ما توصیف کن تا محبت و معرفت ما به او افزون گردد. حضرت عصبانی شدند [ظاهرا بدین جهت که خداوند فوق هرگونه توصیفی است و هیچ توصیفی نمیتواند او را آن طور که شایسته است معرفی کند] و مردم را به مسجد فراخواندند و خطبهای ایراد کردند که: حمد خدایی راست که … [تا بدینجا رسیدند که:]
[خداوند] کسی است فرشتگان، علیرغم نزدیکیشان به کرسیِ کرامت الهی و طولانی بودن شوقشان به خدا و بزرگداشت جلالت و عزت خداوند و نزدیکیشان به غیب ملکوت او، ناتوان بودند از اینکه چیزی از امر او را بدانند جز آنچه که آنها را بدان عالم کرده بود؛ در حالی که آنها از ملکوت قدس الهی بودند به نحوی که بهرهشان از معرفت وی بر حسب آن چیزی بود که خدا آنها را بر آن آفریده بود، تا حدی که «گفتند: منزهی تو! ما [هیچ] علمی نداریم جز آنچه به ما تعلیم دادهای؛ بدرستی که تو هستی که دانا و حکیمی.»
التوحيد (للصدوق)، ص۵۰
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ «۲» قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْعَبَّاسِ قَالَ حَدَّثَنِي إِسْمَاعِيلُ بْنُ مِهْرَانَ الْكُوفِيُّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ إِسْحَاقَ الْجُهَنِيِّ عَنْ فَرَجِ بْنِ فَرْوَةَ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ بَيْنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَخْطُبُ عَلَى الْمِنْبَرِ بِالْكُوفَةِ إِذْ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صِفْ لَنَا رَبَّكَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِنَزْدَادَ لَهُ حُبّاً وَ بِهِ مَعْرِفَةً فَغَضِبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ نَادَى الصَّلَاةَ جَامِعَةً فَاجْتَمَعَ النَّاسُ حَتَّى غَصَّ الْمَسْجِدُ بِأَهْلِهِ ثُمَّ قَامَ مُتَغَيِّرَ اللَّوْنِ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي…
الَّذِي عَجَزَتِ الْمَلَائِكَةُ عَلَى قُرْبِهِمْ مِنْ كُرْسِيِّ كَرَامَتِهِ وَ طُولِ وَلَهِهِمْ إِلَيْهِ وَ تَعْظِيمِ جَلَالِ عِزِّهِ وَ قُرْبِهِمْ مِنْ غَيْبِ مَلَكُوتِهِ أَنْ يَعْلَمُوا مِنْ أَمْرِهِ إِلَّا مَا أَعْلَمَهُمْ وَ هُمْ مِنْ مَلَكُوتِ الْقُدْسِ بِحَيْثُ هُمْ مِنْ مَعْرِفَتِهِ عَلَى مَا فَطَرَهُمْ عَلَيْهِ أَنْ «قَالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيم»
۲) از امام صادق ع روایت شده است که:
خداوند تبارک و تعالی بود و هیچ چیزی نبود، پس پنج [تن] را از نور جلال خود آفرید و برای هریک اسمی از اسمهای نازل شده خود قرار داد؛ پس او حمید است و پیامبر ص را محمد ص نامید؛ و او «اعلی» است و امیرالمومنین ع را علی نامید؛ و او اسماء حسنی است، پس از آن حسن و حسین را مشتق کرد؛ و او فاطر است پس از اسمهایش اسمی را برای فاطمه جدا کرد؛ پس هنگامی که آنها را آفرید، در میثاق قرارشان داد، پس آنها در یمینِ [= سمت راست/ یمن و برکت] عرش بودند و فرشتگان را از نوری آفرید، پس هنگامی که [فرشتگان] آنها [= حقیقت نوری پنج تن] را دیدند، شأن آنها را عظیم شمردند و بدانها تسبیح تلقین شد [ظاهرا بدین جهت که عظمت آنها را با عظمت خدا خلط نکنند و خدا را منزه و برتر بدانند] و این همان است که میفرماید: «و قطعا مائيم صفكشندگان و همانا مائيم تسبيحكنندگان» (صافات/۱۶۵-۱۶۶)
پس هنگامی که خداوند آدم را آفرید از یمین عرش بدانها نگاه کرد و گفت: پروردگارا ! اینها کیستند؟
فرمود: آدم! اینها برگزیدگان و خاصان مناند، آنها را از نور جلال خود آفریدم و اسمی از اسماء خود برایشان برگزیدم.
گفت: پروردگارا! به حق خودت بر آنها، اسماء آنها را به من تعلیم ده!
فرمود: پس آنها نزد تو امانت است، سرّی است از اسرارم که کسی غیر تو بر آنها مطلع نشود مگر به اذن من.
گفت: باشد؛ پروردگارا !
فرمود: آدم! عهدی بسپار.
و از او عهدی گرفت و سپس اسماء آنها را به وی یاد داد؛ سپس «آنها را بر فرشتگان عرضه کرد» در حالی که اسماء آنها را به آنها تعلیم نداده بود و فرمود: «مرا از اسمهای آنها خبر دهید اگر راست میگفتهاید. گفتند: منزهی تو! ما علمی نداریم جز آنچه به ما تعلیم دادهای؛ بدرستی که تو هستی که دانا و حکیمی. فرمود: آدم! به آنها [= فرشتگان] از اسمهای آنها خبر بده؛ پس هنگامی که به آنها از اسمهای آنها خبر داد» فرشتگان دانستند که آن به ودیعه گذاشته شده بوده و او با این علم بر آنها برتری داده شده است.
و بدانها دستور سجده داده شد که این سجدهشان از باب برتری او و عبادت خدا بود از این جهت که آن مطلب حق او بوده است [ظاهرا یعنی دستور خدا در برتری آدم بر خویش را حقی که خدا قرار داده، دانستند و با تبعیت از این دستور، خدا را بندگی کردند]
ولی ابلیس فاسق از دستور پروردگارش سرپیچی کرد؛ پس [خداوند] فرمود: «چه چیزی مانع از این شد که سجده کنی وقتی به تو دستور دادم؟ گفت من از او برترم» (اعراف/۱۲)
فرمود قطعا او را بر تو برتری دادم از آن جهت که برتری را برای آن پنج تنی قرار دادم که تو هیچ تسلطی بر آنها و بر شیعیان [واقعی] آنها نداری؛ و این همان است که شیطان استثنا کرد که «[همه را گمراه میکنم] جز بندگان خالص شدهی تو را» (حجر/۴۰) و فرمود: «همانا بر بندگان [حقیقیِ] من تسلطی نداری» (حجر/۴۲) و آنها شیعیان [حقیقی] هستند.
تفسير فرات الكوفي، ص: ۵۷-۵۶ ؛ غرر الأخبار، ص: ۲۰۶-۲۰۵
فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ صَالِحٍ الْهَمْدَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ يَعْنِي ابْنَ زَكَرِيَّا بْنِ صَالِحِ بْنِ عَاصِمِ بْنِ زُفَرَ الْبَصْرِيَّ قَالَ حَدَّثَنَا زَكَرِيَّا بْنُ يَحْيَى التُّسْتَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ قُتَيْبَةَ الْهَمْدَانِيُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَانَ وَ لَا شَيْءَ فَخَلَقَ خَمْسَةً مِنْ نُورِ جَلَالِهِ وَ [جَعَلَ] لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ اسْماً مِنْ أَسْمَائِهِ الْمُنْزَلَةِ فَهُوَ الْحَمِيدُ وَ سَمَّى [النَّبِيَ] مُحَمَّداً ص وَ هُوَ الْأَعْلَى وَ سَمَّى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً وَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَاشْتَقَّ مِنْهَا حَسَناً وَ حُسَيْناً وَ هُوَ فَاطِرٌ فَاشْتَقَّ لِفَاطِمَةَ مِنْ أَسْمَائِهِ اسْماً فَلَمَّا خَلَقَهُمْ جَعَلَهُمْ فِي الْمِيثَاقِ فَإِنَّهُمْ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ وَ خَلَقَ الْمَلَائِكَةَ مِنْ نُورٍ فَلَمَّا أَنْ نَظَرُوا إِلَيْهِمْ عَظَّمُوا أَمْرَهُمْ وَ شَأْنَهُمْ وَ لُقِّنُوا التَّسْبِيحَ فَذَلِكَ قَوْلُهُ «وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ» فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى آدَمَ ص نَظَرَ إِلَيْهِمْ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ فَقَالَ يَا رَبِّ مَنْ هَؤُلَاءِ قَالَ يَا آدَمُ هَؤُلَاءِ صَفْوَتِي وَ خَاصَّتِي خَلَقْتُهُمْ مِنْ نُورٍ جَلَالِي وَ شَقَقْتُ لَهُمْ اسْماً مِنْ أَسْمَائِي قَالَ يَا رَبِّ فَبِحَقِّكَ عَلَيْهِمْ عَلِّمْنِي أَسْمَاءَهُمْ قَالَ يَا آدَمُ فَهُمْ عِنْدَكَ أَمَانَةٌ سِرٌّ مِنْ سِرِّي لَا يَطَّلِعُ عَلَيْهِ غَيْرُكَ إِلَّا بِإِذْنِي قَالَ نَعَمْ يَا رَبِّ قَالَ يَا آدَمُ أَعْطِنِي عَلَى ذَلِكَ الْعَهْدَ فَأَخَذَ عَلَيْهِ الْعَهْدَ ثُمَّ عَلَّمَهُ أَسْمَاءَهُمْ ثُمَّ «عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ» وَ لَمْ يَكُنْ عَلَّمَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ «فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ. قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ» عَلِمَتِ الْمَلَائِكَةُ أَنَّهُ مُسْتَوْدَعٌ وَ أَنَّهُ مُفَضَّلٌ بِالْعِلْمِ وَ أُمِرُوا بِالسُّجُودِ إِذْ كَانَتْ سَجْدَتُهُمْ لآِدَمَ تَفْضِيلًا لَهُ وَ عِبَادَةً لِلَّهِ إِذْ كَانَ ذَلِكَ بِحَقٍّ لَهُ وَ أَبَى إِبْلِيسُ الْفَاسِقُ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ فَقَالَ «ما مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ» قَالَ فَقَدْ فَضَّلْتُهُ عَلَيْكَ حَيْثُ أَمَرْ [تُ] بِالْفَضْلِ لِلْخَمْسَةِ الَّذِينَ لَمْ أَجْعَلْ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَاناً وَ لَا مِنْ شِيعَتِهِمْ [يَتَّبِعُهُمْ] فَذَلِكَ اسْتِثْنَاءُ اللَّعِينِ «إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ» قَالَ «إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ» وَ هُمُ الشِّيعَةُ.
۳) از امام رضا ع نامهای در پاسخ مسائلی که از ایشان شده بود، روایت شده که در فرازی از آن آمده است:
… و علت طواف خانه خدا این است که همانا خداوند تبارک و تعالی «به فرشتگان فرمود: بهیقین من در زمین خلیفهای خواهم گذاشت. گفتند آیا در آن کسی را میگذاری که در آن فساد میورزد و خونها میریزد؟» و با این جواب، گویی سخن خدا را رد کردند.
پس پشیمان شدند و به عرش پناه بردند و استغفار کردند.
و خداوند خواست که بندگان این گونه عبودیت خود را نشان دهند، پس در آسمان چهارم خانهای به موازات عرش قرار داد که «ضُراح» نامیده میشود، سپس در آسمان دنیا هم خانهای به موازات صُراح قرار داد که [بیت] معمور نامیده میشود، سپس این خانه [= کعبه] را به موازات بیت معمور قرار داد؛ سپس به آدم دستور داد و وی آن را طواف کرد، پس خداوند عز و جل توبه او را پذیرفت، و این را در فرزندان وی تا روز قیامت جاری ساخت.
[توجه در برخی روایات، بیت معمور همان ضُراح، و در آسمان چهارم دانسته شده است؛ مثلا تفسیر قمی، ج۲، ص۳۳۱]
عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۲، ص۹۱؛ علل الشرائع، ج۲، ص۴۰۶
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَاجِيلَوَيْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ وَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُكَتِّبُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ الرَّبِيعِ الصَّحَّافُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ وَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ وَ عَلِيُّ بْنُ عِيسَى الْمُجَاوِرُ فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ وَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْبَرْقِيُّ بِالرَّيِّ رَحِمَهُمُ اللَّهُ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا ع كَتَبَ إِلَيْهِ فِي جَوَابِ مَسَائِلِه …
… وَ عِلَّةُ الطَّوَافِ بِالْبَيْتِ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَالَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ فَرَدُّوا عَلَى اللَّهِ تَعَالَى هَذَا الْجَوَابَ فَنَدِمُوا وَ لَاذُوا بِالْعَرْشِ وَ اسْتَغْفَرُوا فَأَحَبَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَتَعَبَّدَ بِمِثْلِ ذَلِكَ الْعِبَادُ فَوَضَعَ فِي السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ بَيْتاً بِحِذَاءِ الْعَرْشِ يُسَمَّى الضُّرَاحَ ثُمَّ وَضَعَ فِي السَّمَاءِ الدُّنْيَا بَيْتاً يُسَمَّى الْمَعْمُورَ بِحِذَاءِ الضُّرَاحِ ثُمَّ وَضَعَ هَذَا الْبَيْتَ بِحِذَاءِ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ ع فَطَافَ بِهِ فَتَابَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ وَ جَرَى ذَلِكَ فِي وُلْدِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة. [۲]
روایات بعدی را برای رعایت اختصار در کانال نگذاشتم:
۴) علل الشرائع، ج۲، ص۴۰۷-۴۰۶
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَاتِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا حَمْدَانُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْوَلِيدِ عَنْ أَبِي بَكْرٍ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: قُلْتُ لِمَ صَارَ الطَّوَافُ سَبْعَةَ أَشْوَاطٍ قَالَ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَالَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً فَرَدُّوا عَلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ قَالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ قَالَ اللَّهُ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ وَ كَانَ لَا يَحْجُبُهُمْ عَنْ نُورِهِ فَحَجَبَهُمْ عَنْ نُورِهِ سَبْعَةَ آلَافِ عَامٍ فَلَاذُوا بِالْعَرْشِ سَبْعَةَ آلَافِ سَنَةٍ فَرَحِمَهُمْ وَ تَابَ عَلَيْهِمْ وَ جَعَلَ لَهُمُ الْبَيْتَ الْمَعْمُورَ الَّذِي فِي السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ وَ جَعَلَهُ مَثَابَةً وَ وَضَعَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ تَحْتَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ فَجَعَلَهُ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً فَصَارَ الطَّوَافُ سَبْعَةَ أَشْوَاطٍ وَاجِباً عَلَى الْعِبَادِ لِكُلِّ أَلْفِ سَنَةٍ شَوْطاً وَاحِداً.[۳]
۵) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج۴، ص: ۱۶۰
رُوِيَ أَنَّ شَامِيّاً سَأَلَهُ ع [= زین العابدین ع] عَنْ بَدْءِ الْوُضُوءِ فَقَالَ ع قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لِمَلَائِكَتِهِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً الْآيَةَ فَخَافُوا غَضَبَ رَبِّهِمْ فَجَعَلُوا يَطُوفُونَ حَوْلَ الْعَرْشِ كُلَّ يَوْمٍ ثَلَاثَ سَاعَاتٍ مِنَ النَّهَارِ يَتَضَرَّعُونَ قَالَ فَأَمَرَهُمْ أَنْ يَأْتُوا نَهَراً جَارِياً يُقَالُ لَهُ الْحَيَوَانُ تَحْتَ الْعَرْشِ فَتَوَضَّئُوا الْخَبَرَ.
تدبر
۱) «قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَليمُ الْحَكيمُ»
خداوند به آنها گفت: مرا از اسمهای آنها خبر دهید اگر راست میگفتهاید.
آنها در پاسخ گفتند: منزهی تو! ما [هیچ] علمی نداریم جز آنچه به ما تعلیم دادهای؛ بدرستی که تو هستی که دانا و حکیمی.
در این پاسخ، عبارت «ما [هیچ] علمی نداریم جز آنچه به ما تعلیم دادهای»، پاسخِ «مرا از اسمهای آنها خبر دهید» است و نقش آن به عنوان پاسخ کاملا معلوم است؛ اما دو عبارت قبل و بعدش، چه ربطی به سوال دارد؟
الف. به نظر میرسد، این دو عبارت، در ازای عبارت «اگر راست میگفتهاید» بیان شدهاند. این عبارت، نوعی طعنه و کنایه است به ادعای قبلی آنها، که آنها به نحو غیرمستقیم خود را شایستهتر برای خلافت قلمداد کرده بودند؛ و این عبارت، بنوعی به آنها طعنه میزند که لازمه این سخن شما این است که گویی خدا در کارش اشتباهی مرتکب شده است؛ لذا فرشتگان، پاسخ خود را با تاکید بر منزه بودن خدا از هر عیب و نقش و اشتباهی شروع میکنند و با اذغان به اینکه علم و حکمت حقیقی تنها از آن خداست، و آنها هیچ اعتراضی بر تدبیر الهی ندارند، به پایان میرسانند.
به تعبیر آیت الله جوادی آملی، میخواهند نشان دهند که سوالشان فقط برای فهمیدن چرایی برتری آدم بوده است، نه اعتراضی بر اقدام خدا.
ب. …[۴]
۲) «قالُوا سُبْحانَكَ … إِنَّكَ أَنْتَ الْعَليمُ الْحَكيمُ»
اینکه فرشتگان ابتدا و انتهای سخن خود را به «منزه دانستن خدا» و «اذعان به علم و حکمت علیالاطلاق او» مزین میکنند، آموزش ادب بندگی است:
اینکه وقتی شخص در مورد اقدام خدا (خواه فعل خدا و آنچه در نظام جهان رخ میدهد، و خواه سخن خدا و آنچه در شریعت و کتاب الهی ارائه شده است) سوالی دارد، توجه داشته باشد سوالش حالت اعتراض به خود نگیرد و اذعان کند که اگرچه وی علت اقدام خدا را نفهمیده، اما قطعا هیچ اشتباهی در کار خدا راه ندارد و قطعا کار خدا از روی علم و حکمت بوده است. و خداوند این ادب بندگی را هم در این آیه یاد کرده و هم عملی به ازای آن در شریعت مقرر نموده است (حدیث۳).
۳) «قالُوا … لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا»
این تعبیر فرشتگان، که عبارت دیگری از تعبیر خود خداوند در آیةالکرسی (بقره/۲۵۵) است که: «وَ لا يُحيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ: به چیزی از علم او احاطه نمییابند مگر به آنچه بخواهد» (جلسه۸۱، تدبر۴) راه علاج بسیاری از مشکلات اخلاقی ما در زمینه علم است، از جمله:
الف. مشکل غرور علمی و فخرفروشی و تکبر صاحبان دانش:
علت اینکه دچار غرور علمی میشویم این است که یادمان میرود که از خود هیچ علمی نداریم و هرچه داریم از خداست. و اگر این تعبیر فرشتگان را به یاد داشته باشیم و با خود تکرار کنیم، از دو حیث، از غرور علمی رها میشویم:
یکی اینکه میدانیم که از نزد خودمان هیچ علمی نداریم (وقتی من از خودم چیزی ندارم و همه آنچه دارم مال دیگری است، چه جای آن دارد که مغرور شوم)
و دوم از این حیث که: همه آنچه میدانم، افاضهای از علم الهی است، و علم من هر مقداری هم که باشد، در مقابل علم خداوند هیچ است.
به تعبیر دیگر، توجه به نسبت من با خدا، هم نیازمندیِ صددرصدیِ مرا به یادم میآورد، و هم حقارت شدید اندوختههای ذهنیِ من در برابر آنچه واقعا علم است (یعنی علم خدا)؛ و آیا دیگر جایی برای مغرور شدن میماند؟
ب. مشکل دریغ کردن علم از دیگران:
متاسفانه، دنیای مادیگرای امروزی، منفعت مادی را مبنای تمامی تعاملات انسان کرده تا حدی که علم را هم از تنها از منظر ابزار کسب ثروت و شهرت نگاه میکنند و دریغ کردن علم از دیگران جز در ازای پرداخت مادی، تبدیل به یک ارزش شده و بر مالکیت معنوی انحصاری اصرار میورزند و عباراتی مانند «زکات علم، نشر آن است» کاملا بیمعنی شده است!
توجه شود: بحث بر سر این نیست که در مقام سیاستگذاری دانش در کشور، علم را در راستای رشد اقتصادی کشور به کار بگیریم یا نگیریم، که تولید ثروت بدین معنا قطعا کار لازمی است؛ بلکه بحث بر سر یک مساله اخلاقی است که: آیا من علمم را فقط در ازای پرداخت پول در اختیار دیگران قرار دهم؟ (کاری که متاسفانه در برخی رشتههای علمی (مانند پزشکی) کاملا به صورت عرف مقبول درآمده و اغلب آنها، برخلاف سوگندنامهای که هنگام فارغالتحصیلی میخورند، علمشان را جز در ازای پرداخت پول در اختیار کسی قرار نمیدهند! و از خدا هم اندکی شرم نمیکنند!) آیا من علمم را فقط در ازای اینکه شهرت من حفظ شود، در اختیار دیگران قرار دهم؟ (اینکه میگوییم نقل مطلب تنها با ذکر منبع مُجاز است، چه وجهی دارد، جز اینکه علم را محصول خودم، و نه حاصل عنایت الهی بر من میشمرم؛ و البته باب توجیه هم باز است: دیگران میروند و از این علم من کسب درآمد و شهرت میکنند)
ج. مشکل سوء استفاده از علم. اگر علمم را، نه از آنِ خودم، بلکه حاصل عنایتی از جانب خدا ببینم، آیا حاضر میشوم که عطای الهی را در مسیر خلاف خواست خدا به کار ببندم؟
د. …
۴) «قالُوا… إِنَّكَ أَنْتَ الْعَليمُ الْحَكيمُ»
چنانکه در نکات ترجمه گذشت، این جمله دلالت بر حصر دارد، یعنی خدایا تنها تویی که واقعا علم داری و تنها تویی که واقعا کارهایت از روی حکمت است.
آیا ما علم و حکمت نداریم؟ پس منظور از این حصر چیست؟
الف. ما از خودمان هیچ چیزی نداریم و هرچه علم و حکمت داریم از اوست. پس تنها خداست که واقعا علم و حکمتش از خودش است.
ب. علم و حکمت، زمانی واقعا به کار میآید که همه زوایای کاری را که قرار است انجام شود در نظر بگیرد. ما هرقدر هم علم و حکمت داشته باشیم، علممان ناقص است و در نتیجه حکمتی که برای کارهایمان در نظر میگیریم، حکمت جامعی نیست و چهبسا اگر زوایای دیگری از مساله را میدیدیم، حکمت دیگری در نظرمان میآمد و کاری برخلاف آن میکردیم. با یک مثال توضیح میدهم:
شما ببینید که میلهای در دست کسی فرو میکنند و او درد میکشد، حکم میکنید که در حال آزار اویند.
بفهمید که این اتاق تزریقات است، حکم میکنید که در حال خدمت به اویند.
بفهمید که اسم آن ساختمان، زندان ابوغریب است، حکم میکنید که در حال شکنجه اویند.
ببینید که افرادی دوربین و میکروفون به دست در حال رفت و آمدند و مرتب صدای «کات» بشنوید، حکم میکنید که نه اذیتی است و نه خدمتی، فیلم بازی میکنند.
این گونه است که تنها علم و حکمتی واقعا به دردبخور است که مطلق باشد. بیهوده نیست که ملای رومی میگوید:
افکن این تدبیر خود را پیش دوست
گرچه تدبیرت هم از تدبیر اوست
http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar2/sh24/
ج. …
۵) «قالَ أَنْبِئُوني بِأَسْماءِ هؤُلاءِ … قالُوا … لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا»
چرا خدا فرمود «انبئونی» اما آنها گفتند «لا علم لنا»؟
الف. علامه طباطبایی: این نشان میدهد که شناختی که آنها میتوانستند به دست بیاورند، در حد نبأ (=خبر) بوده، نه در حد «علم»؛ پس تعلیمی که به آدم انجام شده، علم به حقیقت آنها بوده که اختصاصی مقام خلیفةاللهیِ آدم است و برای فرشتگان میسر نیست. (المیزان، ج۱، ص۱۱۷)
ب. این تعبیر ملائکه، ریشه مطلب را بیان میکند. «نبأ» خبر دادن است، و خبر دادن مبتنی بر علم و اطلاع داشتن از موضوع مورد بحث است، اینها میگویند ما در این زمینه [و بلکه در هر زمینهای] چیزی نمیدانیم مگر اینکه خود تو به ما علمش را بدهی؛ و وقتی علمش را نداریم خبری هم نمیتوانیم بدهیم.
ج. تعبیر ملائکه چهبسا نوعی ادب و تواضع بحق در محضر ربوبی بود: نبأ، خبر دادن است، و کسی که خبر میدهد، گویی خبری دارد که دیگری ندارد و میخواهد به او دیگری بدهد، اما اینها داشتن اصل آن خبر را از خود انکار کردند و گفتند اگر هم اصل آن چیز را داشته باشیم، تنها به عنایت خود توست، پس حتی اگر خبر هم داشتیم، معنا نداشت که ما به تو خبر بدهیم. (در نکات ترجمه جلسه۲۲۳ توضیح داده خواهد شد که «نبأ» در جایی است که مخاطب خبر ندارد)
د. …
۶) «لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَليمُ»
تقابل بین اینکه «ما [هیچ] علمی نداریم جز آنچه به ما تعلیم دادهای» با اینکه «تو علیم هستی» به نحوی اشاره میکند که علم همه موجودات غیر خدا محصول تعلیم است، و تنها خداست که علمش را از دیگری نگرفته است. (مجمعالبیان، ج۱، ص۱۸۳) به تعبیر دیگر، علم همگان نهایتاً اکتسابی است و تنها علم خدا ذاتی است (تفسير نور، ج۱، ص۹۱)
۷) «إِنَّكَ أَنْتَ … الْحَكِيمُ»
خداوند دارای حکمت مطلق است، پس هیچ چیزی را در عالم تصادفى نپنداريم (تفسير نور، ج۱، ص۹۱) هرچند که حکمتش را نفهمیده باشیم.
۸) «لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا»:
علم فرشتگان هم محدود است. (تفسير نور، ج۱، ص۹۱)
[۱] . «ما» در عبارت «ما علمتنا» موصول است (که به معنای «آنچه» میباشد) اما میتوان آن را «ما» مصدریه هم دانست یعنی «تعلیمک ایانا» (إعراب القرآن و بيانه، ج۱، ص۸۲) در حالت اول جمله «لا علم لنا الا ما علمتنا» به صورت «علمی نداریم جز آنچه به ما تعلیم دادهای» ترجمه میشود و در حالت دوم به صورت «علمی نداریم جز آموختن تو ما را».
[۲] . این مضمون در روایات متعددی آمده است مثلا در دو روایت در الكافي، ج۴، ص۱۸۸-۱۸۷
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبَّادٍ عِمْرَانَ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: بَيْنَا أَبِي ع وَ أَنَا فِي الطَّوَافِ إِذْ أَقْبَلَ رَجُلٌ شَرْجَبٌ مِنَ الرِّجَالِ فَقُلْتُ وَ مَا الشَّرْجَبُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ قَالَ الطَّوِيلُ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ أَدْخَلَ رَأْسَهُ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَبِي قَالَ فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ أَبِي وَ أَنَا فَرَدَدْنَا عَلَيْهِ السَّلَامَ ثُمَّ قَالَ أَسْأَلُكَ رَحِمَكَ اللَّهُ فَقَالَ لَهُ أَبِي نَقْضِي طَوَافَنَا ثُمَّ تَسْأَلُنِي فَلَمَّا قَضَى أَبِيَ الطَّوَافَ دَخَلْنَا الْحِجْرَ فَصَلَّيْنَا الرَّكْعَتَيْنِ ثُمَّ الْتَفَتَ فَقَالَ أَيْنَ الرَّجُلُ يَا بُنَيَّ فَإِذَا هُوَ وَرَاءَهُ قَدْ صَلَّى فَقَالَ مِمَّنِ الرَّجُلُ قَالَ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَقَالَ وَ مِنْ أَيِّ أَهْلِ الشَّامِ فَقَالَ مِمَّنْ يَسْكُنُ بَيْتَ الْمَقْدِسِ فَقَالَ قَرَأْتَ الْكِتَابَيْنِ قَالَ نَعَمْ قَالَ سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ فَقَالَ أَسْأَلُكَ عَنْ بَدْءِ هَذَا الْبَيْتِ وَ عَنْ قَوْلِهِ «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ» وَ عَنْ قَوْلِهِ «وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» فَقَالَ يَا أَخَا أَهْلِ الشَّامِ اسْمَعْ حَدِيثَنَا وَ لَا تَكْذِبْ عَلَيْنَا فَإِنَّهُ مَنْ كَذَبَ عَلَيْنَا فِي شَيْءٍ فَقَدْ كَذَبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَنْ كَذَبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَدْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ مَنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ عَذَّبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَّا بَدْءُ هَذَا الْبَيْتِ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَالَ لِلْمَلَائِكَةِ «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» فَرَدَّتِ الْمَلَائِكَةُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَتْ «أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ» فَأَعْرَضَ عَنْهَا فَرَأَتْ أَنَّ ذَلِكَ مِنْ سَخَطِهِ فَلَاذَتْ بِعَرْشِهِ فَأَمَرَ اللَّهُ مَلَكاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ أَنْ يَجْعَلَ لَهُ بَيْتاً فِي السَّمَاءِ السَّادِسَةِ يُسَمَّى الضُّرَاحَ بِإِزَاءِ عَرْشِهِ فَصَيَّرَهُ لِأَهْلِ السَّمَاءِ يَطُوفُ بِهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ فِي كُلِّ يَوْمٍ لَا يَعُودُونَ وَ يَسْتَغْفِرُونَ فَلَمَّا أَنْ هَبَطَ آدَمُ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا أَمَرَهُ بِمَرَمَّةِ هَذَا الْبَيْتِ وَ هُوَ بِإِزَاءِ ذَلِكَ فَصَيَّرَهُ لآِدَمَ وَ ذُرِّيَّتِهِ كَمَا صَيَّرَ ذَلِكَ لِأَهْلِ السَّمَاءِ قَالَ صَدَقْتَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ وَ ابْنِ مَحْبُوبٍ جَمِيعاً عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ كُنْتُ مَعَ أَبِي فِي الْحِجْرِ فَبَيْنَمَا هُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي إِذْ أَتَاهُ رَجُلٌ فَجَلَسَ إِلَيْهِ فَلَمَّا انْصَرَفَ سَلَّمَ عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ إِنِّي أَسْأَلُكَ عَنْ ثَلَاثَةِ أَشْيَاءَ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا أَنْتَ وَ رَجُلٌ آخَرُ قَالَ مَا هِيَ قَالَ أَخْبِرْنِي أَيَّ شَيْءٍ كَانَ سَبَبُ الطَّوَافِ بِهَذَا الْبَيْتِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَمَرَ الْمَلَائِكَةَ أَنْ يَسْجُدُوا لآِدَمَ ع رَدُّوا عَلَيْهِ فَقَالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ فَغَضِبَ عَلَيْهِمْ ثُمَّ سَأَلُوهُ التَّوْبَةَ فَأَمَرَهُمْ أَنْ يَطُوفُوا بِالضُّرَاحِ وَ هُوَ الْبَيْتُ الْمَعْمُورُ وَ مَكَثُوا يَطُوفُونَ بِهِ سَبْعَ سِنِينَ وَ يَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مِمَّا قَالُوا ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَ رَضِيَ عَنْهُمْ فَهَذَا كَانَ أَصْلُ الطَّوَافِ ثُمَّ جَعَلَ اللَّهُ الْبَيْتَ الْحَرَامَ حَذْوَ الضُّرَاحِ تَوْبَةً لِمَنْ أَذْنَبَ مِنْ بَنِي آدَمَ وَ طَهُوراً لَهُمْ فَقَالَ صَدَقْتَ.
که شبیه دو روایت فوق، دو روایت هم در تفسیر عیاشی آمده است:
عن محمد بن مروان عن جعفر بن محمد ع قال إني لأطوف بالبيت مع أبي ع إذ أقبل رجل طوال جعشم متعمم بعمامة فقال: السلام عليك يا ابن رسول الله، قال: فرد عليه أبي، فقال أشياء أردت أن أسألك عنها ما بقي أحد يعلمها إلا رجل أو رجلان، قال: فلما قضى أبي الطواف دخل الحجر فصلى ركعتين، ثم قال: هاهنا يا جعفر ثم أقبل على الرجل فقال له أبي: كأنك غريب فقال: أجل فأخبرني عن هذا الطواف كيف كان و لم كان قال: إن الله لما قال للملائكة «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها» إلى آخر الآية كان ذلك من يعصي منهم، فاحتجب عنهم سبع سنين فلاذوا بالعرش يلوذون يقولون: لبيك ذو المعارج لبيك، حتى تاب عليهم فلما أصاب آدم الذنب طاف بالبيت حتى قبل الله منه، قال: فقال: صدقت فتعجب أبي من قوله صدقت، قال: فأخبرني عن «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ» قال: نون نهر في الجنة أشد بياضا من اللبن، قال: فأمر الله القلم فجرى بما هو كائن و ما يكون فهو بين يديه موضوع ما شاء منه زاد فيه و ما شاء نقص منه، و ما شاء كان و ما لا يشأ لا يكون قال: صدقت، فتعجب أبي من قوله صدقت قال: فأخبرني عن قوله: «فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ» ما هذا الحق المعلوم قال: هو الشيء يخرجه الرجل من ماله ليس من الزكاة فيكون للنائبة و الصلة، قال: صدقت قال: فتعجب أبي من قوله صدقت قال: ثم قام الرجل فقال أبي: علي بالرجل قال: فطلبته فلم أجده.
۶ عن محمد بن مروان قال: سمعت أبا عبد الله ع يقول كنت مع أبي في الحجر فبينا هو قائم يصلي إذ أتاه رجل فجلس إليه فلما انصرف سلم عليه ثم قال: إني أسألك عن ثلاثة أشياء لا يعلمها إلا أنت و رجل آخر، قال: ما هي قال: أخبرني أي شيء كان سبب الطواف بهذا البيت فقال: إن الله تبارك و تعالى لما أمر الملائكة أن يسجدوا لآدم ردت الملائكة فقالت: «أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» فغضب عليهم ثم سألوه التوبة فأمروهم أن يطوفوا بالضراح و هو البيت المعمور، فمكثوا به يطوفون به سبع سنين يستغفرون الله مما قالوا، ثم تاب عليهم من بعد ذلك و رضي عنهم، فكان هذا أصل الطواف، ثم جعل الله البيت الحرام حذاء الضراح توبة لمن أذنب من بني آدم و طهورا لهم، فقال: صدقت ثم ذكر المسألتين نحو الحديث الأول ثم قام الرجل فقلت: من هذا الرجل يا أبه فقال: يا بني هذا الخضر ع.
تفسير العياشي، ج۱، ص۲۹-۳۰
قریب به این مضمون حدیثی است که در علل الشرائع ج۲، ص۴۰۲ آمده است:
أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ حَبَشِيِّ بْنِ قُونِيٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ فِيمَا كَتَبَ إِلَيَّ قَالَ حَدَّثَنَا جَمِيلُ بْنُ زِيَادٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَلَمَةَ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ الرَّازِيِّ أَنَّ رَجُلًا دَخَلَ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ- وَ أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِإِبْلِيسَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ وَ أَخْبِرْنِي عَنْ هَذَا الْبَيْتِ كَيْفَ صَارَ فَرِيضَةً عَلَى الْخَلْقِ أَنْ يَأْتُوهُ قَالَ فَالْتَفَتَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَيْهِ وَ قَالَ مَا سَأَلَنِي عَنْ مَسْأَلَتِكَ أَحَدٌ قَطُّ قَبْلَكَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا قَالَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ضَجَّتِ الْمَلَائِكَةُ مِنْ ذَلِكَ وَ قَالُوا يَا رَبِّ إِنْ كُنْتَ لَا بُدَّ جَاعِلًا فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً فَاجْعَلْهُ مِنَّا مِمَّنْ يَعْمَلُ فِي خَلْقِكَ بِطَاعَتِكَ فَرَدَّ عَلَيْهِمْ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ فَظَنَّتِ الْمَلَائِكَةُ أَنَّ ذَلِكَ سَخَطٌ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى عَلَيْهِمْ فَلَاذُوا بِالْعَرْشِ يَطُوفُونَ بِهِ فَأَمَرَ اللَّهُ تَعَالَى لَهُمْ بِبَيْتٍ مِنْ مَرْمَرٍ سَقْفُهُ يَاقُوتَةٌ حَمْرَاءُ وَ أَسَاطِينُهُ الزَّبَرْجَدُ يَدْخُلُهُ كُلَّ يَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ لَا يَدْخُلُونَهُ بَعْدَ ذَلِكَ إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ قَالَ وَ يَوْمُ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ يَوْمٌ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ فَيَمُوتُ إِبْلِيسُ مَا بَيْنَ النَّفْخَةِ الْأُولَى وَ الثَّانِيَةِ وَ أَمَّا نُونٌ فَكَانَ نَهَراً فِي الْجَنَّةِ أَشَدَّ بَيَاضاً مِنَ الثَّلْجِ وَ أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لَهُ كُنْ مِدَاداً فَكَانَ مِدَاداً ثُمَّ أَخَذَ شَجَرَةً فَغَرَسَهَا بِيَدِهِ ثُمَّ قَالَ وَ الْيَدُ الْقُوَّةُ وَ لَيْسَ بِحَيْثُ تَذْهَبُ إِلَيْهِ الْمُشَبِّهَةُ ثُمَّ قَالَ لَهَا كُونِي قَلَماً ثُمَّ قَالَ لَهُ اكْتُبْ فَقَالَ لَهُ يَا رَبِّ وَ مَا أَكْتُبُ قَالَ اكْتُبْ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَفَعَلَ ذَلِكَ ثُمَّ خَتَمَ عَلَيْهِ وَ قَالَ لَا تَنْطِقَنَّ إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ.
[۳] این مضمون هم در روایات دیگری آمده است مثلا در دعائم الإسلام، ج۱، ص۲۹۲
رُوِّينَا عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ أَنَّهُ قَالَ: فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ» قَالَ كَانَ فِي قَوْلِهِمْ هَذَا مِنَّةٌ مِنْهُمْ عَلَى اللَّهِ بِعِبَادَتِهِمْ وَ إِنَّمَا قَالَ ذَلِكَ بَعْضُ الْمَلَائِكَةِ لِمَا عَرَفُوا مِنْ حَالٍ مَنْ كَانَ فِي الْأَرْضِ مِنَ الْجِنِّ قَبْلَ آدَمَ فَأَعْرَضَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ خَلَقَ آدَمَ وَ عَلَّمَهُ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ سَأَلَ الْمَلَائِكَةَ فَقَالُوا لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قَالَ لَهُمْ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا فَقَالُوا فِي أَنْفُسِهِمْ وَ هُمْ سَاجِدُونَ مَا كُنَّا نَظُنُّ أَنَّ اللَّهَ يَخْلُقُ خَلْقاً أَكْرَمَ عَلَيْهِ مِنَّا وَ نَحْنُ جِيرَانُهُ وَ أَقْرَبُ الْخَلْقِ إِلَيْهِ فَلَمَّا رَفَعُوا رُءُوسَهُمْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ يَعْنِي مَا أَبْدَوْهُ بِقَوْلِهِمْ أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ وَ مَا كَتَمُوهُ فَقَالُوا فِي أَنْفُسِهِمْ مَا ظَنَنَّا أَنَّ اللَّهَ يَخْلُقُ خَلْقاً أَكْرَمَ عَلَيْهِ مِنَّا فَعَلِمُوا أَنَّهُمْ قَدْ وَقَعُوا فِي الْخَطِيئَةِ فَلَاذُوا بِالْعَرْشِ فَطَافُوا حَوْلَهُ يَسْتَرْضَوْنَ رَبَّهُمْ فَرَضِيَ عَنْهُمْ وَ أَمَرَ اللَّهُ الْمَلَائِكَةَ أَنْ تَبْنِيَ فِي الْأَرْضِ بَيْتاً لِيَطُوفَ بِهِ مَنْ أَصَابَ ذَنْباً مِنْ وُلْدِ آدَمَ ع كَمَا طَافَتِ الْمَلَائِكَةُ بِعَرْشِهِ فَيَرْضَى عَنْهُمْ كَمَا رَضِيَ عَنِ الْمَلَائِكَةِ فَبَنَوْا مَكَانَ الْبَيْتِ بَيْتاً رُفِعَ زَمَانَ الطُّوفَانِ فَهُوَ فِي السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ يَلِجُهُ كُلَّ يَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ لَا يَعُودُونَ إِلَيْهِ أَبَداً وَ عَلَى أَسَاسِهِ وَضَعَ إِبْرَاهِيمُ ص الْبَيْتَ فَلَمَّا أَصَابَ آدَمُ الْخَطِيئَةَ وَ أَهْبَطَهُ اللَّهُ تَعَالَى إِلَى الْأَرْضِ أَتَى إِلَى الْبَيْتِ فَطَافَ بِهِ كَمَا رَأَى الْمَلَائِكَةَ طَافَتْ بِالْعَرْشِ سَبْعَةَ أَشْوَاطٍ ثُمَّ وَقَفَ عِنْدَ الْمُسْتَجَارِ فَنَادَى رَبِّ اغْفِرْ لِي فَنُودِيَ يَا آدَمُ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ قَالَ يَا رَبِّ وَ لِذُرِّيَّتِي فَنُودِيَ يَا آدَمُ مَنْ بَاءَ بِذَنْبِهِ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ حَيْثُ بُؤْتَ أَنْتَ بِذَنْبِكَ هَاهُنَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ.
[۴] . از سوزش ما شورشی افتاد در جان ملک فریاد لاعلم لنا در عالم بالاستی (فیض کاشانی)
http://ganjoor.net/feyz/divanz/ghazalz/sh875/
بازدیدها: ۱۲۰