۲۲ محرم ۱۴۴۰
قبلا آیات این سوره تا آیه ۶۶ مرور شد. ابتدا مروری بر آیات ۶۷ تا پایان سوره (۸۳) داشته باشیم و سپس نکات کلی ناظر به این آیات و نیز ناظر به کل سوره را مورد توجه قرار خواهیم داد.
آیات ۶۷-۸۳ سوره یس
وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلی مَكانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِيًّا وَ لا يَرْجِعُونَ.
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ؟!
وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبينٌ؛
لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْكافِرينَ.
أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدينا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِكُونَ؟!
وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَكُوبُهُمْ وَ مِنْها يَأْكُلُونَ؛
وَ لَهُمْ فيها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا يَشْكُرُونَ؟!
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ!
لا يَسْتَطيعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ!
فَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ!
أَ وَ لَمْ يَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصيمٌ مُبينٌ؟!
وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميمٌ؛
قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليمٌ؛
الَّذي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ؛
أَ وَ لَيْسَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلی أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلی وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَليمُ.
إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ؛
فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ.
ترجمه
و اگر بخواهیم قطعاً آنها را در جای خود مسخ کنیم، که در آن صورت، نه استطاعت بر گذر کردن [پیش رفتن] میداشتند و نه برگردند.
و هر کسی را که عمری [طولانی] دهیم آفرینشِ او را [یا: او را در میان آفریدگان] درهم شکنیم؛ مگر نمیاندیشند؟
و به او شعر نیاموختیم و سزاوارش هم نبود؛ این نیست جز ذکر و قرآنی روشنگر.
تا انذار دهد هر کسی را که زنده باشد و سخنِ [خداوند] بر کافران محقق گردد.
آیا ندیدهاند که ما برای آنها به دست خویش چارپایانی آفریدیم تا آنان صاحب اختیارشان باشند؟!
و آنها را برایشان رام گرداندیم؛ پس، از آنهاست سواری گرفتنشان، و از آنها میخورند.
و برایشان در آنها منافع و نوشیدنیهایی هست، آیا پس سپاس نمیگزارند؟
و غیر از خداوند [یکتا] خدایانی برگرفتند تا مگر یاری شوند؛
توان یاریِ آنها را ندارند و اینان برای آنان سپاهی آمادهاند.
پس سخنشان تو را محزون نسازد؛ قطعاً ما بدانچه که پنهان میکنند و آنچه که اظهار میدارند علم داریم.
آیا انسان ندیده است که ما او را از نطفهای آفریدیم، که ناگاه او ستیزهجویی آشکار است؟!
و برای ما مَثَلی زد و آفرینش خود را فراموش کرد! گفت: کیست که استخوانها را زندگی میبخشد، در حالی که پوسیدهاند؟
بگو همان کسی به آن زندگی میبخشد که اول بار آن را پدید آورد و او به هر آفریدهای [یا: به هر گونه آفرینشی] داناست.
همان کسی که برای شما از درخت سبز آتشی قرار داد که یکدفعه شما از آن آتش افروزید.
و آیا کسی که آسمانها و زمین را آفرید، توانا نیست بر این که [باز] مانند آنها را بیافریند؟! بله؛ و واقعاً اوست آفریننده دانا.
همانا امر او، هنگامی که چیزی را اراده کند، صرفاً این است که به او گوید بشو، پس [بیدرنگ، موجود] بشود.
پس منزه است آن کسی که به دست اوست ملکوت هر چیزی؛ و به سوی او است که بازگردانده میشوید.
حدیث
در ابتدای بحث از سوره یس (جلسه ۷۴۷ http://yekaye.ir/ya-seen-36/ ) احادیث متعددی درباره اهمیت و برخی از خواص این سوره اشاره شد.
در اینجا به برخی دیگر از این احادیث اشاره میشود:
۱) از پیامبر اکرم ص روایت شده است:
کسی که این سوره را بخواند و از آن خداوند عز و جل را قصد کند خداوند او را بیامرزد و چنان پاداشی به او دهد که گویی دوازده بار قرآن را ختم کرده است؛ و هر مریضی که در بستر مرگ این سوره بر او قرائت شود به عدد هر آیهای ده فرشته بر او نازل شوند که به صف در پیشگاه او بایستند و برایش استغفار کنند و در تشییع جنازهاش حاضر شوند و بر او نماز بگذارند و بر دفن او شاهد باشند.
و اگر خود مریض در بستر مرگش بخواند ملک الموت او را قبض روح نکند تا اینکه برایش از شراب بهشتی بیاورد و به او بنوشاند در حالی که او در بسترش است آنگاه ملک الموت او را قبض روح کند در حالی که او سیراب باشد؛ و او را داخل قبر کنند در حالی که سیراب باشد و برانگیخته میشود در حالی که سیراب است و وارد بهشت میشود در حالی که سیراب است؛ …
خواص القرآن؛ به نقل از البرهان في تفسير القرآن، ج۴، ص۵۶۲[۱]
روي عن النبي (صلی الله عليه و آله) أنه قال: «من قرأ هذه السورة يريد بها الله عز و جل غفر الله له، و اعطي من الأجر كأنما قرأ القرآن اثنتي عشرة مرة، و أيما مريض قرئت عليه عند موته نزل عليه بعدد كل آية عشرة أملاك، يقومون بين يديه صفوفا، و يستغفرون له، و يشهدون موته، و يتبعون جنازته، و يصلون عليه، و يشهدون دفنه. و إن قرأها المريض عند موته لم يقبض ملك الموت روحه حتی يؤتی بشراب من الجنة و يشربه، و هو علی فراشه، فيقبض ملك الموت روحه و هو ريان، فيدخل قبره و هو ريان، و يبعث و هو ريان، و يدخل الجنة و هو ريان …[۲]
۲) ابنعباس روایت کرده که پیامبر اکرم ص فرمودند:
آرزو داشتم که این – یعنی سوره یس – در دل هر انسانی از امت من باشد.
الدر المنثور، ج۵، ص۲۵۶
أخرج البزار عن ابن عباس قال قال النبي صلی الله عليه و [آله و] سلم:
لوددت انها في قلب كل انسان من أمتي يعنی يس.
۳) از پیامبر اکرم ص روایت شده است:
کسی که بر قرائت سوره یس هر شب مداومت ورزد و بمیرد، شهید از دنیا رفته است.
الدر المنثور، ج۵، ص۲۵۷
أخرج الطبراني و ابن مردويه بسند ضعيف عن أنس قال قال رسول الله صلی الله عليه و [آله و] سلم:
من داوم علی قراءة يس كل ليلة ثم مات مات شهيدا.
۴) از پیامبر اکرم ص روایت شده است:
کسی که به گورستان برود و سوره یس بخواند از اهل آن قبور یک روز عذاب برداشته شود و برای او به تعداد ساکنان آنجا حسنه برایش ثبت شود.
مجمع البيان، ج۸، ص۶۴۶
عن أنس بن مالك عن النبي ص قال:
من دخل المقابر فقرأ سورة يس خفف عنهم يومئذ و كان له بعدد من فيها حسنات.[۳]
تدبر در آیات ۶۷-۸۳
۱) آیات ۶۷-۶۸
در آیه ۶۶ در مورد انسانی که آخرت را جدی نمیگیرد تهدیدی مطرح شد که اگر بخواهیم میتوانیم قلم محو بر چشمانشان بکشیم که دیگر نبینند، در اینجا ابتدا تهدید دیگری مطرح میشود که اینان – که به جای اینکه مسیر خلیفةاللهی را که خداوند برایش مقدر فرموده در پیش بگیرند، به غرایز حیوانی خویش اصالت میدهند – در حقیقت و باطن خویش مسخ شدهاند و اگر خداوند اراده کند، در همینجا آنان را مسخ میکند که نه راه پیش برایشان بماند و نه راه پس؛ و برای اینکه این را ناممکن نشمرند شاهد میآورد که ما همان بودیم که آنان را بعد از اینکه به قدرت و تواناییهای جوانی رساندیم، به سمت نقصان و ضعف پیری میرانیم.
۲) آیات ۶۹-۷۰
سپس فراز کوچکی باز میشود در مقابل طعنههای کافران؛ که بدانید قرآن شعر نیست؛ چرا که هم هشدار دادن به مهمترین خطرات پیش راه، و هم اتمام حجت نیازمند یک سخنی است که تذکردهنده باشد و روشنگر، نه شاعرانه و احساساتی.
۳) آیات ۷۱-۷۵
دیدیم در آیات قبل هشدار داد که اگر بخواهیم بیناییشان را میگیریم، یا آنها را مسخ میکنیم؛ و یادآوری کرد که آنان میبینند که با افزایش عمر، آنان را در سراشیبی ضعف میاندازیم، و در همه اینها نیاز شدید ما به خداوند را گوشزد کرد. اکنون سراغ یکی از امکاناتی که در عالَم و بیرون از وجود انسانها در اختیارِ آنان قرار داده و این نیاز را کاملاً ملموس میسازد، میرود و در چند آیه به چارپایانی که خداوند برای انسان آفریده، میپردازد: چارپایانی که انسانها کاملا خود را مالک و اختیاردار آنها فرض میکنند، از آنان سواری میگیرند، از گوشتشان تغذیه میکنند؛ از شیرشان میآشامند و منافع دیگری که از اینها عاید انسانها میشود؛ که این نوعی لطف خاص خداوند به انسان است که امکان مهمی برای اینکه انسان متمایز از سایر حیوانات شود را مهیا فرموده است؛ پس اگر خداوند این گونه انسان را خاص قرار داده، چرا انسان این خاص بودن خود را جدی نمیگیرد؟! و به جای اینکه به خدای واحد برگردد و دل در یاری او بندد، الهههای دروغینی برمیگزیند و برای یاری بدانها امید میبندد؛ الهههایی که نهتنها واقعا کاری برای اینها نمیتوانند انجام دهند بلکه خودشان نیازمند یاری ایناناند؟!
۴) آیات ۷۵-۷۶
دوباره خداوند در فرازی کوتاه به پیامبرش تسلی خاطر میدهد که کسانی که معبودی غیری خدا برمیگزینند، سخنشان تو را محزون نسازد؛ چرا که
اولاً صرفاً حرف مفت است چون آن معبودهایشان توان یاریِ آنها را ندارند و آنان در برابر انسان مومنی که به خداوند تکیه دارد، هیچ کاری از دستشان برنمیآید!
و ثانیا خداوند از آشکار و نهانشان آگاه است و آنان را به سزای عملشان میرساند.
۵) آیات ۷۶-۸۳
در ادامه، خداوند ادعای یکی از منکران معاد را مطرح میکند که چگونه ممکن است انسانی که مرده و استخوانهایش پوسیده زنده شود؟ و با استدلالها و تذکرات مختلف، ریشه هرگونه انکار و استبعاد منکران معاد درباره امکان و وقوع قیامت را میخشکاند.
ابتدا خلقت نخستین خود آنان را یادآوری میکند، که این یادآوری نهتنها استبعاد کافران در احیای مردگان را کاملا درهممیشکند، بلکه از یک استدلال منطقی فراتر میرود و عملا هشداری میدهد که اگر انسان به سابقه خودش توجه کند و به ياد ضعف و حقارت خود باشد، دچار این گونه غرور و سرکشیها نمیشود.
استدلال دوم از طریق علم خداوند است: خداوندی به هر چیزی علم دارد و هیچ واقعیتی از او فروگذار نمیشود، پس اگر استخوانی هم پوسید و متلاشی شد از دایره علم او خارج نشده که اگر بخواهد همان را جمع کند نتواند؛
استدلال سوم یادآوری این است که خداوند کاری کرده که شما از درخت سبز بتوانید آتش برافروزید؛ چهبسا میخواهد تذکر دهد که وقتی خداوند کاری کرده که از درخت سبزی که رطوبت فراوان دارد، آتش (که نقطه مقابل آب است) بیرون میآید، پس برایش کاری ندارد که از دل جسم مرده، حیات و زندگی بیرون آورد.
استدلال چهارم، شاید بیش از استدلالهای پیشین، تناقض در افکار این کافران را برملا میسازد: منکران معاد، تنها دلیلشان بعید شمردن وقوع معاد و احیای مردگان و آفرینش مجدد انسانها است؛ با این حال آسمانها و زمین با این همه عظمت را میبینند. اگر آسمانها و زمین با این همه عظمت و پیچیدگی برپا شده است؛ آن که این چنین خلق پیاپی و شگرفی انجام داده (خلاق) و می داند که چه آفریده و به همه ریزهکاریهای مخلوقاتی که آفریده کاملا آگاه است (علیم)، آیا نمیتواند مانند آنها را دوباره بیافریند؟!!!
استدلال پنجم علاوه بر اینکه استدلال است، آنان را میخواهد از غفلتی که بدان مبتلا شدهاند نیز بیرون آورد: آنان احیای استخوان پوسیده را بعید و از این رو ناممکن میشمردند. غافل از اینکه خداوند برای انجام کارهایش مانند ما نیست که به انواعی از اسباب و وسایل نیازمند باشد بلکه هر کاری بخواهد انجام دهد صرفا آن را اراده میکند و فرمان تحقق آن را میدهد و بلافاصله آن ایجاد میشود.
و استدلال ششم مبتنی بر یادآوری کردن این نکته است که اصل و اساس و حقیقت و ملکوت هر چیزی تنها و تنها به دست اوست؛ و کسی که ملکوت همه چیز به دست اوست، منزه است از اینکه بخواهد معاد را برپا کند و نتواند.
تدبر در کل سوره
گام اول: مروری بر مضامین سوره در یک نگاه کلی
شروع سوره با خطاب قرار دادن پیامبر و سوگند خوردن به قرآن است که تو بر صراط مستقیم هستی. سپس به دو گروه در مقابل انذار پیامبران اشاره میکند: یک اکثریتی که غافلاند و ایمان نمیآورند و عذاب و هلاکت بر آنان محقق میشود و یک افرادی که از ذکر پیروی میکنند و از خدا خشیت دارند که مشمول مغفرت و اجر کریمانه خواهند شد؛ و از آن پس شروع کرد به بیان مشکلاتی که گروه اول در مواجهه با پیامبران الهی پدید آوردند و چرایی این ایمان نیاوردن. ابتدا حکایت اهل قریهای را بیان کرد که نه سخن پیامبران الهی را گوش دادند و نه سخن کسی از خودشان که آنان را به همان راه دعوت میکرد و حکایت را با بیان عاقبت سعادتمندانه آن مرد از سویی و عاقبت شقاوتمندانه بقیه اهل قریه از سوی دیگر به پایان برد؛ و رمز ایمان نیاوردن انسانها را بیان کرد: اینکه پیام پیامبران و آخرت را جدی نمیگیرند؛ چنانکه در اواخر سوره دوباره هشدار میدهد که قرآن شعر (سخنی که واقعا جدی نیست و جدی نگرفتنش هیچ مشکلی پیش نمیآورد) نیست.
سپس به سراغ آیاتی از خلق و تدبیر که بر ربوبیت و الوهیت خداوند متعال دلالت دارد رفت و آنان را به خاطر اینکه در آیات وحدانیت و معاد نمینگرند و از حقیقت رویگردانند و حق را مسخره میکنند و از انفاق بر فقرا و خودداری میکنند توبیخ میفرماید. این آیات همگی از تدبیری عظیم و پیچیده در عالم حکایت دارند که نشان میدهند چیزی عبث و بیهوده نیست؛ و اگر همه چیز عالم چنین حساب شده و دقیق و بابرنامه است، پس انسان نیز باید مراقب خویش باشد؛ که اگر مراقب خویش باشد امید است مورد رحمت خدا قرار گیرد: همان رحمتی که تمامی اجزای عالم را این چنین به سوی هدفهایشان میراند، انسان را نیز به سوی مقصد اصلیاش هدایت میکند. با این همه آیات متنوع، عدهای از انسانها هستند که هر گونه آیه و نشانه عظیمی هم که بر آنان عرضه شود باز بیتوجه و از آن رویگردانند. در عین حال، همین افراد، به همان توانا بودن خداوند استناد می کند تا از وظیفهای که خدا بر دوشش نهاده فرار کند.
در ادامه ظاهرا دوباره میخواهد گزارشی دهد از وضعیت نهاییِ آن دو گروه؛ و مطلب را از انکار عدهای نسبت به وعده قیامت شروع کرد و اینکه چگونه با آن صیحه آسمانی همگی غافلگیر و به یکباره همه آنان قبض روح شدند و در میانه بیان حال و احوال اینان، یکدفعه گریزی میزند به وضعیت بیدغدغه بهشتیان و خوشی وصفناپذیر آنان در این موقف و دوباره برمیگردد به جدا شدن مجرمان و مواخذه شدید و همهجانبه آنان.
در واقع میخواهد نشان دهد قیامت غایت و سرنوشتی است که در انتظار همه ماست؛ که اگر آن را جدی بگیریم، به گونهای دیگر زندگی خواهیم کرد. به تعبیر دیگر، صحنه حقیقیِ زندگی انسانها عبارت است از ما انسانها، و شیطانی که قصد اغوای ما را دارد، و صراطی که خداوند برای ما قرار داده، و عقلی که به ما داده تا به دام شیطان نیفتیم؛ و نهایتا بروز و ظهور همه اینها به صورت سعادت و شقاوت در آخرت؛ که اگر خدا میخواست میتوانست آن وضعیت کورباطنی یا مسخ شدهی پیروان شیطان را در همین دنیا برملا کند.
در ادامه، هم پیر و فرتوت کردن انسانها بعد از گذر از دوره جوانی را به رخ انسانها میکشد؛ و هم نعمت بهرهمندی انسانها از چارپایان؛ و متذکر میشود که چرا انسان با این همه نعمتها از جانب خداوند، به معبودهایی دل میبندد که هیچ کاری از دستشان ساخته نیست؛ و سوره را با اشاره به استبعاد یکی از منکران معاد و پاسخ او ختم کرد: که اگر تو در سابقه خودت را به یاد میآوردی، و یا به عجایبی که پیرامون شما قرار داده (مانند برآمدن آتش از درختی سبز) مینگریستید؛ و یا به علیم بودن خداوند، یا به قدرت و نحوه آفرینش او که به محض اراده کردن ایجاد میکند، و یا به اینکه ملکوت هر چیز به دست خداست توجه میکردید میدیدید که زنده کردن مردگان برای خداوند هیچ زحمتی ندارد.
گام دوم: بیان غرض سوره
[ابتدا آنچه را به ذهن ما رسیده بیان میکنیم و سپس اقوال برخی از مفسران که در این زمینه نکاتی را بیان کردهاند مرور میکنیم].
۱) به نظر میرسد غرض سوره تثبیت پیامبر و مومنان است بر صراط مستقیمی که در آن ره میپویند و توجه دادن است به اینکه گمان مبر که در مقابل تو همگان برخوردی منطقی میکنند و ایمان میآورند؛ بلکه انتظار کفر ورزیدن را داشته باش و ضمن بیان ریشههای کفرورزی، که در درجه اول جدی نگرفتن پیامبران و معاد است، به ارائه بیانات متعددی میپردازد که راه هر گونه انکاری را بر غایتمندی آفرینش و انسان، و وقوع قیامت میبندد؛ و در فرازهای متعدد پیامبر – و هر کسی که در راه تبلیغ دین میکوشد – را دلداری میدهد که هم از کمی تعداد مومنان دچار هراس نشود و گمان نکند که کار از دست خدا در رفته! و هم اینکه انتظار مواجهههای غیرمنطقی متعدد از جانب غافلان و دنیامداران را داشته باشد و بداند در برابر این مواجههها چه پاسخی بدهد و چگونه برخورد کند؛ که ظاهراً مهمترین نکته در این برخورد، جدی کردن باور به قیامت و بهشت و جهنم است؛ و این مطلب بقدری در این سوره پررنگ است که در بسیاری از احادیثی که در فضیلت این سوره آمده، اثرات آن بر کسی که در حال مرگ است، و یا بر مردگان در قبرها مورد تاکید قرار گرفته است؛ یعنی نهتنها مضامین سوره بشدت انسان را متوجه جدی گرفتن زندگی پس از مرگ میکنند، بلکه روایاتی هم که میخواهند اهمیت این سوره را به رخ بکشند غیرمستقیم جدی بودن مرگ را به انسان یادآوری میکنند.
۲) علامه طباطبایی:
غرض اين سوره بيان اصول سهگانه دين است، از مساله نبوت شروع كرده و حال مردم را در قبول و رد دعوت انبيا بيان میكند، و اینكه غایت دعوت برحق انبياء، احيای مردم است به اينكه در راه سعادت واقع شوند و حجت بر مخالفين تمام شود، و به عبارت ديگر تكميل هر دو دسته مردم است، در دو راه سعادت و شقاوت.
سپس به سراغ مساله توحيد میرود، و برخی از نشانههای وحدانيت خدا را برمیشمارد،
سپس به تذکر معاد میپردازد و برانگیخته شدن مردم برای جزا و جداسازی مجرمان از متقيان در آن روز را یادآوری میکند را و این را که حال هر يك از اين دو گروه به کجا منتهی می گردد توصيف میكند.
و در آخر دوباره به همان مطلبی كه آغاز كرده بود برگشته، خلاصهای از اصول سهگانه را بيان، و بر آنها استدلال میكند و سوره را ختم مینمايد.
اين سوره شانی عظيم دارد، چون هم متعرض اصول سهگانه است و هم شاخههايی كه از آن اصول منشعب میشود. (الميزان، ج۱۷، ص۶۲)
۳) آیت الله مکارم شیرازی
سوره یس در مكه نازل شده است، بنا بر اين محتوای آن از نظر كلی همان محتوای عمومی سورههای مكی است كه از توحيد و معاد و وحی و قرآن و انذار و بشارت سخن میگويد. در اين سوره چهار بخش عمده مخصوصا ديده میشود:
نخست سخن از رسالت پيامبر اسلام ص و قرآن مجيد و هدف از نزول اين كتاب بزرگ آسمانی و گروندگان به آن است و تا آيه يازده آن را ادامه میدهد.
بخش ديگری از اين سوره از رسالت سه نفر از پيامبران الهی، و چگونگی دعوت آنها به سوی توحيد و مبارزه پیگير و طاقتفرسای آنها با شرك سخن میگويد كه در حقيقت يك نوع تسلی و دلداری به پيامبر ص و ارائه طريق در انجام رسالت بزرگ او است.
بخشی از اين سوره كه از آيه ۳۳ شروع میشود و تا آيه ۴۴ ادامه دارد مملو از نكات جالب توحيدی، و بيان گويا از آيات و نشانههای عظمت پروردگار در عالم هستی است، در قسمتهای اخير سوره نيز مجددا به همين بحث توحيدی و آيات الهی باز میگردد.
بخش مهم ديگری از اين سوره در مسائل مربوط به «معاد» و دلائل گوناگون آن و چگونگی حشر و نشر، و سؤال و جواب در روز قيامت، و پايان جهان، و بهشت و دوزخ سخن میگويد، كه در اين قسمت نكتههای بسيار مهم و دقيقی نهفته شده است.
و در لابلای اين بحثهای چهارگانه آياتی تكان دهنده برای بيداری و هشياری غافلان و بيخبران آمده است كه اثری نيرومند در دلها و جانها دارد.
خلاصه اينكه در اين سوره انسان با صحنههای مختلفی از آفرينش و قيامت و زندگی و مرگ و انذار و بشارت روبرو میشود كه مجموعهای بيدار كننده و نسخهای شفابخش را تشكيل میدهد. (تفسير نمونه، ج۱۸، ص۳۰۹-۳۱۰)
۴) عبدالکریم بهجتپور:
غرض سوره، توجیه پیامبر اکرم ص برای چگونگی مواجهه با گروهی است که دست از غفلت خود برنداشتند و به قرآن و رسالت او ایمان نیاوردند. سوره خطاب به پیامبر ص دو بخش دارد:
بخش اول (۱۲ آیه) ایشان را رسولی میشمرد که در پرتوی آیات قرآن وظیفه انذار قومش را برعهده دارد و البته ایشان را از دو مواجهه (نپذیرفتن و پذیرفتن) با این دعوت آگاه میسازد.
بخش دوم، به راهبری پیامبر ص با انبوه غافلان میپردازد؛ در چند قسمت: ابتدا (۲۱ آیه) وی مامور میشود مردم را با حکایت قومی که سه رسولی برایشان فرستاده شدند ولی آنها را تکذیب کردند و با عذاب ریشهکن شدند، آشنا کند. سپس (۱۲آیه) ضمن تاسف خوردن بر انکار و تمسخر رسولان، آنان را به یادآوری عذاب اقوام گذشتهای که مسیر انکار را پیمودند سفارش میکند. در قسمت سوم (۲۳ آیه) پس از بیان نمونهای از ستیز جاهلانه آنان در برابر دعوت الهی و مقایسه فرجام این گروه با بهشتیان، به جریان جداسازی این دو گروه از یکدیگر میپردازد. و فراز پایانی آن (۱۵ آیه) دفاعنامه خداوند از پیامبر ص است و با رد اتهامات وارده به ایشان درباره قرآن و حیات مجدد، به دلداری پیامبر ص در برابر تکذیبها و تمسخرهای غافلان میپردازد.
در یک کلام، این سوره میخواهد بگوید که گروهی در برابر رسول و قرآن به تکذیب روی آورده و در برابر هشدارهای او مقاومت میکنند و تا زمانی که این گروه چنین باشند، نه هشدارهای پیامبر ص و نه محتوای ارزشمند قرآن به آنان فایدهای نمیرساند؛ و این سوره به منظور راهبری پیامبر ص برای برخورد با این گروه نازل شد برای شکستن مقاومت آنان را از راه بیان و یادآوری نمونههای تاریخی و تذکر عزت و رحمت الهی به غافلان. (همگام با وحی، ج۲، ص۴۹-۵۱)
۵) سید محمود آلوسی
این سوره با سوگند به رسول الله ص به عنوان برترین پیامبر و اینکه راهی که او آورده برترین راه برای رسیدن به مقصود است، آغاز شد؛
سپس ابتدا این راه را به طور اجمال بیان کرد که عبارت است از پیروی کردن از این ذکر و خشیت از خداوند در غیب؛
سپس یکبار با بیان مَثَلی این مطلب را کامل کرد که در آن تشویق به تمسک به این کتاب آسمانی و برتری آن بر تمامی کتب و انبیا بود
و دیگر بار هشدار داد که این راه عبارت است از عبودیت در پیشگاه کسی که بازگشت همگان به سوی اوست؛
سپس با ذکر آیات و نشان دادن اموری از علم و قدرت و حکمت و رحمت خدا به بیان مقدمات لازم برای این مطلب اقدام کرد، تا به یاد مخاطب آورد که شکر منعم واجب است و انسان باید نعمت را در مسیر رضای او به کار برد و از تکیه کردن به غیر او خودداری کند؛
سپس این مطلب را با تذکر وعده و وعیدهای اخروی کامل نمود و در ضمن آن به حکایت حال کسانی پرداخت که این راه را در پیش گرفتند یا از این صراط خارج شدند و عاقبت آنان را بیان کرد
و خلاصه کرد که صراط مستقیم همان عبادت خداوند است، عبادتی که خالص از هر گونه شائبه هوا و ریا باشد؛ و بدین منظور دوری کردن از شیطان را بر پرستش خداوند مقدم کرد؛
و کل این مطالب را با بیانات توحیدی مملو ساخت؛
و همان گونه که در مقدمات بحث با بیان آیات و نشانههایی از اینکه یک کلام خطابی محض باشد اجتناب ورزید، پایان کلام را هم با براهینی بر معاد همراه ساخت و ختام کلام خویش را این قرار داد که خداوند عز و جل کسی است که هیچکس به هیچ عنوان نتواند بر او برتری جوید و خزائن او پایانپذیر نیست و هیچکس از مملکت او خارج نشود؛ و آخرین عبارت این سوره را با صیغه مخاطب بیان فرمود و به مخاطب التفات کرد (الیه ترجعون: به سوی او بازگردانده میشوید) تا اجمالی برای آن تفاصیلی باشد که بیان فرمود. (روح المعاني، ج۱۲، ص۶۱)[۴]
۶) برداشت عرفانی و انفسی از این سوره، به نقل از آلوسی:
برخی از اهل عرفان این سوره و مضامین آن را بر مطالب سلوکی تطبیق دادهاند، بویژه که شروع این سوره با خطاب قرار دادن پیامبر با حرف «س» (یاسین = ای سین) بوده که آن را اشاره دانستهاند به سیادت او بر جمیع مخلوقات و واسطه عُظمی بودن او در کائنات؛ که جایگاه او در عالَم همچون جایگاه قلب در بدن است؛ و از این رو، سورهای که قلب قرآن نامیده شده (جلسه ۷۴۷، حدیث۱) با نام کسی شروع میشود که قلبِ عالَمِ امکان است و با سوگند به کتابی که بازتاب کل تکوین است؛ بر این اساس، حکایت مردم انطاکیه [قومی که سه پیامبر به سویشان فرستاده شد] را بر آنچه در نفس آدمی میگذرد تطبیق دادهاند که آن قریه اشاره به قلب است و اهل آن قریه، نفس و صفاتش است؛ و آن دو رسول اول، خاطر رحمانی و الهام ربانی است؛ و سومی جذبه الهی است؛ و آن کسی که از راه دور آمد حقیقتِ روح است؛ و بر همین اساس بقیه سوره را شرح دادهاند … (روح المعاني، ج۱۲، ص۶۱-۶۲)[۵]
توجه:
این گونه شرحها اگر به معنای تفسیر آیات، در معنای دقیق آن باشد، چهبسا مصداق تفسیر به رایای است که حرام است؛ اما ظاهرا گویندگان این معانی چنین مقصودی نداشته و نام کار خود را نه تفسیر، بلکه تطبیق نهادهاند و منظورشان توجه دادن به معانی انفسی آیات است [چنانکه خود فرمود که این آیات را هم در آفاق [= عالم بیرون] بدانها مینمایانیم و هم در انفس [عالم درون] تا حق بر آنان آشکار شود: سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في أَنْفُسِهِمْ حَتَّی يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق؛ فصلت/۵۳] تا انسان این آیات را بر حال خود تطبیق کند و بر مراقبت خویش بیفزاید. و از آنجا که به نظر میرسد مستند این شرح از سوره، ذوق عرفاست و نه حدیث و روایتی از معصوم [هرچند که گاه و در برخی از آیات دیگر، کلمات معصومین در چنین شرحی از آیات وارد شده و در واقع امکان چنین برداشتی از آیات را بر ما گشودهاند] به همین مقدار بسنده میکنیم و تطبیق بیشتر را برعهده خواننده می گذاریم.
[۱] . در مجمع البيان، ج۸، ص۶۴۶، مضمون شبیه این روایت با اندکی تفاوت و از زبان ابی بن کعب آمده است:
أبي بن كعب قال من قرأ سورة يس يريد بها وجه الله عز و جل غفر الله له و أعطي من الأجر كأنما قرأ القرآن اثنتي عشرة مرة و أيما مريض قرئت عنده سورة يس نزل عليه بعدد كل حرف منها عشرة أملاك يقومون بين يديه صفوفا و يستغفرون له و يشهدون قبضه و يتبعون جنازته و يصلون عليه و يشهدون دفنه و أيما مريض قرأها و هو في سكرات الموت أو قرئت عنده جاءه رضوان خازن الجنة بشربة من شراب الجنة فسقاه إياها و هو على فراشه فيشرب فيموت ريان و يبعث ريان و لا يحتاج إلى حوض من حياض الأنبياء حتى يدخل الجنة و هو ريان.
[۲] . و من كتبها و علقها عليه كانت حرزه من كل آفة و مرض.
[۳] . این احادیث هم در همین راستاست:
أخرج ابن مردويه و الديلمي عن أبى الدرداء عن النبي صلى الله عليه و [آله و] سلم قال ما من ميت يقرأ عنده يس الا هون الله عليه و أخرج أبو الشيخ في فضائل القرآن و الديلمي من حديث أبى ذر مثله. (الدر المنثور، ج۵، ص۲۵۷)
أخرج ابن النجار في تاريخه عن أبى بكر الصديق قال قال رسول الله صلى الله عليه و [آله و] سلم من زار قبر والديه أو أحدهما في كل جمعة فقرأ عندهما يس غفر الله له بعدد كل حرف منها. (الدر المنثور، ج۵، ص۲۵۷)
[۴] . و قد اشتملت هذه السورة الكريمة على تقرير مطالب عالية و تضمنت أدلة جليلة جلية ألا ترى أنه تعالى أقسم على كونه صلّى اللّه عليه و سلم أكمل الرسل و أن طريقه أوضح السبل و أشار سبحانه إلى أن المقصود ما ذكر بقوله تعالى لِتُنْذِرَ إلخ ثم بينه إجمالا أنه اتباع الذكر و خشية الرحمن بالغيب و تممه بضرب المثل مدمجا فيه التحريض على التمسك بحبل الكتاب و المنزل عليه و تفضيلهما على الكتب و الرسل و التنبيه عليه ثانيا بأنه عبادة من إليه الرجعى وحده ثم أخذ في بيان المقدمات بذكر الآيات و أوثر منها الواضحات الدالة على العلم و القدرة و الحكمة و الرحمة و ضمن فيه أن العبادة شكر المنعم و تلقي النعمة بالصرف في رضاه و الحذر من الركون إلى من سواه ثم في بيان المتمم بذكر الوعد و الوعيد بما ينال في المعاد و أدرج فيه حديث من سلك و من ترك و ذكر غايتهما و لخص فيه أن الصراط المستقيم هو عبادة اللّه تعالى بالإخلاص عن شائبتي الهوى و الرياء حيث قدم على الأمر بعبادته تعالى التجنب عن عبادة الشيطان و ضمن فيه أن أساسها التوحيد و كما أنه ذكر الآيات لئلا يكون الكلام خطابيا في المقدمات ختم بالبرهان على الإعادة ليكون على منواله في المتممات و جعل سبحانه ختام الخاتمة أنه عز و جل لا يتعاظمه شيء و لا ينقص خزائنه عطاء و أنه لا يخرج عن ملكته من قربه قبول أو بعده إباء تحقيقا لكل ما سلف على الوجه الأتم، و لما كان كلاما صادرا عن مقام العظمة و الجلال وجب أن يراعى فيه نكتة الالتفات في قوله تعالى وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ليكون إجمالا لتوضيح التفصيل كذا قرره صاحب الكشف و اللّه تعالى يقول الحق و هو يهدي السبيل.
[۵] . «و من باب الاشارة» قيل إن قوله سبحانه يس إشارة إلى سيادته عليه الصلاة و السلام على جميع المخلوقات فالسيد المتولي للسواد أي الجماعة الكثيرة و هي هاهنا جميع الخلق فكأنه قيل: يا سيد الخلق و توليته عليه الصلاة و السلام عليهم لأنه الواسطة العظمى في الإفاضة و الامداد وفي الخبر: اللّه تعالى المعطي و أنا القاسم
فمنزلته صلّى اللّه عليه و سلم من العالم بأسره بمنزلة القلب من البدن فما ألطف افتتاح قلب القرآن بقلب الأكوان و في السين بيناتها و زبرها أسرار لا تحصى و كذا في مجموع يس وَ الْقُرْآنِ قد يكون إشارة إليه صلّى اللّه عليه و سلم فقد ذكر الصوفية أنه يشار به إلى الإنسان الكامل و كذا الكتاب المبين و على ذلك جاء قول الشيخ الأكبر قدس سره: (أنا القرآن و السبع المثاني / و روح الروح لا روح الأواني) و لا أحد أكمل من النبي عليه الصلاة و السلام، و طبق بعضهم قصة أهل انطاكية على ما في الأنفس بجعل القرية إشارة إلى القلب و أصحابها إشارة إلى النفس و صفاتها و الاثنين إشارة إلى الخاطر الرحماني و الإلهام الرباني و الثالث المعزز به إشارة إلى الجذبة و الرجل الجائي من أقصى المدينة إشارة إلى الروح، و طبق كثيرا من آيات هذه السورة على هذا الطرز، و قيل: في قوله سبحانه طائِرُكُمْ مَعَكُمْ إنه إشارة إلى استعدادهم الشيء الذي طار بهم عنقاء مغربة: إلى حيث ألقت رحلها أم قشعم و قيل: في أَصْحابَ الْجَنَّةِ في قوله تعالى: إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فاكِهُونَ هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِي ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ إنه إشارة إلى طائفة من المؤمنين كان الغالب عليهم في الدنيا طلب الجنة و لذا أضيفوا إليها و هم دون أهل اللّه تعالى و خاصته الذين لم يلتفتوا إلى شيء سواه عز و جل فأولئك مشغولون بلذائذ ما طلبوه و هؤلاء جلساء الحضرة المشغولون بمولاهم جل شأنه المتنعمون بوصاله و مشاهدة جماله و فرق بين الحالين و شتان ما بين الفريقين، و لذا قيل: أكثر أهل الجنة البله فافهم الإشارة. و الشيطان في قوله تعالى أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إشارة إلى كل ما يطاع و يذل له غير اللّه عز و جل كائنا ما كان و عداوته لما أنه سبب الحجاب عن رب الأرباب، و في قوله تعالى فَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ إشارة إلى أنه لا ينبغي الاكتراث بأذى الأعداء و الالتفات إليه فإن اللّه تعالى سيجازيهم عليه إذا أوقفهم بين يديه، هذا و نسأل اللّه تعالى أن يحفظنا من شر الأشرار و أن ينور قلوبنا بمعرفته كما نور قلوب عباده الأبرار و نصلي و نسلم على حبيبه قلب جسد الأعيان و على آله و صحبه ما دامت سورة يس قلب القرآن
بازدیدها: ۷۰