۱۹ محرم ۱۴۴۰
ترجمه
پس منزه است آن کسی که به دست اوست ملکوت هر چیزی؛ و به سوی او است که بازگردانده میشوید.
اختلاف قرائت[۱]
مَلَكُوتُ / مَلَكَةُ / مَملَكَةُ / مِلکُ
در عمده قرائات به همین صورت «ملکوت» قرائت شده است؛
اما در قرائت اعمش (از قرائات اربعة عشر) و برخی قرائات غیرمشهور (ابراهیم تیمی و طلحه و ابن مسعود[۲] و المطوعی) به صورت «مَلَكَةُ» قرائت شده که به معنای این است که هر چیزی در کف قدرت خداوند است و خداوند قدرت بر هر چیزی دارد؛
و در برخی قرائات غیرمشهور به صورت «مَملَكَةُ» و «ملکُ» هم قرائت شده است.
مجمع البيان، ج۸، ص۶۷۸[۳]؛ البحر المحيط، ج۹، ص۸۵[۴]؛ معجم القرائات، ج۷، ص۵۲۷
ترجعون
عموما این کلمه را به صورت فعل مجهول (تُرْجَعُونَ) قرائت کردهاند؛
اما در قرائت زید بن علی به صورت فعل معلوم (تَرْجِعُونَ) روایت شده است.
البحر المحيط، ج۹، ص۸۵[۵]؛ تفسیر الصافی، ج۴، ص۲۶۳
نکات ادبی
سُبْحانَ
در آیه ۳۶ همین سوره بیان شد که:
«سبحان»، مصدر از ریشه «سبح» است. ماده «سبح» در اصل بر دو معنا دلالت میکند: یکی از جنس عبادت، چنانکه به نماز مستحبی «سُبحه» میگویند و تسبیح هم منزه دانستن خداوند است از هر بدیای؛ و دومی از جنس سعی و تلاش، چنانکه السَّبْح و السِّباحة به معنای غوطهور شدن و شنا کردن در آب است؛ و البته عدهای کوشیدهاند این دو معنا را بهم برگردانند.
برخی اصل معنای این ماده، حرکت سریع در آب یا هوا (شنا کردن و شناور شدن) دانستهاند؛ و بر این اساس، تسبیح که به معنای تنزیه خداوند متعال است، در اصل به معنای حرکت سریع در عبادت خداوند متعال بوده، و بر مطلق عبادات قولی و فعلی به کار رفته است.
در طرف مقابل برخی گفتهاند اصل این معنا «حرکت در مسیر حق بدون هرگونه انحراف» یا «بر حق بودنی کاملا منزه از هر نقطه ضعف» بوده، و در آن دو مفهوم «در مسیر حق بودن» و «از ضعفی دور بودن» در آن لحاظ شده است؛ و تسبیح کردن خداوند به معنای انکار هرگونه عیب و نقص از خدا، و منزه دانستنی است که شخص را در مسیر حق پیش میبرد.
جلسه ۷۸۴ http://yekaye.ir/ya-seen-36-36/
مَلَكُوتُ
در آیه ۷۱ همین سوره درباره ماده «ملک» توضیحات مفصلی ارائه شد و در همانجا اشاره شد که «مَلَكُوت» را اغلب به معنای سلطنت و مُلک دانستهاند، که در آن معنای عزت هم لحاظ شده است؛ و برخی آن را مختص خداوند دانستهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۷۵) اما از «لحیانی» کاربرد آن در مورد غیر خداوند (له مَلَكُوت العِرَاق) هم نقل شده است (لسان العرب، ج۱۰، ص۴۹۲؛ تاج العروس، ج۱۳، ص۶۴۸) هرچند برخی این کلمه و نیز «مَلَک» و «ملائکه» را برگرفته از زبانهای عبری و سریانی دانسته اند. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۱، ص۱۶۳)
بِیدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَیءٍ
«بیده» جار و مجرور، و خبر است و چون مقدم بر مبتدا آمده، تقدیم ما حقه التاخیر رخ داده و دلالت بر حصر میکند؛ یعنی ملکوت هر چیزی تنها به دست اوست.
تُرْجَعُونَ
در آیه ۶۷ همین سوره بیان شد که ماده «رجع» در اصل به معنای «رد» (برگرداندن) و «تکرار»، ویا «برگشت (عود) بدانجایی که از آنجا آمده ویا به وضعیتی که قبلا در آن وضعیت بوده» به کار میرود، و صیغه ثلاثی آن (رَجَعَ)، هم در معنای لازم (برگشتن، بازگشتن) و هم در معنای متعدی (برگرداندن، بازگرداندن) استفاده شده است.
جلسه ۸۱۷ http://yekaye.ir/ya-seen-36-67/
إِلَیهِ تُرْجَعُونَ
«الیه» جار و مجرور و متعلق به فعل «ترجعون» است و چون مقدم شده در موردش تقدیم ما حقه التاخیر رخ داده و دلالت بر حصر میکند؛ یعنی تنها به سوی او برمی گردید.
حدیث
۱) از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:
ای فرزند آدم! اگر دل تو را پرندهای بخورد سیر نمیشود و اگر بر روی چشمت تکه پارچهای گذاشته شود آن را میپوشاند؛ با این دو میخواهی ملکوت آسمانها و زمین را بشناسی؟! اگر راست میگویی، این خورشید، مخلوقی از مخلوقات خداوند است؛ اگر توانستی چشمانت را [با نگاه به آن] از آن پر کنی، آنگاه هر چی تو بگویی!
التوحيد (للصدوق)، ص۴۵۵؛ الكافي، ج۱، ص۹۳
أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:
يَا ابْنَ آدَمَ لَوْ أَكَلَ قَلْبَكَ طَائِرٌ لَمْ يُشْبِعْهُ وَ بَصَرُكَ لَوْ وُضِعَ عَلَيْهِ خَرْقُ إِبْرَةٍ لَغَطَّاهُ تُرِيدُ أَنْ تَعْرِفَ بِهِمَا مَلَكُوتَ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِنْ كُنْتَ صَادِقاً فَهَذِهِ الشَّمْسُ خَلْقٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ فَإِنْ قَدَرْتَ أَنْ تَمْلَأَ عَيْنَيْكَ مِنْهَا فَهُوَ كَمَا تَقُولُ.
۲) امیرالمومنین ع وصیتنامهای به امام حسن ع نوشته است. در فرازی از آن آمده است:
و بدان آن کسی که ملکوت خزائن دنیا و آخرت به دست اوست، به تو اجازه دعا کردن داده و اجابت تو را عهدهدار گردیده و به تو دستور داده که از او درخواست کنی تا به تو عطا فرماید.
تحف العقول، ص۷۵
كتابه إلى ابنه الحسن ع
وَ اعْلَمْ أَنَّ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ خَزَائِنِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ قَدْ أَذِنَ بِدُعَائِكَ وَ تَكَفَّلَ بِإِجَابَتِكَ وَ أَمَرَكَ أَنْ تَسْأَلَهُ لِيُعْطِيَك.
۳) از امام صادق ع روایت شده که خداوند عز و جل میفرماید:
بر بندگانم ده مطلب را واجب گرداندم که اگر آنها را بشناسند آنان را در ملکوتم جای دهم و بهشتم را بر آنان مباح کنم؛
اولینش معرفت و شناخت خودم است؛
دومی معرفت فرستاده من به سوی مخلوقات و اقرار به حقانیت او و تصدیق کردن او؛
سوم معرفت به اولیای من و اینکه آنان حجتهای من بر مخلوقاتم هستند؛ کسی که به ولایت آنان تن دهد به ولایت من تن داده است و کسی که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی کرده است؛ و آنان عَلَم در بین من و مخلوقاتم هستند؛ کسی که آنان را انکار کند آتشم را به او بچشانم و عذابم بر او را دوچندان گردانم؛
چهارم معرفت اشخاصی است که از نور قُدس من بپاخاستند و آنان همان قیام کنندگان به عدل و قسط من [= عدل و قسطی که من دستور داده و میخواهم] هستند؛
پنجم معرفت و شناخت قیام کنندگان به فضل آنان و تصدیق کنندگانِ آنان؛
ششم معرفت به دشمنم ابلیس و آنچه از ذات او و یاران اوست؛
هفتم قبول امر من و تصدیق پیامبرانم؛
هشتم کتمان نمودن سرّ من و سرّ اولیای من؛
نهم بزرگداشت برگزیدگانم و قبول سحنان آنان و برگرداندن هر آنچه بینتان مورد اختلاف بود به آنان تا شرح و توضیحی از جانب آنان به شما برسد؛
و دهم اینکه او خود و برادر دینیاش را کاملا مساوی و در یک تراز بییند؛
پس چون این گونه باشند آنان را در ملکوتم وارد کنم و از فَزعِ اکبر ایمنشان گردانم و نزد من در علیین باشند.
التمحيص، ص۶۹
عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ
قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ افْتَرَضْتُ عَلَى عِبَادِي عَشَرَةَ فَرَائِضَ إِذَا عَرَفُوهَا أَسْكَنْتُهُمْ مَلَكُوتِي وَ أَبَحْتُهُمْ جِنَانِي:
أَوَّلُهَا مَعْرِفَتِي؛ وَ الثَّانِيَةُ مَعْرِفَةُ رَسُولِي إِلَى خَلْقِي وَ الْإِقْرَارُ بِهِ وَ التَّصْدِيقُ لَهُ؛ وَ الثَّالِثَةُ مَعْرِفَةُ أَوْلِيَائِي وَ أَنَّهُمُ الْحُجَجُ عَلَى خَلْقِي مَنْ وَالاهُمْ فَقَدْ وَالانِي وَ مَنْ عَادَاهُمْ فَقَدْ عَادَانِي وَ هُمُ الْعَلَمُ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَ خَلْقِي وَ مَنْ أَنْكَرَهُمْ أَصْلَيْتُهُ [أَدْخَلْتُهُ] نَارِي وَ ضَاعَفْتُ عَلَيْهِ عَذَابِي؛ وَ الرَّابِعَةُ مَعْرِفَةُ الْأَشْخَاصِ الَّذِينَ أُقِيمُوا مِنْ ضِيَاءِ قُدْسِي وَ هُمْ قُوَّامُ قِسْطِي؛ وَ الْخَامِسَةُ مَعْرِفَةُ الْقُوَّامِ بِفَضْلِهِمْ وَ التَّصْدِيقُ لَهُمْ؛ وَ السَّادِسَةُ مَعْرِفَةُ عَدُوِّي إِبْلِيسَ وَ مَا كَانَ مِنْ ذَاتِهِ وَ أَعْوَانِهِ؛ وَ السَّابِعَةُ قَبُولُ أَمْرِي وَ التَّصْدِيقُ لِرُسُلِي؛ وَ الثَّامِنَةُ كِتْمَانُ سِرِّي وَ سِرِّ أَوْلِيَائِي؛ وَ التَّاسِعَةُ تَعْظِيمُ أَهْلِ صَفْوَتِي وَ الْقَبُولُ عَنْهُمْ وَ الرَّدُّ إِلَيْهِمْ فِيمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ حَتَّى يَخْرُجَ الشَّرْحُ مِنْهُمْ؛ وَ الْعَاشِرَةُ أَنْ يَكُونَ هُوَ وَ أَخُوهُ فِي الدِّينِ شَرَعاً سَوَاءً فَإِذَا كَانُوا كَذَلِكَ أَدْخَلْتُهُمْ مَلَكُوتِي وَ آمَنْتُهُمْ مِنَ الْفَزَعِ الْأَكْبَرِ وَ كَانُوا عِنْدِي فِي عِلِّيِّين.
۴) از امام صادق ع روایت شده است:
کسی که برای خدا علم بیاموزد و بدان عمل کند و آن را تعلیم دهد، در ملکوت آسمانها عظیم شمرده شود؛ و به همین جهت است که گفتهاند: برای خدا علم بیاموز و برای خدا عمل کن و برای خدا تعلیم بده!
الكافي، ج۱، ص۳۵
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ قَالَ قَالَ لِي أَبُوعَبْدِاللَّهِ ع:
مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ دُعِيَ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِيماً فَقِيلَ تَعَلَّمَ لِلَّهِ وَ عَمِلَ لِلَّهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ.[۶]
تدبر
۱) «فَـ + سُبْحانَ الَّذی بِیدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَیءٍ»
منکران معاد، زنده شدن مردگان را بعید میشمردند، در حالی که از قدرت خداوند غافل بودند که به محض اینکه چیزی را اراده کند آن را میآفریند.
اگر کسی توجه کند که خداوند برای پدید آوردن امور به هیچ چیزی نیاز ندارد؛
درمییابیم که اصل و اساس و حقیقت و ملکوت هر چیزی تنها و تنها به دست اوست؛ و کسی که ملکوت همه چیز به دست اوست، منزه است از اینکه بخواهد معاد را برپا کند و نتواند. (المیزان، ج۱۷، ص۱۱۶)
۲) «فَسُبْحانَ الَّذی بِیدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَیءٍ»
«ملکوت» مبالغه در «ملک» است، یعنی هرگونه ملکیت و اختیار اشیاء یکسره به دست خداوند است. و با انضمام این مطلب به توضیحی که در آیه قبل درباره «امر» گذشت (جلسه قبل، تدبر۳) معلوم میشود که ملکوت آن وجهه از وجود هر چیزی است که به خداوند منتسب است؛ و در مقابل «مُلک» آن وجهه از وجود شیء است که به خود شیء منتسب است. (المیزان، ج۱۷، ص۱۱۶) [شاید به همین مناسبت است که دو تعبیر «عالَم مُلک» و «عالَم ملکوت» به ترتیب برای اشاره به مرتبه نازله هر چیزی و مرتبه متعالیه آن اطلاق میشود.]
۳) «الَّذی بِیدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَیءٍ وَ إِلَیهِ تُرْجَعُونَ»
بازگشت حقیقی و نهاییِ هر کسی به سوی آن کسی است که ملکوت وی را در اختیار دارد.
نکته تخصصی انسانشناسی
اگر ملکوت انسان به دست خداست – که چنین است – پس تنها غایت حقیقیِ انسان، خداوند است؛
و انسان هر چیز دیگری را غایت خود قرار دهد، بعد از مدتی از آن دلزده میشود.
اگر به این نکته خوب توجه شود معلوم میشود که تنوعطلبی یک حس اصیل در انسان نیست؛ بلکه تنوعطلبی ناشی از این است که انسان دائما سراغ اهداف و غایاتی میرود که غایت حقیقیاش نیست و لذا از تمام آنها دلزده میشود و دنبال غایت جدیدی میگردد.
شاهدش هم این است که کسانی که خدا را غایت خود قرار دادهاند هیچگاه از این غایت دلزده نشده و غایت دیگری را بر او ترجیح ندادهاند و اولیای خدا همگی وحدتطلبند نه تنوعطلب.
۴) «سُبْحانَ الَّذی بِیدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَیءٍ»
منزه است آن کسی که به دست اوست ملکوت هر چیزی:
هر پدیدهای ملکوتی دارد؛ چیزی که ملکوت همه اشیاء به دست اوست، خودش فوق همه ملکوتهاست؛
پس کسی که ملکوت هر چیزی به دست اوست، از هرچه به او نسبت دهند منزه و برتر است.
۵) «الَّذی بِیدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَیءٍ وَ إِلَیهِ تُرْجَعُونَ»
چرا یکبار از «هر چیز» سخن گفت و در عبارت بعد از «شما»؛ و نفرمود «کسی که به دست اوست ملکوت شما؛ و به سوی او بازگردانده میشوید» ویا نفرمود «کسی که به دست اوست ملکوت هر چیزی؛ و به سوی او بازگردانده میشوند»؟
الف. مخاطب قرآن کسانی بودند که منکر قیامت بودند. خداوند در آیه قبل از قدرت خداوند بر هر کاری و در فراز اول این آیه از احاطه کامل این قدرت بر تمام اشیاء سخن گفت تا معلوم شود که «نمیتواند» در کار خدا راه ندارد؛ سپس وقتی شمول این قدرت واضح گشت، به سراغ آن منکران میرود و میگوید شما هم مشمول این قدرت قرار میگیرید و به سوی او برمیگردید و معادی در انتظارتان است.
ب. انسان خلیفةالله است، پس با رجوع انسان است که رجوع کل عالم به سوی خداوند محقق میشود؛ پس ابتدا از ملکوت کل عالم سخن گفت و در ادامه از رجوع انسان به خدا، که با این رجوع همه عالم به خدا برمیگردد.
ج. ملکوت اشیاء آن حقیقت و باطن الهی اشیاء و امور است (تدبر۲) یعنی سرچشمه اصیل هر چیز که غایت نهاییِ آن چیز است؛ در جمله اول تذکر میدهد که هر چیزی ملکوت دارد؛ و در جمله دوم سراغ انسان میرود که تو ای انسان تو هم ملکوت داری؛ و از این رو تو هم غایت حقیقیای داری که به سوی آن در حرکتی.
د. …
[۱]. (البحر المحيط، ج۹، ص۸۵ِ تفسیر الصافی، ج۴، ص۲۶۳)
[۲]. البته قرائت به صورت «هذه مَلَکَهُ» نیز به ابنمسعود نسبت داده شده است. (معجم القرائات، ج۷، ص۵۲۷)
[۳]. و في الشواذ قراءة طلحة و إبراهيم التيمي و الأعمش ملكة كل شيء و معناه فسبحان الذي بيده القدرة على كل شيء و هو من ملكت العجين إذا أجدت عجنه فقويته بذلك و الملكوت فعلوت منه زادوا فيه الواو و التاء للمبالغة بزيادة اللفظ و لهذا لا يطلق الملكوت إلا على الأمر العظيم.
[۴]. قرأ الجمهور: ملكوت و طلحة، و الأعمش: ملكة على وزن شجرة، و معناه: ضبط كل شيء و القدرة عليه. و قرىء: مملكة، على وزن مفعلة و قرىء: ملك، و المعنى أنه متصرف فيه على ما أراد و قضى.
[۵] . و الجمهور: تُرْجَعُونَ، مبنيا للمفعول، و زيد بن علي: مبنيا للفاعل.
[۶] . در مورد صابران بر فقر هم وعده رویت ملکوت داده شده:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ النَّبِيُّ ص طُوبَى لِلْمَسَاكِينِ بِالصَّبْرِ وَ هُمُ الَّذِينَ يَرَوْنَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ. (الكافي، ج۲، ص۲۶۳)
بازدیدها: ۱۰۲۵
با سلام
** ضرب المثل : تا بوده چنین بوده و تا هست چنین باشد. ( از ابتدا همین بوده و خواهد بود) عمر اگر هزارسال هم که باشه آخرش مرگ است.