ترجمه
و هنگامی که بدیشان گفته شود: «ایمان بیاورید همان گونه که مردم ایمان آوردند»، گویند: «آیا ایمان بیاوریم آن گونه که سفیهان ایمان آوردند؟!» هشدار! که آنانند که خود سفیهاند ولی نمیدانند.
نکات ترجمهای و نحوی
«السُّفَهاءُ» جمع «سفیه» است که صفت مشبهه از ماده «سفه» میباشد که بر «خِفّت» (سبکسری) و «سخافت» (سخیف و مبتذل بودن) دلالت میکند (معجم المقاييس اللغة۳/ ۷۹) و چون صفت مشبهه است دلالت بر ثبات این صفت در شخص میکند: به کسی که یکبار رفتار سفیهانهای از او سر بزند، «سفیه» گفته نمیشود. این تعبیر در قرآن کریم، هم در مورد کمخردی نسبت به امور و معاملات دنیایی مطرح شده [که در ادبیات فقهی نیز سفیه به همین معنا رایج است] و هم در مورد کمخردی در امور دینی و اخروی [که نمونهاش همین آیه «قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ» است] (مفردات ألفاظ القرآن/۴۱۴)؛ و به مناسبتِ همین معنای «خفت»، گاه در معنای «جهل و نادانی» هم به کار میرود (لسان العرب۱۳/ ۴۹۸). بسیاری آن را نقطه مقابل «حلم» (بردباری ناشی از دوراندیشی) معرفی کردهاند (كتاب العين۴/ ۹؛ معجم المقاييس اللغة۳/ ۷۹؛ المحيط في اللغة۳/ ۴۱۶ ؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم۵/ ۱۴۷) و در حدیث جنود عقل و جهل هم این دو (حلم و سفه) در مقابل هم دانسته شده (الکافی۱/ ۲۱) که در این صورت معادل فارسی مناسب برای آن «کوتهبینی» و «نابخردی» است.
توجه: بحث از ماده «سفه» بعدا در جلسه ۹۳۰ تکمیل شد.
«إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ»[۱] وقوع «الـ» بر روی السفهاء (که خبر برای «هُم» است) دلالت بر حصر میکند؛ یعنی سفیه واقعی فقط همینها هستند.
حدیث
۱) و روي عن الإمام السبط التقي أبي محمد الحسن بن علي
قِيلَ فَمَا السَّفَهُ قَالَ اتِّبَاعُ الدُّنَاةِ وَ مُصَاحَبَةُ الْغُوَاةِ.
تحف العقول، ص۲۲۶ ؛ معاني الأخبار، ص۲۴۷[۲]
از امام حسن مجتبی سوال شد «سفاهت چیست؟»
فرمودند پیروی کردن از افراد پست و همصحبتی با گمراهان.
۲) عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ شَرِيفِ بْنِ سَابِقٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ أَبِي غُرَّةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنَّ السَّفَهَ خُلُقُ لَئِيمٍ يَسْتَطِيلُ عَلَى مَنْ هُوَ دُونَهُ وَ يَخْضَعُ لِمَنْ [هُوَ] فَوْقَهُ.
الكافي، ج۲، ص۳۲۲
از امام صادق ع روایت شده است:
سفاهت خلق و خوی پستی است: [این است که شخص] نسبت به مادون خود گردنفرازی و زورگویی کند، و در قبال مافوق خود خاضع و فروتن باشد.
۳) مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
…[۳]مَنْ كَافَأَ السَّفِيهَ بِالسَّفَهِ فَقَدْ رَضِيَ بِمَا أَتَى إِلَيْهِ حَيْثُ احْتَذَى مِثَالَهُ .[۴]
الكافي، ج۲، ص۳۲۲
از امام صادق ع روایت شده است که:
… کسی که در مقابل سفیه، با سفاهت مقابله به مثل کند، به سفاهتی که در حقش شده، رضایت داده است؛ زیرا که خودش هم همان کار را کرده است.
۴) سِلَاحُ الْجَهْلِ السَّفَهُ
غرر الحكم و درر الكلم۴/۱۲۷ [۵]
از امیرالمومنین ع روایت شده است
سلاح جهل، سفاهت است [وقتی بخواهند افراد را در جهل نگهدارند، بهترین ابزارش این است که آنان را به سفاهت بکشانند؛ همان کاری که تخصص رسانههای ارتباطی مدرن است]
۵) حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ الْحُسَيْنِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ بُطَّةَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ ع قَالَ:
إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِأَنْ يَتَمَنَّى لِلنَّاسِ الْغِنَى الْبُخَلَاءُ لِأَنَّ النَّاسَ إِذَا اسْتَغْنَوْا كَفُّوا عَنْ أَمْوَالِهِمْ وَ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِأَنْ يَتَمَنَّى لِلنَّاسِ الصَّلَاحَ أَهْلُ الْعُيُوبِ لِأَنَّ النَّاسَ إِذَا صَلَحُوا كَفُّوا عَنْ تَتَبُّعِ عُيُوبِهِمْ وَ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِأَنْ يَتَمَنَّى لِلنَّاسِ الْحِلْمَ أَهْلُ السَّفَهِ الَّذِينَ يَحْتَاجُونَ أَنْ يُعْفَى عَنْ سَفَهِهِمْ فَأَصْبَحَ أَهْلُ الْبُخْلِ يَتَمَنَّوْنَ فَقْرَ النَّاسِ وَ أَصْبَحَ أَهْلُ الْعُيُوبِ يَتَمَنَّوْنَ مَعَايِبَ النَّاسِ وَ أَصْبَحَ أَهْلُ السَّفَهِ يَتَمَنَّوْنَ سَفَهَ النَّاسِ وَ فِي الْفَقْرِ الْحَاجَةُ إِلَى الْبَخِيلِ وَ فِي الْفَسَادِ طَلَبُ عَوْرَةِ أَهْلِ الْعُيُوبِ وَ فِي السَّفَهِ الْمُكَافَاةُ بِالذُّنُوبِ.
الأمالي( للصدوق)، ص۳۸۷ ؛ الكافي، ج۸، ص۱۷۰
از امام صادق ع روایت شده است:
کسانی که بیش از همه سزاوارند که آرزوی ثروتمند شدن همه مردم را داشته باشند افراد بخیل هستند! زیرا مردم وقتی ثروتمند شوند، دیگر سراغ اموال اینها نمیآیند [دیگر کسی از آنها پولی طلب نمیکند]؛ و
کسانی که بیش از همه سزاوارند که آرزوی خوب و صالح شدن همه مردم را داشته باشند افراد دارای عیب هستند! زیرا مردم وقتی صالح شوند در تتبع و جستجوی عیوب مردم دست برمیدارند؛ و
کسانی که بیش از همه سزاوارند که آرزوی حلیم و بردبار شدن همه مردم را داشته باشند افراد سفیه هستند که نیاز دارند مردم از سفاهت آنان اغماض کنند؛
در حالی که افراد بخیل آرزوی فقیر شدن مردم را دارند؛ و افراد دارای عیب، آرزو میکنند که همه دارای عیب باشند؛ و افراد سفیه آرزو داررند که همه مردم سفیه شوند؛ در حالی که اگر فقر باشد، نیاز بردن نزد بخیلان؛ و اگر فساد باشد، جستجوی از نقطهضعفهای افراد معیوب؛ و اگر سفاهت باشد، مقابله به مثل کردن با گناه پیش میآید.[۶]
تدبر
۱) با توجه به دستهبندی سهگانهای که در ابتدای سوره بقره انجام شده و دو گروه نخست مشخصا متقین و کافران هستند، اغلب مفسران بر اساس اوصاف گروه سوم (که این آیه هم یکی از اوصاف آنهاست) آنان را همان منافقان دانستهاند.[۷]
۲) «… آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ …»: آنان صریحا ایمان مردم را ایمان سفیهانه میخوانند و خود را فرهیخته و لذا برتر از مردم عادی قلمداد میکنند. این تعبیر هم نشان میدهد که تحقير مؤمنان، از شيوههاى منافقان است؛ و هم حکایت از روحيه خودبرتربينىِ آنان دارد (قرائتی، تفسير نور۱/ ۵۹)
۳) «إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ»: آقای قرائتی برداشت خود از این عبارت را در تفسير نور(۱/ ۵۹) چنین نوشتهاند: «بايد غرور متكبرانه منافق، شكسته وبا آن مقابله به مثل شود.» همین مطلب را در یکی از سخنرانیهایشان به تعبیری بسیار ساده و رسا چنین توضیح دادند: «آنها میگویند مومنان سفیهاند، خدا هم میگوید: سفیه، خودِ خودِ خودتی!»
۴) «…قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ …»: حقیقت سفیه بودن و شاخصهی کمخردی و کوتهبینی چیست؟
قرآن از تقابل دو تحلیل، و درواقع، تقابل دو مدل محاسباتی (جلسه۹۶، تدبر۱) سخن میگوید: آنان مردم مومن را ابله و کوتهبین میدانند، و خداوند آنها را حقیقتا تنها افراد کمخرد و کوتهبین میشمرد؛ این تعبیر حصر در واقع میخواهد بگوید اگرچه برخی مردمِ بهظاهر سفیه (دارای بهرههوشی پایین) هم وجود دارند، اما سفاهت اصلی، سفاهت اینانی است که مومنان را سفیه میدانند.
اما چرا هریک از اینها دیگری را سفیه میشمرد؟
به خاطر دو سبک زندگی متفاوتشان: مردم مومن، چون خداوند و وعدههای او را باور دارند، زندگی خود را بر اساس وعدههای غیبی او (مطلبی که در چند آیه قبل – بقره/۳ -، به عنوان شاخص اصلی گروه مقابل، مطرح شد) تنظیم میکنند؛ اما اینها چون ایمانشان ظاهری و بیریشه است (بقره/۸) زندگی خود را بر اساس محاسبات ظاهری تنظیم میکنند (جلسه۷۷ (حدید/۱۴) تدبر۳).
آنگاه، از منظر محاسبات ظاهری دنیوی، قدرتمندان و دنیامداران را جدی نگرفتن، کمخردی و کوتهبینی است؛ و از منظر محاسبات الهی، غیر خدا را جدی گرفتن، کوتهبینی و ابلهی است. (جلسه۱۰۲، تدبر۲)
اما آیا جدای از نگاه دروندینی هم میتوان بررسی کرد که کدام دیدگاه درست است؟
در کلمه سفاهت نوعی پستی و حقارت نهفته است و باید دید کدام از این دو دیدگاه چنین لازمهای دارد؟ حدیث۲ در اینجا رهگشاست: سفیه با مادون خود، خشن؛ و به مافوق خود، بلهقربانگو است.
اکنون صرف نظر از قضاوت درباره حقانیت محاسبات دنیوی و الهی، میتوان قضاوت کرد که واقعا زندگی بر اساس محاسبات ظاهری چنین روحیهای ایجاد میکند یا زندگی بر اساس محاسبات الهی؟
۵) «…قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ …»: در هریک از این دو گروه که باشیم، جای انکار ندارد که سفاهت با جهالت گره خورده است و سلاح جهل، سفاهت است (حدیث۴). درواقع، کسانی که میخواهند افراد را در جهل نگهدارند، بهترین ابزارش این است که آنان را به سفاهت بکشانند؛ و مهمترین ویژگی که شخص را در سفاهت نگه میدارد این است که:
«نداند، و نداند که نداند.»
پس کسی که «نمیداند»، تا وقتی که توجه دارد که «نمیداند»، دچار سفاهت نمیشود؛ اما همین که دچار این توهم شود که «میداند» ورودش در وادی سفاهت آغاز میشود. و این همان کاری که است که تخصص رسانههای ارتباطی مدرن است؛ یعنی با ریختن انبوهی از اطلاعات مهم و غیرمهم بر سر افراد، مانع تفکر جدی افراد میشوند و درعینحال به آنها القا میکنند که «شما خیلی میدانید»؛ در حالی که مخاطبانشان واقعا چیزی نمیدانند، مگر آنچه صاحبان این رسانهها به آنها القا کرده باشند؛ و وقتی این سفاهت حاصل شد، آنگاه اگر واقعیتِ جلوی چشم آنان هم انکار شود، این افرادِ به سفاهت کشیده شده، قبول میکنند.
«حکایت لباس پادشاه از منظری دیگر» درصدد بیان این دغدغه بود.
تدبر زیر شاید زیادی تخصصی باشد و لذا در کانال گذاشته نشد و مطالعهاش به افرادی که حوصله نزاعهای تخصصی را ندارند توصیه نمیشود، خصوصا که ظرفیت کجفهمی هم دارد. کلمات با دقت انتخاب شده و دقت به گیومهها و علائم آوایی برای فهم صحیح، ضروری است:
۶) «… آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ …»: در قرآن کریم، در جایی، ایمان آوردن متداول در میان «اکثر مردم» مذمت شده (یوسف/۱۰۶)، اما در این آیه از این افراد خواسته میشود «مانند مردم» ایمان بیاورید. بالاخره مردم ملاکاند یا خیر؟ این تعارض ظاهری در موارد دیگری هم به چشم میخورد: مثلا، آیا حاکم باید دنبال رضایت عامه باشد (نهجالبلاغه، نامه ۵۳) یا اینکه باید از حق تبعیت کند ولو که اکثر مردم راه دیگری بروند (مثلا در جنگ صفین لشکر معاویه حدوداً پنج برابر لشکر علی ع بود، پس اکثر افراد، طرف معاویه بودند!)
آیا این تعارض است؟
ظاهرا باید بین دو مطلب تفکیک کرد: بین «مردم در عمق جانشان» و «اکثر افراد در سطح ظاهریشان» ! یکبار این است که بگوییم معیار «حق» را تبعیت از «رأی ظاهری اکثریت» قرار دهیم؛ که قرآن این را بشدت مذمت کرده است (انعام/۱۱۶) زیرا «حق» همواره حق است و اینکه اکثریت در یک مقطعی از آن طرفداری بکنند یا نکنند، تاثیری در حق بودن یا نبودنش ندارد؛ اما یکبار از «ایمان “مردم”» و «رضایت “مردم”» صحبت میشود، نه «رأی و نظر فعلی “اکثریت”» و یا «دلخواه فوری “اکثریت”»؛ یعنی مساله مهم، «باور عمیق و درونی و غیرصریح تودههای مردم» است که بر اساس فطرتی که خدا در «مردم» (فطر الناس علیها) قرار داده، رفتار میکنند.
غلبه فرهنگ لیبرالیستی، ذهنها را به این سمت و سو کشانده که «”نظر جدی” “مردم”» همان «”رأی فعلی” “اکثریت”» است؛ در حالی که اینها واقعا با هم متفاوتند. شاهدش این است که در یک همهپرسی (مثلا یک انتخابات)، با دو هفته فعالیت، میتوان رأی اکثریت را از یک مطلب (مثلا از یک نامزد) به مطلب دیگر (مثلا نامزد دیگر) تغییر داد؛ اما «فرهنگ مردم» که مبنای عمده تصمیمات اجتماعی آنهاست، به این سادگی عوضشدنی نیست.
شاید- و البته فقط شاید- رمز این پارادوکسی که مردم ما را به آن متهم میکنند (که علیرغم این همه نقدها و اعتراضاتی که در اکثریت مردم این جامعه دینی میبینیم، همچنان مردم پای نظام جمهوری اسلامی ایستادهاند؛ و این امر را «حتی» در وقایعی مانند حضور عظیم مردم در روز قدس خود را نشان میدهد) همین تفاوت «”رأی فعلی” اکثریت» (که در سطوح ظاهریتر معرفت افراد قرار دارد و براحتی امروزش با فردایش متفاوت است) با «”نظر عمیق” مردم» (که در سطوح بنیادیتر معرفت آنها قرار دارد) میباشد.
در «حکایت لباس پادشاه از منظری دیگر» همین مد نظر بود که آیا واقعا بر تن مردم جامعه ما «لباس دین» هست یا نیست؟
توجه: این تحلیل، توجه به دو سطح تحلیل از «وضعیت مردم جامعه دینی» است: تحلیلی از فرهنگ درونی شدهی این مردم، و تحلیلی در افق رفتارهای مقطعی و قابل مشاهدهی آنها؛ و به هیچ عنوان در مقام قضاوت درباره رفتارهای سیاسی مقطعی آنها نیست! و قبول دارم که توضیح کاملش نیازمند یک جلد کتاب است؛ در اینجا فقط در حد یک تلنگر اشاره شد.
نکته زیر را چون لزوما نمیتوان به آیه نسبت داد، در کانال نگذاشتم
۷) امروزه به همه جا سرک کشیدن و درباره همهچیز خود را صاحبنظر دانستن، به صورت یک بیماری درآمده است که افراد افراد در ظاهر به وسعت یک دریاچه اطلاعات دارند، اما دریاچهای که عمقش کمتر از یک سانتیمتر است! این اطلاعات وسیع وقتی با کمعمقی توأم میشود، به جای اینکه عامل رشد باشد, عامل انحطاط میگردد و در انسان غروری ایجاد میکند که گمان میکند چون مثلا تعداد اطلاعاتش بیشتر است، حتما ایمانش هم قویتر است؛ و لذا ایمان مردمی که واقعا ایمان دارند را سفاهت میشمرد؛ در حالی که همان که به جای عمق بخشیدن به باورهای خود، فقط در ظواهر گرفتار آمده، دچار سفاهت است[۸]
[۱] . عبارت «هُمُ السُّفَهاءُ» یک جمله اسمیه است که اگر ضمیر «هم» قبل از آن را مبتدا به حساب آوریم، کل این جمله (مرکب از یک مبتدا و خبر) خبر آن میشود و اگر آن ضمیر را ضمیر فصل (که محلی از اعراب ندارد) به شمار آوریم، هم، اسم إن؛ و السفهاء، خبر إن خواهد بود و در هر صورت تاکید در جمله واضح است.
[۲] . ۱- أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا بَلَغَ بِهِ سَعْدَ بْنَ طَرِيفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنِ الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ الْهَمْدَانِيِّ قَالَ: قَالَ عَلِيٌّ لِلْحَسَنِ ابْنِهِ ع فِي مَسَائِلِهِ الَّتِي سَأَلَهُ عَنْهَا يَا بُنَيَّ مَا السَّفَهُ فَقَالَ
[۳] . لَا تَسْفَهُوا فَإِنَّ أَئِمَّتَكُمْ لَيْسُوا بِسُفَهَاءَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
[۴] . أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ أَبُو الْبَقَاءِ إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْبَصْرِيُّ بِقِرَاءَتِي عَلَيْهِ فِي الْمُحَرَّمِ سَنَةَ سِتَّ عَشْرَةَ وَ خَمْسِمِائَةٍ بِمَشْهَدِ مَوْلَانَا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عُتْبَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَحْمَدَ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ وَهْبَانَ الدُّبَيْلِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ كَثِيرٍ الْعَسْكَرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ أَبُو سَلَمَةَ الْأَصْفَهَانِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنِي رَاشِدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ وَائِلٍ الْقُرَشِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَفْصٍ الْمَدَنِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ سَعِيدِ بْنِ زَيْدِ بْنِ أَرْطَاةَ قَالَ: لَقِيتُ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ فَضْلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ أَ لَا أُخْبِرُكَ بِوَصِيَّةٍ أَوْصَانِي بِهَا يَوْماً هِيَ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْيَا بِمَا فِيهَا؟ فَقُلْتُ بَلَى قَالَ: قَالَ لِي عَلِي ..
… يَا كُمَيْلُ إِيَّاكَ وَ الْمِرَاءَ فَإِنَّكَ تُغْرِي بِنَفْسِكَ السُّفَهَاءَ إِذَا فَعَلْتَ وَ تُفْسِدُ الْإِخَاءَ يَا كُمَيْلُ إِذَا جَادَلْتَ فِي اللَّهِ تَعَالَى فَلَا تُخَاطِبْ إِلَّا مَنْ يُشْبِهُ الْعُقَلَاءَ وَ هَذَا ضَرُورَةٌ يَا كُمَيْلُ هُمْ عَلَى كُلِّ حَالٍ سُفَهَاءُ كَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ يَا كُمَيْلُ فِي كُلِّ صِنْفٍ قَوْمٌ أَرْفَعُ مِنْ قَوْمٍ فَإِيَّاكَ وَ مُنَاظَرَةَ الْخَسِيسِ مِنْهُمْ وَ إِنْ أَسْمَعُوكَ فَاحْتَمِلْ وَ كُنْ مِنَ الَّذِينَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِقَوْلِهِ وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاما
بشارة المصطفى لشيعة المرتضى ، ص: ۲۶
[۵] . أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لَا يَكُونُ السَّفَهُ وَ الْغِرَّةُ فِي قَلْبِ الْعَالِمِ .
الكافي (ط – الإسلامية)، ج۱، ص: ۳۶
[۶] .
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْأَسْتَرْآبَادِيُّ الْمَعْرُوفُ بِأَبِي الْحَسَنِ الْجُرْجَانِيِّ الْمُفَسِّرِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو يَعْقُوبَ يُوسُفُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ وَ أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَيَّارٍ عَنْ أَبَوَيْهِمَا عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ أَنَّهُ قَالَ: …
الْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يَتَّقُونَ الْمُوبِقَاتِ وَ يَتَّقُونَ تَسْلِيطَ السَّفَهِ عَلَى أَنْفُسِهِمْ حَتَّى إِذَا عَلِمُوا مَا يَجِبُ عَلَيْهِمْ عِلْمُهُ عَمِلُوا بِمَا يُوجِبُ لَهُمْ رِضَا رَبِّهِم
معاني الأخبار، النص، ص: ۲۵
التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص: ۱۱۹
قوله عز و جل وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ
۶۲ قَالَ [الْإِمَامُ] ع: قَالَ الْإِمَامُ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع وَ إِذَا قِيلَ لِهَؤُلَاءِ النَّاكِثِينَ لِلْبَيْعَةِ- قَالَ لَهُمْ خِيَارُ الْمُؤْمِنِينَ كَسَلْمَانَ وَ الْمِقْدَادِ وَ أَبِي ذَرٍّ وَ عَمَّارٍ:- آمِنُوا بِرَسُولِ اللَّهِ وَ بِعَلِيٍّ الَّذِي أَوْقَفَهُ مَوْقِفَهُ، وَ أَقَامَهُ مَقَامَهُ، وَ أَنَاطَ مَصَالِحَ الدِّينِ وَ الدُّنْيَا كُلِّهَا بِهِ. فَآمِنُوا بِهَذَا النَّبِيِّ، وَ سَلِّمُوا لِهَذَا الْإِمَامِ (فِي ظَاهِرِ الْأَمْرِ وَ بَاطِنِهِ) كَما آمَنَ النَّاسُ الْمُؤْمِنُونَ كَسَلْمَانَ وَ الْمِقْدَادِ وَ أَبِي ذَرٍّ وَ عَمَّارٍ. قَالُوا: فِي الْجَوَابِ لِمَنْ يَقُصُّونَ إِلَيْهِ، لَا لِهَؤُلَاءِ الْمُؤْمِنِينَ- فَإِنَّهُمْ لَا يَجْتَرِءُونَ [عَلَى] مُكَاشَفَتِهِمْ بِهَذَا الْجَوَابِ، وَ لَكِنَّهُمْ يَذْكُرُونَ لِمَنْ يَقُصُّونَ إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِيهِمُ- الَّذِينَ يَثِقُونَ بِهِمْ مِنَ الْمُنَافِقِينَ، وَ مِنَ الْمُسْتَضْعَفِينَ وَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ- الَّذِينَ هُمْ بِالسَّتْرِ عَلَيْهِمْ وَاثِقُونَ فَيَقُولُونَ لَهُمْ: أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ يَعْنُونَ سَلْمَانَ وَ أَصْحَابَهُ- لَمَّا أَعْطَوْا عَلِيّاً خَالِصَ وُدِّهِمْ، وَ مَحْضَ طَاعَتِهِمْ، وَ كَشَفُوا رُءُوسَهُمْ بِمُوَالاةِ أَوْلِيَائِهِ وَ مُعَادَاةِ أَعْدَائِهِ- حَتَّى إِذَا اضْمَحَلَّ أَمْرُ مُحَمَّدٍ ص طَحْطَحَهُمْ أَعْدَاؤُهُ، وَ أَهْلَكَهُمْ سَائِرُ الْمُلُوكِ وَ الْمُخَالِفِينَ لِمُحَمَّدٍ ص أَيْ فَهُمْ بِهَذَا التَّعَرُّضِ لِأَعْدَاءِ مُحَمَّدٍ جَاهِلُونَ سُفَهَاءَ، قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ الْأَخِفَّاءُ الْعُقُولِ وَ الْآرَاءِ، الَّذِينَ لَمْ يَنْظُرُوا فِي أَمْرِ مُحَمَّدٍ ص حَقَّ النَّظَرِ فَيَعْرِفُوا نُبُوَّتَهُ، وَ يَعْرِفُوا [بِهِ] صِحَّةَ مَا نَاطَهُ بِعَلِيٍّ ع مِنْ أَمْرِ الدِّينِ وَ الدُّنْيَا، حَتَّى بَقُوا لِتَرْكِهِمْ تَأَمُّلَ حُجَجِ اللَّهِ جَاهِلِينَ، وَ صَارُوا خَائِفِينَ وَجِلِينَ مِنْ مُحَمَّدٍ ص وَ ذَوِيهِ وَ مِنْ مُخَالِفِيهِمْ، لَا يَأْمَنُونَ أَيُّهُمْ يَغْلِبُ فَيَهْلِكُونَ مَعَهُ، فَهُمُ السُّفَهَاءُ حَيْثُ لَا يُسَلَّمُ لَهُمْ بِنِفَاقِهِمْ هَذَا- لَا مَحَبَّةَ مُحَمَّدٍ وَ الْمُؤْمِنِينَ، وَ لَا مَحَبَّةَ الْيَهُودِ وَ سَائِرِ الْكَافِرِينَ.
لِأَنَّهُمْ بِهِ وَ بِهِمْ يُظْهِرُونَ لِمُحَمَّدٍ ص مِنْ مُوَالاتِهِ- وَ مُوَالاةِ أَخِيهِ عَلِيٍّ ع وَ مُعَادَاةِ أَعْدَائِهِمُ الْيَهُودِ [وَ النَّصَارَى] وَ النَّوَاصِبِ. كَمَا يُظْهِرُونَ لَهُمْ مِنْ مُعَادَاةِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ ص وَ مُوَالاةِ أَعْدَائِهِمْ، فَهُمْ يَقْدِرُونَ فِيهِمْ أَنَّ نِفَاقَهُمْ مَعَهُمْ- كَنِفَاقِهِمْ مَعَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ ص. وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ أَنَّ الْأَمْرَ كَذَلِكَ ، وَ أَنَّ اللَّهَ يُطْلِعُ نَبِيَّهُ ص عَلَى أَسْرَارِهِمْ فَيَخِسُّهُمْ وَ يَلْعَنُهُمْ وَ يُسْقِطُهُم .
التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص: ۱۲۰-۱۱۹
۱۱۱- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى إِمْلَاءً قَالَ: أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْقَزْوِينِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ [بْنِ] مَخْلَدٍ الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ يُوسُفَ الرَّقِّيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ، عَنِ الْكَلْبِيِّ عَنْ أَبِي صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قَالَ: عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ جَعْفَرٌ الطَّيَّارُ، وَ حَمْزَةُ وَ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ، وَ عَمَّارٌ، وَ مِقْدَادٌ، وَ حُذَيْفَةُ [بْنُ] الْيَمَانِ وَ غَيْرُهُمْ.
شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج۱، ص: ۹۳
[۷] . البته سوره بقره ظاهرا اولین سوره مدنی است و به کار بردن تعبیر منافق در قرآن، برای اشاره به گروهی که کارشکنیهای متعدد در پیشبرد اهداف اسلامی داشتهاند به سالهای بعد برمیگردد لذا ممکن است این گروه هنوز به حد نفاقی که بتوان رسما آنها را منافق دانست نرسیده باشند.
[۸] . کلمه ناس از کلید واژه های مهم قرآنی است. تقریبا هروقت مطلق آمده بار معنایی مثبت دارد (غیر از وقودها الناس) و اگر برا معنایی منفی داشته است من الناس بوده است. اینجا ایمان ناس معیار شمرده شده است. در روایات ذیل همین آیه فوق داریم که ناس، علی و سلمان و .. هستند انشاء الله در سوره ناس بحث جدی لغوی هم مطرح شود
بازدیدها: ۲۷