ترجمه
[فرشتگان همگیشان جمعاً سجده کردند] مگر ابلیس، سرپیچی کرد از اینکه با سجدهکنندگان باشد.
حدیث
۱) از امام صادق ع سوال شد: آیا ممکن است در آنچه خداوند مردم را به انجام آن دستور داده، گمراهان هم وارد شوند؟
فرمودند: بله و کافران هم در آن وارد میشوند؛ زیرا که خداوند تبارک و تعالی فرشتگان را به سجده کردن بر آدم دستور داد؛ پس هم فرشتگان و هم ابلیس در دستور او وارد شدند؛ و اما ابلیس در زمره فرشتگان در آسمان بود که خدا را عبادت میکرد و فرشتگان گمان میکردند که او از آنهاست در حالی که از آنها نبود؛ پس هنگامی که خداوند فرشتگان را به سجده بر آدم دستور داد، آن حسدی که در دل ابلیس بود بیرون زد و آنجا بود که فرشتگان دانستند که ابلیس مانند آنها نیست.
به ایشان گفته شد: چگونه دستور به ابلیس هم تعلق گرفت در حالی که خداوند فرشتگان را بر سجده به آدم دستور داده بود؟!
فرمودند: از حیث رابطه و دوستی، شیطان از آنها بود، نه اینکه از جنس فرشتگان باشد؛ و آن بدین سبب بود که خداوند قبل از آدم خلائقی را آفریده بود – و ابلیس هم از آنها بود – که آنها را در زمین حکومت داده بود؛ پس سرپیچی و فساد و خونریزی کردند و خداوند فرشتگانی را بر آنها برانگیخت و آنها را کشتند و ابلیس را اسیر کردند و به آسمان بردند و او با فرشتگان خدا را بندگی میکرد تا اینکه خداوند تبارک و تعالی آدم ع را آفرید.
تفسير القمي، ج۱، ۳۵-۳۶
فَإِنَّهُ حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
سُئِلَ عَمَّا نَدَبَ اللَّهُ الْخَلْقَ إِلَيْهِ أَ دَخَلَ فِيهِ ِالضُّلَّال؟[۱] قَالَ نَعَمْ وَ الْكَافِرُونَ دَخَلُوا فِيهِ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمَرَ الْمَلَائِكَةَ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ فَدَخَلَ فِي أَمْرِهِ الْمَلَائِكَةُ وَ إِبْلِيسُ فَإِنَّ إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ فِي السَّمَاءِ يَعْبُدُ اللَّهَ وَ كَانَتْ الْمَلَائِكَةُ تَظُنُّ أَنَّهُ مِنْهُمْ وَ لَمْ يَكُنْ مِنْهُمْ فَلَمَّا أَمَرَ اللَّهُ الْمَلَائِكَةَ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ ع أَخْرَجَ مَا كَانَ فِي قَلْبِ إِبْلِيسَ مِنَ الْحَسَدِ فَعَلِمَ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ أَنَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِثْلَهُمْ فَقِيلَ لَهُ (ع) فَكَيْفَ وَقَعَ الْأَمْرُ عَلَى إِبْلِيسَ وَ إِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ الْمَلَائِكَةَ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ فَقَالَ كَانَ إِبْلِيسُ مِنْهُمْ بِالْوَلَاءِ وَ لَمْ يَكُنْ مِنْ جِنْسِ الْمَلَائِكَةِ وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ خَلْقاً قَبْلَ آدَمَ وَ كَانَ إِبْلِيسُ مِنْهُمْ حَاكِماً فِي الْأَرْضِ فَعَتَوْا وَ أَفْسَدُوا وَ سَفَكُوا الدِّمَاءَ فَبَعَثَ اللَّهُ الْمَلَائِكَةَ فَقَتَلُوهُمْ وَ أَسَرُوا إِبْلِيسَ وَ رَفَعُوهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ كَانَ مَعَ الْمَلَائِكَةِ يَعْبُدُ اللَّهَ إِلَى أَنْ خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى آدَمَ ع.
توجه
مضمون این آیه در سوره بقره، آیه ۳۴ (جلسه۲۲۴) و سوره اعراف، آیه ۱۱ (جلسه۲۳۱) آمده بود و اغلب احادیث و تدبرهای آن دو جلسه به این آیه نیز مرتبط میشود، که دیگر در اینجا تکرار نمیکنیم؛ بویژه توصیه میشود موارد زیر مجددا مورد توجه قرار گیرد:
جلسه۲۲۴، حدیث۲ و تدبرهای ۱ و ۵ و ۶
جلسه۲۳۱، تدبرهای ۴ و ۵
تدبر
۱) «إِلاَّ إِبْليسَ أَبى أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدينَ»
بعد از اینکه خداوند دستور سجده داد فرشتگان همگیشان جمعاً سجده کردند؛ مگر ابلیس، که از اینکه با سجدهکنندگان باشد، سرپیچی کرد.
این واقعه (دستور به سجده و اطاعت فرشتگان و تخلف ابلیس) در هفت جای قرآن اشاره شده است (بقره/۳۴؛ اعراف/۱۱؛ حجر/۳۱؛ اسراء/۶۱، کهف/۵۰؛ طه/۱۱۶؛ ص/۷۴) که در پنج جای آن هر سه نکته با هم در یک آیه آمده و تنها در دوجا (آیه فعلی و [ص/۷۴] إِلاَّ إِبْليسَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرين) از این سه نکته، «تخلف ابلیس» را به عنوان یک آیه مستقل مطرح کرده است.
اگر توجه شود که هر آیهای یک نشانه است، پس خود این تخلف و توجه بدان موضوعیت دارد.
اما چرا؟
الف. تا دریابیم که خداوند نظام آفرینش را به نحوی قرار داده، که امکان سرپیچی از «دستور خدا» وجود دارد؛ اما این سرپیچی منجر به شرک و اقدامی فراتر از «مشیت الهی» نمیشود.
ثمره بحث در خداشناسی
خداوند دو گونه اراده دارد: اراده تکوینی و اراده تشریعی؛ و احکام این دو با هم تفاوت دارد.
ب. ریشه سرپیچی کردن از دستور خدا در عالَم، ابلیس است؛ که البته خود او یک برههای در ردیف فرشتگان مقرب خدا بوده است؛ و در همانجا هم سرپیچیاش را شروع کرد.
ثمره بحث در حوزه اخلاق و انسانشناسی
هیچکس، هرچقدر هم وضعیت فعلیاش خوب باشد، حق ندارد به خود مغرور شود. در عین حال که ممکن است کسی بر اثر عبادت و عبودیت بقدری بالا رفته که در ردیف فرشتگان قرار گرفته باشد، اما لحظهای دیگر، بر اثر گناهی که ریشهای در وجودش داشته، اما بر خودش و بر دیگران (حتی بر فرشتگان مقرب الهی) مخفی مانده (توضیح در جلسه ۲۲۴، تدبرهای۴ و ۶)، بدترین موجود عالَم شود.
ج. …
۲) «إِلاَّ إِبْليسَ أَبى أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدينَ»
به جای اینکه بگوید «سجده نکرد» فرمود «سرپیچی کرد از اینکه …». چرا؟
الف. تاکید بر اینکه انجام ندادن این کار، یک اقدام ایجابی بوده است که قابل مواخذه است. (گناه، فقط انجام دادن یک کار خلاف نیست؛ گاهی وقتها انجام ندادن یک کار بزرگترین گناه است)
ب. آنچه مهم بوده و موضوعیت داشته، اطاعت یا سرپیچی کردن از دستور خداوند بوده است نه این رفتار خاص.
ج. …
۳) «إِلاَّ إِبْليسَ أَبى أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدينَ»
به جای اینکه بگوید «سرپیچی کرد از اینکه سجده کند»، فرمود «سرپیچی کرد از اینکه با سجدهکنندگان باشد». چرا؟
الف. نشان دهد که این سجده کردن فقط یک اقدام مقطعی نبوده است؛ بلکه «سجدهکن بودن» و همواره در خدمت انسان و اهداف خلیفةاللهی انسان قرار گرفتن موضوعیت دارد (جایی که میتوان فعل آورد، اگر اسم فاعل بیاید، دلالت بر ثبوت و دوام آن فعل در فاعلش دارد. در زبان فارسی هم بین «فلانی سجده کرد» و «فلانی سجدهکن بود» تفاوت می گذاریم.)
ب. بر اهمیت اقدام جمعی تاکید شود (توضیح در جلسه ۲۶۹، تدبر۳)
ج. اگر تعبیر فوق را مقایسه کنیم با تعبیری که از این واقعه در آیه ۱۷ سوره اعراف آمده بود (إِلاَّ إِبْليسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدينَ) شاید بتوان گفت این تعبیر به نحو ضمنی دارد نشان میدهد که اگرچه شیطان از فرشتگان (از کسانی که در عمق وجود خویش «سجدهکن» هستند) نبود، اما اگر حاضر میشد با آنها همراهی کند؛ در ردیف آنها میماند؛
ثمره بحث در اخلاق و انسانشناسی
اگر کسی واقعا از خوبان نباشد اما در حد خود با آنها همراهی کند، خداوند او را در میان خوبان قرار میدهد به نحوی که حتی خود آن خوبان هم به تفاوت وی با آنها پی نمیبرند.
۴) «إِلاَّ إِبْليسَ أَبى أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدينَ»
اگر این آیه را (با توجه به دو آیه قبل و بعدش) با آیه ۷۴ سوره ص «إِلاَّ إِبْليسَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرين» (و دو آیه قبل و بعدش) مقایسه کنیم میبینیم تعبیر «استکبار ورزید و از کافران بود» دقیقا به جای«سرپیچی کرد از اینکه با سجدهکنندگان باشد» نشسته است.
اگر این مقدمه را هم اضافه کنیم که این سرپیچی شیطان اولین سرپیچی و ریشه تمام سرپیچیهایی است که در عالَم انجام میشود، شاید بتوان نتیجه گرفت که حقیقت سرپیچی از دستورات خدا به دو عامل برمیگردد: یکی استکبار ورزیدن (خود را در مقابل خدا کسی دانستن) و دوم کافر بودن (در عمق جان خویش، خدا را به خدایی قبول نداشتن)؛ اولی یک روحیه است و دومی یک باور، که درواقع، اولی هم محصول دومی است؛
لذاست که ایمان را میتوان مهمترین سرمایه هرکس دانست.
[۱] . در نسخه فعلی تفسیر قمی کلمه «الضلالة» نوشته شده که در این صورت جمله معنای واضحی نخواهد داشت. اما هم در تفسیر برهان (ج۱، ص۱۷۰) و هم در بحارالانوار (ج۶۰، ص۲۳۴) که هردو از تفسیر قمی نقل کردهاند کلمه «الضلال» ثبت کردهاند که معنی درستی میدهد و لذا در اینجا نیز ما این تعبیر را نوشتیم.
بازدیدها: ۹