ترجمه
بدرستی که او [= شیطان] هیچ تسلطی بر کسانی که ایمان آوردهاند و تنها بر پروردگارشان توکل میکنند، ندارد.
توجه
آیه قبل از این آیه (نحل/۹۸) که ارتباطی با این آیه نیز دارد، در جلسه ۹۲ مطرح شد و احادیث و نکاتی که در آنجا گذشت مجددا تکرار نمیشود.
همچنین درباره کلمه «توکل» در جلسات۸ و ۴۸، و در تکمیل آن، درباره کلمه «وکیل» در جلسه۶۳ توضیحاتی گذشت.
حدیث
۱) امام صادق عليه السّلام مىفرمايند:
شيطان با وسوسه بر بندهای امکان [نفوذ] نمییابد مگر اینکه او از یاد خدا اعراض کرده، امر خدا را سبک شمرده، به جانب نهی او متمایل شده و اطلاع خداوند از اسرارش را فراموش کرده باشد.
و وسوسه چيزى است كه از بیرون قلب با اشاره و انتخاب[۱] معرفت عقل، و در همسایگی طبیعت و غریزه حاصل میشود [عقل محض وسوسه ندارد، (مثل فرشته) و طبع محض هم وسوسه ندارد (مثل حیوان) و رمز امکان القای وسوسه برای شیطان این است که عقل شناختگر وجود دارد ولی در مزاج جسمانی قرار گرفته است؛ و ظاهرا این عبارت میفرماید شیطان میآید برخی از این شناختهای عقل را برمیگزیند و در افق طبیعت و غریزه قرار میدهد؛ و توجیهی درست میکند که انسان همه چیز را در حد امور حسی و غریزی ببیند؛ یعنی همان پوزیتیویسم.] اما هنگامی که در قلب جای گرفت دیگر سردرگمی و گمراهی و کفر خواهد بود.[۲]
در حالی که خداوند عز و جل با دعوت پر از لطف خویش بندگانش را فراخوانده و دشمنی ابلیس را بدیشان نمایانده و فرموده: «بدرستی که شیطان دشمن شماست؛ پس او را دشمن بشمرید» (فاطر/۶)
پس در کنار او همانند شخص غریبی باشید در کنار سگ چوپان، که برای دور کردن آن، به صاحبش پناه میبرد؛ همین طور وقتی شیطان با وسوسههایش نزد تو آمد تا تو را از راه حق به گمراهی بکشاند، و خدا را از یادت ببرد، از او به پروردگارت و پروردگارش پناه ببر، که او حق را در برابر باطل یاوری کند و مظلوم را یاری نماید که فرمود: «بدرستی که او هیچ تسلطی بر کسانی که ایمان آوردهاند و تنها بر پروردگارشان توکل میکنند، ندارد» (نحل/۹۹)
و بر این مطلب و شناخت آمدنش و شیوههای مختلف وسوسه او توانایی نخواهی یافت مگر مراقبه دائمی و پافشاری بر خود را در خدمت خدا دیدن، و هیبت آنکه حاضر و ناظر است را در نظر داشتن، و کثرت یاد خدا؛ اما کسی که اوقاتش را به بیهودگی میگذارند، پس بیتردید او در دام شیطان خواهد افتاد.
و عبرت بگیر از آن اغواء و تکبرورزیای که در مورد خود مرتکب شد آنجا که عملش و عبادتش و شناختش و جرأت ورزیدنش [بر خدا] او را فریفت و دچار عجب کرد؛ در حالی که خداوند علم و معرفت به او داده بود، و او با عقلش! [در مقابل خدا] استدلال کرد – تا ابد لعنت بر او باد -؛ [وقتی او با خود چنین کرد] دیگر چه انتظار داری از خیرخواهی! و دعوتگری او نسبت به دیگران!
پس به ریسمان محکم الهی، که محكمترين دستاویز است، چنگ زن؛ كه آن، عبارت است از اینکه از روی اضطرار و با وقوف کامل بر نیاز خود، هرلحظه به خداوند پناه ببری؛ و مبادا او با آراستن طاعاتت در مقابل دیدگانت تو را اغوا کند؛ چرا که او نود و نه باب از خوبیها برایت میگشاید تا در صدمین باب بر تو غلبه کند؛ پس با او از طریق مخالفت با او و بستن راهش و مقابله با تحریک هوسرانیهایش مقابله کن.
مصباح الشريعة، ص۷۹-۸۰
قَالَ الصَّادِقُ ع لَا يَتَمَكَّنُ الشَّيْطَانُ بِالْوَسْوَسَةِ مِنَ الْعَبْدِ إِلَّا وَ قَدْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ اسْتَهَانَ بِأَمْرِهِ وَ سَكَنَ إِلَى نَهْيِهِ وَ نَسِيَ اطِّلَاعَهُ عَلَى سِرِّهِ فَالْوَسْوَسَةُ مَا تَكُونُ مِنْ خَارِجِ الْقَلْبِ بِإِشَارَةِ مَعْرِفَةِ الْعَقْلِ وَ مُجَاوَرَةِ الطَّبْعِ وَ أَمَّا إِذَا تَمَكَّنَ فِي الْقَلْبِ فَذَلِكَ غَيٌّ وَ ضَلَالَةٌ وَ كُفْرٌ وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ دَعَا عِبَادَهُ بِلُطْفِ دَعْوَتِهِ وَ عَرَّفَهُمْ عَدَاوَةَ إِبْلِيسَ فَقَالَ تَعَالَى «إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا» فَكُنْ مَعَهُ كَالْغَرِيبِ مَعَ كَلْبِ الرَّاعِي يَفْزَعُ إِلَى صَاحِبِهِ فِي صَرْفِهِ عَنْهُ كَذَلِكَ إِذَا أَتَاكَ الشَّيْطَانُ مُوَسْوِسا لِيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ الْحَقِّ وَ يُنْسِيَكَ ذِكْرَ اللَّهِ تَعَالَى فَاسْتَعِذْ مِنْهُ بِرَبِّكَ وَ بِرَبِّهِ فَإِنَّهُ يُؤَيِّدُ الْحَقَّ عَلَى الْبَاطِلِ وَ يَنْصُرُ الْمَظْلُومَ بِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» وَ لَنْ تَقْدِرَ عَلَى هَذَا وَ مَعْرِفَةِ إِتْيَانِهِ وَ مَذَاهِبِ وَسْوَسَتِهِ إِلَّا بِدَوَامِ الْمُرَاقَبَةِ وَ الِاسْتِقَامَةِ عَلَى بِسَاطِ الْخِدْمَةِ وَ هَيْبَةِ الْمُطَّلِعِ وَ كَثْرَةِ الذِّكْرِ وَ أَمَّا الْمُهْمِلُ لِأَوْقَاتِهِ فَهُوَ صَيْدُ الشَّيْطَانِ لَا مَحَالَةَ وَ اعْتَبِرْ بِمَا فَعَلَ بِنَفْسِهِ مِنَ الْإِغْوَاءِ وَ الِاغْتِرَارِ وَ الِاسْتِكْبَارِ حَيْثُ غَرَّهُ وَ أَعْجَبَهُ عَمَلُهُ وَ عِبَادَتُهُ وَ بَصِيرَتُهُ وَ جُرْأَتُهُ عَلَيْهِ قَدْ أَوْرَثَهُ عِلْمُهُ وَ مَعْرِفَتُهُ وَ اسْتِدْلَالُهُ بِعَقْلِهِ اللَّعْنَةَ عَلَيْهِ إِلَى الْأَبَدِ فَمَا ظَنُّكَ بِنُصْحِهِ وَ دَعَوْتِهِ غَيْرَهُ فَاعْتَصِمْ بِحَبْلِ اللَّهِ الْأَوْثَقِ وَ هُوَ الِالْتِجَاءُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ الِاضْطِرَارُ بِصِحَّةِ الِافْتِقَارِ إِلَى اللَّهِ فِي كُلِّ نَفَسٍ وَ لَا يَغُرَّنَّكَ تَزْيِينُهُ الطَّاعَاتِ عَلَيْكَ فَإِنَّهُ يَفْتَحُ لَكَ تِسْعَةً وَ تِسْعِينَ بَاباً مِنَ الْخَيْرِ لِيَظْفَرَ بِكَ عِنْدَ تَمَامِ الْمِائَةِ فَقَابِلْهُ بِالْخِلَافِ وَ الصَّدِّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ الْمُضَادَّةِ بِاسْتِهْوَائِه
تدبر
۱) «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»: شیطان با اینکه دشمن قسمخورده انسان است و تصمیم به اغوای همگان گرفته (ص/۸۲، جلسه۱۴۱)، اما توان اولیهاش چیزی بیش از وسوسهگری نیست؛ و تنها با میدان دادنِ ما به اوست که میتواند کارهای بیشتری هم انجام دهد.
این آیه راهکاری میدهد که چه کنیم که این وسوسه و اغواگریش، به سلطه او بر ما منجر نشود. راهش این است:
ایمان + توکل تنها بر خدا. ایمان یعنی به آنچه شناختهایم پایبند شویم و شناختهایمان را از افق ذهن به افق قلب و روح خود برسانیم (در جلسه۱۴۱، تدبر ۳ تبیین شد که ایمان بیش از شناخت است) و توکل هم یعنی در مقام عمل فقط به خدا تکیه کنیم.
آیا گمان میکنید برای حرکت و رسیدن به مقام مخلَصین کار دیگری لازم است؟ (توضیح تخصصیتر در تدبر۴)
۲) « آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»: چرا «آمنوا» را ماضی آورد و «يَتَوَكَّلُونَ» را مضارع؟
میدانیم که فعل ماضی در جایی به کار میرود که کار بتمامه انجام شده باشد، اما فعل مضارع در جایی است که کار هنوز ادامه دارد. لذا شاید وجهش این است که اگرچه ایمان یک اقدام روبهرشد است و همواره باید ارتقا یابد (نساء/۱۳۶) اما اصل ایمان باید به طور کامل در قلب مستقر شود و شک و تردید و غفلت را از دل بیرون کند، تا شیطان سلطه پیدا نکند؛ اما توکل یک وضعیتی است که در هر اقدامی باید از نو لحاظ شود.
به تعبیر دیگر، اگر ایمان نداریم و هنوز در غفلت ویا در شک و تردیدیم، ابتدا سرمایهگذاری جدیمان باید روی ایمان متمرکز شود؛ اما وقتی که با مراجعه به درون خود میبینیم که ایمان داریم، سرمایهگذاری و مراقبت همیشگی ما باید معطوف به مساله توکل باشد که البته داشتن توکل خودبهخود درجات ایمان را هم بالا خواهد برد.
۳) «… الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»: چرا در این آیه «آمَنوا» را مطلق آورد و نفرمود «ایمان به …»؛ اما در مورد توکل، تعبیر «علی ربهم» را اضافه کرد؟
شاید میخواهد نشان دهد که در خصوص ایمان، اصل «ایمان» و «زندگی را بر اساس ایمان بنا کردن» موضوعیت دارد. مهمترین روش شیطان، سرگرم کردن انسان و غافل کردن او از هدف اصلی زندگی است (حدیث۱). اگر کسی «ایمان» برایش مساله شد، سوال از هدف زندگی دغدغهاش میشود؛ و اگر کسی به هدف زندگی اندیشید، جز تسلیم حقیقت محض شدن (عبودیت خدا) گزینه معقول دیگری نخواهد یافت.
پس جدی گرفتن ایمان (یعنی شناختی که قرار است به باور قلبی تبدیل شود) کافی است که انسان را به «ایمان به خدا» رهنمون شود. در حالی که اصل «توکل» (خواه به معنای «وکیل گرفتن» باشد، خواه «خود را به کسی سپردن») امری است که اصل آن، در زندگی همه حضور دارد و شیطان تنها کاری که میکند این است که توکل ما را به جای خدا، به سوی امور دیگر (پول و پارتی و …) جهتدهی میکند.
درباره کلمه «توکل» در جلسات۸ و ۴۸، و در تکمیل آن، درباره کلمه «وکیل» در جلسه۶۳ توضیحاتی گذشت.
۴) «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»: در قرآن کریم غالبا تعبیر «الذین آمنوا» با تعبیر «عملوا الصالحات» قرین شده است (۴۷ مورد)[۳]. چرا در اینجا برای عدم سلطه شیطان، به جای تعبیر «عملوا الصالحات» از عبارت «وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» استفاده کرده است؛ بهویژه که «توکل» هم امری مربوط به حوزه عمل است؟
پاسخ:
قرآن کریم در آیه بعد (نحل/۱۰۰)، از تسلط شیطان بر کسانی که دچار شرکاند سخن میگوید؛ و در جایی دیگر، اشاره میکند که ایمان بسیاری از مومنان، آلوده به شرک است (یوسف/۱۰۶)؛ علیالقاعده، این شرک، نه شرک جلیّ (آشکار) و در حوزه اعتقادات، بلکه شرک خفی و در حوزه اعمال آنهاست؛ یعنی، ممکن است کسی ایمان داشته باشد و عمل صالح هم انجام دهد، اما دچار شرک خفی باشد و لذا شیطان بر او در همان حد، تسلط پیدا کند (شاهد واضحش هم گناهانی است که در میان مومنان مشاهده میشود).
اما کسی که فقط بر خدا توکل کند، در مقام عمل، هیچگاه شرک نمیورزد؛ و لذاست که در مقام عمل (یعنی جدای از ایمان)، برای رسیدن به مقام مخلَصین و مصون ماندن از اغوای شیطان (ص/۸۳، جلسه۱۴۲)، صرفِ عمل صالح کفایت نمیکند؛ بلکه «فقط بر خدا توکل کردن» هم باید در همه اعمال انسان لحاظ شود.
ضمنا توجه شود که در توکل، نهتنها، «انجام عمل» فقط برای خداست؛ بلکه «نتیجه گرفتن از عمل» هم کاملا به خدا واگذار میگردد. و این نشاندهنده مقام مخلَصین است، که نه فقط خالصانه برای خدا کار میکنند (مخلَص هستند) بلکه همان کار را هم از خودشان نمیبینند.
درواقع، آیه میخواهد بفرماید برای مصون ماندن از شیطان، صرفنظر از بهرهمندی از ایمان به طور کلی، در متن هر عملی، علاوه بر حُسنِ فعلی (صالح بودن عمل)، حُسنِ فاعلی (تنها برای خدا بودن) هم باید لحاظ شود؛ و تازه، این هم کافی نیست، بلکه در متن هر عملی، اساسا هیچ نقشی هم برای خود نباید دید.
۵) «…عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» چرا تعبیر «علی ربهم» آورد و نه «علی الله». شاید میخواهد نشان دهد که کسی که میخواهد از سلطه شیطان در امان بماند باید هنگام توکل کردن به ارتباط ویژه خود با خدایش توجه کند، یعنی بر کسی توکل کند که ربوبیت وی را در دست دارد و لذاست که میتواند او را از شر هرچیزی، از جمله شیطان، حفظ کند. (در حدیث۱، تعبیر «بِرَبِّكَ وَ بِرَبِّه» آورد)
۶) در آیه قبل (نحل/۹۸، جلسه ۹۲) دستور داده شد که هنگام خواندن قرآن، از شیطان به خدا پناه ببر؛ و این آیه در مقام تبیین چرایی این دستور میفرماید: شیطان بر کسانی که ایمان آوردهاند و تنها بر پروردگارشان توکل میکنند، نمیتواند تسلط پیدا کند. این مقایسه نشان میدهد حقیقت پناه بردن به خدا، همان توکل کردن بر اوست که مانع تسلط شیطان میشود. (المیزان۱۲/ ۳۴۴)
۷) از مقایسه این آیه که میفرماید «شیطان بر کسانی که ایمان آوردهاند و تنها بر پروردگارشان توکل میکنند، تسلطی ندارد» با آیه ۴۲ سوره حجر که میفرماید: «تو بر بندگانم هیچ تسلطی نداری، مگر شخص گمراهی که از تو پیروی کند» معلوم میشود «ایمان و توکل» ملاک صدق «عبودیت» است؛ و دلیلش هم واضح است، زیرا توکل که همان دادن زمام امور خود به خدا و تسلیم شدن در برابر خواسته اوست، از اخص آثار عبودیت است. (المیزان۱۲/ ۳۴۴)
[۱] . کلمه «اشاره» در زبان عربی تفاوت ظریفی با «ایماء» (اشاره کردن در معنای فارسی) دارد و آن این است که در مفهوم اشاره، انتخاب هم نهفته است یعنی «اشار» اشاره کردنی است که می خواهد چیزی را برگزیند، اما جایی که صرفا اشاره کردن باشد «ایماء» میگویند. (فانّ الإِشَارَةَ هو إيماء بعنوان انتخاب أمر من الأمور، لا الإيماء من حيث هو. التحقیق۶/ ۱۴۹)
[۲] . ابتدا این گونه ترجمه کرده بودم «و وسوسه چيزى است كه از بیرون قلب با اشارهای به شناخت عقل، و همراهی غریزه حاصل میشود [ظاهرا یعنی: وسوسه میآید شناختها را (که اساساً کار عقل است و بهخودی خود درست هستند) در افق طبیعت و غریزه قرار میدهد؛ و توجیهی درست میکند که انسان همه چیز را در حد امور حسی و غریزی ببیند؛ یعنی همان پوزیتیویسم.] اما هنگامی که در قلب جای گرفت دیگر سردرگمی و گمراهی و کفر خواهد بود.»
[۳] . در قرآن کریم تعبیر «الذین آمنوا و» ۷۱ مورد به کار رفته است که تنها در ۵۶ مورد، معطوف علیهها ناظر به وضعیت خود «الذین آمنوا» بوده است که از این تعداد ۴۶ مورد آن «و عملوا الصالحات» است (که بعضا وصف دیگری هم بعدش آمده است مثلا»و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر)؛ ۳ مورد «و هاجروا و جاهدوا» است؛ ۳ مورد «و کانوا یتقون» است؛ و ۳ مورد دیگر عبارتند از : «وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْم» و «وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَة» و همین آیه محل بحث.
بازدیدها: ۳۵