۱۶۰) سوره أعراف (۷) آیه۵۱ الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا وَ ما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ

ترجمه

[مقدمه: در آیه قبل، بهشتیان در پاسخ به درخواست جهنمیان – که از آب و روزی‌های خود به ما هم بدهید- می‌گویند: خدا حرام کرده اینها را بر کافران؛ و خداوند در این آیه توضیح می‌دهد این کسانی که بر آنها نعمتهای بهشتی حرام شده، چه کسانی‌اند]

کسانی که دین‌شان را سرگرمی و بازی قرار دادند و زندگی دنیا مغرورشان کرد؛ پس، امروز آنها را فراموش می‌کنیم همان گونه که این دیدار امروزشان [= رسیدنشان به امروز] را فراموش کردند و روال‌شان بر این بود که [فقط] آیات و نشانه‌های ما را انکار کنند.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

 

«دین» اصل این ماده، به معنای نوعی اطاعت و تسلیم شدن و خضوع در مقابل یک برنامه یا مقررات معین است؛ و با این ملاحظه، سه استعمال معروف دارد. یکی به صورت «دَین» که به معنای بدهی و قرض است (تداینتم بدَین؛ بقره/۲۸۲) که در واقع یک نوع ذلت برای بدهکار می‌آورد و وی را تحت قوانین خاصی قرار می‌دهد؛ دوم به معنای «حکم و جزا» است (مالک یوم الدین) از این جهت که یک قوانینی است که شخص مجبور می‌شود به آن تن دهد؛ و سومی هم به معنای شریعت و آیین است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۳، ص۲۸۹؛ معجم المقاييس اللغة، ج‏۲، ص۳۱۹) که در این آیه همین معنای اخیر مد نظر است. با اینکه دین و شریعت در حقیقت یک چیزند، اما در تفاوت آنها گفته‌اند که از این جهت شریعت گفته می‌شود که راهی است که قرار است پیموده شود (شارع= جاده) اما از این جهت، دین می‌گویند که قرار است با آن خداوند اطاعت شود؛ برای همین شریعت به تک‌تک افراد نسبت داده نمی‌شود؛ اما دین نسبت داده می‌شود (نمی‌گویند شریعت زید و عمرو، اما می‌گویند دین زید و عمرو) (الفروق في اللغة/۲۱۶)

«لهو» به معنای هر آنچه که انسان را از چیزی به چیز دیگر مشغول کند (معجم المقاييس اللغة، ج‏۵، ص۲۱۳) و تدریجا در مورد اموری به کار رفته که انسان را از کاری که به وی مربوط می‌شود و برایش اهمیت دارد، به خود مشغول کند (مفردات ألفاظ القرآن/۷۴۸) ولذا معادل مناسب برای آن در فارسی «سرگرمی» است.

درباره معنای «لعب» و تفاوتش با «لهو» و تفاوت این دو با «عبث» در جلسه ۱۳۷ توضیحاتی گذشت.

«غَرَّ»: ماده «غرر» و مصدر آن «غرور» از الفاظی است که به معانی متعددی (از جمله در قرآن کریم) به کار رفته است. برخی گفته‌اند اصل همه این معانی آن است که بر اثر تاثیر چیزی، غفلتی حاصل شود (و فرق آن با غفلت به طور کلی را هم در همین دانسته‌اند) و همه معانی دیگر مانند فریب و خدعه و نادانی و بزرگواری و ضمانت و ترک خوردن و زیبارویی و برده و سرور و لبه تیز شمشیر و … را از لازمه‌های همین معنا دانسته‌اند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۷، ص۲۰۷) و انصاف این است که حتی اگر نتوانیم در خصوص تمامی کاربردهای این واژه در زبان عربی، این بیان را بپذیریم، در تمامی مشتقات این واژه در قرآن، این بیان قابل دفاع است.[۱]

درباره غرور در جلسه۶ (انفطار/۶) و جلسه ۷۷ (حدید/۱۴) به ویژه تدبرهای۳ و ۴ نکاتی گذشت.

«نَنْساهُمْ كَما نَسُوا» ماده «نسی» به معنای فراموشی و از یاد بردن است. و ظاهرا از آنجا که به کار بردن چنین واژه‌ای در مورد خدا به معنای حقیقی امکان ندارد، برخی گفته‌اند این ماده در دو معنا به کار می رود و معنای دوم آن «ترک کردن» است [که به کار بردن این معنا در مورد خداوند بی‌اشکال است] (معجم المقاييس اللغة، ج‏۵، ص۴۲۲). در حالی که به نظر می رسد، اگرچه واقعا این کلمه در مورد خدا به همین معنای اخیر به کار می‌رود، اما از باب وجود یک معنای دیگر نیست؛ بلکه در این آیات از فن بلاغی «مشاکله» استفاده شده است و آن این است که لفظی را به ازای لفظ دیگر و در مقابل آن به کار می‌برند، هرچند معنای دقیق این دو با هم تفاوت دارد که گویی این دومی هم دارد با اولی مقابله به مثل می‌کند (الجدول في إعراب القرآن، ج‏۸، ص۴۲۷). در این آیه کافران واقعا آخرت را فراموش کردند و سزاوار جهنم شدند، و خدا این معنا را که «آنها را به نتیجه عملشان می‌رساند و در عذاب رها می‌کند» را با همان تعبیر «آنها را فراموش می‌کند» بیان کرد.

«یجحدون» از ماده «جحد» است. اصل معنای این ماده به معنای «کم خیر بودن» است و شخص «جَحُد» به فرد بخیلی می‌گویند که خود را فقیر می‌نمایاند تا خیرش به کسی نرسد. از این ماده کلمه «جحود» و فعل «جَحَد» درست شده که به معنای انکار (در مقابل اقرار) است یعنی حقیقتی را – حتی علی‌رغم اینکه آن را بداند – انکار می‌کند (معجم المقاييس اللغة، ج‏۱، ص۴۲۶؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۸۸) و در همین معنا در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

۱) از امام رضا (ع) در مورد سخن خداى عز و جل که می‌فرماید: «خدا را فراموش کردند پس آنها را فراموش کرد» سوال شد.

فرمودند:

خداى تبارك و تعالى فراموشى ندارد و سهو نمي‌كند؛ و فقط مخلوقی که حادث است (نبوده و بعدا پیدا شده) فراموشی و سهو دارد. آیا نشنیده‌ای که خداوند عز و جل می‌فرماید «و پروردگارت فراموشکار نبوده است.» (توبه/۶۷) بلکه خداوند مجازات کسی که او و دیدار روز قیامت را فراموش کرده این قرار داده که خودشان را فراموش کنند؛ چنانکه فرمود: «و همانند کسانی نباشید که خدا را از یاد بردند، [خداوند کاری کرد که] خودشان را از يادشان برد؛ که اینهانند که فاسق هستند» (مریم/۶۴) و این سخن خداوند عز و جل که فرمود: «پس، امروز آنها را فراموش می‌کنیم همان گونه که این دیدار امروزشان را فراموش کردند» (اعراف/۵۱) يعنى آنها را رها می‌کنیم، چنان كه ايشان آماده شدن برای این دیدار امروزشان را رها کردند… .

التوحيد (للصدوق)، ص۱۶۰

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ الْكُلَيْنِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفُ بِعَلَّانٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو حَامِدٍ عِمْرَانُ‏ بْنُ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْقَاسِمِ الرَّقَّامِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَخِيهِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا عَلِيَّ بْنَ مُوسَى ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ» فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يَنْسَى وَ لَا يَسْهُو وَ إِنَّمَا يَنْسَى وَ يَسْهُو الْمَخْلُوقُ الْمُحْدَثُ أَ لَا تَسْمَعُهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ «وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا» وَ إِنَّمَا يُجَازِي مَنْ نَسِيَهُ وَ نَسِيَ لِقَاءَ يَوْمِهِ بِأَنْ يُنْسِيَهُمْ أَنْفُسَهُمْ كَمَا قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ» وَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا» أَيْ نَتْرُكُهُمْ كَمَا تَرَكُوا الِاسْتِعْدَادَ لِلِقَاءِ يَوْمِهِمْ هَذَا… [۲]

۲) امیرالمومنین ع می‌فرمایند:

کسی که دین خدا را سرگرمی و بازی قرار دهد، خداوند سبحان او را در آتش جهنم وارد می‌کند و جاودانه در آن خواهد ماند.

تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۸۷، ح۱۴۳۸

مَنِ اتَّخَذَ دَينَ اللَّهِ لَهْواً وَ لَعِباً أَدْخَلَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ النَّارَ مُخَلَّداً فِيهَا.

۳) امام حسین ع در مسیر کربلا فرمود:

براستی که دنیا تغییر چهره داده و غریبه شده و خوبی‌ها پشت کرده‌اند و از آن چیزی باقى نمانده است مگر به اندازه رطوبتى كه در ته ظرفى مانده؛ و مگر زندگى حقارت‌باری، همچون چراگاهى كه جز گياه بيمارى‏زا و بى‏مصرف چيزى در آن نمى‏رويد.

آيا نمى‏بينيد كه به حقّ عمل نمى‏شود و از باطل دست برنمى‏دارند؟! سزاوار است كه مؤمن در حالی که برحق است، مشتاق ديدار خدا شود. به راستى، من چنين مرگى را جز سعادت و زندگى در كنار ظالمان را جز هلاكت نمی‌بینم!

همانا مردم بنده دنیایند و دين فقط لقلقه زبان‌هایشان است؛ تا آنجا كه زندگى‏شان را رو به راه است آن را در دهان می‌چرخانند و چون در بوته سختی‌ها گرفتار شوند دينداران اندك گردند.

تحف العقول، ص۲۴۵

وَ قَالَ ع فِي مَسِيرِهِ إِلَى كَرْبَلَاءَ

إِنَّ هَذِهِ الدُّنْيَا قَدْ تَغَيَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ وَ خَسِيسُ عَيْشٍ كَالْمَرْعَى الْوَبِيلِ أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ لَا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ..[۳]

۴) امام صادق ع فرمود:

دنیا برای حضرت عیسی زنی کبودچشم متمثل شد.

حضرت عیسی به او فرمود: چه تعداد ازدواج کردی؟

گفت: بسیار زیاد.

فرمود: همه طلاقت دادند؟

گفت: نه! همه را کشتم.

فرمود: پس وای بر همسران باقی‌مانده‌ات که از گذشتگان عبرت نمی‌گیرند.

و امام صادق ع افزود: حکایت دنیا حکایت دریای شور است که هرچه آدم تشنه از آن بخورد تشنگی‌اش بیشتر می‌شود تا اینکه او را بکشد.

الزهد، ص۴۸؛ تحف‌العقول، ص۳۹۶

عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُغِيرَةِ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: تَمَثَّلَتِ الدُّنْيَا لِعِيسَى ع فِي صُورَةِ امْرَأَةٍ زَرْقَاءَ فَقَالَ لَهَا كَمْ تَزَوَّجْتِ قَالَتْ كَثِيراً قَالَ فَكُلٌّ طَلَّقَكِ قَالَتْ بَلْ‏ كُلًّا قَتَلْتُ قَالَ فَوَيْحُ أَزْوَاجِكِ الْبَاقِينَ كَيْفَ لَا يَعْتَبِرُونَ بِالْمَاضِينَ قَالَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: مَثَلُ الدُّنْيَا كَمَثَلِ الْبَحْرِ الْمَالِحِ كُلَّمَا شَرِبَ الْعَطْشَانُ مِنْهُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى يَقْتُلَه.‏[۴]

تدبر

۱) « اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً»: این آیه در وصف جهنمیان است که از بهشتیان درخواست نعمتهای بهشتی می‌کنند و آنها می‌گویند خدا این نعمتها را بر کافران حرام کرده؛ و آنگاه کافران را نه «بی‌دینان» بلکه کسانی که دینشان را سرگرمی و بازی قرار دادند معرفی می‌کند. این تعبیر نشان می‌دهد انسان نمی‌تواند بدون دین باشد (المیزان، ج۸، ص۱۳۴) و درواقع این جمله دو معنی می‌دهد که هر دو صحیح است:

الف. با دین‌شان (مثلا اگر مسلمان بودند، با مسلمانی) به عنوان سرگرمی و بازی برخورد کردند (حدیث۲)؛ که از این جهت مضمون این آیه به هشداری که در جلسه۱۵۷ (مائده/۶۹) داده شد، نزدیک می‌شود که در دینداری، اسم ملاک نیست، ایمان و عمل صالح ملاک است. ایمان (باور جدی) می‌شود نقطه مقابل لهو (سرگرمی) و عمل صالح (عملی با هدفی متعالی) می‌شود نقطه مقابل لعب (عملی با هدفی خیالی)

ب. دین (سبک زندگی‌شان)‌را بر اساس سرگرمی و بازی بنا کردند؛ یعنی معیارشان برای زندگی و دینی را که باید بر اساسش عمل کنند دلخواه و خوشایندشان قرار دادند که هرچه خوششان می‌آید حلال بشمرند و هرچه بدشان میآمد حرام بشمرند (مجمع‌البیان۴/ ۶۵۶) از این جهت مضمون این آیه شبیه مضمون جلسه ۱۵۸۱۵۹ (جاثیه/۲۳-۲۴) می‌شود که مبنای زندگی خود را هوای نفس و دلخواه‌هایشان قرار دادند، آنگاه سرگرمی همان است که دنیا را زندگی پس از مرگ را نادیده گرفتند و بازی به آن است که هدفمندی آفرینش را انکار کردند.

۲) اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً سرگرمی، یعنی به جای کار اصلی به کار دیگر مشغول شدن؛ و بازی، یعنی همه کارها را بر طبق برنامه‌ای معین انجام دادن، اما نه بر اساس هدفی واقعی، بلکه بر اساس هدفی تخیلی و غیرواقعی. قرآن این نحوه مواجهه با دین را به چالش می‌کشد. درواقع، بسیاری از انسانها هستند که نمی‌خواهند دین اصلا نباشد؛ و دین را لازم می‌دانند؛ اما یا در حد یک سرگرمی معنوی، ویا کتناسب با اهدافی که خودشان دارند نه هدف واقعی دین.

نکته تخصصی:

اگر دقت کنیم این آیه موضع سکولاریسم در قبال دین را شرح می‌دهد. سکولاریسم (که به عرفی کردن یا دنیوی کردن دین ترجمه می‌شود)، نمی‌گوید دین نباشد؛ بلکه اولا دین را در حد یک سرگرمی شخصی، نه امری که بخواهد در حوزه مسائل اجتماعی مداخله کند، محدود می‌کند و ثانیا به جای اینکه انسان به اهداف دین عمل کند، دین را تابع انتظارات بشر قرار می‌دهد. اینها همان دو تعبیر «لهو» و «لعب» دانستن دین است؛ که ریشه‌اش را هم در همین آیه فرموده است: اینکه سکولاریسم اصالت را به زندگی دنیوی می‌دهد (غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا) و آخرت را یک فرضیه غیرقابل اعتنا قلمداد می‌کند و می‌کوشد انسانها را از یاد مرگ منصرف کند (نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا).

آیا علی‌رغم همه سخنان و ادعاهای دینی، زندگی ما غرق در این نوع تفکر سکولاریستی نشده است؟

۳) «الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا»:

وجه مشترک «سرگرمی» و «بازی» قرار دادن این است که شیء مورد نظر در راستای هدفش قرار نگیرد.

چرا آنها دین را سرگرمی و بازی قرار دادند؟ ادامه آیه پاسخ می‌دهد: چون دنیا را هدف قرار دادند و سعی کردند دینشان را نه متناسب با هدف غایی دین (خداوند و زندگی اخروی) بلکه متناسب با دنیا بسازند.

بالاخره انسان یک هدف نهایی بیشتر نمی‌تواند داشته باشد. اگر یادش باشد که زندگی دنیا تمام شدنی است، معلوم است که آن را هدف نهایی نمی‌گیرد. اما وقتی یادش برود، یعنی زندگی دنیا فریبش داده و خود را به عنوان هدف نهایی به او القا کرده؛ و اتفاقا زندگی دنیا طوری است که هرچه آن را جدی‌تر بگیریم، مطالبه‌اش بیشتر می‌شود (حدیث۴). چنین کسی دیگر نمی‌تواند دین و آخرت را جدی بگیرد. پس، چاره‌ای ندارد: باید به دین فقط به عنوان یک سرگرمی معنوی نگاه کند، و فقط با آن بازی کند.

۴) «الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً»: به نظر می‌رسد دو تعبیر «سرگرمی» و «بازی» قلمداد کردن دین، بیان وضعیت دو گروه روشنفکرمآبان و مقدس‌مآبان در مواجهه با دین باشد:

روشنفکرمآبان گاه ژست دفاع از دین می‌گیرند و به بهانه اینکه دین نباید به آلودگی‌های سیاست و اجتماع آلوده شود، می گویند که ما دغدغه پاک ماندن دین را داریم، چون بالاخره انسان به یک معنویت هم نیاز دارد؛ یعنی دین را در حد یک سرگرمی معنوی می‌خواهند، نه راه زندگی که تمام زندگی انسان را تحت‌الشعاع قرار دهد.

مقدس‌مآبان، از دین فقط یک پوسته و ظاهری را نگه می‌دارند و نسبت به بسیاری از اهداف و اخلاقیاتی که دین برای استوارکردن آنها در وجود انسان آمده، بی‌اعتنایند، پس دین را در حد بازی قلمداد می‌کند. (بازی آن است که تمام ظواهر کار شبیه نسخه اصلی است، و تنها تفاوت این است که هدفش واقعی نیست، بلکه تخیلی است، مثل بازی و نمایش جنگ در مقایسه با جنگ واقعی)

۵) «فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا»:

خدا آنها را فراموش کرد؛ یعنی آنها را به حال خود رها کرد. (حدیث۱)

مهم این است که در این زندگی درک کنیم که خدا ما را به حال خود رها نکرده است.

اما اگر این را نفهمیدیم یا خود را به نفهمی زدیم و یادمان رفت که خدا ما را رها نکرده و زندگی دنیا پایان ما نیست؛ آنگاه خدا در آن زندگی دیگر واقعا ما را رها می‌کند؛ و کسی که خدا رهایش کند، جهنمی می‌شود (آیه قبل)

۶) «كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا وَ ما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُون»: چرا در مورد «باور به آخرت» فرمود آن را «فراموش کردند»؛ اما در مورد آیات فرمود «آیات (نشانه‌های) خدا را انکار می کردند»؟ چرا یکی را با انکار و دیگری را با فراموشی تعبیر کرد؟

قطعا از این دو مورد، آنچه مهمتر است «فراموش کردن» دیدار روز قیامت است. (زیرا در مورد «جزای خدا در حق آنها» تعبیر «فراموشی» را به کار برد (نَنْساهُمْ)، که این جزا نشان می‌دهد اصل عملی که به خاطرش مجازات بوده، کدام است.)

پس تعبیر دوم «انکار آیت» دارد به ریشه این فراموشی در نظام معرفتی آنها اشاره می‌کند. علت اینکه خدا و آخرت را از یاد می‌بردند، این بود که نشانه‌های خدا را انکار می‌کردند.

نکته تخصصی

این تعبیر درواقع، نقد دقیقی بر رویکرد پوزیتیویسم (اصالت انحصاری حس و تجربه) است. پوزیتیویستها تنها راه شناخت را مشاهده و تجربه قلمداد می‌کنند، در حالی که خداوند در قرآن مکررا از ما خواسته است که «آیه‌یاب» باشیم. شناخت آیه‌ای یعنی توجه به نشانه‌ها، و توجه به نشانه‌ها غیر از دیدن و حکم تجربی است. شما از علائم راهنمایی و رانندگی به وضعیت پیش روی خود در جاده پی می‌برید؛ علائم را با چشم می‌بینید، اما صرفا دیدن آنها مهم نیست؛ مهم این است که از این علامت مقصودی را که این علامت دارد، متوجه شوید.

اینها کسانی بودند که نشانه‌ها را انکار می کردند. هر چیزی در جهان آیه و نشانه خداست. عده‌ای با دیدن این نشانه‌ها پی به خدا و هدف خلقت و روز قیامت می‌برند؛ عده‌ای هم اصرار دراند که فقط آنچه مستقیما دیده‌اند را باور کنند و خود را از درک نشانه‌ها محروم می‌کنند.

بله، خدا و آخرت را نمی‌توان دید؛ اما خداوند بقدری نشانه برای خودش و برای باور به آخرت قرار داده که کسانی که اهل فهم و عقل‌اند، از این همه نشانه‌ به مقصودی که از آفرینش اینها بوده پی می‌برند.

۷) « فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا وَ ما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُون»: چرا وضعیت این کسانی که جهنمی شدند (دین را سرگرمی و بازی خود قرار دادند)، به اینجا رسید؟

در آیه دو دلیل ذکر کرده است:

الف. چون آنها دیدار زندگی دیگر را فراموش کردند (مرگ و پس از آن را جدی نگرفتند و زندگی را در دنیا خلاصه کردند) (تدبر۵)

ب. چون آیات و نشانه‌های خدا را انکار کردند. (تدبر۶)

اگر اهل یاد آخرت نیستیم یا اهل توجه به نشانه‌ها نیستیم، مراقب باشیم که مبادا دینمان در حد سرگرمی و بازی شده است.


 

[۱] . برخی از ابتدا معتقد شده‌اند که همه معانی مختلف آن، به سه معنای مختلف برمی‌گردد: «مثال و الگو» (مثلا در مورد «غَرّ: شکاف در هر چیزی ویا محل تا خوردن لباس» از این جهت که با تا کردن، نمونه لباس دوباره تکرار می‌شود «غریر: ضامن، کسی که ضمانت کس دیگر را انجام می‌دهد» که گویی او مثال و نمونه کسی است که مورد ضمانت قرار گرفته، یا « وَلَدَتْ فلانة أولادَها على غرار واحد» یعنی بچه‌هایش یکی پس از دیگری با یک روال و شبیه هم به دنیا آمدند)، «نقصان» (که مخصوصا کاربرد این معنا در حوزه معاملات معروف است «بیع غَرَر: معامله‌ای که ابهام و ریسک آن زیاد و وضعیت امور مورد معامله دچار ابهام باشد و احتمال ضرر کردن در آن جدی باشد») و «کرامت و ارج» (چنانکه «غُرّه ی هر چیزی به معنای آن بخش اررشمند آن است چنان غره هر ماه، سه شب اول ماه است یا غره اسب، سفیدی روی پیشانی او را گویند) (معجم المقاييس اللغة، ج‏۴، ص۳۸۰-۳۸۲)

برخی دیگر هم کوشیده‌اند همه معانی آن را به یک معنا بازگردانند؛ اما آن معنای واحد را چیز دیگری دانسته‌اند. مثلا راغب اصفهانی بر این باور است که: «غِرّه» غفلتی است که در حال بیداری برای انسان پیش می‌آید و اصل آن از «غُرّ» است که اثر ظاهر از هر چیزی است، مانند «غره اسب» (پیشانی سفید اسب) یا غِرار شمشیر (تیزی و برندگی آن) یا غَرّ لباس (محل تاخوردگی لباس که در اطو کردن مورد توجه است) و «غُره ماه» سه شب اول هر ماه؛ و «أغَرّ» شخص بزرگوار و کریم و زیبارو؛ و «غرور» هر چیزی از مال و جاه و شهوت و شیطان که انسان را به غفلت بیندازد چنانکه «غررتُ فلانا» یعنی او را به غفلت انداختم و به آنچه از او می‌خواستم دست یافتم (مفردات ألفاظ القرآن/۶۰۳-۶۰۴)

[۲] . این حدیث هم مضمونش مشابه است:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ بَكْرِ بْنِ‏ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ يَعْقُوبَ بْنِ مَطَرٍقَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْأَحْدَبُ الْجُنْدُ بِنَيْسَابُورَ قَالَ وَجَدْتُ فِي كِتَابِ أَبِي بِخَطِّهِ حَدَّثَنَا طَلْحَةُ بْنُ يَزِيدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ أَبِي مَعْمَرٍ السَّعْدَانِيِّ أَنَّ رَجُلًا أَتَى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي قَدْ شَكَكْتُ فِي كِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَلِ قَالَ لَهُ ع ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ وَ كَيْفَ شَكَكْتَ فِي كِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَلِ قَالَ لِأَنِّي وَجَدْتُ الْكِتَابَ يُكَذِّبُ بَعْضُهُ بَعْضاً فَكَيْفَ لَا أَشُكُّ فِيهِ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع إِنَّ كِتَابَ اللَّهِ لَيُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ لَا يُكَذِّبُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ لَكِنَّكَ لَمْ تُرْزَقْ عَقْلًا تَنْتَفِعُ بِهِ فَهَاتِ مَا شَكَكْتَ فِيهِ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ لَهُ الرَّجُلُ إِنِّي وَجَدْتُ اللَّهَ يَقُولُ «فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا» وَ قَالَ أَيْضاً «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ» وَ قَالَ «وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا» فَمَرَّةً يُخْبِرُ أَنَّهُ يَنْسَى وَ مَرَّةً يُخْبِرُ أَنَّهُ لَا يَنْسَى فَأَنَّى ذَلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِين‏ …

فَقَالَ عَلِيٌّ ع قُدُّوسٌ رَبُّنَا قُدُّوسٌ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عُلُوّاً كَبِيراً نَشْهَدُ أَنَّهُ هُوَ الدَّائِمُ الَّذِي لَا يَزُولُ وَ لَا نَشُكُّ فِيهِ وَ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ وَ أَنَّ الْكِتَابَ حَقٌّ وَ الرُّسُلَ حَقٌّ وَ أَنَّ الثَّوَابَ وَ الْعِقَابَ حَقٌّ فَإِنْ رُزِقْتَ زِيَادَةَ إِيمَانٍ أَوْ حُرِمْتَهُ فَإِنَّ ذَلِكَ بِيَدِ اللَّهِ إِنْ شَاءَ رَزَقَكَ وَ إِنْ شَاءَ حَرَمَكَ ذَلِكَ وَ لَكِنْ سَأُعَلِّمُكَ مَا شَكَكْتَ فِيهِ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنْ أَرَادَ اللَّهُ بِكَ خَيْراً أَعْلَمَكَ بِعِلْمِهِ وَ ثَبَّتَكَ وَ إِنْ يَكُنْ شَرّاً ضَلَلْتَ وَ هَلَكْتَ أَمَّا قَوْلُهُ «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ» إِنَّمَا يَعْنِي نَسُوا اللَّهَ فِي دَارِ الدُّنْيَا لَمْ يَعْمَلُوا بِطَاعَتِهِ فَنَسِيَهُمْ فِي الْآخِرَةِ أَيْ لَمْ يَجْعَلْ لَهُمْ فِي ثَوَابِهِ شَيْئاً فَصَارُوا مَنْسِيِّينَ مِنَ الْخَيْرِ وَ كَذَلِكَ تَفْسِيرُ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا» يَعْنِي بِالنِّسْيَانِ أَنَّهُ لَمْ يُثِبْهُمْ كَمَا يُثِيبُ أَوْلِيَاءَهُ الَّذِينَ كَانُوا فِي دَارِ الدُّنْيَا مُطِيعِينَ ذَاكِرِينَ حِينَ‏ آمَنُوا بِهِ وَ بِرُسُلِهِ وَ خَافُوهُ بِالْغَيْبِ وَ أَمَّا قَوْلُهُ « ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا» فَإِنَّ رَبَّنَا تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عُلُوّاً كَبِيراً لَيْسَ بِالَّذِي يَنْسَى وَ لَا يَغْفُلُ بَلْ هُوَ الْحَفِيظُ الْعَلِيمُ وَ قَدْ يَقُولُ الْعَرَبُ فِي بَابِ النِّسْيَانِ قَدْ نَسِيَنَا فُلَانٌ فَلَا يَذْكُرُنَا أَيْ إِنَّهُ لَا يَأْمُرُ لَنَا بِخَيْرٍ وَ لَا يَذْكُرُنَا بِهِ فَهَلْ فَهِمْتَ مَا ذَكَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ

قَالَ نَعَمْ فَرَّجْتَ عَنِّي فَرَّجَ اللَّهُ عَنْكَ وَ حَلَلْتَ عَنِّي عُقْدَةً فَعَظَّمَ اللَّهُ أَجْرَك‏…

التوحيد (للصدوق)، ص۲۵۵ و ۲۶۰

[۳] . درباره این آیه، روایت زیر هم قابل توجه است:

جابر بن یزید جعفی از یکی از دیدارهایش با امام سجاد ع که از فشارهای بنی‌امیه بر شیعیان و بی‌اعتنایی مردم به اهل بیت پیامبر ص گلایه می‌کند، امام ایشان را دلداری می‌دهند و از جمله اینکه زلزله‌ای بر مردم نازل می‌شود که آنها را دست به دامان امام سجاد ع می‌کند و در فرازی از این روایت آمده است:

سپس امام – که صلوات خداوند بر او باد- این آیه را تلاوت کرد «پس، امروز آنها را فراموش می‌کنیم همان گونه که این دیدار امروزشان را فراموش کردند و روال‌شان بر این بود که [فقط] آیات و نشانه‌های ما را انکار کنند.» و به خدا سوگند این از «آیات و نشانه‌های ما» بود؛ و این یکی از آنها بود؛ و به خدا سوگند این همان ولایت ماست.

العتیق فى فضائل اهل البيت‏ (للعلوي)، ص۱۲۵

قال جابر [بن يزيد الجعفي] فأتينا عليّ بن الحسين عليهما السّلام‏ … ثمّ تلا صلوات اللّه عليه: «فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا وَ ما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُون» و هي و اللّه آياتنا، و هذه أحدها و هي و اللّه ولايتنا.

[۴] . این حدیث هم در همان کتاب الزهد، ص۴۶ قابل توجه است:

حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: إِنَّ مَثَلَ الدُّنْيَا مَثَلُ الْحَيَّةِ مَسُّهَا لَيِّنٌ وَ فِي جَوْفِهَا السَّمُّ الْقَاتِلُ يَحْذَرُهَا الرَّجُلُ الْعَاقِلُ وَ يَهْوَى إِلَيْهَا الصِّبْيَانُ بِأَيْدِيهِم‏

بازدیدها: ۲۵

2 Replies to “۱۶۰) سوره أعراف (۷) آیه۵۱ الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا وَ ما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ”

  1. بازتاب: یک آیه در روز - ۱۰۹۵) فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى

  2. بازتاب: ۱۱۲۰) يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيهِ | یک آیه در روز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*