ترجمه
و به سخن پاک هدایت شدند و به راه [خداوند] ستوده هدایت شدند.
نکات ترجمهای و نحوی
«الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ»
کلمه «طیّب» به هر چیز گوارا و لذتبخش و مطلوبی دارد که پاک و طاهر باشد و هیچگونه آلودگی ظاهری و باطنی نداشته باشد و درباره این کلمه در جلسه ۱۲۸ توضیح داده شد. http://yekaye.ir/an-nahl-016-97/
«مِن»، در اینجا «من» بیانیه است؛ یعنی بیان میکند آن امر طیب چه چیزی است: طیب از جنس سخن؛ در واقع، «الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ» به معنای «الْقَوْلُ الطَّيِّبُ: سخنِ طیّب» میباشد.
«صِراطِ الْحَميدِ»
توجه شود که چون «الـ» فقط روی «حمید» آمده و نه روی «صراط»، لذا این ترکیب، ترکیب اضافی (مضاف و مضاف الیه) است، نه ترکیب وصفی؛ به تعبیر دیگر، «حمید» (پسندیده) وصف برای «صراط» نیست؛ بلکه سخن درباره صراطِ کسی است که او حمید است.
«حمید» صفت مشبهه از ماده «حمد» است که اگرچه غالبا آن را در معنای مفعولی (محمود، ستوده شده، کسی که مورد حمد قرار گرفته) دانستهاند (مثلا: الطراز الأول، ج۵، ص۳۲۹) ولی برخی احتمال این را که گاه در معنای اسم فاعل (حامد: ستاینده، حمد کننده) منتفی ندانستهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۵۶)
درباره «حمد» که به معنای سپاس و ستایشی است که از روی حکمت باشد، در جلسه ۳۶ (http://yekaye.ir/fateha-alketab-1-2/ )، و درباره تفاوتش با «شکر» در جلسه ۱۶۳ (http://yekaye.ir/al-isra-017-019/ ) توضیح داده شد.
حدیث
۱) ضریس کناسی (از اصحاب امام صادق ع) درباره این آیه قرآن که: «و به سخن پاک هدایت شدند و به راه [خداوند] ستوده هدایت شدند.» از ایشان سوال میکنند؛ حضرت میفرمایند:
این، به خدا سوگند، همان امری است که شما برآنید.
المحاسن، ج۱، ص۱۶۹
عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ حَنَانِ بْنِ أَبِي عَلِيٍّ عَنْ ضُرَيْسٍ الْكُنَاسِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ «وَ هُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى صِراطِ الْحَمِيدِ» فَقَالَ
هُوَ وَ اللَّهِ هَذَا الْأَمْرُ الَّذِي أَنْتُمْ عَلَيْه.[۱]
۲) از امام صادق ع از پدرانشان از رسول خدا ص روایت شده است:
وقتی [در معراج] مرا به آسمان بردند وارد بهشت شدم؛ در آنجا تپههایی سفید از مُشک دیدم، و در فرشتگانی را دیدم که بنایی میسازند، یک آجر از طلا و یک آجر از نقره، و گاه بازمیایستند؛ بدانها گفتم: چه میشود که گاه بنا میسازید و گاه بازمیایستید؟
گفتند: منتظریم تا نفقه [مخارج] به ما برسد.
گفتم: نفقه شما چیست؟
گفتند: سخن مومن که: «سُبْحَانَ اللَّهِ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ، وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَ اللَّهُ أَكْبَرُ»؛ وقتی میگوید بنا میسازیم و وقتی ساکت میشود و بازمیایستد، بازمیایستیم.
الأمالي (للطوسي)، ص۴۷۴
أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ بْنِ زِيَادٍ الْكُوفِيُّ بِبَغْدَادَ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي، قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سَالِمٍ الْفَرَّاءُ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ آبَائِهِ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ)، عَنْ عَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، قَالَ:
لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ دَخَلْتُ الْجَنَّةَ، فَرَأَيْتُ فِيهَا قِيعَاناً يَقَقاً مِنْ مِسْكٍ، وَ رَأَيْتُ فِيهَا مَلَائِكَةً يَبْنُونَ لَبِنَةً مِنْ ذَهَبٍ وَ لَبِنَةً مِنْ فِضَّةٍ، وَ رُبَّمَا أَمْسَكُوا، فَقُلْتُ لَهُمْ: مَا لَكُمْ رُبَّمَا بَنَيْتُمْ وَ رُبَّمَا أَمْسَكْتُمْ قَالُوا: حَتَّى تَأْتِيَنَا النَّفَقَةُ. قُلْتُ: وَ مَا نَفَقَتُكُمْ قَالُوا: قَوْلُ الْمُؤْمِنِ” سُبْحَانَ [اللَّهِ]، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ، وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَ اللَّهُ أَكْبَرُ” فَإِذَا قَالَهُنَّ بَنَيْنَا، وَ إِذَا سَكَتَ وَ أَمْسَكَ أَمْسَكْنَا.[۲]
۳) از ابنمسعود روایت شده است که رسول خدا ص فرمود: هیچکس از خداوند عز و جل غیورتر نیست، و این بدان سبب است که خداوند فحشاء را حرام کرد؛ و هیچکس از خداوند بیشتر «مدح» را دوست ندارد، واین بدان سبب است که خود را مدح کرد؛ و هیچکس بیش از خداوند «عذر» [داشتن] را دوست ندارد؛ و این بدان سبب است که عذر را بر بندگان تمام کرد؛ و هیچکس بیش از خداوند «حمد» را دوست ندارد، و بدین سبب است که خود را «حمد» گفت.
المعجم الکبیر (للطبرانی) ج۱۰، ص۱۷۷؛ مجمع البيان، ج۷، ص۱۲۵ [۳]
حَدَّثَنَا عَبْدَانُ بْنُ أَحْمَدَ، وَالْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْمَرِيُّ، قَالَا: ثنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ حَمَّادِ بْنِ نُمَيْرٍ، ثنا حُصَيْنُ بْنُ نُمَيْرٍ، عَنْ حُصَيْنٍ، عَنْ مُرَّةَ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مَسْعُودٍ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَا أَحَدٌ أَغْيَرَ مِنَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ؛ وَذَلِكَ لِأَنَّهُ حَرَّمَ الْفَوَاحِشَ، وَمَا أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَيْهِ الْمِدْحَةُ مِنَ اللهِ؛ وَذَلِكَ لِأَنَّهُ مَدَحَ نَفْسَهُ، وَلَا أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَيْهِ الْعُذْرُ مِنَ اللهِ؛ وَذَلِكَ أَنَّهُ اعْتَذَرَ إِلَى خَلْقِهِ، وَلَا أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَيْهِ الْحَمْدُ مِنَ اللهِ؛ وَذَلِكَ أَنَّهُ حَمِدَ نَفْسَهُ».
۴) از امام کاظم ع روایت شده است: همانا درجات بهشت به اندازه آیات قرآن است، گفته میشود بخوان و بالا رو! پس میخواند سپس ارتقا مییابد.
الكافي، ج۲، ص۶۰۶
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ حَفْصٍ قَالَ: سَمِعْتُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع يَقُولُ …[۴]
إِنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ عَلَى قَدْرِ آيَاتِ الْقُرْآنِ يُقَالُ لَهُ اقْرَأْ وَ ارْقَ فَيَقْرَأُ ثُمَّ يَرْقَى …[۵]
تدبر
۱) «وَ هُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى صِراطِ الْحَميدِ»
در آیات قبل از نعمتهای ظاهری بهشت سخن گفت و در این آیه از نعمتهای معنوی؛
این جمله را هم علت بهشتی شدن بهشتیان میتوان قلمداد کرد و هم ثمره آن.
یعنی چرا بهشتیان بهشتی شدند؟ چون به سخن مناسب و به راه خدا رهنمون شدند؛
یا: نتیجه بهشتی شدن چیست؟ اینکه آنان به سخنی پاک و راه خدایی که ستودنی است، هدایت شدند.
۲) «وَ هُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى صِراطِ الْحَميدِ»
وقتی بیان میشود «به «الف» هدایت شدند» و بعدا بیان میشود که «به «ب» هدایت شدند» معنایش این است که یا الف همان ب است؛ و یا الف و ب در طول همدیگر قرار دارند به نحوی که رفتن به سمت یکی،مستلزم حرکت به سمت دیگری هم هست. صراط الحمید، یعنی راه کسی که ستوده است؛ یعنی راه خدا؛ اما «طیب من القول » (پاکیای از جنس سخن؛ سخنی پاک) چیست؟ و هدایت شدن به آن یعنی چه؟
مطالب متعددی مطرح شده، که با توجه به قاعده «امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا» چهبسا همه آنها مد نظر بوده باشد:
الف. منظور جایگاهی در بهشت است که سراسر با تحیات و خوشامدگویی خدا و فرشتگان مواجه میشوند (مجمعالبیان، ج۷، ص۱۲۵)
ب. منظور همان قرآن است[۶]؛ چنانکه در روایات داریم مراتب بهشت بر اساس آیات قرآن است (حدیث۴)
ج. منظور اعتقادات صحیحی است که باید شنید و بدانها ایمان آورد (حدیث۱)
د. منظور، ذکر خدا مانند لا اله الا الله و الله اکبر و … است[۷] که انسان با مداومت بر آن، دائما خود را در محضر خدا مییابد و در راه خدا قرار میگیرد. (حدیث۲)
ه. منظور «ذکر خداست، از این جهت که انسان با رسیدن به ذکر خدا به آرامش میرسد (رعد/۲۸)[۸]
و. منظور از «هدایت به گفتار پاک» میسر کردن آن برای ایشان است یعنی به موقعیتی میرسند که جز سخن پاک از آنان سر نمیزند. (المیزان، ج۱۴، ص۳۶۲)
ز. منظور همان است که خداوند در یک کلام جمع کرد و فرمود: ««دَعْواهُمْ فِيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ: دعای (خطاب کردن، خواندن، درخواست) در آنجا «سبحانک اللهم» است و تحیتگوییشان در آنجا «سلام» است، و دعای (خطاب کردن، خواندن، درخواست) دیگرشان «الحمد لله رب العالمین» است.» (يونس/۱۰» (المیزان، ج۱۴، ص۳۶۲)
ز. منظور هر سخنی است که از آن لذت ببرند و جانشان به پاکی و طهارتی برسد.[۹]
ح. منظور هر سخن صحیحی است که انسان را به حق و حقیقت برساند، از این جهت که هدایت انسان بشدت با سخن و کلام گره خورده است.
ط. …
نکته تخصصی انسانشناسی
قبلا تاکید شد که «زبان» مولفه بسیار مهمی در تمایز انسان از سایر موجودات است (جلسه ۲۲۱، بویژه تدبر۳ http://yekaye.ir/baqare-2-31/ ) و این آیه را نیز می توان مویدی دیگر بر آن مدعا به حساب آورد.
در این آیه هدایت نهایی انسان را هدایت شدن به سخن پاک معرفی کرده است؛ شاید اشاره دارد که زبان که چنان ظرفیت عظیمی را در انسان ایجاد میکرد، اگر از آلودگیها مصون بماند، هدایت انسان به نهایت خود رسیده است.
اگر از تاثیر شگرف «زبان» در تکوین و تمایز فرهنگها – که امروزه از دلمشغولیهای زبانشناسان، جامعهشناسان، مردمشناسان، و متخصصان ارتباطات و … است – مطلع باشیم، میتوان تاحدودی به عمق این آیه پی برد.
جای تعجب دارد که بحثهای انسانشناسی در ادبیات اسلامی، کمتر به نقش زبان در هویت و کمال انسان پرداختهاند؛ با اینکه در قرآن کریم ارتباط بسیار شدیدی بین «وجود خاص انسان» با مساله «زبان» (بیان، قلم، اسم، نطق، کلمه و …) مشاهده میشود: مثلا:
الرَّحْمنُ ؛ عَلَّمَ الْقُرْآنَ؛ خَلَقَ الْإِنْسانَ؛ عَلَّمَهُ الْبَيانَ. (الرحمن/۱-۴)
خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ؛ اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ؛ الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ؛ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ (علق/۲-۵)
وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً … إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ؛ وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها …قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِم (بقره/۳۰-۳۳)
فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ (ذاریات/۲۳)
فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْه (بقره/۳۷)
لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيامَة (بقره/۱۷۴)
۳) «هُدُوا إِلى صِراطِ الْحَميدِ»
مگر بهشت منزلگاه نهایی نیست؟ پس چرا از هدایت آنها به «صراط» خدای حمید، سخن گفت؟
الف. میتواند این جمله در مقام بیان علت باشد، نه نتیجه (تدبر۱)؛ یعنی هدایت به صراط حمید، علت بهشتی شدنشان است؛ و در واقع، اشاره است به وضعیت آنها در قیامت و پیش از ورود در بهشت، که چگونه آنها بر پل صراط قرار دارند و اندکی از آن نمیلغزند.
ب. شاید بدین جهت که رسیدن به خدا، حرکتی نیست که انتها داشته باشد؛ پس ما حتی در بهشت هم در صراطیم. البته نه صراطی که بخواهیم با عمل جدید، به وضعیت جدید برسیم که چنین چیزی در آن عالم بیمعناست.
ج. …
۴) «هُدُوا إِلى صِراطِ الْحَميدِ»
بهشتیان به صراط خدایی که حمید است، هدایت شدند. چرا خدا را با عنوان «حمید» یاد کرد؟
الف. میخواهد اشاره کند به اینکه به موقعیتی میرسند که از آنها جز کاری که ستودنی (محمود) است، سر نمیزند (المیزان، ج۱۴، ص۳۶۲)
ب. میخواهد اشاره کند به نهایتی که از هر جهت مورد ستایش است (حدیث۳) یعنی این راه، راهی است که آنها را به سوی خدا میبرد؛ خدایی که سراسر شایسته حمد است؛ پس کسی هم که به سوی او برود، خود را در موقعیتی قرار میدهد که از هر جهت شایسته ستایش میگردد.
ج. …
جمعبندی آیات ۱-۲۴ سوره حج
این آیات از هشدار انسان به برپایی قطعی قیامت آغاز شد و نحوه خلقت انسان را دلیلی قاطع بر وجود رستاخیز معرفی کرد. بدین ترتیب، با نیمنگاهی به «خلقت انسان»، افق هدف و غایتی را که برای انسان میتواند مطرح شود، پیش کشید، و تاکید کرد که وقوع قیامت و خروج انسانها از قبرها، مطلبی غیر قابل تردید است؛ و لذا در هر تحلیلی از انسان باید کاملا جدی گرفته شود؛
بدین ترتیب، بر اساس راهی که انسانها باید برای رسیدن به این هدف بپیمایند، گونهشناسیهای متعددی از انسانها ارائه نمود:
یکی دستهبندی انسانها بود بر اساس موضعگیری فردی انسانها؛ که از این جهت در چهار دسته قرار گرفتند: «گمراه شده، گمراهکننده (که هر دویشان در اینکه بدون علم درباره خدا بحث میکنند، مشترک بودند)، دیندار سطحیای که در دنیا و آخرت زیانکار است، و مومن حقیقیای که اهل عمل صالح است»؛ و در پایان هر دسته، وضعیت نهایی آنها را برشمرد؛ اولی به «عذاب سعیر» (شعلهور) میرسد؛ دومی به «عذاب حریق» (سوزان)، سومی به «خسران مبین» (ضرر آشکار)؛ ولی آخری را خدا در بهشتهای آنچنانی وارد میسازد.
سپس هشداری داد که کسی که گمان کند جز خدا یاوری دارد، هر کاری میخواهد بکند، بکند؛ اما خواهد دید که هیچ سودی برایش ندارد؛ و همه چیز به دست خداوند است.
دوم دستهبندیای بود بر اساس آنچه فرهنگهای مختلف، وضعیت انسانها را رقم میزند، با توجه به اینکه مهمترین عامل فرهنگی-هویتی در دستهبندی انسانها، دینی است که انسانها خود را در چارچوب آن بازشناسی میکنند. بدین ترتیب، از مومنان، یهودیان، صابئیان، مسیحیان، و مشرکان سخن گفته شد؛ و اینکه خداوند همه اینها را به دقت در قیامت از هم جدا میکند و عدل را در مورد همه پیاده میسازد؛ و در واقع، معیار خوب و بد بودن و سودمندی یا زیانکاری پیروان این ادیان، وضعیتی است که در قیامت بدان خواهند رسید.
سوم دستهبندیای بود بر اساس سجده کردن و تسلیم بودن موجودات عالم در قبال خداوند متعال. ابتدا فرمود همه موجودات سجده میکنند؛ سپس در مورد انسانها فرمود که بسیاری سجده میکنند و بسیاری به عذاب میرسند.
در گام نهایی همه دستهبندیهای انسانها را در دو گروه متخاصم قرار داد که موضوع نزاعشان پروردگارشان است؛ سپس عاقبت این دو گروه در جهنم و در بهشت را شرح داد.
ثمره تخصصی انسانشناسی
مهمترین مبنای دستهبندی انسانها، چه فردی و چه اجتماعی، موضعی است که در قبال غایت خود – و در واقع غایت عالم- در پیش میگیرند. برگرفتن این موضع، یا بدون علم است (گمراه شده و گمراه کننده) یا اگر اصل آن موضع، بنیان موجهی دارد، کسی که در آن موضع است، واقعا بر این بنیان تکیه نکرده و دینداریش صرفا شناسنامهای مانده است (دینداری که خدا را بر حرفی عبادت میکند)؛ و تنها کسی بر موضع حق است که هم علم و ایمانش معتبر باشد و هم اهل عمل بوده باشد. کسی که چنین شد، در میان دینهای گوناگون، دین حق را مییابد و بدان پایبند میماند و کاملا تسلیم خداوند میگردد؛ و از دشمنی دنیاطلبانی که عاقبتشان – و در نگاه عمیقتر، باطن کنونیشان- جهنم است، نیز هراسی ندارد؛ چرا که هم به قول طیب رهیافته، و هم صراط خداوندی که همه چیزش ستودنی است، در پیش گرفته است.
در واقع، مهمترین مبنا برای دستهبندی انسانها، چه به لحاظ فردی و چه به لحاظ جامعهشناختی، و مهمترین مبنا برای تصمیمگیری و اتخاذ یک موضع در زندگی، در پیش گرفتن افقی آخرتاندیشانه است؛ افقی که اگر خلقت انسان درست مورد توجه قرار گیرد، اندکی تردید در آن باقی نمیماند (بویژه به جلسه۳۱۰، تدبر۷؛ و تدبرهای جلسه ۳۱۲ توجه شود).
این یک پایه مهم در انسانشناسی اسلامی است که میتواند علوم انسانی اسلامی متفاوتی از علوم انسانی مدرن رقم بزند:
در تحلیل انسان، حتی در همین دنیا و کنشهای فردی و اجتماعیاش، وی را در افق واقعیت اخروی در نظر بگیرید؛ نه صرفا در روابط ظاهری دنیویاش.
توجه
انشاءالله در ادامه وارد سوره بلد میشویم که به نکته مهمی در انسانشناسی میپردازد و آن تنیده شدن رنج و سختی در زندگی انسان است.
[۱] . در این راستا سه حدیث زیر نیز قابل توجه است:
(۱) الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ تَعَالَى «وَ هُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى صِراطِ الْحَمِيدِ» قَالَ ذَاكَ حَمْزَةُ وَ جَعْفَرٌ وَ عُبَيْدَةُ وَ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ عَمَّارٌ هُدُوا إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع (الكافي، ج۱، ص۴۲۶؛ مناقب آل أبي طالب ع، ج۳، ص۹۶؛ تأويل الآيات الظاهرة، ص۳۳۰)
(۲) أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الصُّوفِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْحَافِظُ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ يَحْيَى بْنِ أَحْمَدَ قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْفَضْلِ قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ الْحُسَيْنِ الْكُوفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَزِيدَ مَوْلَى أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى قَوْلِهِ صِراطِ الْحَمِيدِ قَالَ: ذَلِكَ عَلِيٌّ وَ حَمْزَةُ وَ عُبَيْدَةُ بْنُ الْحَارِثِ وَ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ، وَ الْمِقْدَادُ. (شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج۱، ص۵۱۵)
(۳) بِالْإِسْنَادِ- يَرْفَعُهُ- إِلَى صَعْصَعَةَ بْنِ صُوحَانَ، قَالَ: أَمْطَرَتِ الْمَدِينَةُ مَطَراً شَدِيداً، ثُمَّ ضَجَّتِ النَّاسُ، فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ إِلَى الصَّحْرَاءِ وَ مَعَهُ أَبُو بَكْرٍ، فَلَمَّا خَرَجُوا فَإِذَا هُمْ بِعَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ مُقْبِلٌ فَلَمَّا رَآهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ. قَالَ: مَرْحَباً بِالْحَبِيبِ الْقَرِيبِ، ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ وَ هُدُوا إِلى صِراطِ الْحَمِيدِ أَنْتَ يَا عَلِيُّ، مِنْهُمْ ثُمَّ مَدَّ يَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ، وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى الْهَوَاءِ، وَ إِذَا بِرُمَّانَةٍ تَهْوِي إِلَيْهِ مِنَ السَّمَاءِ أَشَدَّ بَيَاضاً مِنَ الثَّلْجِ، وَ أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ، وَ أَعْظَمَ رَائِحَةً مِنَ الْمِسْكِ، فَأَخَذَهَا رَسُولُ اللَّهِ فَمَصَّهَا حَتَّى رَوِيَ، وَ نَاوَلَهَا عَلِيّاً فَمَصَّهَا حَتَّى رَوِيَ، ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ وَ قَالَ: لَوْ لَا أَنَّ طَعَامَ الْجَنَّةِ لَا يَأْكُلُهُ إِلَّا نَبِيٌّ أَوْ وَصِيُّ نَبِيٍّ، لَكُنَّا أَطْعَمْنَاكَ مِنْهَا، فَإِنَّ طَعَامَ الْجَنَّةِ لَا يَأْكُلُهُ فِي الدُّنْيَا إِلَّا نَبِيٌّ أَوْ وَصِيُّ نَبِيٍ. (الروضة في فضائل أميرالمؤمنين (لابن شاذان القمي)، ص۲۰۹؛ البته در الفضائل (لابن شاذان القمي)، ص۱۶۷ این حدیث مربوط به آیه « وَ يَهْدِي إِلى صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ» دانسته شده است)
[۲] . این حدیث هم برای درک فهم عرفی آن زمان از قول طبی قابل توجه است:
قَادِمٌ الْكُوفِيُّ الْهَمْدَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْأَعْمَشُ عَنِ الْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ قَالَ [قَالَ] عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسٍ:
قُلْتُ لِأُمِّ سَلَمَةَ إِنَّكِ تُكْثِرِينَ مِنَ الْقَوْلِ الطَّيِّبِ فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ دُونَ نِسَاءِ النَّبِيِّ فَهَلْ سَمِعْتِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ مَا لَمْ يَسْمَعْهُ غَيْرُكِ؟
فَقَالَتْ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ إِنَّ مَا سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي عَلِيٍّ ع فَهُوَ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ أَصِفَهُ وَ لَكِنِّي أُخْبِرُكَ مِنْ ذَلِكَ بِمَا يَكْفِيكَ وَ يَشْفِيكَ. سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ فِي عَلِيٍّ قَبْلَ مَوْتِهِ بِجُمْعَةٍ فَإِنْ زَادَ عَلَى جُمْعَةٍ لَمْ يَزِدْ عَلَى عَشَرَةِ أَيَّامٍ وَ هُوَ فِي بَيْتِي قَبْلَ أَنْ يَتَحَوَّلَ إِلَى بَيْتِ عَائِشَةَ وَ قَبْلَ أَنْ يَنْقَطِعَ عَنْ نِسَائِهِ فَدَخَلَ عَلِيٌّ ع فِي بَيْتِي فَسَلَّمَ مُخْتَفِياً تَوْقِيراً لِرَسُولِ اللَّهِ ص فَرَدَّ رَسُولُ اللَّهِ ص مُعْلِناً كَالْمَسْرُورِ بِأَخِيهِ الْمُحِببِ إِلَيْهِ ثُمَّ قَبَضَ عَلَى يَدِهِ فَقَالَ: أَنْتَ عَلِيٌّ؟! فَقَالَ نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ أَنْتَ يَا عَلِيُّ أَخِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ بَكَى رَسُولُ اللَّهِ ص فَبَكَى عَلِيٌّ ع لِبُكَاءِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ يَدُهُ فِي يَدِهِ وَ عَلِيٌّ لَا يَرْفَعُ طَرْفَهُ إِلَيْهِ تَعْظِيماً لَهُ. قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِلَى مَنْ تَكِلُنَا وَ مَنْ تُوصِي بِنَا؟
فَقَالَ أَكِلُكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ الَّذِي دَعَوْتُكُمْ إِلَيْهِ وَ أُوصِي بِكُمْ إِلَى هَذَا. يَا أُمَّ سَلَمَةَ هَذَا الْوَصِيُّ فِي الْأَمْوَاتِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي وَ الْخَلِيفَةُ عَلَى الْأَحْيَاءِ مِنْ أُمَّتِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ هُوَ قَرِينِي فِي الْجَنَّةِ كَمَا أَنَّهُ أَخِي فِي الدُّنْيَا وَ هُوَ مَعِي فِي الرَّفِيعِ الْأَعْلَى. فَاسْمَعِي يَا أُمَّ سَلَمَةَ قَوْلِي وَ احْفَظِي وَصِيَّتِي وَ اشْهَدِي وَ أَبْلِغِي هَذَا عَلِيٌّ أَخِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ خُلِطَ لَحْمُهُ بِلَحْمِي وَ دَمُهُ بِدَمِي مِنِّي ابْنَتِي فَاطِمَةُ وَ مِنْهُ وَلَدَايَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ. يَا أُمَّ سَلَمَةَ عَلِيٌّ سَيِّدُ كُلِّ مُسْلِمٍ إِذْ كَانَ أَوَّلُهُمْ إِسْلَاماً وَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ إِذْ كَانَ أَقْدَمُهُمْ إِيمَاناً. يَا أُمَّ سَلَمَةَ عَلِيٌّ مَعْدِنُ كُلِّ عِلْمٍ وَ مُبَرَّأٌ مِنَ الشِّرْكِ مُذْ كَانَ. يَا أُمَّ سَلَمَةَ قَالَ لِي جَبْرَئِيلُ يَوْمَ عَرَفَةَ بِعَرَفَاتٍ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَاهَى بِكُمْ فِي هَذَا الْيَوْمِ فَغَفَرَ لَكُمْ عَامَّةً وَ بَاهَى بِعَلِيٍّ فَغَفَرَ لَهُ خَاصَّةً وَ عَامَّةً. يَا أُمَّ سَلَمَةَ هَذَا عَلِيٌّ إِمَامُكُمْ فَاقْتَدُوا بِهِ وَ أَحِبُّوهُ وَ إِذَا أَمَرَكُمْ فَأَطِيعُوهُ وَ أَحِبُّوهُ بَعْدِي لِحُبِّي لَهُ وَ أَكْرِمُوهُ لِكَرَامَتِي إِيَّاهُ. مَا قُلْتُ لَكُمْ هَذَا مِنْ قِبَلِي وَ لَكِنَّنِي أُمِرْتُ أَنْ أَقُولَهُ.
ثُمَّ قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ يَكْفِيكَ هَذَا يَا ابْنَ عَبَّاسٍ وَ إِلَّا وَ اللَّهِ زِدْتُكَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَقُلْتُ بَلْ يَكْفِينِي. (التحصين لأسرار ما زاد من كتاب اليقين، ص۶۲۸)
[۳] مرحوم طبرسی در آیه محل بحث، ذیل عبارت «صراط الحمید» عبارتی میفرماید که فقط عبارت پایانی را دارد: عن الحسن أي الطالب منهم أن يحمدوه؛ وَ روي عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ: مَا أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَيْهِ الْحَمْدُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ ذِكْرُه؛ و به نظر میرسد این حدیث از حسن بصری باشد به نقلی که در تفسير كتاب الله العزيز (هود بن محکم هواری، قرن۳، ج۱، ص۴۶۲) نقل شده است: ذكروا عن الحسن قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم: إنّه ليس أحد أحبّ إليه الحمد من اللّه، و لا أكثر معاذير من اللّه. (أى أنّه قطع العذر الذي بينه و بين خلقه حتّى لا يجدوا عذرا)
[۴] . عبارت حذف شده چنین است:
لِرَجُلٍ أَ تُحِبُّ الْبَقَاءَ فِي الدُّنْيَا فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ وَ لِمَ قَالَ لِقِرَاءَةِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فَسَكَتَ عَنْهُ فَقَالَ لَهُ بَعْدَ سَاعَةٍ يَا حَفْصُ مَنْ مَاتَ مِنْ أَوْلِيَائِنَا وَ شِيعَتِنَا وَ لَمْ يُحْسِنِ الْقُرْآنَ عُلِّمَ فِي قَبْرِهِ لِيَرْفَعَ اللَّهُ بِهِ مِنْ دَرَجَتِهِ فـ
[۵] . ادامه روایت چنین است:
قَالَ حَفْصٌ فَمَا رَأَيْتُ أَحَداً أَشَدَّ خَوْفاً عَلَى نَفْسِهِ مِنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع وَ لَا أَرْجَى النَّاسِ مِنْهُ وَ كَانَتْ قِرَاءَتُهُ حُزْناً فَإِذَا قَرَأَ فَكَأَنَّهُ يُخَاطِبُ إِنْسَاناً.
[۶] . دیدگاه سدی، به نقل از مجمعالبیان، ج۷، ص۱۲۵
[۷] . قيل معناه أرشدوا إلى شهادة أن لا إله إلا الله و الحمد لله عن ابن عباس و زاد ابن زيد و الله أكبر (مجمعالبیان، ج۷، ص۱۲۵)
[۸] . قيل إلى ذكر الله فهم به يتنعمون (مجمعالبیان، ج۷، ص۱۲۵)
[۹] . قيل إلى القول الذي يتلذونه و يشتهونه و تطيب به نفوسهم (مجمعالبیان، ج۷، ص۱۲۵)
بازدیدها: ۱۲۲