۱۱۵۷) وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ

۲۴ شوال ۱۴۴۶

ترجمه

و سوگند به زمینِ دارای شکاف؛

اختلاف قرائت

در اغلب قراءات مشهور به همین صورت مجرور «وَ الْأَرْضِ ذاتِ» قرائت شده است؛ که در این صورت خود کلمه «آسمان» محل مورد سوگند واقع شده است و «ذاتِ الصدع» صفت آن است.

اما در برخی قراءات غیرمشهور به صورت مرفوع «وَ الْأَرْضُ ذاتُ» قرائت شده است که در این صورت «آسمان» مبتدا و «ذاتُ الصدع» خبر آن می‌باشد؛ و برخی کل جمله را محل سوگند دانسته‌اند (اعراب القراءات الشواذ، ج۲، ص۶۹۹[۱]؛ معجم القراءات، ج۱۰ ، ص۳۸۱[۲]).

این قراءت از امام صادق ع هم روایت شده است و البته قرائت این آیه به همان صورت مشهور هم از ایشان روایت شده است که در قسمت احادیث خواهد آمد (کتاب القراءات، ص۱۷۶-۱۷۷).

همچنین در قرائتی غیرمشهور، حرف «ض»‌در «‌ذ» ادغام شده و به صورت «وَ الْأَرْض ذّات» قرائت شده است.

نکات ادبی

الْأَرْضِ

قبلا بیان شد که ماده «أرض» در زبان عربی در معانی متعددی به کار رفته است که برخی اینها را به سه معنا برمی‌گردانند که دوتای آنها در قرآن کریم به کار نرفته است (یکی در معنای زکام و سرماخوردگی؛ دیگری در معنای «رعشه و تزلزل»). اما معنایی که با آن سر و کار داریم به هر چیزی که در موقعیت پست و پایین قرار گرفته، نقطه مقابل سماء و عُلُو باشد.

برخی معتقدند که اصل معنای آن، همین کره زمین در مقابل آسمان بوده و به تَبَعِ آن بر هر چیز پست و پایینی در مقابل بالا اطلاق شده؛ و برخی هم توضیح داده‌اند که هرگاه این کلمه در کنار «سماء» قرار بگیرد کاملا بر همین معنای مقابل «سماء» به کار می‌رود و شامل جمیع موجودات زمینی هم می‌شود؛ اما وقتی که به صورت مطلق به کار می‌رود (وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا فِيها رَواسِيَ، حجر/۱۹؛ أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً، مرسلات/۲۵) غالبا خود کره زمین مورد نظر است؛ هرچند که گاه به قسمت و منطقه معینی از زمین هم اطلاق می‌شود (يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ، مائده/۲۱؛ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ‏، لقمان/۳۴).

البته برخی هم بر این باورند که اصل این ماده دلالت دارد بر جرم متراکمی که درونش با امر لطیفی پر شده که اشیاء به آن و بر آن قائم‌اند؛ یعنی فقط دلالت بر پایین بودن، و اینکه چیزی بر روی باشد ندارد؛ بلکه هم بر تراکم آن جرم و در عین حال اینکه درونش امر لطیفی باشد دلالت دارد، و هم بر اینکه اموری نه فقط بر روی آن‌اند، بلکه بدان قائم‌اند؛ چنانکه گیاهان، نه فقط روی زمین‌اند بلکه به زمین قائم‌اند؛ و یا به پاهای اسب، در مقایسه با قسمت بالای آن «قوائمه» گویند که فقط نسبت بالا و پایین نیست، بلکه قیام اسب هم بر آن است. همچنین اینکه این ماده بر یک امر متراکم و البته با درونی لطیف دلالت دارد نیز از بسیاری از کاربردهای این ماده قابل استنباط است؛ چنانکه به زمین نرم و طیب «أرض أریضة» گویند؛ ویا «إرَاض» به معنای بساط ضخیمی است که از پشم یا بز یا پشم شتر درست شده باشد و یا «تَأَرَّضَ النَّبْت‏» یعنی گیاهی که امکان برکندن آن از زمین وجود دارد.

این کلمه، مونث مجازی است (صفات آن مونث می‌شود مانند همین تعبیر «الأرض المیتة» (یس/۳۳) یا «الأرض المقدّسه» (مائده/۲۱) هرچند جمع آن، علاوه بر «أراضی» به صورت «أَرَضُون‏» و «أرَضین»‌ هم به کار رفته که تبیین آن معرکه آراء شده است.

به نظر می‌رسد که همین در مقابل «سماء» ‌بودن ظرفیتی را در این کلمه قرار داده که استعمال آن در قرآن لزوما منحصر به اشاره به زمین جسمانی نباشد؛ چنانکه حتی برخی در توضیح آیه «اللَّهُ الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ» (طلاق/۱۲) و نیز روایاتی که از هفت زمین در قبال هفت آسمان سخن می‌گوید این احتمال را مطرح کرده‌اند که مقصود از هر زمینی، آسمانِ تحت آسمان بالاتر است؛ و بدین ترتیب، هفت آسمان و یک زمین داریم که شش آسمانِ آن، هریک زمینی برای آسمان بالاتر از خود است.

در احادیث، این توسعه معنایی «أرض» جدی گرفته شده و تعابیر زمین دل، زمین جان و … – دست کم به طور استعاری – رایج است؛ و برخی روایات، برخی از تعابیر «أرض» در قرآن را بر همین معانی توسعه‌یافته نیز اطلاق کرده‌اند.

جلسه ۷۸۱ http://yekaye.ir/ya-seen-36-33/

الصَّدْعِ

قبلا بیان شد که ماده «صدع» در اصل به معنای شکاف برداشتن چیزی سفت و محکم است و به تعبیر دیگر، شقه کردنی است که چیزی سفت و محکم را از هم جدا کند و بشکافد، چنانکه خود کلمه «الصَّدْعِ» به شکافی که در اجسام صُلب (مانند شیشه و دیوار و …) حاصل آید گویند و به همین مناسبت به گیاهان هم گویند زیرا زمین را می‌شکافند و بیرون می‌آیند «وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ» (طارق/۱۲)؛ وباز به همین مناسبت به کسی که حق را کاملا آشکارا بیان کند می‌گویند: «صَدَع بالحقِّ» و آیه شریفه «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ» (حجر/۹۴) را نیز از همین باب دانسته‌اند و برخی این تعبیر را به معنای مطلبی را جدا و متمایز کردن و فیصله دادن دانسته‌اند.

«صُداع» به معنای سردرد را هم برگرفته از همین معنا می داند گویی از شدت درد شکافی در سر شخص ایجاد شده است.

وقتی این ماده به باب تفعل می‌رود (در حالت مضارع گاه حرف تا در صاد ادغام می‌شود و یتصدّع به صورت یَصَّدَّع درمی‌آید) به معنای قبول و پذیرش «صَدع» (جدایی و انشقاق و پراکنده شدن) باشد که مثلا برای متفرق شدن مردم تعبیر «تصدَّع القَوْمُ» به کار می‌رود: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ» (روم/۴۳) که اسم مفعول آن «متصدع» می‌شود: «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ» (حشر/۲۱) که می‌تواند به معنای قبول و پذیرش «صُداع» (سردرد) باشد که بر اساس قرائت مجاهد از آیه که به صورت «لا يُصَّدَّعُونَ عَنْها وَ لا يُنْزِفُونَ» (واقعه/۱۹) قرائت شده است.

وقتی به باب تفعیل می‌رود هم به معنای ایجاد «صُداع» (سردرد) در شخص است (که در زبان فارسی هم رایج شده که می گویند مصدع شما نمی‌شوم” یعنی سرتان را به درد نمی‌آورم) و هم به معنای متفرق کردن و پراکندن و در خصوص آیه: «لا يُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا يُنْزِفُونَ» (واقعه/۱۹) اغلب بر این باورند که به معنای این است که از آن شراب سردرد نمی گیرند؛ هرچند برخی هردو معنا را در اینجا نیز محتمل دانسته و گفته‌اند می‌تواند به این معنا باشد که از نوشیدن آن شراب سردرد نمی‌گیرند ویا اینکه از آن مجلس متفرق نمی‌شوند.

البته مرحوم مصطفوی بر این باورست که در تمام موارد فوق «تصدّع» و «تصدیع» به معنای انقطاع و تقطّع و جدا شدن و یا قطع کردن است؛ در آیه ۴۳ سوره روم به این معناست که آنان از جمیع تعلق‌هایشان و از هرگونه یاور و دوست و پشتیبانی جدا می شوند؛ در آیه ۱۹ سوره واقعه به این معناست که آنان هرگز از این نعمتها جدا نمی‌شوند و در آیه ۲۱ سوره حشر بدین معناست که از شدت اثر پذیرفتن و خشوع، کوه هم متقطّع (تکه‌تکه) می شود؛ و حتی بر این باورند که در آیه «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ» هم می‌فرماید نفس خویش را از جمیع تعلقات و آنچه ممکن است تو را از انجام ماموریتت به خود مشغول دارد منقطع کن.

جلسه ۹۸۶ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-19/

حدیث

ذیل آیه «ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا» (جلسه۱۱۱۲ https://yekaye.ir/ababsa-80-26/) دو حدیث درباره آفرینش زمین آمده است که با این آیه نیز کاملا تناسب دارد. اما احادیث دیگر:

۱) در ادامه حدیثی که از امام صادق ع ذیل آیه قبل (حدیث۱)‌روایت شد آمده است که ایشان درباره «وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ» فرمودند: یعنی دارای گیاه.

کتاب القراءات، ص۱۷۷

حدثنی محمد بن جمهور بإسناده عن أبی عبدالله علیه السلام قال:

«السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ»، قَالَ: ذَاتُ الْمَطَرِ؛ «وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ»‏ ذَاتِ النَّبَاتِ.

 

۲) در ادامه حدیثی که از امام صادق ع ذیل آیه قبل (حدیث۲) ‌روایت شد آمده است که راوی می‌گوید:

شنیدم که امام صادق ع این آیه را به صورت «وَ الْأَرْضُ ذاتُ الصَّدْعِ» [یعنی به صورت مرفوع؛ که ترجمه‌اش چنین می‌شود: سوگند به «اینکه زمین دارای شکاف است»] قرائت کردند.

عرض کردم ما این آیه را به صورت مجرور [= وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ: ‌سوگند به زمین دارای شکاف] قرائت می کنیم.

فرمودید: شما نمی‌دانید.

پی‌نوشت:

با توجه به آنچه در بحث اختلاف قراءات گذشت ظاهرا مقصود حضرت این است که این هم یکی از قراءات صحیح است که به علت عدم رواج گسترده آن، شما غالبا از آن بی‌اطلاع‌‌اید.

کتاب القراءات، ص۱۷۶

خلف عن [أبی] أیوب عن أبی بصیر قال: قرأ «وَ السَّماءُ ذاتُ الرَّجْعِ؛ وَ الْأَرْضُ ذاتُ الصَّدْعِ»[۳].

قلت: أنا نقرأها بالخفض.

قال: إنکم لاتدرون.

ابن سیف، عن أخیه عن أبیه عن داود بن فرقد: قال سمعت أباعبدالله علیه السلام مثله.

 

۳) روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:

سه نفر برای سیاحت در زمین از شهر خود بیرون رفتند. در غاری در کوهی مشول عبادت بودند که بناگاه صخره‌ای از بالای کوه پایین افتاد و در غار را مسدود کرد.

به همدیگر گفتند: بندگان خدا! خداوند شما را از این وضعیتی که بدان گرفتار آمده‌اید نجات نخواهد داد مگر اینکه با خداوند صداقت داشته باشید. هرکدامتان عملی که خالصانه انجام داده‌اید را پیش آورید چرا که اکنون به خاطر گناهانتان مبتلا شده‌اید.

یکی‌شان گفت: خدایا می‌دانی که من دنبال زنی بودم به خاطر زیبایی و جذابیتش و مال فراوانی هزینه کردم تا به وی دست یافتم. اما وقتی در موقعیتی قرار گرفتم که دیگر می‌خواستم با وی آن کاری که مرد بازن انجام می‌دهد انجام دهم به یاد آتش جهنم افتادم و برخاستم و از او جدا شدم. خدایا تو هم این صخره را از پیش ما بردار. پس شکافی برداشت که همه بدان شکاف نگاه کردند.

سپس دیگری گفت: خدایا می‌دانی که من برای کار در مزرعه‌ام عده‌ای را اجیر کردم با این شرط که به هریک نیم درهم بدهم. هنگامی که کارشان تمام شد اجرتشان را پرداخت کردم؛ اما یکی از آنها گفت من به اندازه دو نفر کار کرده‌ام و اجرتی جز یک درهم قبول ندارم و اجرتی که به او داده بودم را نگرفت. من هم با آن بذری تهیه کردم و کاشتم و خداوند روزی فراوانی از آن داد و صاحب نیم‌درهم آمد و آن را خواست و من هم به وی هیجده هزار دادم. اگر می‌دانی که من این کار را از ترس تو انجام دادم این صخره را از پیش روی ما بردار. پس چنان شکاف خورد که دیگر همدیگر را می‌دیدند.

سپس بعدی گفت: خدایا می‌دانی که یکبار پدر و مادرم خواب بودند و من یک لیوان شیر برایشان آوردم اما ترسیدم آن را زمین بگذارم مبادا ماری در آن زهری بریزد و دوست نداشتم که آنها از خواب بیدار کنم که مبادا اذیت شوند. بنابراین همچنان ایستادم تا اینکه آنها بیدار شدند و نوشیدند. خدایا، اگر می‌دانی که این کار را برای خشنودی تو انجام دادم، پس این صخره را از پیش ما بردار. سپس صخره به طور کامل شکافته شد و راه عبور آنها میسر گردید.

سپس پیامبر ص فرمود: کسی که با خداوند صداقت پیشه کند نجات می‌یابد.

المحاسن، ج‏۱، ص۲۵۳

عَنْهُ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ رَفَعَهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

خَرَجَ ثَلَاثُ نَفَرٍ يَسِيحُونَ فِي الْأَرْضِ فَبَيْنَا هُمْ يَعْبُدُونَ اللَّهَ فِي كَهْفٍ فِي قُلَّةِ جَبَلٍ حِينَ بَدَتْ صَخْرَةٌ مِنْ أَعْلَى الْجَبَلِ حَتَّى الْتَقَمَتْ بَابَ الْكَهْفِ.

فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضِ: عِبَادَ اللَّهِ وَ اللَّهِ مَا يُنْجِيكُمْ مِمَّا وَقَعْتُمْ إِلَّا أَنْ تَصْدُقُوا اللَّهَ فَهَلُمَّ مَا عَمِلْتُمْ لِلَّهِ خَالِصاً فَإِنَّمَا ابْتُلِيتُمْ بِالذُّنُوبِ.

فَقَالَ أَحَدُهُمْ: اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنِّي طَلَبْتُ امْرَأَةً لِحُسْنِهَا وَ جَمَالِهَا فَأَعْطَيْتُ فِيهَا مَالًا ضَخْماً حَتَّى إِذَا قَدَرْتُ عَلَيْهَا وَ جَلَسْتُ مِنْهَا مَجْلِسَ الرَّجُلِ مِنَ الْمَرْأَةِ ذَكَرْتُ النَّارَ فَقُمْتُ عَنْهَا فَرَقاً مِنْكَ. اللَّهُمَّ فَارْفَعْ عَنَّا هَذِهِ الصَّخْرَةَ. فَانْصَدَعَتْ حَتَّى نَظَرُوا إِلَى الصَّدْعِ.

ثُمَّ قَالَ الْآخَرُ: اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنِّي اسْتَأْجَرْتُ قَوْماً يَحْرُثُونَ كُلُّ رَجُلٍ مِنْهُمْ بِنِصْفِ دِرْهَمٍ فَلَمَّا فَرَغُوا أَعْطَيْتُهُمْ أُجُورَهُمْ فَقَالَ أَحَدُهُمْ قَدْ عَمِلْتُ عَمَلَ اثْنَيْنِ وَ اللَّهِ لَا آخُذُ إِلَّا دِرْهَماً وَاحِداً وَ تَرَكَ مَالَهُ عِنْدِي فَبَذَرْتُ بِذَلِكَ النِّصْفِ الدِّرْهَمِ فِي الْأَرْضِ فَأَخْرَجَ اللَّهُ مِنْ ذَلِكَ رِزْقاً وَ جَاءَ صَاحِبُ النِّصْفِ الدِّرْهَمِ فَأَرَادَهُ فَدَفَعْتُ إِلَيْهِ ثَمَانَ عَشْرَةَ أَلْفاً فَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّمَا فَعَلْتُهُ مَخَافَةً مِنْكَ فَارْفَعْ عَنَّا هَذِهِ الصَّخْرَةَ. قَالَ: فَانْفَرَجَتْ عَنْهُمْ حَتَّى نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ.

ثُمَّ إِنَّ الْآخَرَ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ أَبِي وَ أُمِّي كَانَا نَائِمَيْنِ فَأَتَيْتُهُمَا بِقَعْبٍ مِنْ لَبَنٍ فَخِفْتُ أَنْ إِضَعْهُ أَنْ تَمُجَّ فِيهِ هَامَّةٌ وَ كَرِهْتُ أَنْ أُوقِظَهُمَا مِنْ نَوْمِهِمَا فَيَشُقَّ ذَلِكَ عَلَيْهِمَا فَلَمْ أَزَلْ كَذَلِكَ حَتَّى اسْتَيْقَظَا وَ شَرِبَا اللَّهُمَّ فَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنِّي كُنْتُ فَعَلْتُ ذَلِكَ ابْتِغَاءَ وَجْهِكَ فَارْفَعْ عَنَّا هَذِهِ الصَّخْرَةَ. فَانْفَرَجَتْ لَهُمْ حَتَّى سَهُلَ لَهُمْ طَرِيقُهُمْ.

ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ ص: مَنْ صَدَقَ اللَّهَ نَجَا.

 

۴) از امام باقر ع روایت شده است که یکبار رسول الله ص از جبرئیل خواست که چگونگی هلاک شدن قوم صالح را برایش حکایت کند. تا بدینجای حکایت رسید که:

صالح بدانها گفت: هرچه می‌خواهید از من درخواست کنید.

گفتند: با ما کنار این کوه بیا. و کوهی نزدیک آنها بود. پس با صالح آنجا رفتند و گفتند: صالح! پروردگارت را بخوان تا برای ما در این ساعت شتری به رنگ سرخ متمایل به زرد و پشمالو که ده‌ماهه باردار می‌شود و بسیار بزرگ‌هیکل بیرون آورد.

صالح به آنها گفت: شما از من چیزی خواستید که برای من عظیم، و برای پروردگارم آسان است. پس صالح از خداوند متعال آن را درخواست کرد پس کوه چنان شکافته شد که وقتی صدایش را شنیدند کم مانده بود عقل از سرشان بپرد؛ سپس آن کوه به شدت لرزید، همانند زن در حال زایمان که درد وی را فراگرفته است. سپس در کمال شگفتی سر آن شتر از آن شکاف بیرون آمد و هنوز [بیرون آ«دن] گردنش تمام نشده بود که دهانش شروع به نشخوار کردن نمود؛ سپس بقیه بدنش بیرون آمد و صاف روی زمین ایستاد.

چون آن را دیدند گفتند: ای صالح، پروردگارت چه زود تو را اجابت کرد، از پروردگارت برای ما بخواه که بچه او را برای ما پدید آورد.

پس آن را از خداوند متعال خواست. پس [کوه] آن را هم بیرون انداخت و آن [بچه‌شتر] شروع به جست و خیز دور آن [ماده شتر] کرد. …

الكافي، ج‏۸، ص۱۸۵-۱۸۶

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:

قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص سَأَلَ جَبْرَئِيلَ ع كَيْفَ كَانَ مَهْلَكُ قَوْمِ صَالِحٍ ع؟

فَقَالَ:…[۴] فَقَالَ لَهُمْ صَالِحٌ ع: سَلُونِي مَا شِئْتُمْ.

فَقَالُوا: تَقَدَّمْ بِنَا إِلَى هَذَا الْجَبَلِ. وَ كَانَ الْجَبَلُ قَرِيباً مِنْهُمْ فَانْطَلَقَ مَعَهُمْ صَالِحٌ. فَلَمَّا انْتَهَوْا إِلَى الْجَبَلِ قَالُوا: يَا صَالِحُ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِنْ هَذَا الْجَبَلِ السَّاعَةَ نَاقَةً حَمْرَاءَ شَقْرَاءَ وَبْرَاءَ عُشَرَاءَ بَيْنَ جَنْبَيْهَا مِيلٌ.

فَقَالَ لَهُمْ صَالِحٌ: لَقَدْ سَأَلْتُمُونِي شَيْئاً يَعْظُمُ عَلَيَّ وَ يَهُونُ عَلَى رَبِّي جَلَّ وَ عَزَّ. قَالَ: فَسَأَلَ اللَّهَ تَعَالَى صَالِحٌ ذَلِكَ فَانْصَدَعَ الْجَبَلُ‏ صَدْعاً كَادَتْ تَطِيرُ مِنْهُ عُقُولُهُمْ لَمَّا سَمِعُوا ذَلِكَ. ثُمَّ اضْطَرَبَ ذَلِكَ الْجَبَلُ اضْطِرَاباً شَدِيداً كَالْمَرْأَةِ إِذَا أَخَذَهَا الْمَخَاضُ. ثُمَّ لَمْ يَفْجَأْهُمْ إِلَّا رَأْسُهَا قَدْ طَلَعَ عَلَيْهِمْ مِنْ ذَلِكَ الصَّدْعِ فَمَا اسْتُتِمَّتْ رَقَبَتُهَا حَتَّى اجْتَرَّتْ‏. ثُمَّ خَرَجَ سَائِرُ جَسَدِهَا ثُمَّ اسْتَوَتْ قَائِمَةً عَلَى الْأَرْضِ.

فَلَمَّا رَأَوْا ذَلِكَ قَالُوا: يَا صَالِحُ مَا أَسْرَعَ مَا أَجَابَكَ رَبُّكَ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا فَصِيلَهَا.

فَسَأَلَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ فَرَمَتْ بِهِ فَدَبَّ حَوْلَهَا…[۵]

تدبر

چنانکه از ابتدای سوره اشاره شد آیات را هم می‌توان تفسیر آفاقی کرد و هم تفسیر انفسی؛ برای هریک از اینها معانی محتملی متناسب با این آیه می‌توان مطرح کرد که به برخی اشاره می‌شود:

الف. تفسیر آفاقی

۱) «وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ»

مقصود از دارای «صدع» بودن زمین چیست:

الف. اغلب مفسران «صدع» را به معنای شکافتن دانسته‌اند یعنی مقصود شکافته شدن زمین با گیاهان و امکان رویش گیاه در زمین است (ابن عباس و سعيد بن جبير و عكرمة و عطاء و …، به نقل از الدر المنثور، ج‏۶، ص۳۳۶-۳۳۷[۶]؛ و نیز: التبيان في تفسير القرآن، ج‏۱۰، ص۳۲۶[۷]؛ مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۷۱۶[۸]؛ الميزان، ج‏۲۰، ص۲۶۱)؛ که در این صورت تناسب دارد با آیه «ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا»، که درباره این آیه قبلا به تفصیل بحث شد؛ ر.ک: جلسه ۱۱۱۲ https://yekaye.ir/ababsa-80-26/

ب. مقصود دره‌هایی است که بین کوهها پدید آمده است (ابن عباس و مجاهد، به نقل الدر المنثور، ج‏۶، ص۳۳۷[۹]) و از این رو تناسب دارد با آیه «وَ جَعَلْنا فِيها فِجاجاً سُبُلًا» (أنبياء/۳۱). (مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج‏۳۱، ص۱۲۳).

ج. مقصود از «صدع» خود گیاهان است از این جهت که با رویش خود زمین را می‌شکافند (لیث، به نقل از مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج‏۳۱، ص۱۲۳[۱۰]).

د. …

 

۲) «وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ»

این تعبیر تناسب دارد با شکافته شدن زمین و خروج انسانها از قبردر قیامت؛ همان طور که «ذات الرجع» بودن آسمان تناسب داشت با رجوع انسان به دنیا بعد از مرگ (الميزان، ج‏۲۰، ص۲۶۱[۱۱]).

 

ب. تفسیر انفسی

۳) «وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ»

اگر مراد از زمین، آن حقیقت ماورایی و ملکوتی‌ای باشد که در ازای آسمان با باطن انسان مرتبط است، آنگاه مقصود از ذات صدع بودن زمین:

الف. شکوفا شدنهای معنوی‌ای است که در ادعیه وتوسلات و تضرعات زمینیان حاصل می‌شود (اقتباس از التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۴، ص۶۵[۱۲]).

ب. ظرفیت زمین برای حرکت کردن و پر کشیدن به سمت آسمان است که در سفرهای ملکوتی (همچون سفر معراج) برای اولیاء الله حاصل می‌شود.

ج. …

 

۴) «وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ»

در پاسخ به این سوال که چرا «السماء ذات الرجع» را مقدم بر «الارض ذات الصدع» آورد؟ و چه نسبتی بین این دو هست؟ مطابق با هریک از تفاسیر آفاقی و انفسی و … می‌توان توضیحاتی داد؛ مثلا:

الف. اگر آسمان همین آسمان مادی و زمین هم همین زمین باشد آنگاه ذات الرجع اشاره به بارش باران است که مقدم بر شکافته شدن زمین برای رویش گیاهان است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۴، ص۶۵[۱۳]). که در این حالت آسمان بارش‌زا مانند پدر است و زمین شکافنده مانند مادر که نعمتها همچون فرزند این دو به دنیا می‌آید (مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج‏۳۱، ص۱۲۳[۱۴]).

ب. اگر آسمان عرصه فیوضات ملکوتی و زمین تر حرکت الی الله باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۴، ص۶۴[۱۵]) آنگاه ابتدا آن فیوضات باید بیاید تا در این بستر حرکتی حاصل شود.

ج. …

 

 


[۱] . قوله تعالی «والسماءِ ذاتِ» یقرأ برفع الهمزة و هو مبتدأ وخبر أوقع موقع القسم کقولهم لعمر الله و یمین الله أی السماءً ذاتُ الرجع قسمی و کذلک الارضً و ما بعده.

[۲] . . قراءة الجماعة «والأرضِ» بالجر. . وقرئ «والأرضُ» بالرفع.

وَالْأَرْضِ ذَاتِ أدغم الضاد في الذال الصواف.

[۳] . در کتاب مذکور بدین صورت اعراب‌گذاری شده است که بوضوح اشتباه است: «وَ السَّماءِ ذاتُ الرَّجْعِ وَ الْأَرْضِ ذاتُ الصَّدْعِ» چرا که ذاتُ بعد از مجرور بودن السماء یا الارض توجیهی ندارد و به نظر می‌رسد همان اعراب‌گذاری‌ای که در کتاب اعراب القراءات الشواذ در منابع اهل سنت آمده، درست است.

[۴] . يَا مُحَمَّدُ إِنَّ صَالِحاً بُعِثَ إِلَى قَوْمِهِ وَ هُوَ ابْنُ سِتَّ عَشْرَةَ سَنَةً فَلَبِثَ فِيهِمْ حَتَّى بَلَغَ عِشْرِينَ وَ مِائَةَ سَنَةٍ لَا يُجِيبُونَهُ إِلَى خَيْرٍ قَالَ وَ كَانَ لَهُمْ سَبْعُونَ صَنَماً يَعْبُدُونَهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ مِنْهُمْ قَالَ يَا قَوْمِ بُعِثْتُ إِلَيْكُمْ وَ أَنَا ابْنُ سِتَّ عَشْرَةَ سَنَةً وَ قَدْ بَلَغْتُ عِشْرِينَ وَ مِائَةَ سَنَةٍ وَ أَنَا أَعْرِضُ عَلَيْكُمْ أَمْرَيْنِ إِنْ شِئْتُمْ فَاسْأَلُونِي حَتَّى أَسْأَلَ إِلَهِي فَيُجِيبَكُمْ فِيمَا سَأَلْتُمُونِي السَّاعَةَ وَ إِنْ شِئْتُمْ سَأَلْتُ آلِهَتَكُمْ فَإِنْ أَجَابَتْنِي بِالَّذِي أَسْأَلُهَا خَرَجْتُ عَنْكُمْ فَقَدْ سَئِمْتُكُمْ وَ سَئِمْتُمُونِي‏  قَالُوا قَدْ أَنْصَفْتَ يَا صَالِحُ فَاتَّعَدُوا لِيَوْمٍ يَخْرُجُونَ فِيهِ قَالَ فَخَرَجُوا بِأَصْنَامِهِمْ إِلَى ظَهْرِهِمْ‏  ثُمَّ قَرَّبُوا طَعَامَهُمْ وَ شَرَابَهُمْ فَأَكَلُوا وَ شَرِبُوا فَلَمَّا أَنْ فَرَغُوا دَعَوْهُ فَقَالُوا يَا صَالِحُ سَلْ فَقَالَ لِكَبِيرِهِمْ‏  مَا اسْمُ هَذَا قَالُوا فُلَانٌ فَقَالَ لَهُ صَالِحٌ يَا فُلَانُ أَجِبْ فَلَمْ يُجِبْهُ فَقَالَ صَالِحُ مَا لَهُ لَا يُجِيبُ قَالُوا ادْعُ غَيْرَهُ قَالَ فَدَعَاهَا كُلَّهَا بِأَسْمَائِهَا فَلَمْ يُجِبْهُ مِنْهَا شَيْ‏ءٌ فَأَقْبَلُوا عَلَى أَصْنَامِهِمْ فَقَالُوا لَهَا مَا لَكِ لَا تُجِيبِينَ‏  صَالِحاً فَلَمْ تُجِبْ فَقَالُوا تَنَحَّ عَنَّا وَ دَعْنَا وَ آلِهَتَنَا سَاعَةً ثُمَّ نَحَّوْا بُسُطَهُمْ وَ فُرُشَهُمْ وَ نَحَّوْا ثِيَابَهُمْ وَ تَمَرَّغُوا عَلَى التُّرَابِ‏  وَ طَرَحُوا التُّرَابَ عَلَى رُءُوسِهِمْ وَ قَالُوا لِأَصْنَامِهِمْ‏ لَئِنْ لَمْ تُجِبْنَ صَالِحاً الْيَوْمَ لَتُفْضَحْنَ قَالَ ثُمَّ دَعَوْهُ فَقَالُوا يَا صَالِحُ ادْعُهَا فَدَعَاهَا فَلَمْ تُجِبْهُ فَقَالَ لَهُمْ يَا قَوْمِ قَدْ ذَهَبَ صَدْرُ النَّهَارِ وَ لَا أَرَى آلِهَتَكُمْ تُجِيبُونِي فَاسْأَلُونِي حَتَّى أَدْعُوَ إِلَهِي فَيُجِيبَكُمُ السَّاعَةَ فَانْتَدَبَ لَهُ‏  مِنْهُمْ سَبْعُونَ رَجُلًا مِنْ كُبَرَائِهِمْ وَ الْمَنْظُورِ إِلَيْهِمْ مِنْهُمْ فَقَالُوا يَا صَالِحُ نَحْنُ نَسْأَلُكَ فَإِنْ أَجَابَكَ رَبُّكَ اتَّبَعْنَاكَ وَ أَجَبْنَاكَ وَ يُبَايِعُكَ جَمِيعُ أَهْلِ قَرْيَتِنَا

[۵] . فَقَالَ لَهُمْ يَا قَوْمِ أَ بَقِيَ شَيْ‏ءٌ قَالُوا لَا انْطَلِقْ بِنَا إِلَى قَوْمِنَا نُخْبِرُهُمْ بِمَا رَأَيْنَا وَ يُؤْمِنُونَ بِكَ قَالَ فَرَجَعُوا فَلَمْ يَبْلُغِ السَّبْعُونَ إِلَيْهِمْ حَتَّى ارْتَدَّ مِنْهُمْ أَرْبَعَةٌ وَ سِتُّونَ رَجُلًا وَ قَالُوا سِحْرٌ وَ كَذِبٌ قَالُوا فَانْتَهُوا إِلَى الْجَمِيعِ‏  فَقَالَ السِّتَّةُ حَقٌّ وَ قَالَ الْجَمِيعُ كَذِبٌ وَ سِحْرٌ قَالَ فَانْصَرَفُوا عَلَى ذَلِكَ ثُمَّ ارْتَابَ مِنَ السِّتَّةِ وَاحِدٌ فَكَانَ فِيمَنْ عَقَرَهَا.

[۶] . أخرج عبد الرزاق و الفريابي و عبد بن حميد و البخاري في تاريخه و ابن جرير و ابن المنذر و ابن أبى حاتم و الحاكم و صححه و ابن مردويه عن ابن عباس في قوله … وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ قال صدعها عن النبات؛

و أخرج عبد بن حميد عن سعيد بن جبير و عكرمة و أبى مالك و ابن أبزى و الربيع بن أنس مثله‏

و أخرج عبد بن حميد عن عطاء … وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ قال تصدع بالنبات كل عام‏

و أخرج ابن مندة و الديلمي عن معاذ بن أنس مرفوعا وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ قال تصدع بإذن الله عن الأموال و النبات‏

و أخرج عبد بن حميد عن قتادة … وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ قال تصدع عن النبات و الثمار كما رأيتم

[۷] . و قوله (وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ) قسم آخر بالأرض ذات الصدع. و قال ابن عباس و قتادة و الضحاك و ابن زيد: ذات الصدع انشقاقها بالنبات لضروب الزروع و الأشجار: صدع يصدع صدعاً و تصدع الشي‏ء تصدعاً و انصدع انصداعاً و صدعه تصديعاً.

[۸] . «وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ» تتصدع بالنبات أي تنشق فيخرج منها النبات و الأشجار

[۹] . و أخرج‏ عبد بن حميد عن مجاهد … وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ قال المأزم غير الأودية و الجروف‏

و أخرج ابن المنذر عن ابن عباس وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ قال صدع الأودية

[۱۰] . أما قوله تعالى: وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ فاعلم أن الصدع هو الشق و منه قوله تعالى: يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ [الروم: ۴۳] أي يتفرقون و للمفسرين أقوال قال ابن عباس: تنشق عن النبات و الأشجار، و قال مجاهد: هو الجبلان بينهما شق و طريق نافذ. كما قال تعالى: وَ جَعَلْنا فِيها فِجاجاً سُبُلًا [الأنبياء: ۳۱] و قال الليث: الصدع نبات الأرض، لأنه يصدع الأرض فتنصدع به، و على هذا سمي النبات صدعا لأنه صادع للأرض

[۱۱] . و المراد بكون الأرض ذات صدع تصدعها و انشقاقها بالنبات، و مناسبة القسمين لما أقسم عليه من الرجوع بعد الموت و الخروج من القبور ظاهرة.

[۱۲] . و إذا أريد من السماء معناها العامّ: فتشمل الفيوضات الربّانيّة و- التوجّهات الرحمانيّة و الإجابات الإكراميّة، في نتيجة التوسّلات و التّوجّهات من العبيد، و الأدعيّة و المناجات و التضرّعات، فيرجع آثار روحانيتهم و ينعكس أشعّة أنوارهم الروحانيّة اليهم، و بها تدوم حياتهم المعنويّة و تثبت ارتباطتهم الروحيّة.

[۱۳] . و بهذا يظهر لطف التعبير بالمادّة في الآية الكريمة، و لطف تقدّم رجع السماء على صدع الأرض، فانّ الرجع في السماء في المرتبة الاولى و متقدّم على حصول الانشقاق في الأرض كما تبيّن.

[۱۴] . و اعلم أنه سبحانه كما جعل، كيفية خلقة الحيوان دليلا على معرفة المبدأ و المعاد، ذكر في هذا القسم كيفية خلقة النبات، فالسماء ذات الرجع كالأب، و الأرض ذات الصدع كالأم و كلاهما من النعم العظام لأن نعم الدنيا موقوفة على ما ينزل من السماء من المطر متكررا، و على ما ينبت من الأرض كذلك‏

[۱۵] . وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ‏- ۸۶/ ۱۱- الرجع بمعنى الْإِرْجَاعِ، و الصدع بمعنى الشقّ. و الأرض تنشقّ منها المياه و النبات و الأنهار و الأشجار و المعادن و الأبخرة المختلفة، و ان كان المراد من الأرض مطلق ما في الأرض من الموجودات، أو مطلق عالم المادّة كما سبق في- ارض: فيعمّ جميع المشتقّات و المستخرجات من تلك العالم المادّية، من انواع النبات و الفواكه و الحبوبات و الحيوانات البريّة و البحريّة، و كلّ ما يخرج و يتظاهر من الجسمانيّات من جماد أو نبات أو حيوان أو قوى مادّية أو روحانيّات و توجهات صادرة من الإنسان، و غيرها.

بازدیدها: ۲۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*