ترجمه
گفت: پروردگارا ! [خودت] به حق قضاوت فرما! و پروردگار ما همان رحمتگستری است که تنها از او یاری خواسته میشود علیه آنچه میپندارید.
اختلاف قرائات
کتابت «قال» در مصحف عثمانی بدون الف بوده است؛ و در قرائت حفص از عاصم (قرآنهای رایج کنونی) به صورت «قالَ رَبّ» قرائت شده است؛ اما در تمامی قرائات دیگر «قُل ربّ» است.[۱] (درباره اختلاف قرائات و معتبر بودن تمام قرائات سبعه و بلکه عشره، قبلا در جلسه۲۸۰ http://yekaye.ir/al-hegr-15-41/ و سپس جلسه۳۴۲ http://yekaye.ir/al-balad-90-13/ و نیز در پاورقی اول جلسه۳۵۶ http://yekaye.ir/al-alaq-96-9-10/#_ftn1 و جلسه۳۷۵، تدبر۴ http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-17/ توضیح داده شد.)
نکات ترجمهای و نحوی
«الْمُسْتَعانُ»
از ماده «عون» می باشد که این ماده در اصل به معنای یاری و پشتیبانی کردن است (فَأَعينُونی: مرا یاری کنید؛ کهف/۹۵) و «عَوْن» صفت است به معنای یار و یاور (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۹۸)، یا به تعبیر دقیقتر، کسی که شأن آن را دارد که به یاری اقدام کند. و البته به صورت «عوان» در معنای «سن میانه» (نه پیر و نه خردسال) هم به کار رفته است (عَوانٌ بَيْنَ ذلِكَ/ بقره/۶۸)؛ هرچند برخی این را هم به همان معنای اصلی ارجاع داده و گفتهاند از این جهت که این سن، سنی است که شخص میتواند به یاری و کمک دیگران اقدام کند. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۸، ص۲۶۹)[۲]
«تعاون» به معنای یاری کردن طرفینی است که طرفین پشتیبان همدیگر باشند (و تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ؛ مائده/۲)؛ و «استعانة» طلب یاری کردن است (وَ إِيَّاكَ نَسْتَعين، حمد/۵؛ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ؛ بقرة/۴۵) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۹۸) و «مستعان» اسم مفعول آن است یعنی کسی که یاری از او طلب میشود.
کلمه «عون» به کلمه «نصرت» بسیار نزدیک است. اعانت را اعم از نصرت دانسته، و گفتهاند «نصرت در جایی است که مخالف و نزاعکنندهای در پیش رو باشد؛ اما عون شامل هرگونه تقویت کردن شخص میشود چنانکه در مورد «یاری کردن در فقر» هم از تعبیر اعانت استفاده شده است. (الفروق فی اللغة، ص۱۸۳؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۸، ص۲۶۹)[۳]
درباره «یاری کردن» در زبان عربی، علاوه بر دو ماده «عون» و «نصر»، کلمات متعددی به کار رفته که شاید همه را در فارسی به «یاری کردن» ترجمه کنیم؛ اما در هر یک نکته خاصی مد نظر است:
انقاذ («نقذ») به معنای خارج کردن از ابتلاء و فرو رفتن در آن، است؛
تخلیص (خلاص کردن، «خلص») به معنای پاک کردن از شائبهها و آلودگیهاست؛
نجات (انجاء، «نجی») به معنای این است که چیزی را کمک کنیم تا مبتلا به وضعیت ناخوشایند جدیدی نشود؛
تفریج («فرج») یاری کردنی است با جدایی انداختن بین دو چیز؛
«غوث» نجات دادن از ابتلاء و شدت و تحت حمایت ویژه قرار دادن است؛
«ظهیر» (پشتیبان، از ماده «ظهر») به معنای آن است که کسی در پشت سر قرار گیرد و انسان بتواند به او تکیه کند؛ و
«مساعده» («سعد») حالتی است که اقتضای خیر و برتری دارد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۷، ص۲۷۹ و ج۸، ص۲۵۸)
ماده «عون» جمعا ۱۱ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
در عبارت «رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ» «ربنا» مبتداست و «الرحمن» خبر اول، و «المستعان» خبر دوم میباشد؛ و چون بر روی هر دو خبر «الـ» آمده است دلالت بر حصر میکند, یعنی: پروردگار ما تنها رحمتگستر، و تنها کسی است که از او یاری خواسته میشود.
حدیث
۱) از امام حسین ع روایت شده است:
هنگامی که حضرت فاطمه س دختر پیامبر ص مریض شد به حضرت علی ع وصیت کرد که امر او را پنهان دارد و خبرش را مخفی نماید و کسی را از مرض وی مطلع نگرداند. پس او چنین کرد و خودش پرستاری او را برعهده گرفت و اسماء بنت عمیس – خدا رحمتش کند – که رازنگهدار بود، کمکش میکرد. پس چون هنگام وفاتش رسید به امیرالمومنین ع وصیت کرد که خودش متولی کار وی شود و شبانه او را دفن کند و قبرش را بپوشاند؛ پس امیرالمومنین ع عهدهدار کار او شد و دفنش کرد و محل قبرش را مخفی نمود؛ پس چون دست از خاک قبر برداشت، غم وجودش را فراگرفت و اشک بر گونههایش روان شد و رو به سوی قبر رسول خدا ص کرد و گفت:
سلام بر تو ای رسول خدا از من! سلام بر تو ای رسول خدا ص از دخترت و محبوبت و مایه چشم روشنیات و زائرت، همان که شبانه در بقعه ات در خاک آرمید و خداوند برایش سرعت پیوستن به تو را برگزید؛
ای رسول خدا، صبر من در فراق دُردانهات کم شد و توانم در غم سرور زنان کاستن گرفت؛ و تنها چیزی که تسلیتم میدهد اقتدا به سنت توست و مقایسه با حزنی که به خاطر غم فراق تو دامنگیرم شده بود؛ که پس از آنکه بر سینه ام جان دادی، تو را در قبرت خواباندم و با دست خود چشمانت را بستم و امورت را خود عهدهدار شدم.
آری، و در کتاب خدا بهترین نحوه قبول [قضا و قدر الهی] مطرح شده است که: «همه ما از خداییم و به سوی خدا باز میگردیم»؛
امانتیات برگشت داده شد و آنچه در رهن بود پس گرفته شد و زهرا را از من ربودند؛ چه زشت شد زمین و آسمان.
ای رسول خدا، اما حزن و اندوهم همیشگی است؛ و اما شبم همواره بیداری است؛ غم از دل برون نرود تا روزی که خداوند سرایی را که تو در آن مقیمی روزیم گرداند؛ چه غم جانگدازی و چه غصه جانکاهی! خداوند چه زود بین ما جدایی انداخت و تنها به او شکایت برم.
و دخترت به تو خبر خواهد داد از هجوم امتت بر او و و دست به دست دادن آنها در پایمال کردن حقش؛ پس تو هم از او احوال بپرس که چهبسیار حرارتی که در سینه فوران میکند و راهی به بیرون نمییابد؛ و او به تو خواهد گفت؛ و خداوند حکم میکند که بهترین حکمکنندگان است. …
الأمالي (للمفيد)، ص۲۸۱-۲۸۲؛ الأمالي (للطوسي)، ص۱۰۹-۱۱۰
قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الرَّازِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهُرْمُزَانِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ:
لَمَّا مَرِضَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ النَّبِيِّ ص وَصَّتْ إِلَى عَلِيٍّ ص أَنْ يَكْتُمَ أَمْرَهَا وَ يُخْفِيَ خَبَرَهَا وَ لَا يُؤْذِنَ أَحَداً بِمَرَضِهَا فَفَعَلَ ذَلِكَ وَ كَانَ يُمَرِّضُهَا بِنَفْسِهِ وَ تُعِينُهُ عَلَى ذَلِكَ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَيْسٍ رَحِمَهَا اللَّهُ عَلَى اسْتِسْرَارٍ بِذَلِكَ كَمَا وَصَّتْ بِهِ فَلَمَّا حَضَرَتْهَا الْوَفَاةُ وَصَّتْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنْ يَتَوَلَّى أَمْرَهَا وَ يَدْفِنَهَا لَيْلًا وَ يُعَفِّيَ قَبْرَهَا فَتَوَلَّى ذَلِكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ دَفَنَهَا وَ عَفَّى مَوْضِعَ قَبْرِهَا فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ فَأَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّيْهِ وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ:
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مِنِّي وَ السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنِ ابْنَتِكَ وَ حَبِيبَتِكَ- وَ قُرَّةِ عَيْنِكَ وَ زَائِرَتِكَ وَ الْبَائِتَةِ فِي الثَّرَى بِبُقْعَتِكَ وَ الْمُخْتَارِ لَهَا اللَّهُ سُرْعَةَ اللَّحَاقِ بِكَ قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِي إِلَّا أَنَّ فِي التَّأَسِّي لِي بِسُنَّتِكَ وَ الْحُزْنِ الَّذِي حَلَّ بِي بِفِرَاقِكَ مَوْضِعَ التَّعَزِّي فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودِ قَبْرِكَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُكَ عَلَى صَدْرِي وَ غَمَّضْتُكَ بِيَدِي وَ تَوَلَّيْتُ أَمْرَكَ بِنَفْسِي نَعَمْ وَ فِي كِتَابِ اللَّهِ أَنْعَمُ الْقَبُولِ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ لَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ- لَا يَبْرَحُ الْحُزْنُ مِنْ قَلْبِي أَوْ يَخْتَارَ اللَّهُ لِي دَارَكَ الَّتِي أَنْتَ فِيهَا مُقِيمٌ كَمَدٌ مُقَيِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَيِّجٌ سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا وَ إِلَى اللَّهِ أَشْكُو- وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَيَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلًا وَ سَتَقُولُ وَ يَحْكُمُ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِين…[۴]
۲) ظاهرا از امیرالمومنین ع روایت شده است[۵] که حضرت موسی به مناجات با خداوند تبارک و تعالی مشغول بود. در فرازی از این مناجات خداوند به حضرت موسی میفرماید:
موسی! …
در پیشگاه من خشوع کن همچون خشوع صابران؛ و از کثرت گناهان صیحه بزن همچون صیحه گناهکاری که از دست دشمنش فرار میکند و بر آن، از من یاری بجوی که من یاوری خوب هستم و بهترین کسیام که از او یاری خواسته شود؛ همانا من خدایم فوق بندگان و بندگان تحت نظر مناند و همگی در برابرم تسلیم اند…
الكافي، ج۸، ص۴۲
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عِيسَى رَفَعَهُ قَالَ: إِنَّ مُوسَى ع نَاجَاهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَقَالَ لَهُ فِي مُنَاجَاتِهِ: يَا مُوسَى …
…[۶] وَ اقْنُتْ بَيْنَ يَدَيَّ قُنُوتَ الصَّابِرِينَ وَ صِحْ إِلَيَّ مِنْ كَثْرَةِ الذُّنُوبِ صِيَاحَ الْمُذْنِبِ الْهَارِبِ مِنْ عَدُوِّهِ وَ اسْتَعِنْ بِي عَلَى ذَلِكَ فَإِنِّي نِعْمَ الْعَوْنُ وَ نِعْمَ الْمُسْتَعَانُ يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ فَوْقَ الْعِبَادِ وَ الْعِبَادُ دُونِي وَ كُلٌّ لِي دَاخِرُونَ …[۷]
تدبر
۱) «قالَ رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ»
میدانیم که امکان ندارد خداوند حکم بناحق کند. پس، منظور از اینکه « پروردگارا ! به حق حکم فرما» چیست؟
الف. اشاره است که پیامبر ص کارش را به خدا واگذار میکند و از خدا میخواهد که بین او و کسانی که تکذیبش میکنند قضاوت فرماید؛ چنانکه از قتاده نقل شده که پیامبر ص هرگاه در جنگ با مشرکان حاضر میشد این جمله را میگفت به این معنا که خدایا خودت بین ما و مشرکان با آشکار کردن حق جدایی بینداز. (مجمعالبیان، ج۷، ص۱۰۸)[۸]
ب. یعنی خدایا به حکم برحقِ خودت – که همان چیره و آشکار کردن حق بر باطل است – حکم فرما (المیزان، ج۱۴، ص۳۳۳؛ مجمعالبیان، ج۷، ص۱۰۸)
ج. «حق» اینجا به معنای انتقام از کافران است؛ یعنی از خدا میخواهد که کافران را به حال خود رها نکند و از آنها انتقام بگیرد. (تفسیر قمی، ج۲، ص۷۸)
د. چنین بیانهایی از باب ابراز اطاعت و انقطاع الی الله است و میتواند از باب طلب زیادت در لطف باشد (شبیه مضمون آیهای که میفرماید «خداوند کسانی را که هدایت بجویند بر هدایتشان میافزاید»؛ محمد/۱۷) (متشابه القرآن و مختلفه (لابن شهر آشوب)، ج۲، ص۱۲۶) یعنی خداوند قطعا چنین میکند اما ما بر این کاری که خداوند میکند تاکید میکنیم که بیشتر مشمول این حکم خداوند شویم؛ همان گونه که خداوند حتما مصلحت بندگانش را میخواهد در عین حال ما هم برای مصلحتمان دعا میکنیم.
ه. …
۲) «الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ»
«تنها از او یاری خواسته میشود علیه آنچه توصیف میکنید» مقصود از «آنچه توصیف میکنید» چیست؟
الف. سخنان باطلی که مشرکان میگفتند: مانند اینکه «آیا این پیامبر چیزی بیش از یک بشر است [که لازم باشد از او پیروی کنیم]» (انبیاء/۳) ویا اینکه «خداوند فرزند دارد» (مریم/۸۸) (مجمعالبیان، ج۷، ص۱۰۸)
ب. عقایدی که به عنوان دین برای خود ساخته بودند و سخنان ناروایی که در مورد دین حق مطرح میکردند. (المیزان، ج۱۴، ص۳۳۳)
ج. این ادعایی که میگفتند شوکت اصلی از آنِ ماست و اسلام چند روزی بیشتر جولان نمیدهد و بعد فروکش میکند. (تفسیر صافی، ج۳، ص۳۶۰)
د. شاید اشاره است به تهدیدهایی که دشمنان اسلام میکردهاند؛ یعنی وضعیت خود و مسلمانان را به گونهای میفهمیده و توصیف میکردهاند که به منزله تهدیدی علیه مسلمانان بوده است؛ و آیه میخواهد بفرماید: هرگونه هم واقعیت را توصیف کنند یاری خدا برایتان کافی است.
ثمره انسانشناختی
انسان هر اقدامی – بویژه در برابر دشمن- انجام میدهد بر اساس شناختی است که واقعیت و امکانات خود و دیگران دارد (واقعیت و امکانات خود و دیگران را به نحو خاصی توصیف میکند)
اما کسی که واقعا و از صمیم جان، از خدا یاری طلب کند، به واقعیتی تکیه کرده که پشتوانه تمام واقعیات و امکانات است؛ و لذاست که اگر کسی واقعا مومن باشد، هر برآوردی که دشمن از امکانات خود ارائه دهد، هراسی در دل او نمیافکند.
اگر امام خمینی ره با قاطعیت میگفت «نترسید، نترسانید … آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند»
http://www.imam-khomeini.ir/fa/books/BooksahifeBody.aspx?id=2067
به خاطر این بود که اعتقادش این بود که:
«خداوندا، در جهان ظلم و ستم و بیداد، همه تکیه گاه ما تویی، و ما تنهای تنهاییم و غیر از تو کسی را نمیشناسیم و غیر از تو نخواستهایم که کسی را بشناسیم. ما را یاری کن، که تو بهترین یاری کنندگانی.»
http://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh?volume=21&page=95
ه. …
۳) «رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ …»
پروردگار ما کسی است که هم رحمان است؛ یعنی رحمتش چنان گسترده است که حد و انتها ندارد؛ و هم تنها مستعان است؛ یعنی تنها کسی است که اگر از او یاری خواسته شود میتواند یاری کند و یاری میکند.[۹]
آیا اگر کسی به چنین پروردگاری تکیه کند، مشکل حلناشدهای برایش میماند؟!
چرا ما با اینکه هر روز حداقل ده بار میگوییم که «تنها از تو یاری میجوییم» اما باز چشممان به دست این و آن است؟!
۴) «قالَ رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ»
چرا پیامبر و کسانی که رسالات خدا را ابلاغ میکنند فقط از خدا میترسند و از غیر او هیچ باکی ندارند (الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّه؛ احزاب/۳۹)؟
به نظر میرسد این آیه پاسخ میدهد:
زیرا پیامبر ص به خداوند رحمتگستری تکیه کرده که تنها اوست که یاور حقیقیِ هر انسانی میتواند باشد؛ پس با خیال راحت از او میخواهد که او بین وی و دشمنانش حکم کند؛ و میداند که خداوند او را کافی است (و كَفى بِاللَّهِ حَسيبا؛ احزاب.۳۹)
[۱] . توجه شود برخلاف آنچه امروزه قرائت حفص از عاصم بسیار مشهورتر از بقیه شده است، حتی تا قرن۱۱ و ۱۲ هم این گونه نبوده است. یعنی نهتنها در تفسیر قمی و مجمعالبیان (تدبر۱) که مربوط به قرون سوم و ششم هجری است؛ بلکه هم مرحوم فیض کاشانی (م۱۰۹۱) در تفسیر الصافی (ج۳، ص۳۶۰) و هم مرحوم قمی مشهدی (م۱۱۲۵) در تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب (ج۸، ص۴۸۸) وقتی به این آیه میرسد کاملا بر اساس «قل» آن را شرح میدهد و در ادامهاش میگوید که این به صورت «قال» هم قرائت شده است: «و قرء قال على حكاية قول الرسول صَلّى اللَّه عليه و آله».
همچنین در این آیه در مورد کلمات دیگرش هم اختلاف قرائت وجود دارد:
«ربِّ» مخفف «ربّی: پروردگار من» است و در مقام نداء میباشد؛ البته در قرائت ابوجعفر (جزء قراء عشره) به صورت «قُل ربُّ» قرائت شده است (یعنی همان منادی، اما به صورت تنها و بدون مضاف الیه).
اغلب قراء عشره به صورت «رَبِّ احْكُمْ: پروردگار من، حکم فرما» قرائت کردهاند؛ اما در برخی از قرائات شاذه، یعنی ابنعباس، عکرمه، حجدری، این محیصن، و روایت زید از یعقوب (یعقوب، از قراء عشره است)- به صورت «ربّي أحكَمُ: پروردگار من حکمکنندهتر است» (به معنایی که در تعبیر «احکم الحاکمین» به کار میرود) قرائت کردهاند. (التبیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۲۸۶؛ البحر المحيط في التفسير، ج۷، ص۴۷۴؛ الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص۳۳۱)
همچنین عموم قراء کلمه آخر این آیه را به صورت «تَصِفُونَ» قرائت کردهاند؛ فقط از ابنذکوان (که وی، یکی از دو راوی «ابنعامر، قاری شام» بوده) دو نقل آمده است. یکی نقل اخفش است که همانند بقیه است؛ اما «صوری» از ابنذکوان به صورت «یصفون» قرائت کرده است و قرات اعمش (از قرائات شاذه) نیز همین طور است (التبیان، ج۸، ص۲۸۶؛ الکامل المفصل، ص۳۳۱)؛ و از ابنعامر و عاصم (از قراء سبعه) نیز روایت شده که قرائت «أبَیّ» این گونه بوده است. (البحر المحيط، ج۷، ص۴۷۴)
[۲] . همچنین به مویی که بالای عورت مردان میروید هم «عانة» میگویند که درباره ارتباطش با «یاری» چیزی نگفتهاند اما همین مطلب فوق را میتوان گفت: چون سن بلوغ سنی است که این مو میروید.
[۳] . البته مرحوم مصطفوی در جای دیگری از کتاب خود دقیقا خلاف همین را گفته است که احتمالا سهو القلمی رخ داده است: «فانّ النظر … في العَوْنِ: الى النصرة المتداوم المتظاهر عن قريب؛ و في النُّصْرَةِ: الى مطلق الإعانة بأىّ نحو كان. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۷، ص۲۷۸)
[۴] . سَلَامٌ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا سَئِمٍ وَ لَا قَالٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِينَ وَ الصَّبْرُ أَيْمَنُ أَجْمَلُ وَ لَوْ لَا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِينَ عَلَيْنَا لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِكَ لِزَاماً وَ لَلَبِثْتُ عِنْدَهُ مَعْكُوفاً وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّكْلَى عَلَى جَلِيلِ الرَّزِيَّةِ فَبِعَيْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ ابْنَتُكَ سِرّاً وَ تُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً وَ تُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْراً وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ الذِّكْرُ فَإِلَى اللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَكَى وَ فِيكَ أَجْمَلُ الْعَزَاءِ- وَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَيْهَا وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه.
[۵] . در سند اسم امامی که از او روایت شده نیامده است اما در حدیث۳۲۳ غررالحکم (که مجموعه کلمات امیرالمومنین ع است فرازی از این روایت در کلام حضرت علی ع آمده است به این صورت:
إنّ الدّنيا لم تخلق لكم دار مقام و لا محلّ قرار و إنّما جعلت لكم مجازا لتزوّدوا منها الأعمال الصّالحة لدار القرار فكونوا منها على أوفاز و لا تخدعنّكم العاجلة و لا تغرّنكم فيها الفتنة كقوله تعالى لموسى ع: يا موسى لا تطول في الدّنيا أملك فتقسي قلبك و قاسى القلب منّي بعيد إلى قوله سبحانه و صح إلىّ من كثرة الذنوب صياح المذنب الهارب من عدوّه و استعن بي على ذلك فإنّي نعم العون و نعم المستعان.
[۶] . لَا يَطُولُ فِي الدُّنْيَا أَمَلُكَ فَيَقْسُوَ لِذَلِكَ قَلْبُكَ وَ قَاسِي الْقَلْبِ مِنِّي بَعِيدٌ يَا مُوسَى كُنْ كَمَسَرَّتِي فِيكَ فَإِنَّ مَسَرَّتِي أَنْ أُطَاعَ فَلَا أُعْصَى فَأَمِتْ قَلْبَكَ بِالْخَشْيَةِ وَ كُنْ خَلَقَ الثِّيَابِ جَدِيدَ الْقَلْبِ تُخْفَى عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ وَ تُعْرَفُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ حِلْسَ الْبُيُوتِ مِصْبَاحَ اللَّيْلِ
[۷] . فَاتَّهِمْ نَفْسَكَ عَلَى نَفْسِكَ وَ لَا تَأْتَمِنْ وَلَدَكَ عَلَى دِينِكَ إِلَّا أَنْ يَكُونَ وَلَدُكَ مِثْلَكَ يُحِبُّ الصَّالِحِين.
[۸] . هم در مجمعالبیان و هم در تفسیر قمی،کاملا آیه را به نحو مخاطب و امر توضیح دادهاند. در مجمع گفته شده: فوض أمورك يا محمد إلى الله و قل يا رب احكم بيني و بين من كذبني بالحق؛ و در تفسیر قمی (بند ج) گفته شده: معناه لا تدعو [تدع] للكفار، و الحق الانتقام من الظالمين.
[۹] . این مطلب به نحوی اقتباس از سخن مرحوم طبرسی است که میفرمایند: دو ویژگی رحمت و یاریگری دو ویژگیای است که وقتی با هم جمع شوند رسیدن اصول نعمتها به انسان را ضمانت میکنند. (مجمعالبیان، ج۷، ص۱۰۸)
بازدیدها: ۱۱۱