۱۰ رمضان ۱۴۳۸
ترجمه
بگو کیست آن که از [خواست] خدا در مورد شما جلوگیری کند اگر برای شما بدیای بخواهد یا رحمتی را برایتان اراده کند؛ و هرگز برای خودشان جز خداوند ولیّ و یاوری نمییابند.
نکات ترجمه
«مَن ذَا الَّذِى»: «مَن: چه کسی» اسم استفهام، در نقش مبتدا + «ذَا: آن» اسم اشاره (دو کلمه «هذا» و «ذلک» هر دو از «ذا» درست شدهاند، یکی برای اشاره به نزدیک و دیگری برای اشاره به دور) در نقش خبر + «الَّذِى: که» اسم موصول، بدل از «ذا» بدین ترتیب، ترجمه دقیق این عبارت چنین میشود: «چه کسی است آن که …» که در زبان فارسی به صورت سادهتر با عبارت «کیست آن که …» (کی است آن که) بیان میشود.
«يَعْصِمُ»
از ماده «عصم» است که اصل این ماده را به معنای «منع کردن» (مجمع البيان، ج۲، ص۸۰۲)[۱] یا امساک (خودداری) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۶۹) دانسته؛ و برخی گفتهاند به معنای «حفظ» کردنی است که همراه با «دفاع» و (دفع کردن امور بیگانه) باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۸، ص۱۵۴) و برخی گفتهاند این واژه سه معنای «امساک» (خودداری) و «منع» (جلوگیری) و «ملازمت» (همراهی) را با هم دارد (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۳۳۱).
در قرآن کریم، «عاصمِ» حقیقی [= حفظ کننده و نگهدارنده در برابر دیگران] را تنها خداوند معرفی کرده است («ما لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ» غافر/۳۳ ؛ و «ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ» یونس/۲۷)؛ لذا از طرفی به پیامبرش وعده داده که خداست که او را از شر مردم حفظ میکند «وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» (مائده/۶۷) و از طرفی در این آیه (مَنْ ذَا الَّذي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ؛ احزاب/۱۷) هشدار داده که هیچکس نمیتواند انسان را در برابر خواست خداوند نگه دارد؛ و در داستان فرزند نوح، هم اینکه گمان میکرد کوه میتواند او را حفظ کند، زیر سوال برده است «سَآوي إِلى جَبَلٍ يَعْصِمُني مِنَ الْماء قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَنْ رَحِم» (هود/۴۳).
«اعْتِصام» به معنای به چیزی متمسک شدن است به طوری که وی شخص را از آسیب غیر حفظ کند: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً» (آل عمران/۱۰۳)، «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ» (آل عمران/ ۱۰۱)»؛ و
«اسْتَعْصَمَ» (يوسف/۳۲) به معنای «پناه بردن» (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۳۳۱) و طلب کردن چنین موقعیتی است که شخص از کسی بخواهد که او را در پناه خود گیرد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۶۹)
«عصمة» هم هر چیزی است که بدان «اعتصام» جویند (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۳۳۲) و «عصمت پیامبران» هم به معنای آن است که آنها چنان خود را در پناه خداوند قرار دادهاند که وی آنها را از افتادن در گناه حفظ میکند. البته در قرآن کریم کلمه «عصمة» تنها یکبار و آن هم به صورت جمع مکسر: «عِصَم» و در مورد پیوند ازدواج برای زنان به کار رفته است «وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ» (الممتحنة/ ۱۰) (کوافر، جمع «کافرة» است، به معنای زنان کافر) و ظاهرا به این جهت به این پیوند «عصمة» گفتهاند که زنی که ازدواج میکند تحت حفظ و حمایت شوهرش قرار میگیرد و شوهر مانع از هرگونه مزاحمتی از جانب دیگران برای وی میشود (مجمع البيان، ج۹، ص۴۱۲) (معنای «لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ» این است که به پیمان ازدواج با زنان کافرتان دیگر تمسک نجویید؛ یعنی همان که مسلمان و کافر نمیتوانند همسر همدیگر باشند)
این ماده و مشتقات آن جمعا ۱۳ بار در قرآن کریم به کار رفتهاند.
«سوء»
قبلا توضیح داده شد که «سوء» بر هر چیزی که مایه ناراحتی انسان شود اطلاق میشود (جلسه۲۴۰ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-20/) و درباره تفاوت آن با «ضرر» هم گفته شد که تعبیر «سوء» را غالبا در مورد بدیهایی که ریشه و منشأش را میشناسیم به کار میبرند؛ اما «ضرر» را در مورد هر بدیای که به انسان برسد، ولو ریشهاش را نداند. (جلسه ۲۱۳ http://yekaye.ir/al-muminoon-023-075/ )
«رَحْمَة»
از ماده «رحم» است که اصل این ماده را به معنای «رقت قلبی که توام با احسان کردن باشد» دانسته اند که در مورد خداوند تنها به معنای احسان میباشد (جلسه۸۹ http://yekaye.ir/yunus-010-058/)[۲]
(در جلسه ۱ بعدا مطلب بسیار کاملتر شد)
«ولی»
درباره ماده «ولی» در جلسه ۸۴ (http://yekaye.ir/al-maidah-005-055/) و جلسه ۱۴۴ (http://yekaye.ir/an-nahl-016-100/ [۲] ) توضیح داده شد که اصل این ماده دلالت بر معنای «قرب» می کند و «ولیّ» از این جهت ولی میگویند که نزدیکترین کسی است سرپرستی کار شخص دیگر را برعهده گرفته است. همچنین در جلسه۳۹۲ (http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-34/)درباره نسبت «ولیّ» با «أولی» بحث شد.
«نَصير»
از ماده «نصر» است که این ماده را به معنای «یاری» (عون)[۳] دانستهاند (كتاب العين، ج۷، ص۱۰۸؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۰۸) و برخی تاکید کردهاند که مقصود از آن «یاری»ای است که در مقابل دیگری مطرح باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۲، ص۱۴۰)؛ اما برخی اصل معنای این کلمه را «آوردن و دادن خیر» (خیررسانی) دانستهاند و اینکه میگوییم خدا نصرت داد یعنی پیروزی را به آنها ارزانی داشت؛ چنانکه حتی به باران هم «نَصْر» گفتهاند و حتی در مورد مطلق «عَطاء» هم به کار رفته است. (معجم المقاييس اللغة، ج۵، ص۴۳۶)[۴]
«ناصر» (۱۱ بار در قرآن کریم) اسم فاعل از این ماده است به معنای کسی که دیگری را یاری میکند و کلمه «نصیر» (۲۴ بار) صیغه مبالغه در همان معنای «ناصر» است و «انصار» جمعی است که برای هر دو به کار میرود و «منصور» (کسی که مورد یاری قرار گرفته است) اسم مفعول آن است (اسراء/۳۳؛ صافات/۱۷۲)
«تَنَاصُر» (صافات/۲۵) به معنای تعاون و یاری متقابل میباشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۰۹؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۲، ص۱۴۲)
«اسْتِنْصَار» (قصص/۱۸) به معنای «طلب نصرت» است و برخی بر این باورند که «انْتِصَارُ» (شوری/۴۱) هم همان معنا را دارد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۰۹؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۲، ص۱۴۲) [۵] اما برخی «انتصار» را به معنای «انتقام گرفتن [برای خود]» دانستهاند (كتاب العين، ج۷، ص۱۰۸؛ المحيط في اللغة، ج۸، ص۱۲۷) و با توجه به اینکه، اسم فاعل آن (یعنی «مُنْتَصِر») هم در قرآن به کار رفته است، به نظر میرسد هر دو معنا جزء معانی این تعبیر باشد چرا که گاه این واژه در قرآن کریم گاه با معنای «انتقام گیرنده» سازگارتر است (أَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَميعٌ مُنْتَصِرٌ؛ قمر/۴۴) و گاه با معنای اینکه «کسی که میخواهد یاری کند» «وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مُنْتَصِراً: خود نيز قدرت يارى خود نداشت» (کهف/۴۳) (وَ ما كانَ مِنَ المُنْتَصِرين، قصص/۸۱؛ فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِيامٍ وَ ما كانُوا مُنْتَصِرين، ذاریات/۴۵)
این ماده و مشتقات آن جمعا ۱۴۳ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
۱) در جنگ صفین، حضرت علی ع متوجه جماعتی از اهل شام شد که زیر پرچمی جمع بودند و هیچکس حریف آنان نبود.[۶] سخنانی فرمودند که فراز پایانیاش با این آیه تناسب دارد، اما به نظر رسید خواندن کامل واقعه خالی از لطف نیست:
آنان از جاى خود به در نشوند تا پى در پى زخم نيزه خورند، زخمى كه تنشان را سوراخ نمايد، چنانكه نسيم از اين سو بدان در شود و از آن سو در آيد [یا: تا روح از بدنشان درآید]، و ضربتى كه كاسه سر را دراند، و استخوانها را خرد كند، و مچها و دستها را بر زمین ریزد تا جایی که پیشانیها با گرزهای آهنین شکافته گردد و ابروها بر روی سینهها و چانهها پخش شود!
کجایند اهل صبر و جویندگان اجر؟!
پس جماعتی از مسلمانان به نزدش شتافتند و میمنه لشکر (جناح راست لشکر) به مصاف اینها آمدند و آنها را در هم شکافتند و هرکه در مقابلشان بود کنار زدند و پراکنده ساختند؛ پس حضرت فرمود:
من جولان شما را دیدم و کنده شدنتان از صفهایتان که چگونه عرصه را بر ستمگران و طاغیان و بادیهنشینان اهل شام تنگ کردید، و شما بلندهمتان عرب و سرافرازان قَدَر و و شبزندهداران به تلاوت قرآن واجابتکنندگان اهل حق هستید آن هنگام که خطاکاران به گمراهی رفتند؛ اگر نبود روی آوردنِ پس از پشت کردنتان، و هجوم بعد از سکونتان، بر شما آن میآمد که بر کسانی که در جنگ پا به فرار میگذارند واقع میشد و شما را در زمره هلاکشدگان میدیدم؛ اما مرا اندکی به وجد آوردید و غم دلم را التیام بخشیدید هنگامی که دیدم آنان را از جایشان به در کردید همان طور که آنها شما را از جای خود به در کرده بودند، و صفهایشان را به هم ریختید همان طور که آنان با شما چنین کردند و شما چنان با شمشیرهایتان برآنان زدید که همچون شتران تشنه رانده شده، اولینشان بر سر آخرینشان سوار شد.
پس صبر داشته باشید تا سکینه و آرامش بر شما نازل شود و خداوند شما را با یقین ثابتقدم بدارد؛ و کسی که فرار میکند بداند که نفسش را فراری داده اما پروردگارش را به غضب آورده است. همانا گريختن، خشم خدا را برمىانگيزاند و خوارى و ننگ آن هميشه مىماند و زندگی را به فساد میکشاند. آن كه گريزد، نه عمر خود را بيفزايد؛ و نه بین او و آنچه روزى بر سرش آيد، مانعی تراشد؛ و نه پروردگارش را راضی کرده باشد؛ و قطعا مرگ انسان در حالی که برحق است و به این خصلتها مبتلا نگردیده بهتر است از زضایت به ملبس شدن به این رذایل و تن دادن بدان.
الكافي، ج۵، ص۴۰-۴۱؛ نهجالبلاغه، خطبه۱۲۴[۷]
فِي حَدِيثِ مَالِكِ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: حَرَّضَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ص النَّاسَ بِصِفِّينَ … وَ قَالَ ع حِينَ مَرَّ بِرَايَةٍ لِأَهْلِ الشَّامِ أَصْحَابُهَا لَا يَزُولُونَ عَنْ مَوَاضِعِهِمْ فَقَالَ ع:
إِنَّهُمْ لَنْ يَزُولُوا عَنْ مَوَاقِفِهِمْ دُونَ طَعْنٍ دِرَاكٍ يَخْرُجُ مِنْهُ النَّسِيمُ وَ ضَرْبٍ يَفْلِقُ الْهَامَ وَ يُطِيحُ الْعِظَامَ وَ يَسْقُطُ مِنْهُ الْمَعَاصِمُ وَ الْأَكُفُّ حَتَّى تَصَدَّعَ جِبَاهُهُمْ بِعُمُدِ الْحَدِيدِ وَ تَنَثَّرَ حَوَاجِبُهُمْ عَلَى الصُّدُورِ وَ الْأَذْقَانِ أَيْنَ أَهْلُ الصَّبْرِ وَ طُلَّابُ الْأَجْرِ.
فَسَارَتْ إِلَيْهِ عِصَابَةٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ فَعَادَتْ مَيْمَنَتُهُ إِلَى مَوْقِفِهَا وَ مَصَافِّهَا وَ كَشَفَتْ مَنْ بِإِزَائِهَا فَأَقْبَلَ حَتَّى انْتَهَى إِلَيْهِمْ وَ قَالَ ع:
إِنِّي قَدْ رَأَيْتُ جَوْلَتَكُمْ وَ انْحِيَازَكُمْ عَنْ صُفُوفِكُمْ تَحُوزُكُمُ الْجُفَاةُ وَ الطُّغَاةُ وَ أَعْرَابُ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَنْتُمْ لَهَامِيمُ الْعَرَبِ وَ السَّنَامُ الْأَعْظَمُ وَ عُمَّارُ اللَّيْلِ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ دَعْوَةِ أَهْلِ الْحَقِّ إِذْ ضَلَّ الْخَاطِئُونَ فَلَوْ لَا إِقْبَالُكُمْ بَعْدَ إِدْبَارِكُمْ وَ كَرُّكُمْ بَعْدَ انْحِيَازِكُمْ لَوَجَبَ عَلَيْكُمْ مَا يَجِبُ عَلَى الْمُوَلِّي يَوْمَ الزَّحْفِ دُبُرَهُ وَ كُنْتُمْ فِيمَا أَرَى مِنَ الْهَالِكِينَ وَ لَقَدْ هَوَّنَ عَلَيَّ بَعْضَ وَجْدِي وَ شَفَى بَعْضَ حَاجِ صَدْرِي إِذَا رَأَيْتُكُمْ حُزْتُمُوهُمْ كَمَا حَازُوكُمْ فَأَزَلْتُمُوهُمْ عَنْ مَصَافِّهِمْ كَمَا أَزَالُوكُمْ وَ أَنْتُمْ تَضْرِبُونَهُمْ بِالسُّيُوفِ حَتَّى رَكِبَ أَوَّلُهُمْ آخِرَهُمْ كَالْإِبِلِ الْمَطْرُودَةِ الْهِيمِ الْآنِّ فَاصْبِرُوا نَزَلَتْ عَلَيْكُمُ السَّكِينَةُ وَ ثَبَّتَكُمُ اللَّهُ بِالْيَقِينِ وَ لْيَعْلَمِ الْمُنْهَزِمُ بِأَنَّهُ مُسْخِطُ رَبِّهِ وَ مُوبِقُ نَفْسِهِ إِنَّ فِي الْفِرَارِ مَوْجِدَةَ اللَّهِ وَ الذُّلَّ اللَّازِمَ وَ الْعَارَ الْبَاقِيَ وَ فَسَادَ الْعَيْشِ عَلَيْهِ وَ إِنَّ الْفَارَّ لَغَيْرُ مَزِيدٍ فِي عُمُرِهِ وَ لَا مَحْجُوزٍ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ يَوْمِهِ وَ لَا يَرْضَى رَبُّهُ وَ لَمَوْتُ الرَّجُلِ مَحْقاً قَبْلَ إِتْيَانِ هَذِهِ الْخِصَالِ خَيْرٌ مِنَ الرِّضَا بِالتَّلْبِيسِ بِهَا وَ الْإِقْرَارِ عَلَيْهَا.
۲) ابوحمزه ثمالی روایت کرده حضرت زینالعابدین ع در ماه رمضان تمام شب را به نماز مشغول بود و چون به سحر نزدیک میشد به درگاه خداوند دعایی میکرد؛ که این دعا به دعای ابوحمزه ثمالی معروف شده است. در فرازی از این دها، امام چنین به درگاه خداوند استغاثه میکنند:
… خدایا! هنگامی که عصیانت کردم، بدین جهت عصیان نکردم که منکر ربوبیت تو، خوارکننده امر تو، بیمهابا در مقابل عقوبت تو، و یا سستانگار درباره وعدههای عذابت باشم؛ بلکه خطایی بود که بر من عارض شد و نفسم آن را برایم آراست و هوایم بر من غلبه کرد و بدبختیای هم به آنها کمک نمود و پردهپوشی بزرگمنشانه تو هم فریبم داد؛
پس عصیانت کردم و با توان خود مخالفتت نمودم؛
اکنون چه کسی مرا از عذاب تو نجات میدهد و از دست مدعیان فردا چه کسی رهایم میسازد و به ریسمان چه کسی چنگ زینم اگر تو ریسمانت را از من قطع کنی…
مصباح المتهجد، ج۲، ص۵۹۰؛ مفاتیحالجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.
رَوَى أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِيُّ قَالَ: كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ ص يُصَلِّي عَامَّةَ اللَّيْلِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِذَا كَانَ السَّحَرُ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاء:
إِلَهِي لَمْ أَعْصِكَ حِينَ عَصَيْتُكَ وَ أَنَا بِرُبُوبِيَّتِكَ جَاحِدٌ وَ لَا بِأَمْرِكَ مُسْتَخِفٌّ وَ لَا لِعُقُوبَتِكَ مُتَعَرِّضٌ وَ لَا لِوَعِيدِكَ مُتَهَاوِنٌ لَكِنْ خَطِيئَةٌ عَرَضَتْ وَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي وَ غَلَبَنِي هَوَايَ وَ أَعَانَتْنِي عَلَيْهَا شِقْوَتِي وَ غَرَّنِي سِتْرُكَ الْمُرْخَى عَلَيَ فَقَدْ عَصَيْتُكَ وَ خَالَفْتُكَ بِجُهْدِي فَالْآنَ مِنْ عَذَابِكَ مَنْ يَسْتَنْقِذُنِي وَ مِنْ أَيْدِي الْخُصَمَاءِ غَداً مَنْ يُخَلِّصُنِي وَ بِحَبْلِ مَنْ أَتَّصِلُ إِنْ أَنْتَ قَطَعْتَ حَبْلَكَ عَنِّي.
۳) از امیرالمومنین ع در یکی از خطبههای توحیدی ایشان، پس از توضیحی درباره آفرینش خداوند، روایت شده است:
و او … با جلال و عزتش فوق هر چیزی از آنها [آفریدهها] است. چيزى را كه طلب کند عاجزش ننمايد، و مانع او نشود که بر او غلبه کند؛ شتابندهاى از دستش در نرود تا بر او پيشى جويد؛ به دولتمندى نيازش نيفتد تا او را روزى دهد.
همه چيز پیش او خاضع است، و در برابر عظمت او بىارج و مقدار. از سطوت و قدرت او کس توانِ به سوى ديگرى گريختن را ندارد که خود را از سود و زيان او بازدارد. و او همتايى ندارد تا با او برابرى كردن تواند…
نهجالبلاغه، خطبه۱۸۶
و من خطبة له ع في التوحيد و تجمع هذه الخطبة من أصول العلم ما لا تجمعه خطبة
و هو … الْعَالِي عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مِنْهَا بِجَلَالِهِ وَ عِزَّتِه لَا يُعْجِزُهُ شَيْءٌ مِنْهَا طَلَبَهُ وَ لَا يَمْتَنِعُ عَلَيْهِ فَيَغْلِبَهُ وَ لَا يَفُوتُهُ السَّرِيعُ مِنْهَا فَيَسْبِقَهُ وَ لَا يَحْتَاجُ إِلَى ذِي مَالٍ فَيَرْزُقَهُ خَضَعَتِ الْأَشْيَاءُ لَهُ وَ ذَلَّتْ مُسْتَكِينَةً لِعَظَمَتِهِ لَا تَسْتَطِيعُ الْهَرَبَ مِنْ سُلْطَانِهِ إِلَى غَيْرِهِ فَتَمْتَنِعَ مِنْ نَفْعِهِ وَ ضَرِّهِ وَ لَا كُفْءَ لَهُ فَيُكَافِئَه…
تدبر
۱) «قُلْ مَنْ ذَا الَّذي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصيراً»
در پاسخ به تلقی منافقان، خداوند به پیامبرش [و بهتَبَع، به ما] دستور میدهد که دو مطلب را به آنها گوشزد کنیم:
مطلب اول (آیه قبل) این بود که بالاخره مرگ یک واقعیت گریزناپذیر برای انسان است؛ و با فرار از جنگ، نمیتوانید از مرگ فرار کنید؛ پس به جای پاک کردن صورت مسأله، مساله مرگ را به طور جدی برای خود حل کنید.
دوم اینکه (آیه حاضر) اگر خدا بدی یا رحمتی برای شما بخواهد، هیچکس نمیتواند جلوی او بگیرد؛ و کسی حقیقتاً حامی و یاوری جز خدا ندارد. (اقتباس از المیزان، ج۱۶، ص۲۸۷)[۸]
چرا این دو مطلب؟
الف. مطلب اول، نوعی پاسخ نقضی به طرز فکر آنهاست (آنها مشکلی دارند که از مرگ فرار میکنند، اما این فرار مشکلشان را حل نمیکند)؛ اما مطلب دوم، ارائه راه حل برای مشکل آنهاست (نوع نگاهتان به عالم را تغییر دهید و خدا را جدی بگیرید، تا مرگ هم نتواند شما را به چالش بکشاند) (ایستاده در باد، ص۲۰۳)
ب. این دو، پرداختن به یک مطلب است از دو زوایه خود و خدا؛ یعنی انسان عاقل، چه از منظر وضعیت خودش نگاه کند؛ و چه از منظر نسبتی که با خدا دارد، بهترین کار این است که نظام زندگیاش را بر اساس ایمان و وظیفهاش در قبال خدا تعریف کند، نه در قبال دلخواههای موقتی خود و دیگران.
ج. …
۲) «مَنْ ذَا الَّذي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً»
مطلب آیه قبل را خبری گفت و این مطلب را سوالی؛ چرا؟
الف. در آنجا میخواست تلقی مخاطبان را رد کند، اما اینجا میخواهد مطلب جدیدی به آنها یاد دهد (تدبر۱، الف)، و برای اینکه آنها درست متوجه شوند، سوالی از خودشان میپرسد، که با این سوال آنها را به درون خویش ارجاع دهد، و خودشان به پاسخ آن برسند.
نکته تخصصی آموزشی
در آموزش معارف نیاز نیست که همیشه، نتیجه را مستقیم به مخاطب ارائه دهیم. بسیاری از اوقات بهتر آن است که با طرح سوال، ذهن وی را درگیر و تشنه کنیم تا خودش به سمت جواب حرکت کند. جوابی که خود شخص با تامل بدان دست مییابد اثری ماندگارتر و عمیق تر دارد تا مطلبی را که صرفا از زبان دیگران – حتی به نحو استدلالی – بشنود:
هر کجا دردی دوا آنجا رود هر کجا فقری نوا آنجا رود
هر کجا مشکل جواب آنجا رود هر کجا کشتی است آب آنجا رود
آب کم جو تشنگی آور بدست تا بجوشد آب از بالا و پست …[۹]
تا سقاهم ربهم آید خطاب تشنه باش الله اعلم بالصواب
http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar3/sh151/
تاملی جامعهشناختی در وضعیت خویش
برخی بر این باورند که یکی از مشکلات جامعه ما این است که بیش از حد مخاطب را با اطلاعات دینی محاصره کردهایم؛ اطلاعاتی که چون در عمق جانش وارد نشده، اثری در زندگیها نمیگذارد؛ و چون گوشش از آنها پر شده، فکر میکند که آنها را فهمیده و دیگر حاضر به تأمل جدی و شنیدن آنها به نحو عمیق نیست.
ب. …
۳) «مَنْ ذَا الَّذي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً
«کیست آن که از [خواست] خدا در مورد شما جلوگیری کند، اگر برای شما بدیای بخواهد یا رحمتی را برایتان اراده کند».
این مضمون در قرآن کریم به صورتهای مختلفی بیان شده است؛ مثلا:
«ما يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها وَ ما يُمْسِكْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ: هر رحمتى را كه خداوند براى مردم بگشايد هرگز آن را بازدارندهاى نيست، و هر چه را بازدارد هرگز آن را پس از او گشايندهاى نباشد» (فاطر/۲)
«مَنْ كانَ يُريدُ ثَوابَ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْيا وَ الْآخِرَة: هر كس پاداش دنيا را بخواهد، پاداش دنيا و آخرت در نزد خداست» (نساء/۱۲۴)
«مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعاً: هر كه عزت خواهد (بداند كه) عزت يكسره از آن خداوند است» (فاطر/۱۰)
تاملی با خویش
اگر خدا را باور داریم، لحظهای بیندیشیم!
اگر از چیزی فرار میکنیم، از کجا و به کجا فرار میکنیم؟
مگر نه این است که همه چیز به ید قدرت اوست؟ پس، اگر خدا بخواهد به کسی ضرری یا سودی برساند، چه کسی میتواند مانع او شود؟
در واقع، هرکس که از چیزی فرار میکند، میخواهد از ضرری در امان بماند و به نفعی برسد.
اگر همه سود و زیانها به دست خداست و هیچکس یارای ایستادگی در برابر خواست او را ندارد، چرا در زندگیمان تنها در آخرین مرحله سراغ او میرویم؟ (ایستاده در باد، ص۲۰۴)
۴) «وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصيراً»
در میان نسبتهای مختلفی که انسان با خدا دارد، بر دو مفهوم «ولیّ» و «نصیر» تاکید کرد.
چرا؟
الف. «ولیّ» سرپرست است، کسی که از بالا انسان را در مسیری که دارد به جلو میبرد. «نصیر» یاور است؛ کسی که در کنار انسان میایستد و او را برای رسیدن به مقصودش کمک میکند. کسی که نه «ولیّ» دارد و نه «نصیر» یعنی نه پشتوانهای در عالم دارد و نه همراهی؛ و کاملا تک و تنها افتاده است.
ب. …
۵) «قُلْ مَنْ ذَا الَّذي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصيراً»
چرا لحن آیه را از حالت مخاطب «کیست که شما را حفظ کند …» به حالت غایب «نمی یابند یاوری …» تغییر داد؟
الف. چون مخاطبانش بیماردلان و منافقان بودند و دلشان از کفر و مرض پر شده، [به حق اعتنایی نمیکنند] لذا از سخن با آنها اعراض کرد و با پیامبرش سخن گفت. (المیزان، ج۱۶، ص۲۸۷)
ب. به لحاظ نحوی، این تغییر نشان میدهد که فقط جمله اول «مقول قول» (مضمونِ مربوط به «بگو») است. در نتیجه میخواهد بفرماید آن مطلبی که در مواجهه با منافق و بیماردل باید تذکر داد، همان پرسشی است که آنها را با خود درگیر کند؛ و این جمله اخیر، دیگر توضیحی از خدا برای ماست، که خیالمان راحت باشد که آنها سرپرست و یاوری نخواهند یافت.
نکته تکمیلی تعلیم و تربیت
اگرچه در مواجهه با مخاطب، استفاده از پرسش و وادار کردن مخاطب به تامل، در بسیاری از اوقات مناسب است (تدبر۲) اما نباید همواره صرفا به پرسش بسنده کرد، بلکه در برخی موارد باید به وضوح، مطلب نهایی را در اختیار مخاطب قرار داد؛ البته مخاطب با مخاطب متفاوت است؛ چنانکه در این آیه، جمله اول مخاطبش منافقان و بیماردلان است؛ و جمله دوم، مخاطبش خود پیامبر و مومنان.
ج. …
۶) «مَنْ ذَا الَّذي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً»
با اینکه غالبا در مقابل «سوء»، «حُسن» و در مقابل «رحمت»، «غضب» به کار میرود، چرا در این آیه، بین «سوء» و «رحمت» تقابل انداخت؟
الف. آنها برای فرار از «سوء» از جنگ فرار میکردند، میخواهد به طور ضمنی نشان دهد که اگر قرار باشد بدیای به آنها نرسد باید مشمول رحمت خداوند واقع شوند؛ وگرنه فرار از «سوء: بدی»ای که شخص را مشمول غضب خدا کند، واقعا مبتلا شدن به «سوء» است، نه فرار از آن.
ب. …
این را در کانال نگذاشتم
۷) «مَنْ ذَا الَّذي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً»
چرا مطلب را با تعبیر ساده «آیا کسی هست که» بیان نکرد و از تعبیر «من ذا الذی: کیست آن که» استفاده کرد؟
الف. به نظر میرسد تاکید شدیدتری در این تعبیر هست که جواب جدیتری میطلبد.[۱۰]
ب. …
[۱] . أصل الاعتصام الامتناع و عصمه يعصمه إذا منعه و لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ أي و لا مانع و العصام الحبل لأنه يعتصم به و العصم الأوعال لامتناعها بالجبال
[۲] . تعبیر «رحمة للعالمین» در جلسه۴۱۴ (http://yekaye.ir/al-anbiaa-21-107/) و تعبیر «الأرحام» جمع «رَحِم» در جلسه۴۲۵ (http://yekaye.ir/al-ahzab-33-6/) و تعبیر «مَرْحَمَةِ» (که مصدر میمی از ماده «رحم» و به معنای «رحمت» میباشد) در جلسه۳۴۶ (http://yekaye.ir/al-balad-90-16-2/) مورد بررسی قرار گرفت.
[۳] . البته قبلا توضیح داده شد که «عون» اعم از نصرت است http://yekaye.ir/al-anbiyaa-21-112/
[۴] . مرحوم مصطفوی معتقد است که این گونه موارد استعمال مجازی میباشد.
[۵] . مرحوم مصطفوی اصرار دارد که در کلمه «انتصار» معنای اختیار و اراده کردن نصرت نهفته است؛ چنانکه وقتی در مورد جهنمیان گفته می شود که «فَلا تَنْتَصِران» یعنی شدت عذاب به نحوی است که حتی فکر وتصمیم به اینکه یاری بخواهند هم در آنها راه پیدا نمیکند چنانکه وقتی حضرت نوح به خداوند عرض میکند «فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِر» میخواهد بگوید این موقعیت من است، بخواه که مرا یاری کنی، (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۲، ص۱۴۲)، و راغب اصفهانی هم در مورد آیه اخیر گفته است: «إنما قال «فَانْتَصِرْ» و لم يقل: انْصُرْ تنبيهاً أنّ ما يلحقني يلحقك من حيث إنّي جئتهم بأمرك، فإذا نَصَرْتَنِي فقد انْتَصَرْتَ لنفسك» (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۰۹)
[۶] . نصر بن مزاحم این واقعه را این گونه گزارش کرده است:
نَصْرٌ عَنْ نُمَيْرِ بْنِ وَعْلَةَ عَنْ عَامِرٍ الشَّعْبِيِّ-: أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ مَرَّ بِأَهْلِ رَايَةٍ فَرَآهُمْ لَا يَزُولُونَ عَنْ مَوْقِفِهِمْ فَحَرَّضَ النَّاسَ عَلَى قِتَالِهِمْ وَ ذُكِرَ أَنَّهُمْ غَسَّانُ فَقَالَ: «إِنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ لَنْ يَزُولُوا عَنْ مَوْقِفِهِمْ دُونَ طَعْنٍ دِرَاكٍ يَخْرُجُ مِنْهُ النَّسِيمُ «۱» وَ ضَرْبٍ يَفْلِقُ الْهَامَ وَ يُطِيحُ الْعِظَامَ وَ تَسْقُطُ مِنْهُ الْمَعَاصِمُ وَ الْأَكُفُّ حَتَّى تُصْدِعَ جِبَاهَهُمْ وَ تُنْثَرَ حَوَاجِبُهُمْ عَلَى الصُّدُورِ وَ الْأَذْقَانِ أَيْنَ أَهْلُ الصَّبْرِ وَ طُلَّابُ الْخَيْرِ أَيْنَ مَنْ يَشْرِي وَجْهَهُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» فَثَابَتْ إِلَيْهِ عِصَابَةٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ فَدَعَا ابْنَهُ مُحَمَّداً فَقَالَ لَهُ: «امْشِ نَحْوَ هَذِهِ الرَّايَةِ مَشْياً رُوَيْداً عَلَى هِينَتِكَ حَتَّى إِذَا أَشْرَعْتَ فِي صُدُورِهِمُ الرِّمَاحَ فَأَمْسِكْ يَدَكَ حَتَّى يَأْتِيكَ أَمْرِي وَ رَأْيِي» «۲» فَفَعَلَ وَ أَعَدَّ عَلِيٌّ ع مِثْلَهُمْ مَعَ الْأَشْتَرِ فَلَمَّا دَنَا مِنْهُمْ وَ أَشْرَعَ الرِّمَاحَ فِي صُدُورِهِمْ أَمَرَ عَلِيٌّ الَّذِينَ أُعِدُّوا فَشَدُّوا عَلَيْهِمْ وَ نَهَضَ مُحَمَّدٌ فِي وُجُوهِهِمْ فَزَالُوا عَنْ مَوَاقِفِهِمْ وَ أَصَابُوا مِنْهُمْ رِجَالًا وَ اقْتَتَلَ النَّاسُ بَعْدَ الْمَغْرِبِ قِتَالًا شَدِيداً فَمَا صَلَّى كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ إِلَّا إِيمَاءً. (وقعة صفين، ص۳۹۲)
[۷] .البته عبارات در نهجالبلاغه اندکی متفاوت و پس و پیش است:
… وَ ايْمُ اللَّهِ لَئِنْ فَرَرْتُمْ مِنْ سَيْفِ الْعَاجِلَةِ لَا تَسْلَمُوا [تَسْلَمُونَ] مِنْ سَيْفِ الآْخِرَةِ وَ أَنْتُمْ لَهَامِيمُ الْعَرَبِ وَ السَّنَامُ الْأَعْظَم إِنَّ فِي الْفِرَارِ مَوْجِدَةَ اللَّهِ وَ الذُّلَّ اللَّازِمَ وَ الْعَارَ الْبَاقِيَ وَ إِنَّ الْفَارَّ لَغَيْرُ مَزِيدٍ فِي عُمُرِهِ وَ لَا مَحْجُوزٍ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ يَوْمِهِ [مَنْ رَائِحٌ] مَنِ الرَّائِحُ إِلَى اللَّهِ كَالظَّمْآنِ يَرِدُ الْمَاءَ الْجَنَّةُ تَحْتَ أَطْرَافِ الْعَوَالِي الْيَوْمَ تُبْلَى الْأَخْبَارُ وَ اللَّهِ لَأَنَا أَشْوَقُ إِلَى لِقَائِهِمْ مِنْهُمْ إِلَى دِيَارِهِمْ اللَّهُمَّ فَإِنْ رَدُّوا الْحَقَّ فَافْضُضْ جَمَاعَتَهُمْ وَ شَتِّتْ كَلِمَتَهُمْ وَ أَبْسِلْهُمْ بِخَطَايَاهُمْ. إِنَّهُمْ لَنْ يَزُولُوا عَنْ مَوَاقِفِهِمْ دُونَ طَعْنٍ دِرَاكٍ يَخْرُجُ [مِنْهُ] مِنْهُمُ النَّسِيمُ وَ ضَرْبٍ يَفْلِقُ الْهَامَ وَ يُطِيحُ الْعِظَامَ وَ يُنْدِرُ السَّوَاعِدَ وَ الْأَقْدَامَ وَ حَتَّى يُرْمَوْا بِالْمَنَاسِرِ تَتْبَعُهَا الْمَنَاسِرُ وَ يُرْجَمُوا بِالْكَتَائِبِ تَقْفُوهَا الْحَلَائِبُ وَ حَتَّى يُجَرَّ بِبِلَادِهِمُ الْخَمِيسُ يَتْلُوهُ الْخَمِيسُ وَ حَتَّى تَدْعَقَ الْخُيُولُ فِي نَوَاحِرِ أَرْضِهِمْ وَ بِأَعْنَانِ مَسَارِبِهِمْ وَ مَسَارِحِهِمْ.
[۸] . كانت الآية السابقة تنبيها لهم على أن حياة الإنسان مقضي مؤجل لا ينفع معه فرار من الزحف و في هذه الآية تنبيه على أن الشر و الخير تابعان لإرادة الله محضا لا يمنع عن نفوذها سبب من الأسباب و لا يعصم الإنسان منها أحد فالحزم إيكال الأمر إلى إرادته تعالى و القرار على أمره بالتوكل عليه
[۹] . تا نزاید طفلک نازک گلو کی روان گردد ز پستان شیر او
رو بدین بالا و پستیها بدو تا شوی تشنه و حرارت را گرو
بعد از آن بانگ زنبور هوا بانگ آب جو بنوشی ای کیا
حاجت تو کم نباشد از حشیش آب را گیری سوی او میکشیش
گوش گیری آب را تو میکشی سوی زرع خشک تا یابد خوشی
زرع جان را کش جواهر مضمرست ابر رحمت پر ز آب کوثرست
[۱۰] . مقایسه شود با حدید/۱۱ در جلسه۷۴ تدبر۱ http://yekaye.ir/al-hadeed-057-11/
بازدیدها: ۳۳