ترجمه
و حقیقت این است که آنان که کفر ورزیدند چیزی نمانده با چشمانشان تو را بلغزانند و زمین زنند، هنگامی که این ذکر [= قرآن] را شنیدند؛ و میگویند که او حتما دیوانه [جنزده] است!
شهادت امام جواد ع تسلیت باد
سلام می دهم از دور من به محضرتان چه کرده با دل من مرقد منورتان …
تو جنس غربتت از جنس غربت حسن است میان خانه و غربت؟ امان ز همسرتان …
به خاک دید تو را فاطمه، خدا را شکر ندید حداقل روی نیزه ها سرتان…
عطش نصیب تو شد جای شکر آن باقی است که خنجری نشد آقا نصیب حنجرتان
یزلقونکشاعر: مهدی مقیمی https://t.me/shere_aeini/5362
اختلاف قرائت[۱]
نکات ترجمه
لَيُزْلِقُونَكَ: لـ (لام فارقه برای تاکید[۲]) + يُزْلِقُونَ + ک (ضمیر مخاطب، مفعول)
ماده «زلق» در اصل به معنای لغزش چیزی از جایگاهش است (معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۲۱) و تقریبا هممعنای «زلل: لغزش» است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۸۳) و تفاوتش با زلل این است که زلق، لغزشی است که حتما با سقوط کردن همراه باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۴، ص۳۴۵)
«مَزْلَقَة» و «مَزْلَق» به معنای زمینی است که ثبات و قراری ندارد [لغزنده است] (معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۲۱) و «صَعِيداً زَلَقاً» (کهف/۴۰) زمینی است که گیاهی در آن نمیروید (معاني القرآن، ج۲، ص۱۴۶؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۸۳)
در این آیه مقصود از اینکه «إِنْ يَكادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ» این است که از نگاه تند و تیزی که از روی حسد به تو میافکنند نزدیک است تو را از مکانت به در آرند و به زمین بزنند (معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۲۱؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۸۳) و اغلب مفسران بر این باورند که این همان «چشم زدن: أصابة العین» است (مجمع البيان، ج۱۰، ص۵۱۲) که در فارسی به «چشم زخم» معروف است.
این ماده در قرآن کریم ۲ بار آمده است.[۳]
«مجنون»
در جلسه ۲۵۶ توضیح داده شد که ماده «جن» در اصل به معنای «پوشش» و مخفی شدن است؛ که «جن» را هم به همین جهت که از ما انسانها پوشیده است، «جن» گفتهاند؛ و «مجنون» به معنای کسی است که به «جنون» و دیوانگی مبتلا شده است، و وجه تسمیهاش یا از این جهت است که گویی عقل شخص مخفی شده است؛ و یا از این جهت چنین نامیده شده که گمان می کردند دیوانه کسی است که جنیان بر او تسلط پیدا کردهاند. http://yekaye.ir/al-hegr-15-27/
شأن نزول
حسّان جمّال [= شتربان] می گوید: امام صادق را از مدینه به مکه میبردم. در راه به مسجد غدیرخم رسیدیم. آنجا به سمت چپ مسجد نگاهی کرد و فرمود: اینجا محل ایستادن رسول الله ص است آن موقعی که فرمود: «هرکس من مولای او هستم، پس علی ع مولای اوست.» سپس نگاه به سمت دیگری کرد و فرمود: آنجا خیمه ابوفلان و فلان و سالم (مولی ابوحذیفه) و ابوعبیده جراح است که هنگامی که دیدند او دستانش را بلند کرد به همدیگر گفتند: به چشمانش نگاه کنید که دارد در حدقه میچرخد! گویی اینها چشمان یک جنزده است [گویی جن به سراغ وی آمده]. پس جبرئیل با این آیه نازل شد:
«و حقیقت این است که آنان که کفر ورزیدند چیزی نمانده بود با چشمانشان تو را از بلغزانند و زمین زنند، هنگامی که این ذکر را شنیدند؛ و میگویند که او حتما جنزده [دیوانه] است! در حالی که او جز ذکری برای جهانیان نیست.»
سپس امام صادق ع به من فرمود: حسّان! اگر نبود که تو تنها یک شتربانی، این حدیث را برایت نمیگفتم.
تهذيب الأحكام، ج۳، ص۲۶۴؛ من لا يحضره الفقيه، ج۱، ص۲۳۰؛ الكافي، ج۴، ص۵۶۷[۴]؛ مناقب آل أبي طالب ع، ج۳، ص۳۷؛ شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار ع، ج۱، ص۲۴۱[۵]؛ تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص۶۸۸[۶]
مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ حَسَّانَ الْجَمَّالِ قَالَ:
حَمَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع مِنَ الْمَدِينَةِ إِلَى مَكَّةَ قَالَ فَلَمَّا انْتَهَيْنَا إِلَى مَسْجِدِ الْغَدِيرِ نَظَرَ فِي مَيْسَرَةِ الْمَسْجِدِ فَقَالَ ذَاكَ مَوْضِعُ قَدَمِ رَسُولِ اللَّهِ ص حَيْثُ قَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ ثُمَّ نَظَرَ فِي الْجَانِبِ الْآخَرِ فَقَالَ هَذَا مَوْضِعُ فُسْطَاطِ أَبِي فُلَانٍ وَ فُلَانٍ وَ سَالِمٍ مَوْلَى أَبِي حُذَيْفَةَ وَ أَبِي عُبَيْدَةَ بْنِ الْجَرَّاحِ فَلَمَّا أَنْ رَأَوْهُ رَافِعاً يَدَهُ قَالَ بَعْضُهُمْ انْظُرُوا إِلَى عَيْنَيْهِ تَدُورَانِ كَأَنَّهُمَا عَيْنَا مَجْنُونٍ فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع بِهَذِهِ الْآيَةِ «وَ إِنْ يَكادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَ ما هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ»
ثُمَّ قَالَ يَا حَسَّانُ لَوْ لَا أَنَّكَ جَمَّالِي لَمَا حَدَّثْتُكَ بِهَذَا الْحَدِيثِ.[۷]
حدیث
بسیاری گمان میکنند «چشم زدن» امری خرافی است. اگرچه نمیتوان انکار کرد که خرافیای هم در این مساله وارد شده است (مانند تخممرغ شکستن و …) اما اصل این مطلب وجود دارد.
در اینجا سه دسته روایت تقدیم میشود
۱) روایاتی که نشان میدهد اصل چشم زدن وجود دارد، و امری خرافی نیست.
۲) روایاتی که شامل توصیههایی است برای در امان ماندن از چشم زخم دیگران (که همگی تاکید دارند بر یاد خدا)
۳) روایات متعددی برای اینکه انسان چکار کند که مبادا خودش ناخواسته دیگری را چشم بزند!
۱)
الف. از پیامبر ص روایت شده است: چشم زدن حقیقت دارد و گاه چشم زدن، قلهای را ساقط میکند.
مجمع البيان، ج۵، ص۳۸۰
عن النبي ص أن العين حق و العين تستنزل الحالق.[۸]
ب. روایت شده که اسماء بنت عمیس به پیامبر ص عرض کرد: فرزندان جعفر را چشم زدهاند. آیا برای آنها حِرزی تهیه کنم؟
فرمودند: بله! اگر چیزی بتواند بر قضا و قدر سبقت بگیرد، همین چشم زدن است!
مجمع البيان، ج۵، ص۳۸۰؛ و ج۱۰، ص۵۱۲؛ جامع الأخبار(للشعيري)، ص۱۵۷
أَنَّ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَيْسٍ قَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ بَنِي جَعْفَرٍ تُصِيبُهُمُ الْعَيْنُ أَ فَأَسْتَرْقِي لَهُمْ؟
قَالَ نَعَمْ فَلَوْ كَانَ شَيْءٌ يَسْبِقُ الْقَدَرَ لَسَبَقَتِ الْعَيْنُ[۹]
ج. از امیرالمومنین ع روایت شده است:
چشم زدن حقیقت دارد، حِرز حقیقت دارد، سحر حقیقت دارد؛ فال نیک حقیقت دارد؛ اما «طیره» (فال بد) حقیقت ندارد، «عدوی» (انتقال بدی از کسی به دیگری) حقیقت ندارد؛ و بوی خوش بهبوددهنده است، عسل بهبوددهنده است؛ سواری بهبوددهنده است؛ و نگاه به سبزی بهبوددهنده است.
نهج البلاغه، حکمت ۴۰۰
وَ قَالَ ع الْعَيْنُ حَقٌّ وَ الرُّقَى حَقٌّ وَ السِّحْرُ حَقٌّ وَ الْفَأْلُ حَقٌّ وَ الطِّيَرَةُ لَيْسَتْ بِحَقٍّ وَ الْعَدْوَى لَيْسَتْ بِحَقٍّ وَ الطِّيبُ نُشْرَةٌ وَ الْعَسَلُ نُشْرَةٌ وَ الرُّكُوبُ نُشْرَةٌ وَ النَّظَرُ إِلَى الْخُضْرَةِ نُشْرَة[۱۰].
۲)
الف. از امام صادق ع روایت شده است:
هنگامی که کسی یکی از شما را چنان تهنیت گفت که اعجاببرانگیز بود، پس هنگامی که خواست از منزل بیرون رود مُعَوِّذَتَيْن (سورههای فلق و ناس، که با «قُل أعوذُ» شروع میشود) بخواند که به اذن خداوند متعال چیزی به او ضرر نخواهد زد.
مكارم الأخلاق، ص۳۸۶
وَ قَالَ الصادق ع
إِذَا تَهَيَّأَ أَحَدُكُمْ تَهْيِئَةً تُعْجِبُهُ فَلْيَقْرَأْ حِينَ يَخْرُجُ مِنْ مَنْزِلِهِ الْمُعَوِّذَتَيْنِ فَإِنَّهُ لَا يَضُرُّهُ شَيْءٌ بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَى.
ب. از امام صادق ع روایت شده است که امیرالمومنین ع فرمودند: پیامبر ص برای حسن و حسین حِرزی قرار داد و فرمود:
«أُعِيذُكُمَا بِكَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّاتِ وَ أَسْمَائِهِ الْحُسْنَى كُلِّهَا عَامَّةً مِنْ شَرِّ السَّامَّةِ وَ الْهَامَّةِ وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ عَيْنٍ لَامَّةٍ وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ: شما را پناه میدهم به کلمات تام خداوند و اسماء حُسنای او، همگیشان، از شر سامّة (مرگ) و هامَّة (حیوانات زهردار) و از شر هر چشم بد و از شر هر حسود»
سپس پیامبر ص به ما رو کرد و فرمود: حضرت ابراهیم این گونه اسماعیل و اسحاق را در پناه [خدا] قرار میداد.
الكافي، ج۲، ص۵۶۹
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:
رَقَى النَّبِيُّ ص حَسَناً وَ حُسَيْناً فَقَالَ أُعِيذُكُمَا بِكَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّاتِ وَ أَسْمَائِهِ الْحُسْنَى كُلِّهَا عَامَّةً مِنْ شَرِّ السَّامَّةِ وَ الْهَامَّةِ وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ عَيْنٍ لَامَّةٍ وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ ثُمَّ الْتَفَتَ النَّبِيُّ ص إِلَيْنَا فَقَالَ هَكَذَا كَانَ يُعَوِّذُ إِبْرَاهِيمُ- إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ ع.[۱۱]
۳)
الف. از امام صادق ع روایت شده است:
چشم زدن حق است، و در مورد آن، نه از خودت بر خودت ایمن باش و نه از خودت بر دیگران؛ پس هرگاه از در مورد آن نگران شدی [که مبادا چشم زده باشی] سه بار بگو: «ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ: هر چه خدا بخواهد، که هیچ نیرویی جز به [خواست] خداوند علیِّ عظیم کاری پیش نمیبرد»
مكارم الأخلاق، ص۳۸۶
رُوِيَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ الْعَيْنُ حَقٌّ وَ لَيْسَ تَأْمَنُهَا مِنْكَ عَلَى نَفْسِكَ وَ لَا مِنْكَ عَلَى غَيْرِكَ فَإِذَا خِفْتَ شَيْئاً مِنْ ذَلِكَ فَقُلْ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ ثَلَاثاً.[۱۲]
ب. از امام صادق ع روایت شده است: هرکس چیزی از برادر [ایمانیاش دید که] او را به اعجاب درآورد، بر آن تکبیر گوید؛ چرا که چشمزدن حقیقت دارد.
طب الأئمة عليهم السلام، ص۱۲۱
مُحَمَّدُ بْنُ سُلَيْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: حَدَّثَنَا زِيَادُ بْنُ هَارُونَ الْعَبْدِيُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَجَلِيِّ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
مَنْ أَعْجَبَهُ شَيْءٌ مِنْ أَخِيهِ الْمُؤْمِنِ فَلْيُكَبِّرْ عَلَيْهِ فَإِنَّ الْعَيْنَ حَقٌّ.[۱۳]
تدبر
۱) «وَ إِنْ يَكادُ الَّذينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ»
کسانی که کفر میورزند، چنان عناد دارند که وقتی سخنی که آنان را متذکر به حق و حقیقت میکند، میشنوند، چنان با بغض و عداوت و انکار به پیامبر ص مینگرند که نزدیک است با تندی نگاهشان او را از جایش بلغزانند و زمین بزنند و میگویند او حتما دیوانه است. (مجمع البيان، ج۱۰، ص۵۱۳)
خداوند در برابر چنین مردمانی از پیامبر ص میخواهد صبر داشته باشد و مانند یونس آنها را رها نکند!
۲) «وَ إِنْ يَكادُ الَّذينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ»
نزدیک است کافران به پیامبر چشم زخمی برسانند.
بحثی درباره چشمزخم
این آیه از آیاتی است که از قدیم معروف بوده که دلالت بر وقوع مساله «چشم زخم» دارد؛ و از حسن بصری نقل شده که برای دفع چشم زخم، این آیه و آیه بعد را بخوانند (مجمعالبیان، ج۱۰، ص۵۱۳[۱۴]).
علاوه بر این آیه، بسیاری از صحابه و تابعین و مفسران مانند ابنعباس و قتاده و ضحاك و سدي و حسن و بلخي و رماني و … (متشابه القرآن و مختلفه (لابن شهر آشوب)، ج۱، ص۴۰) بر این باورند که وقتی حضرت یعقوب به فرزندانش گفت از یک در وارد مصر نشوید (یوسف/۶۷)، چون از چشم زخم بر آنان میترسید.
علامه طباطبایی پس از اشاره به اینکه عموم مفسران این آیه را درباره چشم زدن دانستهاند توضیح میدهند که این ظاهرا نوعی تاثیر نفسانی است که دلیل عقلیای بر نفی آن وجود ندارد و بلکه شواهدی هم بر تایید آن یافت میشود و در روایات هم فراوان اشاره شده [حدیث۱] و لذا دلیلی برای انکارش نیست. (المیزان، ج۱۹، ص۳۸۸)
امروزه با پیدا شدن و رواج پدیدههایی مثل هیپنوتیزم و اثبات نیروهای مغناطیسی در برخی نگاهها باور به وجود چنین چیزی دیگر با مشکل چندانی مواجه نیست؛ اما نکتهای که باید مد نظر قرار داد، پرهیز از افتادن در خرافاتی است که پیرامون این مساله پدید آمده است.
همواره هرجا انسانها با اموری مواجه شوند که وجه ماورایی و غیبیِ آن غلبه داشته باشد، زمینه برای رواج خرافات مهیا میشود و باید مراقب بود که نه به خاطر خرافاتی که رخ داده، اصل مساله انکار شود؛ و نه به خاطر پذیرش اصل مساله –و با توجه به اینکه تحلیل علمی هنوز در این عرصه ناتوان است – به هر خرافهای میدان دهیم.
آنچه مروری بر روایات در اختیار ما قرار میدهد این است که یک انسان خداباور، این حادثه را – همانند تمام حوادث عالم خلقت – خارج از قدرت الهی نمیبیند؛ و همانند هر امر ناخوشایندی، مهمترین راه مواجهه با آن را توکل بر خداوند و یاری جستن از او میداند. (حدیث۲)
آسیبشناسی چشمزخم در جامعه
به نظر میرسد باور به چشمزخم از آنجا که با خرافات گره خورده، آسیبهای چندی را در جامعه ما رقم زده است؛ از جمله:
۱) رواج پارهای از اعمال خرافی مانند تخممرغ شکستن و … .
در این زمینهها باید مطالبه دلیل کرد: آیا واقعا دلیل علمی یا سخنی از معصومان بر این موارد رسیده است؟
۲) رواج پارهای زشتنماییها و بدبینیها: متاسفانه بسیاری از افراد از ترس اینکه مورد چشمزخم قرار نگیرند، همواره بدیها و مشکلات زندگی خود را با آب و تاب فراوان بازگو میکنند، اما از بازگو کردن خوبیها و نعمتهایی که برایشان پیش آمده خودداری میکنند؛ و تدریجا این امر موجب رواج بدبینی و تزریق نگاه منفی در جامعه گردیده است.
قطعا چنین رویکردی منطق اسلام است. قرآن کریم صریحا دستور میدهد «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث: تنها درباره نعمت پروردگارت سخن بگو» (ضحی/۱۱). در روایات هم بازگو کردن مصیبتهایی که بر انسان وارد شده است، بسیار مورد مذمت قرار گرفته و همین بازگو کردن را در تثبیت آن مصیبتها موثر دانستهاند.
۳) رواج بدبینی به انسانهای دیگر از ترس اینکه مبادا آنها چشمشان شور باشد.
در منطق قرآن کریم، بدگمانی یکی از گناهان، و گاه از گناهان کبیره است: «اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ: از بسیاری از گمانها پرهیز کنید که برخی از گمانها گناه است» (حجرات/۱۲). در روایات یافت نشد که راهی برای پیدا کردن کسی که چشمزخم زده مطرح کنند یا افراد را به چنین امری تشویق کنند. فضای آیات و روایات تاکید بر برادری ایمانی در جامعه است.
۴) اولویت یافتن امور غیر اساسی به جای امور اساسی در باور مسلمانان
در قرآن کریم اگر تعبیر مستقیمی درباره چشمزخم آمده باشد همین یک آیه است؛ و در ذیل همین آیه هم تنها سخنی از حسن بصری (و نه از معصومان) نقل شده که برای دفع چشمزخم این آیه را بخوانید. اما متاسفانه این آیه به یکی از شعارهای مهم در جامعه بدل شده است و بر سر در یا روی دیوار بسیاری از خانهها نقش بسته است؛ در حالی که تعظیم شعائر (شعارهای اسلامی) به این است که آیاتی که اصول اندیشه اسلامی ما را نشان میدهد تابلو و نماد خویش قرار دهیم. شهید مطهری در سخنرانیای چنین تعبیر میکنند: «در برخی از خانهها انسان یک لوسی و ننری میبیند، [این آیه را تابلو کردهاند] «وَ إِنْ يَكادُ الَّذينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ» یعنی برای اینکه ما را چشمزخم نزنند این را آنجا نصب کردهایم. این شعار نیست. شعار اسلامی یعنی آنچه که به وسیله آن وابستگی خودتان به اسلام را نشان میدهید و یک اصل از اصل اسلامی را اثبات میکنید.» (پانزده گفتار، ص۱۹۰)
۳) «وَ إِنْ يَكادُ الَّذينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ»
کینه دشمن جدی است، باید به هوش بود؛ و لبه تیز حمله دشمن، رهبر جامعه اسلامی است. (تفسیر نور، ج۱۰، ص۱۹۲)
۴) «وَ إِنْ يَكادُ الَّذينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ»
چه ارتباطی هست بین اینکه آنها میخواستند پیامبر ص را چشم بزنند؛ و اینکه گفتند او حتما دیوانه [جنزده] است؟
الف. چون چشمزخمشان مؤثر نيفتاد، گفتند او از جن الهام گرفته و جن مددكار اوست. (حجةالتفاسیر، ج۷، ص۷۶)
ب. برای اینکه توجیه کنند مخالفت و کینه و حسد خود نسبت به وی را، که موجب چشم زدن ایشان میشد، او را دیوانه خواندند.
ج. وقتی با گوش شنیدند و از دستشان کاری برنمیآمد، هم با چشم و هم با زبان حمله کردند.
د. …
۵) «يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ»
ابتدای سوره از پیامبرش دفاع کرد و فرمود که بحمدالله تو مجنون نیستی: «ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُون» (قلم/۲)
در اینجا میفرماید: این کافران پیامبر را مجنون خواندند.
الف. بدین وسیله پایان سوره بر ابتدای سوره منطبق گردید (المیزان، ج۱۹، ص۳۸۹)
ب. نشان داد که در برابر تهمت به اولیای خدا باید از آنها دفاع کرد. (تفسیر نور، ج۱۰، ص۱۹۲)
ج. شاید از این شباهت شروع و خاتمه، بتوان محور سوره را شناسایی کرد: دفع تهمت مجنون بودن از پیامبر ص و نشان دادن بیمنطقی شدید کفار – توضیح در جمعبندی پایان جلسه۵۱۲ – (که آیا کسانی که این اندازه غیرمنطقیاند، واقعا خودشان دیوانه نیستند؟!)
د. نشان دادن شدت تقابل دو منطق در تحلیل انسانها: بر اساس یک منطق و زاویه دید، پیامبر ص قطعا دیوانه نیست؛ و بر اساس تحلیل و زاویه دید دیگر، پیامبر حتما دیوانه است.
ه. …
تاملی با خویش
در ذیل همان آیه ابتدای سوره (جلسه۴۶۸ تدبر۵ http://yekaye.ir/al-qalam-68-2/ ) بحثی شد که «واقعا چه کسی دیوانه است» و اشاره شد که به لحاظ جامعهشناسی، مردم به کسی دیوانه میگویند که شبیه آنها رفتار نکند و منطق رفتارهای وی را درک نکنند.
اکنون لحظه ای با خویش درنگ کنیم:
آیا نعوذ بالله ما در عمق جان خود، پیامبر را دیوانه نمیدانیم؟! آیا منطق او در زندگی را قبول داریم؛ یعنی مثلا تحمل آن همه سختیها در راه خدا و دیدن چنین کینهتوزیها و لجاجتورزیهایی از جانب کافران، و اینکه با این حال، مانند حضرت یونس نباشد که – بعد از ۳۳ سال تبلیغ، و ایمان آوردن تنها ۲ نفر- خسته شود؟! اگر واقعا منطق او را قبول داریم، چه اندازه در زندگیمان حاضریم بر اساس این منطق رفتار کنیم؟ در یک کلام، آیا زندگی خود را بر مدار خدا و دستوراتش تنظیم میکنیم یا بر اساس راحتی و دلخواه خویش؟!
واقعا، چه کسی دیوانه است؟
[۱] . ليزلقونك
عموما به همین صورت «لَيُزْلِقُونَكَ» (فعل ثلاثی مزید از باب افعال) خوانده اند؛ اما به صورت فعل ثلاثی مجرد «لَيَزْلِقُونَكَ»، نزد اهل مدینه (نافع) (مجمع البيان، ج۱۰، ص۵۱۱) و نیز نزد ابوجعفر یزید بن قیقاع (از قراء عشره) قرائت شده است. (الکامل المفصل فی القرائات الأربعة عشر، ص۵۶۶). همچنین در قرائت ابنمسعود و ابنعباس و اعمش و عیسی به صورت «ليزهقونك» نیز قرائت شده است. (معاني القرآن، ج۳، ص۱۷۹؛ البحر المحيط، ج۱۰، ص۲۵۰)
مرحوم طبرسی توضیح داده است: من قرأ بفتح الياء جعله من زلقه و زلقته أنا مثل حزن و حزنته و شترت عينه و شترتها قال أبو علي و الخليل يذهب في ذلك إلى أن المعنى جعلت فيه شترا و جعلت فيه حزنا كما أنك إذا قلت كحلته و دهنته أردت جعلت ذلك فيه و من قرأ أزلقه الفعل بالهمزة و معنى «لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ» ينظرون إليك نظر البغضاء كما ينظر الأعداء و مثله قول الشاعر:
يتقارضون إذا التقوا في مجلس نظرا يزيل مواقع الأقدام.
[۲] . وقتی «ان» مخففه به جای «إن» مشدده بیاید و بعد از آن فعلی بیاید (إِنْ يَكادُ)، برای اینکه با «إن» نافیه اشتباه نشود، لازم میآید که یک لام تاکید بیاید تا بین إن نافیه و إن ایجابی که برای تاکید است، تفاوت گذاشته شود. (إعراب القرآن (للنحاس)، ج۵، ص۱۲)
[۳] . البته در قرائت أبیّ بن کعب و ابنعباس و عبدالله بن حرث، آیه «وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرين؛ شعراء/۶۴) را به صورت «و أَزْلَقْنَا ثمّ الآخرين» قرائت کرده که در این صورت تعداد کاربرد این واژه در قرآن کریم، لااقل ۳ بار میشود. (البحر المحيط في التفسير، ج۸، ص۱۶۱)
[۴] در کافی به جای محمد بن احمد بن یحیی، محمد بن یحیی ثبت شده و نیز جمله پایانی امام صادق ع را ندارد.
[۵] . عبارت در این منبع اندکی متفاوت است:
حسّان الجمّال، قال: حملت أبا عبد اللّه (جعفر بن محمد عليه السّلام) من المدينة الى مكة، فلما انتهى إلى غدير خم، نظر الى المسجد، فقال: ترى عن يسار المسجد ذاك؟ قلت: نعم. قال: كان موضع قدمي رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله حين أخذ بيد علي عليه السّلام، و قال: من كنت مولاه فعلي مولاه. و نظر الى الجانب الأيمن، فقال: هاهنا كان فسطاط أربعة من قريش- سمّاهم، فلما قام رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، تغشّاه الوحي، فنظروا إلى عينيه قد انقلبتا. فقالوا: ما هو إلا جن. فأنزل اللّه تعالى فيهم: «وَ إِنْ يَكادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَ ما هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ»
[۶] . این منبع سندش متفاوت است و در پایان یک جمله اضافه دارد که کاملا نشان میدهد جمله اخیر امام از باب رعایت تقیه بوده است:
قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ الْمَالِكِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْحُسَيْنِ الْجَمَّالِ قَالَ: حَمَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع مِنَ الْمَدِينَةِ إِلَى مَكَّةَ فَلَمَّا بَلَغَ غَدِيرَ خُمٍّ نَظَرَ إِلَيَّ وَ قَالَ هَذَا مَوْضِعُ قَدَمِ رَسُولِ اللَّهِ ص حِينَ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ وَ قَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ وَ كَانَ عَنْ يَمِينٍ الْفُسْطَاطِ أَرْبَعَةُ نَفَرٍ مِنْ قُرَيْشٍ سَمَّاهُمْ لِي فَلَمَّا نَظَرُوا إِلَيْهِ وَ قَدْ رَفَعَ يَدَهُ حَتَّى بَانَ بَيَاضُ إِبْطَيْهِ قَالُوا انْظُرُوا إِلَى عَيْنَيْهِ قَدِ انْقَلَبَتَا كَأَنَّهُمَا عَيْنَا مَجْنُونٍ فَأَتَاهُ جَبْرَائِيلُ فَقَالَ اقْرَأْ وَ إِنْ يَكادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَ ما هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ وَ الذِّكْرُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع فَقُلْتُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَسْمَعَنِي هَذَا مِنْكَ فَقَالَ لَوْ لَا أَنَّكَ جَمَّالٌ لَمَا حَدَّثْتُكَ بِهَذَا لِأَنَّكَ لَا تُصَدَّقُ إِذَا رَوَيْتَ عَنِّي.
[۷] . با توجه به حدیث فوق، معنای این حدیث زیر هم قابل توجه میشود:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْيَمَانِيِّ عَنْ مِسْمَعِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ صَبَّاحٍ الْحَذَّاءِ عَنْ صَبَّاحٍ الْمُزَنِيِّ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَمَّا أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِيَدِ عَلِيٍّ ع- يَوْمَ الْغَدِيرِ صَرَخَ إِبْلِيسُ فِي جُنُودِهِ صَرْخَةً فَلَمْ يَبْقَ مِنْهُمْ أَحَدٌ فِي بَرٍّ وَ لَا بَحْرٍ إِلَّا أَتَاهُ فَقَالُوا يَا سَيِّدَهُمْ وَ مَوْلَاهُمْ مَا ذَا دَهَاكَ فَمَا سَمِعْنَا لَكَ صَرْخَةً أَوْحَشَ مِنْ صَرْخَتِكَ هَذِهِ فَقَالَ لَهُمْ فَعَلَ هَذَا النَّبِيُّ فِعْلًا إِنْ تَمَّ لَمْ يُعْصَ اللَّهُ أَبَداً فَقَالُوا يَا سَيِّدَهُمْ أَنْتَ كُنْتَ لآِدَمَ فَلَمَّا قَالَ الْمُنَافِقُونَ إِنَّهُ يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى وَ قَالَ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ أَ مَا تَرَى عَيْنَيْهِ تَدُورَانِ فِي رَأْسِهِ كَأَنَّهُ مَجْنُونٌ يَعْنُونَ رَسُولَ اللَّهِ ص صَرَخَ إِبْلِيسُ صَرْخَةً بِطَرَبٍ فَجَمَعَ أَوْلِيَاءَهُ فَقَالَ أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنِّي كُنْتُ لآِدَمَ مِنْ قَبْلُ قَالُوا نَعَمْ قَالَ آدَمُ نَقَضَ الْعَهْدَ وَ لَمْ يَكْفُرْ بِالرَّبِّ وَ هَؤُلَاءِ نَقَضُوا الْعَهْدَ وَ كَفَرُوا بِالرَّسُول … (الكافي، ج۸، ص۳۴۴)
[۸] . وَ قَالَ ص لَا رُقْيَةَ إِلَّا مِنْ حُمَةٍ وَ الْعَيْنُ حَقٌّ. (مكارم الأخلاق، ص۳۸۶)
[۹] . شبیه این فرمایش پیامبر ص در مكارم الأخلاق، ص۴۱۴ از امام صادق ع روایت شده است:
عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ: لَوْ كَانَ شَيْءٌ يَسْبِقُ الْقَدْرَ سَبَقَتْهُ الْعَيْنُ
[۱۰] . و نیز از پیامبر ص روایت شده است:
همان چشم زدن، گاه کسی را روانه قبر، و شتر را راهی دیگ میکند!
جامع الأخبار(للشعيري)، ص۱۵۷؛ مكارم الأخلاق، ص۳۸۶
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ الْعَيْنَ لَتُدْخِلُ الرَّجُلَ الْقَبْرَ وَ تُدْخِلُ الْجَمَلَ الْقِدْرَ.
[۱۱] . دعاهای دیگری نیز در این راستا آمده مانند:
ذَكَرَ عَبْدُ الْكَرِيمِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مُظَفَّرٍ السَّمْعَانِيُّ هَذِهِ الْعُوذَةَ أَيْضاً لِلْعَيْنِ مَرْوِيَّةً عَنِ النَّبِيِّ ص اللَّهُمَّ يَا ذَا السُّلْطَانِ الْعَظِيمِ وَ الْمَنِّ الْقَدِيمِ وَ الْوَجْهِ الْكَرِيمِ ذَا الْكَلِمَاتِ التَّامَّاتِ وَ الدَّعَوَاتِ الْمُسْتَجَابَاتِ عَافِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ مِنْ أَنْفُسِ الْجِنِّ وَ أَعْيُنِ الْإِنْسِ. (المصباح للكفعمي، ص۲۲۰)
روي أن جبرائيل (ع) رقى رسول الله و علمه الرقية و هي بِسْمِ اللَّهِ أَرْقِيكَ مِنْ كُلِّ عَيْنِ حَاسِدٍ اللَّهُ يَشْفِيَكَ. (مجمع البيان، ج۵، ص۳۸۰)
عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ: كُنْتُ مَعَ الرِّضَا ع بِخُرَاسَانَ عَلَى نَفَقَاتِهِ فَأَمَرَنِي أَنْ أَتَّخِذَ لَهُ غَالِيَةً فَلَمَّا اتَّخَذْتُهَا فَأُعْجِبَ بِهَا فَنَظَرَ إِلَيْهَا فَقَالَ لِي يَا مُعَمَّرُ إِنَّ الْعَيْنَ حَقٌّ فَاكْتُبْ فِي رُقْعَةٍ الْحَمْدَ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ الْمُعَوِّذَتَيْنِ وَ آيَةَ الْكُرْسِيِّ وَ اجْعَلْهَا فِي غِلَافِ الْقَارُورَةِ. (مكارم الأخلاق، ص۳۸۶)
[۱۲] . در تفسير جوامع الجامع، ج۴، ص۵۶۴ مطلب بدین صورت آمده است:
عن أنس: أنّ النّبىّ- صلّى اللّه عليه و آله- قال: مَنْ رَأَى شَيْئاً يُعْجِبُهُ فَقَالَ اللَّهُ اللَّهُ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ لَمْ يَضُرَّهُ شَيْءٌ.
[۱۳] . در مكارم الأخلاق، ص۳۸۶ این مضمون چنین آمده است:
وَ عَنْ الرضا ع قَالَ: مَنْ أَعْجَبَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَلْيُبَارِكْ عَلَيْهِ فَإِنَّ الْعَيْنَ حَقٌّ.
و اصل مساله یاد کردن خداست چنانکه در طب الأئمة عليهم السلام، ص۱۲۱ آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ مَيْمُونٍ الْمَكِّيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُخْتَارٍ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ: لَوْ نُبِشَ لَكُمْ عَنِ الْقُبُورِ لَرَأَيْتُمْ أَنَّ أَكْثَرَ مَوْتَاكُمْ بِالْعَيْنِ لِأَنَّ الْعَيْنَ حَقٌّ أَلَا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ الْعَيْنُ حَقٌّ فَمَنْ أَعْجَبَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَلْيَذْكُرِ اللَّهَ فِي ذَلِكَ فَإِنَّهُ إِذَا ذَكَرَ اللَّهَ لَمْ يَضُرَّهُ.
[۱۴] . عَنِ الْفَرَّاءِ وَ الزَّجَّاجِ قَالَ الْحَسَنُ دَوَاءُ إِصَابَةِ الْعَيْنِ أَنْ يَقْرَأَ الْإِنْسَانُ هَذِهِ الْآيَةَ وَ إِنْ يَكادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَ ما هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ. همچنین در جامع الأخبار(للشعيري)، ص۱۵۷و بسیاری از کتب دیگر نیز از وی روایت شده است.
بازدیدها: ۵۱۳
سلام علیکم.مطالب بسیار زیبا ودلنشین وعلمی ارائه فرمودید.خداوند همه شما رو موفق ومحفوظ بدارد.
با سلام و تشکر از مساعی شما در راه ایجاد این سایت، نتیحه گیری بنده از آیه “وان یکاد” این است که خداوند به بندگانش توصیه می کند مراقب باشند دیگران با حرف یا عمل خود سبب لغزش آنها از راه راست نشوند. در واقع، یک معنی چشم زدن همین است که دیگران با توصیه های خود، ما را از راهمان منحرف کنند. حتی ممکن است نیت بدی هم نداشته باشند اما نظرشان، یعنی نوع نگاهشان، متفاوت از صلاح ما است. چشم آنها راه ما را نمی بیند. مثلا، مهمانی می بیند راحت در خانه خود نشسته اید و زندگی ساده ای دارید. می گوید اگر این خانه را بفروشید و پولش را در بانک بگذارید، ماهی میلیونها تومان سود می گیرید که بخشی از آن را صرف اجاره خانه ای دیگر می کنید و با مابقی می توانید به قول معروف روی سبیل شاه نقاره بزنید. اما بعد از چند سال می بینید که نه خانه ندارید و نه پولتان آن ارزش گذشته را دارد و …
یک نوع چشم زخم دیگر هم داریم که از جانب کسانی است که اصلا حضورشان موجب ناراحتی ما می شود چرا که خودشان ناراحتند، و این می تواند سبب “لغزشها”ی ما بصورتهای مختلف شود. این ناراحتی، که بصورت آزاردهنده ای در “نگاه” این افراد منعکس است،
می تواند نشات گرفته از گفتار و کردار آنها در گذشته یا حال باشد.
موید باشید، طباطبایی
با سلام ودورود فراوان به تدوین کننده وگرداورنده این مطالب ارزنده .
مبحثی که در خصوص امام صادق ع در مورد غدیر ذکر شد بسیار ارزشمند وناب بود .متاسفانه در محافل اسلامی، علما اصلا این مطلب غدیر را ذکر نمیکنند ومن با ۶۵ سال سن که در این محافل شرکت میکنم اولین بار بود این مطلب را خواندم .موفق باشید ولطفا نشردهید
ایاقدرتی بالاترازقدرت خداونداست؟ اگراینگونه باشدکه میشود شرک… چشم زخم ایاشرک نیست که یک انسان نیرویی داردکه بتواندکس دیگرراازپادربیاورد؟؟ ایه ان یکادباتفسیراین صفحه هیچ ربطی به چشم زخم نداره…
سلام علیکم
قطعا هیچ قدرتی بالاتر از قدرت خدا وجود ندارد؛ اما این به این معنا نیست که خداوند نظام عالم را طوری بیافریند که هیچ کار بدی در آن امکان نداشته باشد.
دنیا دار ابتلاست و خداوند وقتی شیطان را آفرید به او امکاناتی داد؛ آیا این بدان معناست که حال که شیطان قدرت برای برخی کارها در گمراه کردن مردم دارد از قدرت خدا خارج شده است؟!
چشم زخم هم یکی از اموری است که تحت قدرت خداست؛ ولو که قدرتی است در جهت آزار دیگران.
یادمان باشد دنیا دار ابتلاست؛ نه مقصد نهایی انسان؛ و خداوند برای اینکه انسان را بیازماید امکانات متعددی برای اشرار در عالم دنیا قرار داده است.
سوال شما را به نحو دیگری تکرار میکنم:
آیا اینکه یک انسان میتواند با چاقو انسان دیگری را از پای درآورد به معنای شرک است؟ به همین ترتیب اینکه کسی دیگری را با چشم زخم آسیبی برساند چه فرقی دارد؟ چرا فکر می کنید که اگر خداوند اسباب کاملا مادی و ظاهری در اختیار افراد قرار دهد شرک نیست اما اگر اسباب غیرعادی در اختیار افراد قرار گیرد شرک میشود؟
این آیه در واقع یکی از ایات ولایت هست
مطلب کامل و عالی بود ولی در مورد ذکر در تفسیر قمی حدیثی امده: هذا ولایت علی ابن ابی طالب در ذیل ایه اخر سوره قلم
ودر هیچ کجا از روایات ذکر را به قرآن تفسیر نکرده اند ولی مترجمان قران اکثراً ان را قران ترجمه کرده اند
رجائی