ترجمه
و حقا که در این قرآن برای مردم از هر مَثَلی ارجاعی دادیم و انسان بیش از هر چیز جدلپیشه است.
نکات ترجمه
«جَدَلاً»
ماده «جدل» در اصل دلالت دارد بر استحکام چیزی در عین روانیای که دارد، و در بسیاری از اوقات در مورد نزاع کلامیای که تداوم و رفت و برگشت دارد به کار میرود (معجم مقاييس اللغة، ج۱، ص۴۳۳). برخی مولفههای معنایی اصلی این ماده را «استحکام» و «امتداد داشتن» دانستهاند، خواه در کلام باشد یا غیر کلام، در حق باشد یا در باطل، در مقام مقابله باشد یا بتنهایی (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۲، ص۷۶). برخی هم معنای اصلی این ماده «درصدد پیروزی برآمدن از طریق منازعه و غلبهجویی» میدانند؛ چنانکه به کُشتی گرفتن و حریف را بر زمین زدن «جِدال» گفته میشود (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۸۹)
این ماده وقتی به باب مفاعله میرود (مُجَادَلَة ، جِدَال) دلالت بر امتداد یافتنِ جَدَل میکند؛ و غالبا بر اصرار و پافشاری بر موضع خویش در سخن، که مانع آشکار شدن حق میشود، اطلاق میگردد. (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۲، ص۷۶).
این ماده در قرآن کریم ۲۹ بار به کار رفته است که غیر از دو مورد (آیه حاضر، و آیه «ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلاَّ جَدَلاً» زخرف/۵۸) همواره در باب مفاعله بوده است.
حدیث
۱) [در ضمن روایات تاویلی] از امام باقر ع روایت شده است:
این که خداوند میفرماید «و حقا که ارجاعی دادیم در این قرآن برای مردم» یعنی علی را در هر آیهای یاد کردیم، اما از ولایت علی ع سرپیچی کردند پس «جز نفرت بر آنان نیافزود» (اسراء/۴۱)
شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج۱، ص۴۵۷
فُرَاتٌ قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ قَالَ: حَدَّثَنَا الْمَازِنِيُّ، عَنْ عَبَّادِ بْنِ صُهَيْبٍ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ:
قَالَ اللَّهُ: «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ» يَعْنِي لَقَدْ ذَكَرْنَا عَلِيّاً فِي كُلِّ آيَةٍ، فَأَبَوْا وَلَايَةَ عَلِيٍّ فَـ«ما يَزِيدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً».
۲) از امام صادق ع روایت شده است:
هیچ امری نیست که دو نفر در آن اختلاف کنند مگر اینکه [پاسخ آن] اصل و ریشهای در کتاب خداوند عز و جل دارد ولیکن عقول رجال بدان دست نمییابد.
الكافي، ج۱، ص۶۰
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
مَا مِنْ أَمْرٍ يَخْتَلِفُ فِيهِ اثْنَانِ إِلَّا وَ لَهُ أَصْلٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَكِنْ لَا تَبْلُغُهُ عُقُولُ الرِّجَالِ.
۳) از پیامبر ص روایت شده است: ما مجادلهکنندگان در دین خدا هستیم بر زبان هفتاد پیامبر.
الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج۱، ص۱۵
وَ رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ: نَحْنُ الْمُجَادِلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ عَلَى لِسَانِ سَبْعِينَ نَبِيّاً.
و از امیرالمومنین ع روایت شده که یکبار پیامبر ص شبانگاه در اتاق او و فاطمه، دختر رسول الله، را زد و فرمود: آیا نماز شب بجا نمیآورید؟
من گفتم: همانا نفس ما در دست خداست، هرگاه بخواهد که ما را [از خواب] برانگیزاند برمیانگیزاند (یعنی در حق ما لطف فراوان میکند). چون این را گفتم، پیامبر ص برگشت و دیگر سراغم نیامد و میشنیدم وقتی که داشت میرفت، دستی بر پای خود زد و فرمود «و انسان» یعنی علی بن ابیطالب «بیش از هر چیز جدلپیشه است» (یعنی به حق و صدق سخن میگوید).
مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج۲، ص۴۶
أَبُو بَكْرٍ الشِّيرَازِيُّ فِي كِتَابِهِ عَنْ مَالِكٍ عَنْ أَنَسٍ عَنِ ابْنِ شِهَابٍ وَ أَبُو يُوسُفَ يَعْقُوبُ بْنُ سُفْيَانَ فِي تَفْسِيرِهِ وَ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ وَ أَبُو يَعْلَى فِي مُسْنَدَيْهِمَا قَالَ ابْنُ شِهَابٍ أَخْبَرَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ أَنَّ أَبَاهُ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ أَخْبَرَهُ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ أَخْبَرَهُ أَنَّ النَّبِيَّ طَرَقَهُ وَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ أَ لَا تُصَلُّونَ [لیلاً] فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّمَا أَنْفُسُنَا بِيَدِ اللَّهِ فَإِذَا شَاءَ أَنْ يَبْعَثَنَا يَبْعَثُنَا أَيْ يُكْثِرُ اللُّطْفَ بِنَا فَانْصَرَفَ حِينَ قُلْتُ ذَلِكَ وَ لَمْ يَرْجِعْ إِلَيَّ ثُمَّ سَمِعْتُهُ وَ هُوَ مُوَلٍّ يَضْرِبُ فَخِذَيْهِ يَقُولُ «وَ كانَ الْإِنْسانُ» يَعْنِي عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ «أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا» [يَعْنِي مُتَكَلِّماً بِالْحَقِّ وَ الصِّدْقِ].
۴) روایت شده است که نزد امام صادق ع سخنی درباره جدل در دین به میان آمد و اینکه رسول الله ص و ائمه ع از آن نهی کردهاند. پس امام صادق ع فرمود: این گونه نیست که مطلقا از آن نهی کرده باشند؛ بلکه از جدال به نحوی که احسن نباشد [= جدل غیر احسن] نهی کردند؛ آیا این سخن خداوند عز و جل را نشنیدهای که «و با اهل کتاب مجادله نکن مگر به نحوی که احسن باشد» (عنکبوت/۴۶) و اینکه «به راه پروردگارت بخوان با حکمت و موعظه نیکو و با آنان جدال کن به نحوی که احسن باشد» (نحل/۱۲۵)
پس آن جدالی که احسن باشد [= جدل احسن] همان است که علما با دین همنشین گرداندهاند؛ و جدلِ غیر احسن، حرام است و خداوند متعال آن را بر شیعیان ما حرام کرده؛ اما مگر ممکن است که خداوند کل جدالها را حرام کرده باشد در حالی که خودش می فرماید «و گفتند هرگز داخل در بهشت نخواهد شد مگر کسی که یهودی و مسیحی باشد» (بقره/۱۱۱) و خداوند پاسخشان داد «این آرزوهایشان است، بگو برهانتان را بیاورید اگر راست میگویید» (بقره/۱۱۱) پس علم درست و ایمان را در گروی برهان قرار داد و آیا برهان جز در جدل احسن میآید؟!
از ایشان سوال شد: یا ابن رسول الله! جدل احسن و جدل غیر احسن، چیستند؟
فرمود: اما جدل غیر احسن، آن است که با فرد باطلپیشهای مجادله کنی و او مطلب باطلی را بر تو وارد سازد اما آن را با حجتی که خداوند برقرار فرموده رد نکنی؛ بلکه یا صرفا در قبال سخن او راه انکار و لجاجت در پیش گیری، و یا اینکه با مطلب حقی که او برای باطل خودش از آن کمک میگیرد مخالفت کنی و آن حق را انکار کنی تا مبادا در آن حجتی علیه تو باشد، چرا که نمیدانی چگونه از آن رهایی یابی، این است که بر شیعیان ما حرام است که بدینسان فتنهای برای برادران ضعیف خود و برای باطلپیشگان گردند: اما باطلپیشگان، ضعفِ مجادلهگرِ ضعیف شما و ضعف مطلب وی را دلیل و حجتی برای باطل خود جلوه می دهد؛ و اما آن ضعیفان هم از ضعفی که در فرد محق در مقابل فرد باطلپیشه میبینند دچار کدورت خاطر میشوند.
اما جدال احسن همان است که [مثلا] خداوند به پیامبرش دستور داد که با آن با کسی جدل کند که برانگیخته شدن بعد از مرگ و زنده شدن را انکار میکند؛ پس خداوند از قول چنان کسی فرمود «و برای ما مَثَلی زد و آفرینش خود را فراموش کرد: گفت چه کسی این استخوانها را زنده میکند در حالی که پوسیدهاند؟» (یس/۷۸) آنگاه در پاسخ وی فرمود «بگو» ای محمد! «کسی آن را زنده میکند که آن را اول بار ایجاد کرد و به هر آفریدهای آگاه است، همان كه براى شما از درخت سرسبز [= درخت مرخ و عفار] آتشى پديد آورد، پس شما از آن [به ماليدن دو شاخه سبز به يكديگر] به ناگاه آتش مىافروزيد» (یس/۷۹-۸۰)
پس خداوند از پیامبرش خواست که با باطلپیشهای که میگفت «چه کسی این استخوانها را زنده میکند در حالی که پوسیدهاند؟» این گونه جدل کند که خداوند متعال فرموده است که «بگو کسی آن را زنده میکند که آن را اول بار ایجاد کرد» و آیا کسی که آن را بدون هیچ سابقهای ابتداءاً ایجاد کرد، ناتوان است از اینکه بعد از اینکه آن پوسیده شد دوباره ایجادش کند، بلکه نزد شما ابتدایش دشوارتر است از برگرداندنش.
سپس فرمود «همان كه براى شما از درخت سرسبز آتشى پديد آورد» یعنی وقتی که آتش سوزان را در درخت سبز و تری قرار داده که از دل آن بیرون میآید، به شما فهمانده است که بر بازگرداندن تواناتر است.
سپس فرمود «آیا کسی که آسمانها و زمین را آفرید توانا نیست که مثل آنان را بیافریند؛ بله و او آفریننده بسیار داناست» (یس/۸۱) یعنی هنگامی که آفرینش آسمانها و زمین در تصور و تحلیل شما بزرگتر و بعیدتر است از قدرت بر برگرداندن چیزی که پوسیده، پس چگونه است که آفرینش این امر عجیبتر و دشوارتر از نظر شما را، برای خدا ممکن میدانید، اما برگرداندن چیزی را که پوسیده، که نزد شما آسانتر است، ناممکن میشمرید؟
سپس امام صادق ع فرمود: این جدل احسن است، چرا که در آن بهانه کافران قطع و شبههشان زایل میگردد.
اما جدل غیر احسن، آن است که حقی را انکار کنی از این جهت که نمیتوانی بین آن و باطلِ کسی که با او مجادله می کنی تفکیک کنی و تنها با انکار حق، او را از باطلش دفع میکنی؛ پس این حرام است، چرا که در این صورت تو هم مثل اویی؛ او حقی را انکار کرده و تو هم حق دیگری را انکار کردهای.
سپس آن شخص بلند شد و گفت: یا ابن رسول الله! آیا رسول الله ص جدل کرد؟
امام صادق ع فرمود: در مورد رسول الله ص هر گمانی کردی، گمان مبر که او با خداوند مخالفت کند؛ آیا چنین نیست که خداوند متعال خودش فرمود «و با آنان به نحوی که احسن است جدل کن»؟ و فرمود به کسی که برای خدا آن مَثَل را زد، بگو کسی آن را زنده میکند که اول بار ایجادش کرد؟ آیا گمان میکنی که رسول الله ص با دستوری که خدا به او داد مخالفت کرد؟ و در موردی که خدا به او دستور داد جدل نکرد؟! و از خدا خبر نداد آن چیزی را خدا دستور داده بود که بدان خبر دهد؟!
التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري ع، ص: ۵۲۷-۵۳۰؛ الإحتجاج (للطبرسي)، ج۱، ص۲۱-۲۲
قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيُّ ع ذُكِرَ عِنْدَ الصَّادِقِ ع الْجِدَالُ فِي الدِّينِ وَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ الْأَئِمَّةَ ع قَدْ نَهَوْا عَنْهُ فَقَالَ الصَّادِقُ ع: لَمْ يُنْهَ عَنْهُ مُطْلَقاً، وَ لَكِنَّهُ نُهِيَ عَنِ الْجِدَالِ بِغَيْرِ الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ أَ مَا تَسْمَعُونَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: «وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» وَ قَوْلَهُ تَعَالَى: «ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ». فَالْجِدَالُ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ قَدْ قَرَنَهُ الْعُلَمَاءُ بِالدِّينِ، وَ الْجِدَالُ بِغَيْرِ الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ مُحَرَّمٌ حَرَّمَهُ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى شِيعَتِنَا، وَ كَيْفَ يُحَرِّمُ اللَّهُ الْجِدَالَ جُمْلَةً وَ هُوَ يَقُولُ: «وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى» وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى:«تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» فَجَعَلَ عِلْمَ الصِّدْقِ وَ الْإِيمَانِ بِالْبُرْهَانِ، وَ هَلْ يُؤْتَى بِالْبُرْهَانِ إِلَّا فِي الْجِدَالِ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ؟
فَقِيلَ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا الْجِدَالُ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ، وَ الَّتِي لَيْسَتْ بِأَحْسَنَ.
قَالَ: أَمَّا الْجِدَالُ بِغَيْرِ الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ، فَأَنْ تُجَادِلَ مُبْطِلًا، فَيُورِدَ عَلَيْكَ بَاطِلًا فَلَا تَرُدَّهُ بِحُجَّةٍ قَدْ نَصَبَهَا اللَّهُ، وَ لَكِنْ تَجْحَدُ قَوْلَهُ أَوْ تَجْحَدُ حَقّاً يُرِيدُ ذَلِكَ الْمُبْطِلُ أَنْ يُعِينَ بِهِ بَاطِلَهُ، فَتَجْحَدُ ذَلِكَ الْحَقَّ مَخَافَةَ أَنْ يَكُونَ لَهُ عَلَيْكَ فِيهِ حُجَّةٌ، لِأَنَّكَ لَا تَدْرِي كَيْفَ التَّخَلُّصُ مِنْهُ، فَذَلِكَ حَرَامٌ عَلَى شِيعَتِنَا أَنْ يَصِيرُوا فِتْنَةً عَلَى ضُعَفَاءِ إِخْوَانِهِمْ وَ عَلَى الْمُبْطِلِينَ. أَمَّا الْمُبْطِلُونَ فَيَجْعَلُونَ ضَعْفَ الضَّعِيفِ مِنْكُمْ إِذَا تَعَاطَى مُجَادَلَتَهُ وَ ضَعْفَ مَا فِي يَدِهِ حُجَّةً لَهُ عَلَى بَاطِلِهِ .وَ أَمَّا الضُّعَفَاءُ فَتُغَمُ قُلُوبُهُمْ لِمَا يَرَوْنَ مِنْ ضَعْفِ الْمُحِقِّ فِي يَدِ الْمُبْطِلِ.
وَ أَمَّا الْجِدَالُ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَهُوَ مَا أَمَرَ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ نَبِيَّهُ أَنْ يُجَادِلَ بِهِ مَنْ جَحَدَ الْبَعْثَ بَعْدَ الْمَوْتِ وَ إِحْيَاءَهُ لَهُ، فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى حَاكِياً عَنْهُ: «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ» فَقَالَ اللَّهُ فِي الرَّدِّ عَلَيْهِ: «قُلْ» يَا مُحَمَّدُ «يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ»
فَأَرَادَ اللَّهُ مِنْ نَبِيِّهِ أَنْ يُجَادِلَ الْمُبْطِلَ الَّذِي قَالَ: كَيْفَ يَجُوزُ أَنْ يُبْعَثَ هَذِهِ الْعِظَامُ وَ هِيَ رَمِيمٌ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ فَيَعْجِزُ مَنِ ابْتَدَأَ بِهِ لَا مِنْ شَيْءٍ أَنْ يُعِيدَهُ بَعْدَ أَنْ يَبْلَى بَلِ ابْتِدَاؤُهُ أَصْعَبُ عِنْدَكُمْ مِنْ إِعَادَتِهِ.
ثُمَّ قَالَ: الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً أَيْ إِذَا كَانَ قَدْ كَمَنَ النَّارُ الْحَارَّةُ فِي الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ الرَّطْبِ يَسْتَخْرِجُهَا، فَعَرَّفَكُمْ أَنَّهُ عَلَى إِعَادَةِ مَا بَلِيَ أَقْدَرُ .
ثُمَّ قَالَ: أَ وَ لَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ أَيْ إِذَا كَانَ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَعْظَمَ وَ أَبْعَدَ فِي أَوْهَامِكُمْ وَ قَدَرِكُمْ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِ مِنْ إِعَادَةِ الْبَالِي فَكَيْفَ جَوَّزْتُمْ مِنَ اللَّهِ خَلْقَ هَذَا الْأَعْجَبِ عِنْدَكُمْ وَ الْأَصْعَبِ لَدَيْكُمْ وَ لَمْ تُجَوِّزُوا مَا هُوَ أَسْهَلُ عِنْدَكُمْ مِنْ إِعَادَةِ الْبَالِي فَقَالَ الصَّادِقُ ع: فَهَذَا الْجِدَالُ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ، لِأَنَّ فِيهَا قَطْعَ عُذْرِ الْكَافِرِينَ وَ إِزَالَةَ شُبَهِهِمْ.
وَ أَمَّا الْجِدَالُ بِغَيْرِ الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَأَنْ تَجْحَدَ حَقّاً لَا يُمْكِنُكَ أَنْ تُفَرِّقَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ بَاطِلِ مَنْ تُجَادِلُهُ، وَ إِنَّمَا تَدْفَعُهُ عَنْ بَاطِلِهِ بِأَنْ تَجْحَدَ الْحَقَّ، فَهَذَا هُوَ الْمُحَرَّمُ لِأَنَّكَ مِثْلَهُ، جَحَدَ هُوَ حَقّاً، وَ جَحَدْتَ أَنْتَ حَقّاً آخَرَ.
قَالَ [أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ الْعَسْكَرِيُّ ع]: فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ وَ قَالَ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ فَجَادَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ الصَّادِقُ ع: مَهْمَا ظَنَنْتَ بِرَسُولِ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ فَلَا تَظُنَّ بِهِ مُخَالَفَةَ اللَّهِ، أَ وَ لَيْسَ اللَّهُ تَعَالَى قَدْ قَالَ:
وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ وَ قَالَ: قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ لِمَنْ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا، أَ فَتَظُنُّ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص خَالَفَ مَا أَمَرَهُ اللَّهُ، فَلَمْ يُجَادِلْ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ بِهِ، وَ لَمْ يُخْبِرْ عَنِ اللَّهِ بِمَا أَمَرَهُ أَنْ يُخْبِرَ بِهِ!
۵) از امام صادق ع از رسول الله ص روایت شده است:
شما را برحذر می دارم از مجادله با هر [فتنهگرِ] چشم و گوش بستهای؛ چرا که چنین کسی حجت و استدلالش به او تلقین شده است تا زمانی که مدتش به پایان رسد؛ و چون مدتش به سر آید، همان فتنهاش او را به آتش میکشد (و در روایتی دیگر: گناهش وی را به خود مشغول میکند و او را به آتش اندازد)
[یعنی جدل با چنین کسی فایدهای ندارد]
التوحيد (للصدوق)، ص۴۵۹
أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ عَنِ الْغِفَارِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
إِيَّاكُمْ وَ جِدَالَ كُلِّ مَفْتُونٍ فَإِنَّ كُلَّ مَفْتُونٍ مُلَقَّنٌ حُجَّتَهُ إِلَى انْقِضَاءِ مُدَّتِهِ فَإِذَا انْقَضَتْ مُدَّتُهُ أَحْرَقَتْهُ فِتْنَتُهُ بِالنَّارِ؛ وَ رُوِيَ شَغَلَتْهُ خَطِيئَتُهُ فَأَحْرَقَتْهُ.
تدبر
۱) «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا في هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ»
هدف از «تصریف امثال: ارجاع دادن و رفت و برگشت در میان مَثَلها» چیست؟
در آیهای هدف از تصریف مطالب در قرآن را «متذکر شدن» معرفی کرده است «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا في هذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُوا وَ ما يَزيدُهُمْ إِلاَّ نُفُوراً» (اسراء/۴۱) و
در آیه دیگری که بسیار شبیه آیه محل بحث است، از اینکه علیرغم چنین تصریفی، انسانها کفر و ناسپاسی در پیش گرفند اظهار شگفتی شده است: «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ في هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً» (اسراء/۸۹)
تذکر، ارجاع دادن انسان است به حقیقتی که نزد خودش حاضر است، و سپاسگزاری در برابر خدا به معنای استفاده درست و مناسب از امکاناتی است که خداوند به انسان عطا فرموده است.
در نتیجه شاید بتوان گفت هدف از تصریف امثال، آن است که انسان به خود بیاید، سرمایههای حقیقیِ خود را کشف کند، و آنها را هدر ندهد و آن طور که باید و شاید، و به نحو صحیح مورد استفاده قرار دهد.
۲) «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا في هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ كانَ الْإِنْسانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلاً»
در قرآن هرگونه مَثَل و حکایتی که بتواند انسان را به حرکت در مسیر درست سوق دهد آمده است؛ اما حیف که انسان بنای خود را بر جدل و زیر بار حق نرفتن قرار داده است؛ و مادامی که چنین روحیهای داشته باشد، هیچ کلام حقی، حتی کلام خداوند، نمی تواند در وی اثر کند.
۳) «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا في هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ كانَ الْإِنْسانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلاً»
خداوند در این قرآنی که در دست ماست، برای مردم از هر مَثَلی آورده، تا انسان که ذهن جوال و پویایی دارد و هر بار به زاویهای از مطلب مینگرد، و به هیچ دانستهای بسنده نمیکند، بتواند حداکثر استفاده را ببرد.
نکته تخصصی انسانشناسی
آیا تعبیر «کان الانسان اکثر شیء جدلا» لزوما مذمت است؟
اغلب مفسران این آیه را حاوی نوعی مذمت دانسته، و معنایی شبیه آنچه در تدبر۲ بیان شد، ارائه کردهاند (مثلا مجمعالبیان، ج۶، ص۷۳۷؛ المیزان، ج۱۳، ص۳۳۲؛ البحر المحیط، ج۷، ص۱۹۳؛ و …) و عموما بحث مستقلی درباره این آیه نداشتهاند بلکه چون این آیه بسیار شبیه آیه ۸۹ سوره اسراء (وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ في هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً) است و آن سوره درست قبل از سوره کهف میباشد، بحث آنجا را بینیازکننده از بحثی جدید در اینجا دانستهاند؛ و شاید اینکه آن آیه بوضوح بار معنایی منفی دارد، و در مقام مواخذه «اکثر انسانها» است، موجب گردیده که این آیه هم در مقام مذمت قلمداد شود.[۱]
اما اگر توجه شود که آنجا تعبیر «اکثر الناس» آمد و اینجا «الانسان»، شاید بتوان گفت که آنجا درباره وضعیت تاریخی و اجتماعی انسانها سخن میگوید و اینجا درباره حقیقت وجودی انسان. اگر چنین شد، آنگاه «جدلپیشه بودنِ» انسان لزوما نه یک وصف ممدوح است، نه یک وصف مذموم؛ بلکه یک ظرفیت و قابلیت خاص انسان است که هم میتواند مایه رشد او شود و هم مایه انحطاط وی.
با این ملاحظه شاید بتوان گفت که این آیه، نه در عرض آیه سوره اسراء، بلکه بیانگر ریشه آن و تحلیل مبناییِ آن است. اساسا انسان، چون موجودی مجادله گر است (یعنی ذهن خلاق و پویا دارد و در هیچجا براحتی آرام نمی گیرد و دائما وجوه مختلفی را در نظر میآورد و بر سر هر وجهی که مییابد در مقابل نظرات دیگران اصرار میورزد) تنها موجودی است که هم میتواند شکور باشد و هم کفور؛ هم میتواند از ظرفیتهای خود و دیگر موجودات استفادهای بسیار بیش از استفاده متعارف ببرد، و هم سوءاستفادهای بسیار بیشتر.
یک حیوان در افق غریزه رفتار میکند، چه رفتار خوب (مانند وفاداری سگ، غیرت خروس و …) یا رفتار بد (مانند درندگی گرگ، حرص مورچه، و …) برای همین زندگی هر دسته از حیوانات یکنواخت است و اگر تنوعی هست صرفا ناشی از تنوع زیستی-فیزیولوژی است؛ اما انسان، برخوردار از ذهن و زبان است، و همین برخورداری موجب شده که شدیدا جدلی باشد؛ و همین جدلی بودن، تنوع شگفتانگیزی را بین انسانها رقم زده است؛ به طوری که تنوع فرهنگی-اجتماعی انسانها بسیار عظیمی را در یک نوع زیستی – فیزیولوژیکی بسیار متشابه رقم زده است.
و خداوند قرآنش را متناسب با چنین انسانی با چنین ظرفیتی تدوین نموده است.
تبصره
نکتهای که میتواند موید این برداشت باشد این است که در فضای احادیث، گاه تعابیر این آیه را در مقام مذمت (مثلا حدیث۱) و گاه در مقام مدح (حدیث۳) به کار بردهاند؛ و در یک جمعبندی کلان، تذکر دادهاند که نهیای که از جدل کردن میشود، مطلق نیست، و در برخی از عرصهها، حتی برترین انسانها هم باید اهل جدل باشند (حدیث۴)؛ هرچند که البته از برخی جدلها باید برحذر بود (مثلا حدیث۵).
به عنوان مویدی دیگر به تدبر۴ توجه شود.
۴) «كانَ الْإِنْسانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلاً»
به نظر میرسد تعبیر «أکثرُ شیءٍ» دو معنا داشته باشد:
الف. انسان به لحاظ جدل، از هر چیز دیگری در این عالَم، جدلیتر است.
ب. انسان، در میان اوصاف خودش، از همه بیشتر جدلی است.
هر کدام از این دو معنا را در نظر بگیریم، شاید بتوان نتیجه گرفت که این تعبیر بیش از آنکه در مقام مذمت انسان باشد، در مقام بیان یک ویژگی و ممیزه مهم انسان در جهان است. (تدبر۲)
۵) «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا في هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ كانَ الْإِنْسانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلاً»
اگر جمله آخر این آیه را، نه یک مذمت، بلکه بیان یک واقعیت انسانشناختی بدانیم، (تدبر۳) آنگاه شاید بتوان گفت مهمترین مدلی از شناخت و بیان که با ذهن و زبان انسان – که «أکثرُ شیءٍ جدلاً» است – بیشترین سازگاری را دارد، استفاده از مَثَل است.
۶) «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا في هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ كانَ الْإِنْسانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلاً»
برای تامل بیشتر:
– در قرآن کریم ۲۹ بار از تعبیر «مَثَل زدن» (ضَرَبَ مثلا؛ یضرب الله الامثال؛ و …) استفاده شده است،
– تنها دوبار از تعبیر «تصریف امثال در قرآن»:
همین آیه، و
وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ في هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً (اسراء/۸۹)
– و البته ۵ مورد «تصریف آیات»
انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآياتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ (انعام/۴۶)
انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ (انعام/۶۵)
وَ كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ وَ لِيَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (انعام/۱۰۵)
كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ (اعراف/۵۸)
وَ لَقَدْ أَهْلَكْنا ما حَوْلَكُمْ مِنَ الْقُرى وَ صَرَّفْنَا الْآياتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (احقاف/۲۷)
که از این میان، ظاهرا تنها آیه ۱۰۵ سوره انعام ناظر به آیات قرآن باشد و بقیه ناظر به آیات خلقتاند
– و یک مورد هم «تصریف وعید در قرآن»
وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا وَ صَرَّفْنا فيهِ مِنَ الْوَعيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً (طه/۱۱۳)
– و یک مورد هم «تصریف در قرآن» (بدون اینکه متعلق آن را آیه یا مَثَل یا چیز دیگری معرفی کند)
وَ لَقَدْ صَرَّفْنا في هذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُوا وَ ما يَزيدُهُمْ إِلاَّ نُفُوراً (اسراء/۴۱)
[۱] . خصوصا که در آیه دیگری هم ظاهرا جدل در آیات خدا مذمت شده است: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ يُجادِلُونَ في آياتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ (غافر/۶۹)
بازدیدها: ۱۰۵