آیات ۶۰ تا ۸۲ این سوره به بحث از حکایت موسی ع و خضر اختصاص داشت. تاکنون درباره تکتک آیات این ماجرا بحث شد. اکنون مناسب است یک نگاه کلی نیز به این ماجرا داشته باشیم.
ابتدا یکبار متن و ترجمه این آیات را مرور کنیم:
وَ إِذْ قالَ مُوسى لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً؛
فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَباً
فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً
قالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانيهُ إِلاَّ الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً
قالَ ذلِكَ ما كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلى آثارِهِما قَصَصاً
فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً
قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً
قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً
وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً
قالَ سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصي لَكَ أَمْراً
قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَني فَلا تَسْئَلْني عَنْ شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً
فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَكِبا فِي السَّفينَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً
قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً
قالَ لا تُؤاخِذْني بِما نَسيتُ وَ لا تُرْهِقْني مِنْ أَمْري عُسْراً
فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً
قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً
قالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْني قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً
فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما فَوَجَدا فيها جِداراً يُريدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقامَهُ قالَ لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً
قالَ هذا فِراقُ بَيْني وَ بَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْويلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً
أَمَّا السَّفينَةُ فَكانَتْ لِمَساكينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفينَةٍ غَصْباً
وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً
فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً
وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتيمَيْنِ فِي الْمَدينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْري ذلِكَ تَأْويلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً.
ترجمه
و هنگامی که موسی ع به [یار] جوانش گفت: دست از طلب ندارم تا اینکه به محل به هم پیوستن آن دو دریا برسم یا [اگر لازم باشد] روزگاری متمادی راه پویم.
پس هنگامی که به محل پیوستن آن دو رسیدند ماهیشان را فراموش کردند و [آن ماهی] راهش را در دریا در مسیری آزاد و رها در پیش گرفت.
و چون عبور کردند به [یار] جوانش گفت: غذایمان را بیاور که براستی از این سفرمان خستگیای به ما رسید.
گفت آیا دیدی وقتی که به آن صخره پناه برده بودیم، پس من آن ماهی را فراموش کردم و جز شیطان آن را فراموشم نساخت که آن را یادآوری کنم، و به طرز عجیبی راهش را در دریا در پیش گرفت.
گفت: این است آنچه که همواره دنبالش بودیم، پس پیجویان [بحثکنان] از راهی که آمده بودند، برگشتند.
پس بندهای از بندگان ما را یافتند که رحمتی از جانب خود به او عطا کرده و به او از نزد خود علمی آموخته بودیم.
موسی ع به او گفت: آیا تو را پیروی کنم به این [شرط] که مرا از آنچه آموخته شدهای، کمالی بیاموزی؟!
گفت حقیقتاً تو هرگز در همراهی با من توان شکیبایی نداری؛
و چگونه شکیبایی ورزی بر آنچه که به لحاظ علمی بدان احاطه نداری [= آن را فرانگرفتهای] ؟!
گفت مرا، به خواست خدا، شکیبا خواهی یافت و تو را در امری نافرمانی نکنم.
گفت پس اگر از من پیروی کردی دیگر از من، از چیزی مپرس، تا اینکه [خودم] برایت از آن از نو یادی کنم.
پس [آن دو] به راه افتادند. تا وقتی که به آن کشتی سوار شدند، آن را سوراخ کرد. گفت آیا سوراخش کردی تا ساکنانش را غرق کنی؟! حقاً چیز عجیبی [به جا] آوردی!
گفت: آیا نگفتم که حقیقتاً تو هرگز در همراهی با من توان شکیبایی نداری؛
گفت مرا بر آنچه فراموش کردم مواخذه مکن! و مرا نسبت به کارم در سختی قرار مده!
پس به راه افتادند؛ تا وقتی به پسرکی برخوردند و او را کُشت، گفت: آیا جان پاکی را، بدون [اینکه از باب قصاص] کسی [باشد] ، کُشتی؟ واقعا که چیز ناشایستی [به جا] آوردی!
گفت: آیا به تو نگفتم که حقیقتاً تو هرگز در همراهی با من توان شکیبایی نداری؟
گفت: اگر بعد از آن، از تو در مورد چیزی پرسیدم دیگر مصاحبت مرا نپذیر، که دیگر نزد من عذر [کافی] داری!
پس [آن دو] به راه افتادند؛ تا وقتی که به اهل قریهای رسیدند، از اهالی آنجا طعامی درخواست کردند؛ ولی از اینکه آن دو را مهمان کنند امتناع ورزیدند؛ پس در آنجا دیواری یافتند که میخواست فرو ریزد؛ پس آن را بپا داشت؛ گفت اگر میخواستی، بر آن اجرتی میگرفتی!
گفت این است جدایی بین من و تو؛ به زودی تو را از تأویل آنچه بر آن توان شکیبایی نداشتی، خبر خواهم داد.
اما آن کشتی، از آنِ بیچارگانی بود که در دریا کار میکردند؛ پس خواستم آن را معیوب کنم، چرا که در ورای آنان پادشاهی بود که هر کشتی [بیعیب و نقصی] را به غصب میگرفت.
و اما آن پسرک، پدر و مادرش مومن بودند؛ و ترسیدیم که آن دو را با سرکشی و کفر دربرگیرد؛
از این رو خواستیم که پروردگارشان برایشان تبدیل کند [آن فرزند را] به بهتر از او در پاکی، و نزدیکتر در دلرحمی.
و اما آن دیوار، از آنِ دو پسرک یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی متعلق به آن دو بود و پدرشان [مرد] صالحی بود؛ پس پروردگارت خواست که آن دو بزرگتر شوند [به حد رشد خود رسند] و گنجشان را بیرون آورند، از باب رحمتی از پروردگارت، و آن [کارها] را به امر خود انجام ندادم؛ این بود تأویل آنچه بر آن نتوانستی شکیبایی ورزی.
حدیث
۱) ابوسعید عقیصا میگوید: به امام حسن ع عرض کردم که: یا ابن رسول الله! چرا در برابر معاویه سستی به خرج دادی و با او صلح کردی در حالی که میدانستی حق از آنِ توست نه از آنِ او، و او گمراهی سرکش است؟!
فرمود: اباسعید! آیا من حجتی که خداوند متعال بر خلایق قرار داده و امام آنها نیستم؟
گفتم: بله!
فرمود: آیا من همان نیستم که رسول الله ص در مورد من و برادرم فرمود: حسن و حسین اماماند قیام کنند یا بنشینند؟!
گفتم: بله!
فرمود: پس من امام هستم اگر قیام میکردم؛ و من امامام اگر که نشستم! اباسعید! علت مصالحه من با معاویه همان علت مصالحه رسول الله ص است با بنیضمره و بنیاشجع و با اهل مکه هنگامی که از حدیبیه بازگشت؛ آنان به تنزیل [= به متن صریح قرآن] کافر بودند و معاویه و اصحابش به تاویل [= باطن و حقیقت غیرصریح قرآن]. ابا سعید! اگر من امامی از جانب خداوند متعال هستم نباید که نظر مرا در آنچه از صلح یا جنگ در پیش گرفتم نابخردانه بشماری هرچند که حکمت آن کاری که انجام دادم بر تو پوشیده مانده باشد. آیا نمیبینی که خضر هنگامی که کشتی را سوراخ کرد و آن پسرک را کُشت و دیوار را پا بر جا کرد، موسی ع به خاطر اشتباه در فهم حکمت آن، بر وی خشمگین شد تا اینکه حکمت کارش را خبر داد و آنگاه راضی شد؟! من نیز چنینام! شما به خاطر جهلتان درباره حکمت این کار بر من خشمگین شدهاید، در حالی که اگر آنچه انجام دادهام نبود، بر روی زمین احدی از شیعیان ما باقی نمیماند مگر اینکه به قتل میرسید.
علل الشرائع، ج۱، ص۲۱۱؛ الطرائف (ابنطاووس)، ج۱، ص۱۹۶
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ دَاوُدَ الدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ اللَّيْثِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حُمَيْدٍ قَالَ حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ أَبِي بُكَيْرٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَلَاءِ الْخَفَّافُ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ عَقِيصَا قَالَ: قُلْتُ لِلْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِمَ دَاهَنْتَ مُعَاوِيَةَ وَ صَالَحْتَهُ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّ الْحَقَّ لَكَ دُونَهُ وَ أَنَّ مُعَاوِيَةَ ضَالٌّ بَاغٍ فَقَالَ يَا أَبَا سَعِيدٍ أَ لَسْتُ حُجَّةَ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ إِمَاماً عَلَيْهِمْ بَعْدَ أَبِي ع قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ لَسْتُ الَّذِي قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِي وَ لِأَخِي الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا قُلْتُ بَلَى- قَالَ فَأَنَا إِذَنْ إِمَامٌ لَوْ قُمْتُ وَ أَنَا إِمَامٌ إِذْ لَوْ قَعَدْتُ يَا أَبَا سَعِيدٍ عِلَّةُ مُصَالَحَتِي لِمُعَاوِيَةَ عِلَّةُ مُصَالَحَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِبَنِي ضَمْرَةَ وَ بَنِي أَشْجَعَ وَ لِأَهْلِ مَكَّةَ حِينَ انْصَرَفَ مِنَ الْحُدَيْبِيَةِ أُولَئِكَ كُفَّارٌ بِالتَّنْزِيلِ وَ مُعَاوِيَةُ وَ أَصْحَابُهُ كُفَّارٌ بِالتَّأْوِيلِ يَا أَبَا سَعِيدٍ إِذَا كُنْتُ إِمَاماً مِنْ قِبَلِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ لَمْ يَجِبْ أَنْ يُسَفَّهَ رَأْيِي فِيمَا أَتَيْتُهُ مِنْ مُهَادَنَةٍ أَوْ مُحَارَبَةٍ وَ إِنْ كَانَ وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِيمَا أَتَيْتُهُ مُلْتَبِساً أَ لَا تَرَى الْخَضِرَ ع لَمَّا خَرَقَ السَّفِينَةَ وَ قَتَلَ الْغُلَامَ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ سَخِطَ مُوسَى ع فِعْلَهُ لِاشْتِبَاهِ وَجْهِ الْحِكْمَةِ عَلَيْهِ حَتَّى أَخْبَرَهُ فَرَضِيَ هَكَذَا أَنَا سَخِطْتُمْ عَلَيَّ بِجَهْلِكُمْ بِوَجْهِ الْحِكْمَةِ فِيهِ وَ لَوْ لَا مَا أَتَيْتُ لَمَا تُرِكَ مِنْ شِيعَتِنَا عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ أَحَدٌ إِلَّا قُتِلَ.
۲) عبدالله بن فضل هاشمی گوید: شنیدم که امام صادق ع فرمود: همانا صاحب این امر غیبتی دارد که بناچار هر باطلپیشهای در آن موقع به تردید میافتد.
گفتم: فدایت شوم؛ چرا؟
فرمود: به خاطر امری که به ما اذن ندادهاند که بر شما آشکارش کنیم!
گفتم: چه حکمتی در غیبت او هست؟
فرمود: همان حکمتی که در غیبتهای حجتهای پیشین خداوند متعال بوده است؛ همانا حکمت آن آشکار نمیشود مگر بعد از ظهورش همان گونه که حکمت آن کارهایی که خضر انجام داد – از سوراخ کردن کشتی و کشتن آن پسرک و برپا داشتن آن دیوار – بر موسی ع آشکار نشد مگر در زمان جدایی آن دو از هم؛
ابن فضل! همانا این امر، امری از امر خداست، سرّی از سرّ خداست و غیبی از غیب خداست؛ و هرگاه دانستیم که خداوند عز و جل حکیم است تصدیق میکنیم که کارهایش تماماً بر اساس حکمت است هرچند که دلیل آن بر ما ناآشکار باشد.
علل الشرائع، ج۱، ص: ۲۴۶؛ الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج۲، ص: ۳۷۶؛ الخرائج و الجرائح، ج۲، ص: ۹۵۶
حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ النَّيْسَابُورِيُّ الْعَطَّارُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ النَّيْسَابُورِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا حَمْدَانُ بْنُ سُلَيْمَانَ النَّيْسَابُورِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْمَدَائِنِيُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِيِّ قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع يَقُولُ
إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً لَا بُدَّ مِنْهَا يَرْتَابُ فِيهَا كُلُّ مُبْطِلٍ.
فَقُلْتُ لَهُ وَ لِمَ جُعِلْتُ فِدَاكَ؟
قَالَ لِأَمْرٍ لَمْ يُؤْذَنْ لَنَا فِي كَشْفِهِ لَكُمْ.
قُلْتُ فَمَا وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِي غَيْبَتِهِ؟
قَالَ وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِي غَيْبَتِهِ وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِي غَيْبَاتِ مَنْ تَقَدَّمَهُ مِنْ حُجَجِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ إِنَّ وَجْهَ الْحِكْمَةِ فِي ذَلِكَ لَا يَنْكَشِفُ إِلَّا بَعْدَ ظُهُورِهِ كَمَا لَا يَنْكَشِفُ وَجْهُ الْحِكْمَةِ لَمَّا أَتَاهُ الْخَضِرُ ع مِنْ خَرْقِ السَّفِينَةِ وَ قَتْلِ الْغُلَامِ وَ إِقَامَةِ الْجِدَارِ لِمُوسَى ع إِلَّا وَقْتَ افْتِرَاقِهِمَا يَا ابْنَ الْفَضْلِ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَ غَيْبٌ مِنْ غَيْبِ اللَّهِ وَ مَتَى عَلِمْنَا أَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَكِيمٌ صَدَّقْنَا بِأَنَّ أَفْعَالَهُ كُلَّهَا حِكْمَةٌ وَ إِنْ كَانَ وَجْهُهَا غَيْرَ مُنْكَشِفٍ لَنَا.
تدبر
۱) حضرت موسی ع پیامبری اولواالعزم بود و در میان پیامبران خدا به صفت «کلیم الله: همسخنِ خدا» مفتخر شده بود (كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَكْليماً: خداوند با موسی ع سخن گفت، چه سخنگفتنی؛ نساء/۱۶۴) با این حال خداوند، به دلایلی که در آیات بدان تصریح نشده، حضرت موسی ع را مامور یافتن شخصی میکند که مطالبی میداند که موسی ع نمیداند و موسی ع برداشتش از این ماموریت این است که قرار است نزد او علمی بیاموزد؛ اما همین که او را مییابد و تقاضایش را مطرح میکند با مخالفت او مواجه میشود: او میگوید تو چون به کارهایی که میکنم علم نداری، پس تحمل همراهی با مرا نداری!
سوال: موسی ع میخواست از علم او آگاه شود، طبیعی است که به کارهای او علم نداشته باشد؛ چرا خضر چنین شرطی را با موسی ع میگذارد؟
الف. خود موسی ع نگفت: «به من از علمت چیزی بیاموز»؛ بلکه گفت: «آیا از تو پیروی کنم به این که مرا از آنچه آموخته شدهای، کمالی بیاموزی» یعنی از طرفی، شرط گذاشتن را خودش شروع کرد؛ و از طرف دیگر، خودش «پیروی کردن» را مقدمه علمآموزی قرار داد؛ و در واقع خضر گفت: بدین روش نمیتوانم به تو چیزی بیاموزم. البته موسی ع ادب کرد؛ اما شاید اگر چنین روشی را برای علمآموزی نمیگذاشت، امکان علمآموزیش مهیا میشد!
ب. …
۲) این سفر از ابتدا تا انتهایش با عجایب همراه است، و یکی از آن عجایب، فراموشیهای مکرری است که رخ میدهد:
آنها ماهیای همراه داشتند که ظاهرا غذایشان بوده، در برخی روایات آمده که آن ماهی بریان یا نمکسودشده بود، اما آن ماهی، راه خود را در آب در پیش میگیرد و میرود؛ خود این واقعه به قدر کافی عجیب هست؛ اما عجیبتر اینکه کسی که همراه موسی ع بوده، فراموش میکند چنین واقعه مهمی را به موسی بگوید؛
خضر با موسی ع شرط میکند که در حین کار از من سوال نکن، بعدا خودم برایت توضیح میدهم؛ و موسی ع هم قول میدهد؛ با این حال هر بار موسی ع فراموش میکند؛ حتی آن موقعی که خودش شرط میکند که اگر این بار سوال کردم، توفیق همراهی با تو را از دست بدهم!
چرا این فراموشی این اندازه در این ماجرا تکرار میشود؟
الف. شاید خداوند میخواهد نشان دهد که یادتان باشد نهتنها علمتان محدود است بلکه علمِ همان چیزهایی را هم که میدانید در اختیارتان نیست.
ب. شاید میخواهد نشان دهد که فراموشی، مطلبی است که حتی ممکن است گریبانگیر برترین اولیای خدا شود!
تاملی اخلاقی
چرا برخی از ما وقتی خودمان کاری را فراموش میکنیم انتظار داریم سریع عذرمان را بپذیرند؛ اما وقتی دیگران وظیفهای را که در قبال ما برعهده دارند، فراموش میکنند از دست آنها عصبانی میشویم و آنها را مؤاخذه میکنیم؟
تامل اخلاقی مضاعف
آیا همین جمله فوق را که خواندیم باز ذهنمان سراغ مواردی نرفت که ما را نابجا مواخذه کردند و از دست ما عصبانی شدند؟ آیا ذهنمان سراغ این نرفت که این جملات بهانه میدهد به دست کسانی که خلف وعده کنند؟!
آیا ذهنمان رفت سراغ مواردی که ما عذر دیگران را قبول نکرده بودیم و این کارمان کار خوبی نبود؟!
۳) خود شخصیت خضر و کارهایش یکی دیگر از عجایب این ماجراست.
او واقعا کیست؟
آیا پیامبر بوده (جلسه ۶۴۱، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-kahf-18-60/) یا پیامبر نبوده بلکه صرفاً ولیّای از اولیاء الله بوده است (جلسه ۶۴۶، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-kahf-18-65/)؟
آیا درست است که از آب حیات نوشیده؟
آیا درست است که هنوز زنده است و در زمان ظهور امام زمان ع همراه ایشان ظاهر خواهد شد؟
آیا اصلا درست است که اسم او «خضر» است؟
چگونه مطالبی میدانست و کارهایی میکرد که پیامبر اولواالعزم زمانش آنها را درک نمیکرد؟
چگونه او چنین علمی را از خدا دریافت کرده بود که حضرت موسای کلیم الله از آن محروم بود؟
و …
اینها و دهها سوال دیگر پیرامون این شخصیت پیچیده وجود دارد که پاسخ اینها را در قرآن کریم نمییابیم. چرا؟
الف. قرآن کریم با این نحوه ورود میخواهد نشان دهد که اینها مساله اصلی نیست. مساله اصلی در داستان موسی ع و خضر همان مطالبی است که در آیات بهوضوح آمده و تدبرهای دیگر بدان اشاره میشود.
ب. آیا مطمئنیم که قرآن کریم متعرض هیچیک از این سوالات نشده است؟ آیا اینکه ما نتوانستیم از قرآن پاسخ اینها را بیابیم، یعنی در قرآن نیست؟ آیا نیافتن دلیل بر نبودن است؟ مگر نه این است که قرآن درباره حقیقت خود میفرماید «» () مگر نه این است که اهل بیت ع تاکید کردهاند که همه اخبار گذشته و آینده، اخبار ما و دیگران در قرآن هست و اگر کسی که آنها را میشناسد بیاید و آن را به ما بگوید تعجب خواهیم کرد [که چگونه اینها به این وضوح در قرآن بود و ما نفهمیدیم] (جلسه۲، حدیث۱ http://yekaye.ir/%d9%8eanbyiae-21-10/) و مشکل ما این است که به سراغ معلمان حقیقیِ قرآن نمیرویم (جلسه ۵۸۲، حدیث۵ http://yekaye.ir/al-kahf-18-1/)
ج. …
سه واقعهای که در مسیر همراهی موسی ع و خضر رخ داد، هر یک بتنهایی نکاتی داشتند که در مباحث قبل بدانها اشاره شد، اما با کنار هم گذاشتن و مقایسه آنها نیز میتوان به نکات جدیدی رسید:
۴) در هر سه واقعه، خضر ع ماموریت داشت از انسانهای خاصی حمایت کند:
اولی: انسانهایی بیچاره (بیپشت و پناه) بودند، و قرار بود یک خطر مالی از آنها دفع شود؛
دومی: مساله پدر و مادری مومن بود که قرار بود یک آسیب معنوی از آنها دفع شود؛
سومی: دو طفل یتیم (بیپشت و پناه) از آنِ پدری صالح بودند که قرار بود به خاطر آن پدر، مانعی برای رشد مالی – معنوی آنها پیش نیاید.
در واقع،
اولی، انسانهای بیپشت و پناه بودند؛
دومی، انسانهایی مومن بودند؛ و
سومی، به خاطر مومن بودن کسی، انسانهای بیپشت و پناهی که از نسل او بودند، مورد حمایت قرار گرفتند.
میتوان نتیجه گرفت: خداوند هوای دو گروه را بهجد دارد:
انسانهای بیپشت و پناه (که در احادیث آمده است: بترسید از ظلم بر کسی که جز خدا یاوری ندارد)[۱]؛
و مومنان.
ثمره اخلاقی- اجتماعی
خداوند یک وسایل ظاهری برای برطرف کردن نیازها و گذران امورات زندگی قرار داده است؛ و یک امدادهای ویژه دارد. وسایل ظاهری (پول، مقام، و …) را همه میشناسیم؛ اما – صرف نظر از اینکه بسیاری از اوقات یادمان میرود که اثر کردن این وسایل هم به اذن خداست، و اگر نخواهد اینها به داد کسی نمیرسد – خداوند دستش بسته نیست، بلکه وسایل دیگری هم در عالم قرار داده که آن کسانی را که از این وسایل ظاهری محروماند (مساکین و یتیمان) یا با خدا ارتباط ویژهای برقرار کردهاند (مومنان) با آنها به نحو غیرمنتظرهای یاری میرساند.
۵) در این سه مورد، امتداد رحمت خدا متفاوت بود:
در افراد بیپشت و پناه، آن رحمت خودشان را در بر گرفت؛
اما در مورد افراد مومن، این رحمت دامنه اش به نسل آنها هم رسید:
در یکی، فرزند ناشایستی را که سر به کفر و طغیان برمیداشت از پدر و مادر مومن گرفت و به جایش فرزندی پاک و طاهر و دلرحم نصیبشان کرد؛
در دیگری، فرزند خردسال یک مومن را در جامعهای که مردمی بیرحم داشت (تا حدی که از غذا دادن به گرسنگان هم ابا کردند) مورد حمایت قرار داد تا وقتی بزرگ شدند محتاج دیگران نشوند.
۶) در هر سه واقعه، خضر ع ماموریت داشت به نحوی خاص از انسانها حمایت کند؛ به نحوی که در نگاه ظاهری، این کار حمایت نبود، یا ضرر رساندن بود (خراب کردن کشتی و کشتن پسرک) و یا کاری لغو و خلاف منطق محاسبات عادی بود (بازسازی دیوار خرابهای بدون اجرت، در زمانی که گرسنهاند و نیاز به پول دارند)
به تعبیر دیگر، در تمام این موارد، کسی که از پشت پردهها بیخبر است، به جای اینکه این کار را بستاید، بر آن اعتراض میکند. قطعا خدا میتوانست آن مشکلات را به نحوی حل کند، که خوشایند نگاه ظاهری باشد؛ اما چنین نکرد. چرا؟
الف. در ابتدای این سوره بیان شد که زینت زمین صرفا برای امتحان شماست. مهم این است که بدانیم هدف زندگی در دنیا عبور سالم از ابتلائات است، نه لذت بردن. محل لذت بردن اینجا نیست. جای دیگری است. و اشتباه بسیاری از ما این است که کار اصلیای که برای آن وارد این دنیا شدهایم را فراموش میکنیم و میخواهیم اینجا لذت ببریم.
ب. شاید میخواهد ما را متوجه کند که خدا چگونه جهان را مدیریت میکند تا درک عمیقتری از مساله عدل الهی پیدا کنیم. بسیاری از وقایعی که در جهان رخ میدهد، به نظر ما خلاف عدل است؛ میگوییم چرا سیل یا زلزله آمد و این بیچارگان اموالشان را از دست دادند؛ چرا فلانکس که آدم خیلی خوبی است، جوانش را باید از دست بدهد؟ و … . همه این امور پشت پردهای دارند که اگر کسی آن را بفهمد، میفهمد که اینها رحمت است نه آسیب زدن.
ج. ..
۷) هر سه واقعه یک سابقه مشابهی در زندگانی حضرت موسی ع داشت که موسی ع اگر آنها را به یاد میآورد در هیچیک اعتراض نمیکرد:
اگر نگران صاحبان و سرنشینان آن کشتی هستی، یادت باشد که مادرت تو را که نوزادی بودی در صندوقچهای به دریا انداخت و خداوند تو را در آن صندوقچه در دریا حفظ کرد؛
اگر بر کشتن آن پسرک معترضی، یادت باشد که تو هم آن فرد قبطی را کشتی؛
و اگر از مرمت آن دیوار بدون اجرت گرفتن در حالی که گرسنه بودید، تعجب کردی، خودت هم وقتی به دختران شعیب در آب دادن چهارپایانشان کمک کردی، بسیار گرسنه بودی و هیچ اجرتی نخواستی!
علل الشرائع، ج۱، ص۶۳[۲]؛ البحر المحيط، ج۷، ص۲۱۲[۳]
۸) رحمت خداوند بر مومنان در ادامه نسل آنها چه اندازه متفاوت بروز میکند:
وقتی فرزند آنها ناصالح است و احتمال دارد پدر و مادرش را از ایمان بیرون بَرَد [یا پدر و مادرش را با کفر و سرکشی خود به ستوه میآوَرَد]، اقتضای رحمتش برای آنها این است که فرزندشان را بکشد، و فرزند خوبی نصیبشان کند؛
اما وقتی که چنین خطری از جانب فرزند والدین را تهدید نمیکند چنان مراقبت از آن فرزندان جدی گرفته میشود حتی اموال دو فرزند یتیمش حفظ میشود تا سالم به دست آنها برسد.
[۱] . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ عَنْ عِيسَى بْنِ بَشِيرٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَمَّا حَضَرَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع الْوَفَاةُ ضَمَّنِي إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ يَا بُنَيَّ أُوصِيكَ بِمَا أَوْصَانِي بِهِ أَبِي ع حِينَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ وَ بِمَا ذَكَرَ أَنَّ أَبَاهُ أَوْصَاهُ بِهِ قَالَ يَا بُنَيَّ إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ. (الكافي، ج۲، ص۳۳۱)
[۲] . سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ طَيْفُورٍ الدَّامَغَانِيَّ الْوَاعِظَ بِفَرْغَانَةَ يَقُولُ فِي خَرْقِ الْخَضِرِ عَلَيْهِ السَّلَامُ السَّفِينَةَ وَ قَتْلِ الْغُلَامِ وَ إِقَامَةِ الْجُدْرَانِ تِلْكَ إِشَارَاتٌ مِنَ اللَّهِ تَعَالَی لِمُوسَی عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ تَعْرِيضَاتٌ إِلَی مَا يُرِيدُهُ مِنْ تَذْكِيرِهِ لِمِنَنٍ سَابِقَةٍ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ نَبَّهَهُ عَلَيْهَا وَ عَلَی مِقْدَارِهَا مِنَ الْفَضْلِ ذَكَّرَهُ بِخَرْقِ السَّفِينَةِ أَنَّهُ حَفِظَهُ فِي الْمَاءِ حِينَ أَلْقَتْهُ أُمُّهُ فِي التَّابُوتِ وَ أَلْقَتِ التَّابُوتَ فِي الْيَمِّ وَ هُوَ طِفْلٌ ضَعِيفٌ لَا قُوَّةَ لَهُ فَأَرَادَ بِذَلِكَ أَنَّ الَّذِي حَفِظَكَ فِي التَّابُوتِ الْمُلْقَی فِي الْيَمِّ هُوَ الَّذِي يَحْفَظُهُمْ فِي السَّفِينَةِ وَ أَمَّا قَتْلُ الْغُلَامِ فَإِنَّهُ كَانَ قَدْ قَتَلَ رَجُلًا فِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَانَتْ تِلْكَ زَلَّةً عَظِيمَةً عِنْدَ مَنْ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ مُوسَی عَلَيْهِ السَّلَامُ نَبِيٌّ فَذَكَرَهُ بِذَلِكَ مِنْهُ عَلَيْهِ حِينَ دَفَعَ عَنْهُ كَيْدَ مَنْ أَرَادَ قَتْلَهُ بِهِ وَ أَمَّا إِقَامَةُ الْجِدَارِ مِنْ غَيْرِ أَجْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذَكَرَهُ بِذَلِكَ فَضْلَهُ فِيمَا أَتَاهُ فِي ابْنَتَيْ شُعَيْبٍ حِينَ سَقَی لَهُمَا وَ هُوَ جَائِعٌ وَ لَمْ يَبْتَغِ عَلَی ذَلِكَ أَجْراً مَعَ حَاجَتِهِ إِلَی الطَّعَامِ فَنَبَّهَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی ذَلِكَ لِيَكُونَ شَاكِراً مَسْرُوراً وَ أَمَّا قَوْلُ الْخَضِرِ لِمُوسَی عَلَيْهِ السَّلَامُ هذا فِراقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ فَإِنَّ ذَلِكَ كَانَ مِنْ جِهَةِ مُوسَی عَلَيْهِ السَّلَامُ حَيْثُ قَالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِي فَمُوسَی عَلَيْهِ السَّلَامُ هُوَ الَّذِي حَكَمَ بِالْمُفَارَقَةِ لَمَّا قَالَ لَهُ فَلَا تُصَاحِبْنِي وَ إِنَّ مُوسَی عَلَيْهِ السَّلَامُ اخْتَارَ سَبْعِينَ رَجُلًا مِنْ قَوْمِهِ لِمِيقَاتِ رَبِّهِ فَلَمْ يَصْبِرُوا بَعْدَ سَمَاعِ كَلَامِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّی تَجَاوَزُوا الْحَدَّ بِقَوْلِهِمْ لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ فَمَاتُوا وَ لَوِ اخْتَارَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَعَصَمَهُمْ وَ لَمَا اخْتَارَ مَنْ يَعْلَمُ مِنْهُ تَجَاوُزَ الْحَدِّ فَإِذَا لَمْ يَصْلُحْ مُوسَی عَلَيْهِ السَّلَامُ لِلِاخْتِيَارِ مَعَ فَضْلِهِ وَ مَحَلِّهِ فَكَيْفَ تَصْلُحُ الْأُمَّةُ لِاخْتِيَارِ الْإِمَامِ بِآرَائِهَا وَ كَيْفَ يَصْلُحُونَ لِاسْتِنْبَاطِ الْأَحْكَامِ وَ اسْتِخْرَاجِهَا بِعُقُولِهِمُ النَّاقِصَةِ وَ آرَائِهِمُ الْمُتَفَاوِتَةِ وَ هِمَمِهِمُ الْمُتَبَايِنَةِ وَ إِرَادَاتِهِمُ الْمُخْتَلِفَةِ تَعَالَی اللَّهُ عَنِ الرِّضَا بِاخْتِيَارِهِمْ عُلُوّاً كَبِيراً وَ أَفْعَالُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ مَثَلُهَا مَثَلُ أَفَاعِيلِ الْخَضِرِ وَ هِيَ حِكْمَةٌ وَ صَوَابٌ وَ إِنْ جَهِلَ النَّاسُ وَجْهَ الْحِكْمَةِ وَ الصَّوَابِ فِيهَا
[۳] . قال أرباب المعاني: هذه الأمثلة التي وقعت لموسی مع الخضر حجة علی موسی و إعجاله، و ذلك أنه لما أنكر خرق السفينة نودي: يا موسی أين كان تدبيرك هذا و أنت في التابوت مطروحا في اليم؟ فلما أنكر قتل الغلام قيل له: أين إنكارك هذا من و كز القبطي و قضائك عليه؟ فلما أنكر إقامة الجدار نودي أين هذا من رفعك الحجر لبنات شعيب دون أجرة؟ سَأُنَبِّئُكَ في معاني هذا معك و لا أفارقك حتی أوضح لك ما استبهم عليك
بازدیدها: ۳۶
با سلام
در مورد تامل اخلاقی که به آن اشاره کردید: “چرا برخی از ما وقتی خودمان کاری را فراموش میکنیم انتظار داریم سریع عذرمان را بپذیرند؛ اما وقتی دیگران وظیفهای را که در قبال ما برعهده دارند، فراموش میکنند از دست آنها عصبانی میشویم و آنها را مؤاخذه میکنیم؟” سوالی داشتم.
در داستان میبینیم که حضرت خضر، حضرت موسی را بخاطر اشتباهی که از سر فراموشی بود مجازات میکند و او را از همراهی خود محروم میکند. آیا این به این معنی نیست که مواخذه کردن افراد (اعم از مواخذه کردن خود و دیگران) بخاطر فراموشکاری، نه تنها امری غیر اخلاقی نیست بلکه امری اخلاقی است و منش اولیای خدا هم همینگونه است؟
با تشکر
در پناه خدا باشید
سلام علیکم
دقت کنید: دفعه اول که موسی ع فراموش کرد سریع گفت: چون فراموش کردم مرا مواخذه مکن.
اما دفعه دوم که از همراهی خود محروم می کند به خاطر این است که خود مسی ع گفته بود که اگر چنین کردم دیگر مصاحبت مرا مکن. در ذیل فلاصاحبنی همین نکته توضیح داده شد
در مورد تدبر شماره ۶ که فرمودید:
“در ابتدای این سوره بیان شد که زینت زمین صرفا برای امتحان شماست. مهم این است که بدانیم هدف زندگی در دنیا عبور سالم از ابتلائات است، نه لذت بردن. محل لذت بردن اینجا نیست. جای دیگری است. و اشتباه بسیاری از ما این است که کار اصلیای که برای آن وارد این دنیا شدهایم را فراموش میکنیم و میخواهیم اینجا لذت ببریم.”
این عبارت که دنیا محل لذت بردن نیست، این ظن غلط را ایجاد میکند که کافران بیشتر از مومنان از زندگی در این دنیا لذت میبرند و این باعث شده که بسیاری از مردم این تصور غلط را از دین پیدا کنند که دین مانع لذت بردن است و بواسطه این تصور غلط، به سبک زندگی کافران گرایش بیشتری پیدا کنند.
در صورتی که فکر میکنم واقعیت این باشد که مومنان حقیقی، حتی در زندگی دنیایی خود نیز از کافران لذت بسیار بیشتری میبرند. بنابراین، فکر میکنم دقیق تر باشد که بگوییم برای بهره مندی حداکثری از لذت ها (بهره مندی از لذت های برتر)، باید بهره مندی از لذت های دنیایی را (که در مقایسه با لذت های آخروی بسیار ناچیز هستند) مدیریت و محدود کنیم تا فرصت بهره مندی از لذت های برتر اخروی را از دست ندهیم.
امتحانات الهی نیز با هدف کامل تر شدن معرفت ما نسبت به خودمان، و رشد پیدا کردن و شناختن گرایشات عمیق تر در وجودمان است که این منتج به پیدا کردن لذت های عمیق تر و قوی تر میشود.
به نظرم با این تعبیر، دو هدف ذکر شده برای خلقت انسان در قرآن (یعنی مورد امتحان قرار گرفتن و مورد رحمت قرار گرفتن)، با یکدیگر در سطح قابل قبولی همگرا میشوند و به حقیقت دین نزدیک تر است.
تذکر خوبی است
منظور من هم همین «هدف را لذت قرار دادن» بود نه خصوص لذت بردن. یعنی اگر لذتهای معنوی را جدی بگیریم واقعا مومنان در همین دنیا بیشتر لذت می برند
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
اما یکی دو تا سوال بی جواب هنوز در ذهنم موند که در خلال مباحث شما نيافتم (در کنار خیلی از سوالات بی جواب که جنابعالی مطرح کردین😉)
یکی اینکه در مبحث سوم، اقامه دیوار… برخی مفسرین اینطور بیان داشتند که اعتراض موسی عليه السلام به آن امر اعتراض به یک امر اخلاقی بود و…
و این نه با خصوصیات موسی عليه السلام آن هم به عنوان یک پیامبر اولوالعزم هم خوانی دارد، و نه حتی با سجایای اخلاقی او، که همانطور که در جمع بندی خودتون و آنچه از علل الشرايع نقل فرمودین خود موسی به دختران شعیب بدون مزد کمک کرد…
پس شاید اینجا هم بتوان اعتراض وی را بر مبنای شریعت حمل کرد، مثلا اینکه انجام کار بدون مزد برای انسان های بخیل و لئیم که نیاز مالی هم ندارند، شایسته نباشد؟!🤔
حتی در روایات متعددی که در اینباره ذکر فرمودین با گستردگی فراوان و اشاره به جزئیات مختلف، هیچ یک متعرض این مطلب نشدند که اعتراض موسی در این مورد اعتراض به امری اخلاقی بود!
در روایت ١ جمع بندی :
… موسی به خاطر اشتباه در فهم حكمت آن، بر وي خشمگين شد تا اینكه حكمت کارش را خبر داد…
هر سه موضوع را در کنار هم، به اشتباه در فهم حکمت مرتبط میداند!
و اینکه خود خضر هم متعرض وی نمی شود که این امر که جای اعتراض ندارد!!!🤔 و برای آن امر هم به بیان حکمت بالاتر متوسل می شود…
سلام علیکم
ظاهرا اینها به خاطر این تعبیر «اعتراض به امر اخلاقی» میکنند که صرفا مساله را این میبینند که حضرت خضر یک دیوار خراب را درست کرد؛ و این یک کار اخلاقی است. در حالی که باید این اعتراض را در کل واقعه دید
اولا در احادیث توضیح دادهاند که مردم آن شهر مردم «لئیم»ی بودند (جلسه ۶۵۸ حدیث۲ http://yekaye.ir/al-kahf-18-77/ و خود تعبیر آیه هم بر پستی آنان دلالت دارد: «اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما»
ثانیا حضرت موسی ع و خضر بشدت گرسته بودند (دقت کنید انسانهای بزرگواری چون این دو پیامبر خدا در چه صورتی حاضرند از دیگران غذا درخواست کنند؟! یعنی چقدر به لحاظ گرسنگی تحت فشار باید قرار گرفته باشند تا چنین درخواستی بکنند.)
اکنون خودتان را جای آنها بگذارید. دو آدم بزرگمنش از مردمی درخواست غذا بکنند و آنان که مردمانی لئیم هستند جواب رد به اینها بدهند.
در این شرایط یکدفعه حضرت خضر میخواهد یک دیوار خراب در این قریه را آباد کند.
خوب؛هرکسی باشد میگوید الان که ما اینقدر گرسنهایم و اینان هیچ غذایی هم به ما نمیدهند؛ با توجه به اینکه انسانها لئیم و قدرناشناسی هستند حداقل اگر میخواهیم لطفی در حق آنها بکنیم به نحوی باشد که خودمان از این وضعیت گرسنگی نجات پیدا کنیم. اینها که همین طوری حاضر نیستند غذایی به ما بدهند.
اینجا دیگر اعتراض به یک امر اخلاقی نیست. بلکه اعتراض به بیتدبیری است.
دقت کنید:
حضرت خضر هم در پاسخش همین لئیم بودن را محور نگرانی قرار داد (یعنی نگفت که من با لئیمان هم برخورد خوبی خواهم داشت؛اگر چنین میگفت اشکال نستشکل وارد بود) بلکه فرمود اینجا گنجی هست که خدا میخواهد برای آن کودکان حفظ شود. معنای این تعبیر آن است که اگر این گنج دست این مردم لئیم بیفتد ذرهای به آن کودکان نخواهند داد. پس اصلا در مقام دلسوزی برای آن مردم لئیم نبود که بگوییم یک کار اخلاقی بود و حضرت موسی ع به کار اخلاقی اعتراض کرد.
ضمنا یک ضابطه مهم در تفسیر و فهم آیات و روایات.
هیچگاه نباید محکمات را به خاطر متشابهات کنار بگذاریم. علو مقام حضرت موسی ع بقدری در آیات گوناگون مورد تاکید قرار گرفته که جزء محکمات قرآن است. (فقط «اصطنعتک لنفسی» خیلی تعبیر عظیمی در مدح یک نفر است؛چه رسد به دهها مدح دیگر وی) اینکه چنان انسان با علو مقامی یک اقدامی میکند که در یک تحلیل ابتدایی «اعتراض به امر اخلاقی» قلمداد میشود واقعا تاب این را ندارد که بتواند آن محکمات را کنار بزند. پس حتی اگر پاسخ بنده قانع کننده نباشد این اشکال مبتنی بر یک برداشت متشابه است نه برداشت محکم؛و متشابه را نباید بر محکم حاکم کرد.
و مطلب دیگه اینکه گاها از دراویش و امثالهم، برای توجیه عدم پایبندی خود به شریعت، بحث طریقت را پیش می کشند و استناد به کارهای خضر و اینکه با وجود اعتراض شریعت (موسی) بدان، کارهای خوب و بلکه لازمی بود…
در مطالب خود به این موضوع اشاره ای نفرمودید.
هر حقیقتی ظرفیت سوءاستفاده دارد.
همان نکته که درباره محکمات و متشابهات گفتم در اینجا هم باید مد نظر قرار داد.
قرآن کریم در آیات متعدد رعایت احکام شریعت را مهمترین وظیفه هرکس خوانده و نهی از منکر را خیلی اساسی برای امت برشمرده است.
این مطلب در حد محکمات است اما این برداشت از داستان حضرت موسی ع و خضر، اگر نگوییم بدیهی البطلان است (چون داستان موسی و خضر – بویژه با توجه به اینکه حضرت موسی ع پیامبر اولواالعزم است و مقام امامت امت را دارد – بخوبی ردی است بر ادعای آنان.)، دست کم یک برداشت متشابه است؛نه یک برداشت و فهم محکم از قرآن
اما آیا این یعنی اساسا هرکس کار خلاف شرع بکند مجاز است؟
بازتاب: یک آیه در روز - ۱۰۷۰) وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیهِمْ لَكانَ خَیراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ