ترجمه
پس نه توانستند از آن بالا روند و نه توان رخنه در آن را داشتند.
نکات ادبی
«اسْطاعُوا ، اسْتَطاعُوا»
در آیه ۷۵ درباره ماده «طوع» توضیح داده شد که در اصل به معنای تسلیم شدن و انقیاد و اطاعت کردن میباشد؛ و بیان شد که وقتی این ماده به باب استفعال برود (استطاع یستطیع) به معنای قدرت و طاقت بر انجام کاری داشتن است (لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً؛ کهف/۶۷ و ۷۲ و ۷۵) یعنی چیزی که به خاطر آن، انجام دادن فعل مقدور میگردد؛ و مصدر آن «استطاعة» است که در اصل «استطواع» بوده که واو آن حذف شده و به جایش در انتها «ة» افزوده شده است که این چنین حالتی در کلمات معتل اجوف رایج است مانند استعانة و استعاذة. از ابنسکیت نقل شده که این کلمه در لهجههای مختلف عرب به چهار صورت أستطيع و اسطيع و استتيع و استيع تلفظ شده است که در دومی «ت» به خاطر التقای با «ط» افتاده است (لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ؛ کهف/۸۲) در سومی، «ط» به «ت» تبدیل شده و در چهارمی این دو حالت با هم رخ داده است.[۱]
و از این رو، ظاهرا «اسطاعوا» و «استطاعوا» در این آیه به یک معناست.
جلسه ۶۵۶ http://yekaye.ir/al-kahf-18-75/
«يَظْهَرُوهُ»
برخی گفتهاند ماده «ظهر» در اصل بر «آشکار شدن» در مقابل «در باطن قرار داشتن» [ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ؛ أنعام/۱۵۱] دلالت میکند، اما به نظر میرسد حق با کسانی باشد که بر این باورند که در این ماده دو معنای «قوت» و «بروز» (= ظهور و آشکار شدن) لحاظ شده است، بویژه که ظاهرا اصل این ماده از کلمه «ظَهر» به معنای قسمت پشت انسان و حیوان (در مقابل «بطن»: شکم) گرفته شده که دو معنای قوت و آشکار بودن را در خود جمع کرده است [الَّذي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ، انشراح/۳؛ و جمع آن: ظهور، مثلا: ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما، انعام/۱۴۶]
در هر صورت در استعمالات مختلف این ماده، گاه معنای آشکار شدن بیشتر غلبه دارد، مثل «ظُهر» که از این جهت ظهر نامیده میشود که آَشکارترین و روشنترین وقت روز است (حينَ تُظْهِرُونَ: هنگامی که به وقت ظهر میرسید، روم/۱۸)؛
و گاه معنای «قوت» غلبه دارد، مانند «ظهیر» به معنای پشتیبان (سبأ/۲۲، تحریم/۴)؛
و گاه یک کلمه مستقلا در هر یک از این دو معنا، به کار رفته: مانند فعل «ظَهَرَ» که هم به معنای «آشکار شدن» است (ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ؛ أنعام/۱۵۱) و هم به معنای «غلبه یافتن» (إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُم، کهف/۲۰)؛ و یا فعل «أظهَرَ»، که هم در معنای «آشکار کردن» به کار رفته (يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسادَ، غافر/۲۶)، و هم در معنای «غلبه دادن». (لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه، توبه/۳۳)
جلسه ۴۴۴ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-26/
«نَقْباً»
ماده «نقب» در اصل به معنای سوراخ کردن و شکافتن است و غالبا برای سوراخ کردن دیوار و پوست از « النَّقْب» و برای سوراخ کردن چوب از کلمه «الثَّقْب» استفاده می شود. (وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً؛ کهف/۹۷)
«مَنْقَب» مکانی است که نقبی در آن زده شده و مسیری گشوده شده و به این مناسبت تعبیر «نَقَّبَ» به معنای سیر و سفر کردن به کار میرود (فَنَقَّبُوا فِي الْبِلادِ هَلْ مِنْ مَحِيصٍ؛ ق/۳۶)
«مَنْقَبَة» به معنای راهی نفوذ کننده در کوه است و به طور استعاری برای کارها و اعمال انسانهای بزرگوار به کار میرود از جهت تاثیری که در او دارد ویا از این جهت که راهی است برای بالا بردن وی؛ و کلمه «نَقِيب» (جمع آن: نُقَبَاء) هم به همین مناسبت به معنای کسی که پیگیر اوضاع و احوال قوم خویش است به کار میرود (وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً؛ مائدة/۱۲)
(مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۲۰؛ معجم المقاييس اللغة، ج۵، ص۴۶۶)
ماده «نقب» تنها همین ۳ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
اختلاف قرائت[۲]
حدیث
۱) حذیفه از رسول الله ص درباره یاجوج و ماجوج روایت کرده است:
همانا آن قوم با کلنگهایشان به کندن آن مشغولند چون شب میشود میگویند فردا از آن فارغ میشویم [کارش تمام میشود] اما صبح که میآیند میبینند از دیروزش مستحکمتر است؛ تا اینکه مردی از آنان مسلمان میشود در آن هنگامی که خداوند بخواهد امرش را به سرانجام رساند ؛ و آن مومن میگوید: فردا انشاء الله آن را خواهیم گشود؛ پس صبح که میکنند و به کارشان ادامه می دهند و خداوند آن را میگشاید؛ و به آن کسی که جانم در قدرت اوست سوگند، که شخصی از آنان از ساحل رودی که در کوفه است عبور میکند در حالی که چنان از آن نوشیدهاند که خالی شده است و میگوید: به خدا سوگند كه من اين رود را باری دیدم که در تمام پهنای آن آب جاری بود [یعنی تعجب میکند که چگونه به این زودی قوم او همه را نوشیدند].
گفته شد: یا رسول الله! و این چه زمانی خواهد بود؟
فرمود: هنگامی که از دنیا جز به اندازه ریختنِ ظرف آبی باقی نمانده باشد.
الأمالي (للطوسي)، ص۳۴۶
أَخْبَرَنَا ابْنُ الصَّلْتِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا ابْنُ عُقْدَةَ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ الْقَاسِمُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عِمْرَانَ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ الشَّامِيِّ قِرَاءَةً، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبَّادٌ- وَ هُوَ ابْنُ أَحْمَدَ الْقَزْوِينِيُّ-، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمِّي، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَابِرٍ، عَنِ الشَّعْبِيِّ، عَنْ أَبِي رَافِعٍ، عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ، عَنِ النَّبِيِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، عَنْ أَهْلِ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ، قَالَ: إِنَّ الْقَوْمَ لَيَنْقُرُونَ بِمَعَاوِلِهِمْ دَائِبِينَ، فَإِذَا كَانَ اللَّيْلُ قَالُوا: غَداً نَفْرُغُ، فَيُصْبِحُونَ وَ هُوَ أَقْوَى مِنْهُ بِالْأَمْسِ، حَتَّى يُسْلِمَ مِنْهُمْ رَجُلٌ حِينَ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُبْلِغَ أَمْرَهُ، فَيَقُولُ الْمُؤْمِنُ: غَداً نَفْتَحُهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، فَيُصْبِحُونَ ثُمَّ يَغْدُونَ عَلَيْهِ فَيَفْتَحُهُ اللَّهُ، فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَيَمُرَّنَّ الرَّجُلُ مِنْهُمْ عَلَى شَاطِئِ الْوَادِي الَّذِي بِكُوفَانَ وَ قَدْ شَرِبُوهُ حَتَّى نَزَحُوهُ، فَيَقُولُ: وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ هَذَا الْوَادِيَ مَرَّةً، وَ إِنَّ الْمَاءَ لَيَجْرِي فِي عَرْضِهِ.
قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَ مَتَى هَذَا قَالَ: حِينَ لَا يَبْقَى مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا مِثْلُ صُبَابَةِ الْإِنَاءِ.[۳]
۲) مفضل میگوید: از امام صادق ع درباره این آیه سوال کردم که میفرماید «میان شما و آنها سدی استوار قرار دهم.» (کهف/۹۵) فرمود: این تقیه است. [و ادامهاش در آیه بعد را خواندند:] «پس نه توانستند از آن بالا روند و نه توان رخنه در آن را داشتند.» فرمود: توان رخنه در آن را نداشتند؛ هنگامی که به تقیه عمل شود در مورد آن هیچ ترفندی نتوانند به کار برند و آن دژی استوار است و بین تو و دشمنان خدا سدی میسازد که توان اینکه در آن رخنه کنند ندارند.
و از ایشان درباره عبارت آیه بعد «هنگامی که وعده پروردگارم بیاید آن را متلاشی گرداند»سوال کردم، فرمودند: برداشتن تقیه است هنگامی که آشکار شود؛ پس از دشمنان خدا انتقام گرفته شود.
تفسير العياشي، ج۲، ص۳۵۱؛ وسائل الشيعة، ج۱۶، ص۲۱۳[۴]
عن المفضل قال سألت الصادق ع عن قوله «أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً» قال: التَّقِيَّةُ «فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً» قَالَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً، إِذَا عُمِلَ بِالتَّقِيَّةِ لَمْ يَقْدِرُوا فی ذلِكَ عَلَى حِيلَةٍ وَ هُوَ الْحِصْنُ الْحَصِينُ وَ صَارَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ أَعْدَاءِ اللَّهِ سَدّاً لَا يَسْتَطِيعُونَ لَهُ نَقْباً.، قال: و سألته عن قوله: «فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ» قال: رفع التقية عند الكشف فينتقم من أعداء الله.
تدبر
۱) «فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً»
سدی که ذوالقرنین ساخت راه هر گونه نفوذی را بر آنان بست؛ بقدری عظیم بود که نمیتوانستند از آن بالا روند و بقدری مستحکم بود که امکان نقب زدن و رخنه در آن را نداشتند. (المیزان، ج۱۳، ص۳۲۵)
ثمره سیاسی
وقتی دشمن جدی است، باید همه راههای نفوذ را جدی گرفت و هر گونه «امکان» راه نفوذ او را هم مسدود کرد.
۲) « فَأَعِينُونىِ بِقُوَّةٍ … فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً»
اگر رهبران و مدیران لايق باشند، كارگران ساده مهمترين پروژهها را انجام دهند. (تفسير نور، ج۷، ص۲۲۷)
۳) «فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ»
اگر مساله فقط ناتوانی آنان از بالا رفتن از سد است، چرا نفرمود «فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَعْلُوهُ»؛ بویژه که در لفظ «ظهر» معنای آشکار شدن و غلبه پیدا کردن هم حضور دارد؟
الف. مقصود از ناتوانی آنان در بالا رفتن، ناتوانی آنان در چیره شدن بر سد است؛ و این چیره شدن دو معنا میتواند داشته باشد، یکی بدین معنا که دیگر آن سد مانع آنها نباشد؛ و معنای دوم اینکه خود سد هم به یکی از ابزارهای آنان تبدیل شود.
برای تامل بیشتر
با توجه به معنای دوم، آیا این احتمال وجود ندارد که وقتی یک مومن میخواهد بر کافری غلبه کند باید بکوشد حتیالامکان از ابزاری استفاده کند که آن ابزار اساساً برای کافر غیرقابل استفاده باشد. (مثلا یکبار از چاقو استفاده میکنیم که در اینجا تفاوتی بین استفادهکننده نیست؛ اما یکبار بر نیروی ایمان تکیه میکنیم که واضح است که این ابزار اساساً برای غیر مومن قابل استفاده نیست.
ب. …
[۱] . البته کلمه «أسطاع» با همزه قطع هم ظاهرا وجود دارد که مرحوم طبرسی آن را از ماده افعال میداند و چنین توضیح داده است:
في استطاع ثلاث لغات استطاع يستطيع و اسطاع يسطيع و استاع يستيع بحذف الطاء استثقلوا اجتماعهما و هما من مخرج واحد فأما اسطاع يسطيع بقطع الألف و هو أطاع أفعل فزادوا السين عوضا من ذهاب حركة الواو لأن أصل أطاع أطوع و مثله أهراق يهريق زادوا الهاء في أراق يريق و ليس هذا العوض بلازم أ لا ترى أن ما كان نحوه لم يلزمه هذا العوض (مجمع البيان، ج۶، ص۷۶۲) و البته چنین قرائتی در این آیه ذکر نشده است.
[۲] . فَمَا اسْطاعُوا / فَمَا اسَطّاعُوا / فما اصْطاعُوا / فما اسْتَطاعُوا
و قرأ حمزة غير خلاد فما اسطّاعوا مشددة الطاء و الباقون خفيفة الطاء … و قراءة حمزة «فما اسطّاعوا» إنما هو على إدغام التاء في الطاء و لم يلق حركتها على السين فيحرك ما لا يتحرك و لكن أدغم مع أن الساكن الذي قبل المدغم ليس حرف مد و قد قرأت القراء غير حرف من هذا النحو و قد تقدم ذكر وجه هذا النحو و مما يؤكد ذلك أن سيبويه أنشد: (كأنه بعد كلال الزاجر / و مسحه مر عقاب كاسر) و الحذف في اسطاعوا و الإثبات في استطاعوا كل واحد منهما أحسن من الإدغام على هذا الوجه الذي هو جمع بين السين الساكنة و التاء المدغمة و هي ساكنة أيضا (مجمع البيان، ج۶، ص۷۵۹)
و قرأ الجمهور فَمَا اسْطاعُوا بحذف التاء تخفيفا لقربها من الطاء. و قرأ حمزة و طلحة بإدغامها في الطاء و هو إدغام على غير حده. و قال أبو عليّ هي غير جائزة. و قرأ الأعشى عن أبي بكر: فما اصطاعوا بالإبدال من السين صادا لأجل الطاء. و قرأ الأعمش: فما استطاعوا بالتاء من غير حذف. (البحر المحيط، ج۷، ص۲۲۸)
[۳] . در مجمع البيان، ج۶، ص۷۶۵ بدون ذکر اینکه حدیث از کیست مطلبی شبیه مطلب فوق آمده است:
جاء في الحديث أنهم يدأبون في حفرة نهارهم حتى إذا أمسوا و كادوا يبصرون شعاع الشمس قالوا نرجع غدا و نفتحه و لا يستثنون فيعودون من الغد و قد استوى كما كان حتى إذا جاء وعد الله قالوا غدا نفتح و نخرج إن شاء الله فيعودون إليه و هو كهيئته حين تركوه بالأمس فيخرقونه و يخرجون على الناس فينشفون المياه و يتحصن الناس في حصونهم منهم فيرمون سهامهم إلى السماء فترجع و فيها كهيئة الدماء فيقولون قد قهرنا أهل الأرض و علونا أهل السماء فيبعث الله عليهم نغفا في أقفائهم فيدخل في آذانهم فيهلكون بها فقال النبي ص: و الذي نفس محمد بيده أن دواب الأرض لتسمن و تسكر من لحومهم سكرا.
البته حدیثی بسیار نزدیک به این مضمون در کتب اهل سنت (الدر المنثور، ج۴، ص۲۵۱) از رسول الله آمده است:
و أخرج أبو يعلي و الحاكم و صححه و ابن عساكر عن ابى هريرة عن النبي صلى الله عليه و [آله و] سلم في السد قال يحفرونه كل يوم حتى إذا كادوا يخرقونه قال الذي عليهم ارجعوا فستخرقونه غدا قال فيعيده الله كأشد ما كان حتى إذا بلغوا مدتهم و أراد الله قال الذي عليهم ارجعوا فستخرقونه غدا ان شاء الله و استثنى فيرجعون و هو كهيئته حين تركوه فيخرقونه و يخرجون على الناس فيسقون المياه و ينفر الناس منهم فيرمون سهامهم في السماء فترجع مخضبة بالدماء فيقولون قهرنا أهل الأرض و غلبنا من في السماء قسوة و علوا فيبعث الله عليهم نغفا في أقفائهم فيهلكهم قال و الذي نفسي بيده ان دواب الأرض لتسمن و تبطر و تشكر شكرا من لحومهم
و همچنین در کتب اهل سنت این روایات هم آمده است:
و أخرج ابن أبى حاتم عن السدى قال قال على بن أبى طالب ان يأجوج و مأجوج خلف السد لا يموت الرجل منهم حتى يولد له ألف لصلبه وهم يغدون كل يوم على السد فيلحسونه و قد جعلوه مثل قشر البيض فيقولون نرجع غدا و نفتحه فيصيحون و قد عاد إلى ما كان عليه قبل ان يلحس فلا يزالون كذلك حتى يولد فيهم مولود مسلم فإذا غدوا يلحسون قال لهم قولوا بسم الله فإذا قالوا بسم الله فأرادوا ان يرجعوا حين يمسون فيقولون نرجع غدا فنفتحه فيصبحون و قد عاد إلى ما كان عليه فيقول قولوا ان شاء الله فيقولون ان شاء الله فيصبحون و هو مثل قشر البيض فينقبونه فيخرجون منه على الناس فيخرج أول من يخرج منهم سبعون ألفا عليهم التيجان ثم يخرجون من بعد ذلك أفواجا فيأتون على النهر مثل نهركم هذا يعنى الفرات فيشربونه حتى لا يبقى منه شي ثم يجئ الفوج منهم حتى ينتهوا اليه فيقولون لقد كان هاهنا ماء مرة و ذلك قول الله فإذا جاء وعد ربى جعله دكا والدك التراب وَ كانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا (الدر المنثور، ج۴، ص۲۵۱-۲۵۲)
و أخرج ابن أبى شيبة عن أبى الزاهرية قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم مقفل المسلمين من الملاحم دمشق و مقفلهم من الدجال بيت المقدس و مقفلهم من يأجوج و مأجوج بيت الطور و الله أعلم (الدر المنثور، ج۴، ص۲۵۳)
[۴] . در وسائل الشیعه و نبز تفسير نور الثقلين، ج۳، ص۳۰۸ و تفسير كنز الدقائق، ج۸، ص۱۶۸ عبارت وسط آن به صورت «إِذَا عَمِلْتَ بِالتَّقِيَّةِ لَمْ يَقْدِرُوا لَكَ عَلَى حِيلَةٍ» آمده است؛ اما علاوه بر نسخه عیاشی، در تفسیر برهان، ج۳، ص۶۷۲ و بحارالانوار، ج۱۲، ص۲۰۷ به همین صورتی که در متن ذکر شد آمده است.
بازدیدها: ۲۰۳