۱۶ ذیالقعده ۱۴۳۹
ترجمه
و اینکه مرا بپرستید؛ این صراط مستقیم است
اختلاف قرائت[۱]
نکات ادبی
اعْبُدُونی
درباره ماده «عبد» در آیه قبل توضیحات لازم گذشت.
صِراطٌ مُسْتَقیمٌ
در آیه ۴ همین سوره درباره دو کلمه «صراط» و «مستقیم» توضیحاتی گذشت که خلاصهاش این بود که:
«صراط» راه مهیا و سهلشدهای است که گویی رهرو را در خود میبلعد، بدون اینکه بگذارد رهروش از آن بیرون بیفتد.
«مُسْتَقيم» هم اسم فاعل از فعل «استقام» است و «استقامت» هم به راهی گفته میشود که در مسیر مستقیم (صاف و بیانحناء) باشد و از این جهت، راه حق، راه مستقیم گفته شده؛ و کاربرد تعبیر استقامت برای انسان هم از این باب است وی در راه مستقیم باقی بماند.
جلسه ۷۵۱ http://yekaye.ir/ya-seen-36-4/
حدیث
۱) جبر بن عبدالله انصاری روایت کرده است که همانا اصحاب پیامبر همگی نزد ایشان جمع بودند و ایشان را تایید کردند آن هنگامی که به حضرت علی ع اشاره کرد و فرمود «این صراط مستقیم است» (یس/۶۱) «پس از او تبعیت کنید» (انعام/۱۵۳).
آنگاه پیامبر ص فرمود: همین برایت کافی است، ای اهل قبیله عدی![۲]
مناقب آل أبي طالب ع (لابن شهرآشوب)، ج۳، ص۷۴
جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ أَنَّ النَّبِيَّ هَيَّأَ أَصْحَابَهُ عِنْدَهُ إِذْ قَالَ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى عَلِيٍّ: «هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ» «فَاتَّبِعُوهُ» الْآيَةَ فَقَالَ النَّبِيُّ كَفَاكَ يَا عَدَوِيُّ.[۳]
۲) از امام صادق ع درباره «صراط» سوال شد، فرمود:
آن راهی است به سوی معرفت خداوند عز و جل، و دوتاست: صراطی در دنیا و صراطی در آخرت؛ اما صراطی که در دنیاست همان امامی است که اطاعت از او واجب است، کسی که در دنیا او را بشناسد و به هدایت او اقتدا کند، از صراطی که در آخرت همچون پلی روی جهنم کشیده میشود عبور میکند؛ و کسی که او را در دنیا امامت او به رسمیت نشناسد، قدمش در صراط در آخرت میلغزد و به آتش جهنم سقوط میکند.
معاني الأخبار، ص۳۳
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحُسَيْنِيُّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو جَعْفَرٍ أَحْمَدُ بْنُ عِيسَى بْنِ أَبِي مَرْيَمَ الْعِجْلِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ الْعَرْزَمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَاتِمٍ الْمِنْقَرِيُّ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الصِّرَاطِ؟
فَقَالَ هُوَ الطَّرِيقُ إِلَى مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمَا صِرَاطَانِ صِرَاطٌ فِي الدُّنْيَا وَ صِرَاطٌ فِي الْآخِرَةِ وَ أَمَّا الصِّرَاطُ الَّذِي فِي الدُّنْيَا فَهُوَ الْإِمَامُ الْمُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ مَنْ عَرَفَهُ فِي الدُّنْيَا وَ اقْتَدَى بِهُدَاهُ مَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ الَّذِي هُوَ جِسْرُ جَهَنَّمَ فِي الْآخِرَةِ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ فِي الدُّنْيَا زَلَّتْ قَدَمُهُ عَنِ الصِّرَاطِ فِي الْآخِرَةِ فَتَرَدَّى فِي نَارِ جَهَنَّمَ.
۳) حدیثی از امام کاظم ع از پدرانشان، و با سندی دیگر از امام باقر ع از پدرانشان، و نیز از عبدالله بن عباس و جابر بن عبدالله انصاری، روایت شده است که یکبار پیامبر اکرم ص در جمع اصحابشان بودند و برخی از اصحاب آیاتی را که درباره نعمتهای الهی بر آنهاست قرائت میکنند؛ و پیامبر ص درباره این نعمتها سوال میکنند و تنها حضرت علی ع پاسخ مناسبی ارائه میدهند…
در پایان آن گفتگو، پیامبر اکرم ص لبخندی میزنند و خطاب به امیرالمومنین ع میفرمایند:
گوارایت باد حکمت! گوارایت باد علم!
ای ابوالحسن! و تویی که وارث علم من هستی و برای امتم آنچه بعد از من در آن اختلاف میکنند را تبیین میکنی؛
کسی که تو را به خاطر دینت دوست بدارد و راه تو را در پیش گیرد، او از کسانی است که به صراط مستقیم هدایت شده است؛
و کسی که از آنچه میخواهی رویگردان باشد و بغض تو را داشته باشد، خداوند را روز قیامت در حالی ملاقات میکند که «او را در آخرت بهرهای نیست» (آلعمران/۷۷)
الأمالي (للطوسي)، ص۴۹۲
أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْعَلَوِيُّ النَّصِيبِيُّ (رَحِمَهُ اللَّهُ) بِبَغْدَادَ، قَالَ: سَمِعْتُ جَدِّي إِبْرَاهِيمَ بْنَ عَلِيٍّ يُحَدِّثُ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنِي شَيْخَانِ بَرَّانِ مِنْ أَهْلِنَا سَيِّدَانِ: مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ أَبِي جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِيهِ، وَ حَدَّثَنِيهِ الْحُسَيْنُ بْنُ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ ذُو الدَّمْعَةِ، قَالَ: حَدَّثَنِي عَمِّي عُمَرُ بْنُ عَلِيٍّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَخِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ الْحُسَيْنِ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)، قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): وَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْعَبَّاسِ، وَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ، وَ كَانَ بَدْرِيّاً أُحُدِيّاً شَجَرِيّاً، وَ مِمَّنْ مَحَضَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فِي مَوَدَّةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، قَالُوا:
…[۴] فَتَبَسَّمَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ قَالَ: لِتَهْنِكَ الْحِكْمَةُ، لِيَهْنِكَ الْعِلْمُ يَا أَبَا الْحَسَنِ، وَ أَنْتَ وَارِثُ عِلْمِي، وَ الْمُبِينُ لِأُمَّتِي مَا اخْتَلَفَتْ فِيهِ مِنْ بَعْدِي، مَنْ أَحَبَّكَ لِدِينِكَ وَ أَخَذَ بِسَبِيلِكَ فَهُوَ مِمَّنْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ، وَ مَنْ رَغِبَ عَنْ هَوَاكَ وَ أَبْغَضَكَ لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا خَلَاقَ لَهُ.
توجه
درباره «صراط مستقیم» در
جلسه ۱۰۸ «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم» (فاتحه/۶) http://yekaye.ir/fateha-alketab-1-6/
جلسه ۱۰۹ «صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّينَ» http://yekaye.ir/al-fatihah-001-7/
جلسه ۲۱۱ «وَ إِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيم» (مزمل/۷۳) http://yekaye.ir/al-muminoon-023-073/
جلسه ۲۸۰ «قالَ هذا صِراطٌ عَلَيَّ مُسْتَقيمٌ» http://yekaye.ir/al-hegr-15-41/
و جلسه ۷۵۱ «عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» (یس/۴) http://yekaye.ir/ya-seen-36-4/
احادیث و نکاتی گذشت که اغلب آنها را میتوان به اینجا نیز مرتبط دانست.
تدبر
۱) «وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ»
پرستش خداوند، تنها راهی است که مستقیم ما را به مقصد میرساند.
نکته تخصصی انسانشناسی
الف. انسان ماهیت ندارد.
اگزیستانسیالیستها میگویند انسان تنها موجودی است که وجودش بر ماهیتش مقدم است؛ یعنی هر موجودی همان ماهیتی را دارد، که دارد: یک سگ از ابتدا سگ است آخرش هم سگ میمیرد. همین طور یک اسب، یا یک شیر؛ اما انسان بدون شکل خاصی وارد عالَم میشود و خودش است که معلوم میکند که در آخر چه خواهد بود: انسان، سگ، شیر یا … .
این مقدار از سخن آنان درست است؛ در حقیقت، خداوند انسان را باظرفیت بینهایت آفریده است؛ و هر انسانی خودش این ظرفیت را در مسیری که تصمیم میگیرد، پیش میبرد.
اگزیستانسیالیستها از این مطلب، نتیجه میگیرند که آزادی مهمترین حق انسان است؛ اما اشتباهشان دقیقا همینجاست:
بله، انسان میتواند هر آیندهای را برای خود رقم بزند؛ اما آیا هر آیندهای حق اوست؟
اگر به فرض به دانه سیب اختیار دهند که خودش تصمیم بگیرد که درخت سیب شود یا بپوسد، آیا حق او این است که درخت سیب شود یا بپوسد؟ و دادن اختیار به او، در اینکه چه سرنوشتی را برای خودش رقم بزند موثر است؛ اما آیا دادن اختیار به او در اینکه واقعا چه سرنوشتی برای او سزاوار است و حق اوست، تاثیری دارد؟!
بله، انسان ماهیت از پیش معین شده و صُلب ندارد؛ او ظرفیت بینهایت دارد؛ و این بدان معناست که «وضع موجود» او، «وضع مطلوب»ش نیست و خودش باید خود را به وضع مطلوب برساند. اما آیا اگر کسی غایت خود را نابود کردن تمام استعدادهایش قرار دهد، واقعا به «وضع مطلوب» میرسد؟! آیا این، مطلوب واقعیِ اوست یا امری است که توهم کرده که مطلوب اوست؟!
ب. اما انسان فطرت دارد.
اما با توجه به نداشتنی ماهیت از پیش تعیینشده، و با این تنوع عظیم در جهتگیریهای انسانها
آیا میتوان از امری که واقعا مطلوب حقیقیِ همه انسانها باشد، سخن گفت؟
هر انسانی در هر اقدامی طالب وضع بهتر است؛ بلکه طالب وضع بهترین است، بلکه طالب همه بهترینهاست؛
البته ممکن است در تشخیص «بهتر» و «بهترین» خطا کند،
ممکن است به خاطر تنبلی و … دنبال وضع بهتری که شناخته حرکت نکند،
ممکن است …؛
اما تردیدی نیست که هرکس در عمق وجود خویش طالب آن است که به «همه بهترینها» برسد؛
یعنی به «کمال مطلق» برسد؛
و در ادبیات دینی، این یعنی به «خدا» برسد.
این همان است که میگویند «خداجویی فطری است». انسانها در تشخیص مصداق خدا اشتباه میکنند؛ اما همه همان کمال مطلق را میخواهند: یکی میپندارد اگر به «پول» برسد به همه مطلوبهایش رسیده؛ دیگری آن را «مقام» میپندارد؛ و … ؛ اما کسی که به خدا برسد، به «قدرت مطلق» ، «علم مطلق» ، «حیات بیمرگ» ، و همه خوبیها و مطلوبهای ممکن رسیده است. (تفصیل این بحث در: شرح چهل حدیث (امام خمینی)، ص۱۸۲-۱۸۴)
در نتیجه:
اگر کسی این را درست بفهمد درمییابد که تنها هدف واقعی هرکس، خود «خداوند» است: «وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى» (نجم/۴۲)
و هر راهی که برویم نهایتا به خدا ختم میشود: «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيه» (انشقاق/۶)
در این میان کسانی که از این راه مستقیم بیرون میروند و میخواهند از بیراهه به مقصد برسند، با صفات «منتقم» (دخان/۱۶) و «شَديدُ الْعِقاب» (بقره/۲۱۱) و «شَديدُ الْعَذاب» (بقره/۱۶۵) و سایر اوصاف جلالی خداوند، و در یک کلام با «عذاب» خداوند مواجه میشوند: «إِنَّ الَّذينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَديد» (ص/۲۶)
و کسی که میخواهد راهی که مستقیم او را به مقصد برساند، میفهمد که راهی جز سخن و برنامه او را محور عمل قرار دادن نیست؛ تنها راهی که مستقیم ما را به خدا میرساند این است که خود او را محور همه زندگی خود قرار دهیم: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل» (آلعمران/۱۷۳)
و تنها با «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعين» (فاتحه/۵) است که «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم» (فاتحه/۶) حاصل میشود.
پس اینکه او را بپرستیم، همان صراط مستقیم است: «وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ» (یس/۶۱)
و شاید بدین جهت است که تنها خواسته یک مومن واقعی همین است که به صراط مستقیم رهنون شود. (جلسه ۱۰۸، تدبر۱ http://yekaye.ir/fateha-alketab-1-6/ )
توجه:
در آیه ۴ همین سوره نشان داده شد که در قرآن کریم همواره عبارت «هذا صراط مستقیم» بعد از عبارت «خدا را بپرستید» آمده؛ و تحلیلی از اینکه »چرا «صراط مستقیم» در عبودیت خدا خلاصه میشود» نیز ارائه شد.
(جلسه ۷۵۱، تدبر۴ http://yekaye.ir/ya-seen-36-4/ )
۲) «وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ»
این آیه میفرماید صراط مستقیم این است که خدا را بپرستیم؛
و در آیات ۵ و ۶ سوره فاتحه میگوییم تنها تو را میپرستیم [پس] ما را به صراط مستقیم رهنمون شو!
کنار هم قرار دادن این دو مطلب نشان میدهد که «صراط مستقیم» هم خود پرستش خداست و هم مقدمه و نتیجه آن! یعنی نهتنها مقصد، و در نتیجه مسیر انسان بینهایت است؛ بلکه در صراط مستقیم قرار گرفتن هم اقدامی نیست که یکبار انجام و تمام شود: عبد میشویم تا به صراط مستقیم ره پیدا کنیم؛ و در صراط مستقیم میرویم تا عبودیتمان تقویت شود.
۳) «وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ»
راه مستقيم كه هر شبانه روز در نماز از خدا مىخواهيم، همان اطاعت از او و عبادت اوست. (تفسير نور، ج۹، ص۵۵۲)
۴) «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیكُمْ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیطانَ … وَ أَنِ اعْبُدُونی»
عهدی که انسان با خدا بسته، فقط پرستش خدا نیست؛ بلکه غیر از آن، و چهبسا مقدم بر آن، نپرستیدن شیطان است؛
اساساً پرستیدن خدا و نپرستیدن شیطان لازم و ملزوماند، چهبسا دو روی یک سکهاند؛ نمیشود خداپرست شد مگر اینکه شیطان را از وجود خویش دور کرده باشیم. و این،
همان مضمون «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» است که «لا اله» را قبل از «الا الله» آورده؛
همان مضمون «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت» (نحل/۳۶) است که عبودیت خدا همراه اجتناب از طاغوت است.
یادآوری
در جلسه قبل، تدبر۳ بیان شد که عبادت شیطان، صرفاً به معنای اطاعت از ابلیس نیست؛ بلکه هر اطاعت و پیروی که مستند به دستور خداوند نباشد، میتواند مصداق عبادت شیطان باشد.
۵) «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیكُمْ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیطانَ … وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ»
مرجع ضمیر «این» (این صراط مستقیم است) را میتوان «اینکه مرا بپرستید» دانست؛
اما شاید بهتر این باشد که مرجع ضمیر را کل این «عهد» بدانیم؛ یعنی صراط مستقیم صرفا در مسیر خدا بودن نیست؛ بلکه صراط مستقیم این است که در مسیر شیطان هم نباشیم؛ به تعبیر دیگر، کسی واقعا در مسیر خداست که قطعا در مسیر شیطان هم نباشد؛ راه خدا و راه شیطان را نمیتوان با هم جمع کرد؛ چرا که خداوند دو دل درون این سینه قرار نداده: «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في جَوْفِهِ» (احزاب/۴)
۶) «أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیطانَ … وَ أَنِ اعْبُدُونی»
انسان، از دو حال خارج نيست، يا بنده خداست يا بنده شيطان. (تفسير نور، ج۹، ص۵۵۲)
[۱] . وَ أَنِ اعْبُدُونِي من كسر النون فعلى الأصل، من ضم [أَنُ اعْبُدُونِي] كره كسرة بعدها ضمة (إعراب القرآن (نحاس)، ج۳، ص۲۷۲)
قرأ «وَ أَنِ اعْبُدُونِي» بکسر النون من «أن» فی الوصل ابوعمرو و عاصم و حمزه و یعقوب و المطوعی و الحسن و خلف؛ و الکسر هنا علی الاصل لالتقاء الساکنین؛ و قرأ الباقون «وَ أَنُ اعْبُدُونِي» بضم النون فی الوصل.
درباره اختلاف قرائت «صراط» در سوره فاتحه توضیحات لازم داده شد. http://yekaye.ir/fateha-alketab-1-6/
[۲] . ظاهرا اشاره به عمر بن خطاب است، چرا که معروفترین فرد از اصحاب ایشان است که اهل قبیله عدی بود.
[۳] . در همانجا این حدیث هم آمده که جالب توجه است:
ابْنُ عَبَّاسٍ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَحْكُمُ وَ عَلِيٌّ بَيْنَ يَدَيْهِ مُقَابَلَتَهُ وَ رَجُلٌ عَنْ يَمِينِهِ وَ رَجُلٌ عَنْ شِمَالِهِ فَقَالَ الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْمُسْتَوِي الْجَادَّةُ ثُمَّ أَشَارَ بِيَدِهِ «وَ إِنَّ هَذَا صِرَاطُ عَلِيٍّ مُسْتَقِيمٌ» فَاتَّبِعُوهُ.
[۴] . بَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فِي مَسْجِدِهِ فِي رَهْطٍ مِنْ أَصْحَابِهِ، فِيهِمْ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ وَ عُثْمَانُ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ وَ رَجُلَانِ مِنْ قُرَّاءِ الصَّحَابَةِ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ، هُمَا عَبْدُ اللَّهِ ابْنُ أُمِّ عَبْدٍ، وَ مِنَ الْأَنْصَارِ أُبَيُّ بْنُ كَعْبٍ وَ كَانَا بَدْرِيَّيْنِ، فَقَرَأَ عَبْدُ اللَّهِ مِنَ السُّورَةِ الَّتِي يُذْكَرُ فِيهَا لُقْمَانُ، حَتَّى أَتَى عَلَى هَذِهِ الْآيَةِ «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً»الْآيَةَ، وَ قَرَأَ أُبَيٌّ مِنَ السُّورَةِ الَّتِي يُذْكَرُ فِيهَا إِبْرَاهِيمُ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) «وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ» قَالُوا: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): أَيَّامُ اللَّهِ نَعْمَاؤُهُ، وَ بَلَاؤُهُ مَثُلَاتُهُ سُبْحَانَهُ. ثُمَّ أَقْبَلَ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عَلَى مَنْ شَهِدَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ، فَقَالَ: إِنِّي لَأَتَخَوَّلُكُمْ بِالْمَوْعِظَةِ تَخَوُّلًا مَخَافَةَ السَّأْمَةِ عَلَيْكُمْ، وَ قَدْ أَوْحَى إِلَيَّ رَبِّي (جَلَّ جَلَالُهُ) أَنْ أُذَكِّرَكُمْ بِالنِّعْمَةِ، وَ أُنْذِرَكُمْ بِمَا اقْتَصَّ عَلَيْكُمْ مِنْ كِتَابِهِ، وَ تَلَا «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ» الْآيَةَ. ثُمَّ قَالَ لَهُمْ: قُولُوا الْآنَ قَوْلَكُمْ: مَا أَوَّلُ نِعْمَةٍ رَغَّبَكُمُ اللَّهُ فِيهَا وَ بَلَاكُمْ بِهَا فَخَاضَ الْقَوْمُ جَمِيعاً فَذَكَرُوا نِعَمَ اللَّهِ الَّتِي أَنْعَمَ عَلَيْهِمْ وَ أَحْسَنَ إِلَيْهِمْ بِهَا مِنَ الْمَعَاشِ وَ الرِّيَاشِ وَ الذُّرِّيَّةِ وَ الْأَزْوَاجِ إِلَى سَائِرِ مَا بَلَاهُمُ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) بِهِ مِنْ أَنْعُمِهِ الظَّاهِرَةِ، فَلَمَّا أَمْسَكَ الْقَوْمُ أَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عَلَى عَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، فَقَالَ: يَا أَبَا الْحَسَنِ، قُلْ فَقَدْ قَالَ أَصْحَابُكَ. فَقَالَ: فَكَيْفَ لِي بِالْقَوْلِ- فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي- وَ إِنَّمَا هَدَانَا اللَّهُ بِكَ. قَالَ: وَ مَعَ ذَلِكَ فَهَاتِ، قُلْ مَا أَوَّلُ نِعْمَةٍ بَلَاكَ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) وَ أَنْعَمَ عَلَيْكَ بِهَا قَالَ: أَنْ خَلَقَنِي جَلَّ ثَنَاؤُهُ وَ لَمْ أَكُ شَيْئاً مَذْكُوراً. قَالَ: صَدَقْتَ، فَمَا الثَّانِيَةُ قَالَ: أَنْ أَحْسَنَ بِي إِذْ خَلَقَنِي فَجَعَلَنِي حَيّاً لَا مَيِّتاً. قَالَ: صَدَقْتَ، فَمَا الثَّالِثَةُ قَالَ: أَنْ أَنْشَأَنِي فَلَهُ الْحَمْدُ فِي أَحْسَنِ صُورَةٍ وَ أَعْدَلِ تَرْكِيبٍ. قَالَ: صَدَقْتَ، فَمَا الرَّابِعَةُ قَالَ: أَنْ جَعَلَنِيَ مُتَفَكِّراً رَاغِباً لَا بُلَهَةً سَاهِياً. قَالَ: صَدَقْتَ، فَمَا الْخَامِسَةُ قَالَ: أَنْ جَعَلَ لِي شَوَاعِرَ أُدْرِكُ مَا ابْتَغَيْتُ بِهَا، وَ جَعَلَ لِي سِرَاجاً مُنِيراً. قَالَ: صَدَقْتَ، فَمَا السَّادِسَةُ قَالَ: أَنْ هَدَانِي وَ لَمْ يُضِلَّنِي عَنْ سَبِيلِهِ. قَالَ: صَدَقْتَ، فَمَا السَّابِعَةُ قَالَ: أَنْ جَعَلَ لِي مَرَدّاً فِي حَيَاةٍ لَا انْقِطَاعَ لَهَا. قَالَ: صَدَقْتَ، فَمَا الثَّامِنَةُ قَالَ: أَنْ جَعَلَنِيَ مُلْكاً مَالِكاً لَا مَمْلُوكاً. قَالَ: صَدَقْتَ، فَمَا التَّاسِعَةُ قَالَ: أَنْ سَخَّرَ لِي سَمَاءَهُ وَ أَرْضَهُ وَ مَا فِيهِمَا وَ مَا بَيْنَهُمَا مِنْ خَلْقِهِ. قَالَ: صَدَقْتَ، فَمَا الْعَاشِرَةُ قَالَ: أَنْ جَعَلَنَا سُبْحَانَهُ ذُكْرَاناً لَا إِنَاثاً. قَالَ: صَدَقْتَ، فَمَا بَعْدَ هَذَا قَالَ: كَثُرَتْ نِعَمُ اللَّهِ يَا نَبِيَّ اللَّهِ فَطَابَتْ، وَ تَلَا «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها»
بازدیدها: ۵۱۸
با سلام
ضرب المثل : راستی راه نجات است (به معنای عام راستی و صداقت، راه نجات و سعادت و رستگاری است و انسان را از گناه و زشتی برحذر می دارد) . کسی که حق را بر باطل ترجیح دهد و امر الهی را اطاعت کند، خداوند متعال از او خشنود می شود و او را در همه کارها حمایت می کند.