۱۵ محرم ۱۴۴۰
ترجمه
بگو همان کسی به آن زندگی میبخشد که اول بار آن را پدید آورد و او به هر آفریدهای [یا: به هر گونه آفرینشی] داناست.
نکات ادبی
«أَنْشَأ»
درباره ماده «نشأ»[۱] برخی بر این باورند که در اصل به معنای چیز جدیدی پدید آوردن و تربیت کردن آن است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۰۷)؛ به تعبیر دیگر، احداث امری مستمر؛ ویا حدوثی همراه با استمرار و بقا (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۱۲، ص۱۲۹) و به تعبیر سوم، چیزی را از جنس خودش ابتداءا و از کوچکی پدید آوردن تدریجا آن را بزرگ کردن چنانکه به شتر کوچک «نشء» و به فرد جوان «ناشئ» و به هر گیاهی که تازه روییده و هنوز محکم نشده «نشیئة و نشأة» گویند (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۲۱۹۶)؛ هرچند که برخی اصل این ماده را همان بالا بردن و رفعت بخشیدن معرفی کردهاند و گفتهاند وجه تسمیه جوان به «ناشئ» این است که رفعتی میيابد (در حال رشد است] و وقتی ابر بالا بیاید تعبیر «نَشَأَ السَّحابُ» به کار میرود (معجم المقاييس اللغة، ج۵، ص۴۲۹[۲]) اما حق این است که در اینجا هم بر معنای حدوث و پدید آمدن دلالت دارد؛ یعنی برای دلالت بر آن حالتی است که ابر کم کم در آسمان شکل میگیرد و پدید میآید (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۰۷[۳]) و در زبان فارسی برخی از مشتقات این ماده مانند «نشو و نما» (= رشد کردن و بالا آمدن)، «نشأت گرفتن» (سرچشمه گرفتن در پیدایش)، انشاء (نگارش مطلبی جدید و بدون سابقه) رایج است. [۴]
این ماده وقتی به باب افعال و تفیل برود متعدی میشود و در تفاوت این دو گفتهاند در باب افعال جهت صدور این عمل از فاعلش مد نظر است؛ اما در باب تفعیل جهت وقوع و تعلق به مفعول (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۱۲، ص۱۳۰[۵]) چنانکه «نَشَّأ» (أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبينٍ؛ زخرف/۱۸) نیز به معنای تربیت کردن [تدریجا رشد دادن] دانستهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۰۷) چرا که آنچه نشو در او رخ میدهد مورد توجه است؛ و نیز شاید به همین جهت است که «إنشاء» (إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً؛ واقعه/۳۵؛ أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ؛ واقعه/۷۲) را به معنای «ایجاد کردن» دانستهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۰۷) آن هم ایجاد کردن حالی پس از حال دیگر (ایجاد مستمر) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۲، ص۱۲۷) آن هم ایجادی که بدون سابقه و الگوگیری از روی چیز دیگر باشد چنانکه درباره پدید آمدن تدریجی ابرها فرموده است: «وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ» (رعد/۱۲) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۰۷[۶]؛ الفروق في اللغة، ص۱۲۷) هر چند که این احتمال هم مطرح شده که ویژگی مهم «انشاء» [در مقابل «ایجاد»] آن است پدید آوردنی است که به صورت ابتدایی و بدون هرگونه سابقه قبلی باشد (لسان العرب، ج۱، ص۱۷۰؛ المیزان، ج۱۷، ص۱۱۲؛ الفروق في اللغة، ص۱۲۷[۷]).
و «مُنشَأ» (وَ لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ؛ الرحمن/۲۴) هم اسم مفعول از «انشاء» است به معنای «پدید آمده».
«نَشْأَة» (كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ، عنکبوت/۲۰؛ وَ أَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى، نجم/۴۷؛ وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى، واقعه/۶۲) را اسم مصدر (چیزی که پدید آمده و آفریده شده) دانستهاند (المصباح المنير، ج۲، ص۶۰۶؛ قاموس قرآن، ج۷، ص۶۳) و البته برخی با توجه به اینکه وزن «فَعلَة» دلالت بر وحدت (یکبار) میکند این تعبیر در قرآن وقتی ناظر به آخرت است در واقع تذکر میدهد بر بقای همیشگی آن (گویی حدوث مستمری دارد رخ میدهد) و قتی درباره دنیاست ناظر است به اصل ایجاد و پیدایش و استمراری که دارد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۲، ص۱۳۱[۸]).
«ناشِئَةَ اللَّيْلِ» را به معنای قیام و راست ایستادن برای نماز شب دانستهاند (معجم المقاييس اللغة، ج۵، ص۴۲۹؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۰۷) هر چند برخی بر این باورند که با توجه به اصل معنای این ماده، ناشئة عبارت است از آنچه از چیزی در استمرار و امتداد حاصل میشود و مراد از آن در این آیه خصوصیات روحانی و معنوی صاف و بیآلایشی است که از همه کدورتها و موانع و هیجانات خالی باشد (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۱۲، ص۱۳۱[۹])
البته درباره این تعبیر دیدگاههای دیگری هم مطرح شده است؛ مانند اینکه مقصود از آن ساعات شب است از این جهت که پشت سر هم پدید میآیند؛ یا مقصود کل شب است از این جهت که بعد از روز پدید میآید (ابنعباس)؛ یا اینکه به زبان حبشی به معنای «قیام به عبادت شبانه» است (ابنمسعود و سعید بن جبیر) ویا بیدار شدن بعد از خوابیدن است (عایشه) یا زمان بعد از نماز عشاست (حسن و قتاده، و روایتی از امامان باقر ع و صادق ع هم در همین مضمون آمده است.) (مجمع البيان، ج۱۰، ص۵۷۰)
ماده «نشئ» و مشتقات آن جمعا ۲۸ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
«خَلْق»
کلمه «خَلق» مصدری است (= آفرینش) که در بسیاری از موارد در معنای مفعولی به کار میرود (= مخلوق، آفریده شده) و در این آیه هر دو معنا (آفرینش، آفریدگان) میتواند اراده شده باشد.
اهل لغت معتقدند اصل این ماده دلالت بر «تقدیر» (تعیین اندازه) داشته است[۱۰]، چنانکه «خُلق» (به معنای خوی و خصلت و اخلاقیات شخصی) را هم از این جهت «خلق» نامیدهاند که بیانگر ویژگیهایی است که در صاحب آن معین و مقدر شده است (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۲۱۴) و برخی گفتهاند کلمه «خلق» به نحو خاص به معنای «ایجاد کردن بر اساس یک کیفیت [و محاسبه] خاص» میباشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۳، ص۱۱۵) که هم در مورد ایجاد بیسابقه، و هم ایجاد چیزی از چیز دیگر به کار میرود (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۹۶).
در تفاوت «خَلق» و «خُلق» گفتهاند که اینها در اصل در یک معنا هستند اما «خَلق» غالبا در مورد شکل و صورت و هیأتی که با بَصَر (چشم)دیده میشود به کار میرود اما «خُلق»بیشتر درباره قوا و سجیههایی که با بصیرت درک میشوند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۹۷)[۱۱]
واضح است که «خالق» (أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ، واقعه/۵۹؛ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ، زمر/۶۲ و رعد/۱۶) اسم فاعل این ماده و به معنای «آفریننده» است و صیغه مبالغه آن «خلّاق» (إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَليمُ؛ حجر/۸۶) میباشد.
این ماده وقتی درباره «سخن» به کار برده میشود غالبا به معنای «سخن دروغ» میباشد (عنکبوت/۱۷) که اشاره به همان معنای «ساختگی» بودن دارد (: وَ تَخْلُقُونَ إِفْكاً؛ عنکبوت/۱۷) چون کلام دروغ، مطلبی است که شخص بدون مراجعه به واقعیت در خود ایجاد کرده است (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۲۱۴) و البته در این معنا گاه در باب افتعال (اختلاق) ارائه میشود «إِنْ هذا إِلاَّ اخْتِلاقٌ؛ ص/۷)
همچنین از آنجا که وزن «فُعُل» دلالت بر «ما یُفعَل» دارد؛ پس «خُلُق» (وَ إِنَّكَ لَعَلی خُلُقٍ عَظيمٍ؛ قلم/۴) به معنای «آنچه آفریده شده» میباشد و مقصود آن طبیعت و سجیه و ملکات نفسانیای است که شخص بر آن سرشته شده و غالبا در مورد سجایای باطنی به کار میرود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۳، ص۱۱۷؛ معجم مقاييس اللغة، ج۲، ص۲۱۴) و گاه [به دلالت التزامی] به معنای شیوه و روال و عادت مستقر در شخص [یا اشخاص] میباشد: «إِنْ هذا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ» (شعراء/۱۳۷) و جمعِ آن «اخلاق» است (مجمعالبحرین، ج۵، ص۱۵۶)
درباره «خَلَّقَ» که کلمه «مُخَلَّقَة» از آن درست شده (فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ؛ حج/۵) گفتهاند که باب تفعیل برای مبالغه و تاکید و نست دادن فعل به مفعول (یعنی ناظر به جهت وقوع فعل و منظوری که از فعل مد نظر بوده) میباشد و مقصود از مضغه مخلّلقه، مضغهای است که حقیقت خلقت در مورد آن پیاده شده و خصوصیات و مقدراتش حاصل گردیده؛ اما مضغه غیرمخلّقه مضغهای است که خصوصیات و ویژگیهایش به حد کامل نرسیده است (التحقيق فی كلمات القرآن الكريم، ج۳، ص۱۳۰) و شاید بدین جهت است که از قدیم مفسران آن را به «دارای خلقت تمام و خلقت ناتمام» ویا «شکل و صورتدار (مصور) و بیصورت» تفسیر کردهاند (جلسه۳۱۰، تدبر۲ http://yekaye.ir/al-hajj-22-5/ ) البته از ابنالاعرابی نقل شده که گفته «مُخَلَّقَة» به معنای چیزی است که خلقتش آغاز شده؛ اما غیر مُخَلَّقَة» چیزی است که بدان صورت نبخشیدهاند. (تاج العروس، ج۱۳، ص۱۲۵)
«خَلاق» (فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلاقِهِمْ، توبه/۶۹) به معنای «حظ و بهره»، و بویژه «حظ و بهره وافر از خوبی» میباشد چنانکه تعبیر «لا خلاق له» برای کسی که از خیر و خوبی بهرهای نبرده باشد، به کار میرود (إِنَّ الَّذينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَليلاً أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَة، آلعمران/۷۷؛ وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ، بقره/۱۰۲ و ۲۰۰) (تاج العروس، ج۱۳، ص۱۲۳) و برخی هم در چرایی این معنا گفتهاند که «خلاق» آن بهره و نصیبی است که انسان با خُلق و خوی خود به دست میآورد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۹۷)
ماده «خلق» و مشتقات آن ۲۶۱ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
۱) امام حسین ع روایت کرده است که یهودیای از علمای شام که بر تورات و انجیل و زبور و صحف انبیای دیگر مسلط بود به مجلسی آمد که در آن مجلس، حضرت علی بن ابیطالب ع و ابنعباس و ابنمسعود و ابوسعید جُهَنی حضور داشتند و گفت: امت محمد! شما معتقدید که هر درجه و فضیلتی که هر پیامبری قبلا داشته، پیامبر شما هم از آن بهرهمند است. آیا اگر از شما سوال کنم جواب مرا میدهید؟
همگی عقب کشیدند و علی بن ابیطالب ع فرمود: بله، خداوند هیچ درجه و فضیلتی به هیچ پیامبری نداد مگر اینکه همه آنها را در حضرت محمد ص جمع کرد و به ایشان علاوه بر آن هم درجات و فضایلی بخشید.
یهودی گفت: پس تو جوابم را میدهی؟
فرمود: بله، و امروز از فضایل رسول خدا ص مطالبی برایت خواهم گفت که خداوند آن را مایه چشمروشنی مومنان قرار میدهد و شک را از شککنندگان در فضایل آن حضرت میزداید؛ او هرگاه خودش فضیلتی از خود را نقل میکرد در ادامهاش میفرمود «و این فخری نیست» و من برایت فضائلش را نقل کنم بدون اینکه توهینی به سایر انبیاء شود یا بخواهم از فضایل آنها بکاهم، بلکه از باب شکرگزاری به درگاه خداوند است بر اینکه شبیه آنچه بدانها داد را بر حضرت محمد ص عطا فرموده و اضافه هم داده است.
یهودی گفت: پس از تو سوال میکنم و برایش جواب آماده کن:
[موارد متعددی را پرسید تا رسید به اینکه:]
یهودی گفت: این حضرت ابراهیم است که با برهانی که بر اثر نوبتش داشت، آن کافر [= نمرود] را مبهوت کرد [اشاره است به آیهای که میفرماید «آیا ندیدی آن کسی را که با ابراهیم درباره پروردگارش به بحث پرداخت، هنگامی که ابراهیم گفت خدای من کسی است که زنده میکند و میمیراند؛ او گفت من هم میکُشم، و (با رها کردن شخص محکوم به مرگ) زنده میکنم. ابراهیم فرمود: خدای من کسی است که طلوع خورشید را از مشرق قرار داده، تو آن را از مغرب درآور! پس آن که کافر بود مبهوت شد.» بقره/۲۵۸]
حضرت علی ع فرمود: بله چنین کرد، و حضرت محمد ص هم آن شخص نزدش آمد که منکر برانگیخته شدن پس از مرگ بود، یعنی أُبَیّ بن خَلَف جُمَحی، و همراهش استخوان پوسیدهای بود که آن را خرد کرد و گفت: محمد! «کیست که استخوانها را زندگی میبخشد در حالی که پوسیدهاند» پس حضرت محکم با آیهای محکم سخن گفت و با برهانش وی را مبهوت کرد و فرمود: «بگو همان کسی به آن زندگی میبخشد که اول بار آن را ایجاد کرد و او به هر آفریدهای [یا: به هر گونه آفرینشی] داناست» و او هم مات و مبهوت برگشت.
الإحتجاج (للطبرسي)، ج۱، ص ۲۱۱ و ۲۱۴
رُوِيَ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع قَالَ:
إِنَّ يَهُودِيّاً مِنْ يَهُودِ الشَّامِ وَ أَحْبَارِهِمْ كَانَ قَدْ قَرَأَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ الزَّبُورَ وَ صُحُفَ الْأَنْبِيَاءِ ع وَ عَرَفَ دَلَائِلَهُمْ جَاءَ إِلَی مَجْلِسٍ فِيهِ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ فِيهِمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَ ابْنُ مَسْعُودٍ وَ أَبُو سَعِيدٍ الْجُهَنِيُ فَقَالَ: يَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ مَا تَرَكْتُمْ لِنَبِيٍّ دَرَجَةً وَ لَا لِمُرْسَلٍ فَضِيلَةً إِلَّا أَنْحَلْتُمُوهَا نَبِيَّكُمْ فَهَلْ تُجِيبُونِّي عَمَّا أَسْأَلُكُمْ عَنْهُ؟
فَكَاعَ الْقَوْمُ عَنْهُ؛ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع: نَعَمْ مَا أَعْطَی اللَّهُ نَبِيّاً دَرَجَةً وَ لَا مُرْسَلًا فَضِيلَةً إِلَّا وَ قَدْ جَمَعَهَا لِمُحَمَّدٍ ص وَ زَادَ مُحَمَّداً عَلَی الْأَنْبِيَاءِ أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً!
فَقَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ فَهَلْ أَنْتَ مُجِيبِي؟
قَالَ لَهُ نَعَمْ، سَأَذْكُرُ لَكَ الْيَوْمَ مِنْ فَضَائِلِ رَسُولِ اللَّهِ ص مَا يُقِرُّ اللَّهُ بِهِ عَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَكُونُ فِيهِ إِزَالَةٌ لِشَكِّ الشَّاكِّينَ فِي فَضَائِلِهِ ص. إِنَّهُ كَانَ إِذَا ذَكَرَ لِنَفْسِهِ فَضِيلَةً قَالَ وَ لَا فَخْرَ وَ أَنَا أَذْكُرُ لَكَ فَضَائِلَهُ غَيْرَ مُزْرٍ بِالْأَنْبِيَاءِ وَ لَا مُنْتَقِصٍ لَهُمْ وَ لَكِنْ شُكْراً لِلَّهِ عَلَی مَا أَعْطَی مُحَمَّداً ص مِثْلَ مَا أَعْطَاهُمْ وَ مَا زَادَهُ اللَّهُ وَ مَا فَضَّلَهُ عَلَيْهِمْ.
قَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ إِنِّي أَسْأَلُكَ فَأَعِدَّ لَهُ جَوَاباً.
قَالَ لَهُ عَلِيٌّ ع هَاتِ!
قَالَ الْيَهُودِي…
قَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ: فَإِنَّ هَذَا إِبْرَاهِيمُ قَدْ بَهَتَ الَّذِي كَفَرَ بِبُرْهَانِ نُبُوَّتِهِ؟!
قَالَ عَلِيٌّ ع: لَقَدْ كَانَ كَذَلِكَ وَ مُحَمَّدٌ ص أَتَاهُ مُكَذِّبٌ بِالْبَعْثِ بَعْدَ الْمَوْتِ وَ هُوَ أُبَيُّ بْنُ خَلَفٍ الْجُمَحِيُّ مَعَهُ عَظْمٌ نَخِرٌ فَفَرَكَهُ ثُمَّ قَالَ يَا مُحَمَّدُ «مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ» فَأَنْطَقَ مُحَمَّداً بِمُحْكَمِ آيَاتِهِ وَ بَهَتَهُ بِبُرْهَانِ نُبُوَّتِهِ؛ فَقَالَ «يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ» فَانْصَرَفَ مَبْهُوتا.
۲) زندیق (=کافر)ی نزد امام صادق ع آمد و سوالاتی کرد. از جمله سوالاتش این بود:
گفت: آیا روح بعد از خروجش از قالب خود [= بدن] متلاشی میشود یا باقی میماند؟
فرمود: تا زمان نفخ صور باقی میماند. آنگاه همه چیز باطل و فانی میشود و نه حسی میماند و نه محسوسی، سپس همه اشیاء برمیگردند همان گونه که تدبیرکنندهشان آنها را در ابتدا آورد…
گفت: چگونه برانگیختن در کار خواهد بود در حالی که بدن پوسیده و اعضایش پراکنده شدهاند، یک عضو را در یک سرزمین درندگان خوردهاند و عضو دیگر را حشرات ریزریز کرده اند و عضوی به خاک تبدیل شده و با گلها آمیخته و در دیوار خانهها از آن استفاده شده؟
فرمود: همان کسی که آن را در ابتدا که نه چیزی بود و نه صورتی داشت، بدون هیچ الگوی از پیش آمادهای، ایجاد کرد، قادر است که آن را همان طور که آغاز کرد دوباره برگرداند.
گفت: برایم بیشتر توضیح بده.
فرمود: روح در جایگاه خود اقامت دارد. روح نیکوکار در روشنایی و فراخناکی است، و روح بدکار در تنگنا و ظلمت؛ و بدن همان خاکی میشود که از آن آفریده شده بود و هرآنچه از آن که درندگان و حشرات خورده و در شکم آنها جای گرفته و یا در خاک پراکنده شده، نزد کسی محفوظ است که چیزی حتی به اندازه مثقال ذرهای در ظلمات زمین از او پنهان نمیماند و عدد همه اشیاء و وزن آنها را میداند؛ و همانا خاک روحانیین (انسانهای متعالی) همانند طلا در میان خاک است؛ پس هنگام برانگیختن، بارشِ حشر و نشر بر زمین باریدن میگیرد و زمین فزونی مییابد، سپس همچون مَشک زده شده، تکان میخورد، پس خاک بشر جدا میشود همان گونه که طلا با شستشو از خاک، و رویه شیر از شیر جدا میشود؛ آنگاه خاک هر قالبی (=هر بدنی) در قالب خود جمع میشود، پس به اذن خداوند به جایی که روح است منتقل میگردد و به اذن صورتگر، صورتها همانند هیات اول خود درمیآیند و روح در آن وارد میشود، به نحوی که وقتی قرار گرفت هیچکس در خودش چیز ناآشنایی نمییابد.
الإحتجاج (للطبرسي)، ج۲، ص۳۵۰
وَ مِنْ سُؤَالِ الزِّنْدِيقِ الَّذِي سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ مَسَائِلَ كَثِيرَةٍ أَنَّهُ قَال..
قَالَ أَ فَتَتَلَاشَی الرُّوحُ بَعْدَ خُرُوجِهِ عَنْ قَالَبِهِ أَمْ هُوَ بَاقٍ؟
قَالَ: بَلْ هُوَ بَاقٍ إِلَی وَقْتٍ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَبْطُلُ الْأَشْيَاءُ وَ تَفْنَی فَلَا حِسَّ وَ لَا مَحْسُوسَ ثُمَّ أُعِيدَتِ الْأَشْيَاءُ كَمَا بَدَأَهَا مُدَبِّرُهَا… [۱۲]
قَالَ: وَ أَنَّی لَهُ بِالْبَعْثِ وَ الْبَدَنُ قَدْ بَلِيَ وَ الْأَعْضَاءُ قَدْ تَفَرَّقَتْ فَعُضْوٌ بِبَلْدَةٍ يَأْكُلُهَا سِبَاعُهَا وَ عُضْوٌ بِأُخْرَی تُمَزِّقُهُ هَوَامُّهَا وَ عُضْوٌ صَارَ تُرَاباً بُنِيَ بِهِ مَعَ الطِّينِ حَائِطٌ؟!
قَالَ ع إِنَّ الَّذِي أَنْشَأَهُ مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ وَ صَوَّرَهُ عَلَی غَيْرِ مِثَالٍ كَانَ سَبَقَ إِلَيْهِ قَادِرٌ أَنْ يُعِيدَهُ كَمَا بَدَأَهُ.
قَالَ أَوْضِحْ لِي ذَلِكَ!
قَالَ إِنَّ الرُّوحَ مُقِيمَةٌ فِي مَكَانِهَا رُوحُ الْمُحْسِنِ فِي ضِيَاءٍ وَ فُسْحَةٍ وَ رُوحُ الْمُسِيءِ فِي ضِيقٍ وَ ظُلْمَةٍ وَ الْبَدَنُ يَصِيرُ تُرَاباً كَمَا مِنْهُ خُلِقَ وَ مَا تَقْذِفُ بِهِ السِّبَاعُ وَ الْهَوَامُّ مِنْ أَجْوَافِهَا مِمَّا أَكَلَتْهُ وَ مَزَّقَتْهُ كُلُّ ذَلِكَ فِي التُّرَابِ مَحْفُوظٌ عِنْدَ مَنْ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ عَدَدَ الْأَشْيَاءِ وَ وَزْنَهَا وَ إِنَّ تُرَابَ الرُّوحَانِيِّينَ بِمَنْزِلَةِ الذَّهَبِ فِي التُّرَابِ فَإِذَا كَانَ حِينُ الْبَعْثِ مُطِرَتِ الْأَرْضُ مَطَرَ النُّشُورِ فَتَرْبُو الْأَرْضُ ثُمَّ تمخضوا [تُمْخَضُ] مَخْضَ السِّقَاءِ فَيَصِيرُ تُرَابُ الْبَشَرِ كَمَصِيرِ الذَّهَبِ مِنَ التُّرَابِ إِذَا غُسِلَ بِالْمَاءِ- وَ الزُّبْدِ مِنَ اللَّبَنِ إِذَا مُخِضَ فَيَجْتَمِعُ تُرَابُ كُلِّ قَالَبٍ إِلَی قَالَبِهِ فَيَنْتَقِلُ بِإِذْنِ اللَّهِ الْقَادِرِ إِلَی حَيْثُ الرُّوحِ فَتَعُودُ الصُّوَرُ بِإِذْنِ الْمُصَوِّرِ كَهَيْئَتِهَا وَ تَلِجُ الرُّوحُ فِيهَا فَإِذَا قَدِ اسْتَوَی لَا يُنْكِرُ مِنْ نَفْسِهِ شَيْئا.
۳) امام سجاد ع فرمود:
تعجب فراوان از کسی که مرگ را انکار میکند [= نادیده میگیرد] در حالی که میبیند هر روز و شب کسی میمیرد؛ و تعجب فراوان از کسی که پدید آمدن آخرت را منکر است در حالی که پدید آمدن ابتدایی (ایجاد شدن خودش و دیگران در دنیا) را میبیند.
الكافي، ج۳، ص ۲۵۸
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع يَقُولُ:
عَجَبٌ كُلُّ الْعَجَبِ لِمَنْ أَنْكَرَ الْمَوْتَ وَ هُوَ يَرَی مَنْ يَمُوتُ كُلَّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ وَ الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِمَنْ أَنْكَرَ النَّشْأَةَ الْأُخْرَی وَ هُوَ يَرَی النَّشْأَةَ الْأُولَی.[۱۳]
تدبر
۱) «يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليمٌ»
در آیه قبل، اشکالی مطرح شد که مگر میشود انسانی را که مُرد و استخوانهایش پوسید، دوباره زنده کرد؟
در این آیه، در ظاهر دو استدلال، و در حقیقت، حداقل چهار استدلال در پاسخ وی آمده است:
الف. استدلال مبتنی بر قدرت خداوند: کسی که اول بار او را آفرید، زندهاش میکند. ساختار صوریِ این استدلال اصطلاحاً «قیاس اولویت» نامیده میشود [= اگر الف ب است، پس ج (که از الف برتر است) حتماً ب است]؛ و در حقیقت، این جمله، مشتمل بر دو برهان است:
الف-۱. کسی که یکبار بدون سابقه قبلی آفریده، حتما بار دوم هم میتواند بیافریند.
الف-۲. کسی که قبلاً چیزی را بیسابقه قبلی، ایجاد کرده (هم وجود داده و هم حیات)، فقط «حیات بخشیدنِ» آن چیز که برایش سادهتر است.
ب. استدلال مبتنی بر علیم بودن خداوند (المیزان، ج۱۲، ص۱۱۷)؛ که متناسب با اینکه «کُلِّ خَلقٍ» را به معنای «هر [نوع] آفرینشی» یا «همه آفریدگان» این استدلال را میتوان در قالب دو استدلال متفاوت ارائه نمود:
ب-۱. خداوند علم کامل به تمام مخلوقات خود دارد. پس اجزای یک موجود زنده که با مردن پراکنده میشوند، از دید خدا خارج نمیشود، که بعدا جمعآوری آنها برایش دشوار باشد. (حدیث۲)
ب-۲. خداوند علم کامل به هر نوع آفرینشی دارد. پس همان گونه که یکبار انسان را از نطفه آفرید میتواند بار دیگر او را از اجزای پوسیدهی بدنش بیافریند. (باز هم حدیث۲)
۲) «قُلْ يُحْييهَا…»
قبلا بارها اشاره شد که یکی مهمترین علت آوردن «قل» این است که همه موظفیم که آن مطلب را به گوش دیگران برسانیم. اما به نظر میرسد در این گونه آیات، دلیل مهمتری هم باشد و آن اینکه مخاطب، به خاطر کافر بودنش، دون شأن این است که مخاطب مستقیم خدا قرار گیرد. پاسخ مطلب خطاب به پیامبر داده میشود و از او خواسته میشود که به آن کافر پاسخ را بگوید.
۳) «يُحْييهَا… أَنْشَأَها… و هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليمٌ»
از ظرافتهای این آیه آن است که سه کار بسیار متفاوت خداوند در پدید آمدن ما را، که البته غالبا در ذهن ما تفاوتش مورد غفلت قرار میگیرد، در یک آیه آورده است و بدینسان نهتنها پاسخ شبهه را میدهد بلکه خداشناسی ما را نیز ارتقاء میبخشد. آن سه عبارتند از: «احیاء: زندگی بخشیدن» و «انشاء: ایجاد بیسابقه» و «خلق: آفرینش با کیفیت مخصوص»:
خداوند متعال هم حیات میبخشد، هم بیهیچ سابقهای همه ما را پدید آورده؛ و هم این گونه وجود ما را تقدیر کرده و هرکدام ما را با کیفیت خاصی و متفاوت از دیگران آفریده است (توضیح دو کلمه «انشاء» و «خلق» در «نکات ادبی» گذشت) از ظرائف این آیه آن است که در همین عبارت کوتاه، پنج معرفی از خدا ارائه داده است: علاوه بر سه مورد مذکور در تدبر۳، دو تعبیر «هو» (که به تعبیر عرفاء، اشاره به مقام غیب محض است) و «علیم» هم به کار رفته است.
۴) «قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ … قُلْ»
شبهات عقيدتی بايد پاسخ داده شود، گرچه القای شبهه از يك نفر باشد. (تفسير نور، ج۹، ص۵۶۴)
۵) «قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ … قُلْ يُحْييهَا…»
گفت چه کسی «این استخوان» را زنده میکند؟ گفت «آن» را زنده میکند کسی که …»
پس، معاد جسمانی هم هست. (تفسير نور، ج۹، ص۵۶۴)
بلکه چهبسا اشاره دارد به اینکه عالم قیامت، حیات در همه چیز [حتی در اعضا و جوارح و استخوانها] هم جاری است، و انسان در قیامت حیات این اعضا را هم شهود میکند. همان طور که در جای دیگر فرمود اعضای بدن در روز قیامت شهادت میدهند: «وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْء» (فصلت/۲۱) (تدبر دریافتی از یکی از اعضای کانال)
۶) «يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ»
برای نشان دادن امکان احیای مردگان در قیامت، تذکر داد به اینکه همان خدایی که اول بار آفرید؛
شاید بتوان برداشت کرد که فطرتا و بالذات هر کسی قبول دارد در خلقت اولیه خود هیچ کاره بود و خداوند خالق اوست. (تدبر دریافتی از یکی از اعضای کانال)
۷) «الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليمٌ»
معاد به دو چيز نياز دارد: قدرتِ خدا در آفريدن دوباره انسانها و علم او به عملكرد مردم. اين آيه به هر دو اشاره میكند. «اول بار آن را پدید آورد» اشاره به قدرت او و «به هر چیزی داناست» اشاره به علم اوست. (تفسير نور، ج۹، ص۵۶۴)
۸) «الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليمٌ»
اینکه برای اثبات معاد از صفت «علیم» استفاده کرده است، شاید شاهدی است بر این مدعا که سرازیر شدن هستی در عالم، نشأت گرفته از علم الهی است. (تدبر دریافتی از یکی از اعضای کانال)
۹) «يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليمٌ»
اگر این آیه را با تاکید بر روی کلمه «هو» بخوانیم، آنگاه شاید میخواهد بفرماید که تنها او که به هر چیزی داناست، دوباره انسانها را احیا میکند؛ یعنی چهبسا میخواهد بگوید شناخت حقیقت معاد تنها و تنها از آن خداست و تنها به افاضه خاص الهی (چنانکه در مورد حضرت ابراهیم ع رخ داد) شناخت حقیقتِ زنده کردن مردگان برای کسی حاصل میشود.
۱۰) «وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليمٌ»
این تعبیر که خداوند به هر آفریدهای آگاه است، علاوه بر اینکه استدلالی در پاسخ اشکال آن کافر است (تدبر۱) میتواند از باب هشدار هم باشد، که در این صورت، مخاطبش فقط کافران نیست؛ یعنی چهبسا میخواهد بگوید همان که اول بار آفرید دوباره زندگی میبخشد؛ پس حواستان را جمع کنید که او به همه آفریدگانش کاملا آگاه است و هیچ عملی از اعمال شما در آن روز از قلم نمیافتد.
۱۱) «وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليمٌ»
خداوند بر هر چیزی علم دارد.
پس کسی که به دانایی علاقه دارد و میخواهد دانا شود، باید خود را به سرچشمه که خداوند است وصل کند. (تدبر دریافتی از یکی از اعضای کانال)
۱۲) «قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميمٌ؛ قُلْ يُحْييهَا…»
حکایت
مرحوم مجلسی از برخی از کتب علمای قدیم حکایتی را روایت کرده که:
یکی از شیعیان بلخ که در زمان امام سجاد ع زندگی میکرد، اغلب سالها برای حج میآمد، سپس خدمت امام ع میرسید و هدایایی به ایشان تقدیم می کرد و مسائل دینی خود را از ایشان میپرسید و برمیگشت.
یکبار همسرش به او گفت: چرا تو هر بار با این هدایا خدمت ایشان میروی اما ایشان هیچگاه به ازای اینها به تو پاداشی نمیدهند؟
وی گفت: کسی که من این هدایا را خدمتش پیشکش میکنم مُلک دنیا و آخرت را دارد و همه آنچه در دست مردم است تحت اختیار اوست؛ چرا که او خلیفه خدا بر زمین و حجت او بر بندگانش است؛ او فرزند رسول خدا ص و امام ماست!
زن که این را شنید دیگر چیزی نگفت تا اینکه سال بعد آن مرد دوباره به حج رفت و خدمت امام ع رسید و و زمانی رسید که وقت خوردن غذا بود و امام ع از ایشان دعوت کرد بر سر سفره امام ع بنشیند. بعد از پایان غذا آن مرد اصرار کرد که وی آفتابه و طشتی بردارد و روی دست امام آب بریزد. [در قدیم که روال بر این بود که با دست – و نه با قاشق و چنگال- غذا را تناول کنند، رسم بود که بعد از غذا، صاحبخانه آفتابه مخصوصی میآورد و طشتی زیر دست میهمانان میگذاشتند و صاحبخانه یا خدمتکار وی بر روی دست میهمانان آب میریخت و همانجا دستشان را میشستند]
امام فرمود: تو میهمان ما هستی! چرا تو آب روی دست ما بریزی؟!
گفت: من دوست دارم این کار را برای شما انجام دهم.
امام ع فرمود: اکنون که تو این را دوست داری من هم چیزی به تو نشان خواهم داد که مایه چشم روشنی و خوشنودی تو شود. وی بر دست امام آب ریخت و امام به او گفت داخل طشت را نگاه کن؛ و او دید آبی که بر دست امام ریخته درون طشت به صورت یاقوت و زمرد و مروارید درآمده است. وی شگفتزده شد و دستان امام را بوسید و امام ع فرمود: ای شیخ! نزد ما چیزی نبود که هدایای تو را جبران کنیم؛ به جای آنها این جواهرات را بردار و نزد همسرت از قول ما پوزش بخواه تا دیگر تو را عتاب نکند.
مرد سر به زیر افکند و گفت: خدا می داند که از سخنان بین من و همسرم کسی جز خداوند خبر نداشت و میدانم که شما از اهل بیت نبوت هستید [= از سرچشمه نبوت سیراب شدهاید]
سپس از محضر امام ع مرخص شد و به شهر خود برگشت و آن جواهرات را نزد همسرش برد و حکایت را برای او تعریف کرد و همسرش سجده شکر بجای آورد و وی را سوگند داد که سال بعد که خواستی به حج و سپس خدمت امام ع بروی من را هم با خودت ببری.
سال بعد وی هم با همسرش عازم حج شد اما در راه مدینه مریض شد و در نزدیکیهای مدینه جان سپرد و آن مرد با چشمی گریان خدمت امام ع رسید و به ایشان خبر داد.
امام ع برخاست و دو رکعت نماز بجا آورد و با دعاهایی به پیشگاه خداوند استغاثه نمود سپس به جانب وی رو کرد و فرمود:
نزد همسرت برگرد که خداوند عز و جل به قدرت و حکمت خویش وی را دوباره زنده کرد که همان کسی است که «استخوانها را زنده میکند در حالی که پوسیدهاند» (یس/۷۸).
وی شتابان بازگشت و وقتی به خیمهاش رسید دید همسرش به سلامت بر جای خود نشسته. از او پرسید چه شد؟
گفت: به خدا سوگند که ملک الموت نزد من آمد و مرا قبض روح کرد و میخواست با خود بالا ببرد که بناگاه شخصی با این مشخصات آمد – و شروع کرد به توصیف او؛ و شوهرش مرتب میگفت: بله، اینها اوصاف مولا و سرورم علی بن الحسن ع است – . وقتی ملک الموت او را دید به پای ایشان افتاد و گفت: سلام بر تو ای حجت خدا در زمین! سلام بر تو ای زین العابدین؛ ایشان جواب سلامش را داد و فرمود: ای ملک الموت! روح این زن را به پیکرش برگردان که او قصد دیدار مرا کرده و از خداوند درخواست کردم که او را تا سی سال دیگر زنده بدارد و به حیاتی پاک زنده گرداند به خاطر اینکه به سوی ما و برای زیارت ما رهسپار شده است. آن فرشته گفت: سمعاً و طاعةً ای ولیّ خدا؛ سپس روحم را به جسمم برگرداند و من ملک الموت را میدیدم که دستان ایشان را بوسید و از محضر ایشان مرخص شد.
پس آن مرد دست همسرش را گرفت و وی را خدمت امام ع برد و ایشان در میان اصحابشان نشسته بودند و تا چشم زن به ایشان افتاد بر پای ایشان افتاد و زمین ادب را بوسه زد و میگفت: به خدا سوگند این مولا و سرورم است که خداوند به برکت دعای وی مرا زنده کرد.
پس آن زن و شوهر در جوار امام منزل گزیدند و بقیه عمرشان را تا زمانی که هر دو به دیدار خداوند شتافتند در آنجا ماندند.
بحار الأنوار، ج۴۶، ص۴۷-۴۹[۱۴]
۱۳) حکایت دیگری هم ناظر به کرامات اهل بیت ع هست که دیگر این را در کانال نیاوردم:
وَ مِنَ التَّجَرُّدَاتِ بِوَاسِطٍ (فِي التَّارِيخِ): عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِي بَكْرِ بْنِ سَلَامَةَ الْفَزَارِيِّ حَيْثُ ذَهَبَتْ عَيْنُهُ الْيُمْنَی، وَ كَانَ عَلَيْهِ دَيْنٌ لِشَخْصٍ يُعْرَفُ بِابْنِ حَنْظَلَةَ الْفَزَارِيِّ، فَأَلَحَّ عَلَيْهِ فِي الْمُطَالَبَةِ وَ هُوَ مُعْسِرٌ، فَشَكَا حَالَهُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی، وَ اسْتَجَارَ بِمَوْلَانَا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ. فَلَمَّا كَانَ فِي بَعْضِ اللَّيَالِي، رَأَی فِي مَنَامِهِ عِزَّ الدِّينِ أبو [أَبَا] الْمَعَالِي أبي [أَبَا] الطَّيِّبِ (ره)، وَ مَعَهُ رَجُلٌ آخَرُ، فَدَنَا مِنْهُ وَ سَلَّمَ عَلَيْهِ، فَرَدَّ عَلَيْهِ السَّلَامَ، وَ سَأَلَهُ عَنِ الرَّجُلِ، فَقَالَ لَهُ: هَذَا مَوْلَانَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَدَنَا (الرَّجُلُ) مِنَ الْإِمَامِ، وَ قَالَ لَهُ: يَا مَوْلَايَ، هَذِي عَيْنِي الْيُمْنَی قَدْ ذَهَبَتْ، فَقَالَ لَهُ: يَرُدُّهَا اللَّهُ الْكَرِيمُ عَلَيْكَ، وَ مَدَّ يَدَهُ الْكَرِيمَةَ إِلَيْهَا، وَ قَالَ: قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ» فَرَجَعَتْ بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَی، وَ قَدْ شَاهَدَ ذَلِكَ كُلُّ مَنْ كَانَ بِوَاسِطٍ وَ الرَّجُلُ مَوْجُودٌ بِهَا. (الروضة في فضائل أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب ع (لابن شاذان القمي)، ص۶۰)
[۱] . درباره ماده «نشأ» قبلا علاوه بر جلسه ۱۷۰ ، در جلسه ۴۵۱ http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-6/ توضیحاتی ارائه شده بود که چون هر دو ناقص بود در اینجا کامل شد. البته این متن یکبار دیگر در تاریخ ۲۴/۳/۱۳۹۹ (به مناسبت بررسی آیه ۳۵ سوره واقعه (جلسه۱۰۰۲) تکمیلتر شد.
[۲] . النون و الشين و الهمزة أصلٌ صحيح يدلُّ على ارتفاعٍ في شيءٍ و سموّ. و نَشَأَ السَّحابُ: ارتفع. و أنْشَأَه اللَّه: رفَعه. و منه: إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ، يراد بها و اللَّه أعلمُ القيامُ و الانتصابُ للصَّلاة. و من الباب: النَّشْءُ و النَّشَأ: أحداث النّاس. و نشأَ فلانٌ في بني فلانٍ. و النَّاشئ: الشَّابُّ الذي نشأ و ارتفَعَ و علا. و أنشأ فلانٌ حديثاً، و أنشأَ ينشِد و يقول، كلُّ هذا قياسُه واحد. و من الباب: استنشأْت الريح: تشمَّمتها، و ذلك لأنّكَ كأنّك ترفعُها إلى أنفِك.
[۳] . النَّشْءُ و النَّشْأَةُ: إِحداثُ الشيءِ و تربيتُهُ. قال تعالى: وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى [الواقعة/۶۲]. يقال: نَشَأَ فلان، و النَّاشِئُ يراد به الشَّابُّ، و قوله: إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً [المزمل/۶] يريد القيامَ و الانتصابَ للصلاة، و منه: نَشَأَ السَّحابُ لحدوثه في الهواء، و تربيته شيئا فشيئا.
[۴] . البته کلمه «نشا» به معنای اقدام خاصی که در کاشتن برنج انجام میدهند، ظاهرا از این ریشه نیست، بلکه از کلمه فارسی «نشاستج» [= نشاسته] بوده که به زبان عربی رفته (معرّب شده) و حروف آخر آن افتاده است. (المصباح المنير، ج۲، ص۶۰۶)
[۵] . و الإنشاء و التنشئة: يستعملان متعدّيين، و يلاحظ في الإنشاء جهة الصدور من الفاعل، و في التنشئة يكون النظر الى جهة الوقوع و التعلّق بالمفعول، كما قلنا في موارد اخر.
[۶] . قال تعالى: وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ [الرعد/۱۲] و الْإنْشَاءُ: إيجادُ الشيءِ و تربيتُهُ، و أكثرُ ما يقال ذلك في الحَيَوانِ.قال تعالى: قُلْ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ [الملك/۲۳]، و قال: هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ [النجم/۳۲]، و قال: ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ [المؤمنون/۳۱]، و قال: ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ [المؤمنون/۱۴]، وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ [الواقعة/۶۱]، و يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ [العنكبوت/۲۰] فهذه كلُّها في الإيجاد المختصِّ باللّه، و قوله تعالى: أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ؛ أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ [الواقعة/۷۱- ۷۲] فَلِتشبيه إيجادِ النَّارِ المستخرَجة بإيجادِ الإنسانِ، و قوله: أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ [الزخرف/۱۸] أي: يُرَبَّى تربيةً كتربيةِ النِّسَاء، و قرئ: يَنْشَأُ أي:يَتَرَبَّى.
[۷] . (الفرق) بين الفعل و الإنشاء: أن الانشاء هو الاحداث حالا بعد حال من غير احتذاء على مثال و منه يقال نشأ الغلام و هو ناشئ اذا نما و زاد شيئا فشيئا و الاسم النشوء، و قال بعضهم الانشاء ابتداء الايجاد من غير سبب، و الفعل يكون عن سبب و كذلك الاحداث و هو ايجاد الشيء بعد أن لم يكن و يكون بسبب و بغير سبب، و الانشاء ما يكون من غير سبب و الوجه الأول أجود.
[۸] . النَشأة فَعلة بمعنى الوحدة و المرّة، أى حدوث أوّلىّ من العالم و امتداده، و حدوث ثانوىّ في امتداده و استمراره، و هو عالم الآخرة، و يحدث بعد النشأةالاولى. و التعبير بالنشإ دون التكوين و الخلق و الإيجاد: فانّ عالم الآخرة فيه حدوث جريان و ظهور عالم و امتداده، و ليس فيه تكوين و إيجاد. و امّا الآية الثانية: فالنظر فيها الى جهة نفس العالم و ظهوره و امتداده و جريانه، لا إلى جهة التكوين، كما فيما قبلها و ما بعدها. و بهذا اللحاظ يعبّر بالمادّة في موارد:أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها.وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ.وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ.أَنْشَأْنا قُرُوناً.فكلّ مورد يعبّر فيه بهذه المادّة: يكون النظر الى جهة حدوث و امتداد، لا الى جهة التكوين و بدء الخلق و الإيجاد.و سبق في الحدث: إنّه تكوّن شيء في زمان متأخّر، سواء كان في الجوهر أو في الأعراض أو في الأعمال، و ليس في مفهومها نظر الى كونه في مقابل القديم أو التكوّن من العدم.
[۹] . الناشئة: ما يحدث من شيء في استمرار و امتداد. و المراد حدوث خصوصيّة روحانيّة صافية و امتداد زمان خال عن الكدورات و الموانع و الهيجانات.
[۱۰]. البته برخی اهل لغت برای این ماده، دو اصل و سرچشمه قائلند؛ که دومی معنای «هموار و صاف و مندرس شدن» (ملاسه) است (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۲۱۴)
[۱۱] در تفاوت «خُلق» و «خَلق» گفتهاند که اولی بیشتر ناظر به ابعاد درونی مخلوق است و دومی ناظر به وضع بیرونی مخلوق.
[۱۲]. عبارت محذوف چنین است: وَ ذَلِكَ أَرْبَعُمِائَةِ سَنَةٍ يَسْبُتُ فِيهَا الْخَلْقُ وَ ذَلِكَ بَيْنَ النَّفْخَتَيْنِ
[۱۳]. این روایت هم در همین راستاست:
تَفْسِيرِ النُّعْمَانِيِّ، فِيمَا رَوَاهُ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ: وَ أَمَّا احْتِجَاجُهُ عَلَى الْمُلْحِدِينَ فِي دِينِهِ وَ كِتَابِهِ وَ رُسُلِهِ فَإِنَّ الْمُلْحِدِينَ أَقَرُّوا بِالْمَوْتِ وَ لَمْ يُقِرُّوا بِالْخَالِقِ فَأَقَرُّوا بِأَنَّهُمْ لَمْ يَكُونُوا ثُمَّ كَانُوا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِيدِ إِلَى قَوْلِهِ بَعِيدٌ وَ كَقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا إِلَى قَوْلِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ مِثْلُهُ قَوْلُهُ تَعَالَى وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ مَرِيدٍ كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهْدِيهِ إِلى عَذابِ السَّعِيرِ فَرَدَّ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِمْ مَا يَدُلُّهُمْ عَلَى صِفَةِ ابْتِدَاءِ خَلْقِهِمْ وَ أَوَّلِ نَشْئِهِم. (بحار الأنوار، ج۷، ص۴۳)
[۱۴]. رَأَيْتُ فِي بَعْضِ مُؤَلَّفَاتِ أَصْحَابِنَا رُوِيَ أَنَّ رَجُلًا مُؤْمِناً مِنْ أَكَابِرِ بِلَادِ بَلْخٍ كَانَ يَحُجُّ الْبَيْتَ وَ يَزُورُ النَّبِيَّ فِي أَكْثَرِ الْأَعْوَامِ وَ كَانَ يَأْتِي عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع وَ يَزُورُهُ وَ يَحْمِلُ إِلَيْهِ الْهَدَايَا وَ التُّحَفَ وَ يَأْخُذُ مَصَالِحَ دِينِهِ مِنْهُ ثُمَّ يَرْجِعُ إِلَى بِلَادِهِ فَقَالَتْ لَهُ زَوْجَتُهُ أَرَاكَ تُهْدِي تُحَفاً كَثِيرَةً وَ لَا أَرَاهُ يُجَازِيكَ عَنْهَا بِشَيْءٍ فَقَالَ إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِي نُهْدِي إِلَيْهِ هَدَايَانَا هُوَ مَلِكُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ جَمِيعُ مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ تَحْتَ مِلْكِهِ لِأَنَّهُ خَلِيفَةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ هُوَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِمَامُنَا فَلَمَّا سَمِعَتْ ذَلِكَ مِنْهُ أَمْسَكَتْ عَنْ مَلَامَتِهِ ثُمَّ إِنَّ الرَّجُلَ تَهَيَّأَ لِلْحَجِّ مَرَّةً أُخْرَى فِي السَّنَةِ الْقَابِلَةِ وَ قَصَدَ دَارَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع فَاسْتَأْذَنَ عَلَيْهِ فَأَذِنَ لَهُ فَدَخَلَ فَسَلَّمَ عَلَيْهِ وَ قَبَّلَ يَدَيْهِ وَ وَجَدَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَعَاماً فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِ وَ أَمَرَهُ بِالْأَكْلِ مَعَهُ فَأَكَلَ الرَّجُلُ ثُمَّ دَعَا بِطَسْتٍ وَ إِبْرِيقٍ فِيهِ مَاءٌ فَقَامَ الرَّجُلُ وَ أَخَذَ الْإِبْرِيقَ وَ صَبَّ الْمَاءَ عَلَى يَدَيِ الْإِمَامِ ع فَقَالَ ع يَا شَيْخُ أَنْتَ ضَيْفُنَا فَكَيْفَ تَصُبُّ عَلَى يَدَيَّ الْمَاءَ فَقَالَ إِنِّي أُحِبُّ ذَلِكَ فَقَالَ الْإِمَامُ ع لَمَّا أَحْبَبْتَ ذَلِكَ فَوَ اللَّهِ لَأُرِيَنَّكَ مَا تُحِبُّ وَ تَرْضَى وَ تَقَرُّ بِهِ عَيْنَاكَ فَصَبَّ الرَّجُلُ عَلَى يَدَيْهِ الْمَاءَ حَتَّى امْتَلَأَ ثُلُثُ الطَّسْتِ فَقَالَ الْإِمَامُ ع لِلرَّجُلِ مَا هَذَا فَقَالَ مَاءٌ قَالَ الْإِمَامُ ع بَلْ هُوَ يَاقُوتٌ أَحْمَرُ فَنَظَرَ الرَّجُلُ فَإِذَا هُوَ قَدْ صَارَ يَاقُوتاً أَحْمَرَ بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَى ثُمَّ قَالَ ع يَا رَجُلُ صُبَّ الْمَاءَ فَصَبَّ حَتَّى امْتَلَأَ ثُلُثَا الطَّسْتِ فَقَالَ ع مَا هَذَا قَالَ هَذَا مَاءٌ قَالَ ع بَلْ هَذَا زُمُرُّدٌ أَخْضَرُ فَنَظَرَ الرَّجُلُ فَإِذَا هُوَ زُمُرُّدٌ أَخْضَرُ ثُمَّ قَالَ ع صُبَّ الْمَاءَ فَصَبَّهُ عَلَى يَدَيْهِ حَتَّى امْتَلَأَ الطَّسْتُ فَقَالَ مَا هَذَا فَقَالَ هَذَا مَاءٌ قَالَ ع بَلْ هَذَا دُرٌّ أَبْيَضُ فَنَظَرَ الرَّجُلُ إِلَيْهِ فَإِذَا هُوَ دُرٌّ أَبْيَضُ فَامْتَلَأَ الطَّسْتُ مِنْ ثَلَاثَةِ أَلْوَانٍ دُرٍّ وَ يَاقُوتٍ وَ زُمُرُّدٍ فَتَعَجَّبَ الرَّجُلُ وَ انْكَبَّ عَلَى يَدَيْهِ ع يُقَبِّلُهُمَا فَقَالَ ع يَا شَيْخُ لَمْ يَكُنْ عِنْدَنَا شَيْءٌ نُكَافِيكَ عَلَى هَدَايَاكَ إِلَيْنَا فَخُذْ هَذِهِ الْجَوَاهِرَ عِوَضاً عَنْ هَدِيَّتِكَ وَ اعْتَذِرْ لَنَا عِنْدَ زَوْجَتِكَ لِأَنَّهَا عَتَبَتْ عَلَيْنَا فَأَطْرَقَ الرَّجُلُ رَأْسَهُ وَ قَالَ يَا سَيِّدِي مَنْ أَنْبَأَكَ بِكَلَامِ زَوْجَتِي فَلَا أَشُكُّ أَنَّكَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ النُّبُوَّةِ ثُمَّ إِنَّ الرَّجُلَ وَدَّعَ الْإِمَامَ ع وَ أَخَذَ الْجَوَاهِرَ وَ سَارَ بِهَا إِلَى زَوْجَتِهِ وَ حَدَّثَهَا بِالْقِصَّةِ فَسَجَدَتْ لِلَّهِ شُكْراً وَ أَقْسَمَتْ عَلَى بَعْلِهَا بِاللَّهِ الْعَظِيمِ أَنْ يَحْمِلَهَا مَعَهُ إِلَيْهِ ع فَلَمَّا تَجَهَّزَ بَعْلُهَا لِلْحَجِّ فِي السَّنَةِ الْقَابِلَةِ أَخَذَهَا مَعَهُ فَمَرِضَتْ فِي الطَّرِيقِ وَ مَاتَتْ قَرِيباً مِنَ الْمَدِينَةِ فَأَتَى الرَّجُلُ الْإِمَامَ ع بَاكِياً وَ أَخْبَرَهُ بِمَوْتِهَا فَقَامَ الْإِمَامُ ع وَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ وَ دَعَا اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِدَعَوَاتٍ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى الرَّجُلِ وَ قَالَ لَهُ ارْجِعْ إِلَى زَوْجَتِكَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَحْيَاهَا بِقُدْرَتِهِ وَ حِكْمَتِهِ وَ هُوَ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ فَقَامَ الرَّجُلُ مُسْرِعاً فَلَمَّا دَخَلَ خَيْمَتَهُ وَجَدَ زَوْجَتَهُ جَالِسَةً عَلَى حَالِ صِحَّتِهَا فَقَالَ لَهَا كَيْفَ أَحْيَاكِ اللَّهُ قَالَتْ وَ اللَّهِ لَقَدْ جَاءَنِي مَلَكُ الْمَوْتِ وَ قَبَضَ رُوحِي وَ هَمَّ أَنْ يَصَّعَّدَ بِهَا فَإِذَا أَنَا بِرَجُلٍ صِفَتُهُ كَذَا وَ كَذَا وَ جَعَلَتْ تَعُدُّ أَوْصَافَهُ ع وَ بَعْلُهَا يَقُولُ نَعَمْ صَدَقْتِ هَذِهِ صِفَةُ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَتْ فَلَمَّا رَآهُ مَلَكُ الْمَوْتِ مُقْبِلًا انْكَبَّ عَلَى قَدَمَيْهِ يُقَبِّلُهُمَا وَ يَقُولُ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا زَيْنَ الْعَابِدِينَ فَرَدَّ عَلَيْهِ السَّلَامَ وَ قَالَ لَهُ يَا مَلَكَ الْمَوْتِ أَعِدْ رُوحَ هَذِهِ الْمَرْأَةِ إِلَى جَسَدِهَا فَإِنَّهَا كَانَتْ قَاصِدَةً إِلَيْنَا وَ إِنِّي قَدْ سَأَلْتُ رَبِّي أَنْ يُبْقِيَهَا ثَلَاثِينَ سَنَةً أُخْرَى وَ يُحْيِيَهَا حَيَاةً طَيِّبَةً لِقُدُومِهَا إِلَيْنَا زَائِرَةً لَنَا فَقَالَ الْمَلَكُ سَمْعاً وَ طَاعَةً لَكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ ثُمَّ أَعَادَ رُوحِي إِلَى جَسَدِي وَ أَنَا أَنْظُرُ إِلَى مَلَكِ الْمَوْتِ قَدْ قَبَّلَ يَدَهُ ع وَ خَرَجَ عَنِّي فَأَخَذَ الرَّجُلُ بِيَدِ زَوْجَتِهِ وَ أَدْخَلَهَا إِلَيْهِ ع وَ هُوَ مَا بَيْنَ أَصْحَابِهِ فَانْكَبَّتْ عَلَى رُكْبَتَيْهِ تُقَبِّلُهُمَا وَ هِيَ تَقُولُ هَذَا وَ اللَّهِ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ وَ هَذَا هُوَ الَّذِي أَحْيَانِيَ اللَّهُ بِبَرَكَةِ دُعَائِهِ قَالَ فَلَمْ تَزَلِ الْمَرْأَةُ مَعَ بَعْلِهَا مُجَاوِرَيْنِ عِنْدَ الْإِمَامِ ع بَقِيَّةَ أَعْمَارِهِمَا إِلَى أَنْ مَاتَا رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا.
بازدیدها: ۲۵۳
بازتاب: ۱۱۰۴) مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ | یک آیه در روز