۱۶ محرم ۱۴۴۰
ترجمه
همان کسی که برای شما از درخت سبز آتشی قرار داد که یکدفعه شما از آن آتش افروزید.
توجه: توجه: این آیه قبلا در جلسه ۱۷۱ بحث شده است و ظاهرا هنگام نگارش این بحث؛ توجه نداشتم که این قبلا بحث شده است.
اختلاف قرائت
«الْأَخْضَرِ»
عموما این کلمه را به همین صورت مذکر (الْأَخْضَرِ) قرائت کردهاند اما در قرائات غیرمشهور به صورت مونث (خضراء) هم قرائت شده است؛ و در توضیح آن گفتهاند اهل حجاز جنسِ چیزی که واحدِ آن تاء تانیث دارد («شجر» جنسِ «شجره» است) را مونث حساب میکنند اما اهل نجد آن را مذکر حساب میکنند؛ و از این رو، هر دو حالت صحیح است.
(البحر المحيط، ج۹، ص۸۵)[۱]
نکات ادبی
«الشَّجَرِ الْأَخْضَر»
«شجر اخضر» به معنای درخت سبز است و «الـ» آن را اغلب مفسران «الـ» معرفه گرفتهاند که دلالت بر درخت شناخته شدهای میکند که آنها را دو درخت «مَرخ» و «عَفار» که در بیابان های حجاز فراوان است و گفتهاند که با اندک اصطکاکی که بر اثر کشیدن آنها روی هم انجام شود آتش برمیخیزد (تفسیر القمی، ج۲، ص۲۱۸).
لغتنامه دهخدا، «مَرخ» را همان درخت بادام تلخ و «عَفار» را بید سرخ دانسته است.
به نظر میرسد که میتوان «الـ» را «الـ» جنس نیز در نظر گرفت که اشاره به مطلقِ درختان باشد که «هیزم» که از قدیم الایام مهمترین وسیله برای برافروختن آتش بوده است، از همین درختان سبز گرفته میشود؛ و سبزی و رطوبت آنها هم مانع آتش گرفتن آنها نمیشود چنانکه آتشسوزیهایی که در جنگلها رخ میدهد بهترین شاهد بر این مدعاست.
«تُوقِدُون»
از ماده «وقد» است که این ماده دلالت بر شعلهور شدن آتش میکند و کلمه «وَقَد» به معنای خود آتش است (معجم المقاييس اللغة، ج۶، ص۱۳۲)
«وقود» (أُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ، آلعمران/۱۰؛ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَة، تحریم/۶) هم به معنای چیزی که با آن آتش برپا میکنند – مانند هیزم و نفت – به کار میرود، و هم به معنای لهیب و شعله برخاسته از آتش (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۷۹)؛
وقتی این ماده به باب إفعال برود (کُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّه، مائده/۶۴؛ فَأَوْقِدْ لي يا هامان، قصص/۳۸؛ فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُون، یس/۸۰) متعدی، و به معنای «آتش را برافروختن» میباشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۷۹) که اسم مفعول آن به صورت «موقَد: برافروخته» میباشد (نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ؛ همزه/۶).
اما وقتی به باب استفعال (استوقد) میرود (مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً؛ بقره/۱۷) هم میتواند به معنای «أوقد: آتش را برافروخت» باشد؛ و هم به معنای آماده شدن برای برافروختن آتش (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۷۹) و یا درخواستِ برافروختن آتش کردن از دیگران (الطراز الأول، ج۶، ص۳۳۴).
ماده «وقد» و مشتقات آن جمعا ۱۱ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
۱) اسحاق بن حریز میگوید:
امام صادق ع از من پرسیدند: همفکران تو درباره این سخن ابلیس که گفت «مرا از آتش آفریدی و او را از گِل» چه میگویند؟
گفتم: فدایت شوم! او را این را گفته و خداوند هم در کتابش از این مطلب یاد کرده است.
فرمود: ابلیس – که لعنت خدا بر او باد – دروغ گفت؛ خداوند او را هم جز از گِل نیافرید؛
سپس توضیح دادند: خداوند میفرماید «همان کسی که برای شما از آن درخت سبز آتشی قرار داد که یکدفعه شما از آن آتش افروزید» (یس/۸۰) خداوند وی را از آن آتش آفرید و آن آتش از آن درخت بود و آن درخت اصلش از گِل بود.
تفسير القمي، ج۲، ص۲۴۴-۲۴۵
قَالَ فَإِنَّهُ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ سَعِيدِ بْنِ أَبِي سَعِيدٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ حَرِيزٍ قَالَ
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: أیّ شَيْءٍ يَقُولُ أَصْحَابُكَ فِي قَوْلِ إِبْلِيسَ «خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ»؟
قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ قَالَ ذَلِكَ وَ ذَكَرَهُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ.
قَالَ كَذَبَ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللَّهُ يَا إِسْحَاقُ مَا خَلَقَهُ اللَّهُ إِلَّا مِنْ طِينٍ،
ثُمَّ قَالَ: قَالَ اللَّهُ: «الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ» خَلَقَهُ اللَّهُ مِنْ تِلْكَ النَّارِ وَ النَّارُ مِنْ تِلْكَ الشَّجَرَةِ وَ الشَّجَرَةُ أَصْلُهَا مِنْ طِين.
۲) از ابوذر غفاری روایت شده است:
با پیامبر خدا ص برای یکی از جنگها از مدینه خارج شده بودیم. شب هنگام باد سردی وزیدن گرفت و ابرهایی آورد و باران فراوانی بر سر ما ریخت.
چون نیمه شب شد عمر بن خطاب آمد و مقابل رسول خدا ص ایستاد و گفت: سرما توان همه را گرفته و هیزمها و آتشزنهها خیس شدهاند آتشی نمیتوانیم روشن کنیم و افراد از شدت سرما در معرض هلاکت قرار گرفتهاند.
حضرت به جانب علی ع رو کرد و فرمود: علیجان! بلند شو و آتشی فراهم کن. حضرت علی ع به جانب درخت سبزی رفت و شاخهای از شاخههایش را برید و از آن آتشی فراهم کرد و همه جا آتش افروختند و با آن گرم شدند و شکر خدای متعال را ادا کردند و پیامبر خدا ص و امیرالمومنین را مدح گفتند.
عيون المعجزات (للمرتضی)، ص۴۷ ؛ نوادر المعجزات في مناقب الأئمة الهداة ع، ص۱۵۴
روي عن ابي ذر جندب بن جنادة الغفاري انه قال:
كنا مع رسول اللّه (ص) في بعض غزواته فلما امسينا هبط ريح باردة و علتنا غمامة هطلت غيثا، فلما انتصف الليل جاء عمر بن الخطاب و وقف بين يدي رسول اللّه (ص) و قال: ان قد اخذهم البرد و قد ابتلت المقادح و الزناد فلم تور و قد اشرفوا على الهلكة لشدة البرد، فالتفت (ص) الى علي (ع) و قال له قم يا علي و اجعل لهم نارا، فقام (ع) و عمد الى شجر اخضر فقطع غصنا من اغصانه و جعل لهم منه نارا، و اوقد منها في كل مكان و اصطلوا بها، و شكروا اللّه تعالى و اثنوا على رسول اللّه (ص) و على امير المؤمنين (ع).
۳) امیرالمومنین ع در فرازی از یکی از خطبههای خود در وصف خداوند متعال میفرماید:
دنيا و آخرت او را فرمانبردار است، و سر رشته آن دو به دست پروردگار است. آسمانها و زمينها كليدهاى خويش بدو سپردند، و درختان سرسبز، هر صبح و شام به درگاه او به سجده افتادند. از شاخههاى [سبز] خود آتش روشن افروختند و به فرمان او ميوههاى رسيده، به بار آوردند.
نهجالبلاغه، خطبه ۱۳۳
وَ انْقَادَتْ لَهُ الدُّنْيَا وَ الآْخِرَةُ بِأَزِمَّتِهَا وَ قَذَفَتْ إِلَيْهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ مَقَالِيدَهَا وَ سَجَدَتْ لَهُ بِالْغُدُوِّ وَ الآْصَالِ الْأَشْجَارُ النَّاضِرَةُ وَ قَدَحَتْ لَهُ مِنْ قُضْبَانِهَا النِّيرَانُ الْمُضِيئَةُ وَ آتَتْ أُكُلَهَا بِكَلِمَاتِهِ الثِّمَارُ الْيَانِعَة.
تدبر
۱) «الَّذي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُون»
این آیه پاسخ دیگری به اشکال کسانی است که زنده شدن انسانها بعد از مرگ را بعید میشمرند: اینکه از درخت سبزی که رطوبت فراوان دارد، آتش (که نقطه مقابل آب است) بیرون میآید، پس میتوان از دل جسم مرده، حیات و زندگی بیرون آورد. (شاخههای سبز و ترِ دو درخت مَرخ و عَفار را اگر روی هم بکشیم، آتش میگیرند) (مجمعالبیان، ج۸، ص۶۷۹؛ المیزان، ج۱۷، ص۱۱۲)
۲) «جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً»
به لحاظ نحوی، «نار: آتش»، مفعول دوم برای فعلِ «جَعَلَ» است؛ و «مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ: از درخت سرسبز» متعلق و وابسته به «نار» است (الجدول في إعراب القرآن، ج۲۳، ص۳۸)، و علیالقاعده باید بعد از آن میآمد؛ همین که قبلش آمده، نشاندهنده تاکیدی بر آن است. وجه این تاکید بر روی کلمه «درخت سرسبز» چیست؟
الف. اگر دقت کنیم عمده آتشی که در جهان پدید میآید، یا مستقیماً از چوب درختان است، یا از فسیلهای درختان (نفت و گاز و زغالسنگ). البته عناصر غیروابسته به چوب هم وجود دارند که یا توان جرقه زدن دارند (مانند گوگرد) و یا اگر آتشی به آنها نزدیک شود، توان شعلهور شدن بر اثر آتش دارند (مانند منیزیم) اما آتشی که هم برافروزد (جرقه زند) و هم شعلهور شود، عمدتا از درخت است. آیا آیه میخواهد با این تاکیدش ما را متوجه یک واقعیت علمی کند؟
ب. آتش مظهر سوزاندن و نیست و نابود کردن است. درخت، آن هم درخت سرسبز، مظهر زندگی و شادابی و حیات است (به نحوی که مثلا برای اینکه انسان، مخصوصا در زندگی آپارتماننشینی مدرن دچار افسردگی نشود، اصرار هست که حتما گیاهی در پیرامون خود پرورش دهد.) شاید آیه میخواهد تاکید کند که ببینید در این دنیا چگونه از دل یکی از شادابکنندهترین واقعیات عالم، یکی از نابودکنندهترین واقعیات عالم بیرون میآید. پس در دنیا، هرچیز بسیار جذابی میتواند چه اندازه ظرفیتهای مخرب مخفی در خود داشته باشد.
ج….
۳) «جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً»
چرا در این آیه، عبارتِ «لکُم: برای شما» را آورد؟ (اگر مساله فقط بیان این است که «همان خدایی که از درخت سرسبز، آتش درمیآورد، مرده را هم زنده میکند» کلمه «لکم» قابل حذف است.)
الف. همه میدانیم که کشف آتش، و به تعبیر دقیقتر «چیره شدن بر آتش» یکی از عوامل تحول عظیم زندگی انسان بوده است. سایر حیوانات هم در عالم طبیعت با آتش مواجه میشوند (مثلا در سوختن جنگلها بر اثر حرارت و صاعقه و…) اما نمیتوانستهاند آتش را در اختیار بگیرند؛ و ظاهرا انسان تنها موجود روی زمین است که «آتش برای اوست» نه فقط علیه او؛ و شاید با این تعبیر، خداوند (علاوه بر پاسخ به اشکال منکران معاد)، دارد بیان میکند که ما آتش را «برای شما» قرار دادیم.
نکته تخصصی انسانشناسی
بسیاری از آنتروپولوژیستها شروع انسان جدید [در قبال موجودات انساننمایی مانند نئوآندرتالها و …] از مقطعی میدانند که انسان توان استفاده از آتش را آموخت.
در واقع، تنها موجودی از موجودات زمینی که آتش را در اختیار میگیرد و از آن برای مصارف مختلف خویش استفاده میکند، انسان است. این یکی از ویژگیهایی است که خداوند به طور خاص برای انسان قرار داده، و از شواهدی است که انسان صرفاً و صرفاً ادامه میمون و حیوانات قبلی نیست؛ بلکه موجودی است که خداوند قابلیتهای ویژهای برای او قرار داده است. (توضیح بیشتر در جلسه ۸۲۲، تدبرهای ۱ و۲ http://yekaye.ir/ya-seen-36-72/)
ب. شاید میخواهد اشاره به یکی از منتهای خداوند بر انسان بکند و آن اینکه خداوند به آنها فهم و توانایی استفاده از این واقعیت را داده است که برخی درختان خصلت آتش افروختن دارند و از این درختها میتوانید آگاهانه آتش برافروزید.
ج….
۴) «الَّذي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُون»
اینکه جملهی «أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُون» را اسمیه آورد – در حالی که در زبان عربی، حالت عادیِ جمله، «فعلیه» است – و بدون آوردن کلمه «أنتم» و با گفتن «توقدون منه» هم میتوانست همین معنا را برساند، نشان دهنده تاکیدی بر «انتم: شما» است.
اما چرا تاکید کرده؟
الف. شاید میخواهد بفرماید آفرینش ما به نحوی بوده که حتی شما هم بتوانید از چوبِ تر، آتش سوزان درآورید. یعنی نشان دهنده همان عظمتی است که در جلسه ۸۲۸، تدبر۳ اشاره شد که خدا را در حد خود پایین نیاوریم، بلکه خود را در افق بندگی خدا بالا ببریم (http://yekaye.ir/ya-seen-36-78/)؛ یعنی میخواهد بفرماید نه فقط ما قادر بر احیای مردگان هستیم بلکه اگر شما به روالی که ما در جهان قرار دادهایم پی ببرید شما هم میتوانید مانند حضرت ابراهیم و حضرت عیسی مرده زنده کنید همان گونه که الان شما از درخت سبز آتش میافروزید.
ب. شاید این «انتم» همان مطالبی را که درباره چرایی آوردن «لکم» در جمله «جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً» بیان شد (تدبر۳) میخواهد مورد تاکید قرار دهد.
ج….
۵) «أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُون»
به لحاظ نحوی، «مِنْه» وابسته به «تُوقِدُون» است و علیالقاعده باید بعد از آن بیاید. همین که قبلش آمده حداقل دلالت بر تاکید میکند. وجه این تاکید چیست؟
الف. شاید میخواهد توجه دهد که: دقت کنید که از همین درخت، آتش برافروختید؛ نه از چیزی ضمیمه آن. مثلا ما با کبریت آتش روشن میکنیم. کبریت اگرچه چوب دارد و اگرچه چوب کبریت است که شعله را نگه میدارد، اما برافروخته شدن آتش، مال چوب کبریت نیست، بلکه مال گوگردی است که در معرض اصطکاک قرار گرفته. اما در مورد درخت «مَرخ» و «عَفار» آتش از خود آنها بیرون میزند. اینکه آتش از خودِ چوب سرسبز بیرون بزند، کاملا این مطلب را که زندگی از دل همین استخوان پوسیده بیرون آید، توجیه میکند.
ب. چهبسا میخواهد توجه دهد به تفاوتی که به هرحال بین انسان و خدا هست: انسان، اگر چیزی (از جمله آتش) را پدید میآورد، حتما آن را «از چیزی» پدید میآورد؛ اما خداوند هم میتواند «از چیزی» چیز دیگری پدید آورد، و هم میتواند ابتدا و بدون هیچ سابقهای چیزی پدید آورد (أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ. آیه قبل)
ج….
۶) «الَّذي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُون»
حکایت
علی بن مهزیار می گوید:
من در سال ۲۲۶ هجری هنگام بازگشت از کوفه [به مدینه] به منطقه قرعا رسیدم؛ و اواخر شب بیرون آمدم که وضو بگیرم و مسواک بزنم [تا نماز شب را ادا کنم] و آن موقع کاملا تنها و به دور از اهل قافله بودم که بناگاه متوجه شعله آتشی در قسمت پایین مسواکم شدم که پرتوی همانند پرتوی خورشید و مانند آن داشت. [مسواک آن زمان از چوب برخی درختان بویژه از چوب «درخت اراک» بوده است.] از آن نترسیدم بلکه بسیار متعجب شدم و روی آن دست کشیدم اما هیچ حرارتی احساس نکردم. با خودم این آیه را خواندم که «همان کسی که برای شما از درخت سبز آتشی قرار داد که یکدفعه شما از آن آتش افروزید.» و همین طور در فکر فرو رفتم و آن آتش مدتی طولانی باقی بود. سپس به نزد اهل و عیالم برگشتم و باران ملایمی از آسمان باریدن گرفته بود و دوستانم دنبال آتش بودند و در کاروان ما من یکی از اهالی بصره هم بود؛ چون نزدیک آمدن دوستانم گفتند: ابوالحسن آمد و با خودش آتش آورد؛ و آن مرد بصری نیز همین را گفت؛ تا اینکه نزدیک شدم و آن مرد بصری و نیز دوستانم روی آن آتش دست کشیدند و آنها هم حرارتی احساس نکردند؛ بعد از یک مدت طولانی آتش خاموش شد اما اندکی بعد دوباره شعله ور شد و اندکی ماند و باز خاموش شد و دوباره شعله ور شد و برای بار سوم خاموش شد و دیگر برنگشت؛ پس همگی به چوب مسواک نگاه کردیم و نه اثری از آتش بود و نه حرارتی و نه سیاهی و نه خاکستری و نه چیزی که نشاندهنده سوختن باشد!
آن مسواک را برداشتم و در پارچهای مخفی کردم و سال بعد که به خدمت امام هادی ع رسیدم آن را با خود آورده بودم و قسمت پایین آن را از پارچه بیرون آوردم و حکایت را برای ایشان تعریف کردم.
ایشان مسواک را از دستم گرفت و به طور کامل از پارچه بیرون آورد و اندکی در آن نگریست و تامل کرد و فرمود: این نور؟!
گفتم: فدایت شوم؛ همین نور!
فرمود: به خاطر گرایش تو به اهل این خانه و به سبب اطاعت تو از من و پدرم و پدرانم – یا فرمود: به خاطر اطاعت تو از من و پدرانم – خداوند این را به تو نمایاند!
رجال الكشي، ص۵۴۹[۲]
[۱]. و قرأ الجمهور: الأخضر و قرىء: الخضراء و أهل الحجاز يؤنثون الجنس المميز واحده بالتاء و أهل نجد يذكرون ألفاظا، و استثنيت في كتب النحو.
[۲] . مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ، قَالَ:
بَيْنَا أَنَا بِالْقَرْعَاءِ فِي سَنَةِ سِتٍّ وَ عِشْرِينَ وَ مِائَتَيْنِ مُنْصَرَفِي عَنِ الْكُوفَةِ، وَ قَدْ خَرَجْتُ فِي آخِرِ اللَّيْلِ أَتَوَضَّأُ أَنَا وَ أَسْتَاكُ، وَ قَدِ انْفَرَدْتُ مِنْ رَحْلِي وَ مِنَ النَّاسِ، فَإِذَا أَنَا بِنَارٍ فِي أَسْفَلِ مِسْوَاكِي، يَلْتَهِبُ لَهَا شُعَاعٌ مِثْلُ شُعَاعِ الشَّمْسِ أَوْ غَيْرِ ذَلِكَ، فَلَمْ أَفْزَعْ مِنْهَا وَ بَقِيتُ أَتَعَجَّبُ، وَ مَسِسْتُهَا فَلَمْ أَجِدْ لَهَا حَرَارَةً، فَقُلْتُ: «الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ». فَبَقِيتُ أَتَفَكَّرُ فِي مِثْلِ هَذَا، وَ أَطَالَتِ النَّارُ الْمَكْثَ [مَکثاً] طَوِيلًا، حَتَّى رَجَعْتُ إِلَى أَهْلِي، وَ قَدْ كَانَتِ السَّمَاءُ رَشَّتْ [باران ملایم] وَ كَانَ غِلْمَانِي يَطْلُبُونَ نَاراً، وَ مَعِي رَجُلٌ بَصْرِيٌّ فِي الرَّحْلِ، فَلَمَّا أَقْبَلْتُ قَالَ الْغِلْمَانُ قَدْ جَاءَ أَبُو الْحَسَنِ وَ مَعَهُ نَارٌ، وَ قَالَ الْبَصْرِيُّ مِثْلَ ذَلِكَ، حَتَّى دَنَوْتُ، فَلَمَسَ الْبَصْرِيُّ النَّارَ فَلَمْ يَجِدْ لَهَا حَرَارَةً وَ لَا غِلْمَانِي، ثُمَّ طَفِيَتْ بَعْدَ طُولٍ، ثُمَّ الْتَهَبَتْ فَلَبِثَتْ قَلِيلًا ثُمَّ طَفِيَتْ، ثُمَّ الْتَهَبَتْ ثُمَّ طَفِيَتِ الثَّالِثَةَ فَلَمْ تَعُدْ، فَنَظَرْنَا إِلَى السِّوَاكِ: فَإِذَا لَيْسَ فِيهِ أَثَرُ نَارٍ وَ لَا حَرٌّ وَ لَا شَعْثٌ وَ لَا سَوَادٌ وَ لَا شَيْءٌ يَدُلُّ عَلَى أَنَّهُ حُرِقَ، فَأَخَذْتُ السِّوَاكَ فَخَبَأْتُهُ.
وَ عُدْتُ بِهِ إِلَى الْهَادِي (ع) قَابِلًا [= سال بعد]، وَ كَشَفْتُ لَهُ أَسْفَلَهُ وَ بَاقِيَهُ مُغَطًّى وَ حَدَّثْتُهُ بِالْحَدِيثِ، فَأَخَذَ السِّوَاكَ مِنْ يَدِي وَ كَشَفَهُ كُلَّهُ وَ تَأَمَّلَهُ وَ نَظَرَ إِلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: هَذَا نُورٌ؟!
فَقُلْتُ لَهُ: نُورٌ جُعِلْتُ فِدَاكَ!
فَقَالَ: بِمَيْلِكَ إِلَى أَهْلِ هَذَا الْبَيْتِ وَ بِطَاعَتِكَ لِي وَ لِأَبِي وَ لِآبَائِي أَوْ بِطَاعَتِكَ لِي وَ لِآبَائِي أَرَاكَهُ اللَّهُ.
بازدیدها: ۱۸۹
بهترین وبسایتی که تاحالا
دیدم.ازتون متشکرم
امروز کلی سرچ کردم، مطلبی به خوبی مطلب شما
پیدا نکردم.به نظرم اگه مطالب همهی وبسایتها مثل
مطلب شما بود خیلی بهتر میشد.