۱۵ جمادی الثانی ۱۴۴۰
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
وَ الْفَجْرِ؛ وَ لَيالٍ عَشْرٍ؛ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ؛ وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ؛ هَلْ في ذلِكَ قَسَمٌ لِذي حِجْرٍ؛ أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ؛ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ؛ الَّتي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ؛ وَ ثَمُودَ الَّذينَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ؛ وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتادِ؛ الَّذينَ طَغَوْا فِي الْبِلادِ؛ فَأَكْثَرُوا فيهَا الْفَسادَ؛ فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ؛ إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ؛ فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ؛ وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ؛ كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيمَ؛ وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْكينِ؛ وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلاً لَمًّا؛ وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا؛ كَلاَّ إِذا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا؛ وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا؛ وَ جيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّكْرى؛ يَقُولُ يا لَيْتَني قَدَّمْتُ لِحَياتي؛ فَيَوْمَئِذٍ لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ؛ وَ لا يُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ؛ يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ؛ ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً؛ فَادْخُلي في عِبادي؛ وَ ادْخُلي جَنَّتي.
ترجمه
به نام الله دارای رحمت گسترده و همیشگی؛ قسم به فجر؛ و [سوگند] به شبهای دهگانه؛ و [سوگند به] جفت و [سوگند به] تک؛ و شب هنگامی که سپری میشود؛ آیا در آن [امور] سوگندی برای خردمند هست؟!
آیا ندیدهای که پروردگارت با عاد چگونه عمل کرد؟ [با آن] ارگِ با ستونهای بلند؛ که نظیرش در سرزمینها آفریده نشد؛ و ثمود، که صخره را در آن وادی میبریدند؛ و فرعون صاحب میخها [یا دارنده خیمه و خرگاهها]؛ همانان که در سرزمینها طغیان کردند؛ پس/ و در آن فساد را تکثیر کردند؛ پس بر آنان پروردگارت تازیانه عذاب را فرو ریخت. بیتردید پروردگارت واقعاً به کمینگاه است.
و اما انسان، هنگامی که پروردگارش او را بیازماید: به اینکه او را اکرام نماید و از نعمت برخوردارش کند، گوید پروردگارم مرا اکرام کرد؛ و اما هنگامی که او را بیازماید: به اینکه بر او روزی اش را تنگ گیرد، گوید پروردگارم مرا خوار کرد؛ ولی نه، بلکه یتیم را اکرام نمیکنید؛ و همدیگر را برای خوراک مسکین برنمیانگیزید؛ و ارث و میراث را می خورید، خوردنی یکجا و بیملاحظه؛ و مال را دوست دارید، دوستداشتنی فراوان؛
نه چنین است، هنگامی که زمین کوبیده و هموار شود، کوبیدنی شدید؛ و آمد پروردگارت، و فرشتگان صف به صف؛ و آن روز جهنم آورده شود، آن روز است که انسان متذکر شود، ولی برای او دیگر چه جای تذکر است؟ گوید: ای کاش برای زندگی خویش [چیزی] از پیش فرستاده بودم؛ پس در آن روز کسی به عذاب او عذاب نکند [نشود]؛ و كسی همچون بند او بند ننهد [یا: به بند کشیده نشود]. ای نفسِ به آرامش رسیده! به پروردگارت بازگرد، راضی و مورد رضایت؛ پس در [میان] بندگانم درآی؛ و در بهشتم داخل شو!
تدبر
کلیت این سوره را میتوان در این فرازها دید:
سوگندهای ابتدایی،
اشاره به عاقبت برخی از سرکشان،
تحلیل انسانهایی که دنیا را محل ابتلا نمیبینند و دغدغه نیازمندان را ندارند؛
وقوع قیامت و آمدن جهنم که عاقبت بدی را برای دو گروه قبل تثبیت میکند،
و اشاره به انسان مطلوب و وضع خوب او در آخرت:
۱) سوره فجر بعد از بسم الله، با چند سوگند آغاز شد: سوگند به فجر؛ به شبهای دهگانه؛ به جفت و تک؛ به شب هنگامی که سپری میشود؛ و سوال شد که آیا در آن [امور] سوگندی برای خردمند هست؟!
غیر از سوگند به جفت و تک، همه این سوگندها سوگندی به زمان بود؛ زمانهایی که با شب ارتباط دارند: فجر پایان شب است؛ شبهای دهگانه، و شب هنگامی که سپری میشود.
علاوه بر این در همه سوگندها، به نحوی وجه معنویت پررنگ بود: سپیدهدم و بین الطلوعین، وقت عبادت و بیداری مومنان است؛ ده شب، شبهای دهه اول ذی الحجه یا آخر ماه رمضان است که مهمترین دهه عبودیت است؛ شفع و وتر در اغلب اقوال ناظر به بود به عبادت (نماز شفع و وتر، روزهای جفت و فرد از دهه ذی حجه، و …)؛ و پایان شب هم که مهمترین وقت شبزندهداری و مناجات و خلوت با خداست، که بیداریاش موضوعیت دارد.
۲) در ادامه خداوند از آنچه بر سر برخی از اقوام سرکش و نیرومند آورد سخن گفت: قوم عاد، با ارگِ با ستونهای بلند و بینظیر؛ قوم ثمود، که با تراشیدن سنگها از دل کوه خانه میساختند؛ و فرعون صاحب میخها [یا دارنده خیمه و خرگاهها]؛
آنچه وجه جمع اینان بود این بود که:
اولا همگیشان اهل طغیان و پر کردن زمین از فساد بودند و خداوند تذکر داد که آنان را با تازیانه عذاب راند، و این گونه نیست که دنیاپرستان که به دنیای خود رسیدند، واقعا سودی برده باشند.
ثانیا عدهای خیال میکنند که اگر حقیقت و عدالتی در عالم باشد باید وقتی کار بدی مرتکب می شوند همان جا آناً مجازات الهی برسد، ولی نمیدانند که اگر این طور بود امتحان و تکلیف از میان برداشته شده بود. مثل معروف عامیانهای میگوید «اگر هر کس دروغ میگفت در همان آنی که دروغ می گفت یک تومان از جیبش کم میشد هیچ کس دروغ نمی گفت»؛ بله، هیچ کس دروغ نمیگفت اما اجباراً، نه اینکه کسی که دروغ نمیگفت، می شد یک انسان راستگو. خدای متعال به انسانها این مقدار آزادی را داده چون كمال انسان جز در پرتو اختیار و آزادی امکان پذیر نیست، اما این به معنی این نیست که خدا و حقیقت و عدالت در کمین بندگان نباشد. (آشنایی با قرآن، (مطهری) ج۱۳، ص۷۵)
۳) چه ارتباطی بین دو فراز فوق (سوگندها و بیان وضع این اقوام سرکش) وجود دارد؟
الف. همه آن سوگندها به نحوی با معنویت همراه است؛ و بعد از این قسمهای خیلی لطیف و روحانی، میرود سراغ مردمی که بر ضد این حالتها هستند، مردم پول پرست، جاہ پرست، و … (آشنایی با قرآن، ج۱۳، ص۷۳) تا هشدار دهد ببینید عاقبت کسانی که این اوقات شریف را جدی نگرفتند، چه شد؟!
ب. شاید بتوان گفت فجر، شب، و سپری شدنش حکایت همین اقوام است؛ آنان که با گناهان و ظلمهای خود جهان را مانند شب سیاه و ظلمانی کردند؛ اما همگی سپری شدند و چیزی از آنان نماند و فجر بردمید.
ج. …
۴) در فراز سوم سوره، از گونهای ناصواب از فهم انسان از وضعیت خود در جهان سخن گفت: اینکه با رسیدن نعمت و خوشی سرمست و مغرور میشود و با رسیدن سختیها و تنگناها ناامید و مغموم؛ و بلافاصله تذکر داد که این تحلیل چه اندازه خطاست: اگر اکرام ویا خوار کردن از جانب خدا، به این نیست که امکانات و نعمت بیشتری به کسی داده یا نداده؛ بلکه به این است که او خودش اهل نیکوکاری و دستگیری از دیگران هست یا نه؟ اگر اکرام یتیم و دغدغه غذای مسکین جزء برنامههایتان نیست ولی در مواجهه با ارث و میراث و جمع مال سر از پا نمیشناسید، بدانید که خدا شما را خوار کرده است.
نکته جالب در این فراز تفاوت لحن بیان است:
با اینکه هیچ کدام از فقر و غنا را – قطع نظر از طرز رفتار انسان و از نظر نهایی – نمی شود گفت نعمت مطلق یا نقمت مطلق است، ولی در عین حال قرآن در تعبیر خود، میان این دو فرق گذاشته، (برای نعمت دادن، خود خداوند هم تعبیر اکرام کردن آورد، اما برای سخت گرفتن نیاورد) چون در غنا، دادنِ چیزی است و خدا نعمتی را در اختیار انسان قرار داده، و در فقر، ندادن چیزی است؛ یعنی خدا یکی را با دادن نعمت آزمایش می کند و دیگری را با ندادن نعمت. و البته كار آن کسی که خدا با نعمت دادن او را مورد آزمایش قرار داده مشکل تر است از کار کسی که خدا با باز گرفتن نعمت او را مورد آزمایش قرار داده است. (آشنایی با قرآن، ج۱۳، ص۷۳) و شاید به همین مناسبت است که هم در آیات قبل و هم در آیات بعد، محور سخن را کسانی قرار داد که غرق نعمتاند و بیچاره میشوند.
۵) در فراز چهارم، گویی میخواهد توضیح دهد که چرا آن جهانبینی دنیامدارانه نادرست است: چون وقتی این نظام ظاهری تغییر کند و همه در پیشگاه خداوند حاضر شود حقیقت بر همه آشکار میشود؛ اما دیگر چه سود؟ او آنجا آرزو میکند که کاش چیزی از پیش فرستاده بودم؛ اما صرفا با عذاب و در بند کردنی بسیار شدید و غیرقابل تصور مواجه میشود که نجاتی از آن در کار نخواهد بود.
۶) در آن سو و در قبال چنین انسانی، نفس مطمئنه است؛ همان که به آرامش حقیقی رسیده! اگر در آن عرصه به هم ریختن نظام زمین و آسمان آن انسان غافل در اضطراب شدید است؛ اما به این انسان در آرامش خطاب میشود به جانب پروردگارت بازگرد، که هم تو از او راضی هستی و هم مورد رضایتی؛ و از او دعوت میشود که از این پس، دیگر نیاز نیست که همنشینی با بدان را تحمل کنی! اینک بیا در میان بندگان خاص خدا جای گیر؛ و در بهشت خاصی که خداوند به طور ویژه مقدر فرموده داخل شو!
۷) این سوره میفرماید: هم شب را ببینید و هم سپری شدنش را ! اگر عدهای مدار زندگی خود را در شب قرار دادهاند بدانند قویتر از آنانی هم بودند که چنین بودند اما ببینید خدا با آنان چه کرد؟ این را بفهمید که نعمت و نقمت دنیوی دادن خدا، کار مهمی نیست که خدا با انسانها میکند. مهم عمل خود آنهاست که چه اندازه به دنیا میچسبند، که اگر چسبیدند، خدا چنان این نظام را زیر و رو میکند که برایشان اصلا قابل تحمل نخواهد بود؛ و اگر نه به دنیا، بلکه به خدا آرامش جستند، به مرجع حقیقی خود برمیگردند در کمال رضایت و مورد رضایت واقع شدن؛ این چنین است که بندگان خاص از بقیه جدا میشوند: در کنار هم خواهند بود و در بهشت خاصی که خداوند برایشان مقدر فرموده است.
۸) این سوره انسان را به فهم صحیح زندگی دعوت میکند. ما مادام که در دنیا هستیم در شب زندگی میکنیم. اما مومن اگر در شب زندگی میکند، اما سپری شدن شب را باور دارد و به فجر دل میبندد؛ و البته انتظار ندارد که این فجر با نعمتهای دنیوی حاصل شود. میفهمد که نعمت و نقمت دنیوی از باب امتحان و ابتلاست؛ نه از باب اینکه خداوند کسی را که مورد انعام قرار داده محترمتر و بهتر میداند از کسی که وی را در تنگنا قرار داده است.
اتفاقا این تنگناها بسیاری از اوقات به نفع ماست، زیرا امید ما را از غیرخدا قطع میکند وبیشتر به خدا پناه میبریم و اگر کسی به خدا پناه برد به آرامش حقیقی خواهد رسید: رضایتی همه جانبه از همه چیز، و از فرط خوبی مورد رضایت حق واقع شدن؛ قرار گرفتن در میان بندگان خاص خدا و رفتن به بهشت خاص الهی.
۹) محور و غرض این سوره چیست؟
برخی محور این سوره را مذمت تعلق خاطر به دنیا، که در پی آن طعیان و کفران نعمت است، دانستهاند؛ که خداوند دنیامداران را به عذاب در دنیا و آخرت تهدید فرمود؛ و نشان داد که انسان به خاطر کوتهبینیاش گمان میکند که نعمتهای دنیوی که خدا به او داده اکرام اوست و فقر و نداریِ افراد، دلیل بر خواریِ آنان؛ پس وقتی از نعمتها بهرهمند میشود سر به طغیان و فساد برمیدارد؛ در حالی که چنین نیست؛ و وقتی قیامت و برپا شود معلوم میشود چه کسی در این دنیا سود برده و به آرامش حقیقی رسیده و چه کسی در عذاب گرفتار خواهد بود. (الميزان، ج۲۰، ص۲۷۸)
برخی هم گفتهاند روح این سوره با توجه به آیات ۱۵-۱۶ مبارزه با فکر افرادی است که اکرام و إنعام مادی و دنیایی را دلیل کرامت شخصیت خودشان و سعادت واقعی می شمارند و به آن آرام میگیرند و قهرا مغرور می شوند که به دنبال آن هزاران فساد پیدا می شود، و بر عکس فقر را اهانت به شخصیت واقعی خودشان می شمارند. در حالی که فقر و غنا هر دو وسیله هستند برای سعادت یا شقاوت و بدبختی؛ [یعنی بستگی دارد به اینکه] انسان چه عکس العملی در مقابل این اکرامها و انعامها و غناها يا فقرها و احتياجها نشان بدهد. به تعبیر دیگر: همه اینها برای انسان مایه امتحان و ابتلاست. (آشنایی با قرآن (مطهری) ج۱۳، ص۶۳)
شما محور و غرض این سوره را چه میدانید؟
بازدیدها: ۱۲