۱۶ رجب ۱۴۴۱
ترجمه
و اهل شومی و بیبرکتی؛ اهل شومی و بیبرکتی چیست؟
یا:
و اهل شومی و بیبرکتی؛ چه اهل شومی و بیبرکتیای؟!
اختلاف قرائت
الْمَشْئَمَةِ / الْمَشْئَمَّةِ / المَشَمَهْ[۱]
نکات ادبی
درباره ماده «صحب» و کلمه «أصحاب» و نیز ساختار نحوی این آیه، به توضیحات ارائه شده در آیه قبل مراجعه کنید.
الْمَشْئَمَةِ
کلمه «مشئمة» از ماده «شؤم» گرفته شده است[۲]. برخی اصل کاربرد این ماده را در معنای «دست چپ» دانستهاند و به منطقه سوریه، «شأم» گفته شده، از این جهت که در سمت چپ قبله قرار دارد[۳]؛ و «مشئمة» نقطه مقابل «میمنة» است (معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۲۳۹) اما برخی گفتهاند اصل معنای «شُؤْم» [که در فارسی «شوم» گفته میشود] نقطه مقابل «يُمْن» و «میمنت» است (كتاب الماء، ج۲، ص۶۹۷) و اگر «یمن» به معنای برکت و قوت است، شوم به معنای خواریای است که با ضعف توام باشد؛ و «دست چپ» را هم از این جهت «مشئمة» گویند چون در مقابل دست راست، غالبا ضعیفتر و ناتوانتر است؛ و خود دست در این زمینه مدخلیتی ندارد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۶، ص۸)
در این میان، برخی بر این باورند که معنای محوری لفظ «شؤم» دلالت دارد بر جرمی که ظاهری را که بر آن تمرکز کرده میپوشاند، چنانکه در کلماتی مانند «خال» (الشأمة) و رنگ سیاهی (الشؤم من الإبل: السود) به کار میرود، و شومی را هم از این جهت چنین نامیدهاند انسانها از ترس وقوع در امور ناخوشایند، غم و اندوه وجودشان را فرامیگیرد. (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۱۶۷[۴])؛
برخی در این زمینه توضیح دادهاند که صرف دست چپ بودن موجب کاربرد تعبیر «مشئمه» و «شوم» نمیباشد. بله، درست است که «یمین» را به خاطر اهمیتی که دست راست در زندگی اغلب انسانها دارد، برای فال نیک زدن به کار میبردند؛ اما نقطه مقابل «یمین»، «یسار» است، نه «مشئمه»؛ لذا در مقابل «اليمنى»، «اليسرى» به کار میبرند، و در مقابل «أيمن»، «أيسر»؛ و در مقابل «ميمنه»، «ميسره» است (برگرفته از ماده «یسر» که دلالت بر آسانی دارد، شاید از این باب که دست چپ کارهای آسانتر را انجام میدهد)؛ و نه کلمه «شمال» و نه کلمه «مشئمة» بدین گونه در مقابل مشتقات «یمین» به کار نرفتهاند (غیر از «مشئمه» که گاه به جای «میسرة» به کار میرود). ظاهرا مطلب از این قرار بوده که در قبال دو لفظ «یمین» و «یسار»، دو لفظ دیگر (شمال و جنوب) در کار آمده، بدین بیان که با نگاه با ستارگان در آسمان و مسیر آنها، دو جهت را شناسایی کردند و دو «جنب» برای آسمان قرار دادند؛ یکی که از نظر آنها اقوی بود را «جنوب» نامیدند، که این کلمه را از کلمه «جنب» (پهلوی انسان) برگرفتند؛ و نقطه مقابلش که شمولی بر عالم داشت «شمال» نامیدند؛ و از آن سو، چون نمی خواستند لفظ «شوم» را بر عضوی از اعضای بدن بگذارند؛ پس «شومی» را که نقطه مقابل «یُمن» بود، برای همین سمتِ «شمال» قرار دادند و این گونه نسبتی بین «شمال» با «شومی» و «مشئمه» برقرار شد. لذا خداوند انسانهای جهنمی را با الفاظ «مشئمه» و «شمال» یاد کرد، اما با الفاظ «اصحاب الأیسر» «یسار» یا «میسرة» (که صرفا به دست چپ دلالت دارد) تعبیر نکرد؛ و از آن سو، مثلا درباره لشکر، هیچگاه نقطه مقابل «یمین»» لشکر را «شمال» یا «مشئمه» نمیگویند، بلکه از لفظ «میسره» و «یسار» استفاده میکنند. (مفاتيح الغيب، ج۲۹، ص۳۸۹[۵])
درباره این تحلیل صرفا اشاره میکنیم که علیرغم این توضیحات، جای انکار ندارد که هم کلمه «شمال» برای دست چپ (میسرة) به کار میرود (برخی وجه تسمیهاش را این دانستهاند که وقتی این دست به کمک دست راست میآید امکان شمول و احاطه کردن هر چیزی با دستان را میسر میسازد؛ المعجم الإشتقاقي المؤصل، ص۱۱۷۲) و هم کلمه «مشئمه» (مثلا: المحيط في اللغة (صاحب بن عباد، م۳۸۵)، ج۷، ص۳۹۸)؛ از وی دیگر اینکه «شمال» برای معنای «شومی» به کار میرود؛ اما «یسار» برای این معنا به کار نمیرود، سخنی کاملا درست است؛ و کاربردهای قرآنی این کلمات هم موید این معناست؛ و از این رو، به نظر میرسد بعید است که محور اصلی ماده «شمال» و «مشئمه»، «دست چپ» باشد؛ بلکه به نظر میرسد نظرات کسانی که معنای این ماده را ابتدا در امر دیگری جستجو کردهاند و توضیح دادهاند به چه مناسبتی در معنای «سمت چپ» به کار رفته، موجهتر باشد؛ یعنی به خاطر اولا تناسب «شمال» با «شومی» (که در بسیاری از کتب لغت، به کاربرد کلمه «شمال» در معنای «شومی» اشاره شده) و ثانیا تقابل «شؤم» با «یُمن»، و ثالثا تناسب کلمه «یمن» با «یمین» (که برای سمت راست به کار میرود)، کلمه «مشئمه» بر سمت چپ (میسرة) هم اطلاق شده باشد؛ اما معنای اصلیاش همان شوم بودن است.
اما در خصوص کاربرد قرآنی این لفظ، همواره هر دو معنا برای «أصْحابُ الْمَشْئَمَة» مطرح بوده است. کسانی که از سمت چپ نامه عملشان را دریافت میکنند و برخی کسانی که برای خودشان هم شومی و بدبختی به ارمغان میآورند. (مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۵۱) و بعید نیست که هر دو معنا در این تعبیر لحاظ شده باشد، چرا که آنان که نامه عملشان را به دست چپشان میدهند همانانیاند که اهل بدبختی همیشگی، و همنشینان شومی و بیبرکتی خواهند بود.
یادآوری میشود که، وزن «مفعل» از وزنهایی است که به عنوان ظرف و اسم مکان به کار برده میشود و «ة» آن دلالت بر مبالغه میکند؛ لذا «مشئمة» محلی است که سراسر شومی و بیبرکتی است.
ماده «شؤم» تنها در همین کلمه «مشئمة» و ۳ بار در قرآن کریم به کار رفته است. (دو موردش در همین آیه، و مورد دیگر، در آیه «وَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ» (بلد/۱۹)
حدیث
۱) در جلسه ۹۷۵، حدیث۲ مطالبی گذشت درباره اینکه کسی که حدیثی شنیده بود که انسانی که گناهی انجام میدهد در آن حال دیگر مومن نیست؛ و برایش سوال شده بود که آیا واقعا با یک گناه انسان از ایمان خارج میشود؟ امیرالمومنین ع ضمن تصدیق اصل حدیث، فرمودند فهم درست این حدیث در گروی فهم این سه دستهای است که خداوند در این آیات معرفی کرده است. در جلسه قبل، در ادامه آن حدیث، مطلب دربارع اصحاب المیمنه توضیح داده شد؛ و امام ع در ادامه آن سراغ اصحاب المشئمه میروند و میفرمایند:
و اما اصحاب المشئمه»؛ پس آنان همان یهود و نصاری هستند که خداوند عز و جل فرمود: «کسانی که به آنان کتاب [آُمانی] دادیم وی را میشناسند همان گونه که فرزندانشان را میشناسند» (بقره/۱۴۶)؛ یعنی حضرت محمد ص و ولایت را بر اساس تورات و انجیل میشناسند همان گونه که فرزندانشان رل که در خانههایشان هستند میشناسند «و همانا گروهى از آنان حق را در حالى كه مىدانند شديدا پنهان مىكنند. همانا حق از جانب پروردگارت است» (بقره/۱۴۶-۱۴۷) که تو رسول و فرستاده خداوند به سوی آنان هستی « پس هرگز از ترديدكنندگان مباش» بقره/۱۴۷).
پس چون آنچه میدانستند را انکار کردند خداوند به چنین مذمتی آنان را مبتلا فرمود و از آنان روح الایمان را سلب کرد؛ و در بدنهایشان همان سه [مرتبه] روح باقی ماند:روح القوّة و روح الشهوة و روح البدن؛ سپس آنان را به چارپایان منسوب کرد و فرمود: «آنان نیستند مگر همانند چارپایان» زیرا حیوان است که روح القوه را حمل میکند و با روح شهوت میچَرَد و با روح بدن راه میرود.
سوال کننده گفت: یا امیرالمومنین! دلم را [با کلامت] زنده کردی.
الكافي، ج۲، ص۲۸۳-۲۸۴؛ بصائر الدرجات، ج۱، ص۴۵۰؛ تحف العقول، ص۱۹۰-۱۹۱
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ الْغَنَوِيِّ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عن أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ص قال:
… فَأَمَّا «أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ» فَهُمُ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ» يَعْرِفُونَ مُحَمَّداً وَ الْوَلَايَةَ فِي التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ فِي مَنَازِلِهِمْ «وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ» أَنَّكَ الرَّسُولُ [مِنَ اللَّهِ] إِلَيْهِمْ «فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ» فَلَمَّا جَحَدُوا مَا عَرَفُوا ابْتَلَاهُمُ اللَّهُ بِذَلِكَ [الذَّمِّ] فَسَلَبَهُمْ [فَيَسْلُبُهُمْ] رُوحَ الْإِيمَانِ وَ أَسْكَنَ أَبْدَانَهُمْ ثَلَاثَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ وَ رُوحَ الْبَدَنِ. ثُمَّ أَضَافَهُمْ إِلَى الْأَنْعَامِ؛ فَقَالَ «إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ» لِأَنَّ الدَّابَّةَ إِنَّمَا تَحْمِلُ بِرُوحِ الْقُوَّةِ وَ تَعْتَلِفُ بِرُوحِ الشَّهْوَةِ وَ تَسِيرُ بِرُوحِ الْبَدَنِ.
فَقَالَ لَهُ السَّائِلُ أَحْيَيْتَ قَلْبِي بِإِذْنِ اللَّهِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ.
***
درباره «أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ» و مساله شوم بودن عدهای قبلا در جلسه ۳۴۸ http://yekaye.ir/al-balad-90-19/ احادیث و نکاتی مطرح شد که دیگر تکرار نمیشود.
تدبر
۱) «وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ»
شومی و نحوست در عدهای از انسانها یک واقعیت مورد قبول قرآن است؛
اما معیار اینکه کسی اهل شومی و بیبرکتی چیست؟
قرآن کریم این سوال را مطرح میکند تا در آیات بعد نظام تحلیلی ما را به چالش بکشد.
بله، شومیای در کار است؛ اما ریشه شومی نه امور ماورایی و خارج از اختیار انسان، بلکه تصمیمات و عملکرد خود انسانهاست؛ آن هم در عمیقترین لایه وجودیشان که در قیامت آشکار می گردد. (توضیح بیشتر در جلسه قبل، تدبر۴)
۲) «وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ»
اینکه هم از بهشتیان و هم از جهنمیان با تعبیر «أَصْحابِ» میمنت و مشئمه (اصحاب یمن و شومی) یاد کرد؛ و نه خوشیُمنان و شومبختان؛ شاید میخواهد اشاره کند به اینکه این خوشیُمنی و شومبختی همواره و همیشه ملازم و همراه ایشان است. (اصحابِ یک کس یا یک چیز، به کسانی میگویند همواره ملازم و همراه آن کس یا آن چیزند) (اقتباس از تفسير نور، ج۹، ص۴۲۱[۶])
۳) «وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ …»
در این سوره، در دستهبندی اولش گروه جهنمیان را با تعبیر «اصحاب المشئمة» یاد کرد؛ و این تعبیری است که در قرآن کریم، فقط یکبار آمده است: «وَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ؛ عَلَيْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَة: کسانی که به آیات ما کفر ورزیدند آنان اصحاب شومیاند؛ بر آنهاست آتشی فراگیر [سرپوشیده و سربسته]» (بلد/۱۹-۲۰) (که بحث این دو آیه قبلا در جلسات ۳۴۸-۳۴۹ گذشت).
در ادامه این سوره نیز به جای «اصحاب المشئمه»، یکبار «اصحاب الشمال» (آیه۴۱) آمده، و سپس با عبارت «گمراهان تکذیبکننده» یا «تکذیبکنندگان گمراه» از آنان یاد شده است («الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ» در آیه۵۱، «الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّين» در آیه۹۲).
تعبیر اصحاب الشمال در هیچ سوره دیگری نیامده؛ هرچند تعبیر «مَنْ أُوتِىَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ» نیز فقط در یکجای دیگر (حاقه/۲۵) آمده است؛ و در مقابلِ آیات دیگری که از «اصحاب الیمین» سخن گفته (اسراء/۷۱ و انشقاق/۱۰)، تعبیر «وَ مَنْ كانَ في هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبيلاً» (اسراء/۷۲) و «مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِه» (انشقاق/۱۰) آمده است.
پس اصحاب المشئمه، و انسانهای شومبخت، از نظر قرآن کریم، همان اصحاب شِمالاند؛ یعنی:
کسانی که کتاب را با دست چپ خود، بلکه از پشت سر میگیرند،
در دنیا و آخرت کور و گمراهاند؛
و در یک کلام:گمراهانی هستند که گمراهیشان ریشه در تکذیب حقیقتی داشت که به آنان عرضه شده بود.
نکته جالبتر اینکه در این سوره در مقام توضیح تفصیلی اینها رسید در توصیف سابقه دنیایی شان، با سه وصف آنان یاد کرد: در دنیا مترفانه (رفاهزده) ریستهاند؛ و در عین حال بر آن گناه عظیم اصرار داشته، و برانگیخته شدن خویش را –با توجه به اینکه بدن میپوسد؛ و تاکنون نیدهاند که کسی برانگیخته شود- بسیار بعید میشمردهاند «إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفينَ؛ وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظيمِ؛ وَ كانُوا يَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ؛ أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ» (واقعه/۴۵-۴۸)
ثمره انسانشناسی
معیار اصلی شومبختی، گمراهی از مسیر آخرت است؛ که غالبا در انکار آخرت تجلی میکند.
و جالب اینکه: میشود کسی در اوج رفاه باشد، و در عین حال مصداق بارز شومی و شومبختی هم باشد.
تبصره
اولا صرف اینکه کسی در رفاه زندگی کند «مترف» نمیشود؛ معنای مترف ان شاء الله در آیه مربوطه بحث خواهد شد.
و ثانیا طبق این آیات، «مترف» بودن به علاوه اصرار بر گناه عظیم و انکار آخرت است که وی را مظهر شومی کرده است؛ یعنی «مترف»بودنی شخص را شومبخت میکند که ریشه در تکذیب آخرت داشته باشد.
[۱] . قراءة الجماعة بالهمز فيهما «المشأمة».
وذكر ابن مجاهد عن الدباغ عن أبي الربيع قراءة عن حفص عن عاصم «المشْأمَّة» مشددة. قال ابن مجاهد «وليس له وجه».
و قراءة حمزة في الوقف بنقل حركة الهمزة إلى الشين ثم حذف الهمزة «المَشَمَهْ … المَشَمَهْ»
وقرأ الكسائي بإمالة الهاء وماقبلها في الوقف فيهما، وهي قراءة حمزة بخلاف عنه
وذكر أبن مجاهد أنها قراءة حفص عن عاصم في رواية أبي الربیع اذا وقف. (معجم القراءات ج۹، ص۲۹۱-۲۹۲)
[۲] . قبلا درباره این ماده در جلسه ۳۴۸ http://yekaye.ir/al-balad-90-19/ بحثی مطرح شد؛ اما اکنون این بحث تکمیل میشود.
[۳] . البته در روایتی حضرت آنان را از همان معنای «شوم» معرفی میکند:
حَدَّثَنِي الْحُسَيْنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ السُّكَيْنِيُّ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْبَجَلِيِّ [النحلي] عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ هَارُونَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ لَمَّا بَلَغَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع أَمْرُ مُعَاوِيَةَ وَ أَنَّهُ فِي مِائَةِ أَلْفٍ. قَالَ مِنْ أَيِّ الْقَوْمِ قَالُوا مِنْ أَهْلِ الشَّامِ، قَالَ ع لَا تَقُولُوا مِنْ أَهْلِ الشَّامِ وَ لَكِنْ قُولُوا مِنْ أَهْلِ الشُّومِ؛ هُمْ مِنْ أَبْنَاءِ مُضَرَ لُعِنُوا عَلَى لِسَانِ دَاوُدَ فَجَعَلَ اللَّهُ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنَازِيرَ … (تفسير القمي، ج۲، ص۲۶۸)
[۴] . کثافة تعتری الظاهر مترکزة [مرتکزة؟] علیه کالخال و السواد … و اما الشؤم ضد الیمن فهو من معنوی ذلک، لأنه به تستشعر النفس وقوع مکروه فیغشاها غمّ و کربٌ (کثافة) لذلک «وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ». و الامر فی الآخرة یتجاوز الکرب النفسی بما لا حدود له.
[۵] . المسألة السابعة: ما الحكمة في اختيار لفظ الْمَشْئَمَةِ في مقابلة الْمَيْمَنَةِ، مع أنه قال في بيان أحوالهم: وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ؟ نقول: اليمين وضع للجانب المعروف أولا ثم تفاءلوا به و استعملوا منه ألفاظا في مواضع و قالوا: هذا ميمون و قالوا: أيمن به و وضعوا للجانب المقابل/ له اليسار من الشيء اليسير إشارة إلى ضعفه، فصار في مقابلة اليمين كيفما يدور فيقال: في مقابلة اليمنى اليسرى، و في مقابلة الأيمن الأيسر، و في مقابلة الميمنة الميسرة، و لا تستعمل الشمال كما تستعمل اليمين، فلا يقال: الأشمل و لا المشملة، و تستعمل المشأمة كما تستعمل الميمنة، فلا يقال: في مقابلة اليمين لفظ من باب الشؤم، و أما الشآم فليس في مقابلة اليمين بل في مقابلة يمان، إذا علم هذا فنقول: بعد ما قالوا باليمين لم يتركوه و اقتصروا على استعمال لفظ اليمين في الجانب المعروف من الآدمي، و لفظ الشمال في مقابلته و حدث لهم لفظان آخران فيه أحدهما: الشمال و ذلك لأنهم نظروا إلى الكواكب من السماء و جعلوا ممرها وجه الإنسان و جعلوا السماء جانبين و جعلوا أحدهما أقوى كما رأوا في الإنسان، فسموا الأقوى بالجنوب لقوة الجانب كما يقال: غضوب و رؤوف، ثم رأوا في مقابلة الجنوب جانبا آخر شمل ذلك الجانب عمارة العالم فسموه شمالا و اللفظ الآخر: المشأمة و الأشأم في مقابلة الميمنة و الأيمن، و ذلك لأنهم لما أخذوا من اليمين اليمن و غيره للتفاؤل وضعوا الشؤم في مقابلته لا في أعضائهم و جوانبهم تكرها لجعل جانب من جوانب نفسه شؤما، و لما وضعوا ذلك و استمر الأمر عليه نقلوا اليمين من الجانب إلى غيره، فاللَّه تعالى ذكر الكفار بلفظين مختلفين فقال: وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ وَ أَصْحابُ الشِّمالِ [الواقعة: ۴۱] و ترك لفظ الميسرة و اليسار الدال على هون الأمر، فقال هاهنا: وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ بأفظع الاسمين، و لهذا قالوا في العساكر: الميمنة و الميسرة اجتنابا من لفظ الشؤم.
[۶] . مطلب وی چنین است:
نيكبختى يا بدبختى، سعادت يا شقاوت، در قيامت دائمى است. كلمه «اصحاب» جمع «صاحب» به معناى مصاحب و ملازم و جدا نشدنى است.
بازدیدها: ۵۹۰
مطالب قابل تامل و مفیدی برای بنده بود. برای شما آرزوی سلامتی دارم. سپاس
بسیار زیبا نتیجه گرفتیم که سعادت و شقاوت در قیامت دائمی است و همانطور گفتیم که استمرار جدانشدنی در گذشته و حال و آینده دارد. مرگ لحظه ها زیباست وقتی که نفس چنده آن است که در این لحظه در اینجا در راه نیک باشد.