۱۰۵۱) وَ أَنْتُمْ حینَئِذٍ تَنْظُرُونَ

۱۲-۱۵ ربیع‌الثانی ۱۴۴۲

ترجمه

و شما آن هنگام می‌نگرید؛

اختلاف قراءت

حینَئِذٍ / حینِئِذٍ / حينْ إذ[۱]

نکات ادبی

تَنْظُرُونَ

قبلا بیان شد که ماده «نظر» در اصل دلالت دارد بر تأمل کردن و نگریستن در چیزی و سپس به نحو استعاری در معانی دیگر نیز توسعه داده شده است، از جمله در معنای مهلت دادن.

برخی توضیح داده‌اند که «نظر» به معنای برگرداندن (تقلیب) بصر (= چشم) ویا بصیرت به منظور ادراک و دیدن چیزی است و لذا گاه به معنای تامل کردن به کار می‌رود. تفاوت «نظر» با تأمل در این است که تأمل، نظری است که امید می‌رود به معرفت آن چیزی که در آن نظر شده، برسد و غالبا نیازمند زمان است.

این کلمه در نزد عامه عموما در مورد بصر (دیدن با چشم)، و در نزد خواص غالبا در مورد «بصیرت» به کار می‌رود؛ در واقع، نظر ادراکی است که با اقبالی از جانب دیده ویا با فکر حاصل می‌شود: نظر با چشم، اقبال با دیدگان و گرداندن حدقه چشم به سوی شیء مورد نظر است؛ و نظر با فکر، اقبال ذهن به جانب امری است که مورد تامل قرار گرفته و نظر کردن سلطان در کار رعیت، اقبال به جانب ایشان با حُسن سیاست است. «نظیر» هم ‌به معنای «مثل و مانند» است گویی دو چیز که نظیر همدیگرند در کار هم نظر می‌کنند ویا در کارشان یکسان نظر شده است.

جلسه ۷۴۳ http://yekaye.ir/al-fater-35-43/

حینَ

اغلب مشتقات ماده «حین» به نحوی بر یک معنای ناظر به زمان دلالت دارد؛ در عین حال کلمه «حَیْن» را به معنای «هلاکت» هم به کار رفته و گفته‌اند هر چیزی که با روال اصلی شیء همراه نباشد فعل «حین یحین حَیناً» در موردش به کار می‌رود (كتاب العين، ج‏۳، ص۳۰۴[۲]) و همین موجب شده در خصوص اینکه اصل ماده «حین» بر چه چیزی دلالت دارد، تحلیل‌های متفاوتی رقم بخورد:

اغلب اهل لغت محور اصلی این ماده را همان معنای زمان معرفی کرده‌اند: در این میان، ابن‌فارس به همین بسنده کرده که صرفا بر زمان دلالت دارد؛ اندک باشد یا زیاد؛ و اطلاق «حین» به هلاکت هم گویی تسمیه به اسم مصدر است زیرا وقتی قرار است هلاک شود پس حتما حین و وقتی دارد (معجم المقاييس اللغة، ج‏۲، ص۱۲۵-۱۲۶[۳])؛. راغب اصفهانی بر این باور است که «حین» به معنای وقت بلوغ و حصول چیزی است؛ و معنای مبهمی دارد که با مضاف الیه خاص می‌شود مانند «وَ لاتَ حِينَ مَناصٍ‏» (ص/۳) یا «حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ‏» (روم/۱۷) و از آنجا که تعبیر «حَيَّنْتُ الشي‏ء» به معنای «وقتی را برای آن چیز قرار دادم» می‌باشد کلمه «حین» (= هلاک] به معنای «وقت مرگ» می‌باشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۶۷-۲۶۸[۴]) و مرحوم مصطفوی هم معتقد است که معنای اصلی این ماده قطعه‌ای از زمان است که مبهم و مطلق باشد بدون اینکه در خود کلمه دلالتی بر معنای گذشت، حال یا آینده؛ و نیز دلالتی بر کم و زیاد بودنش باشد و همه اینها با قیود بیرونی و قرائن دیگر متعین می‌شود؛ و در تفاوتش با «زمان» و «مدت» می‌گوید که «زمان» مطلق امتداد زمانی است؛ «مدت» زمان محدودی است که به امتداد معینی مقید شده باشد؛ و «حین» زمان محدودی است که به امتداد معینی مقید نشده باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۲، ص۳۳۴[۵]) البته برخی با استناد به آیه «تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها» (ابراهیم/۲۵) بر این باورند که «حین» در بسیاری از موارد در معنای «شش ماه» (مجاز القرآن (ابوعبیده)، ج‏۱، ص۳۴۰[۶]؛ معاني القرآن (فراء)، ج‏۲، ص۴۵[۷]؛ مجمع البيان، ج‏۱، ص۱۹۷[۸]) یا یک سال (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۶۸[۹]) به کار رفته است؛ اما به نظر می‌رسد این قول، مخصوصا با استناد به این آیه چندان قابل دفاع نباشد.

در مقابل، حسن جبل بویژه از این بابت که معنای اصلی حرف «ح» را یک نحوه حک شدنی که همراه با خشک و گسترده شدن باشد»[۱۰] می‌داند، با استناد به تعبیر «حان سنبل الزرع» که به معنای خشک شدن سنبل و آماده بودنش برای چیده شدن می‌باشد محور اصلی معنای این ماده «خشک شدن چیزی یعنی از بین رفتن رطوبت و تِری از درون آن که موجب می‌شود وقت تحصل آن سررسد»[۱۱] معرفی کرده‌اند؛ آنگاه بر این باورند که وجه کاربرد آن در خصوص معنای هلاکت از این جهت است که آب مایه حیات در هر چیزی است (انبیاء/۳۰) و لذا از دست دادن آب موجب هلاکت است؛ و وجه کاربرد آن در خصوص معنای ظرف زمانی را از باب «رسیدن زمان چیدن زراعت» دانسته‌اند که ظرف زمانی یعنی هر چیزی به وقتی که آنچه از آن مراد است برسد؛ ومعنایی که راغب اصفهانی در خصوص کلمه «حین» گفته بود را موید نظر خود می‌گیرند (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۵۰۷)

در هر صورت، اشاره شد که کلمه «حین» به معنای زمان یک ابهامی دارد و بسیاری از اوقات به صورت مضاف می‌آید که متعلقش معلوم شود و چون بر معنای ظرفیت دلالت می‌کند در این موارد غالبا در نقش مفعول فیه و لذا منصوب می‌باشد؛ مانند «الصَّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ» (بقره/۱۷۷) «إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ» (مائده/۱۰۱) «شَهادَةُ بَيْنِكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ» (مائده/۱۰۶)؛ هرچند که گاه ممکن است حرف جر بر روی آن بیاید و مجرور گردد: «وَ دَخَلَ الْمَدينَةَ عَلى‏ حينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها» (قصص/۱۵)؛ البته در بسیاری از اوقات نیز این ابهامش یک نحوه موضوعیت دارد؛ که در این صورت غالبا به صورت مجرور به حرف جر «الی» و «حتی»: «لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حينٍ» (اعراف/۲۴) «مَتَّعْناهُمْ إِلى‏ حينٍ» (یونس/۹۸) «لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حينٍ» (یوسف/۳۵) ویا مضاف الیه به کلمه «بعد»: «وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حينٍ» (ص/۸۸) ویا «کل» «تُؤْتي‏ أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها» (ابراهیم/۲۵) می‌آید؛ هرچند گاه می‌شود که به صورتی که نه مضاف الیه باشد و نه مضاف هم به کار رفته است مانند: «هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً» (انسان/۱)

از کلماتی که معنایش به «حین» نزدیک است کلمه «دهر» است؛ در تفاوت ایناین دو گفته‌اند که «حین» به جمیع اوقات متناهی (ساعت، ماه، سال، و …) گفته می‌ؤود؛ ما «دهر» ناظر است به اوقات متوالی مختلف؛ چنانکه دهریین وقتی گفتند « وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ» مقصودشان این است که صرفا زمانه با اختلاف احوالش مایه هلاکت و مرگ ما می‌شود؛ و نیز دهر فقط به زمانهای اندک گفته می‌شود (الفروق في اللغة، ص۲۶۵[۱۲])

ماده «حین» ۳۵ بار در قرآن کریم – و ظاهرا در همگی آنها تنها در همین معنای «زمان» – به کار رفته است.

حینَئِذٍ = حینَ + إِذْ + -ٍ

اشاره شد که کلمه «حینَ» بسیاری از اوقات به صورت مضاف می‌آيد که یکی از حالات خاص آن، اضافه به کلمه «إذ» یا «إذا»ست ‌که اینها هم ظرف زمان‌اند که غالبا بعد از آنها جمله می‌آيد؛ که گاه جمله مذکور حذف می‌شود و با تنوین بدان اشاره می‌شود و به صورت «حینَئِذٍ» می‌آيد که غالبا به معنای «حین اذ کان [أو یکون] کذلک» می‌باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۲، ص۳۳۴[۱۳]) و در این آیه به معنای «حین اذا بلغت الحلقوم» می‌باشد (إعراب القرآن و بيانه، ج‏۹، ص۴۴۸)

خوب است اشاره شود که از نظر خلیل تعبیر «حینَئِذٍ» معادل تعبیر «الان» است در جایی که آن لحظه دور باشد؛ که گاه برای تخفیف در کلام همزه آن به یاء تبدیل می‌شود (حینیذ) (كتاب العين، ج‏۳، ص۳۰۴[۱۴]) که در برخی قرائات غیرمشهور از این آیه با چنین قرائتی نیز مواجهیم.

این ترکیب تنها همین یکبار در قرآن کریم به کار رفته است.

وَ أَنْتُمْ حینَئِذٍ تَنْظُرُونَ

حرف واو را تقریبا عموما واو حالیه دانسته‌اند و جمله بعد از آن را حال برای فاعل «بلغت» در آیه قبل (إعراب القرآن و بيانه، ج‏۹، ص۴۴۸[۱۵])؛ اما احتمال عطف دانستن آن نیز منتفی نیست.

حدیث[۱۶]

۱) در روایتی از اهل بیت ع که در تفسیر و تاویل این آیات وارد شده – و ابتدای آن در بحث از آیه ۸۲ (جلسه ۱۰۴۹، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-82/ ) گذشت – آمده است:

«پس چرا آنگاه که به حلقوم رسید [= جان به لب آمد]؛ و شما آن هنگام می‌نگرید» به وصی او امیرالمومنین ع، که دوست و ولیّ‌اش را به بهشت و دشمنش را به جهنم بشارت می‌دهد؛ …

ادامه این روایت ذیل آیه بعد خواهد آمد.

تأويل الآيات الظاهرةص۶۲۲

فِي حَدِيثِ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْهُمْ ص‏ قَالَ:

… «فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ» إِلَى وَصِيِّهِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ يُبَشِّرُ وَلِيَّهُ بِالْجَنَّةِ وَ عَدُوَّهُ بِالنَّارِ …

 

۲) روایت شده است که امام حسن عسگری توضیحاتی درباره آیه « كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُميتُكُمْ ثُمَّ يُحْييكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُون‏» (بقره/۲۸) ارائه می‌دادند که کسی از ایشان پرسید: آیا در قبر نعمت و عذابی هست؟!

حضرت توضیحاتی درباره زندگی پس از مرگ دادند تا بدینجا رسید که فرمودند:

همانا مومنی که ولایت حضرت محمد ص و خاندان پاک وی را پذیرفته و حضرت علی ع را بعد از حضرت محمد ص به عنوان امام خویش گرفته که او را اسوه خود قرار داده و سخنان وی را راست و کارهای وی را صواب بشمرد و با اطاعت از ذریه پاک وی در امور دین و سیاستش به طاعت وی گردن نهاده، هنگامی که آن امر الهی که برگشت‌پذیر نیست و آن قضای الهی که مانعی جلوی آن را نتواند بگیرد سررسد و ملک الموت و اعوانش نزد او حاضر شوند، کنار سر خود حضرت محمد ص رسول الله را در سویی و حضرت علی ع سید اصیاء را در سوی دیگر بیابد و کنار پای خود امام حسن ع سبط پیامبر را در سویی و امام حسین ع سید الشهداء را در سوی دیگر؛ و در پیرامون خود بعد از آنان خوبان از خواص و محبین آنها که سروران این امت – بعد از سروران اهل بیت حضرت محمد ع – هستند را ببیند؛‌پس این مومن بیمار به آنان بنگرد و آنان را خطاب قرار دهد البته به نحوی که خداوند صدایش را از گوش افرادی که در محضر وی هستند در پرده بدارد همان گونه که رویت ما اهل بیت ع و رویت خاصان ما را از چشم ایشان در پرده بدارد تا ایمانشان بدین سبب از ثواب بیشتری برخوردار شود به خاطر شدت سختی‌هایی که در آن واقع‌اند.

آنگاه این مومن گوید: پدر و مادرم به فدایت ای پیامبرِ رب العزة، پدر و مادر به فدایت ای وصی پیامبر رحمت؛ پدر و مادرم به فدایتان ای دو دردانه حضرت محمد ص و شیران وی؛ ای دو فرزندان و دو بط وی، ای دو سرور جوانان اهل بهشت و مقربان رحمت و رضوان خدا. خوش آمدید ای جماعت حوبان اصحاب حضرت محمد ص و علی ع و دو فرزند ایشان، چقدر شوق من به شما زیاد است و چقدر الان از دیدنتان خرسندم. ای رسول الله ص! این ملک الموت است که نزدم حاضر شده و من در این مطلب که نزد او جلالت قدری دارم به خاطر اینکه شما و برادرتان در کنارم هستید شک ندارم.

رسول الله ص می‌فرماید:‌بله همین طور است. سپس رسول الله ص به ملک الموت نگاهی می‌کند و می‌فرماید: ای ملک الموت تو را به سفارش خداوند در خصوص احسان به دوستداران و موالیان و خادمان و ترجیح‌دهندگان ما سفارش می‌کنم.

پس ملک الموت می‌گوید: یا رسول الله! به او بگو بدانچه برایش در بهشتها آماده شده است بنگرد.

پس رسول اله ص به او فرماید:‌به بالا بنگر! و او نگاه می‌کند به چیری که عقلها بدان احاطه نیابد و در شمارش و حساب نگنجد.

سپس ملک الموت گوید: چگونه مدارا نکنم با کسی که چنین پاداشی در انتظارش است؛ و این حضرت محمد ص و یارانش زیارت‌کنندگان اویند؟! یا رسول الله! اگر نبود که خداوند مرگ را به عنوان گردنه‌ای مقدر فرموده که رسیدن به آن بهشتها جز با گذر کردن از این گردنه حاصل نمی‌شود هرگز روحش را نمی‌گرفتم؛ ولیکن این خادم و دوستدار شما اسوه‌اش خود شما و سایر پیامبران خدا و اولیای او هستند که به حکم خداوند متعال طعم مرگ را چشیده‌اند.

سپس حضرت محمد ص می‌فرماید: ای ملک الموت! پس کار این برادرمان را به تو سپردیم و در مورد او سفارش به نیکی می‌کنیم.

آنگاه ایشان ایشان و همراهانشان به عمق بهشتها رفعت می‌گیرند و پرده و حجاب از جلوی چشم آن مومن بیمار کنار می‌رود و آن مومن آنان را در آن مقام رفیع – پس از آنکه [لحظاتی قبل] نزد او بودند می‌بیند؛ و می‌گوید: ای ملک الموت! زود باش؛ زود باش؛ روحم را بگیر و مرا اینجت معطل نکن؛‌چرا که تحمل فراق حضرت محمد ص و عترت وی را ندارد؛ مرا به آنان ملحق کن.

آنگاه است که ملک الموت روحش را بگیرد و [از بدن] بیرون کشد همان گونه که مو را از آرد جدا کنند؛ و اگر شما چنین به نظرتان می‌آید که او در شدت و سختی است، حقیقتا سختی‌ای نیست و او در آسایش و لذت است. و چون داخل قبرش شود … [۱۷]

[حضرت در ادامه توضیحاتی درباره عالم قبر و نکیر و منکر و … می‌دهند تا بدینجا می‌رسند که:]

رسول الله فرمود: اما اگر با اولیای ما دشمن و به دشمنان ما دوست بود و در زمره کسانی بود که به ضدیت با ما افتخار می‌کنند چون ملک الموت نزدش بیاید تا روحش را برکشد خداوند برای آن فاجر سرورانش که اطاعت آنان را به جای اطاعت خداوند برگزیده بود را ممثل گرداند که در انواع عذاب‌ها بسر می‌برند چنانکه دیدن آنها نزدیک است وی را هلاک کند و دائما از عذاب آنان بهره‌ای به وی رسد که تحملش را ندارد. پس ملک الموت به او گوید: ای فاجر کافر! اولیای خدا را به نفع دشمنان خدا رها کردی؟! پس امروز مشکلی از تو را رفع نخواهند کرد و هیچ راه فراری نداری؛ پس چنان عذابی بر وی وارد شود که اگر کمترین آن بر تمام اهل دنیا تقسیم شود همه را هلاک کند. سپس وقتی در قبر گذاشته شود …

التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص۲۱۲-۲۱۵

قَالَ الْإِمَامُ ع‏: … فَقِيلَ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! فَفِي الْقَبْرِ نَعِيمٌ، وَ عَذَاب‏؟

قَالَ الْإِمَامُ ع‏: … إِنَّ الْمُؤْمِنَ‏ الْمُوَالِيَ‏ لِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ، الْمُتَّخِذَ لِعَلِيٍّ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ص إِمَامَهُ الَّذِي يَحْتَذِي مِثَالَهُ، وَ سَيِّدَهُ الَّذِي يُصَدِّقُ أَقْوَالَهُ، وَ يُصَوِّبُ أَفْعَالَهُ، وَ يُطِيعُهُ بِطَاعَةِ مَنْ يَنْدُبُهُ مِنْ أَطَايِبِ ذُرِّيَّتِهِ لِأُمُورِ الدِّينِ وَ سِيَاسَتِهِ، إِذَا حَضَرَهُ مِنْ [أَمْرِ] اللَّهِ تَعَالَى مَا لَا يُرَدُّ، وَ نَزَلَ بِهِ مِنْ قَضَائِهِ مَا لَا يُصَدُّ، وَ حَضَرَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ وَ أَعْوَانُهُ، وَجَدَ عِنْدَ رَأْسِهِ مُحَمَّداً ص رَسُولَ اللَّهِ [سَيِّدَ النَّبِيِّينَ‏] مِنْ جَانِبٍ، وَ مِنْ جَانِبٍ آخَرَ عَلِيّاً ع سَيِّدَ الْوَصِيِّينَ، وَ عِنْدَ رِجْلَيْهِ مِنْ جَانِبٍ الْحَسَنَ ع سِبْطَ سَيِّدِ النَّبِيِّينَ، وَ مِنْ جَانِبٍ آخَرَ الْحُسَيْنَ ع سَيِّدَ الشُّهَدَاءِ أَجْمَعِينَ، وَ حَوَالَيْهِ بَعْدَهُمْ خِيَارَ خَوَاصِّهِمْ وَ مُحِبِّيهِمْ الَّذِينَ هُمْ سَادَةُ هَذِهِ الْأُمَّةِ بَعْدَ سَادَاتِهِمْ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ فَيَنْظُرُ إِلَيْهِمُ‏ الْعَلِيلُ الْمُؤْمِنُ، فَيُخَاطِبُهُمْ بِحَيْثُ يَحْجُبُ اللَّهُ صَوْتَهُ عَنْ آذَانِ حَاضِرِيهِ كَمَا يَحْجُبُ رُؤْيَتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ رُؤْيَةَ خَوَاصِّنَا عَنْ عُيُونِهِمْ، لِيَكُونَ إِيمَانُهُمْ بِذَلِكَ أَعْظَمَ ثَوَاباً لِشِدَّةِ الْمِحْنَةِ عَلَيْهِمْ فِيهِ.

فَيَقُولُ الْمُؤْمِنُ: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ رَبِّ الْعِزَّةِ، بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا وَصِيَّ رَسُولِ [رَبِ‏] الرَّحْمَةِ، بِأَبِي أَنْتُمَا وَ أُمِّي يَا شِبْلَيْ مُحَمَّدٍ وَ ضِرْغَامَيْهِ، وَ [يَا] وَلَدَيْهِ وَ سِبْطَيْهِ، وَ [يَا] سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ الْمُقَرَّبِينَ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ. مَرْحَباً بِكُمْ [يَا] مَعَاشِرَ خِيَارِ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ وَلَدَيْهِمَا مَا كَانَ أَعْظَمَ شَوْقِي إِلَيْكُمْ! وَ مَا أَشَدَّ سُرُورِيَ الْآنَ بِلِقَائِكُمْ! يَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا مَلَكُ الْمَوْتِ قَدْ حَضَرَنِي، وَ لَا أَشُكُّ فِي جَلَالَتِي فِي صَدْرِهِ‏ لِمَكَانِكَ وَ مَكَانِ أَخِيكَ مِنِّي.

فَيَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ ص: كَذَلِكَ هُوَ. ثُمَّ يُقْبِلُ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى مَلَكِ الْمَوْتِ فَيَقُولُ: يَا مَلَكَ الْمَوْتِ اسْتَوْصِ بِوَصِيَّةِ اللَّهِ فِي الْإِحْسَانِ إِلَى مَوْلَانَا وَ خَادِمِنَا وَ مُحِبِّنَا وَ مُؤْثِرِنَا.

فَيَقُولُ [لَهُ‏] مَلَكُ الْمَوْتِ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مُرْهُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى مَا قَدْ أَعَدَّ [اللَّهُ‏] لَهُ فِي الْجِنَانِ.

فَيَقُولُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص: انْظُرْ إِلَى الْعُلْوِ. فَيَنْظُرُ إِلَى مَا لَا تُحِيطُ بِهِ الْأَلْبَابُ وَ لَا يَأْتِي عَلَيْهِ الْعَدَدُ وَ الْحِسَابُ.

فَيَقُولُ مَلَكُ الْمَوْتِ: كَيْفَ لَا أَرْفَقُ بِمَنْ ذَلِكَ ثَوَابُهُ، وَ هَذَا مُحَمَّدٌ وَ عِتْرَتُهُ‏ زُوَّارُهُ؟! يَا رَسُولَ اللَّهِ لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ جَعَلَ الْمَوْتَ عَقَبَةً لَا يَصِلُ إِلَى تِلْكَ الْجِنَانِ إِلَّا مَنْ‏ قَطَعَهَا، لَمَا تَنَاوَلْتُ رُوحَهُ، وَ لَكِنْ لِخَادِمِكَ وَ مُحِبِّكَ هَذَا أُسْوَةٌ بِكَ وَ بِسَائِرِ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ الَّذِينَ أُذِيقُوا الْمَوْتَ بِحُكْمِ اللَّهِ تَعَالَى.

ثُمَّ يَقُولُ مُحَمَّدٌ ص: يَا مَلَكَ الْمَوْتِ هَاكَ أَخَانَا قَدْ سَلَّمْنَاهُ إِلَيْكَ فَاسْتَوْصِ بِهِ خَيْراً.

ثُمَّ يَرْتَفِعُ هُوَ وَ مَنْ مَعَهُ إِلَى رُبْضِ‏ الْجِنَانِ، وَ قَدْ كُشِفَ عَنِ الْغِطَاءِ وَ الْحِجَابِ لِعَيْنِ ذَلِكَ الْمُؤْمِنِ الْعَلِيلِ، فَيَرَاهُمُ الْمُؤْمِنُ هُنَاكَ بَعْدَ مَا كَانُوا حَوْلَ فِرَاشِهِ. فَيَقُولُ: يَا مَلَكَ الْمَوْتِ الْوَحَا، الْوَحَا تَنَاوَلْ رُوحِي وَ لَا تُلْبِثْنِي هَاهُنَا، فَلَا صَبْرَ لِي عَنْ مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ‏ وَ أَلْحِقْنِي بِهِمْ. فَعِنْدَ ذَلِكَ يَتَنَاوَلُ مَلَكُ الْمَوْتِ رُوحَهُ فَيَسُلُّهَا، كَمَا يُسَلُّ الشَّعْرَةُ مِنَ الدَّقِيقِ، وَ إِنْ كُنْتُمْ تَرَوْنَ أَنَّهُ فِي شِدَّةٍ فَلَيْسَ فِي شِدَّةٍ، بَلْ هُوَ فِي رَخَاءٍ وَ لَذَّةٍ. فَإِذَا أُدْخِلَ قَبْرَهُ …[۱۸]

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: وَ إِنْ كَانَ لِأَوْلِيَائِنَا مُعَادِياً، وَ لِأَعْدَائِنَا مُوَالِياً، وَ لِأَضْدَادِنَا بِأَلْقَابِنَا مُلَقِّباً، فَإِذَا جَاءَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ لِنَزْعِ رُوحِهِ مَثَّلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِذَلِكَ الْفَاجِرِ سَادَتَهُ الَّذِينَ اتَّخَذَهُمْ أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ، عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْوَاعِ الْعَذَابِ مَا يَكَادُ نَظَرُهُ إِلَيْهِمْ يُهْلِكُهُ، وَ لَا يَزَالُ يَصِلُ‏ إِلَيْهِ مِنْ حَرِّ عَذَابِهِمْ مَا لَا طَاقَةَ لَهُ بِهِ.

فَيَقُولُ لَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ: [يَا] أَيُّهَا الْفَاجِرُ الْكَافِرُ تَرَكْتَ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ إِلَى‏ أَعْدَائِهِ فَالْيَوْمَ لَا يُغْنُونَ عَنْكَ شَيْئاً، وَ لَا تَجِدُ إِلَى مَنَاصٍ سَبِيلًا. فَيَرِدُ عَلَيْهِ مِنَ الْعَذَابِ مَا لَوْ قُسِمَ أَدْنَاهُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا لَأَهْلَكَهُمْ. ثُمَّ إِذَا أُدْلِيَ فِي قَبْرِهِ …[۱۹]

 

۳) از امام صادق ع روایت شده است که به یکی از یاران خاص خود فرمودند:

به خدا سوگند! فقط‍‌ از شماست که عملى پذيرفته مى‌شود، و به خدا سوگند! شمایید که مورد مغفرت قرار می گیرید و به خدا سوگند! ميان هر يك از شما و اینکه به آرزويش برسد و خوشحال شود و چشمش روشن گردد، فاصله‌اى نيست مگر آن‌كه جان او به اين جا برسد، و با دست مباركش به گلويش اشاره فرمود.

سپس فرمودند: چون چنين شود و شخص در حال احتضار باشد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم و حضرت على عليه السّلام، جبرئيل و ملك الموت نزد او حاضر شوند. سپس حضرت على عليه السّلام [در برخی نقل‌ها: جبرئیل] به او نزديك شده و فرمايد: اى رسول خدا! اين شخص، ما [شما] اهل بيت را دوست مى‌داشت او را دوست بدار.

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى‌فرمايد: اى جبرئيل! اين شخص، خدا، رسول خدا و اهل بيت رسول خدا را دوست مى‌داشت، او را دوست بدار وبا وی مدارا کن.

جبرئيل به ملك الموت گويد: اين شخص، خدا، رسول خدا ص و اهل بيت رسول خدا را دوست مى‌داشت، او را دوست بدار و با وى مدارا كن.

سپس ملك الموت به او نزديك شده، مى‌گويد: اى بندۀ خدا! برات آزادى خود را گرفتى‌؟ امان نامه برائت خود را از آتش گرفتى‌؟ در زندگى دنيا به عصمت كبرى چنگ زدى‌؟

سپس امام فرمود: خداوند به او توفيق داده و بر سخن گفتن توانايش مى‌كند و شخص در اين حال مى‌گويد: آرى!

ملك الموت مى‌گويد: آن چيست‌؟

شخص مى‌گويد: ولايت على بن ابى طالب عليهما السّلام.

ملك الموت مى‌گويد: راست گفتى، آن‌چه را كه از آن مى‌ترسيدى، خداوند تو را از آن ايمن ساخت، و آن‌چه را كه به آن اميد داشتى، دريافتى، بشارت باد تو را به همراهى با گذشتگان نيكو و همراهى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، على و فاطمه عليهما السّلام. سپس با مهربانى و نرمى جان او را مى‌گيرد.

[حضرت در ادامه توضیحاتی می‌دهند که در جلسه ۱۰۵۶ حدیث۵ خواهد آمد. سپس می فرمایند:]

حضرتش فرمود: هرگاه كافر در حال مرگ مى‌افتد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، على عليه السّلام، جبرئيل و ملك الموت عليهما السّلام بر بالينش حاضر شوند. پس حضرت على عليه السّلام [در برخی نقل‌ها: جبرئیل] به او نزديك شده به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى‌فرمايد: اى رسول خدا! اين شخص، ما [شما] اهل بيت را دشمن مى‌داشت، او را دشمن بدار.

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى‌فرمايد: اى جبرئيل! اين شخص، خدا، رسول او و اهل بيت رسول خدا را دشمن مى‌داشت، او را دشمن بدار.

سپس جبرئيل مى‌گويد: اى ملك الموت! اين شخص، خدا، رسول خدا و اهل بيت رسول خدا را دشمن مى‌داشت، او را دشمن بدار. و بر او سخت‌گيرى كن.

سپس ملك الموت به او نزديك شده، مى‌گويد: اى بندۀ خدا! برات آزادى خود را گرفتى‌؟ امان نامه برائت خود را از آتش گرفتى‌؟ در زندگى دنيا به عصمت كبرى چنگ زدى‌؟

مى‌گويد: نه!

ملك الموت مى‌گويد: بشارت باد تو را – اى دشمن خدا!- به غضب خداى متعال و عذاب و آتش دوزخ. هان كه از آن‌چه كه مى‌ترسيدى، بر تو نازل خواهد شد. سپس با سختى جان او را مى‌گيرد …[۲۰]

الزهد، ص۸۱-۸۳؛ الكافي، ج‏۳، ص۱۳۱[۲۱]

حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:

مِنْكُمْ وَ اللَّهِ يُقْبَلُ وَ لَكُمْ وَ اللَّهِ يُغْفَرُ إِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ أَحَدِكُمْ وَ بَيْنَ أَنْ يَغْتَبِطَ وَ يَرَى السُّرُورَ وَ قُرَّةَ الْعَيْنِ إِلَّا أَنْ تَبْلُغَ نَفْسُهُ هَاهُنَا وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى حَلْقِهِ.

ثُمَّ قَالَ: إِنَّهُ إِذَا كَانَ ذَلِكَ وَ احْتُضِرَ حَضَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ الْأَئِمَّةُ وَ عَلِيٌّ وَ جَبْرَئِيلُ وَ مَلَكُ الْمَوْتِ ع فَيَدْنُو مِنْهُ جَبْرَئِيلُ [عَلِيٌّ ع‏] فَيَقُولُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص إِنَّ هَذَا كَانَ يُحِبُّكُمْ [يُحِبُّنَا] أَهْلَ الْبَيْتِ فَأَحِبَّهُ‏.

فَيَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا جَبْرَئِيلُ إِنَّ هَذَا كَانَ يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ آلَ [وَ آلَهُ‏] رَسُولِهِ فَأَحِبَّهُ وَ ارْفُقْ بِهِ.

وَ يَقُولُ جَبْرَئِيلُ لِمَلَكِ الْمَوْتِ إِنَّ هَذَا كَانَ يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَيْتِ رَسُولِهِ فَأَحِبَّهُ وَ ارْفُقْ بِهِ.

فَيَدْنُو مِنْهُ مَلَكُ الْمَوْتِ فَيَقُولُ لَهُ يَا عَبْدَ اللَّهِ أَخَذْتَ فَكَاكَ رَقَبَتِكَ أَخَذْتَ أَمَانَ بَرَاءَتِكَ تَمَسَّكْتَ بِالْعِصْمَةِ الْكُبْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا؟

قَالَ فَيُوَفِّقُهُ [فَيَرْفَعُهُ‏] اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَقُولُ نَعَمْ.

فَيَقُولُ [لَهُ‏] وَ مَا ذَاكَ؟

فَيَقُولُ وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ.

فَيَقُولُ صَدَقْتَ أَمَّا الَّذِي كُنْتَ تَحْذَرُهُ فَقَدْ آمَنَكَ اللَّهُ عَنْهُ [مِنْهُ‏] وَ أَمَّا الَّذِي كُنْتَ تَرْجُوهُ فَقَدْ أَدْرَكْتَهُ أَبْشِرْ بِالسَّلَفِ الصَّالِحِ مُرَافَقَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ ع. ثُمَّ يَسُلُّ نَفْسَهُ سَلًّا رَفِيقاً … [سپس مطالبی فرمودند که در جلسه ۱۰۵۶ خواهد آمد]

قَالَ وَ إِذَا حَضَرَ الْكَافِرَ الْوَفَاةُ حَضَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ عَلِيٌّ وَ الْأَئِمَّةُ وَ جَبْرَئِيلُ وَ مِيكَائِيلُ وَ مَلَكُ الْمَوْتِ ع فَيَدْنُو مِنْهُ جَبْرَئِيلُ [عَلِيٌّ ع‏] فَيَقُولُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ هَذَا كَانَ مُبْغِضاً لَكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ فَأَبْغِضْهُ .

و يَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا جَبْرَئِيلُ إِنَّ هَذَا كَانَ يُبْغِضُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَيْتِ رَسُولِهِ فَأَبْغِضْهُ وَ اعْنُفْ عَلَيْهِ.

وَ يَقُولُ جَبْرَئِيلُ يَا مَلَكَ الْمَوْتِ إِنَّ هَذَا كَانَ يُبْغِضُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَيْتِ رَسُولِهِ فَأَبْغِضْهُ وَ اعْنُفْ عَلَيْهِ.

فَيَدْنُو مِنْهُ مَلَكُ الْمَوْتِ فَيَقُولُ يَا عَبْدَ اللَّهِ أَخَذْتَ فَكَاكَ رِهَانِكَ [رَقَبَتِكَ‏] أَخَذْتَ أَمَانَ بَرَاءَتِكَ مِنَ النَّارِ تَمَسَّكْتَ بِالْعِصْمَةِ الْكُبْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا؟

فَيَقُولُ لَا.

فَيَقُولُ أَبْشِرْ يَا عَدُوَّ اللَّهِ بِسَخَطِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَذَابِهِ وَ النَّارِ أَمَّا الَّذِي كُنْتَ تَرْجُو فَقَدْ فَاتَكَ وَ أَمَّا الَّذِي كُنْتَ تَحْذَرُهُ فَقَدْ نَزَلَ بِكَ ثُمَّ يَسُلُّ نَفْسَهُ سَلًّا عَنِيفاً …[۲۲]

قریب به روایت فوق، قبلا روایتی در جلسه ۹۰۰ (حدیث۱ http://yekaye.ir/al-fajr-89-29/) گذشت.

 

روایات در این مضمون که مومن و کافر در حین مرگ پیامبر ص و اهل بیت ع را می‌بیند بسیار است؛ تا جایی که در بسیاری از کتب حدیثی ما بابی گشوده شده با عنوان «بَابُ مَا يُعَايِنُ الْمُؤْمِنُ وَ الْكَافِر» و احادیث متعددی در این موضوع آمده (چنانکه فقط در کتاب شریف کافی ج‏۳، ص۱۲۸-۱۳۵، ۱۶ روایت ناظر به این مضمون آمده است) که از معروفترین روایات این موضوع روایت حارث همدانی است و قبلا فرازی از آن روایت مفصل (در جلسه ۵۵۵، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-67/) بیان شد و اکنون فراز دیگری تقدیم می‌شود که در همان زمان اهل بیت ع توسط شاعر اهل بیت (حمیری)‌به صورت شعر درآمد و بدین جهت در بسیاری از کتب شیعه و سنی روایت شده است:

۴) اصبغ بن نباته می‌گوید: حارث همدانی همراه با عده‌ای از شیعیان بر امیرالمومنین ع وارد شدند و و حارث مریض بود و به زحمت و کشان کشان راه می‌آمد. امیرالمومنین ع به او رو کردند – و او در دیدگان ایشان منزلتی داشت- و فرمودند …

ای حارث! به تو بشارت می‌دهم که – سوگند به کسی که دانه را شکافت و میوه را بیرون آورد – حتما دوست و دشمنم مرا خواهند شناخت در موقعیت‌های متعددی: حتما مرا خواهند شناخت هنگام مرگ، و هنگام عبور از صراط، و هنگام مقاسمه [= تقسیم کردن]

گفتم: مولای من! مقاسمه چیست؟

فرمود: تقسیم کردن آتش جهنم! که همانا من آن را به نحو صحیح تقسیم کنم [قسمت و سهم هرکس را آن طور که سزاوارش است به او بدهم!] و بگویم این دوست من است و این دشمن من …

و این همان واقعه‌ای است که سید حمیری در کتابش به شعر درآورد و گفت:

سخن حضرت علی ع به حارث چه عجیب بود؛ و چه اعجوبه‌هایی آن را با خود آوردند؛

ای حارث همدانی هرکس بمیرد مرا ببیند؛ خواه مومن باشد یا منافقی که به رو افتاده؛

او مرا بشناسد و من هم او را بشناسم؛ به اوصاف و اسم و کارهایی که انجام داده؛

و تو هم در صراط مرا خواهی شناخت؛ پس از لغزیدن و افتادن آنجا نگران نباش؛

چرا که در آن تشنگی تو را سیراب خواهم کرد؛ از آب خنکی که عسل در برابر شیرینی‌اش بی‌مزه است؛

و به آتش وقتی که به سراغت بیاید بگویم؛ که او را رها کن و این مرد را نگیر؛

او را رها کن و به او نزدیک مشو چرا که؛ ریسمان او به ریسمان وصی متصل است.

الأمالي (للطوسي)، ص۶۲۶؛ الأمالي (للمفيد)، ص۴-۷؛ بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، ص۴-۵

أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَهْدِيٍّ الْكِنْدِيُّ الْعَطَّارُ بِالْكُوفَةِ وَ غَيْرِهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عَمْرِو بْنِ طَرِيفٍ الْحُجْرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ، عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ، عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ، قَالَ: دَخَلَ الْحَارِثُ الْهَمْدَانِيُّ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فِي نَفَرٍ مِنَ الشِّيعَةِ وَ كُنْتُ فِيهِمْ…

وَ أُبَشِّرُكَ- يَا حَارِ- لَيَعْرِفُنِي، وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ، وَلِيِّي وَ عَدُوِّي فِي مَوَاطِنَ شَتَّى، لَيَعْرِفُنِي عِنْدَ الْمَمَاتِ وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْمُقَاسَمَةِ.

قَالَ: قُلْتُ: وَ مَا الْمُقَاسَمَةُ، يَا مَوْلَايَ؟

قَالَ: مُقَاسَمَةُ النَّارِ، أُقَاسِمُهَا قِسْمَةً صِحَاحاً، أَقُولُ: هَذَا وَلِيِّي، وَ هَذَا عَدُوِّي…

قَالَ جَمِيلُ بْنُ صَالِحٍ: فَأَنْشَدَنِي السَّيِّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ فِي كِتَابِهِ:

قَوْلُ عَلِيٍّ لِحَارِثٍ عَجَبٌ / كَمْ ثَمَّ أُعْجُوبَةٍ لَهُ حَمَلَا

يَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ يَمُتْ يَرَنِي / مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قُبُلًا

يَعْرِفُنِي طَرْفُهُ وَ أَعْرِفُهُ / بِنَعْتِهِ وَ اسْمِهِ وَ مَا فَعَلَا

وَ أَنْتَ عِنْدَ الصِّرَاطِ تَعْرِفُنِي / فَلَا تَخَفْ عَثْرَةً وَ لَا زَلَلًا

أَسْقِيكَ مِنْ بَارِدٍ عَلَى ظَمَأٍ / تَخَالُهُ فِي الْحَلَاوَةِ الْعَسَلَا

أَقُولُ لِلنَّارِ حِينَ تُعْرَضُ / لِلْعَرْضِ دَعِيهِ لَا تَقْبَلِي الرَّجُلَا

دَعِيهِ لَا تَقْرَبِيهِ إِنَّ لَهُ / حَبْلًا بِحَبْلِ الْوَصِيِّ مُتَّصِلا

 

۵) ابوحمزه ثمالی می‌گوید:‌به امام باقر ع عرض کردم: با ما هنگام مرگ چه خواهند کرد؟!

فرمود: به خدا سوگند بین شما و اینکه جایگاه خودش در قبال خداوند و موقعیتش نزد ما را به چشم ببیند و چشمش بدین سبب روشن شود فاصله‌ای نیست جز اینکه جانش بدینجا رسد؛ و با دست خود به حلقوم خویش اشاره کرد. سپس فرمود: ای ابوحمزه! می‌خواهی بشارتی به تو بدهم؟!

گفتم: فدایت شوم؛‌حتما!

فرمود: وقتی که چنین شود رسول الله ص و حضرت علی ع نزد او بیایند و بر بالینش بنشینند و آنگاه رسول الله ص به او فرماید: آیا مرا می‌شناسی؟ من روسل الله ص هستم. به نزد ما بیا که آنچه پیش روی توست بهتر از آن چیزی است که پشت سر می‌گذاری؛ اما آنچه از آن می‌ترسید دیگر از آن ایمن شدی و آنچه بدان امید داشتی به سویت هجوم آورده. ای روح به سوی روح خدا و رضوان او بیرون آی.

سپس حضرت علی ع هم شبیه این سخنان رسول الله ص را به او بگوید.

سپس اام ع فرمود: ای ابوحمزه! آیا دلیل این مطلب را از کتاب الله به تو نشان بدهم؟ همان آیه‌ای که می‌فرماید: «آنان که ایمان آوردند و دائما تقوا پیشه می‌کردند [انان را بشارتی است در زندگی دنیا؛‌ و بشارتی در آخرت]» (یونس/۶۲-۶۴)

تفسير العياشي، ج‏۲، ص: ۱۲۶

عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع: مَا يُصْنَعُ بِأَحَدِنَا عِنْدَ الْمَوْتِ؟

قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ يَا أَبَا حَمْزَةَ مَا بَيْنَ أَحَدِكُمْ وَ بَيْنَ أَنْ يَرَى مَكَانَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَكَانَهُ مِنَّا يقر به عينه إِلَّا أَنْ يَبْلُغَ نَفْسُهُ هَاهُنَا؛ ثُمَّ أَهْوَى بِيَدِهِ إِلَى نَحْرِهِ. أَ لَا أُبَشِّرُكَ يَا أَبَا حَمْزَةَ؟

فَقُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاكَ.

فَقَالَ إِذَا كَانَ ذَلِكَ أَتَاهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ عَلِيٌّ ع مَعَهُ يَقْعُدُ عِنْدَ رَأْسِهِ فَقَالَ لَهُ إِذَا كَانَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَ مَا تَعْرِفُنِي أَنَا رَسُولُ اللَّهِ؟ هَلُمَّ إِلَيْنَا فَمَا أَمَامَكَ خَيْرٌ لَكَ مِمَّا خَلَّفْتَ أَمَّا مَا كُنْتَ تَخَافُ فَقَدْ أَمِنْتَهُ وَ أَمَّا مَا كُنْتَ تَرْجُو فَقَدْ هَجَمْتَ عَلَيْهِ‏؛ أَيَّتُهَا الرُّوحُ اخْرُجِي إِلَى رَوْحِ اللَّهِ وَ رِضْوَانِهِ وَ يَقُولُ لَهُ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامُ مِثْلَ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا حَمْزَةَ أَ لَا أُخْبِرُكَ بِذَلِكَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ قَوْلِ اللَّهِ‏ الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ‏ [لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَة] الْآيَةَ.[۲۳]

در همین راستا مراجعه کنید به روایاتی که قبلا در ذیل آیات پایانی سوره فجر (جلسه ۸۹۸ حدیث۳ http://yekaye.ir/al-fajr-89-27/ و جلسه ۸۹۹، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-fajr-89-28/ و جلسه ۹۰۰، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-fajr-89-29/ ) گذشت.

 

۶) ایوب از امام صادق ع روایت می‌کند که فرمودند:

همانا شدیدترین وضعیتی که برای دشمن شما – همان کسی که از این امر [ولایت ما] بیزار است- پیش می‌آید آن هنگامی است که جانش بدینجا رسد؛ و با دست به حنجره خود اشاره کردند. سپس فرمودند:

همانا مردی از خاندان عثمان نسبت به حضرت علی ع دشنام‌گو بود؛ یکی از نزدیکانش که گاه سراغ ما می‌آمد برایم تعریف کرد که وقتی که در بستر احتضار افتاده بود مرتب می‌گفت: مرا با آنها چکار؟!

گفتم: فدایت شوم؛ مقصودش چه بود؟!

فرمود: به خاطر آن عذابی بود که با آن مواجه شده بود. آیا این سخن خداوند تبارک و تعالی را نشنیده‌ای که فرمود: «ولى چنين نيست [که آنان پنداشته‌اند]؛ به پروردگارت قَسَم كه ايمان نمى‏آورند، مگر آنكه تو را در مورد آنچه ميان آنان مايه اختلاف است داور گردانند سپس از حكمى كه كرده‏اى در خویش هيچ تنگى و ناراحتى نسبت به آنچه تو حكم داده‏اى، نیابند و كاملًا سرِ تسليم فرود آورند.» (نساء/۶۵) هیهات؛ هیهات! به خدا سوگند چنین نخواهد شد هرچند که اهل نماز و روزه باشد؛ مگر اینکه ثبات این مطلب [= قبول ولایت] در دل حاصل شود.

الزهد، ص۸۵

النَّضْرُ بْنُ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ أَيُّوبَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:

إِنَّ أَشَدَّ مَا يَكُونُ عَدُوُّكُمْ كَرَاهِيَةً لِهَذَا الْأَمْرِ حِينَ تَبْلُغُ نَفْسُهُ هَذِهِ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى حَنْجَرَتِهِ.

ثُمَّ قَالَ إِنَّ رَجُلًا مِنْ آلِ عُثْمَانَ كَانَ سَبَّابَةً [باً] لِعَلِيٍّ ع فَحَدَّثَتْنِي مَوْلَاةٌ لَهُ كَانَتْ تَأْتِينَا قَالَتْ لَمَّا احْتُضِرَ قَالَ مَا لِي وَ لَهُمْ؟

قُلْتُ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ مَا لَهُ قَالَ هَذَا؟

فَقَالَ لِمَا أُرِيَ [رَأَى‏] مِنَ الْعَذَابِ أَمَا [إنما] سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً» هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لَا وَ اللَّهِ حَتَّى يَكُونَ ثَبَاتُ [مات‏] [هَذَا] الشَّيْ‏ءِ فِي الْقَلْبِ وَ إِنْ صَلَّى وَ صَام‏.

 

۷) روایت شده که از امام صادق ع پرسیده شد که چرا گاه می‌بینیم که شخص در حال مرگ اشکش جاری می‌شود؟

فرمودند: آن به خاطر این است که به دیدار رسول الله ص نائل گردیده و آنچه بسیار خوشحالش کرده دیده است [یعنی این اشک شوق است]. سپس فرمودند: آیا ندیده‌ای که گاه شخصی بسیار خوشحال می‌شود و اشک از چشمانش سرازیر می‌گردد در حالی که می‌خندد.

الزهد، ص۸۳؛ الكافي، ج‏۳، ص۱۳۳[۲۴]؛ معاني الأخبار، ص۲۳۶[۲۵]؛ علل الشرائع، ج‏۱، ص۳۰۷[۲۶]

فَضَالَةُ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ سَابُورَ قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ: فِي الْمَيِّتِ تَدْمَعُ عَيْنُهُ عِنْدَ الْمَوْتِ؟

فَقَالَ ذَاكَ [ذَلِكَ‏] عِنْدَ مُعَايَنَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص يَرَى [فَيَرَى‏] مَا يَسُرُّهُ قَالَ ثُمَّ قَالَ أَ مَا تَرَى الرَّجُلَ إِذَا يَرَى مَا يَسُرُّهُ [وَ مَا يَجِبُ‏] فَتَدْمَعُ عَيْنُهُ وَ يَضْحَك‏.

 

روایات در زمینه حضور پیامبر ص و امامان بر بالین شخص در حال وفات بقدری زیاد است که جای تردید برای هیچ منصفی نمی‌گذارد با این حال، خوب است به دو روایت زیر هم توجه شود که اولی به یک معنا مستند قرآنی این روایات را نشان می‌دهد که این برای امتهای قبلی هم بوده است؛ و دومی نشان می‌دهد که اطلاق این روایات متعدد بر رویت پیامبر اکرم ص توسط عموم انسانها مقید به مسلمانان نمی‌شود:

۸) الف. از امام صادق ع از پدرشان روایت شده که رسول الله ص فرمودند:

ای علی! همانا تو شباهتی با حضرت عیسی بن مریم داری که خداوند متعال در موردش فرمود: «و از اهلِ كتاب، كسى نيست مگر آنكه پيش از مرگ خود حتماً به او ايمان مى‏آورد، و روز قيامت [حضرت عيسى ع نيز] بر آنان شاهد خواهد بود.» (نساء/۱۵۹). ای علی! هیچ شخصی نیست که به حضرت عیسی تهمت زده باشد مگر اینکه قبل از مرگش به او ایمان آورده، حق را در مورد وی اذعان می‌کند در جایی که دیگر سودی برایش ندارد؛ و تو هم همین طوری؛ دشمنت نمی‌میرد مگر اینکه در لحظه مرگ تو را می‌بیند و این مایه غیظ و حزن او خواهد بود به طوری که بح اینکه حق از آن تو بوده اقرار می‌کند و حق را در مورد تو اذعان می‌کند در جایی که دیگر سودی برایش ندارد؛ اما ولیّ و دوست تو، همانا تو را در لحظه مرگ می‌بیند پس شفیع و بشارت‌دهنده و مایه چشم‌روشنی او خواهی بود.

تفسير فرات الكوفي، ص۱۱۶

فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي عُبَيْدُ بْنُ كَثِيرٍ مُعَنْعَناً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا عَلِيُّ إِنَّ فِيكَ مثل [مَثَلًا] مِنْ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ [ع‏] قَالَ اللَّهُ [تَعَالَى‏] «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً» يَا عَلِيُّ إِنَّهُ لَا يَمُوتُ رَجُلٌ يَفْتَرِي عَلَى عِيسَى [ابْنِ مَرْيَمَ ع‏] حَتَّى يُؤْمِنَ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَقُولَ فِيهِ الْحَقَّ حَيْثُ لَا يَنْفَعُهُ ذَلِكَ شَيْئاً وَ إِنَّكَ عَلَى مِثْلِهِ لَا يَمُوتُ عَدُوُّكَ حَتَّى يَرَاكَ عِنْدَ الْمَوْتِ فَتَكُونَ عَلَيْهِ غَيْظاً وَ حُزْناً حَتَّى يُقِرَّ بِالْحَقِّ مِنْ أَمْرِكَ وَ يَقُولَ فِيكَ الْحَقَّ وَ يُقِرَّ بِوَلَايَتِكَ حَيْثُ لَا يَنْفَعُهُ ذَلِكَ شَيْئاً وَ أَمَّا وَلِيُّكَ فَإِنَّهُ يَرَاكَ عِنْدَ الْمَوْتِ فَتَكُونُ لَهُ شَفِيعاً وَ مُبَشِّراً وَ قُرَّةَ عَيْنٍ.

 

۸) ب. از امام صادق ع روایت شده است که در مورد آیه «و از اهلِ كتاب، كسى نيست مگر آنكه پيش از مرگ خود حتماً به او ايمان مى‏آورد» (نساء/۱۵۹) فرمودند:

مقصود حضرت محمد است که صلوات خداوند بر او و اهل بیتش باد؛ هیچ یهودی و نصرانی‌ای نمی‌میرد مگر اینکه می‌فهمد که ایشان رسول الله ص است در حالی که به ایشان کافر بوده است.

الأصول الستة عشر، ص۲۵۰؛ تفسير العياشي، ج‏۱، ص۲۸۴

جَعْفَرٌ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ، أَوْ حُمَيْدٍ، عَنْ جَابِرٍ، قَالَ: سَمِعْتُهُ [= الامام الصادق ع] يَقُولُ: قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ» قَالَ: ذَلِكَ مُحَمَّدٌ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ، لَا يَمُوتُ يَهُودِيٌّ وَ لَا نَصْرَانِيٌّ حَتَّى يَعْرِفَ أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ، وَ أَنَّهُ قَدْ كَانَ كَافِراً.

لازم به ذکر است که در ذیل همین آیه سوره نساء روایات متعددی ناظر به این مضمون آمده که ان شاء الله ذیل این آیه بحث خواهد شد.

تدبر

۱) «وَ أَنْتُمْ حینَئِذٍ تَنْظُرُونَ»

ظهور اولیه این کلام – بویژه با توجه به آیه بعد «نحن اقرب الیه منکم: ما از شما به او نزدیکتریم»- آن است که این جمله ناظر است به کسانی که پیرامون شخص محتضر هستند؛ یعنی شما دارید جان دادن او را می‌بینید (مجمع البيان، ج‏۹، ص۳۴۲[۲۷]؛ الميزان، ج‏۱۹، ص۱۳۹[۲۸]) و این جمله حال باشد برای جمله قبل؛ یعنی در آیه قبل می‌فرماید «پس چرا [او را برنمی‌گردانید] آن هنگامی که جان[ش] به لب رسید» و اکنون تاکید می‌کند «در حالی که شما در این هنگام دارید به او نگاه می‌کنید»؛ که این بیان حال، تاکید بر حقیقتی است که انکار می‌کردند (مفاتيح الغيب، ج‏۲۹، ص۴۳۶[۲۹])؛ یعنی در آن حالی که شدیدترین تاسف‌ها را بر از دست دادن او می‌خورند نمی‌توانند وی را برگردانند (التحرير و التنوير، ج‏۲۷، ص۳۱۳[۳۰])

در عین حال، بویژه با توجه به اینکه مفعول «تنظرون» را ذکر نکرده، ضرورت ندارد که آن را حتما حال برای جمله قبل بگیریم؛ بلکه این جمله می‌تواند معانی دیگری هم داشته باشد؛ چنانکه در حدیث۱ بر اساس معنای دیگری از این آیه، تفسیر شده است. از جمله این معانی دیگر که برای آیه محتمل است:

الف. «شما» ناظر به همان کسی باشد که جانش به حلقوم رسیده (این گونه تغییر سیاق آیات از غایب به مخاطب و بالعکس در قرآن فراوان رخ داده؛ مثلا: «فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ‏» بقره/۱۹۶)؛ که در این صورت، مفعول «تنظرون» شخص محتضر نخواهد بود؛ ‌بلکه می‌تواند گزینه‌های مختلفی باشد همچون:

الف.۱. ملک‌الموت؛ و آنگاه این نگاه، نگاه از سر خوشحالی (برای مومن) یا ترس (برای کافر) یا غافلگیری یا … باشد. مثلا شبیه همان حالتی که برای انسانی که در کشتی در حال غرق شدن گرفتار آمده رخ می‌دهد (عنکبوت/۶۵).

الف.۲. پیامبر ص و سایر کسانی که طبق روایات در هنگام مرگ نزد هر متوفایی حاضر می‌شوند (حدیث۱).

الف.۳. دنیا و آنچه از دنیا باقی گذاشته، و آنگاه این نگاه، نگاه از روی حسرت یا از سر راحتی (برای مومنی که از سختی‌های این دنیا رها می‌شود) یا … باشد.

الف.۴. …

ب. «شما» ناظر به همان اطرافیان شخص محتضر باشد، اما این نگاه نه به معنای «دیدن» بلکه به معنای چیز دیگری باشد مانند:

ب.۱. عبرت گرفتن

ب.۲. غافلگیر شدن (در فارسی می‌گوییم: ماتش برده است)

ب.۳. …

ج. «شما» ناظر به همان اطرافیان شخص محتضر باشد، اما مفعول «تنظرون» شخص محتضر نباشد؛ ‌بلکه  گزینه‌های دیگری باشد همچون:

ج.۱. اموالی که وی برجای گذاشته (نگاه وارث از روی طمع)

ج.۲. کسانی که در محضر آن محتضر حاضرند (خواه افراد دنیوی یا پیامبر ص و …)

ج.۳. …

د. …

 

۲) «وَ أَنْتُمْ حینَئِذٍ تَنْظُرُونَ»

بسیار می‌شود که انسان چیزی را بالعیان می‌بیند که کاملا خلاف دلخواهش است اما برای تغییر آن هیچ توانایی‌ای ندارد؛ این موقعیت‌ها اگر گرفتاری‌ای در حد مرگ برای خود ما پیش آید، انقطاع کامل الی الله پیش می‌آید و انسان مخلصانه به خدا رو می‌کند (فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّين‏؛ عنکبوت/۶۵). اما اگر برای دیگری رخ داده باشد چطور؟ شاید این لحظات بهترین وقت باشد که به ناتوانی و فقر خود در محضر خداوند پی ببریم و به خود آییم.

حکایت

در انجیل برنابا باب ۱۹۷ آمده است:

عیسی جواب داد: به من بگو یوحنا؛ صاحبخانه‌ای بود که تبرخوبی به یکی از خادمانش داد تا بیشه‌ای را که جلوی منظره‌ی [مقابل] خانه‌اش را گرفته بود ببُرد. اما کارگر تبر را فراموش کرد و گفت: اگر آقا به من تبر کهنه‌ای داده بود، براحتی می‌توانستم بیشه را ببُرم. ای یوحنا، به من بگو که آقا چه گفت؟ مسلما او خشمگین شده، تبَر کهنه‌ای را گرفته و بر سر او بکوبد و بگوید: «ای احمق فرومایه! من به تو تبر خوبی دادم که با آن می‌توانستی بی‌زحمت بیشه را ببُری؛ اما تو این تبری را می‌خواهی که انسان باید با زحمتِ زیاد با آن کار کند و تمام آنچه بریده شود هدر رفته و هیچ فایده‌ای ندارد؟! من می‌خواهم این چوب‌ها را به طریقی ببری که [حاصل] کارت خوب باشد» آیا این طور نیست؟

یوحنا در جواب گفت: همانا درست است در نهایت درستی.

آن وقت عیسی فرمود: «خدای می‌فرماید: سوگند به هستی خودم، که ابدی هستم، همانا من تبَر خوبی به هر انسان داده‌ام و آن مشاهده صحنه دفن یک مرده‌ است. پس هر کس از این تبَر خوب استفاده کند، بیشه گناه را از دل خویش بی‌زحمت برخواهد کند. پس آنها وقتی شایستگی حیات ابدی را به خاطر کارهای خوبشان بدیشان بدهم لطف و رحمت مرا درمی‌یابند. اما کسی که آن را فراموش می‌کند نابودشدنی است؛ با این که بارها می‌بیند که غیر او می‌میرد باز می‌گوید که اگر می‌توانستم زندگی پس از مرگ را ببینم، کارهای خوب می‌کردم. پس همانا خشم من بر او فرود آید و هر آینه او را به مرگ ابدی خواهم زد تا دیگر خیری نیابد.

پس آن گاه عیسی فرمود: «ای یوحنا، چه بزرگ مزیت دارد کسی که از افتادن دیگران بیاموزد که چگونه باید بر دو پای خود بایستد.»

متن فوق بر اساس کتاب «متن کامل انجیل برنابا؛ ترجمه سعید کریم‌پور» ص۷۹۳-۷۹۴ است که متن روان‌تری بود. این کتاب اول بار در زبان فارسی به دست حیدرقلی سردار کابلی ترجمه شده که متن ترجمه وی از این فصل از این کتاب را در لینک زیر می‌توانید مشاهده کنید:

https://fa.wikisource.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D8%AC%DB%8C%D9%84_%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D8%A8%D8%A7/%D9%81%D8%B5%D9%84_%DB%B1%DB%B9%DB%B7

 

۳) «وَ أَنْتُمْ حینَئِذٍ تَنْظُرُونَ»

چرا با اینکه این جمله – بر اساس معنایی که عموما از آن استنباط کرده‌اند – جمله حالیه است باز تعبیر «حینئذ» در آن آمده است؟

الف. شاید می‌خواهد تاکید کند که در آن لحظه نگاه کردن شما موضوعیتی خاص دارد؛ خواه از جهت عبرت‌گیری برای اطرافیان میت (شبیه آنچه در تدبر۲ گذشت)؛ خواه از جهت استیصالی که در آن لحظه به دست می‌دهد، چه برای اطرافیان و چه برای خود میت؛ و خواه … .

ب. …

 

 


[۱] . قرأ عيسى بن عمر واللؤلؤي عن أبي عمرو «حينِئذٍ» بكسر النون اتباعا لحركة الهمزة في «إذ». وذهب العكبري إلى أنه جعلهما كالكلمة الواحدة وبني الأول وكسر النون لالتقاء الساكنين. ولم يدرك ناشر مختصر ابن خالويه مراده من قوله: «بكسر النون» فضبط نون الفعل بالكسر «تنظرونِ» كذا! فتأمل. وقراءة الجماعة بفتح النون لأنه منصوب على الظرف. وقرأ أهل مكة «حِيْنَیذٍ» بترك الهمز. وذكر ابن خالويه أن في مصحف عبد الله «حين إذ» بالقطع، وفصل «إذ» عن «حین» وأنها في مصحفنا موصولة، وذكر و العكبري أنها بسكون النون لأنه نون الوقف «حينْ إذ». (معجم القراءات ج۹، ص۳۱۹)

[۲] . الحَيْنُ: الهلاك. حانَ يَحِينُ حَيْنا، و كل شي‏ء لم يوفق للرشاد فقد حانَ حَيْناً. و الحائِنَة النازلة: ذات الحَيْن، و الجميع: الحَوَائِن. قال النابغة: «بتبل غير مطلب لديها / و لكن الحَوَائِنَ قد تَحِينُ‏» و حَيَّنَهُ اللهُ فتَحَيَّنَ. و الحِين: وقتٌ من الزمان. تقول: حَانَ أن يكون ذلك يَحِينُ حَيْنُونة. و حَيَّنْتُ الشي‏ء: جعلت له حِينا. و التَّحْيِين: أن تحلب الناقة في اليوم مرة واحدة. تقول: حَيّنها، إذا جعل لها ذلك الوقت، و هي مُحَيَّنة قال: «إذا أفنت أروى عيالك أفنها / و إن حُيِّنَتْ أربى على الوطب حَيْنُها».

[۳] . الحاء و الياء و النون أصلٌ واحد، ثم يحمل عليه، و الأصل الزمان. فالحِينُ الزَّمان قليلَه و كثيرُه. و يقال عامَلْتُ فلاناً [مُحايَنَةً]، من الحِين. و أحيَنْتُ بالمكان: أقمتُ به حيناً. و حاز حِينُ كذا، أى قرُب. قال: «و إنَّ َّ سُلُوِّي‏ عن جميلٍ لَساعة / من الدّهر ما حانت و لا حان حِينُها» و يقال حَيَّنتُ الشاة، إذا حَلَبْتَها مرة بعد مرة. و يقال حَيَّنْتُها جعلت لها حيناً. و التأفين: أن لا تجعل لها وقتاً تحلبُها فيه. قال المُخَبّل: «إذا أُفِنَتْ أُرْوَى عِيالَكَ أَفْنُها / و إن حُيِّنَت أربَى على الوَطْبِ حِينُها» و قال الفراء: الحِين حِينانِ، حينٌ لا يُوقَف على حدِّه، و هو الأكثر، و حينٌ ذكره اللَّه تعالى: تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ‏. و هذا محدودٌ لأنه ستّة أشهر.و أما المحمول على هذا فقولهم للهلاك حَيْن، و هو من القياس، لأنه إذا أَتَى فلا بد له من حينٍ، فكأنه مسمَّى باسم المصدر.

[۴] . الْحِينُ: وقت بلوغ الشي‏ء و حصوله، و هو مبهم المعنى و يتخصّص بالمضاف إليه، نحو قوله تعالى: وَ لاتَ حِينَ مَناصٍ‏ [ص/۳]، و من قال حين يأتي على أوجه: للأجل، نحو: فَمَتَّعْناهُمْ إِلى‏ حِينٍ‏ [الصافات/۱۴۸]، و للسّنة، نحو قوله تعالى: تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ‏ بِإِذْنِ رَبِّها [إبراهيم/۲۵]، و للساعة، نحو:حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ‏ [الروم/۱۷]، و للزّمان المطلق، نحو: هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ [الدهر/۱]، وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ‏ [ص/۸۸]. فإنما فسّر ذلك بحسب ما وجده قد علق به، و يقال: عاملته مُحَايَنَةً: حينا و حينا، و أَحْيَنْتُ بالمكان: أقمت به حينا، و حَانَ حِينُ كذا، أي: قرب أوانه، و حَيَّنْتُ الشي‏ء: جعلت له حينا، و الْحِينُ عبّر به عن حين الموت.

[۵] . أنّ الأصل الواحد في هذه المادّة: هو قطعة من الزمان المبهم المطلق من دون أن يقيّد بقيد من زمان ماض أو مستقبل أو زمان قليل أو كثير، و يتعيّن معناه بقيود خارجيّة و ضمائم لفظيّة و قرائن أخرى. وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِينٍ، … وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى‏ حِينٍ‏، … تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ‏، … فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ‏، … تَمَتَّعُوا حَتَّى حِينٍ‏، … نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ‏. و الفرق بين الحين و الزمان و المدّة: أنّ الزمان بمعنى مطلق ما يمتدّ من الزمان من حيث هو هو. و المدّة زمان محدود مقيّدا بامتداد ما. و الْحِينُ: زمان محدود غير مقيّد بامتداد. فهذا المفهوم أي قطعة محدودة من الزمان المطلق مأخوذ في موارد استعمال كلمة الحين في القرآن الكريم، و به يظهر لطف التعبير به. و أمّا تعيين تلك القطعة من الزمان فبقرائن لفظيّة كما في- وَ حِينَ الْبَأْسِ‏ … حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ‏، … حِينَ الْوَصِيَّةِ، … حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ، … حِينَ مَناصٍ، … حِينَ مَوْتِها.و النصب على الظرفيّة، بكونها مفعولا فيها.

[۶] . «تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ» أي تخرج تمرتها، و الحين هاهنا ستة أشهر أو نحو ذلك

[۷] . حدّثنا الفراء قال: حدّثنا ابن الغسيل الأنصارىّ عن عكرمة قال: الحين حينان: حين لا يدرك و هو قوله عزّ و جلّ: (هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ) (قال الفرّاء فهذا يقلّ و يكثر) ليست له غاية. قال عكرمة: و حين يدرك و هو قوله: (تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ) يعنى ستّة أشهر.

[۸] . الحين و المدة و الزمان متقارب و الحين في غير هذا الموضع ستة أشهر يدل عليه قوله تعالى «تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها» و الحين يصلح للأوقات كلها إلا أنه في الاستعمال في الكثير منها أكثر.

[۹] . و من قال حين يأتي على أوجه: للأجل، نحو: فَمَتَّعْناهُمْ إِلى‏ حِينٍ‏ [الصافات/۱۴۸]، و للسّنة، نحو قوله تعالى: تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ‏ بِإِذْنِ رَبِّها [إبراهيم/۲۵]، و للساعة، نحو:حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ‏ [الروم/۱۷]، و للزّمان المطلق، نحو: هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ [الدهر/۱]، وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ‏ [ص/۸۸].

[۱۰] . الحاء تعبیر عن احتکاک مع جفاف و عرض و النون تعبیر عن امتداد لشیء

[۱۱] . یبس الشیء أی ذهاب الندی و البلل من أثنائه لبلوغه وقت تحصله.

[۱۲] . (الفرق) بين الحين و السنة [کلمه «السنة» در اینجا اشتباه است و باید «الدهر» نوشته شود]: أن قولنا حين اسم جمع أوقاتا متناهية سواء كان سنة أو شهورا أو أياما أو ساعات و لهذا جاء في القرآن لمعان مختلفة، و بينه و بين الدهر فرق و هو أن الدهر يقتضي أنه أوقات متوالية مختلفة على ما ذكرنا و لهذا قال الله عز و جل حاكيا عن الدهريين (وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ) أي يهلكنا الدهر باختلاف أحواله، و الدهر أيضا لا يكون الا ساعات قليلة و يكون الحين كذلك.

[۱۳] . و من هذا الباب كلمة حينئذ، إلّا أنّ التنوين للتعويض، و التقدير- حين إذ كان أو يكون كذلك، فالحين مضاف و منصوب على الظرفيّة، و جملة- إذ كان- مضاف اليها، و التنوين عوض عن المحذوف.وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ‏- أي حين إذ بلغت الحلقوم.

[۱۴] . و حِينَئذٍ: تبعيد لقولك الآن فإذا باعدوا بين الوقت باعدوا بإذ فقالوا: حينئذ، خففوا الهمزة فأبدلوها ياء فكتبوا حِينَيذٍ. و الحِينُ: يومُ القيامة. و أمّا مفهوم الهلاك: فباعتبار وصول وقت مخصوص و عروض حالة فيها تخالف‏ جريان الحالات السابقة، كالأجل المستعمل في الموت.

[۱۵] . (وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ) الواو حالية و أنتم مبتدأ و حين ظرف أضيف إلى مثله و هو إذ و التنوين فيه عوض عن الجملة المضافة إليها أي إذا بلغت النفس الحلقوم و جملة تنظرون خبر أنتم و جملة و أنتم حينئذ تنظرون حال من فاعل بلغت.

[۱۶]. در منابع اهل سنت این حدیث هم ذیل این آیه مطرح شده است:

«حَدَّثَنا مُحَمَّد بن بشار بندار قال: أخبرنا أَبُو بَحْرٍ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عُثْمَانَ قَالَ: حَدَّثَنا إسماعيل بن مسلم , عن عمارة بن القعقاع , عن أبي زرعة , عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ , قال ‌ثقل ‌ابن ‌لفاطمة رضي الله عنها فبعثت إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ تدعوه فقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ و [آله و] َسَلَّمَ: ارجع فإن له ما أخذ وله ما أبقى وكل لأجل بمقدار فلما احتضر بعثت إليه وقال لنا قوموا فلما جلس جعل يقرأ {فلولا إذا بلغت الحلقوم وأنتم حينئذ تنظرون} حتى قبض فَدَمَعَتْ عَيْنَا رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ قال سعد يا رسول الله تبكي ونتهى عن البكاء قال إنما هي رحمة وإنما يرحم الله من عباه الرحماء.» (مسند البزار = البحر الزخار، ج۱۷، ص۱۷۹)

[۱۷] . در همین راستا این روایت هم که در تفسير الإمام عليه السلام (ص۲۳۸-۲۴۰)‏ آمده بسیار جالب توجه است:

قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ‏ الَّذِينَ يُقَدِّرُونَ أَنَّهُمْ يَلْقَوْنَ رَبَّهُمْ اللِّقَاءَ الَّذِي هُوَ أَعْظَمُ كَرَامَاتِهِ وَ إِنَّمَا قَالَ يَظُنُّونَ لِأَنَّهُمْ لَا يَرَوْنَ بِمَا ذَا يُخْتَمُ لَهُمْ وَ الْعَاقِبَةُ مَسْتُورَةٌ عَنْهُمْ‏ وَ أَنَّهُمْ إِلَيْهِ راجِعُونَ‏ إِلَى كَرَامَاتِهِ وَ نَعِيمِ جِنَانِهِ لِإِيمَانِهِمْ وَ خُشُوعِهِمْ لَا يَعْلَمُونَ ذَلِكَ يَقِيناً لِأَنَّهُمْ لَا يَأْمَنُونَ أَنْ يُغَيَّرُوا وَ يُبَدَّلُوا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا يَزَالُ الْمُؤْمِنُ خَائِفاً مِنْ سُوءِ الْعَاقِبَةِ وَ لَا يَتَيَقَّنُ الْوُصُولَ إِلَى رِضْوَانِ اللَّهِ حَتَّى يَكُونَ وَقْتُ نَزْعِ رُوحِهِ وَ ظُهُورِ مَلَكِ الْمَوْتِ لَهُ وَ ذَلِكَ أَنَّ مَلَكَ الْمَوْتِ يَرِدُ عَلَى الْمُؤْمِنِ وَ هُوَ فِي شِدَّةِ عِلَّةٍ وَ عَظِيمِ ضِيقِ صَدْرِهِ بِمَا يُخَلِّفُ مِنْ أَمْوَالِهِ وَ لِمَا هُوَ عَلَيْهِ مِنِ اضْطِرَابِ أَحْوَالِهِ فِي مُعَامِلِيهِ وَ عِيَالِهِ وَ قَدْ بَقِيَتْ فِي نَفْسِهِ مَرَارَتُهَا وَ حَسَرَاتُهَا وَ اقْتَطَعَ دُونَ أَمَانِيِّهِ فَلَمْ يَنَلْهَا فَيَقُولُ لَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ مَا لَكَ تَجَرَّعُ غُصَصَكَ قَالَ لِاضْطِرَابِ أَحْوَالِي وَ اقْتِطَاعِكَ لِي دُونَ آمَالِي فَيَقُولُ لَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ وَ هَلْ يَحْزَنُ عَاقِلٌ مِنْ فَقْدِ دِرْهَمٍ زَائِفٍ وَ اعْتِيَاضِ أَلْفِ أَلْفِ ضِعْفِ الدُّنْيَا فَيَقُولُ لَا فَيَقُولُ مَلَكُ الْمَوْتِ فَانْظُرْ فَوْقَكَ فَيَنْظُرُ فَيَرَى دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ وَ قُصُورَهَا الَّتِي يَقْصُرُ دُونَهَا الْأَمَانِيُّ فَيَقُولُ مَلَكُ الْمَوْتِ تِلْكَ مَنَازِلُكَ وَ نِعَمُكَ وَ أَمْوَالُكَ وَ أَهْلُكَ وَ عِيَالُكَ وَ مَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِكَ هَاهُنَا وَ ذُرِّيَّتِكَ صَالِحاً فَهُمْ هُنَاكَ مَعَكَ أَ فَتَرْضَى بِهِ بَدَلًا مِمَّا هُنَاكَ فَيَقُولُ بَلَى وَ اللَّهِ ثُمَّ يَقُولُ انْظُرْ فَيَنْظُرُ فَيَرَى مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبِينَ مِنْ آلِهِمَا فِي أَعْلَى عِلِّيِّينَ فَيَقُولُ أَ وَ تَرَاهُمْ هَؤُلَاءِ سَادَاتُكَ وَ أَئِمَّتُكَ هُمْ هُنَاكَ جُلَّاسُكَ وَ آنَاسُكَ‏ أَ فَمَا تَرْضَى‏ بِهِمْ بَدَلًا مِمَّنْ تُفَارِقُ هَاهُنَا فَيَقُولُ بَلَى وَ رَبِّي فَذَلِكَ مَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا فَمَا أَمَامَكُمْ مِنَ الْأَهْوَالِ كُفِيتُمُوهَا وَ لَا تَحْزَنُوا عَلَى مَا تُخَلِّفُونَهُ مِنَ الذَّرَارِيِّ وَ الْعِيَالِ فَهَذَا الَّذِي شَاهَدْتُمُوهُ فِي الْجِنَانِ بَدَلًا مِنْهُمْ‏ وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ‏ هَذِهِ مَنَازِلُكُمْ وَ هَؤُلَاءِ سَادَاتُكُمْ آنَاسُكُمْ وَ جُلَّاسُكُمْ.

[۱۸] . وَجَدَ جَمَاعَتَنَا هُنَاكَ، فَإِذَا جَاءَ مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ قَالَ أَحَدُهُمَا لِلْآخَرِ: هَذَا مُحَمَّدٌ، وَ [هَذَا] عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ خِيَارُ صِحَابَتِهِمْ بِحَضْرَةِ صَاحِبِنَا فَلْنَتَّضِعْ‏ لَهُمْ. فَيَأْتِيَانِ وَ يُسَلِّمَانِ عَلَى مُحَمَّدٍ ص سَلَاماً [تَامّاً] مُنْفَرِداً، ثُمَّ يُسَلِّمَانِ عَلَى عَلِيٍّ سَلَاماً تَامّاً مُنْفَرِداً، ثُمَّ يُسَلِّمَانِ عَلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سَلَاماً يَجْمَعَانِهِمَا فِيهِ، ثُمَّ يُسَلِّمَانِ عَلَى سَائِرِ مَنْ مَعَنَا مِنْ أَصْحَابِنَا. ثُمَّ يَقُولَانِ: قَدْ عَلِمْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ زِيَارَتَكَ فِي خَاصَّتِكَ لِخَادِمِكَ وَ مَوْلَاكَ، وَ لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ يُرِيدُ إِظْهَارَ فَضْلِهِ لِمَنْ بِهَذِهِ الْحَضْرَةِ مِنْ أَمْلَاكِهِ وَ مَنْ يَسْمَعُنَا مِنْ مَلَائِكَتِهِ بَعْدَهُمْ لَمَا سَأَلْنَاهُ، وَ لَكِنْ أَمْرُ اللَّهِ لَا بُدَّ مِنِ امْتِثَالِهِ. ثُمَّ يَسْأَلَانِهِ فَيَقُولَانِ: مَنْ رَبُّكَ وَ مَا دِينُكَ وَ مَنْ نَبِيُّكَ وَ مَنْ إِمَامُكَ وَ مَا قِبْلَتُكَ‏ وَ مَنْ إِخْوَانُكَ فَيَقُولُ: اللَّهُ رَبِّي، وَ مُحَمَّدٌ نَبِيِّي، وَ عَلِيٌّ وَصِيُّ مُحَمَّدٍ إِمَامِي، وَ الْكَعْبَةُ قِبْلَتِي وَ الْمُؤْمِنُونَ الْمُوَالُونَ لِمُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ [وَ آلِهِمَا] وَ أَوْلِيَاؤُهُمَا، وَ الْمُعَادُونَ لِأَعْدَائِهِمَا إِخْوَانِي [وَ] أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّ أَخَاهُ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ، وَ أَنَّ مَنْ نَصَبَهُمْ لِلْإِمَامَةِ مِنْ أَطَايِبِ عِتْرَتِهِ وَ خِيَارِ ذُرِّيَّتِهِ خُلَفَاءُ الْأُمَّةِ وَ وُلَاةُ الْحَقِّ، وَ الْقَوَّامُونَ بِالْعَدْلِ‏ فَيَقُولُ: عَلَى هَذَا حَيِيتَ، وَ عَلَى هَذَا مِتَّ، وَ عَلَى هَذَا تُبْعَثُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى، وَ تَكُونُ مَعَ مَنْ تَتَوَلَّاهُ فِي دَارِ كَرَامَةِ اللَّهِ وَ مُسْتَقَرِّ رَحْمَتِهِ.

[۱۹] . رَأَى بَاباً مِنَ الْجَنَّةِ مَفْتُوحاً إِلَى قَبْرِهِ يَرَى مِنْهُ خَيْرَاتِهَا، فَيَقُولُ‏ [لَهُ‏] مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ: انْظُرْ إِلَى مَا حُرِمْتَهُ مِنْ [تِلْكَ‏] الْخَيْرَاتِ. ثُمَّ يُفْتَحُ لَهُ فِي قَبْرِهِ بَابٌ مِنَ النَّارِ يَدْخُلُ عَلَيْهِ مِنْهُ‏ [مِنْ‏] عَذَابِهَا. فَيَقُولُ: يَا رَبِّ لَا تُقِمِ السَّاعَةَ [يَا رَبِ‏] لَا تُقِمِ السَّاعَةَ.

[۲۰] . آن‌گاه سيصد شيطان بر روح او گماشته مى‌شوند كه همۀ آن‌ها آب دهان بر صورتش مى‌افكنند و روحش را مى‌آزارند و آن‌گاه كه در قبر گذاشته مى‌شود، درى از درهاى دوزخ به رويش بازگردد، بوى آتش و زبانۀ آن، او را فرامى‌گيرد.

[۲۱] . سند کافی چنین است: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ قَالَ حَدَّثَنِي مَنْ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:

[۲۲] . ثُمَّ يُوَكَّلُ بِرُوحِهِ ثَلَاثُ مِائَةِ شَيْطَانٍ يَبْزُقُونَ [يَبْصُقُونَ‏] كُلُّهُمْ يَبْزُقُ فِي وَجْهِهِ وَ يَتَأَذَّى بِرِيحِهِ [بِرُوحِهِ‏] فَإِذَا وُضِعَ فِي قَبْرِهِ فُتِحَ لَهُ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ النَّارِ فَيَدْخُلُ عَلَيْهِ مِنْ نَفْحِ رِيحِهَا [فَتْحِ رِيحِهَا] قَيْحِهَا وَ لَهَبِهَا [لَهِيبِهَا].

[۲۳] این مضمون در ذیل آیات پایانی سوره فجر هم در بسیاری از روایت آمده است مانند اینکه: يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً قَالَ إِذَا حَضَرَ الْمُؤْمِنَ الْوَفَاةُ نَادَى مُنَادٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ‏ يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي‏ راضِيَةً بِوَلَاءِ عَلِيٍ‏مَرْضِيَّةً بِالثَّوَابِ‏ فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي‏ فَلَا يَكُونُ لَهُ هِمَّةٌ إِلَّا اللُّحُوقُ بِالنِّدَاءِ. (در جلسه ۸۹۸ http://yekaye.ir/al-fajr-89-27/ صرفا به یکی از اینها اشاره شده در حالی که این مضمون با تعابیر مختلفی نقل شده است)

[۲۴] . مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ …

[۲۵] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوب‏ …

[۲۶] . أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ أَخِيهِ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ …

[۲۷] . «وَ أَنْتُمْ» يا أهل الميت «حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ» أي ترون تلك الحال و قد صار إلى أن تخرج نفسه و قيل معناه تنظرون لا يمكنكم الدفع و لا تملكون شيئ.

[۲۸] . و قوله: «وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ» أي تنظرون إلى المحتضر أي هو بمنظر منكم.

[۲۹] . و قوله: وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ تأكيد لبيان الحق أي في ذلك الوقت تصير الأمور مرئية مشاهدة ينظر إليها كل من بلغ إلى تلك الحالة، فإن كان ما ذكرتم حقا كان ينبغي أن يكون في ذلك الوقت.

[۳۰] . وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ حال من ضمير بَلَغَتِ و مفعول تَنْظُرُونَ محذوف تقديره: تنظرون صاحبها، أي صاحب الروح بقرينة قوله بعده وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ، و فائدة هذه الحال تحقيق أن اللّه صرفهم عن محاولة إرجاعها مع شدة أسفهم لموت الأعزّة

بازدیدها: ۲۵۰

One Reply to “۱۰۵۱) وَ أَنْتُمْ حینَئِذٍ تَنْظُرُونَ”

  1. بازتاب: یک آیه در روز - 1052) وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*