۱۱۷۲) إِنَّها عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ

 ۴-۷ ربیع‌الاول ۱۴۴۷

ترجمه

همانا آن [آتش] بر آنان [درش را] فروبسته است [فراگیر و سرپوشیده است].

آيه «عَلَيْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ» (بلد/۲۰) قبلا بحث شده است که بسیار شبیه این آیه است. لذا بسیاری از احادیث و تدبرهایی که آنجا آمده تکرار نمی‌شود؛ ر.ک: جلسه ۳۴۹ https://yekaye.ir/al-balad-90-20/

اختلاف قرائت

عَلَيْهِمْ / عَلَيْهُمْ[۱]
مُؤْصَدَةٌ / مُوصَدَةٌ / مُوْصَدِهْ / مُؤصَدِهْ / مُطْبَقة / لَمؤصدة

این کلمه در قراءات اهل بصره (ابوعمرو) و برخی قراءات اهل کوفه (حمزه و روایت حفص از عاصم و روایت شیرزی از کسائی) و برخی قراءات عشر (خلف و یزیدی) و اربعه عشر (حسن و اعمش) با همین حرف همزه (ؤ) به صورت «مُؤْصَدَةٌ» قرائت شده است؛

اما در قراءات مدینه (نافع) و مکه (ابن کثیر) و شام (ابن عامر) و برخی دیگر از قراءات اهل کوفه (دو روایت معروف کسائی و [طریق اعشی از] روایت شعبه از عاصم) و برخی از قراءات عشر (یکی از روایات یعقوب) با حرف «و» به صورت «مُوصَدَةٌ» قرائت شده است. ودر هنگام وقف، در قرائت حمزه نیز با «و» قرائت می‌شود: «مُوْصَدَهْ»؛

البته در قرائت حمزه و کسائی هنگام وقت با اماله «ه» و حرف ماقبلش همراه است به صورت «مُوْصَدِهْ» ؛

و در روایت حفص از عاصم هم هنگام وقف این اماله انجام می‌شود به صورت: «مُؤصَدِهْ»؛

و البته این کلمه در قرائت ابن مسعود و أبی بن کعب به صورت «مُطْبَقة» آمده است.

البته در قرائت ابن مسعود به صورت «لَمؤصدة» یعنی همین کلمه مؤدة اما با اضافه شدن حرف «ل» تاکید هم قراست شده است.

معجم القراءات، ج۱۰، ص۵۸۰-۵۸۱[۲]؛ المغنی فی القراءات، ص١٩٥۶[۳]

نکات ادبی

مُؤْصَدَةٌ

چنانکه در اختلاف قراءات دیدیم این کلمه هم با همزه (ؤ) و هم بدون همزه (و) قرائت شده است. قبلا بیان شد که اغلب اهل لغت در اینکه ماده آن «أصد» باشد ویا «وصد» نظر قطعی ندارند، بلکه توضیح داده‌اند که در هر دو صورت، اصل این ماده به معنای اشتمال و فراگیری‌ای است که کاملا بر شیء مورد نظر احاطه دارد و روی آن را می‌پوشاند و لذا به معنای «سرپوش»ی که کاملا روی چیزی قرار بگیرد و در آن را محکم کند نیز به کار رفته است؛ و در همین راستا برخی همچون مرحوم مصطفوی اصل این ماده را به معنای «انضمام چیزی به چیز دیگر به نحوی که کاملا بر آن منطبق شود» دانسته‌اند. در همین راستا اغلب اهل لغت و نیز مفسران «موصده» را معادل «مطبقه» دانسته‌اند و چنانکه دیدیم قرائتی هم بدین صورت وجود داشته است.

و برخی چنین توضیح داده‌اند که مقصود از این آیه آتشی است که درب [=درپوش]هایش بر روی آن چنان محکم شده که نه راه خروجی برای آنها باقی نمی‌ماند و نه نسیم ورحمتی از بیرون بدانها می‌رسد؛ برخی هم توضیح داده‌اند که «موصدة» در اصل وصف «درب» است و تقدیر کلام چنین بوده : «عليهم نار مؤصدة الأبواب» و چون مضاف الیه حذف شده، تنوین در جای آن نشسته است.

این کلمه بدین صورت تنها دوبار در  قرآن کریم به کار رفته است (مورد دیگر: عَلَيْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ؛ بلد/۲۰) و البته از این ماده کلمه «وصید» هم در قرآن کریم به کار رفته (وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصيدِ؛ کهف/۱۸) که بمعنای «درگاه منزل» می‌باشد ظاهرا از این جهت که محلی است که درب در آنجا بر منزل بسته و منطبق می‌گردد.

جلسه ۳۴۹ https://yekaye.ir/al-balad-90-20/

شأن نزول

درباره اینکه این سوره درباره چه کسی نازل شده است در مقدمه توضیحاتی گذشت؛ که می‌تواند ناظر به کل آیات باشد. ر.ک: جلسه ۱۱۶۴ https://yekaye.ir/introduction-to-al-humazah/

حدیث

حدیث شماره۲ ذیل آیه ۶ (جلسه۱۱۷۰ https://yekaye.ir/al-humazah-104-6/) و حدیث۲ ذیل آیه۷ (جلسه۱۱۷۱ https://yekaye.ir/al-humazah-104-7 ) نیز به این آیه هم مرتبط می‌باشد.

همچنین احادیثی که قبلا ذیل آيه «عَلَيْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ» (بلد/۲۰) در جلسه ۳۴۹ https://yekaye.ir/al-balad-90-20/ گذشت همگی به این آیه مرتبط است و مجدد تکرار نمی‌شود؛ غیر از حدیث زیر که فقط پاراگراف آخر این حدیث در آنجا آمده بود ولی به نظر می‌رسد فراز قبلی‌اش هم بدان مربوط است لذا کاملترش در اینجا تقدیم می‌شود:

۱) از امام باقر ع روایتی طولانی نقل شده است که وضعیت کافر حقیقی از لحظه مرگ تا عالم قبر و ورود در محشر و نهایتا وضعیتش در جهنم را توضیح می‌دهند که فرازهایی از آن ذیل آیات ۴ و ۷ همین سوره گذشت (جلسه ۱۱۶۸ https://yekaye.ir/al-humazah-104-4/ و جلسه ۱۱۷۱ https://yekaye.ir/al-humazah-104-7/). فراز پایانی حدیث مذکور چنین است.

این چنین امواج آتش هفتاد پائیز روح­هایشان را در دوزخ به ضربه می­گیرد و درهایش، که از یکی تا دیگری پانصد سال راه است و هر یک ضخامتی هم اندازه راه صد ساله دارد، بر آنان فرو بسته می­شود. سپس هر یک از آنان را در سه تابوت تو در تو از جنس آهن آتشین می­گذارند، چنان که هیچ صدایی از آنان به گوش نرسد جز آن که بانگ قاطر برآورند و چون الاغ عرعر کنند و چون سگ به پارس‌کردن افتند و کر و لال و نابینا (بقره/۱۷۱) هیچ سخن نگویند جز آن که ناله کنند.

پس درها جهنم بر آن گذاشته می‌شود و ستونش بر آنان مسدود می‌گردد دیگر نه روح و راحتی‌ای بر آنها وارد ‌شود و نه غم و اندوه هرگز از آنان بیرون رود و آن [آتش] بر آنها «موصده»‌ یعنی دربسته، خواهد بود؛ نه فرشتگانی دارند که شفاعتشان کنند و نه از بهشتیان دوست صمیمی‌ای دارند و پروردگار آنها را به فراموشی می‌سپارد و یاد آنها را از دل‌های بندگان می‌برد و دیگر هرگز یاد نخواهند شد؛

به خداوند عظیم و غفور و رحمان و رحیم پناه می‌بریم از آتش، و آنچه در آن است، و هر عملی که به آتش نزدیک کند؛ که همانا او غفور و رحیم و جواد و کریم است.

الإختصاص، ص۳۶۴-۳۶۵

سَعِيدُ بْنُ جَنَاحٍ قَالَ حَدَّثَنِي عَوْفُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَزْدِيُّ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:

[۴] ثُمَّ يَضْرِبُ أَمْوَاجَهَا أَرْوَاحَهُمْ سَبْعِينَ خَرِيفاً فِي النَّارِ، ثُمَّ يُطْبِقُ عَلَيْهِمْ أَبْوَابَهَا مِنَ الْبَابِ إِلَى الْبَابِ مَسِيرَةَ خَمْسِمِائَةِ عَامٍ وَ غِلَظُ الْبَابِ مَسِيرَةُ خَمْسِمِائَةِ عَامٍ، ثُمَّ يَجْعَلُ كُلَّ رَجُلٍ مِنْهُمْ فِي ثَلَاثِ تَوَابِيتَ مِنْ حَدِيدٍ مِنَ النَّارِ بَعْضُهَا فِي بَعْضٍ، فَلَا يَسْمَعُ لَهُمْ كَلَاماً أَبَداً إِلَّا أَنَّ لَهُمْ فِيها شَهِيقٌ كَشَهِيقِ الْبِغَالِ وَ زَفِيرٌ مِثْلُ نَهِيقِ الْحَمِيرِ وَ عُوَاءٌ كَعُوَاءِ الْكِلَابِ، صُمٌ‏ بُكْمٌ عُمْيٌ فَلَيْسَ لَهُمْ فِيهَا كَلَامٌ إِلَّا أَنِينٌ.

فَيُطْبَقُ عَلَيْهِمْ أَبْوَابُهَا وَ يُسَدُّ عَلَيْهِمْ عَمَدُهَا فَلَا يَدْخُلُ عَلَيْهِمْ رَوْحٌ أَبَداً وَ لَا يَخْرُجُ مِنْهُمُ الْغَمُّ أَبَداً، وَ هِيَ «عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ» يَعْنِي مُطْبَقَةٌ، لَيْسَ لَهُمُ الْمَلَائِكَةُ شَافِعُونَ، وَ لَا مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ صِدِّيقٌ حَمِيمٌ، وَ يَنْسَاهُمُ الرَّبُّ وَ يَمْحُو ذِكْرَهُمْ مِنْ قُلُوبِ الْعِبَادِ، فَلَا يُذْكَرُونَ أَبَداً.

فَنَعُوذُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ الْغَفُورِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ مِنَ النَّارِ وَ مَا فِيهَا وَ مِنْ كُلِّ عَمَلٍ يُقَرِّبُ مِنَ النَّارِ، إِنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ جَوَادٌ كَرِيم‏.

 

۲) در منابع اهل سنت از سعد بن جبیر به صورت مرفوع روایت شده است* که:

در آتش شخصی است در شعبه‌ای از شعبه‌های آن که به مدت هزار سال ندا می‌دهد که «یا حنان و یا منان» [= ای بسیار مهربان و ای بسیار منت‌گذارنده]. خدا به جبرئیل می‌گوید: برو آن بنده‌ام را بیاور. به سراغش می‌رود و می‌یابد در جایی است که دربش را فروبسته‌اند. برمی‌گردد و می‌گوید: پروردگارا! «همانا آن [آتش] بر آنان [درش را] فروبسته است» (همزه/۸)

خداوند می‌فرماید: جبرئیل! آن را باز کن و بنده‌ام را از آتش بیرون آور.

پس او را رها می‌کنند و او همانند شبحی [یا: در حالی که ذغال شده] بیرون می‌آید و او را در ساحل بهشت می‌اندازند تا خداوند دوباره برایش مو و گوشت و خون می‌رویاند.

تفسير الطبري، ج۲۴، ص۶۲۳؛ الهداية الى بلوغ النهاية (مکی بن ابی طالب)، ج۱۲، ص۸۴۳۳؛ الدر المنثور، ج‏۶، ص۳۹۳

حدثنا ابن حميدٍ، قال: ثنا يعقوب، عن جعفرٍ، عن سعيد بن جبير، قال:

في النارِ رجلٌ، في شِعْبٍ من شعابها، ينادى مقدار ألف عام: يا حَنَّانُ يا مَنَّانُ. فيقولُ ربُّ العزَّة لجبريل: أخرج عبدى من النار.

فيأتيها فيجدها مطبقةً، فيرجعُ فيقولُ: يا ربِّ، «إِنَّهَا عَلَيْهِم مُّوْصَدَةٌ».

فيقولُ: ‌يا ‌جبريل، ‌فُكَّها وأخرج عبدى من النار.

فيفكُّها، ويخرج مثل الخيال [/الجبل/ الفحم]، فيطرحه على ساحل الجنة حتى يُنبتَ اللهُ له شعرًا ولحما ودمًا»

*پی‌نوشت:

سعید بن جبیر از اصحاب خاص امیرالمومنین ع است که به علت شدت تقیه‌ای که داشته، در میان اهل سنت نیز بسیار معتبر است. وی نهایتا به دست حجاج به شهادت رسید و شهادت وی کابوسی برای حجاج رقم زد که همان را عامل به درک واصل شدن وی می‌دانند. از آنجا که مضمون مطلب از مطالبی است که علی‌القاعده در حوزه اطلاعات معصوم است احتمال زیاد آنچه وی در اینجا گفته مضمون حدیثی است که مستقیم یا باواسطه از پیامبر ص ویا اهل بیت ع شنیده است.

 

حدیث دیگری در الدر المنثور ذیل این آیات آمده که ذیل آیه بعد تقدیم خواهد شد. همچنین اولین حدیث ذیل آیه بعد می‌تواند به این آیه نیز مرتبط باشد.

تدبر

۱) «إِنَّها عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ»

مرجع ضمیر «ها» هم می‌تواند به «حطمة» برگردد و هم به «نار الله»؛ و تفاوتی هم ندارد؛ زیرا «نار الله» توضیح و بیان همان «حطمة» بود. در واقع، این سومین آیه‌ای است که به توضیح «حطمة» اختصاص یافته است. «حطمة» که عذابی است که برای افراد عیب‌جوی طعنه‌زنی که همّ و غمشان انباشت ثروت است آماده شده، آتش برافروخته الهی است که بر دلها سر می‌کشد و در عین حال همچون درپوشی است که بر دیگی بگذارند و تنها راه خروج و ارتباط داخل آن دیگ و بیرون آن را مسدود کند. و این کنایه از این است که هیچ راه خروج و نجاتی از آن ندارند (الميزان، ج‏۲۰، ص۳۶۰) و شدت تأکید است بر اینکه از هرگونه امکانی برای خروج مأیوس می‌شوند (مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۸۱۸[۵]).

 

۲) «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ … إِنَّها عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ»

شخصی که اهل عیب‌جویی و طعنه‌زدن به دیگران است ظاهرش این است که با زخم زبان خود دیگران را می‌سوزاند، اما باطنش این است چنان حصاری از آتش دور خود می‌کشد و در را بر خویش می‌بندد که کاملا در آن گرفتار می‌شود و از سوزش خویش که در درجه اول بر دل وی سرمی‌کشد هیچ راه رهایی ندارد.

 

۳) «إِنَّها عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ / مُطْبَقة»

چنانکه در اختلاف قراءات اشاره شد، کلمه آخر این آیه به صورت «مُطْبَقة» هم آمده است. اغلب گفته‌اند که این دو مترادفند و هر دو به معنای سربسته و دربسته بودن هستند؛ اما از حسن بصری نقل شده تعبیر «مؤصدة» در جایی به کار می‌رود که مکان به صورتی باشد که درب خروجی داشته باشد و آن در بسته شده باشد؛ در حالی که «مطبقة» چنین دلالتی ندارد. (به نقل از مفاتيح الغيب (فخر رازی)، ج‏۳۲، ص۲۸۶[۶]). با توجه به اینکه مطبقه از ماده «طبق» به معنای چیزی است که روی چیز دیگر می‌گذارند به طوری که کاملا روی آن را بپوشاند، اگر سخن وی درست باشد مناسب است که تعبیر «مؤصده» را به «دربسته» و تعبیر «مطبقة» را به سربسته ترجمه کرد.

 

۴)‌ «كَلاَّ لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ … إِنَّها عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ»

تعبیر «مؤصدة» وقتی در ادامه تعبیر «لَيُنْبَذَنَّ» آمده است مبالغه در عذاب از جهات گوناگون را می‌رساند؛ زیرا:

الف. اقتضای تعبیر «لَيُنْبَذَنَّ» این است که موضعی که قرار است عذاب در آن صورت بگیرد قعر عمیقی داشته باشد همچون چاهی عمیق؛

ب. اگر این محل عمیق هیچ راه خروجی‌ای فرض نداشته باشد کسی که در آن افتاده خیالش راحت است که امکان گریزی ندارد؛ اما استفاده از کلمه «مؤصدة» که برای جایی به کار می‌رود که اقتضای اولیه‌اش وجود درب است (تدبر۳) نشان می‌دهد که این محل، دربی دارد و خود وجود درب، حسرت آزاد و رها شدن را در شخص تقویت می‌کند؛ ولی:

ج. در همین حال تأکید می‌شود که این درب خروج و تنها راه فرار «مؤصدة» و بسته شده است؛

یعنی وی در گودال بسیار عمیقی از عذاب افتاده که به او اطلاع داده می‌شود که این گودال یک درب خروج دارد اما آن را بر وی بسته‌اند؛ و این حسرت و عذاب وداغ مضاعفی را بر دل شخص می‌نهد (مفاتيح الغيب (فخر رازی)، ج‏۳۲، ص۲۸۶[۷]).

 

 


[۱] . تقدمت القراءتان: بضم الهاء وكسرها ، انظر الآية من سورة الفاتحة، والآية / ١٦ من سورة الرعد. (معجم القراءات، ج۱۰، ص٥٨٠)

[۲] . قرأ أبو عمرو وحفص وحمزة ويعقوب بخلاف عنه والشيزري عن الكسائي وخلف واليزيدي والحسن والأعمش «مُوْصَدَة» بالهمز.

وقرأ نافع وأبو جعفر وابن عامر وابن كثير والكسائي وعاصم في رواية أبي بكر ويعقوب بخلاف عنه «مُوصَدَة» بالواو. وتقدم هذا في الآية / ۲۰ من سورة البلد.

قال ابن خالويه: «فمن همز، وهو مذهب أبي عمرو وحمزة، أخذه من آصدتُ الباب، فاء الفعل همزة، ودخلت عليها ألف القطع مثل: آمنت والأصل: أاْصدت وأأمنتُ والمصدر آصَدَ يؤصد إيصاداً فهو مُؤصِد… ، والمفعول به… مُؤصَد بفتح الصاد… ومن لم يهمز أخذه من أوصد يوصد إيصاداً فاء الفعل واو ، ولايجوز همزه مثل أورى يورى….

. وقراءة حمزة في الوقف «مُوْصَدَهْ»

وقراءة حمزة والكسائي بإمالة الهاء وماقبلها في الوقف «مُوْصَدِهْ»

وحفص عن عاصم بالإمالة في «مُؤصَدِهْ» في الوقف.

قال ابن مجاهد : وحدثني الخزاز عن محمد بن يحيى عن أبي الربيع عن حفص عن عاصم : مؤصدة، المشأمة ، مكسورة فيهما يعني إذا وقف، أما إذا وصل فالفتح لاغير… .  وتقدَّمت هذه القراءات مُفَصَّلة في الآية / ۲۰ من سورة البلد.

. وقرأ ابن مسعود وأبي بن كعب «مُطْبَقة».

[۳] . القراءة المعروفة : «إِنَّها عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ» مهموز.

الكسائي، والأعشى عن أبي بكر، وورشّ عن نافع: بواوِ خالصة [من غير ] همزة.

في حرفِ أُبي بن كعب: «إِنَّها عَلَيْهِمْ مُطْبقة بِعَمَدٍ» بفتح العين والميم، مكان: مُؤصَدَة.

في حرفِ عبد الله: «لَمؤصدة بعُمُدٍ» بزيادةِ اللَّامِ، وضم العين والميم.

[۴] . فرازی که بین فراز مذکور در آیه ۷ و فراز فوق است بدین قرار است:

يَا مَالِكُ سَعِّرْ سَعِّرْ قَدِ اشْتَدَّ غَضَبِي عَلَى مَنْ شَتَمَنِي عَلَى عَرْشِي وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّي وَ أَنَا الْمَلِكُ الْجَبَّارُ فَيُنَادِي مَالِكٌ يَا أَهْلَ الضَّلَالِ وَ الِاسْتِكْبَارِ وَ النِّعْمَةِ فِي دَارِ الدُّنْيَا كَيْفَ تَجِدُونَ مَسَّ سَقَرَ قَالَ فَيَقُولُونَ قَدْ أَنْضَجَتْ قُلُوبَنَا وَ أَكَلَتْ لُحُومَنَا وَ حَطَمَتْ عِظَامَنَا فَلَيْسَ لَنَا مُسْتَغِيثٌ وَ لَا لَنَا مُعِينٌ قَالَ فَيَقُولُ مَالِكٌ وَ عِزَّةِ رَبِّي لَا أَزِيدُكُمْ إِلَّا عَذَاباً فَيَقُولُونَ إِنْ عَذَّبَنَا رَبُّنَا لَمْ يَظْلِمْنَا شَيْئاً قَالَ فَيَقُولُ مَالِكٌ فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِيرِ يَعْنِي بُعْداً لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ ثُمَّ يَغْضَبُ الْجَبَّارُ فَيَقُولُ يَا مَالِكُ سَعِّرْ سَعِّرْ فَيَغْضَبُ مَالِكٌ فَيَبْعَثُ عَلَيْهِمْ سَحَابَةً سَوْدَاءَ تُظِلُّ أَهْلَ النَّارِ كُلَّهُمْ ثُمَّ يُنَادِيهِمْ فَيَسْمَعُهَا أَوَّلُهُمْ وَ آخِرُهُمْ وَ أَفْضَلُهُمْ وَ أَدْنَاهُمْ فَيَقُولُ مَا ذَا تُرِيدُونَ إِنْ أَمْطَرَكُمْ فَيَقُولُونَ الْمَاءَ الْبَارِدَ وَا عَطَشَاهْ وَا طُولَ هَوَانَاهْ فَيُمْطِرُهُمْ حِجَارَةً وَ كَلَالِيبَ وَ خَطَاطِيفَ وَ غِسْلِيناً وَ دِيدَاناً مِنْ نَارٍ فَيُنْضِجُ وُجُوهَهُمْ وَ جِبَاهَهُمْ وَ يُعْمِي أَبْصَارَهُمْ وَ يَحْطِمُ عِظَامَهُمْ فَعِنْدَ ذَلِكَ يُنَادُونَ وَا ثُبُورَاهْ فَإِذَا بَقِيَتِ الْعِظَامُ عَوَارِيَ مِنَ اللُّحُومِ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ فَيَقُولُ يَا مَالِكُ اسْجُرْهَا عَلَيْهِمْ كَالْحَطَبِ فِي النَّارِ:

ای دوزخبان! آتش برافروز، آتش برافروز که خشم من بر کسانی که مرا بر عرشم شماتت کردند و حقّم را سبک پنداشتند، سخت شده است و منم پادشاه جبّار». در آن دم دوزخبان ندا سرمی‌دهد: «ای اهل گمراهی و تکبّر و ثروت در سرای دنیا! نوازش دوزخ را چگونه می‌یابید»؟ آنان می‌گویند: «قلب‌هایمان را به آتش کشید و گوشت‌هایمان را خورد و استخوان‌هایمان را درهم شکست، امّا هیچ فریادرسی نیست و هیچ یاوری نداریم». دوزخبان می‌گوید: «به شُکوه پروردگارم سوگند! که جز عذاب چیزی بر شما نمی‌افزایم». آنان می-گویند: «اگر پروردگارمان ما را عذاب کند، هیچ بر ما ستم نکرده است». آن گاه دوزخبان می‌گوید: اینجاست که به گناه خود اعتراف می‌کنند دور باشند دوزخیان از رحمت خدا! (ملک/۱۱) یعنی دور باد اهل دوزخ از رحمت خدا». سپس خداوند جبّار می‌فرماید: «ای دوزخبان! آتش برافروز، آتش برافروز». دوزخبان به خشم می‌آید و ابری سیاه به سویشان روانه می‌کند که بر تمامی دوزخیان سایه می‌افکند. آن گاه آنان را چنان ندا می‌دهد که از اوّل تا به آخر و از دور تا به نزدیک، همه‌ی آنها می‌شنوند و می‌گوید: «چه می‌خواهید بر شما ببارانم»؟ می‌گویند: «آب سرد، وای از تشنگی و وای از ذلّت بسیار»! امّا او بر آنان سنگ و پاره‌های آهن و قلّاب و چرک و کِرم‌های آتشین می‌باراند و این همه، چهره‌ها و پیشانی‌هایشان را می‌سوزاند و دیدگانشان را کور می‌کند و استخوان‌هایشان را درهم می‌شکند و در آن لحظه آنان ندای واویلا سر می‌دهند. چون استخوان-هایشان خالی از گوشت بر جا می‌ماند، خشم خدا سخت‌تر می‌شود و می‌فرماید: «ای دوزخبان! همچون هیزم در آتش، دوزخ را بر آنان شعله‌ور کن».

[۵] . «إِنَّها عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ» يعني أنها على أهلها مطبقة يطبق أبوابها عليهم تأكيدا للإياس عن الخروج.

[۶] . فقال الحسن: مؤصدة أي مطبقة من أصدت الباب/ و أوصدته لغتان، و لم يقل: مطبقة لأن المؤصدة هي الأبواب المغلقة، و الإطباق لا يفيد معنى الباب.

[۷] . و اعلم أن الآية تفيد المبالغة في العذاب من وجوه أحدها: أن قوله: لَيُنْبَذَنَّ [الهمزة: ۴] يقتضي أنه موضع له قعر عميق جدا كالبئر و ثانيها: أنه لو شاء يجعل ذلك الموضع بحيث لا يكون له باب لكنه بالباب يذكرهم الخروج، فيزيد في حسرتهم و ثالثها: أنه قال: عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ و لم يقل: مؤصدة عليهم لأن قوله: عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ يفيد أن المقصود أولا كونهم بهذه الحالة، و قوله مؤصدة عليهم لا يفيد هذا المعنى بالقصد الأول‏.

بازدیدها: ۸

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*