۱۱۰۰) مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ

 ۱۳ صفر ۱۴۴۵

ترجمه

رفعت یافته [= برافراشته / والا مقام] و به طهارت‌ رسیده،

نکات ادبی

مَرْفُوعَةٍ

درباره ماده «رفع» قبلا بیان شد که برخی بر این باورند که این ماده در اصل دلالت دارد بر جذب یا دفع چیزی در مسافتی به سمت بالا با قوت و شاید همین یکی از وجوه تفاوتهای این ماده با ماده «رد» است؛ چرا که گفته‌اند تفاوت «رفع» با «رد» در این است که رد فقط ناظر به عقب زدن است، اما «رفع» هم می‌تواند به سمت جلو باشد و هم به سمت پشت.

اگرچه درباره اینکه نقطه مقابلِ «خفض»‌، رفع است اتفاق نظر وجود دارد؛ اما اینکه آیا «رفع» فقط در مقابل «خفض» است یا خیر، اختلاف است. برخی اصرار دارند که «وضع» [بر زمین نهادن] هم نقطه مقابل «رفع» است، و برخی بشدت با این مطلب مخالفت کرده‌اند، و برخی حتی کلمه «ذلت» ‌را هم نقطه مقابل «رفعت» می‌دانند.

برخی «رفع» ‌به معنای نزدیک کردن را هم از همین باب دانسته‌اند، چنانکه تعبیر «رَفَعْتُه للسُّلطان» از این باب است و بر همین اساس تعبیر «وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ» را هم به معنای «مقرّبة لهم» دانسته‌اند، که اگر چنین باشد، ظاهرا این معنا دلالت بر تقدیم کردن دارد که یک نحوه نزدیک کردنی است که با بالا بردن آن چیزی که تقدیم می‌شود به خدمت کسی که به او تقدیم می‌شود همراه است. البته غالبا کلمه «مرفوعة» در این آیه را به همان معنای «برافراشته» گرفته‌اند خواه به معنای «بساط برافراشته» باشد، یا «بنای رفیع» و یا «زنان بلندمرتبه از حیث عقل و جمل» و موید این برداشت اخیر، کاربردهای دیگر این کلمه است که در همین معنای «رفعت داده شده» [بلندمرتبه و رفیع] می‌باشد؛ یعنی در آیه «في‏ صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ؛ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ» (عبس/۱۳-۱۴) که وصف «صُحٌف» است، و یا در آیه «فيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ» (غاشیه/۱۳) که وصف سریر [= تخت سلطنتی] ها، ویا در آیه «وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ» (طور/۵) که در وصف سقف است.

ماده «رفع» هم در امور مادی به کار می‌رود و هم در امور معنوی:

– در امور مادی،

هم در جایی که چیزی از جایی که هست بالاتر برده شود به کار می‌رود: «وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَی الْعَرْشِ» (یوسف/۱۰۰)

هم در جایی که بر ارتفاع چیزی افزوده شود: «وَ إِذْ يَرْفَعُ‏ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ» (بقرة/۱۲۷)؛

و هم در مورد بالا بردن صدا «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِ» (حجرات/۲)

– و در امور معنوی،

هم در مورد بالا بردن مقام و منزلت و درجه معنوی افراد: «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» (مجادله/۱۱)

هم بالا بردن یاد آنان، و در واقع، خوش‌نام کردن آنان: «وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ‏» (انشراح/۴)

و هم درباره بالا رفتن عمل صالح: «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» (فاطر/۱۰)

– و مواردی هم هست که اگرچه ظهور اولیه‌شان ناظر به امور مادی و دنیوی است؛ اما ظهور جدی در رفعت معنوی و ملکوتی و ترفیع مقام و منزلت هم دارند، مانند بحث از رفعت آسمان و آسمانها: «وَ إِلَی السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ» (غاشیه/۱۸).

جلسه ۹۷۰ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-3/

مُطَهَّرَةٍ

قبلا به تفصیل توضیح داده شد که ماده «طهر» در اصل به معنای پاکی و پاکیزگی و زوال پلیدی می‌باشد و نقطه مقابل «نجس» و «قذر» (= پلیدی) می‌باشد؛ و شامل پاکی از هرگونه آلودگی مادی و معنوی می‌باشد، چنانکه برای پاکی از نجاست، پلیدی‌ها، حیض، جنابت، نیت‌ها و عقاید فاسد و اخلاق رذیله به کار می‌رود و بدین ترتیب، تفاوت «طهارت» با «نظافت» (که در فارسی هر دو را پاکیزگی ترجمه می‌کنیم) در این است که طهارت هم در امور جسمانی و هم در امور معنوی به کار می‌رود اما نظافت عمدتا ناظر به امور ظاهری (بدن و لباس و …) می‌باشد.

وقتی این ماده در حالت ثلاثی مجرد به کار می‌رود (طَهَارَة و طُهْر) خود پاکی و منزه بودن از پلیدی مد نظر است؛ و وقتی در باب تفعّل و افتعال می‌رود (تطهّر و اطّهار) طهارت را اختیار کردن و پاک شدن مد نظر است و وقتی به باب تفعیل (تَطْهِير) می‌رود، چیزی را طاهر و پاک کردن؛ که هم کاربردش در تطهیر مادی رایج است: «طَهِّرا بَيْتِي» (بقره/۱۲۵) «وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ» (مدثر/۴) و هم در تطهیر معنوی و روحانی:‏ «لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً» (احزاب/۳۳) ؛ «يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ» (آل عمران/۴۲) «يا عيسی‏ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا» (آل عمران/۵۵) ؛ «لَهُمْ فِيها أَزْواجٌ‏ مُطَهَّرَةٌ» (نساء/۵۷، بقرة/۲۵» ویا در وصف قرآن کریم:‌ «مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ» (عبس/۱۴) ؛ «يَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً» (بینه/۲) ؛ «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»‏ (واقعة/۷۹).

جلسه ۸۵۳ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-82/

حدیث[۱]

۱) سعد خفاف از امام باقر عليه السّلام روایت کرده كه فرمودند:

ای سعد! قرآن را بیاموزید که روز قیامت در بهترین شکلی که خلائق می‌توانند بدان نگاه کنند به محشر مى‌آيد و مردم در يكصد و بيست صف ایستاده‌اند كه هشتاد صف آنها مربوط به امّت حضرت محمد صلّى اللّه عليه و اله است و چهل صف از امّت‌هاى ديگر.

و قرآن در صورت مردى بر صف مسلمانان عبور کند و آنها به او نظر كنند و گويند: لا اله الا الله الحليم الكريم، به راستى كه اين مرد از مسلمانان است و ما او را به سيما و صفت مسلمانى مى‌شناسيم جز اينكه او درباره قرآن كوشاتر از ما بوده است به همين خاطر درخشندگى و زيبائى و نور بيشترى به او داده شده كه به ما داده نشده است.

سپس به صف شهيدان مى‌رسد و شهيدان به او نگاه مى‌كنند و سپس مى‌گويند: لا اله الا الله الربّ‌ الرحيم، به راستى اين مرد از شهيدان است و او را به نشانى و وصفش مى‌شناسيم جز اينكه او از شهيدان درياست و به همين خاطر درخشندگى و فضیلت بيشترى به او داده‌اند كه به ما نداده‌اند.

فرمود: پس مى‌گذرد تا به صف شهيدان دريا مى‌رسد در صورت يك شهيد! و شهيدان دريا به او نگاه مى‌كنند و شگفتى آنان فزونی می‌یابد و می‌گويند: قطعا اين يكى از شهيدان درياست او را به نشانى و وصفش مى‌شناسيم جز اينكه او در جزيره‌اى كشته شده كه به مراتب از جزيره‌هایی که ما در آنها بودیم وحشتناك‌تر بوده است و به همين خاطر به او درخشندگى و زيبائى و نور بيشترى داده‌اند كه به ما نداده‌اند.

سپس مى‌گذرد تا به صورت پيامبرى مرسل به صف پيامبران و مرسلین مى‌رسد و آنها به وى نگاه مى‌كنند و تعجبشان شدت می‌گیرد و مى‌گويند: لا اله الا الله الحليم الكريم، براستى كه اين پيامبری مرسل است و به نشانى و وصفش او را مى‌شناسيم جز آنكه فضيلت بسيارى به او داده شده است.

فرمود: سپس همه نزد رسول خدا صلّى الله عليه و اله جمع شوند و از او مى‌پرسند اى محمد اين كيست‌؟ بدانها می‌فرماید: آيا شما او را نمى‌شناسيد؟ مى‌گويند: ما در میان کسانی که خداوند هرگز بدانان غضب نکرده او را نمى‌شناسيم‌؟ پس رسول خدا صلّى الله عليه و اله فرمايد: اين است حجت خدا بر خلق.

و سلام دهد و بگذرد تا به صورت فرشتۀ مقرّبى به صف فرشته‌ها رسد و فرشته‌ها به او مى‌نگرند و شگفت‌زده مى‌شوند و فضيلتى كه در او مى‌بينند بر آنها گران مى‌آيد و مى‌گويند: پروردگار ما برتر است و مقدّس، راستى كه اين هم يك بنده‌اى است از فرشته‌ها كه به نشانى و وصفش او را مى‌شناسيم جز اينكه نزديكترين فرشته‌ها به درگاه خداى عزّ و جلّ‌ است و به همين خاطر نور و جمالى دارد كه ماها نداريم!

سپس بگذرد تا به حضرت ربّ‌ العزّة تبارك و تعالى رسد و تحت عرش به سجده افتد و خداى تبارك و تعالى او را ندا دهد: اى حجّت من در روى زمين و اى سخن راست و گويايم! سر بردار و بخواه تا به تو عطا شود و شفاعت كن تا پذيرفته شود. و او سر بردارد.

سپس خداى تبارك و تعالى مى‌فرمايد: بندگانم را چگونه ديدى‌؟

در پاسخ مى‌گويد: پروردگارا! بعضى از آنها از من مراقبت و محافظت کرده و چیزی از مرا ضايع نكردند و بعضى از آنها مرا ضايع كردند و حق مرا بر خود سبك شمردند و مرا تكذيب كردند با اينكه من حجتی از تو بر تمامى بندگانت بودم.

پس خداى تبارك و تعالى فرمايد: به عزت و جلال و رفعت مقامم سوگند، امروز به خاطر تو بهترين ثوابهایم را دهم و به خاطر تو دردناكترين عقابم را محقق کنم. …

این روایت ادامه دارد و فرازی از ادامه آن قبلا در جلسه ۹۰۱ حدیث۲ https://yekaye.ir/al-fajr-89-30/ و فراز دیگری در جلسه ۲۱۰ پاورقی ۶ https://yekaye.ir/al-ankabut-029-45/ گذشت.

الكافي، ج‏۲، ص۵۹۶-۵۹۷

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ سُفْيَانَ الْحَرِيرِيِ‏ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ الْخَفَّافِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:

يَا سَعْدُ! تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ، فَإِنَّ الْقُرْآنَ يَأْتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي أَحْسَنِ صُورَةٍ نَظَرَ إِلَيْهَا الْخَلْقُ، وَ النَّاسُ صُفُوفٌ عِشْرُونَ وَ مِائَةُ أَلْفِ صَفٍّ، ثَمَانُونَ أَلْفَ صَفٍّ أُمَّةُ مُحَمَّدٍ، وَ أَرْبَعُونَ أَلْفَ صَفٍّ مِنْ سَائِرِ الْأُمَمِ.

فَيَأْتِي عَلَى صَفِّ الْمُسْلِمِينَ فِي صُورَةِ رَجُلٍ فَيُسَلِّمُ فَيَنْظُرُونَ إِلَيْهِ؛ ثُمَّ يَقُولُونَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَلِيمُ الْكَرِيمُ! إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ نَعْرِفُهُ بِنَعْتِهِ وَ صِفَتِهِ غَيْرَ أَنَّهُ كَانَ أَشَدَّ اجْتِهَاداً مِنَّا فِي الْقُرْآنِ فَمِنْ هُنَاكَ أُعْطِيَ مِنَ الْبَهَاءِ وَ الْجَمَالِ وَ النُّورِ مَا لَمْ نُعْطَهُ.

ثُمَّ يُجَاوِزُ حَتَّى يَأْتِيَ عَلَى صَفِّ الشُّهَدَاءِ فَيَنْظُرُونَ إِلَيْهِ الشُّهَدَاءُ، ثُمَّ يَقُولُونَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الرَّبُّ الرَّحِيمُ! إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ مِنَ الشُّهَدَاءِ نَعْرِفُهُ بِسَمْتِهِ‏ وَ صِفَتِهِ غَيْرَ أَنَّهُ مِنْ شُهَدَاءِ الْبَحْرِ؛ فَمِنْ هُنَاكَ أُعْطِيَ مِنَ الْبَهَاءِ وَ الْفَضْلِ مَا لَمْ نُعْطَهُ.

قَالَ: فَيَتَجَاوَزُ حَتَّى يَأْتِيَ عَلَى صَفِّ شُهَدَاءِ الْبَحْرِ فِي صُورَةِ شَهِيدٍ، فَيَنْظُرُ إِلَيْهِ شُهَدَاءُ الْبَحْرِ فَيَكْثُرُ تَعَجُّبُهُمْ وَ يَقُولُونَ: إِنَّ هَذَا مِنْ شُهَدَاءِ الْبَحْرِ نَعْرِفُهُ بِسَمْتِهِ وَ صِفَتِهِ غَيْرَ أَنَّ الْجَزِيرَةَ الَّتِي أُصِيبَ فِيهَا كَانَتْ أَعْظَمَ هَوْلًا مِنَ الْجَزِيرَةِ الَّتِي أُصِبْنَا فِيهَا؛ فَمِنْ هُنَاكَ أُعْطِيَ مِنَ الْبَهَاءِ وَ الْجَمَالِ وَ النُّورِ مَا لَمْ نُعْطَهُ.

ثُمَّ يُجَاوِزُ حَتَّى يَأْتِيَ صَفَّ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ فِي صُورَةِ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ؛ فَيَنْظُرُ النَّبِيُّونَ‏ وَ الْمُرْسَلُونَ إِلَيْهِ فَيَشْتَدُّ لِذَلِكَ تَعَجُّبُهُمْ وَ يَقُولُونَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَلِيمُ الْكَرِيمُ! إِنَّ هَذَا النَّبِيَّ مُرْسَلٌ نَعْرِفُهُ بِسَمْتِهِ وَ صِفَتِهِ غَيْرَ أَنَّهُ أُعْطِيَ فَضْلًا كَثِيراً. قَالَ: فَيَجْتَمِعُونَ فَيَأْتُونَ رَسُولَ اللَّهِ ص فَيَسْأَلُونَهُ وَ يَقُولُون:َ يَا مُحَمَّدُ! مَنْ هَذَا؟ فَيَقُولُ لَهُمْ: أَ وَ مَا تَعْرِفُونَهُ؟ فَيَقُولُونَ مَا نَعْرِفُهُ هَذَا مِمَّنْ لَمْ يَغْضَبِ اللَّهُ عَلَيْهِ!

فَيَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ ص: هَذَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ. فَيُسَلِّمُ ثُمَّ يُجَاوِزُ حَتَّى يَأْتِيَ عَلَى صَفِّ الْمَلَائِكَةِ فِي سُورَةِ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ، فَتَنْظُرُ إِلَيْهِ الْمَلَائِكَةُ فَيَشْتَدُّ تَعَجُّبُهُمْ وَ يَكْبُرُ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ لِمَا رَأَوْا مِنْ فَضْلِهِ؛ وَ يَقُولُونَ: تَعَالَى رَبُّنَا وَ تَقَدَّسَ إِنَّ هَذَا الْعَبْدَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ نَعْرِفُهُ بِسَمْتِهِ وَ صِفَتِهِ غَيْرَ أَنَّهُ كَانَ أَقْرَبَ الْمَلَائِكَةِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَقَاماً فَمِنْ هُنَاكَ أُلْبِسَ مِنَ النُّورِ وَ الْجَمَالِ مَا لَمْ نُلْبَسْ.

ثُمَّ يُجَاوِزُ حَتَّى يَنْتَهِيَ إِلَى رَبِّ الْعِزَّةِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَيَخِرُّ تَحْتَ الْعَرْشِ فَيُنَادِيهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: يَا حُجَّتِي فِي الْأَرْضِ وَ كَلَامِيَ الصَّادِقَ النَّاطِقَ! ارْفَعْ رَأْسَكَ وَ سَلْ تُعْطَ وَ اشْفَعْ تُشَفَّعْ. فَيَرْفَعُ رَأْسَهُ.

فَيَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: كَيْفَ رَأَيْتَ عِبَادِي؟

فَيَقُولُ: يَا رَبِّ! مِنْهُمْ مَنْ صَانَنِي وَ حَافَظَ عَلَيَّ وَ لَمْ يُضَيِّعْ شَيْئاً؛ وَ مِنْهُمْ مَنْ ضَيَّعَنِي وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّي وَ كَذَّبَ بِي وَ أَنَا حُجَّتُكَ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِكَ.

فَيَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ ارْتِفَاعِ مَكَانِي لَأُثِيبَنَّ عَلَيْكَ الْيَوْمَ أَحْسَنَ الثَّوَابِ وَ لَأُعَاقِبَنَّ عَلَيْكَ الْيَوْمَ أَلِيمَ الْعِقَابِ …[۲]

تدبر

۱) «مَرْفُوعَةٍ»

کلمه «مرفوعه» که به معنای چیزی است که رفعت داده شده است، و با توجه به آیه قبل، این کلمه وصف صحفی است که در آنها آیات قرآن که مایه تذکر است قرار دارد. اما اینکه مقصود از آن چیست، کلمه «مرفوعه» در یک تقسیم کلی:

الف. می‌تواند ناظر به غیر باشد، یعنی به معنای «برافراشته»، بدین معنا که بدین جهت آن را بالا برده‌اند که در معرض دید همگان باشد و علم و نمادی باشد برای راه پیدا کردن؛ و

ب. می‌تواند وصف نفسی صحف قرآن باشد، به معنای والامقام و بلندمرتبه بودنش.

البته عموم مفسران فقط به معنای دوم توجه کرده‌اند و اقوال زیر درباره مقصود از این مرفوعه بودن مطرح شده است:

ب.۱. رفعت یافته [قدر و منزلتش] نزد خداوند (تفسير الصافي، ج‏۵، ص۲۸۵[۳]؛ الميزان، ج‏۲۰، ص۲۰۲[۴]).

ب.۲. رفعت یافته در آسمان هفتم (مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۶۶۵[۵]؛ و به نقل از یحیی بن سلام در البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۰۸[۶]).

ب.۳. رفعت یافته در آسمان‌ها (الكشاف، ج‏۴، ص۷۰۲[۷]).

ب.۴. قدر و قیمتش رفعت داده شده (الكشاف، ج‏۴، ص۷۰۲؛ البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۰۸).

ب.۵. خداوند آن را از پلیدی نجس‌ها رفعت داده است (به نقل از مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۶۶۵).

ب.۶. رفعت یافته از هرگونه اشتباه و تناقضی (البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۰۸).

ب.۷. مقام و مرتبه قرآن برتر از دسترسى نااهلان و تحريف و تغيير آنان است (تفسير نور، ج‏۱۰، ص۳۸۵).

 

۲) «… مُطَهَّرَةٍ»

کلمه «مرفوعه» که به معنای چیزی است که پاک شده است، و با توجه به آیه قبل، این کلمه وصف صحفی است که در آنها آیات قرآن که مایه تذکر است قرار دارد. اما اینکه مقصود از آن چیست، گفته‌اند:

الف. اشاره است به این آیه که فرمود: «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون‏» (واقعه/۷۹) (مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۶۶۵[۸]).

ب. مصون از این است که دست کفار بدان برسد چون در دستان فرشتگان در برترین مقام است (جبائی، به نقل مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۶۶۵).

ج. منزه است از اینکه دستان شیاطین بدان برسد (الكشاف، ج‏۴، ص۷۰۲[۹]؛ تفسير الصافي، ج‏۵، ص۲۸۵[۱۰]).

د. ه. پاک و مطهر است از هرگونه شک و شبهه و تناقض (مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۶۶۵) و به تعبیر دیگر، پاک است از آلودگی باطل و سخنان لغو و شک و تناقض، یعنی همان که خداوند متعال درباره‌اش فرمود: «لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ» (فصلت/۴۲) و «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ» (طارق/۱۴) و «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ» (بقرة/۲) و «وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً» (نساء/۸۲) (الميزان، ج‏۲۰، ص۲۰۲[۱۱]).

ه. پاک و پاکیزه است از هرگونه آلودگی و پلیدی (حسن بصری، به نقل مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۶۶۵؛ البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۰۸[۱۲]؛ و نیز الميزان، ج‏۲۰، ص۲۰۲[۱۳]).

و. منزه است از اینکه بخواهد بر مشرکان نازل شود (حسن، به نقل البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۰۸).

 

۳) ‌«مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ»

دو تعبیر «مرفوعه» و «مطهره» که به معنای چیزی است که رفعت یافته و پاک شده است، وصف خود صحفی است که در آنها آیات قرآن قرار دارد. یعنی رفعت و طهارت که در اصل وصف خود قرآن کریم است، به صحیفه‌هایی که حاوی کلمات و آیات قرآن است منتقل شده است. و این یک حقیقتی است که بسیاری از امور مادی، به خاطر قرین بودن و مجاورت با یک امر معنوی مقدس، تقدس پیدا می‌کنند؛ همان طور که این برگه‌ها و کاغذهای قرآن، به تبع خود آیات قرآن رفعت و طهارت یافته است، در جای دیگری خداوند از خانه‌هایی سخن می‌گوید که به خاطر حضور مردان الهی در آن خود آن خانه‌ها رفعت یافته‌اند: «في‏ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ؛ رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إيتاءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصار: در خانه‏هايى كه خدا رخصت داده كه رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود. در آنها هر بامداد و شامگاه او را نيايش مى‏كنند؛ مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى، آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات، به خود مشغول نمى‏دارد، و از روزى كه دلها و ديده‏ها در آن زير و رو مى‏شود مى‏هراسند» (نور/۳۶-۳۷).

اینهاست برخی از مستندات قرآنی تکریم حرم مطهر اهل بیت علیه‌السلام در شیعه (در این زمینه توضیحاتی در تدبر ۳ از آیه قبل گذشت).

 

۴) «مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ»

در تدبرهای فوق (و نیز در ترجمه) فرض بر این قرار داده شد که دو کلمه مرفوعه و مطهره دو وصف مستقل برای «صحف» ‌است؛ اما چند حالت دیگر هم قابل فرض است؛ که با توجه به مکان استفاده از یک لفظ در بیش از یک معنا، بدون اینکه معانی قبل را تخطئه کنیم این معانی نیز می‌تواند مد نظر بوده باشد:

الف. این دو وصف «مکرمة» باشند؛ یعنی این صحف، صحف گرامی‌داشته‌شده‌ای است که گرامی شدنش به این است که مرفوعة و مطهره شده است.

ب. مرفوعة، وصف مکرمة؛ و مطهره، وصف مرفوعه باشد؛ یعنی این صحفی است که گرامی داشته شده که این گرامی شدنش به این جهت است که رفعت یافته، و رفعت یافتنش بدین جهت است که مطهر شده است.

همچنین حالات دیگری هم برای این عبارت قابل فرض است؛ از جمله اینکه:

مکرمه و مرفوعة، وصف صحف باشد؛ و مطهره وصف مکرمه ویا وصف مرفوعه باشد.

مکرمه و مطهره، وصف خود صحف باشد؛ و مرفوعة وصف مکرمه.

و …

 

۵) «مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ»

خداوند قرآن را رفعت داده و پاک نموده است؛ پس:

«قرآن را بايد در جايگاه بلند قرار داد و بايد از هر آلودگى حفظ شود» (تفسير نور، ج‏۱۰، ص۳۸۵).

 

 


[۱] . در سایت الوحی ذیل این آیه حدیثی را از امام صادق ع بدین صورت روایت کرده است: « الصّادق (علیه السلام)- مَرْفُوعَةٍ عِنْدَهُ فِی اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ مُطَهَّرَةٍ مِنْ دَنَسِ الْأَنْجَاسِ لَا یَمَسُّهَا إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ مِنَ النَّاسِ. امام صادق (علیه السلام)- خدا آن‌ها را از ناپاکی بالا برده، مطهّره که جز پاکیزه‌ها از بین مردم آن را نسایند.» و منبع را دو تفسیر قرار داده است: تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۷، ص۳۷۸ بحرالعرفان، ج۱۶، ص۳۰۶. طبق توضیحی که در اولین پاورقی مربوط به احادیث ذیل آیه ۱۲ گذشت (https://yekaye.ir/ababsa-80-12/#_ftn3) ظاهرا در اینجا توضیحات مولف کتاب تاویل الایات به عنوان تتمه فرمایش امام صادق ع تلقی شده است.

[۲] . قَالَ فَيَرْجِعُ الْقُرْآنُ رَأْسَهُ فِي صُورَةٍ أُخْرَى. قَالَ فَقُلْتُ لَهُ يَا أَبَا جَعْفَرٍ فِي أَيِّ صُورَةٍ يَرْجِعُ قَالَ فِي صُورَةِ رَجُلٍ شَاحِبٍ مُتَغَيِّرٍ يُبْصِرُهُ أَهْلُ الْجَمْعِ‏ فَيَأْتِي الرَّجُلَ مِنْ شِيعَتِنَا الَّذِي كَانَ يَعْرِفُهُ وَ يُجَادِلُ بِهِ أَهْلَ الْخِلَافِ فَيَقُومُ بَيْنَ يَدَيْهِ فَيَقُولُ مَا تَعْرِفُنِي فَيَنْظُرُ إِلَيْهِ الرَّجُلُ فَيَقُولُ مَا أَعْرِفُكَ يَا عَبْدَ اللَّهِ قَالَ فَيَرْجِعُ فِي صُورَتِهِ الَّتِي كَانَتْ فِي الْخَلْقِ الْأَوَّلِ وَ يَقُولُ مَا تَعْرِفُنِي فَيَقُولُ نَعَمْ فَيَقُولُ الْقُرْآنُ أَنَا الَّذِي أَسْهَرْتُ لَيْلَكَ وَ أَنْصَبْتُ عَيْشَكَ سَمِعْتَ الْأَذَى وَ رُجِمْتَ بِالْقَوْلِ فِيَّ أَلَا وَ إِنَّ كُلَّ تَاجِرٍ قَدِ اسْتَوْفَى تِجَارَتَهُ وَ أَنَا وَرَاءَكَ الْيَوْمَ قَالَ فَيَنْطَلِقُ بِهِ إِلَى رَبِّ الْعِزَّةِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَيَقُولُ يَا رَبِّ يَا رَبِّ عَبْدُكَ وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ قَدْ كَانَ نَصِباً فِيَ‏ مُوَاظِباً عَلَيَّ يُعَادَى بِسَبَبِي وَ يُحِبُّ فِيَّ وَ يُبْغِضُ فَيَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَدْخِلُوا عَبْدِي جَنَّتِي وَ اكْسُوهُ حُلَّةً مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةَ وَ تَوِّجُوهُ بِتَاجٍ فَإِذَا فُعِلَ بِهِ ذَلِكَ عُرِضَ عَلَى الْقُرْآنِ فَيُقَالُ لَهُ هَلْ رَضِيتَ بِمَا صُنِعَ بِوَلِيِّكَ فَيَقُولُ يَا رَبِّ إِنِّي أَسْتَقِلُّ هَذَا لَهُ فَزِدْهُ مَزِيدَ الْخَيْرِ كُلِّهِ فَيَقُولُ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ عُلُوِّي وَ ارْتِفَاعِ مَكَانِي لَأَنْحَلَنَّ لَهُ الْيَوْمَ خَمْسَةَ أَشْيَاءَ مَعَ الْمَزِيدِ لَهُ وَ لِمَنْ كَانَ بِمَنْزِلَتِهِ أَلَا إِنَّهُمْ شَبَابٌ لَا يَهْرَمُونَ وَ أَصِحَّاءُ لَا يَسْقُمُونَ وَ أَغْنِيَاءُ لَا يَفْتَقِرُونَ وَ فَرِحُونَ لَا يَحْزَنُونَ وَ أَحْيَاءٌ لَا يَمُوتُونَ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ- لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى‏ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا أَبَا جَعْفَرٍ وَ هَلْ يَتَكَلَّمُ الْقُرْآنُ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قَالَ رَحِمَ اللَّهُ الضُّعَفَاءَ مِنْ شِيعَتِنَا إِنَّهُمْ أَهْلُ تَسْلِيمٍ ثُمَّ قَالَ نَعَمْ يَا سَعْدُ وَ الصَّلَاةُ تَتَكَلَّمُ وَ لَهَا صُورَةٌ وَ خَلْقٌ تَأْمُرُ وَ تَنْهَى قَالَ سَعْدٌ فَتَغَيَّرَ لِذَلِكَ لَوْنِي وَ قُلْتُ هَذَا شَيْ‏ءٌ لَا أَسْتَطِيعُ أَنَا أَتَكَلَّمُ بِهِ فِي النَّاسِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ هَلِ النَّاسُ إِلَّا شِيعَتُنَا فَمَنْ لَمْ يَعْرِفِ الصَّلَاةَ فَقَدْ أَنْكَرَ حَقَّنَا ثُمَّ قَالَ يَا سَعْدُ أُسْمِعُكَ كَلَامَ الْقُرْآنِ قَالَ سَعْدٌ فَقُلْتُ بَلَى صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ فَقَالَ‏ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ فَالنَّهْيُ كَلَامٌ وَ الْفَحْشَاءُ وَ الْمُنْكَرُ رِجَالٌ وَ نَحْنُ ذِكْرُ اللَّهِ وَ نَحْنُ أَكْبَرُ.

[۳] . مَرْفُوعَةٍ قال عند اللَّه.

[۴] . و قوله: «مَرْفُوعَةٍ» أي قدرا عند الله.

[۵] . «مَرْفُوعَةٍ» في السماء السابعة و قيل مرفوعة قد رفعها الله عن دنس الأنجاس.

[۶] . و مرفوعة في السماء السابعة، قاله يحيى بن سلام، أو مرفوعة عن الشبه و التناقض، أو مرفوعة المقدار.

[۷] . مَرْفُوعَةٍ في السماء. أو مرفوعة المقدار

[۸] . «مُطَهَّرَةٍ» لا يمسها إلا المطهرون و قيل مصونة عن أن تنالها أيدي الكفرة لأنها في أيدي الملائكة في أعز مكان عن الجبائي و قيل مطهرة من كل دنس عن الحسن و قيل مطهرة من الشك و الشبهة و التناقض

[۹] . مُطَهَّرَةٍ منزهة عن أيدى الشياطين،

[۱۰] . مُطَهَّرَةٍ منزّهة عن ايدي الشياطين.

[۱۱] . و قوله: «مُطَهَّرَةٍ» أي من قذارة الباطل و لغو القول و الشك و التناقض قال تعالى: «لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ»: حم السجدة: ۴۲، و قال: «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ»: الطارق: ۱۴ و قال: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ»: البقرة: ۲، و قال: «وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً»: النساء: ۸۲.

[۱۲] . مُطَهَّرَةٍ: أي منزهة عن كل دنس، قاله الحسن. و قال أيضا: مطهرة من أن تنزل على المشركين.

[۱۳] . و معنى الآيات أن القرآن تذكرة مكتوبة في صحف متعددة معظمة مرفوعة قدرا مطهرا من كل دنس و قذارة.

بازدیدها: ۵۶

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*