۱۱۲۱) وَ أُمِّهِ وَ أَبيهِ

۴-۱۰ رجب ۱۴۴۵

ترجمه

[روزی که آدمی فرار می‌کند از برادرش،] و مادرش و پدرش،

اختلاف قرائت

أُمِّهِ وَ أَبيهِ

در عموم قراءات ضمیر «ه» در هر دو مورد به صورت مجرور تلفظ شده است؛

اما در قرائتی غیرمعروف (أبو إياس جؤيّة) ضمیر مذکور به صورت مضمون قرائت شده است.

معجم القراءات ج ۱۰، ص۳۱۳[۱]

وَ أَبيهِ

در عموم قراءات الفظ کلمه «أبیه» در حالت وقف و وصل تفاوتی ندارد؛

اما در قرائت اهل مکه (ابن کثیر) در هنگام وصل به صورت «أبیهی» تلفظ می‌شود.

معجم القراءات ج ۱۰، ص۳۱۳[۲]

نکات ادبی

أُمِّهِ

قبلا بیان شد که در ماده «امم» هم معنای «اصل» و «مرجع» نهفته است و هم معنای «قصد کردن». برخی اصل را معنای اصل و مرجع قرار داده و بر این باورند که در زبان عربی هر چیزی که سایر اموری که در پی آن می‌آید بدان ضمیمه شود «اُمّ» [در فارسی: مام، مادر] خوانده می‌شود (فَرَجَعْناكَ إِلى‏ أُمِّكَ، طه/۴۰؛ فَأُمُّهُ هاوِيَةٌ، قارعه/۹)، چنانکه به مکه و هر شهری که شهرهای دیگر حول آن شکل گرفته باشند «أمّ القرى‏» (انعام/۹۲؛ شوری/۷) گفته می‌شود و هم به لوح محفوظ که منشأ نزول قرآن است و همه آیات قرآن از آنجا سرچشمه می‌گیرد «أُمُّ الْكِتاب»‏ (يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب‏؛ رعد/۳۹) گفته می‌شود و هم به آیات محکم که متشابهات بدان برمی‌گردد (َ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتاب‏؛ آل‌عمران/۷).

اما برخی «قصد کردن به نحوی خاص» را محور اصلی این ماده قلمداد کرده‌اند چنانکه فعل «أمَّ» به معنای «قصد کردن» می‌باشد (وَ لَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرام‏؛ مائده/۲) و بر این باورند که «اُمّ» نیز بدین جهت به معنای اصل و مرجع به کار می‌رود که مورد قصد و توجه (= مقصود) واقع می‌شود، و «أمام» هم که به معنای پیش رو و جلو می‌باشد (بَلْ يُريدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ؛ قیامة/۵) از این جهت است که سمت جلو سمتی است که همواره مورد توجه شخص می‌باشد.

از این ماده همچنین کلمات «أُمَّةً» (جمع آن «اُمَم»، که در معانی‌ای همچون «دین» ، جماعتی که امر واحدی آنها را در کنار هم جمع کرده باشد، و «زمان») و «إمام» (جمع آن: أَئِمَّة) نیز به کار رفته است که درباره آنها به تفصیل بحث شد. «أُمِّيّ» هم به کسی گویند که خواندن و نوشتن نمی‌داند (وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلَّا أَمانِيَ،؛ بقرة/۷۸؛ هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ‏، جمعه/۲)؛ هر چند برخی گفته‌اند از این جهت که منسوب است به امتی که آنان اهل نوشتن نبوده‌اند؛ و برخی هم گفته‌اند که اساساً مقصود از «أمی» (بویژه در آیه الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّیّ …، اعراف/۱۵۷؛ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ، اعراف/۱۵۸) کسی که در أم‌القری زندگی می‌کند و منسوب به این کلمه است.

جلسه ۷۵۹ https://yekaye.ir/ya-seen-36-12/

أَبيهِ

قبلا بیان شد که اغلب بر این باورند که ماده «أبو» در اصل دلالت دارد بر تربیت و غذا دادن، و به همین مناسبت به «پدر» که تربیت و تامین غذای فرزند را عهده‌دار است، «أب» می‌گویند: «إِنَّ لَهُ أَباً شَیخاً كَبیراً» (یوسف/۷۸)، ولی مرحوم مصطفوی این ماده را دال بر تربیت، اعم از تربیت مادی و معنوی دانسته، و راغب هم بر این باور است که با توجه به این نقشی که پدر در رشد و تربیت فرزند دارد، هرکسی که نقش تربیتی‌ای در قبال شخص ایفا کند، «أب» نامیده می‌شود و به همین جهت است که این کلمه در مورد پروردگار، معلم، پیامبر، جد و عمو به کار رفته است

جلسه ۹۳۶ https://yekaye.ir/an-nesa-4-11/

ضمنا ذیل آیه ۳۱ همین سوره گذشت که زمخشری «أب» به معنای پدر را در اشتقاق کبیر به «أبّ» مرتبط دانسته و از سوی دیگر ادعا کرده که «أبّ» و «أمّ» در یک فضای معنایی مرتبط هستند: «اُمّ» که به معنای مادر است برگرفته از ماده «أمَّ» است که به معنای «قصد کردن» می‌باشد، و «أبّ» هم که با «أب» مرتبط است و برای چراگاه به کار می‌رود بدین مناسبت است که چراگاه، قصد می‌شود و برای علف سراغش می‌روند؛ و حسن جبل هم ظاهرا از این جهت به زمخشری نزدیک است یعنی اگرچه دو ماده «أبب» و «أبو» را مستقل بحث کرده، اما بر ارتباط وثیقی بین این دو تأکید کرده است و گفته است که در کلمه «أبّ» به معنای چراگاه هم می‌بینیم که غذای دام است و از این جهت به معنای غذا دادنی که در «أب» به معنای پدر است کاملا مرتبط است.

جلسه ۱۱۱۷ https://yekaye.ir/ababsa-80-31/

حدیث

تمامی احادیثی که ذیل آیه ۳۴ (جلسه ۱۱۲۰ https://yekaye.ir/ababsa-80-34) گذشت، مربوط به این آیه هم می‌باشد. اما احادیث دیگر:

۱) در منابع اهل سنت روایت شده است که پیامبر اکرم ص یکبار نگاهش به بچه‌های خردسال افتاد و فرمود: وای بر فرزندان آخر الزمان از دست پدرانشان!

سوال شد: آیا از دست پدران مشرکشان؟

فرمود: خیر، از دست پدران مومنشان! چرا که چیزی از واجبات را بدانها یاد نمی دهند و هنگامی که خود آن فرزندان به یادگیری اقدام می‌کنند آنان را بازمی‌دارند و برای آنان به بهره ناچیزی از دنیا راضی می‌شوند؛ من از آنان بیزارم و آنان هم از من بیزارند!

جامع الأخبار (للشعيري)، ص۱۰۶

رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ نَظَرَ إِلَى بَعْضِ الْأَطْفَالِ فَقَالَ: وَيْلٌ لِأَوْلَادِ آخِرِ الزَّمَانِ مِنْ آبَائِهِمْ!

فَقِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! مِنْ آبَائِهِمُ الْمُشْرِكِينَ؟

فَقَالَ: لَا، مِنْ آبَائِهِمُ الْمُؤْمِنِينَ! لَا يُعَلِّمُونَهُمْ شَيْئاً مِنَ الْفَرَائِضِ وَ إِذَا تَعَلَّمُوا أَوْلَادُهُمْ مَنَعُوهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُمْ بِعَرَضٍ يَسِيرٍ مِنَ الدُّنْيَا؛ فَأَنَا مِنْهُمْ بَرِي‏ءٌ وَ هُمْ مِنِّي بِرَاءٌ.

 

۲) در منابع اهل سنت از عبدالله بن مسعود روایت شده است که پیامبر اکرم ص فرمودند:

بر مردم زمانی خواهد آمد که دینداری دینش سالم نمی‌ماند مگر اینکه با دینش از شهری به شهر دیگر و از کوهی به کوه دیگری و از سوراخی به سوراخ دیگر فرار کند همانند روباهی که مکر می‌ورزد.

گفتند: این چه زمانی است یا رسول الله ص؟!

فرمودو: زمانی که معیشت جز با معصیت خداوند متعال به دست نیاید! هنگامی که زمانه چنین شد هلاکت فرد به دست پدر و مادرش است؛ اگر پدر و مادر نداشته باشد به دست همسر و فرزندانش؛ و اگر آنها نباشند به دست خویشاوندانش!

گفتند: چگونه چنین چیزی رخ می‌دهد یا رسول الله ص!

فرمود: او را به خاطر تنگدستی سرزنش می‌کنند به حدی که با تکلف به انجام آنچه توانش را ندارد اقدام می‌کند تا جایی که در مسیر هلاکت قرار گیرد [= از راه نامشروع تحصیل درآمد کند].

إحياء علوم الدين، ج۲، ص۲۳۲؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۱۵۴؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏۱۰، ص۴۷[۳]؛ روح المعانی (تفسیر آلوسی)، ج۱۴، ص۳۲۱[۴]؛ جامع الأحاديث (سیوطی)، ج۲۳، ص۴۵۶[۵]

و روى عبد الله ابن مسعود أنه صلى الله عليه و [آله و] ‌سلم قال:

سيَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا يَسْلَمُ لِذِي دِينٍ دِينُهُ إِلَّا مَنْ فَرَّ بِدِينِهِ مِنْ قرية الى قرية، وَمِنْ شَاهِقٍ إِلَى شَاهِقٍ، وَمِنْ جُحْرٍ إِلَى جُحْرٍ، كالثعلب الذي يروغ.

قيل له: ومتى ذلك يا رسول الله؟

قال: إذا لَمْ تُنَلِ الْمَعِيشَةُ إِلَّا بمعاصي الله تعالى …[۶] إِذَا كَانَ ذَلِكَ الزَّمَانُ كَانَ هَلَاكُ الرَّجُلِ عَلَى يَد أَبَوَيْهِ، فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ أَبَوَانِ فعلى يَدَيْ زَوْجَتِهِ وَوَلَدِهِ، فَإِنْ لَمْ يَكُنْ فعَلَى يَدَيْ قَرَابَتِهِ»

قَالُوا: وكَيْفَ ذَلِكَ يَا رَسُولَ الله ص؟!

قال: يُعَيِّرُونَهُ بِضِيقِ اليد فيتكلف ما لا يطيق حتى يورده ذلك موارد الهلكة.

بیهقی در الزهد الكبير (ص۱۸۳[۷]) و ابن بطال در شرح صحيح البخارى (ج۱۰، ص۲۰۵[۸]) شبیه همین حدیث را با سند متصل از طریق ابوهریره هم روایت کرده است.

 

۳) از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:[۹]

بزرگترین گناهان کبیره هفت تاست: شرک به خداوند عظیم، و کشتن جانی که خداوند آن را حرام کرده است مگر به حق، و خوردن مال یتیم، و عاق والدین شدن، و تهمت به زنان پاکدامن، و فرار در جبهه جنگ، و انکار آنچه خداوند نازل فرموده است.

[سپس حضرت ظلم‌هایی را که به اهل بیت شد بارزترین مصداق اینها معرفی می‌کننداز جمله می‌فرمایند:]

… و اما «عاق والدین شدن» پس خداوند متعال در کتابش نازل فرمود که: همانا پیامبر به مومنان از خودشان نزدیک‌تر است و همسرانش [همچون] مادران آنهایند» (احزاب/۶) و خود هو پدر آنهاست، ولی آنان با فرزندان و خویشاوندان وی چنان رفتار کردند که عاق او شدند…

تهذيب الأحكام، ج‏۴، ص۱۵۰؛ تفسير فرات الكوفي، ص۱۰۳[۱۰]؛ تفسير العياشي، ج‏۱، ص۲۳۷[۱۱]

أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ ابْنُ عُقْدَةَ الْحَافِظُ الْهَمْدَانِيُّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْأَشْعَرِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ زِيَادٍ وَ هُوَ الْوَشَّاءُ الْخَزَّازُ وَ هُوَ ابْنُ بِنْتِ إِلْيَاسَ وَ كَانَ وَقَفَ ثُمَّ رَجَعَ فَقَطَعَ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عُمَرَ الْخَثْعَمِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ وَ مُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنْ أَبِي الصَّامِتِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

أَكْبَرُ الْكَبَائِرِ سَبْعٌ الشِّرْكُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَكْلُ أَمْوَالِ الْيَتَامَى وَ عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَاتِ وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ وَ إِنْكَارُ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ …[۱۲]

‏وَ أَمَّا عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فِي كِتَابِهِ- النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ‏ وَ هُوَ أَبٌ لَهُمْ فَعَقُّوهُ فِي ذُرِّيَّتِهِ وَ فِي قَرَابَتِهِ…[۱۳]

تدبر

۱) «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ … أُمِّهِ وَ أَبيهِ»

روز قیامت انسان از مادر و پدرش هم فرار می‌کند؟ چرا؟

متناسب با آنچه در اولین تدبر آیه قبل گذشت، این موارد قابل ذکر است:

الف. به خاطر اینکه در آن شرایط هولناک خودش چنان گرفتار است که حتی فرصت توجه و پرداختن مادر و پدر خود را ندارد؛ از این رو، از دست همان کسانی که هر وقت مشکلی پیش می‌آمد سراغشان می‌رفت، فرار می‌کند.

ب. ترس از اینکه مبادا پدر و مادرش بگویند حق نیکی ما (که خداوند به تو دستور داده بود) را ادا نکردی (الكشاف، ج‏۴، ص۷۰۵)، ویا جبران ظلم و یا قصور و تقصیری را که در حق آنها روا داشته مطالبه کنند.

ج. فرار می‌کند تا آنها این وضعیت خوار و ذلیل شدن و عقابهای وی را نبینند و رسوایی وی را نفهمند.

د. [به خاطر عجله و برای خلاصی هرچه زودتر از عرصه قیامت می‌گریزد؛ یعنی] مى‏گريزد تا به كار خود برسد و تكليفش زودتر روشن شود.

ه. به خاطر اینکه می‌داند که نه آنها می‌تواند نفعی به او برسانند، و نه او می‌تواند به آنها سودی بدهد.

و. ممکن است خود وی از مومنان باشد و پدر و مادرش از جهنمیان، و آنگاه فرار می‌کند برای اینکه:

و.۱. علی‌رغم پیوند نسبی و سببی‌شان در دنیا، مدار ارتباط حقیقی‌شان بر اساس ایمان بوده، دشمنی خواهد بود که این حقیقت در آنجا آشکار می‌شود، لذا از آنها فرار می‌کند (جلسه قبل https://yekaye.ir/1402/10/ababsa-80-34/، حدیث۳).

و.۲. نمی خواهد آن خواری و ذلتی که بر آنها نازل شده را ببیند.

ز. خود دیدن اینکه پدر ومادرش در عذاب و گرفتاری‌اند یک عذاب است؛ پس از آنها فرار می‌کند که گرفتاری آنها را نبیند.

ح. چه‌بسا هر دو از جهنمیان باشند، و چون هر دوستی‌ای در غیر تقواپیشگان به دشمنی تبدیل می‌شود (الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقينَ؛ زخرف/۶۷) این نزدیک بودن آنان هم به فرار از هم تبدیل شده باشد.

ط. چه‌بسا ناظر به خانواده‌هایی باشد که پیوند خانوادگی در آنها عمیق نیست؛ و عملا کدروتهای فراوانی در کار است و در باطن از هم فراری‌اند؛ که این باطن روز قیامت آشکار می‌شود و شخص که در این دنیا عملا ارتباط صمیمی و عمیقی با پدر و مادر خود نداشت معلوم می‌شود که همواره از آنها فرار می‌کرد.

ی. …

 

۲) «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ … أُمِّهِ وَ أَبيهِ»

انسان در قیامت از پدر و مادر دنیوی و مادی‌اش فرار می‌کند، اما پدر و مادر معنوی‌ای هم دارد که نه‌تنها از او فرار نمی‌کند، بلکه تمام توجهش به او و شفاعت است؛ درباره پدر بودن پیامبر اکرم ص (و حضرت علی ع) برای این امت که علاوه بر دلالت ضمنی آیه «النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ‏» (و بلکه دلالت صریح آن بر اساس برخی قراءات که تعبیر «و هو أب لهم» را هم دارد: معجم القراءات، ج۷، ص۲۵۰-۲۵۱؛ تفسير القمي، ج‏۲، ص۱۷۵[۱۴]‏؛ و حدیث۳)، در شیعه و سنی روایات متعددی آمده است، درباره مادری هم یکی از وجوهی که درباره تسمیه پیامبر به «أمّی» (الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّي‏؛ اعراف/۱۵۷) بیان شده این است که او نسبت به امت خویش از مادر مهربان‌تر است چنانکه در روز قیامت وقتی همه از مادرشان و مادر هم طفلش فرار می‌کند او دست کمک خویش برای امتش می‌گشاید (مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏۱، ص۲۳۱[۱۵]).

 

۳) «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ … أُمِّهِ وَ أَبيهِ»

چرا در مقام فرار کردن، فرار از مادر را بر پدر مقدم کرد؟

الف. چه‌بسا به ترتیب مسئولیتی است که در قبال افراد داریم. در میان اعضای خانواده از کسی که کمترین مسئولیت را در قبالش داریم شروع شده و هرکس که در قبال او مسئولیت بیشتری داشته باشیم بعدتر آمده است؛ یعنی نه فقط از برادر، بلکه از مادر، بلکه از پدر، بلکه از همسر، و بلکه از فرزند خویش فرار می‌کند و حاضر نیست هیچ مسئولیتی را حتی در قبال نزدیکترین افراد به خویش که بیشترین مسئولیت را نسبت بدانها داشت بپذیرد.

تبصره: تفاوت ظریف بین احترام به والدین و اطاعت از آنها

همه می‌دانیم که در اسلام توصیه‌های فراوانی در خصوص احترام گذاشتن به والدین مطرح شده و از این جهت بر احترام مادر بیش از پدر تاکید شده است. اما برخلاف تصور رایج، این تلازمی ندارد که وظیفه شرعی ما در اطاعت کردن مادر بیش از پدر باشد؛ ‌بلکه در این زاویه ظاهرا برعکس است؛ ‌یعنی در عین حال که در مقام احترام گذاشتن و دلجویی و خوشحال کردن و حق داشتن، مادر اولویت جدی دارد (مثلا این حدیث که خداوند دو بار به حضرت موسی سفارش مادرش را کرد و بار سوم سفارش پدرش را کرد و فرمود: دوسوم نیکی‌ات به مادرت باشد و یک سوم به پدرت؛ ر.ک: الأمالي (للصدوق)، ص۵۱۱[۱۶]؛ یا در رساله حقوق امام سجاد ع، حضرت در میان خویشاوندان اولین و مهمترین حق را از آن مادر، و سپس از آن پدر معرفی می‌کند؛ ر.ک: الخصال، ج‏۲، ص۵۶۵[۱۷])‏؛ اما در مقام اطاعت کردن، پدر تقدم دارد، چنانکه فقها مستند به احادیث متعدد، از طرفی بین لزوم احترام گذاشتن به والدین و اطاعت کردن از آنها تفکیک کرده‌اند؛ و از طرف دیگر، در مواردی پدر بر فرزند خود ولایت دارد که در این موارد اطاعت از او واجب می‌شود، در حالی که چنین ولایتی به طور عادی برای مادر ثابت نیست، هرچند که رعایت حق او و احترام به او واجب است.

اصل این تفاوت بین اولویت احترام یکی و اولویت اطاعت از دیگری، از سویی شاید ناشی از تفاوتی است که بین زن و مرد وجود دارد که اساسا وقتی قرار به انتخاب و امتیاز گذاشتن بین زن و مرد باشد، زن از زاویه محبت و مرد از زاویه عزت ترجیح داده می‌شود (چنانکه وقتی امیرالمومنین ع از پیامبر ص سوال کرد: مرا بیشتر دوست داری یا فاطمه را؟ حضرت فرمود: فاطمه نزد من محبوبتر است و تو نزد من عزیزتری؛ ر.ک: مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏۳، ص۳۳۱[۱۸])؛ و از سوی دیگر شاید ریشه در رابطه حقوقی‌ای داشته باشد که در دنیا به خاطر قوامیت پدر در خانواده مطرح است، و اتفاقا همین تفاوت دو رویکرد (که در احترام، مادر؛ و در اطاعت، پدر مقدم است) بخوبی نشان می‌دهد که قوامیت مرد در خانواده صرفا یک مساله حقوقی است که بار ارزشی ندارد؛ و در اسلام معیار برتری ارزشی فقط تقواست؛ ‌مثل بسیاری دیگر از تفاوتهای حقوقی دیگری که به رسمیت می‌شناسیم اما دلالت ندارد که فردی که حقوق کمتری دارد به لحاظ ارزش انسانی پایین‌تر باشد؛‌ چنانکه ممکن است کسی مثلا فرمانده لشکری باشد که برخی از مجاهدان آن لشکر، نزد خداوند مقام معنوی‌ای بمراتب بالاتر از او داشته باشند.

با این توضیح، تقدم فرار از مادر به فرار از پدر شاید از حیث مسئولیت خاص (ضرورت اطاعت کردن) است که این مسئولیت نسبت به پدر بیشتر است؛ بر این اساس که سیر این آیات سیر آسان به مشکل باشد؛ یعنی اول از برادر نام برد که حق و احترامش به اندازه حق و احترام مادر نیست؛ سپس سراغ پدر رفت که اطاعت از او مهمتر از اطاعت از مادر بوده؛ سپس سراغ همسر و فرزندان می‌رود که در آنها بحث ادای نفقه واجب هم مطرح است و مسئولیت در قبال آنها اضافه‌تر و دشوارتر می‌شود.

ب. چه‌بسا از این جهت که، مادر، هم به خاطر عاطفی‌تر (و به این جهت: زودرنج‌تر) بودن، و هم به خاطر زحمتی که در بارداری و شیردهی فرزندانشان متحمل می‌شود مراعات حقش و نرنجاندنش در دنیا بسیار سخت‌تر از مراعات حق پدر باشد؛ از این رو، انسان برای اینکه از پاسخگویی احتمالی در برابر قصور و تقصیرها نجات یابد، فرار کردن از مادرش (که احتمالا تضییع حق بیشتری نسبت به او رخ داده باشد)‌ برایش اولویت می‌یابد!

تبصره

این تحلیل اگر در کل سیاق دیده شود قابل مناقشه است؛ چرا که مراعات حق برادر ساده‌تر از مادر است در حالی که طبق ضابطه فوق (فرار از کسی اولویت دارد که احتمالا تضییع حق بیشتری نسبت به او رخ داده) باید بعد از این دو ذکر می‌شد؛ اما بر اساس قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا، می توان معنا را بدون سیاق نیز مورد توجه قرار داد؛ و لذا این احتمال کاملا منتفی نیست.

ج. چه‌بسا می‌خواهد شدت سختی را نشان دهد، که وضع را کاملا معکوس می‌کند، به طوری که مادر عموما از پدر مهربان‌تر است، ولی آنجا شدت سختی و ترس به حدی است که علی‌رغم مهربانتر بودن مادر، انسان از مادرش زودتر فرار می‌کند تا از پدرش.

تبصره

این تحلیل نیز اگر در کل سیاق دیده شود شبیه توضیحی که در مورد قبل گذشت قابل مناقشه است؛ چرا که برادر را قبل از مادر ذکر کرد، و علی القاعده مهربانی و دلسوزی مادر و بلکه پدر، از برادر هم بیشتر است. اما همان پاسخی که قبلا بیان شد اینجا نیز صادق است.

د. …

 

 


[۱] . وقرأ أبو إياس جؤيّة «وأمِّهُ وأبيهُ» بضم الهاء فيهما .

[۲] . قراءة ابن كثير في الوصل «وأبيهي» بوصل الهاء بياء. والجماعة قراءتهم بهاء مكسورة «أبيهِ».

[۳] . روى ابن مسعود عنه ص أنه قال سيأتي على الناس زمان لا يسلم لذي دين دينه إلا من فر من قرية إلى قرية و من شاهق إلى شاهق أو جحر الی جحر كالثعلب الرواغ قيل و متى ذلك يا رسول الله قال إذا لم تنل المعيشة إلا بمعاصي الله سبحانه فإذا كان ذلك الزمان كان هلاك الرجل على يد أبويه فإن لم يكن له أبوان فعلى يد زوجته و ولده و إن لم يكن فعلى يد قرابته قالوا كيف ذلك يا رسول الله قال يعيرونه بالفقر و ضيق اليد فيكلفونه ما لا يطيقه حتى يورده ذلك موارد الهلكة.

[۴] . روي عنه صلّى الله تعالى عليه وسلم «يأتي زمان على أمتي يكون فيه ‌هلاك ‌الرجل على يد زوجه وولده يعيرانه بالفقر فيركب مراكب السوء فيهلك.

[۵] . «يأتى على الناس زمان لا يسلم لذى دين دينه إلا من فر من شاهق إلى شاهق أو من جحر إلى جحر كالثعلب بأشباله وذلك فى آخر الزمان إذا لم تنل المعيشة إلا بمعصية الله فإذا كان كذلك حلت العزبة يكون فى ذلك الزمان هلاك الرجل على يدى أبويه إن كان له أبوان فإن لم يكن له أبوان فعلى يدى زوجته وولده فإن لم تكن له زوجة ولا ولد فعلى يد الأقارب والجيران يعيرونه بضيق المعيشة ويكلفونه ما لا يطيق حتى يورد نفسه الموارد التى يهلك فيها (أبو نعيم فى الحلية والبيهقى فى الزهد، والخليلى، والرافعى عن ابن مسعود)

أخرجه أبو نعيم فى الحلية (۲/۱۱۸) ، والبيهقى فى الزهد الكبير (۲/۱۸۳، رقم ۴۳۹) ، والرافعى (۲/۲۱) . وأخرجه أيضًا: الحارث فى بغية الباحث (۲/۷۷۳، رقم ۷۷۴) ، والديلمى (۵/۴۴۷، رقم ۸۶۹۷)

[۶]. در احیاء علوم الدین این فراز اضافی را دارد که در سایر منابعی که آدرس دادیم ندارد:

فإذا كان ذلك الزمان حلت العزوبة! قالوا: وكيف يا رسول الله وقد أمرتنا بالتزويج؟!

[۷] . أَخْبَرَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ بْنُ بِشْرَانَ، أَنْبَأَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمِصْرِيُّ، ثنا جَامِعُ بْنُ سَوْدَةَ، ثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْلَمَةَ بْنِ قَعْنَبٍ، ثنا الْمُبَارَكُ بْنُ فَضَالَةَ، عَنِ الْحَسَنِ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا يَسْلَمُ لِذِي دِينٍ دِينُهُ إِلَّا مَنْ هَرَبَ بِدِينِهِ مِنْ شَاهِقٍ إِلَى شَاهِقٍ، وَمِنْ جُحْرٍ إِلَى جُحْرٍ، فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ الزَّمَانُ لَمْ تُنَلِ الْمَعِيشَةُ إِلَّا بِسَخَطِ اللَّهِ، فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ كَذَلِكَ كَانَ هَلَاكُ الرَّجُلِ عَلَى يَدَيْ زَوْجَتِهِ وَوَلَدِهِ، فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ زَوْجَةٌ وَلَا وَلَدٌ كَانَ هَلَاكُهُ عَلَى يَدَيْ أَبَوَيْهِ، فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ أَبَوَانِ كَانَ هَلَاكُهُ عَلَى يَدَيْ قَرَابَتِهِ أَوِ الْجِيرَانِ» قَالُوا: كَيْفَ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «يُعَيِّرُونَهُ بِضِيقِ الْمَعِيشَةِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يُورِدُ نَفْسَهُ الْمَوَارِدَ الَّتِي تَهْلِكُ فِيهَا نَفْسُهُ»

[۸] . وذكر على بن معبد عن عبد الله بن المبارك عن مبارك بن فضالة، عن الحسن يرفعه إلى رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: (يأتى على الناس زمان لا يسلم لذى دين دينه، إلا من فرّ بدينه من شاهق إلى شاهق وحجر إلى حجر، فإذا كان كذلك لم تنل المعيشة إلا بمعصية الله، فإذا كان كذلك حلت العزلة، قالوا: يا رسول الله، كيف تحل العزلة وأنت تأمرنا بالتزويج؟ قال: إذا كان كذلك كان هلاك الرجل على يدى أبويه، فإن لم يكن له أبوان كان هلاكه على يدى زوجته، فإن لم تكن له زوجة كان هلاكه على يدى ولده، فإن لم يكن له ولد كان هلاكه على يدى القرابات والجيران. قالوا: وكيف ذلك يا رسول الله؟ قال: يعيرونه بضيق المعيشة ويكلفونه ما لا يطيق، فعند ذلك يورد نفسه الموارد التى يهلك فيها.

[۹]. این روایت قبلا در جلسه ۴۲۵ حدیث۴ نیز گذشت https://yekaye.ir/1396/03/al-ahzab-33-6/

[۱۰] . فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِيُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَكْبَرُ الْكَبَائِرِ سَبْعٌ…

[۱۱] . عن معاذ بن كثير عن أبي عبد الله ع قال يا معاذ الكبائر سبع فينا أنزلت و منا استخفت، و أكبر الكبائر الشرك بالله، و قتل النفس الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ و عقوق الوالدين و قذف المحصنات و أكل مال اليتيم، و الفرار من الزحف و إنكار حقنا أهل البيت، فأما الشرك بالله فإن الله قال فينا ما قال، و قال رسول الله ص ما قال، فكذبوا الله و كذبوا رسوله، و أما قتل النفس الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ فقد قتلوا الحسين بن علي ع و أصحابه، و أما عقوق الوالدين فإن الله قال في كتابه «النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ‏» و هو أب لهم فقد عقوا رسول الله ص في ذريته و أهل بيته، و أما قذف المحصنات فقد قذفوا فاطمة ع على منابرهم، أما أكل مال اليتيم فقد ذهبوا بفيئنا في كتاب الله، و أما الفرار في الزحف- فقد أعطوا أمير المؤمنين ع بيعتهم غير كارهين- ثم فروا عنه و خذلوه، و أما إنكار حقنا فهذا مما لا يتعاجمون فيه «۱» و في خبر آخر التعرب بعد الهجرة

[۱۲] . فَأَمَّا الشِّرْكُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ فَقَدْ بَلَغَكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِينَا وَ مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَرَدُّوهُ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ وَ أَمَّا قَتْلُ النَّفْسِ الْحَرَامِ فَقَتْلُ الْحُسَيْنِ ع وَ أَصْحَابِهِ وَ أَمَّا أَكْلُ أَمْوَالِ الْيَتَامَى فَقَدْ ظُلِمْنَا فَيْئَنَا وَ ذَهَبُوا بِهِ

[۱۳] . وَ أَمَّا قَذْفُ الْمُحْصَنَاتِ فَقَدْ قَذَفُوا فَاطِمَةَ ع عَلَى مَنَابِرِهِمْ وَ أَمَّا الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ فَقَدْ أَعْطَوْا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع الْبَيْعَةَ طَائِعِينَ غَيْرَ مُكْرَهِينَ ثُمَّ فَرُّوا عَنْهُ وَ خَذَلُوهُ- وَ أَمَّا إِنْكَارُ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ أَنْكَرُوا حَقَّنَا وَ جَحَدُوا لَهُ وَ هَذَا مِمَّا لَا يَتَعَاجَمُ فِيهِ أَحَدٌ وَ اللَّهُ يَقُولُ إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيماً.

[۱۴] . و قوله: النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ‏. قال: نزلت و هو أب لهم و أزواجه أمهاتهم، فجعل الله المؤمنين أولاد رسول الله ص و جعل رسول الله أباهم لمن لم يقدر أن يصون نفسه- و لم يكن له مال و ليس له على نفسه ولاية- فجعل الله تبارك و تعالى لنبيه ص الولاية على المؤمنين من أنفسهم

[۱۵] . قيل أمي منسوبة إلى أمته يعني جماعة عامة و العامة لا تعلم الكتابة. و يقال سمي بذلك لأنه من العرب و تدعى العرب الأميون قوله هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ و قيل لأنه يقول يوم القيامة أمتي أمتي و قيل لأنه الأصل و هو بمنزلة الأم يرجع الأولاد إليها و منه أم القرى و قيل لأنه لأمته بمنزلة الوالدة الشفيقة بولدها فإذا نودي في القيامة يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ تمسك بأمته.

[۱۶] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ الْخَزَّازِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ: قَالَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ يَا رَبِّ أَوْصِنِي قَالَ أُوصِيكَ بِي فَقَالَ يَا رَبِّ أَوْصِنِي قَالَ أُوصِيكَ بِي ثَلَاثاً قَالَ يَا رَبِّ أَوْصِنِي قَالَ أُوصِيكَ بِأُمِّكَ قَالَ يَا رَبِّ أَوْصِنِي قَالَ أُوصِيكَ بِأُمِّكَ قَالَ أَوْصِنِي قَالَ أُوصِيكَ بِأَبِيكَ قَالَ فَكَانَ يُقَالُ لِأَجْلِ ذَلِكَ إِنَّ لِلْأُمِّ ثُلُثَيِ الْبِرِّ وَ لِلْأَبِ الثُّلُثَ.

[۱۷] . ثُمَّ يَخْرُجُ الْحُقُوقُ مِنْكَ إِلَى غَيْرِكَ مِنْ ذَوِي الْحُقُوقِ الْوَاجِبَةِ عَلَيْكَ فَأَوْجَبُهَا عَلَيْكَ حُقُوقُ أَئِمَّتِكَ ثُمَّ حُقُوقُ رَعِيَّتِكَ ثُمَّ حُقُوقُ رَحِمِكَ فَهَذِهِ حُقُوقٌ تَتَشَعَّبُ مِنْهَا حُقُوقٌ فَحُقُوقُ أَئِمَّتِكَ ثَلَاثَةٌ أَوْجَبُهَا عَلَيْكَ حَقُّ سَائِسِكَ بِالسُّلْطَانِ ثُمَّ حَقُّ سَائِسِكَ بِالْعِلْمِ ثُمَّ حَقُّ سَائِسِكَ بِالْمِلْكِ وَ كُلُّ سَائِسٍ إِمَامٌ وَ حُقُوقُ رَعِيَّتِكَ ثَلَاثَةٌ أَوْجَبُهَا عَلَيْكَ حَقُّ رَعِيَّتِكَ بِالسُّلْطَانِ ثُمَّ حَقُّ رَعِيَّتِكَ بِالْعِلْمِ فَإِنَّ الْجَاهِلَ رَعِيَّةُ الْعَالِمِ ثُمَّ حَقُّ رَعِيَّتِكَ بِالْمِلْكِ مِنَ الْأَزْوَاجِ وَ مَا مَلَكَتِ الْأَيْمَانُ وَ حُقُوقُ رَعِيَّتِكَ كَثِيرَةٌ مُتَّصِلَةٌ بِقَدْرِ اتِّصَالِ الرَّحِمِ فِي الْقَرَابَةِ وَ أَوْجَبُهَا عَلَيْكَ حَقُّ أُمِّكَ ثُمَّ حَقُّ أَبِيكَ ثُمَّ حَقُّ وَلَدِكَ ثُمَّ حَقُّ أَخِيكَ ثُمَّ الْأَقْرَبُ فَالْأَقْرَبُ وَ الْأَوْلَى فَالْأَوْلَى ثُمَّ حَقُّ مَوْلَاكَ الْمُنْعِمِ عَلَيْكَ ثُمَّ حَقُّ مَوْلَاكَ الْجَارِيَةِ نِعْمَتُهُ عَلَيْكَ ثُمَّ حَقُّ ذَوِي الْمَعْرُوفِ لَدَيْكَ ثُمَّ حَقُّ مُؤَذِّنِكَ لِصَلَاتِكَ ثُمَّ حَقُّ إِمَامِكَ فِي صَلَاتِكَ ثُمَّ حَقُّ جَلِيسِكَ ثُمَّ حَقُّ جَارِكَ ثُمَّ حَقُّ صَاحِبِكَ ثُمَّ حَقُّ شَرِيكِكَ ثُمَّ حَقُّ مَالِكَ ثُمَّ حَقُّ غَرِيمِكَ الَّذِي تُطَالِبُهُ ثُمَّ حَقُّ غَرِيمِكَ الَّذِي يُطَالِبُكَ ثُمَّ حَقُّ خَلِيطِكَ ثُمَّ حَقُّ خَصْمِكَ الْمُدَّعِي عَلَيْكَ ثُمَّ حَقُّ خَصْمِكَ الَّذِي تَدَّعِي عَلَيْهِ ثُمَّ حَقُّ مُسْتَشِيرِكَ ثُمَّ حَقُّ الْمُشِيرِ عَلَيْكَ ثُمَّ حَقُ‏ مُسْتَنْصِحِكَ ثُمَّ حَقُّ النَّاصِحِ لَكَ ثُمَّ حَقُّ مَنْ هُوَ أَكْبَرُ مِنْكَ ثُمَّ حَقُّ مَنْ هُوَ أَصْغَرُ مِنْكَ ثُمَّ حَقُّ سَائِلِكَ ثُمَّ حَقُّ مَنْ سَأَلْتَهُ ثُمَّ حَقُّ مَنْ جَرَى لَكَ عَلَى يَدَيْهِ مَسَاءَةٌ بِقَوْلٍ أَوْ فِعْلٍ عَنْ تَعَمُّدٍ مِنْهُ أَوْ غَيْرِ تَعَمُّدٍ ثُمَّ حَقُّ أَهْلِ مِلَّتِكَ عَلَيْكَ ثُمَّ حَقُّ أَهْلِ ذِمَّتِكَ ثُمَّ الْحُقُوقُ الْجَارِيَةُ بِقَدْرِ عِلَلِ الْأَحْوَالِ وَ تَصَرُّفِ الْأَسْبَابِ فَطُوبَى لِمَنْ أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى قَضَاءِ مَا أَوْجَبَ عَلَيْهِ مِنْ حُقُوقِهِ وَ وَفَّقَهُ لِذَلِكَ وَ سَدَّدَه

[۱۸] . قُوتِ الْقُلُوبِ عَنْ أَبِي طَالِبٍ الْمَكِّيِّ وَ الْأَرْبَعِينِ عَنْ أَبِي صَالِحٍ الْمُؤَذِّنِ وَ فَضَائِلِ الصَّحَابَةِ عَنْ أَحْمَدَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ سُفْيَانَ وَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ أَبِي الجَحَّافِ عَنْ جُمَيْعٍ عَنْ عَائِشَةَ أَنَّهُ قَالَ عَلِيٌّ لِلنَّبِيِّ ص لَمَّا جَلَسَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ فَاطِمَةَ وَ هُمَا مُضْطَجِعَانِ أَيُّنَا أَحَبُّ إِلَيْكَ أَنَا أَوْ هِيَ فَقَالَ ص هِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ وَ أَنْتَ أَعَزُّ عَلَيَّ مِنْهَا.

همچنین در كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج‏۱، ص۳۲۵ چنین آمده است:

قَوْلُهُ تَعَالَى «وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ» عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع يَا رَسُولَ اللَّهِ أَيُّمَا أَحَبُّ إِلَيْكَ أَنَا أَمْ فَاطِمَةُ قَالَ فَاطِمَةُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَعَزُّ عَلَيَّ مِنْهَا وَ كَأَنِّي بِكَ وَ أَنْتَ عَلَى حَوْضِي تَذُودُ عَنْهُ النَّاسَ وَ إِنَّ عَلَيْهِ لَأَبَارِيقَ مِثْلَ عَدَدِ نُجُومِ السَّمَاءِ وَ أَنْتَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ فَاطِمَةُ وَ عَقِيلٌ وَ جَعْفَرٌ فِي الْجَنَّةِ إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ أَنْتَ مَعِي وَ شِيعَتُكَ فِي الْجَنَّةِ ثُمَّ قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ لَا يَنْظُرُ أَحَدُهُمْ فِي قَفَاءِ صَاحِبِهِ.

بازدیدها: ۵۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*