ترجمه
پس آن دو را با نیرنگ به پستی افکند؛ پس هنگامی که از [میوه] آن درخت چشیدند شرمگاههایشان [= آنچه آشکار شدنش مایه شرمندگی آنها میشود] برایشان آشکار گردید و شروع کردند به وصله کردن برگهای [درختان] بهشت بر [گرد] خویش، [تا خود را بپوشانند]؛ و پروردگارشان بر آنها بانگ زد که آیا شما را از آن درخت منع نکردم و به شما نگفتم که شیطان برایتان دشمنی آشکار است؟
نکات ترجمهای و نحوی
«دَلاّ»: فعل ماضی باب تفعیل از ماده «دلو» است که در اصل به معنای انداختن «دَلو» [ظرف مخصوص کشیدن آب از چاه] در چاه است (مجمع البيان، ج۴، ص۶۲۸) و به طور عام در معنای «چیزی را از بالا به پایین انداختن» به کار میرود (الصافی، ج۲، ص۱۸۵). فخر رازی از ابومنصور ازهری نقل کرده که این کلمه دو اصل دارد: یکی در جایی که شخص تشنه باشد و پایش را در چاه میاندازد تا آبی به دست آورد اما آبی نمییابد و لذا تعبیر «تدلیه» را در مورد جایی مطرح میکنند که کسی به چیزی طمع میورزد که فایدهای برایش ندارد؛ دوم به معنای جرات دادن است یعنی اینکه ابلیس آنها را با فریب جرات خوردن از درخت را در آنها ایجاد کرد.[۱]
«غُرُورٍ» از ماده «غرر» است که در جلسه ۱۶۰ توضیح داده شد که این ماده در معانی متعددی به کار میرود و برخی گفتهاند اصل همه این معانی آن است که بر اثر تاثیر چیزی، غفلتی حاصل شود. فقط در اینجا نظر مرحوم طبرسی را اضافه میکنیم که از نظر ایشان «غرور» به معنای «در ظاهر خیرخواهی و در باطن دغلبازی کردن» است و اصل «غر» همان خط تای لباس است که در زبان عربی گفته میشود لباس را روی «غر» آن بپیچ و تا کن؛ پس «غرور» از این جهت شبیه محل تا کردن لباس است که یک قسمتی را مخفی و قسمت دیگری را آشکار میکند. (مجمع البيان، ج۴، ص۶۲۸)
«دَلاَّهُما بِغُرُورٍ» در اینکه حرف «بـ» در اینجا چه معنایی میدهد چند احتمال است:
حرف «بـ»، باء سببیت باشد و جار و مجرور متعلق به فعل «دلا» باشد (الکشاف، ج۲، ص۹۵؛ إعراب القرآن و بيانه، ج۳، ص۳۲؛ إعراب القرآن الكريم، ج۱، ص۳۵) آنگاه معنای جمله چنین میشود: آن دو را به وسیله فریبی که در حق آنها روا داشت، پایین انداخت.
حرف «بـ»، «باء» مصاحبت باشد که در این صورت جار و مجرور (بغرور) متعلق به «حالِ» محذوف است (إعراب القرآن و بيانه، ج۳، ص۳۲) و آنگاه معنای آیه چنین میشود: آنها را پایین انداخت در حالی که همنشین غرور شده بودند.[۲]
«طَفِقا يَخْصِفانِ»:
«طفق» از افعال کمکی است که اصطلاحا جزء «افعال مقابله» میباشد (افعالی که عمل «کان و اخواتها» را انجام میدهند) و در معنای شروع کردن به کاری به کار میرود (إعراب القرآن و بيانه، ج۳، ص۳۲۵)
«یخصف» از ماده «خصف» است که اصل این ماده به معنای اجتماع و ضمیمه کردن چیزی به چیز دیگر است (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۱۸۶؛ مجمع البيان، ج۴، ص۶۲۸) و در معنای هرگونه وصله و پینه کردنی به کار میرود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۳، ص۶۹) و در قرآن کریم فقط در همین آیه و آیه۱۲۱ سوره طه به کار رفته است.
حدیث
۱) روایت شده است که روزی مامون از امام رضا ع سوال کرد: پسر رسول خدا ! آیا شما نمیگویید که پیامبران معصومند؟
فرمود: بله.
گفت: پس معنی سخن خداوند چیست که میفرماید: «و آدم پروردگارش را عصیان کرد پس گمراه شد» (طه/۱۲۱)
فرمود: خداوند تبارک و تعالی به آدم گفت: «تو و همسرت در بهشت ساکن شوید، پس از هرجایی خواستید بخورید و به این گیاه نزدیک نشوید» و به گیاه گندم اشاره کرد «که از ظالمان خواهید بود» (بقره/۳۵) و به آنها نفرمود که از این درخت نخورید و نه اینکه از آنچه از جنس آن است؛ پس آنها به آن درخت نزدیک نشدند و از آن نخوردند و از غیر آن میخوردند تا اینکه شیطان آن دو را وسوسه کرد «و گفت پروردگارتان شما دوتا را از این درخت منع نکرد» و فقط از اینکه نزدیک غیرآن شوید شما را منع کرد، و شما را از خوردن آن منع نکرد «مگر اینکه [مبادا] دو فرشته شوید و یا از جاودانان باشید و برای آن دو قسم خورد که من واقعا برای شما از خیرخواهانم.» (اعراف/۲۰-۲۱) و آدم و حوا قبل از این ندیده بودند که کسی به خدا سوگند دروغ بخورد، «پس آن دو را با نیرنگ به پستی افکند» (اعراف/۲۲) پس با اعتماد به سوگند او به خدا، از آن خوردند و این مساله از آدم قبل از نبوت وی بود و این گناه بزرگی نبود که بدان مستوجب آتش شود، بلکه از گناهان صغیرهای بود که انجام آن از جانب انبیاء قبل از نزول وحی بر آنها [و برانگیخته شدن به نبوت] جایز است. اما هنگامی که خدا متعال او را برگزید و پیامبر قرارش داد، معصومی بود که هیچ گناه کبیره و صغیرهای نداشت [چون از همین گناه صغیره هم توبه کرده بود] که خداوند عز و جل کیفرماید: «و آدم پروردگارش را عصیان کرد و گمراه شد؛ سپس پروردگارش او را برگزید و توبه او را پذیرفت و هدایتش کرد» (طه/۱۲۱-۱۲۲) و نیز خداوند عز و جل فرمود: «همانا خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید.» (آل عمران/۳۳) …
عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۱، ص۱۹۶
حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ تَمِيمٍ الْقُرَشِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَيْمَانَ النَّيْسَابُورِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: حَضَرْتُ مَجْلِسَ الْمَأْمُونِ وَ عِنْدَهُ الرِّضَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ع فَقَالَ لَهُ الْمَأْمُونُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ لَيْسَ مِنْ قَوْلِكَ أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ مَعْصُومُونَ قَالَ بَلَى قَالَ فَمَا مَعْنَى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى» فَقَالَ ع إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَالَ لِآدَمَ «اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» وَ أَشَارَ لَهُمَا إِلَى شَجَرَةِ الْحِنْطَةِ «فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ» وَ لَمْ يَقُلْ لَهُمَا لَا تَأْكُلَا مِنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ وَ لَا مِمَّا كَانَ مِنْ جِنْسِهَا فَلَمْ يَقْرَبَا تِلْكَ الشَّجَرَةَ وَ لَمْ يَأْكُلَا مِنْهَا وَ إِنَّمَا أَكَلَا مِنْ غَيْرِهَا لَمَّا أَنْ وَسْوَسَ الشَّيْطَانُ إِلَيْهِمَا «وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ» وَ إِنَّمَا يَنْهَاكُمَا أَنْ تَقْرَبَا غَيْرَهَا وَ لَمْ يَنْهَكُمَا عَنِ الْأَكْلِ مِنْهَا «إِلَّا أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِينَ وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ» وَ لَمْ يَكُنْ آدَمُ وَ حَوَّاءُ شَاهَدَا قَبْلَ ذَلِكَ مَنْ يَحْلِفُ بِاللَّهِ كَاذِباً «فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ» فَأَكَلَا مِنْهَا ثِقَةً بِيَمِينِهِ بِاللَّهِ وَ كَانَ ذَلِكَ مِنْ آدَمَ قَبْلَ النُّبُوَّةِ وَ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ بِذَنْبٍ كَبِيرٍ اسْتَحَقَّ بِهِ دُخُولَ النَّارِ وَ إِنَّمَا كَانَ مِنَ الصَّغَائِرِ الْمَوْهُوبَةِ الَّتِي تَجُوزُ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ قَبْلَ نُزُولِ الْوَحْيِ عَلَيْهِمْ فَلَمَّا اجْتَبَاهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ جَعَلَهُ نَبِيّاً كَانَ مَعْصُوماً لَا يُذْنِبُ صَغِيرَةً وَ لَا كَبِيرَةً قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى» وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ». …
۲) از امام صادق ع درباره عبارت «پس شرمگاههایشان [= آنچه آشکار شدنش مایه شرمندگی آنها میشود] برایشان آشکار گردید» روایت شده است که فرمود: شرمگاههایشان برایشان آشکار نبود یعنی [عضو] داخلی بود.
تفسير القمي، ج۱، ص۲۲۵؛ تفسير العياشي، ج۲، ص۱۱
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ «بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما» قَالَ كَانَتْ سَوْءَاتُهُمَا لَا تَبْدُو لَهُمَا يَعْنِي كَانَتْ دَاخِلَة.
۳) ابراهیم قمی نقل میکند که از امام صادق ع سوال شد که بهشت آدم آیا از بهشتهای دنیا بود یا از بهشتهای آخرت؟
گفت: از بهشتهای دنیا بود که در آن خورشید و ماه طلوع میکرد؛ و اگر از بهشتهای آخرت بود نه آدم هیچگاه از آن خارج میشد و نه ابلیس داخل در آن میشد.
گفت: خداوند او را در بهشت ساکن کرد و جهالت او را به سمت درخت کشانید و او را خارج کرد؛ زیرا مخلوقی را آفریده بود که جز با امر و نهی و لباس و خانه و نکاح باقی نمیماند و آنچه را به نفع اوست از آنچه به ضرر اوست جز با آگاه کردن، درک نمیکند [یعنی به نحو غریزی نمیداند و باید به او تعلیم داد]. پس ابلیس نزدش آدم و گفت: شما دو تا، اگر از این درختی که خداوند شما را از آن منع کرده بخورید دو فرشته میشوید و تا ابد در بهشت خواهید ماند؛ و اگر از آن نخورید خدا شما دوتا را از بهشت خارج میکند و برایشان سوگند خورد که خیرخواه آنهاست همان گونه که خداوند عز و جل از او حکایت کرده است: «پروردگارتان شما دوتا را از این درخت منع نکرد مگر اینکه [مبادا] دو فرشته شوید و یا از جاودانان باشید و برای آن دو قسم خورد که من واقعا برای شما از خیرخواهانم.» (اعراف/۲۰-۲۱) پس آدم سخنش را قبول کرد و هر دو از آن درخت خوردند و آن شد که خداوند حکایت کرده است: «شرمگاههایشان برایشان آشکار گردید» (اعراف/۲۲) و آنچه خداوند از لباسهای بهشتی بر تن آنها پوشانده بود از آنها ساقط شد و شروع کردند خود را با برگ [درختان] بهشت پوشاندن «و پروردگارشان بر آنها بانگ زد که آیا شما را از آن درخت منع نکردم و به شما نگفتم که شیطان برایتان دشمنی آشکار است» (اعراف/۲۲) پس آنها آن گونه که خداوند عز و جل حکایت کرده است گفتند «پروردگارا بر خویش ظلم کردیم و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی قطعا از زیانکاران خواهیم بود» (اعراف/۲۳) …
تفسير القمي، ج۱، ص۴۴-۴۳
فَإِنَّهُ حَدَّثَنِي أَبِي رَفَعَهُ قَالَ سُئِلَ الصَّادِقُ ع عَنْ جَنَّةِ آدَمَ أَ مِنْ جِنَانِ الدُّنْيَا كَانَتْ أَمْ مِنْ جِنَانِ الْآخِرَةِ فَقَالَ كَانَتْ مِنْ جِنَانِ الدُّنْيَا تَطْلُعُ فِيهَا الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ لَوْ كَانَتْ مِنْ جِنَانِ الْآخِرَةِ مَا أُخْرِجَ مِنْهَا أَبَداً آدَمُ وَ لَمْ يَدْخُلْهَا إِبْلِيسُ،
قَالَ أَسْكَنَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَ أَتَى جَهَالَةً إِلَى الشَّجَرَةِ فَأَخْرَجَهُ لِأَنَّهُ خَلَقَ خِلْقَةً لَا تَبْقَى إِلَّا بِالْأَمْرِ وَ النَّهْيِ وَ اللِّبَاسِ وَ الْأَكْنَانِ وَ النِّكَاحِ وَ لَا يُدْرِكُ مَا يَنْفَعُهُ مِمَّا يَضُرُّهُ إِلَّا بِالتَّوْقِيفِ فَجَاءَهُ إِبْلِيسُ فَقَالَ إِنَّكُمَا إِنْ أَكَلْتُمَا مِنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ الَّتِي نَهَاكُمَا اللَّهُ عَنْهَا صِرْتُمَا مَلَكَيْنِ وَ بَقِيتُمَا فِي الْجَنَّةِ أَبَداً وَ إِنْ لَمْ تَأْكُلَا مِنْهَا أَخْرَجَكُمَا اللَّهُ مِنَ الْجَنَّةِ وَ حَلَفَ لَهُمَا أَنَّهُ لَهُمَا نَاصِحٌ كَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى حِكَايَةً عَنْهُ «ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِينَ وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ» فَقَبِلَ آدَمُ قَوْلَهُ فَأَكَلَا مِنَ الشَّجَرَةِ فَكَانَ كَمَا حَكَى اللَّهُ «بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما» وَ سَقَطَ عَنْهُمَا مَا أَلْبَسَهُمَا اللَّهُ مِنْ لِبَاسِ الْجَنَّةِ وَ أَقْبَلَا يَسْتَتِرَانِ بِوَرَقِ الْجَنَّةِ «وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبِينٌ» فَقَالا كَمَا حَكَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُمَا «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ» …[۳]
تدبر
۱) «فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ …»
وقتی ادامه آیه وضعیت اسفباری را که برای آدم و حوا رخ داد تصویر میکند، دیگر چرا ابتدایش جمله «فدلاهما بغرور: پس آن دو را با نیرنگ به پستی افکند» را فرمود؟
الف. یکی از فوایدش این است که این تلقی ناصوابی که در اثر تحریف در کتابهای تورات و انجیل رخ داده، اصلاح شود. در آنها این درخت، درخت معرفت معرفی شده و خوردن آدم مایه ارتقای او بوده است چنانکه در سفر پیدایش، باب سوم، آیه ۳۲ آمده است «و خداوند خدا گفت همانا انسان مثل یکی از ما شده است که عارف نیک و بد گردیده، اینک مبادا دست خود را دراز کند و از درخت حیات نیز گرفته بخورد و تا ابد زنده بماند»! در حالی که قرآن به صراحت بیان میکند که آن کاری که شیطان کرد، راهنمایی واقعی آدم نبود، بلکه فریبی بود که مایه تنزل و سقوط آدم گردید؛ و عطف توجه وی به اندامهای جنسیاش که بعد از خوردن از این درخت رخ داد، (که عطف توجه از افق ملکوت به افق غرایز بود) نه نشاندهنده رشد معرفتی وی، بلکه حاکی از یک انحطاطی در وی بود.
ب. …
۲) «فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ»
خوردن از آن درخت ملازم بود با برهنگی و از دست دادن لباسهای بهشتی (حدیث۳)؛ که ظاهرا این لباسها علاوه بر پوشانندگی ظاهری آنها، این خاصیت را هم داشته که فکر و ذکر آنها را از غریزه جنسی چنان دور میکرده که اصلا شرمگاههایشان بر خودشان مخفی مانده بود.
(البته برخی مفسران گفتهاند منظور از مخفی بودن و آشکار شدن، در مورد هریک نسبت به دیگری است: یعنی شرمگاههایشان از همدیگر مخفی بود و با افتادن لباسها شرمگاههایشان در مقابل همدیگر آشکار گردید. مجمعالبیان، ج۲، ص۶۲۹)
نکته جالب توجه این است که از شرمگاه با تعبیر «سوآت» یاد میکند؛ که از کلمه «سوء» گرفته شده و چهبسا اشاره است به ابعاد منفیِ این عضو که مایه بدی میشود.
همچنین به تدبرهای ۱ و ۳ جلسه ۲۴۰ نیز توجه شود. https://yekaye.ir/al-aaraf-7-20/
۳) «بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما … وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ …أَقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبينٌ»
چه ارتباطی بین «پدیدار شدن شرمگاههایشان [= آنچه آشکار شدنش مایه شرمندگی آنها میشود] بر خودشان» و رانده شدن از بهشت وجود دارد که شیطان در آیه ۲۰ سوره اعراف (جلسه۲۴۰) راهکار خود برای بیرون شدن آدم و حوا از بهشت را همین «پدیدار کردن …» قرار داد و در این آیه هم پس از این پدیدار شدن بود که خطابهای مواخذه و سپس دستور هبوط آمد؟
الف. شاید ریشهاش این است که آدم و حوا تا قبل از خوردن از این درخت متوجه ابعاد و ظرفیتهای بدی که در وجودشان هست نبودند و لذا هیچ تمایلی به بدی هم نداشتند و لذا زندگیشان کاملا بهشتی بود. اما همین که به ابعادی از وجود خود که امکان صدور بدی را در آنها مهیا میکرد توجه کردند، زمینه بد بودن در آنها مهیا شد و دیگر زندگیای که با بدی توام باشد، نمیتواند زندگی در بهشت باشد.
ب. این نکته در تاریخ ۲۶/۷/۱۴۰۲ افزوده شد:
چنانکه ذیل آیه ۲۰ (جلسه ۲۴۰ تدبر۱ https://yekaye.ir/al-aaraf-7-20/) بیان شد انسان مادامی که لباس بر تن داشت آن ویژگی ممتازکننده او از حیوان (حیا و شرم) در او برقرار بود و مسکن اصلی خود را در بهشت میدید. اما همین که لباس از تنش درآمد متوجه سوآت و ابعاد شهوانی و حیوانی وجود خود شد، یعنی متوجه زمینی بودن خود شد؛ پس این توجه او را به زمین فرستاد و همانند سایر زمینیان کرد. البته او توبه کرد و خداوند توبهاش را پذیرفت؛ و چون توبهاش را پذیرفت ما انسان ماندیم و از حیوانات متفاوت شدیم.
ج. …
۴) «ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبينٌ»
با اینکه در آیات قبل فقط «نهی از شجره» را مطرح کرده بود، چرا در این آیه میگوید «آیا از شجره نهیتان نکردم و نگفتم شیطان دشمن آشکار شماست»؟
الف. این نشان میدهد ارتکاب آنچه خدا از آن نهی کرده است، چیزی نیست جز تبعیت از شیطان و جدی نگرفتن دشمنی وی: نمیشود کسی دشمنی شیطان را جدی گرفته باشد ولی از دستورات خدا تخطی کند.
ب. ابنعباس نقل شده است که این عداوت شیطان را در آیه ۱۶ بیان شده است که لاقعدن لهم صراطک المستقیم. (مفاتيح الغيب، ج۱۴، ص۲۲۰) البته شاید بر او اشکال شود که آنجا به آدم هنوز چیزی گفته نشده است. اما چهبسا بتوان پاسخ داد که آدم در مقامی که فرشتگان بر او سجده کردند، روح در او دمیده شده بود و لذا آگاه و هوشیار بود و متوجه این سخن ابلیس با خدا شده بود.
ج. …
۵) «ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ»:
با اینکه خطاب به آدم با تعبیر «قلنا: گفتیم» بود (بقره/۳۵) و نخوردن از درخت را با تعبیر «هذه الشجرة: این درخت» (اشاره به نزدیک) (بقره/۳۵؛ اعراف/۱۹) بیان کرده بود، اینجا از تعبیر «ناداهما: بدانها بانگ زد» و «تلکما الشجره: آن درخت» (اشاره به دور) استفاده کرد. این دلالت دارد بر اینکه [به محض خوردن از درخت و آشکار شدن شرمگاهشان و] موقع مخاطب این خطاب قرار گرفتن، هم از مقام قرب خدا دور شدند و هم از کنار درخت. (المیزان، ج۸، ص۳۵)
۶) « فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ…»
اینکه به جای «خوردن» تعبیر «چشیدن» به کار رفته، نشان میدهد مقدار بسیار اندکی (در حد چشیدن) از آن خوردند[۴] و اگر چشیدن شیء حرام این اندازه عقوبت دارد، ارتکاب کامل یک گناه چگونه خواهد بود؟! (مجمعالبیان، ج۴، ص۶۲۸)
۷) «فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ»
برهنگى، نوعى كيفر الهى است، (نه نشانهى كمال و تمدّن) ؛ و فطرت آدم تمایل به پوشیدگی دارد [چون تا برهنه شدند، سعی کردند با حداقلیترین وسایل ممکن بلافاصله خود را بپوشانند] (تفسیر نور، ج۴، ص۴۰)
۸) «فَدَلاَّهُما … ذاقَا … بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما … وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا …وَ أَقُلْ لَكُما الشَّيْطانَ لَكُما ..»
اگر دقت شود تمام ضمایر (چه آنجایی که بحث فریب شیطان مطرح است و چه آنجا که آبروی آدم و حوا رفت و چه آنجا که خدا آنها را مواخذه کرد) ضمیر تثنیه است: یعنی در همه این مراحل آدم و حوا هر دو مقصر بودند. این برخلاف تفکر مسیحیت تحریف شده (کتاب مقدس، سفر پیدایش، باب سوم) است که زن را عنصر گناه و فریب میشمرد و معتقد است که همواره شیطان زن را میفریبد و زن مرد را. برخلاف آنچه امروزه تبلیغ میشود، پست دانستن جنس زن، مربوط به مسیحیت تحریف شده است نه مربوط به بارهای اسلامی. (مطهری، حماسه حسنی، ص۴۰۴) متن کامل صحبت ایشان در لینک زیر:
http://www.hawzah.net/fa/Book/View/45276/25334
وعجیب اینجاست که امروزه این مسیحیت تحریف شده در تبلیغات خود علیه اسلام، اسلام را دینی مردسالار معرفی میکند و خود را طرفدار زنان نشان میدهد!
[۱] . «ثم قال تعالى: فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ و ذكر ابو منصور الازهري لهذه الكلمة اصلين: أحدهما: اصل الرجل العطشان يدلي رجليه في البئر ليأخذ الماء فلا يجد فيها ماء فوضعت التدلية موضع الطمع فيما لا فائدة فيه فيقال: دلاه إذا أطمعه الثاني: فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ اي اجراهما إبليس على أكل الشجرة بغرور و الأصل فيه دللهما من الدل و الدالة و هي الجراة» مفاتيح الغيب، ج۱۴، ص۲۲۰
[۲] . شاید به عنوان احتمال سوم این را بتوان مطرح کرد که باء غایت وصول (وصل بـ…) باشد یعنی آنها را به چاه غرور انداخت.
[۳] . چنانکه ملاحظه میشود در تفسير القمي بعد از حدیثی که از امام صادق ع روایت کرده، با تعبیر «قال» مطالب دیگری در شرح آیه میآورد که معلوم نیست که توضیحات خود مرحوم قمی یا پدرش است یا این هم روایتی از امام صادق ع است. بزرگانی مانند مرحوم مجلسی در بحارالانوار (ج۱۱، ص۱۶۱) یا مرحوم بحرانی در تفسیر برهان (ج۱، ص۱۸۰) ویا مرحوم عروسی حویزی در تفسیر نورالثقلین (ج۲، ص۱۳) این مطلب را با همین ابهامش از مرحوم قمی نقل کردهاند و فقط مرحوم فیض کاشانی در هنگام نقل قول، این سخنان را حدیث قمی از امام صادق ع دانسته است (تفسير الصافي، ج۲، ص۱۸۶).
[۴] برخی تذکر دادهاند که اگر تنها این تعبیر آمده بود، نمیتوانستیم حتی در حد خوردن کم هم بدانها نسبت دهیم، اما چون در جای دیگری از قرآن (طه/۱۲۱) تعبیر «فاکلا منها» آمده، پس جمع آن آیه با این آیه در این است که مقدار بسیار کمی خوردن رخ داده است. (فخر رازی، مفاتیحالغیب، ج۱۴، ص۲۲۰)
بازدیدها: ۵۱