۵۱۸) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَميلاً

ترجمه

ای پیامبر!به همسرانت بگو اگر روال‌تان بر این است که زندگی دنیا و [زیور و] زینت آن را می‌خواهید پس بیایید تا شما را بهره‌مند سازم و [خوش و] خرم شما را رها سازم.

نکات ترجمه

«تَعالَيْنَ»

ماده «علو» در اصل به معنای بلندی و رفعت و عُلُوّ می‌باشد.

دو گونه فعل از این ماده به کار رفته است:

«علا يَعْلُو» که دلالت بر هرگونه بلندی و رفعتی (اعم از ممدوح یا مذموم) دارد (مانند: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ‏، قصص/۴؛ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ، قصص/۸۳؛ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ‏، مؤمنون/۹۱)؛ و

«عَلِىَ يَعْلَى» که دلالت بر رفعت و شرافت دارد و تنها در موارد ممدوح به کار می‌رود و «عَلِیّ» از این ماده است «أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ» (حج/۶۲) (معجم المقاييس اللغة، ج‏۴، ص۱۱۳؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۸۳)

«أَعْلى» اسم تفضیل از این ماده است که به معنای برتر و شریف‌تر است (أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‏؛ نازعات/۲۴) که وقتی در مورد خداوند به کار می‌رود ظاهرا منظور این است که او برتر از آن است که چیزی با او مقایسه شود: (سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى‏؛ أعلى/۱)؛ و «عُلى» هم جمعِ مونثِ اعلی می‌باشد (وَ السَّماواتِ الْعُلى‏؛ طه/۴) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۸۳)

«اسْتِعْلاء» به معنای طلب کردن علوّ و برتری‌جویی است که می‌تواند طلب «علوّ» مذموم، باشد و می‌تواند طلب «عَلَاء» (به معنای مطلق رفعا و بزرگی) باشد و در آیه «وَ قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى‏» (طه/۶۴)( هر دو احتمال مطرح شده است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۸۳)

تعبیر «تَعالَ» تعبیری است که برای دعوت کسی به سوی خود به کار می‌رود (به معای: بیا) و گفته‌اند در اصل شخصی که در موضع بالاتری قرار داشته، کسی را که در موضع پایین‌تر بوده به سوی خود می‌خوانده و تدریجا در مورد هر گونه دعوت به هر جایی به کار رفته و دیگر خاص موضع بالا به پایین نیست. (تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سواءٍ؛ آل‌عمران/۶۴) و «تَعالَيْنَ» که در آیه حاضر آمده، صیغه جمع مونث مخاطب از همین کلمه «تعالَ» می باشد

ماده «علو» و مشتقات آن ۷۰ بار در قرآن کریم به کار رفته است.

«أُمَتِّعْكُنَّ» = أُمَتِّعْ + كُنَّ

ماده «متع» در اصل بر منفعت و بهره‌وری دلالت دارد؛ و در تفاوتش با نفع، برخی گفته‌اند نفعی است که مدتی ادامه داشته باشد (معجم المقاييس اللغة، ج‏۵، ص۲۹۳) و برخی گفته‌اند نفع و منفعتی است که همراه با لذت و رفع حاجت باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۱۱، ص۱۵) مخصوصا اگر انسان لذتش را زود درک کند مانند لذت پولدار شدن؛ در حالی که نفع در جایی که برای رسیدن به لذت باید صبر کرد نیز به کار می‌رود (الفروق في اللغة، ص۱۹۱)

«متاع»، هم به معنای مصدری به کار می‌رود (به معنای بهره‌مند شدن و نفع بردن)، و هم به معنای آن چیزی که مورد بهره‌وری قرار می‌گیرد (التحقيق، ج‏۱۱، ص۱۵) که به هر چیزی که به نحوی از آن بتوان استفاده کرد اطلاق می‌شود (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۵۷) و در بسیاری از آیات قرآن هر دو می‌تواند مد نظر بوده باشد: (قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ‏؛ نساء/۷۷) و جمع آن «أَمْتِعَة» (أَمْتِعَتِكُمْ؛ نساء/۱۰۲) می‌باشد.

«مُتْعَة» نیز به معنای چیزی است که برای رفع نیاز استفاده می‌شود (التحقيق، ج‏۱۱، ص۱۵) و به نحو اصطلاحی، با دو تعبیر «متعه نکاح» و «متعه حج» مواجهیم؛ که اولی همان است که «ازدواج موقت» نامیده می‌شود که تفاوت مهمش با ازدواج عادی این است که زمانش معلوم است و با پایان زمان، بدون طلاق از هم جدا می‌شوند [و در قرآن کریم با تعبیر «استمتع» از آن یاد شده «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُ» (نساء/۲۴)]؛ و و دومی آن است که انسان عمره را به حج ملحق کند «فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ‏» (بقرة/۱۹۶) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۵۸) و از خلیفه دوم روایت شده است که «مُتْعَتَانِ كَانَتَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص، وَأَنَا أَنْهَى عَنْهُمَا وَأُعَاقِبُ عَلَيْهِمَا: دو متعه در زمان پیامبر رایج بود اما من از آن دو نهی کردم و هرکس انجامش دهد مجازاتش می‌کند» (الموطأ (مالک)، ج۱، ص۱۷۰[۱]؛ السنن (سعید بن منصور)، ج۱، ص۲۵۲[۲])[۳]

همچنین به طور اصطلاحی، دو کلمه «متعه» و «متاع» هم به صورت اسم (مثلا: وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ‏؛ بقرة/۲۴۱) وهم به صورت فعل (مثلا: وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ‏؛ بقرة/۲۳۶) در مورد چیزی که به زن مطلقه می‌دهند تا در ایامی که عده نگه می‌دارد مخارجش تامین باشد نیز گفته می‌شود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۵۸)

این ماده و مشتقاتش جمعا ۲۰ بار در قرآن کریم به کار رفته است.

«أُسَرِّحْ» «سَراحاً»

ماده «سرح» را در اصل به معنای «رها کردن»[۴] (و نقطه مقابل «امساک: نگهداشتن) دانسته‌اند (معجم المقاييس اللغة، ج‏۳، ص۱۵۷؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۵، ص: ۹۸)

برخی توضیح داده‌اند که استفاده این ماده کم‌کم در مورد «رها کردن شتر در چراگاه» زیاد شده است (وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ‏؛ نحل/۶) و تدریجا به طور استعاری برای طلاق دادن هم به کار رفته است: «أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ‏، بقره/۲۲۹؛ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِيلًا، أحزاب/۴۹) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۰۶)

در قرآن کریم این ماده ۷ بار به کار رفته است که غیر از آیه۶ سوره نحل همگی موارد ناظر به همین طلاق دادن است.

شأن نزول

گفته‌اند زنان پیامبر ص از ایشان تقاضای اموالی بیشتری داشتند [طبق نقل «تفسير القمي، ج‏۲، ص۱۹۲» بعد از جنگ خیبر، آنها انتظار داشتند که پیامبر ص سهم بیشتری از غنایم را به آنان اختصاص دهد] و از ایشان نفقه بیشتری طلب کردند و به خاطر حسادتی که نسبت به هم داشتند او را اذیت می‌کردند، و کار به جایی رسید که پیامبر ص یک ماه از همه آنها عزلت گزید و این دو آیه نازل شد و آنها را مخیر کرد که اگر می‌خواهند با این وضعیت پیامبر ص بسازند وگرنه پیامبر ص چیزی به آنها بدهد و به خوبی و خوشی آنان را طلاق دهد؛ که نهایتا بعد از این واقعه همگی ماندن با پیامبر ص را برگزیدند.

مجمع البیان، ج۸، ص۵۵۵؛ التفسیر الوسيط (الواحدی) ، ج۳، ص۴۶۷

درباره اینکه این بحث چگونه پیش آمد و کدامیک از زنان پیامبر مسبب اصلی این ماجرا بود روایات مختلفی وجود دارد که در قسمت حدیث به برخی از آنها اشاره می‌شود.[۵]

حدیث

۱) از امام باقر ع روایت شده است:

زینب بنت جحش به رسول الله گفت: آیا تو پیامبری و عدالت را رعایت نمی‌کنی؟!

پیامبر ص فرمود: تَرِبَتْ يَدَاكِ!* اگر من عدالت نورزم، چه کسی عدالت دارد؟

گفت: آیا دعا کردی که دستم قطع شود؟

فرمود: نه، ولی خاک‌آلوده شود!

گفت: اگر ما را طلاق می‌دادی در میان قوم‌مان هم‌شأن خودمان را پیدا می کردیم!

پس از بیست و نه روز [که پیامبر ص از آنها جدا شد] وحی نازل شد و خداوند عز و جل از پیامبرش با این عبارات دلجویی کرد که: «ای پیامبر! به همسرانت بگو اگر روالتان این است که زندگی دنیا و زینتش را می‌خواهید …» تا پایان دو آیه؛ و آنها خدا و رسولش را اختیار کردند و چیزی نشد؛ اما اگر خود را اختیار می‌کردند [از پیامبر ص] جدا شده بودند.

الكافي، ج‏۶، ص۱۳۹

حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ وُهَيْبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:

إِنَّ زَيْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ قَالَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ ص لَا تَعْدِلُ وَ أَنْتَ نَبِيٌّ فَقَالَ تَرِبَتْ يَدَاكِ إِذَا لَمْ أَعْدِلْ فَمَنْ يَعْدِلُ فَقَالَتْ دَعَوْتَ اللَّهَ يَا رَسُولَ اللَّهِ لِيَقْطَعَ يَدَيَّ فَقَالَ لَا وَ لَكِنْ لَتَتْرَبَانِ فَقَالَتْ إِنَّكَ إِنْ طَلَّقْتَنَا وَجَدْنَا فِي قَوْمِنَا أَكْفَاءَنَا فَاحْتَبَسَ الْوَحْيُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص تِسْعاً وَ عِشْرِينَ لَيْلَةً ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَأَنِفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِرَسُولِهِ فَأَنْزَلَ يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها الْآيَتَيْنِ فَاخْتَرْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَلَمْ يَكُ شَيْئاً وَ لَوِ اخْتَرْنَ أَنْفُسَهُنَّ لَبِنَّ.

توضیح:

تَرِبَتْ يَدَاكِ: ترجمه تحت‌اللفظی این عبارت چنین است: «دستت به خاک بخورد»؛ اما جمله‌ای نفرین‌مانند است، که به طور کنایه‌آمیز زمانی که از شنیدن سخنی ناراحت شوند، به کار می‌برند؛ در فارسی ما عبارت «الهی، به خاک سیاه بنشینی» را داریم که ظاهرا شدت و غلظتش بیش از «تربت یداک» است]

 

۲) ابن‌عباس می‌گوید: پیامبر ص با حفصه بود و بین آنها مشاجره‌ای درگرفت.

حضرت به او گفت: موافقی که مردی را بین من و خودت حَکَم قرار دهی!

گفت: بله.

فرمود: پس پدرت!

به عمر خبر دادند. وقتی آمد به حفصه گفت: حرف بزن!

حفصه گفت: رسول الله! تو حرف بزن و جز سخن حق نگو!

عمر دستش را بلند کرد و دو تا سیلی در گوش او زد. پیامبر ص فرمود: بس کن!

عمر [خطاب به حفصه] گفت: ای دشمن خدا! پیامبر که جز حق نمی‌گوید! به کسی که او را به حق مبعوث کرده، اگر در محضر او نبودیم دست برنمی‌داشتم تا می‌مُردی!

پیامبر ص بلند شد و به اتاقی رفت و در مدت یک ماه به سراغ هیچیک از همسرانش نرفت و [وقت غذا و خواب] در آن اتاق [بتنهایی] غذا می‌خورد و می‌خوابید. تا اینکه خداوند نازل فرمود: «ای پیامبر! به همسرانت بگو اگر روال‌تان این است که زندگی دنیا و زینتش را می‌خواهید …» تا پایان دو آیه. پیامبر ص آمد و مطلب را بر همه آنان عرضه کرد و گفتند: ما خدا و رسولش را می‌خواهیم، و آخرین کسی که آمد، حفصه بود و گفت: یا رسول الله! پناهگاه من از آتش جهنم تو هستی! به خدا دیگر کاری که تو را ناراحت کند انجام نمی‌دهم؛ من هم خدا و رسولش را انتخاب می‌کنم؛ و پیامبر ص او را بخشید.

التفسیر الوسيط (الواحدی)[۶]، ج۳، ص۴۶۷؛ مجمع البیان، ج۸، ص۵۵۵

أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمُطَّوِّعِيُّ، أنا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ الْحَافِظُ، أنا مُحَمَّدُ بْنُ مُعَاذٍ الأَهْوَازِيُّ، نا ابْنُ حُمَيْدٍ، نا جَرِيرٌ، عَنْ أَشْعَثَ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي الْمُغِيرَةِ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ:

كَانَ النَّبِيُّ ص جَالِسًا مَعَ حَفْصَةَ فَتَشَاجَرَا بَيْنَهُمَا، فَقَالَ لَهَا: هَلْ لَكِ أَنْ أَجْعَلَ بَيْنِي وَبَيْنَكِ رَجُلا؟ قَالَتْ: نَعَمْ، قَالَ لَهَا: فَأَبُوكِ إِذًا، فَأَرْسَلَ إِلَى عُمَرَ، فَلَمَّا أَنْ دَخَلَ عَلَيْهَا؛ قَالَ لَهَا: تَكَلَّمِي، فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، تَكَلَّمْ وَلا تَقُلْ إِلا حَقًّا، فَرَجَّعَ عُمَرُ يَدَهُ فَوَجَأَ وَجْهَهَا، ثُمَّ رَجَّعَ يَدَهُ فَوَجَأَ وَجْهَهَا، فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص: كُفَّ، فَقَالَ عُمَرُ، يَا عَدُوَّةَ اللَّهِ، النَّبِيُّ ص لا يَقُولُ إِلا حَقًّا، وَالَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَوْلا مَجْلِسُهُ مَا رَفَعْتُ يَدِي حَتَّى تَمُوتِي فَقَامَ النَّبِيُّ ص فَصَعِدَ إِلَى غُرْفَةٍ فَمَكَثَ فِيهَا شَهْرًا لا يَقْرَبُ شَيْئًا مِنْ نِسَائِهِ، يَتَغَدَّى وَيَتَعَشَّى فِيهَا، فَأَنْزَلَ اللَّهُ، عَزَّ وَجَلَّ، عَلَيْهِ قَوْلَهُ: {يَأَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لأَزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا إِلَى قَوْلِهِ: لَطِيفًا خَبِيرًا} فَنَزَلَ النَّبِيُّ ص، فَعَرَضَهَا عَلَيْهِنَّ كُلِّهِنَّ، فَقُلْنَ: نَخْتَارُ اللَّهَ وَرَسُولَهُ، وَكَانَ آخِرُ مَنْ عَرَضَ عَلَيْهَا حَفْصَةَ، فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَكَانُ الْعَائِذِ بِكَ مِنَ النَّارِ، وَاللَّهِ لا أَعُودُ إِلَى شَيْءٍ تَكْرَهُهُ أَبَدًا؛ بَلْ أَخْتَارُ اللَّهَ وَرَسُولَهُ، فَرَضِيَ عَنْهَا. [۷]

 

۳) محمد بن مسلم از امام صادق ع سوال کرد درباره مردی که زنش را [در مورد طلاق گرفتن] مختار می‌سازد. [که آیا اگر زن قبول کند همین طلاق محسوب می‌شود یا خیر؟]

فرمود: این اختیار دادن از آنِ ماست و برای هیچکس دیگری نیست؛ و همانا رسول الله ص اختیار داد به خاطر عایشه؛ و آنها هم خدا و رسولش را برگزیدند؛ و سزاوارشان نبود که غیر رسول الله را برگزینند.

الكافي، ج‏۶، ص۱۳۹

حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِبْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الرَّجُلِ إِذَا خَيَّرَ امْرَأَتَهُ فَقَالَ إِنَّمَا الْخِيَرَةُ لَنَا لَيْسَ لِأَحَدٍ وَ إِنَّمَا خَيَّرَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِمَكَانِ عَائِشَةَ فَاخْتَرْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَلَمْ يَكُنْ لَهُنَّ أَنْ يَخْتَرْنَ غَيْرَ رَسُولِ اللَّهِ ص.

توضیح

در منابع اهل سنت روایات متعددی آمده است که مشکل از عایشه و حفصه شروع شد و و ابوبکر و عمر آنها را بشدت به خاطر برخوردشان با پیامبر ص مواخذه کردند. در آن روایات آمده که وقتی این آیه نازل شد و پیامبر آن را بر زنان خود خواند، در میان همه آنها، به عایشه گفت که می‌خواهی قبل از اینکه تصمیم بگیری با پدرت مشورت کنی؛ البته آن گونه که در منابع اهل سنت نقل شده عایشه گفته نیازی به مشورت نیست؛ اما جالب اینجاست که روایت مستقلی نقل کرده‌اند که «غیر از حمیراء [لقب عایشه] همگی ماندن با پیامبر را ترجیح دادند» (الدر المنثور، ج‏۵، ص۱۹۵)[۸]

تدبر

۱) «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَميلاً»

خطر دنياگرايى، حتّى خانواده و نزدیکان پیامبر را هم تهديد مى‏كند. (تفسير نور، ج‏۹، ص۳۵۳)

ممکن است کسی حتی همسر برترین پیامبر باشد، اما بقدری چشمش دنبال دنیا باشد و به پیامبر فشار آورد که خدا به پیامبرش دستور دهد به او بگو بیا طلاقت را بگیر و دنبال دنیایت برو!

 

۲) «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ …»

موقعيّت دينى و اجتماعى، براى انسان وظيفه‏ى خاصّى به وجود مى‏آورد. (تفسير نور، ج‏۹، ص۳۵۲)

نه‌تنها خود مسؤولان در حکومت اسلامی و شخصیت‌های برجسته دینی نباید خودشان اهل تجملات باشند، بلکه نزدیکان و منسوبان به آنها هم نباید چنین باشند؛ حتی اگر همسرشان می‌خواهد اهل تجملات باشد باید از آنها جدا شود؛ و خود آن شخص هم موظف است که این را به همسرش بگوید!

تاملی درباره جامعه خود

الحمدلله رهبر ما و نیز بسیاری از مراجع تقلید و بزرگان دین، هم خودشان و هم نزدیکانشان ساده‌زیستی را رعایت می‌کنند؛ اما آیا واقعا همه مسئولان حکومتی و شخصیت‌های دینی ما چنین‌اند؟! و اگر به فرض خودشان چنین‌اند، آیا حاضرند همسران و فرزندان خود را از تجمل‌گرایی بازدارند؟ آیا ما پدیده‌ای به نام «آقازادگی» نداریم؟! اگر چنین نیستند، آیا در صلاحیت آنها نباید تردید کرد؟!

 

۳) «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها … أُسَرِّحْكُنَّ»

زندگی در گشایش و رفاه و تجملات، با زندگی مشترک با پیامبر ص و معیشت در منزل او جمع نمی‌شود. (الميزان، ج‏۱۶، ص۳۰۵)

شاید بدین جهت که:

نه تنها رهبر جامعه اسلامى، بلكه وابستگان او نيز تحت نظر و توجّه مردم قرار دارند. (تفسير نور، ج‏۹، ص۳۵۳)

البته

زن آزاد است، مى‏تواند با زندگى ساده، ولى همراه با سعادت بماند و مى‏تواند راه ديگرى را انتخاب كند. (تفسير نور، ج‏۹، ص۳۵۳)

ثمره اجتماعی

در نگاه اسلامی، هرکه در جامعه دینی منصب بالاتری دارد، باید از دنیاپرستی دورتر باشد؛ و کسی هم که می‌خواهد با چنین کسی زندگی مشترک داشته باشد، باید چنین باشد.

 

۴) «أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَميلاً»

«سراح جمیل» را گفته‌اند به معنای طلاقی است که بدون خصومت و مشاجره باشد (مجمع‌البیان، ج۸، ص۵۵۵)

اگر قرار است زن و شوهری از هم جدا شوند، نباید این جدایی با نزاع و دعوا باشد؛ یا زندگی مشترک به خوبی و خوشی؛ و یا جدایی به نحو خوش و خرم.

 

۵) «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَميلاً»

رشد درآمد بيت المال، نبايد توقّع بستگان یک مسؤول حکومتی را بالا ببرد.

اگر هم چنین کرد، او نبايد تحت تأثير تقاضاهاى نابجاى آنها قرار گيرد. (اقتباس از تفسير نور، ج‏۹، ص۳۵۲)

 

۶) «قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا … أُسَرِّحْكُنَّ …»

مسئوليّت‏هاى الهى، فوق مسئوليّت‏هاى خانوادگى است، و گاهى به خاطر قداست رهبرى، بايد از مسايل عاطفى و خانوادگى گذشت. (تفسير نور، ج‏۹، ص۳۵۳)

 

۷) «قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ …»

[اگرچه بنای زندگی مشترک باید بر اساس ملاطفت و مدارا باشد، اما گاه لازم است که] در برابر تقاضاى نابجاى همسر، نظر قطعى خود را صريح و روشن اعلام كنيد. (با قاطعيّت ولى همراه با مهربانى و عدالت، توقّعات بى‏جا را از بين ببريد.) (تفسير نور، ج‏۹، ص۳۵۳)

 

۸) «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ … أُسَرِّحْكُنَّ»

هنگام دسترسى به بيت المال و غنائم، با برخورد قاطع با خانواده و نزديكان جلو توقّع و انتظارات بى مورد ديگران را بگيريم. (تفسير نور، ج‏۹، ص۳۵۳)

 

۹) «قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها … أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَميلاً»

اگر زنى زندگى ساده و سالم را تحمّل نكرد، با رعايت عدالت و انصاف طلاقش دهيد و به ادامه‏ى زندگى مجبورش نكنيد.

 


[۱] . أخبرنا الحسن بن أبي بكر، أخبرنا دعلج بن أحمد، حدثنا موسى بن هارون، حدثنا يزيد بن سنان البصري بمصر، حدثنا مكي بن إبراهيم، حدثنا مالك بن أنس، عن نافع، عن ابن عمر، قال، قال عمر …

[۲] . حَدَّثَنَا سَعِيدٌ، نا حَمَّادُ بْنُ زَيْدٍ، عَنْ أَيُّوبَ، عَنْ أَبِي قِلَابَةَ، قَالَ: قَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ …

[۳] . امروزه برخی از اهل سنت این بدعت خلیفه دوم را انکار می کنند؛ و می‌گویند اصلا زمان پیامبر ص چنین چیزی نبوده؛ در حالی که این جمله وی کاملا واضح است که چنین چیزی بوده و عمر آن را نهی کرده است و خوب است در اینجا این حدیث از مسند احمد بن حنبل هم توجه شود با تعلیقه‌ای که مصصح کتاب درباره اعتبار این حدیث نزد اهل سنت آورده است:

حَدَّثَنَا بَهْزٌ. قَالَ: وَحَدَّثَنَا عَفَّانُ، قَالا: حَدَّثَنَا هَمَّامٌ، حَدَّثَنَا قَتَادَةُ، عَنْ أَبِي نَضْرَةَ، قَالَ: قُلْتُ لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللهِ: إِنَّ ابْنَ الزُّبَيْرِ يَنْهَى عَنِ الْمُتْعَةِ، وَإِنَّ ابْنَ عَبَّاسٍ يَأْمُرُ بِهَا. قَالَ: فَقَالَ لِي: عَلَى يَدِي جَرَى الْحَدِيثُ، تَمَتَّعْنَا مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – قَالَ عَفَّانُ: وَمَعَ أَبِي بَكْرٍ – فَلَمَّا وَلِيَ عُمَرُ خَطَبَ النَّاسَ، فَقَالَ: إِنَّ الْقُرْآنَ هُوَ الْقُرْآنُ، وَإِنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ هُوَ الرَّسُولُ، وَإِنَّهُمَا كَانَتَا مُتْعَتَانِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِحْدَاهُمَا مُتْعَةُ الْحَجِّ، وَالْأُخْرَى مُتْعَةُ النِّسَاءِ.

مصحح کتاب می‌گوید: إسناده صحيح على شرط مسلم، رجاله ثقات رجال الشيخين غير أبي نضرة – وهو المنذر بن مالك بن قُطَعة …  وأخرجه مسلم (۱۲۱۷) عن زهير بن حرب، عن عفان، بهذا الإسناد. وأخرجه البيهقي ۷ / ۲۰۶ من طريق موسى بن إسماعيل، عن همام، به. وأخرجه الطيالسي (۱۷۹۲) ، ومسلم (۱۲۱۷) ، وابن حبان (۳۹۴۰) ، والبيهقي ۵ / ۲۱ من طريق شعبة، عن قتادة، به.

[۴] . انطلاق

[۵] . در تفسير القمي، ج‏۲، ص۱۹۲ واقعه این گونه روایت شده است:

فَإِنَّهُ كَانَ سَبَبُ نُزُولِهَا أَنَّهُ لَمَّا رَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ غَزَاةِ خَيْبَرَ وَ أَصَابَ كَنْزَ آلِ أَبِي الْحَقِيقِ، قُلْنَ أَزْوَاجُهُ أَعْطِنَا مَا أَصَبْتَ، فَقَالَ لَهُنَّ رَسُولُ اللَّهِ ص قَسَّمْتُهُ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ عَلَى مَا أَمَرَ اللَّهُ فَغَضِبْنَ مِنْ ذَلِكَ وَ قُلْنَ لَعَلَّكَ تَرَى أَنَّكَ إِنْ طَلَّقْتَنَا أَنْ لَا نَجِدَ الْأَكْفَاءَ مِنْ قَوْمِنَا يَتَزَّوَجُونَّا فَأَنِفَ اللَّهُ لِرَسُولِهِ فَأَمَرَهُ أَنْ يَعْتَزِلَهُنَّ فَاعْتَزَلَهُنَّ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي مَشْرَبَةِ أُمِّ إِبْرَاهِيمَ تِسْعَةً وَ عِشْرِينَ يَوْماً، حَتَّى حِضْنَ وَ طَهُرْنَ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ هَذِهِ الْآيَةَ وَ هِيَ آيَةُ التَّخْيِيرِ فَقَالَ‏ يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ‏ إِلَى قَوْلِهِ‏ أَجْراً عَظِيماً فَقَامَتْ أُمُّ سَلَمَةَ وَ هِيَ أَوَّلُ مَنْ قَامَتْ وَ قَالَتْ قَدِ اخْتَرْتُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقُمْنَ كُلُّهُنَّ فَعَانَقْنَهُ وَ قُلْنَ مِثْلَ ذَلِكَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ‏ تُرْجِي مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشاءُ الْآيَة.

[۶] . اسم دقیق این کتاب الوسيط في تفسير القرآن المجيد است که معروف است به اسباب النزول واحدی

[۷] . روایات دیگری درباره این آیه:

أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَنِفَ لِنَبِيِّهِ ص مِنْ مَقَالَةٍ قَالَهَا بَعْضُ نِسَائِهِ أَ يَرَى مُحَمَّدٌ أَنَّهُ لَوْ طَلَّقَنَا لَمْ نَجِدْ أَكْفَاءً مِنْ قُرَيْشٍ يَتَزَوَّجُونَّا فَأَمَرَ اللَّهُ نَبِيَّهُ ص أَنْ يَعْتَزِلَ نِسَاءَهُ تِسْعَةً وَ عِشْرِينَ يَوْماً فَاعْتَزَلَهُنَّ فِي مَشْرَبَةِ أُمِّ إِبْرَاهِيمَ ع ثُمَّ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ «۴» إِلَى آخِرِ الْآيَةِ فَاخْتَرْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَلَمْ يَقَعْ طَلَاق‏ (الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام، ص۲۴۴)

حُمَيْدٌ عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ عَنِ ابْنِ رِبَاطٍ عَنْ عِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ خَيَّرَ امْرَأَتَهُ فَاخْتَارَتْ نَفْسَهَا بَانَتْ مِنْهُ قَالَ لَا إِنَّمَا هَذَا شَيْ‏ءٌ كَانَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص خَاصَّةً أُمِرَ بِذَلِكَ فَفَعَلَ وَ لَوِ اخْتَرْنَ أَنْفُسَهُنَّ لَطَلَّقَهُنَّ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَمِيلًا (الكافي، ج‏۶، ص۱۳۷)

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنِفَ- لِرَسُولِ اللَّهِ ص مِنْ مَقَالَةٍ قَالَتْهَا بَعْضُ نِسَائِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ آيَةَ التَّخْيِيرِ فَاعْتَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص نِسَاءَهُ تِسْعاً وَ عِشْرِينَ لَيْلَةً فِي مَشْرَبَةِ أُمِّ إِبْرَاهِيمَ ثُمَّ دَعَاهُنَّ فَخَيَّرَهُنَّ فَاخْتَرْنَهُ فَلَمْ يَكُ شَيْئاً وَ لَوِ اخْتَرْنَ أَنْفُسَهُنَّ كَانَتْ وَاحِدَةً بَائِنَةً قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ مَقَالَةِ الْمَرْأَةِ مَا هِيَ قَالَ فَقَالَ إِنَّهَا قَالَتْ يَرَى مُحَمَّدٌ أَنَّهُ لَوْ طَلَّقَنَا أَنَّهُ لَا يَأْتِينَا الْأَكْفَاءُ مِنْ قَوْمِنَا يَتَزَّوَجُونَّا. (الكافي، ج‏۶، ص۱۳۸)

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ قَالَ: ذَكَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ زَيْنَبَ قَالَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ ص لَا تَعْدِلُ وَ أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ وَ قَالَتْ حَفْصَةُ إِنْ طَلَّقَنَا وَجَدْنَا أَكْفَاءَنَا فِي قَوْمِنَا فَاحْتَبَسَ الْوَحْيُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص عِشْرِينَ يَوْماً قَالَ فَأَنِفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِرَسُولِهِ فَأَنْزَلَ يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها فَتَعالَيْنَ إِلَى قَوْلِهِ- أَجْراً عَظِيماً قَالَ فَاخْتَرْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوِ اخْتَرْنَ أَنْفُسَهُنَّ لَبِنَّ وَ إِنِ اخْتَرْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَلَيْسَ بِشَيْ‏ءٍ.  (الكافي، ج‏۶، ص۱۳۸؛ من لا يحضره الفقيه، ج‏۳، ص۵۱۸)

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى بْنِ أَعْيَنَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَقُولُ إِنَّ بَعْضَ نِسَاءِ النَّبِيِّ ص قَالَتْ أَ يَرَى مُحَمَّدٌ أَنَّهُ إِنْ طَلَّقَنَا لَا نَجِدُ الْأَكْفَاءَ مِنْ قَوْمِنَا قَالَ فَغَضِبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ فَوْقِ سَبْعِ سَمَاوَاتِهِ فَأَمَرَهُ فَخَيَّرَهُنَّ حَتَّى انْتَهَى إِلَى زَيْنَبَ بِنْتِ جَحْشٍ فَقَامَتْ وَ قَبَّلَتْهُ وَ قَالَتْ أَخْتَارُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ. (الكافي، ج‏۶، ص۱۳۸)

حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ عَنْ‏ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ زَيْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ قَالَتْ أَ يَرَى رَسُولُ اللَّهِ ص إِنْ خَلَّى سَبِيلَنَا أَنَّا لَا نَجِدُ زَوْجاً غَيْرَهُ وَ قَدْ كَانَ اعْتَزَلَ نِسَاءَهُ تِسْعاً وَ عِشْرِينَ لَيْلَةً فَلَمَّا قَالَتْ زَيْنَبُ الَّذِي قَالَتْ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَبْرَئِيلَ إِلَى مُحَمَّدٍ ص فَقَالَ- قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ الْآيَتَيْنِ كِلْتَيْهِمَا فَقُلْنَ بَلْ نَخْتَارُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ. (الكافي، ج‏۶، ص۱۳۹)

[۸][۸] . نمونه‌هایی از این احادیث که در الدر المنثور، ج‏۵، ص۱۹۴-۱۹۵ آمده، و اغلب این روایات مخصوصا روایت آخر که محل استناد فوق است در تفسير القرآن العظيم (ابن أبي حاتم)، ج‏۹، ص۳۱۲۷-۳۱۲۹ نیز آمده است:

أخرج أحمد و مسلم و النسائي و ابن مردويه من طريق أبى الزبير عن جابر قال أقبل أبو بكر رضى الله عنه يستأذن على رسول الله صلى الله عليه و سلم و الناس ببابه جلوس و النبي صلى الله عليه و سلم جالس فلم يؤذن له ثم أذن لأبي بكر و عمر رضى الله عنهما فدخلا و النبي صلى الله عليه و سلم جالس و حوله نساؤه و هو ساكت فقال عمر رضى الله عنه لأكلمن رسول الله صلى الله عليه و سلم لعله يضحك فقال عمر رضى الله عنه يا رسول الله لو رأيت ابنة زيد امرأة عمر سألتني النفقة آنفا فوجأت عنقها فضحك النبي صلى الله عليه و سلم حتى بدا ناجذه و قال هن حولي يسألنني النفقة فقام أبو بكر رضى الله عنه إلى عائشة رضى الله عنها ليضربها و قام عمر إلى حفصة كلاهما يقولان تسألان النبي صلى الله عليه و سلم ما ليس عنده فنهاهما رسول الله صلى الله عليه و سلم عن هذا فقلن نساؤه و الله لا نسأل رسول الله صلى الله عليه و سلم بعد هذا المجلس ما ليس عنده و أنزل الله الخيار فبدأ بعائشة رضى الله عنها فقال انى ذاكر لك أمرا ما أحب أن تعجلي فيه حتى تستامرى أبويك قالت ما هو فتلا عليها يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ الآية قالت عائشة رضى الله عنها أ فيك استامر أبوي بل اختار الله و رسوله و أسألك أن لا تذكر إلى امرأة من نسائك ما اخترت فقال ان الله لم يبعثني متعنتا و انما بعثني معلما مبشرا لا تسألني امرأة منهن عما اخترت الا أخبرتها

و أخرج ابن سعد عن أبى سلمة الحضرمي قال جلست مع أبى سعيد الخدري و جابر بن عبد الله رضى الله عنهما و هما يتحدثان و قد ذهب بصر جابر رضى الله عنه فجاء رجل فجلس ثم قال يا أبا عبد الله أرسلني إليك عروة بن الزبير أسألك فيم هجر رسول الله صلى الله عليه و سلم نساءه فقال جابر رضى الله عنه تركنا رسول الله صلى الله عليه و سلم ليلة لم يخرج إلى الصلاة فأخذنا ما تقدم و ما تأخر فاجتمعنا ببابه يسمع كلامنا و يعلم مكاننا فاطلنا الوقوف فلم يأذن لنا و لم يخرج إلينا فقلنا قد علم رسول الله صلى الله عليه و سلم مكانكم و لو أراد أن يأذن لكم لاذن فتفرقوا لا تؤذوه فتفرقوا غير عمر بن الخطاب رضى الله عنه يتنحنح و يتكلم و يستأذن حتى أذن له رسول الله صلى الله عليه و سلم قال عمر رضى الله عنه فدخلت عليه و هو واضع يده على خده أعرف به الكآبة فقلت له أى نبى الله بابى أنت و أمي يا رسول الله ما الذي رابك و ما الذي لقى الناس بعدك من فقدهم لرؤيتك فقال يا عمر سألتني الإماء ما ليس عندي يعنى نساء فذاك الذي بلغ بى ما ترى فقلت يا نبى الله قد صككت جميلة بنت ثابت صكة ألصقت خدها منها بالأرض لأنها سألتني ما ليس عندي و أنت يا رسول الله على موعد من ربك و هو جاعل بعد العسر يسرا قال فلم أزل أكلمه حتى رأيت رسول الله صلى الله عليه و سلم قد تحلل عنه بعض ذلك فخرجت فلقيت أبا بكر الصديق رضى الله عنه فحدثته الحديث فدخل أبو بكر عن عائشة رضى الله عنها فقال قد علمت أن رسول الله صلى الله عليه و سلم لا يدخر عنكن شيا فلا تسأليه ما لا يجد انظري حاجتك فاطلبيها إلى و انطلق عمر رضى الله عنه إلى حفصة فذكر لها مثل ذلك ثم اتبعا أمهات المؤمنين فجعلا يذكران لهن مثل ذلك فانزل الله تعالى في ذلك يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَمِيلًا يعنى متعة الطلاق و يعنى بتسريحهن تطليقهن طلاقا جميلا وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظِيماً فانطلق رسول الله صلى الله عليه و سلم فبدأ بعائشة رضى الله عنها فقال ان الله قد أمرني ان أخيركن بين أن تخترن الله و رسوله و الدار الآخرة و بين أن تخترن الدنيا و زينتها و قد بدأت بك و أنا أخيرك قالت و هل بدأت بأحد قبلي منهن قال لا قالت فانى أختار اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فاكتم على و لا تخبر بذاك نساءك قال رسول الله صلى الله عليه و سلم بل أخبرهن به فأخبرهن رسول الله صلى الله عليه و سلم جميعا فاخترن اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فكان خياره بين الدنيا و الاخرة ا تخترن الآخرة أو الدنيا قال وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظِيماً فاخترن أن لا يتزوجن بعده.

و أخرج البخاري و مسلم و الترمذي و ابن جرير و ابن المنذر و ابن أبى حاتم و ابن مردويه و البيهقي في سننه عن عائشة رضى الله عنها ان رسول الله صلى الله عليه و سلم جاءها حين أمره الله أن يخير أزواجه قالت فبدأ بي فقال انى ذاكر لك أمرا فلا عليك أن تستعجلى حتى تستامرى أبويك و قد علم أن أبوي لم يكونا يأمراني بفراقه فقال ان الله قال يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها إلى تمام الآيتين فقلت له ففي أى هذا استامر أبوي فانى أريد اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ و فعل أزواج النبي صلى الله عليه و سلم مثل ما فعلت

و أخرج ابن سعد عن عمرو ابن سعيد عن أبيه عن جده قال لما خير رسول الله صلى الله عليه و سلم نساءه بدأ بعائشة رضى الله عنها قال ان الله خيرك فقالت اخترت الله و رسوله ثم خير حفصة رضى الله عنها فقلن جميعا اخترنا الله و رسوله غير العامرية اختارت قومها فكانت بعد تقول أنا الشقية و كانت تلقط البعر و تبيعه و تستأذن على أزواج النبي صلى الله عليه و سلم و تقول أنا الشقية

و أخرج ابن المنذر و ابن أبى حاتم و ابن مردويه عن عائشة رضى الله عنها قالت حلف رسول الله صلى الله عليه و سلم ليهجرنا شهرا فدخل على صبيحة تسعة و عشرين فقلت يا رسول الله ألم تكن حلفت لتهجرنا شهرا قال ان الشهر هكذا و هكذا و هكذا و ضرب بيده جميعا و خنس يقبض إصبعا في الثالثة ثم قال يا عائشة انى ذاكر لك أمرا فلا عليك أن تعجلي حتى تستشيرى أبويك و خشي رسول الله صلى الله عليه و سلم حداثة سنى قلت و ما ذاك يا رسول الله قال انى أمرت ان أخيركن ثم تلا هذه الآية يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها إلى قوله أَجْراً عَظِيماً قالت فيم استشير أبوي يا رسول الله بل أختار الله و رسوله فسر رسول الله صلى الله عليه و سلم بذلك و سمع نساؤه فتواثرن عليه

و أخرج ابن أبى حاتم عن سعيد بن جبير رضى الله عنه في قوله يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ الآية قال أمر الله تعالى نبيه صلى الله عليه و سلم ان يخير نساءه في هذه الآية فلم تختر واحدة منهن نفسها غير الحميريه

بازدیدها: ۲۱

2 Replies to “۵۱۸) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَميلاً”

  1. بازتاب: ۱۱۱۸) مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ | یک آیه در روز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*