۵۲۵) إِنَّ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرينَ اللَّهَ كَثيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظيماً

۹ ذی‌الحجه ۱۴۳۸ (عرفه)

ترجمه

به یقین مردان مسلمان و زنان مسلمان، و مردان مؤمن و زنان مؤمن، و مردان فروتن فرمانبردار و زنان فروتن فرمانبردار، و مردان راستگو و زنان راستگو، و مردان شکیبا و زنان شکیبا، مردان خاشع و زنان خاشع، و مردان انفاق‌کننده و زنان انفاق‌کننده، مردان روزه‌دار و زنان روزه‌دار، و مردانی که حفظ می‌کنند دامن‌شان را و زنانی که حفظ می‌کنند، و مردانی که یاد می‌کنند خدا را بسیار و زنانی که یاد می‌کنند، خداوند برایشان مغفرت و پاداشی بزرگ آماده فرموده است.

نکات ترجمه

«الْقانِتينَ» و «الْقانِتاتِ»[۱]

«قانت» اسم فاعل از ماده «قنت» است که این ماده چنانکه در جلسه ۵۲۱ توضیح داده شده در اصل بر «اطاعت همراه با خضوع» دلالت دارد. http://yekaye.ir/al-ahzab-33-31/

«الْحافِظينَ فُرُوجَهُمْ» و «الْحافِظات»

«حافظ» اسم فاعل از ماده «حفظ» است که این ماده به معنای «مراقبت کردن» و «در قبال نگهداری از چیزی متعهد شدن» است؛ و «فرج» هم به نحو کنایه‌ای در مورد «شرمگاه‌» انسان به کار می‌رود و هر دو ماده در جلسه ۳۰۰ هنگام  بحث از آیه «وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ» توضیح داده شد. http://yekaye.ir/al-maaarij-70-29/

«الذَّاكِرين» و «الذَّاكِراتِ»

«ذاکر» اسم فاعل از «ذِکر» است که هم به حالت نفسانی‌ای گفته‌می‌شود که انسان به وسیله آن اطلاعاتی را که به دست آورده نگهداری می‌کند و هم به خود احضار [مجدد] آن اطلاعات در ذهن؛ و گاه به خود حضور چیزی در دل [= ذهن] یا در سخن مگفته می‌شود. و درباره آن در جلسه ۴۶۵ توضیح داده شد. http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-19/

«مَغْفِرَة»

«مغفرت» از ماده «غفر» است که در اصل در معنای «پوشاندن» به کار می‌رود و برخی گفته‌اند معنای اصلی‌اش «محو کردن اثر شیء» است؛ و در این باره در جلسه ۱۸۳ توضیح داده شد. http://yekaye.ir/an-nisa-004-099/

شان نزول[۲]

حدیث

درباره عبارت «وَ الْحافِظينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ» در جلسه ۳۰۰ و به مناسبت بحث از آیه «وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ» احادیث و تدبرهایی ارائه شد که در اینجا نیز کاربرد دارد و دوباره تکرار نمی‌شود. http://yekaye.ir/al-maaarij-70-29/

درباره «ذکر کثیر» هم حدیث۳ جلسه۱۹۸ که به مناسبت آیه «وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيرا» (احزاب/۲۱) مطرح شده نیز قابل توجه است. http://yekaye.ir/al-ahzab-033-021/

۱) شخصی از امام صادق ع درباره اسلام و ایمان سوال کرد که فرق بین این دو چیست؟

حضرت جوابش را نداد. دوباره سوال کرد باز جوابش را نداد. سپس در راه همدیگر را دیدند و زمان بازگشت کاروان آن شخص نزدیک شده بود. امام صادق ع به او فرمود: گویی زمان رفتنتان نزدیک شده است؟

گفت: بله.

فرمود: پس در خانه [خدا] همدیگر را ببینیم.

پس به دیدار ایشان آمد و درباره فوق بین اسلام و ایمان سوال کرد.

فرمودند: اسلام همان ظاهری است که مردم بر آنند: ‌شهادت بر اینکه خدایی جز الله نیست و واحد است و شریکی ندارد و اینکه حضرت محمد ص بنده و رسول اوست و بپا داشتن نماز و دادن زکات و حج خانه خدا و روزه ماه رمضان. این اسلام است؛ و ایمان، معرفتِ این امر است به اضافه آنها؛ پس اگر کسی به آنها اقرار کرد اما این امر را نشناخت، مسلمان است و البته راه‌گم‌کرده.

الكافي، ج‏۲، ص۲۴

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ السِّمْطِ قَالَ:

سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِيمَانِ مَا الْفَرْقُ بَيْنَهُمَا فَلَمْ يُجِبْهُ ثُمَّ سَأَلَهُ فَلَمْ يُجِبْهُ ثُمَّ الْتَقَيَا فِي الطَّرِيقِ وَ قَدْ أَزِفَ مِنَ الرَّجُلِ الرَّحِيلُ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كَأَنَّهُ قَدْ أَزِفَ مِنْكَ رَحِيلٌ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ فَالْقَنِي فِي الْبَيْتِ فَلَقِيَهُ فَسَأَلَهُ عَنِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِيمَانِ مَا الْفَرْقُ بَيْنَهُمَا؟

فَقَالَ الْإِسْلَامُ هُوَ الظَّاهِرُ الَّذِي عَلَيْهِ النَّاسُ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ إِقَامُ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءُ الزَّكَاةِ وَ حِجُّ الْبَيْتِ‏ وَ صِيَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَهَذَا الْإِسْلَامُ وَ قَالَ الْإِيمَانُ مَعْرِفَةُ هَذَا الْأَمْرِ مَعَ هَذَا فَإِنْ أَقَرَّ بِهَا وَ لَمْ يَعْرِفْ هَذَا الْأَمْرَ كَانَ مُسْلِماً وَ كَانَ ضَالًّا.

توضیح: در احادیث امامان شیعه، تعبیر «معرفة هذا الامر» غالبا برای اشاره به «اذعان به امامت امیرالمومنین ع و ائمه اطهار» به کار می‌رود.

۲) حمران بن اعین می‌گوید: از امام باقر ع شنیدم که فرمود:

ایمان آن چیزی است که در قلب مستقر می گردد و [انسان] به وسیله آن به خدای عز و جل می‌رسد؛ و عمل آن را تصدیق می‌کند با اطاعت خدا و تسلیم امر او شدن؛

و اسلام سخن و کرداری است که ابراز می‌گردد و همان چیزی است که همه فرقه‌های مردم [= مسلمانان] برآنند و به واسطه آن است که خونشان حفظ می‌شود [= جان و مالشان محترم شمرده می‌شود]، بر اساس آن است که ارث جاری می‌گردد و ازدواج مجاز شمرده می‌شود و [مردم] بر نماز و زکات و روزه جمع می‌شوند و بدان سبب از کفر خارج می‌گردند و به سوی ایمان ره می‌پویند؛

اسلام با ایمان شریک نیست، اما ایمان با اسلام شریک است؛ و این دو در سخن و کردار جمع می‌شوند [= در مقام ادعا و عمل ظاهری تفاوتی ندارند] همان گونه که کعبه در مسجدالحرام است اما مسجد الحرام در کعبه نیست؛ به همین ترتیب ایمان با اسلام شریک است اما اسلام با ایمان شریک نیست، چنانکه خداوند عز و جل فرمود: «اعراب [عرب‌های بادیه‌نشین] گفتند ایمان آوردیم؛ بگو ایمان نیاوردید ولکن بگویید اسلام آوردیم در حالی که هنوز ایمان در دل‌های شما وارد نشده است» (حجرات/۱۴) و سخن خداوند عز و جل درست‌ترین سخن است.

گفتم: آیا مومن در چیزی از فضائل و احکام و حدود و غیر آن بر مسلمان برتری‌ای دارد [= وظیفه عملی‌ای اضافه بر مسلمان دارد]؟

فرمود: خیر؛ در این جهت وضعیت آنها یکسان است؛ ولیکن برتری مومن بر مسلمان در عمل‌های [یا: عمل کردنِ] آن دو است و آنچه که بدان به خداوند عز و جل تقرب می‌جویند.

گفتم: آیا خداوند عز و جل نمی‌فرماید: «کسی که حسنه‌ای بیاورد برایش ده برابر مثل آن است» (انعام/۱۶۰)؛ در حالی که نظر شما این است که آنها [مسلمان‌ها] در نماز و زکات و روزه و حج با مومن جمع می‌شوند؟!

فرمود: آیا خداوند عز و جل نفرموده است «و خداوند مضاعف می‌گرداند برای او چندین برابرش را» (بقره/۲۴۵)؟ مومنان همان کسانی‌اند که خداوند عز و جل برایشان حسناتشان را مضاعف می‌گرداند، هر حسنه‌ای را هفتاد برابر؛ این برتری مومن است و خداوند به اندازه صحت ایمانش چندین برابر بر حسانتش می‌افزاید و خداوند با مومنان می‌کند هرچه – یعنی‌ هر خوبی‌ای که – بخواهد می‌کند.

گفتم:‌آیا به نظر شما این طور نیست که هرکس در اسلام وارد شده باشد، در ایمان وارد شده است؟

فرمود: خیر؛ بلکه راهی به سوی ایمان پیدا کرده و از کفر خارج شده است؛ و برایت مثالی می‌زنم تا با آن، برتری ایمان بر اسلام را بفهمی: اگر ببینی کسی داخل در مسجدالحرام شد آیا می‌توانی شهادت بدهی که او در کعبه وارد شده است؟

گفتم: خیر برایم مجاز نیست.

فرمود: اما اگر کسی را در کعبه ببینی آیا شهادت می دهی که او در مسجدالحرام وارد شده است؟

گفتم: بله.

فرمود: چگونه؟

گفتم: چون به دروت کعبه نمی‌توان رسید مگر اینکه شخص ابتدا داخل مسجدالحرام شده باشد.

فرمود: احسنت! ایمان و اسلام هم همین طور است.

الكافي، ج‏۲، ص۲۶

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏:

الْإِيمَانُ مَا اسْتَقَرَّ فِي الْقَلْبِ وَ أَفْضَى بِهِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ صَدَّقَهُ الْعَمَلُ بِالطَّاعَةِ لِلَّهِ وَ التَّسْلِيمِ لِأَمْرِهِ وَ الْإِسْلَامُ مَا ظَهَرَ مِنْ قَوْلٍ أَوْ فِعْلٍ وَ هُوَ الَّذِي عَلَيْهِ جَمَاعَةُ النَّاسِ مِنَ الْفِرَقِ كُلِّهَا وَ بِهِ حُقِنَتِ الدِّمَاءُ وَ عَلَيْهِ جَرَتِ الْمَوَارِيثُ وَ جَازَ النِّكَاحُ وَ اجْتَمَعُوا عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ فَخَرَجُوا بِذَلِكَ مِنَ الْكُفْرِ وَ أُضِيفُوا إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْإِسْلَامُ لَا يَشْرَكُ الْإِيمَانَ وَ الْإِيمَانُ يَشْرَكُ الْإِسْلَامَ وَ هُمَا فِي الْقَوْلِ وَ الْفِعْلِ يَجْتَمِعَانِ كَمَا صَارَتِ الْكَعْبَةُ فِي الْمَسْجِدِ وَ الْمَسْجِدُ لَيْسَ فِي الْكَعْبَةِ وَ كَذَلِكَ الْإِيمَانُ يَشْرَكُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامُ لَا يَشْرَكُ الْإِيمَانَ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ‏  فَقَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَصْدَقُ الْقَوْلِ قُلْتُ فَهَلْ لِلْمُؤْمِنِ فَضْلٌ عَلَى الْمُسْلِمِ فِي شَيْ‏ءٍ مِنَ الْفَضَائِلِ وَ الْأَحْكَامِ وَ الْحُدُودِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ فَقَالَ لَا هُمَا يَجْرِيَانِ فِي ذَلِكَ مَجْرَى وَاحِدٍ وَ لَكِنْ لِلْمُؤْمِنِ فَضْلٌ عَلَى الْمُسْلِمِ فِي اعْمَالِهِمَا وَ مَا يَتَقَرَّبَانِ بِهِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْتُ أَ لَيْسَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها  وَ زَعَمْتَ أَنَّهُمْ مُجْتَمِعُونَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ مَعَ الْمُؤْمِنِ قَالَ أَ لَيْسَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً  فَالْمُؤْمِنُونَ هُمُ الَّذِينَ يُضَاعِفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمْ حَسَنَاتِهِمْ لِكُلِّ حَسَنَةٍ سَبْعُونَ ضِعْفاً فَهَذَا فَضْلُ الْمُؤْمِنِ وَ يَزِيدُهُ اللَّهُ فِي حَسَنَاتِهِ عَلَى قَدْرِ صِحَّةِ إِيمَانِهِ أَضْعَافاً كَثِيرَةً وَ يَفْعَلُ اللَّهُ بِالْمُؤْمِنِينَ مَا يَشَاءُ مِنَ الْخَيْرِ قُلْتُ أَ رَأَيْتَ مَنْ دَخَلَ فِي الْإِسْلَامِ أَ لَيْسَ هُوَ دَاخِلًا فِي الْإِيمَانِ فَقَالَ لَا وَ لَكِنَّهُ قَدْ أُضِيفَ إِلَى الْإِيمَانِ وَ خَرَجَ مِنَ الْكُفْرِ وَ سَأَضْرِبُ لَكَ مَثَلًا تَعْقِلُ بِهِ فَضْلَ الْإِيمَانِ عَلَى الْإِسْلَامِ أَ رَأَيْتَ لَوْ بَصُرْتَ رَجُلًا فِي الْمَسْجِدِ أَ كُنْتَ تَشْهَدُ أَنَّكَ رَأَيْتَهُ فِي الْكَعْبَةِ قُلْتُ لَا يَجُوزُ لِي ذَلِكَ قَالَ فَلَوْ بَصُرْتَ رَجُلًا فِي الْكَعْبَةِ أَ كُنْتَ شَاهِداً أَنَّهُ قَدْ دَخَلَ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ وَ كَيْفَ ذَلِكَ قُلْتُ إِنَّهُ لَا يَصِلُ إِلَى دُخُولِ الْكَعْبَةِ حَتَّى يَدْخُلَ الْمَسْجِدَ فَقَالَ قَدْ أَصَبْتَ وَ أَحْسَنْتَ ثُمَّ قَالَ كَذَلِكَ الْإِيمَانُ وَ الْإِسْلَامُ.[۳]

 

۳) سلیمان بن خالد نقل می‌کند که امام باقر ع فرمود: سلیمان! آیا می‌دانی مسلمان چه کسی است؟

گفتم: فدایت شوم: شما بهتر می‌دانید.

فرمود: مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش سالم بمانند.

فرمود: آیا می دانی مومن کیست؟

عرض کردم: شما بهتر می‌دانید.

فرمود: همانا مومن کسی است که مسلمانان در مال و جانشان او را ایمن بشمرند [به او اطمینان داشته باشند]؛

برای مسملان حرام است که به مسلمانی ظلم کند یا او را خوار سازد یا او را از خود براند.

الكافي، ج‏۲، ص۲۳۴

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ‏مُسْكَانَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع يَا سُلَيْمَانُ أَ تَدْرِي مَنِ الْمُسْلِمُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَنْتَ أَعْلَمُ قَالَ الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ ثُمَّ قَالَ وَ تَدْرِي مَنِ الْمُؤْمِنُ قَالَ قُلْتُ أَنْتَ أَعْلَمُ قَالَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ مَنِ ائْتَمَنَهُ الْمُسْلِمُونَ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ الْمُسْلِمُ حَرَامٌ عَلَى الْمُسْلِمِ أَنْ يَظْلِمَهُ أَوْ يَخْذُلَهُ أَوْ يَدْفَعَهُ دَفْعَةً تُعَنِّتُه‏.[۴]

 

۴) از امام باقر ع روایت شده است که رسول الله ص فرموده است:

کسی که ده آیه در شب بخواند از «غافلان» نوشته نمی‌شود؛ و

کسی که پنجاه آیه بخواند از «ذاکران» نوشته می‌شود؛ و

کسی که صد آیه بخواند از «قانتان» [= افراد فروتن فرمانبردار] نوشته می‌شود؛ و

کسی که دویست آیه بخواند از «خاشعان» نوشته می‌شود؛ و

کسی که سیصد آیه بخواند از «فائزان» [= رستگاران] نوشته می‌شود؛ و

کسی که پانصد آیه بخواند از «مجتهدان» [= تلاشگران] نوشته می‌شود؛ و …

الكافي، ج‏۲، ص۶۱۲؛ الأمالي( للصدوق)، ص۶۰

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ جَمِيعاً عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِيفٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص

مَنْ قَرَأَ عَشْرَ آيَاتٍ فِي لَيْلَةٍ لَمْ يُكْتَبْ مِنَ الْغَافِلِينَ وَ مَنْ قَرَأَ خَمْسِينَ آيَةً كُتِبَ مِنَ الذَّاكِرِينَ وَ مَنْ قَرَأَ مِائَةَ آيَةٍ كُتِبَ مِنَ الْقَانِتِينَ وَ مَنْ قَرَأَ مِائَتَيْ آيَةٍ كُتِبَ مِنَ الْخَاشِعِينَ وَ مَنْ قَرَأَ ثَلَاثَ مِائَةِ آيَةٍ كُتِبَ مِنَ الْفَائِزِينَ وَ مَنْ قَرَأَ خَمْسَمِائَةِ آيَةٍ كُتِبَ مِنَ الْمُجْتَهِدِينَ وَ … .[۵]

 

۵) از امام صادق ع روایت شده است: از شدیدترین [= سنگین و دشوارترین] اموری که خداوند بر خلائق واجب کزده است «ذکر الله کثیر» [= خدا را بسیار یاد کردن] است.

سپس فرمود: منظورم سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر نیست، اگرچه اینها از آن‌اند؛ ولیکن [منظورم] یاد خداست در هنگام [مواجهه با] آنچه حلال و حرام کرده است؛ که اگر طاعت بود بدان عمل کند و اگر معصیت بود رهایش کند.

الكافي، ج‏۲، ص۸۰

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مِنْ أَشَدِّ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَى خَلْقِهِ ذِكْرُ اللَّهِ كَثِيراً ثُمَّ قَالَ لَا أَعْنِي سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ إِنْ كَانَ مِنْهُ وَ لَكِنْ ذِكْرَ اللَّهِ عِنْدَ مَا أَحَلَّ وَ حَرَّمَ فَإِنْ كَانَ طَاعَةً عَمِلَ بِهَا وَ إِنْ كَانَ مَعْصِيَةً تَرَكَهَا.[۶]

 

۶) از پیامبر ص روایت شده است که فرمودند:

هنگامی که شخصی خانواده‌اش را در شب بیدار کند و هر دو وضو بگیرند و نماز [شب] بجا آورند در زمره «الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ‏: و مردان و زنانی ی که خدا را بسیار یاد می‌کنند» نوشته می‌شوند.

و از امام صادق ع روایت شده است که کسی که خوابیدن در شب را با تسبیح حضرت زهرا س آغار کند، در زمره «الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ‏: و مردان و زنانی ی که خدا را بسیار یاد می‌کنند» نوشته می‌شود.

مجمع البيان، ج‏۸، ص۵۶۱، هداية الأمة إلى أحكام الأئمة ع، ج۳، ص۱۹۹و۱۸۸

روى أبوسَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ عَنِ النَّبِيِّ ص قَالَ:

إِذَا أَيْقَظَ الرَّجُلُ أَهْلَهُ مِنَ اللَّيْلِ فتوضئا وَ صَلَّيَا كُتِبَا مِنَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ‏.

و روي عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ:

مَنْ بَاتَ عَلَى تَسْبِيحِ فَاطِمَةَ ع كَانَ مِنَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ.[۷]

تدبر

۱) «إِنَّ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرينَ اللَّهَ كَثيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظيماً»

زن و مرد اگرچه از جهاتی با هم تفاوت‌هایی دارند اما در مهمترین ارزش‌های دینی، یعنی مسلمانی، ایمان، فرمانبری فروتنانه در پیشگاه خدا، صداقت، صبر، خشوع، صدقه دادن، روزه، پاکدامنی، و یاد خدا هیچ تفاوتی بین آنها نیست و اگر هر یک از آنها اهل این خصلت‌ها باشند با مغفرت و اجر عظیم خداوند مواجه خواهند شد.

فمینیسم و انسان‌شناسی زن و مرد در اسلام

اگر چه در اوایل قرن بیستم بسیاری کوشیدند تفاوت‌های زن و مرد را انکار کنند و آن را صرفا پدیده‌ای فرهنگی به حساب آورند، اما پیشرفت‌های علم، بویژه در زمینه‌های ژنتیک و علومِ شناختی (cognitive knowledge)، خط بطلانی بر این پندار کشید و امروزه وجود تفاوت‌های واقعی‌ بین زن و مرد، جای انکار ندارد، از تفاوت‌های جسمی و توانایی‌های فیزیکی گرفته تا تفاوت در روحیات و خلقیات و … . (برای نمونه‌هایی از چنین آثاری که در دهه اول قرن ۲۱ نوشته شده، نگاه کنید به: جنسیت و دوستی (سوزنچی)، ص۴۶-۴۷).

از قدیم‌الایام، وجود این تفاوت‌ها در بسیاری از ملل جهان موجب می‌شد که به زن به دیده تحقیر بنگرند؛ جریان فمینیسم در واکنش به این تحقیرها پدید آمد و موج اولش کوشید که این تفاوت‌ها را انکار کند، در موج دومش تلاش کرد که این مساله را معکوس کند و زن را برتر از مرد معرفی نماید؛ و در موج سوم فمینیسم (بعد از قرن بیستم) بالاخره پی برد که این تفاوت‌ها امری حکیمانه است و لزوما به معنای برتری زن یا مرد نیست و اینها دو مدار مستقل دارند. (نمونه‌ای از کتابهای موج سوم در: جنسیت و دوستی، ص۶۹-۷۰)

اما اسلام از همان ابتدا، در عین حال که به خاطر جدی گرفتن این تفاوت‌ها در ساحت‌هایی از وجود انسان، در برخی مسائل حقوقی بین زن و مرد تفاوت گذاشته، اما به صراحت اذعان نموده که به لحاظ ارش‌گذاری و منزلت دینی زن و مرد هیچ تفاوتی ندارند؛ و این مطلب را در آیاتی مانند: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ: اى مردم، ما شما را از مرد و زنى آفريديم، و شما را ملّت ملّت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد؛ در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست» (حجرات/۱۳) و نیز  «أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى: بى‏ترديد من عمل هيچ عمل‏كننده‏اى از شما را- از مرد يا زن – ضايع نخواهم نمود‏» (آل عمران/۱۹) به طور کلی بیان کرد و در آیاتی مانند این آیه به تفصیل مورد تاکید قرار داد. (المیزان، ج۱۶، ص۳۱۳)

برای بحثی درباره تبیین نگاه اسلام به مساله تساوی زن و مرد کتاب‌های زیر می‌تواند مفید باشد:

نظام حقوق زن در اسلام. مرتضی مطهری

زن در اسلام: حقوق و تکالیف؛ فریبا علاسوند.

روایت مطهر، ج۳، (مباحث خانواده و روابط زن و مرد). حسین سوزنچی

 

۲) «إِنَّ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ …»

مستقل برشمردن اسلام و ایمان نشان می‌دهد بین این دو تفاوتی هست، که توجه به آیه «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ: «اعراب [عرب‌های بادیه‌نشین] گفتند ایمان آوردیم؛ بگو ایمان نیاوردید ولکن بگویید اسلام آوردیم در حالی که هنوز ایمان در دل‌های شما وارد نشده است» (حجرات/۱۴) نشان می‌دهد که «اسلام» تسلیم شدن در مقام ادعا و رفتارهای ظاهری است؛ اما «ایمان» امری قلبی است؛

و اینکه در ادامه می‌فرماید « إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ: همانا مومنان [واقعی] کسانی‌اند که به خدا و رسولش ایمان آوردند سپس دچار تردید نشدند و با مال و جانشان در راه خدا مجاهدت کردند» (حجرات/۱۵) نشان می‌دهد که ایمان امری قلبی‌ای است که از دل آن عمل برمی‌آید؛ پس هر مومنی مسلمان است، اما هر مسلمانی مومن نیست. (الميزان، ج‏۱۶، ص۳۱۴) و نیز حدیث۲.

 

۳) «إِنَّ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرينَ اللَّهَ كَثيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظيماً»

در میان خصلت‌های دهگانه‌ای که در این آیه ردیف شده، تردیدی نیست که دو خصلت اول و دوم در طول هم قرار دارند؛ یعنی اسلام مدخل ورود به ایمان است، و لزوما هر مسلمانی مومن نیست (تدبر۱).

از طرف دیگر، واضح است که مسلمانی گام اول است و از لحن برخی از احادیث فهمیده می‌شود «ذکر کثیر» گام نهایی است.

شاید بتوان به همین ترتیب، این مجموعه را گام‌هایی دانست برای رشد انسان، که کسی که اینها را داشته باشد به مغفرت و اجر عظیم می‌رسد؛ و بتوان به بیان زیر اینها را به هم مرتبط و در یک سیر طولی قرار داد:

مسلمان بودن، رعایت ظاهر دین است هم در مقام ادعا و هم در مقام عمل؛

ایمان، ورود این ظواهر به قلب است؛

قنوت (= فروتنی همراه با فرمانبرداری) مرحله‌ای است که این بار آن رعایت احکام دین از دل برمی‌خیزد؛

صداقت آن است که دیگر ظاهر و باطن شخص بر هم منطبق گردیده است؛

صبر آن است که بتواند به این وضعیتی که رسیده است ادامه دهد و به خاطر مشکلات آن، از آن دست برندارد؛

خشوع آن است که به این اعمال خود مغرور نشود و همچنان خود را در مقابل خداوند مقصر ببیند و ترس از خدا از دلش زایل نگردد؛

صدقه آن است که آن امکانات بیرونی‌ای که خدا به او داده در اختیار دیگران قرار دهد و به چیزی دلبسته نشود؛

روزه و پاکدامنی هم آن است که قاعده فوق را این بار در حوزه درون خود پیاده کند، یعنی حتی خوردن و آشامیدن و رابطه جنسی، که نماد مهمترین نیازهای درونی انسان‌اند او را دلبسته و مشغول به خود نکند و حتی رفتارهای غریزی و طبیعی‌اش را هم در مسیر بندگی خدا قرار دهد؛

ذکر کثیر هم یعنی خدا را در همه حال حاضر و ناظر ببیند (حدیث۵) و لحظه‌ای از او غافل نگردد.

 

۴) «إِنَّ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرينَ اللَّهَ كَثيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظيماً»

آیا برای اینکه مغفرت و اجر عظیم شامل کسی شود باید این ده خصلت را با هم داشته باشد یا برخورداری از هریک از اینها بتنهایی می‌تواند کافی باشد یا …؟

الف. با توجه به اینکه می‌دانیم که صرف مسلمانی، (یعنی گفتن شهادتین و رعایت حداقلی از ظواهر دینی) انسان را شایسه مغفرت و اجر عظیم نمی‌کند (حجرات/۱۴؛ و نیز: احادیث۱ و۲)، معلوم می‌شود که مجموعه‌ اینهاست که چنان نتیجه‌ای دارد؛ آنگاه هم ممکن است که  اینها به نحو طولی با هم مرتبط باشند (تدبر۵) ویا در عرض هم و به ترتیبی دیگر همه ابعاد وجودی انسان را پوشش دهند.

ب. این ده مورد ضرورتا ویژگی خاصی ندارند، بلکه چه‌بسا آیه درصدد نشان دادن وسعت و عمومیت تربیت دینی است. (ایستاده در باد، ص۳۱۲)

ج. در مورد هریک از این ده خصلت، یک تلقی ابتدایی و ساده وجود دارد که متناسب با آن واقعا برخی از اینها بتنهایی نمی‌تواند شخص را به چنان مقامی برساند. اما همه اینها مفاهیمی مشکک (= دارای مراتب) هستند و اگر هریک را در افق اعلایش در نظر بگیریم، هر یک بتنهایی می‌تواند برای رسیدن به این نتیجه کافی باشد.

مثلا «اسلام» در برخی مواقع به بالاترین مرتبه تسلیم بودن انسان (که عرفا حتی آن را بالاتر از مقام «رضا» می‌دانند) گفته می‌شود، چنانکه مثلا حضرت ابراهیم در اواخر عمرش از خدا می‌خواهد که او و حضرت اسماعیل را به مقام مسلمانی برساند (رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ؛ بقره/۱۲۸)

یا «مومن» حقیقی را خداوند مطلقا رستگار معرفی کرده و واجد همه کمالات دانسته است (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ؛ مومنون/۱-۱۰)

یا «قانت» را مقام ویژه کسانی مانند حضرت ابراهیم (إِنَّ إِبْراهيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنيفاً؛ نحل/۱۲۰) و حضرت مریم (َ كانَتْ مِنَ الْقانِتينَ؛ تحریم/۱۲) معرفی کرده است.

یا برای «صابران» اجر بی‌حساب ضمانت فرموده «إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ؛ زمر/۱۰) و علت رسیدن عده‌ای از پیامبران به مقام امامت (وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا؛ سجده/۲۴) و نیز علت جایگاه ویژه اهل بیت ع در بهشت را (وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَريراً؛ انسان/۱۲) صبرشان معرفی فرموده است.

و همین طور سایر موارد.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

واضح است که در تمامی موارد فوق، آن مقام عظیم در گروی معنای ساده و ابتدایی‌ای که از آن واژه به ذهن‌ها خطر می‌کند، نیست؛ بلکه هریک از این اوصاف، حکایت از عمق وجودشناختی خاصی در شخص می‌کند.

در واقع، ابعاد وجودی انسان چنان به هم گره خورده است که اگر یک بُعدِ ارزشیِ عمیق در وجود وی پیدا شود، می‌توان از وجود همان بُعد، رسیدن او به کمال نهایی انسان را فهمید، یعنی مرتبه‌ای که همه کمالات انسان با هم جمع‌اند.

به همین ترتیب در نقطه مقابل، اگر کسی را دیدیم که در ظاهر یکی از این اوصاف را در مراتب بالا برخوردار است، اما مبتلا به یک گناه است که گناه بودن آن قطعی است، می‌توانیم پی ببریم که آن وصف کمالی به حقیقت در او رسوخ ندارد و ما تنها با یک ظاهری مواجه شده‌ایم.

ظاهرا بدین جهت است که عرفای حقیقی، این اندازه بر ضرورت رعایت تمامی احکام شریعت اصرار دارند و مشاهده هرگونه تخلفی از شریعت در مدعیان عرفان را دلیلی بر دروغین بودن مدعای وی می‌شمرند.

 

۵) «إِنَّ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ … أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظيماً»

چرا همه مطالب را به صورت مذکر و مونث آورد اما در مقام پاداش دادن فقط تعبیر «لهم» به کار برد و نفرمود «لهم» و «لهن»؟

الف. تاکید کند که در مقام پاداش دادن هیچ تفاوتی بین زن و مرد گذاشته نخواهد شد.

چگونگی استنباط

توجه شود که در زبان عربی، تعابیر مونث فقط و فقط برای جنس مونث است؛ اما تعابیر مذکر تنها در صورتی که در مقابل تعبیر مونث به کار رود، منحصر به مذکرها می‌شود؛ ولی وقتی که قرینه‌ای در کار نباشد، در مورد اعم از مذکر و مونث هم به کار می‌رود. تعابیر قبل، ناظر به اوصاف و رفتارهای افراد بود و با تعبیر مذکر و مونث اشاره کرد که هردوی اینها این اوصاف و رفتارها را دارند. اکنون اگر در مقام پاداش تعبیر «لهم و لهن» ‌را می‌آورد ممکن بود چنین برداشت شود که ما به هریک از این دو، به تناسب خودش پاداشی می‌دهیم متفاوت با پاداش دیگری؛ اما وقتی یک ضمیر واحد را برای پاداش دادن هردو به کار برد؛ یعنی یک پاداش یکسانی برای همه این دو فراهم کرده‌ایم.

ب. …

 


[۱] . «الصَّادِقينَ» و «الصَّادِقاتِ»

«صادق» اسم فاعل از ماده «صدق» است که صدق به معنای راستگویی واژه‌ای کاملا آشناست و با این حال در جلسه ۲۹۷ درباره آن توضیحاتی داده شد. http://yekaye.ir/al-maaarij-70-26/

[۲] . قال مقاتل بن حيان لما رجعت أسماء بنت عميس من الحبشة مع زوجها جعفر بن أبي طالب (ع) دخلت على نساء رسول الله ص فقالت هل نزل فينا شي‏ء من القرآن قلن لا فأتت رسول الله ص فقالت يا رسول الله إن النساء لفي خيبة و خسار فقال ص و مم ذلك قالت لأنهن لا يذكرن بخير كما يذكر الرجال فأنزل الله تعالى هذه الایه (مجمع البيان، ج‏۸، ص۵۶۱؛ أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص۳۷۰)

[۳] . در این مضمون روایات فراوانی وارد شده است. برخی از آن روایات که حاوی نکته اضافه‌ای هستند در اینجا تقدیم می‌شود:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَخْبِرْنِي عَنِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِيمَانِ أَ هُمَا مُخْتَلِفَانِ فَقَالَ إِنَّ الْإِيمَانَ‏ يُشَارِكُ‏ الْإِسْلَامَ‏ وَ الْإِسْلَامَ لَا يُشَارِكُ الْإِيمَانَ فَقُلْتُ فَصِفْهُمَا لِي فَقَالَ- الْإِسْلَامُ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ التَّصْدِيقُ بِرَسُولِ اللَّهِ ص بِهِ حُقِنَتِ الدِّمَاءُ وَ عَلَيْهِ جَرَتِ الْمَنَاكِحُ وَ الْمَوَارِيثُ وَ عَلَى ظَاهِرِهِ جَمَاعَةُ النَّاسِ وَ الْإِيمَانُ الْهُدَى وَ مَا يَثْبُتُ فِي الْقُلُوبِ مِنْ صِفَةِ الْإِسْلَامِ وَ مَا ظَهَرَ مِنَ الْعَمَلِ بِهِ وَ الْإِيمَانُ أَرْفَعُ مِنَ الْإِسْلَامِ بِدَرَجَةٍ إِنَّ الْإِيمَانَ‏ يُشَارِكُ‏ الْإِسْلَامَ‏ فِي الظَّاهِرِ وَ الْإِسْلَامَ لَا يُشَارِكُ الْإِيمَانَ فِي الْبَاطِنِ وَ إِنِ اجْتَمَعَا فِي الْقَوْلِ وَ الصِّفَةِ. (الكافي، ج‏۲، ص۲۵)

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَيْلٍ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قِيلَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع مَنْ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص كَانَ مُؤْمِناً قَالَ فَأَيْنَ فَرَائِضُ اللَّهِ قَالَ وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ كَانَ عَلِيٌّ ع يَقُولُ لَوْ كَانَ الْإِيمَانُ كَلَاماً لَمْ يَنْزِلْ فِيهِ صَوْمٌ وَ لَا صَلَاةٌ وَ لَا حَلَالٌ وَ لَا حَرَامٌ قَالَ وَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع إِنَّ عِنْدَنَا قَوْماً يَقُولُونَ إِذَا شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص فَهُوَ مُؤْمِنٌ قَالَ فَلِمَ يُضْرَبُونَ الْحُدُودَ وَ لِمَ تُقْطَعُ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلْقاً أَكْرَمَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْمُؤْمِنِ لِأَنَّ الْمَلَائِكَةَ خُدَّامُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنَّ جِوَارَ اللَّهِ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ أَنَّ الْحُورَ الْعِينَ لِلْمُؤْمِنِينَ ثُمَّ قَالَ فَمَا بَالُ مَنْ جَحَدَ الْفَرَائِضَ كَانَ كَافِراً. (الكافي، ج‏۲، ص۳۳)

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ سَلَّامٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْإِيمَانِ فَقَالَ الْإِيمَانُ أَنْ يُطَاعَ اللَّهُ فَلَا يُعْصَى. (الكافي، ج‏۲، ص۳۳)

و البته روایات دیگری هم در جلسه ۹۱۶ خواهد آمد: http://yekaye.ir/ale-imran-3-193/

[۴] . این روایت در مجمع البيان، ج‏۸، ص۵۶۱ در ذیل همین آیه هم بسیار به روایت فوق شبیه است:

قال البلخي فسر رسول الله ص المسلم و المؤمن بقوله المسلم من سلم المسلمون من لسانه و يده و المؤمن من أمن جاره بوائقه و ما آمن بي من بات شبعان و جاره طاو

[۵] . مَنْ قَرَأَ أَلْفَ آيَةٍ كُتِبَ لَهُ قِنْطَارٌ مِنْ تِبْرٍ الْقِنْطَارُ خَمْسَةَ عَشَرَ أَلْفَ مِثْقَالٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ الْمِثْقَالُ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ قِيرَاطاً أَصْغَرُهَا مِثْلُ جَبَلِ أُحُدٍ وَ أَكْبَرُهَا مَا بَيْنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ.

[۶] . این روایت که در الكافي، ج‏۲، ص۵۰۱ و الدعوات (للراوندي)، ص۲۰ آمده است نیز به عنوان یک شاخص دیگر در این زمینه مفید است:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ عَمْرٍو عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ الْخَصَّافِ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مَنْ ذَكَرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي السِّرِّ فَقَدْ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً إِنَّ الْمُنَافِقِينَ كَانُوا يَذْكُرُونَ اللَّهَ عَلَانِيَةً وَ لَا يَذْكُرُونَهُ فِي السِّرِّ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلا

[۷] . در این سبک و سیاق روایات دیگری نیز وجود دارد مثلا:

حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ السَّعْدَآبَادِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ مِائَةَ مَرَّةٍ كَانَ مِمَّنْ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً قَالَ نَعَمْ. (ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۱۲)

بازدیدها: ۱۶۶

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*