ترجمه
و به انسان نیکی به والدینش را اندرز دادیم؛ و[لی] اگر با تو درکوشند که با من شریک گردانی چیزی را که بدان علم نداری، از آنان اطاعت مکن؛ به سوی من است سرانجامتان؛ و شما را آگاه میکنم بدانچه انجام میدادهاید.
شأن نزول[۱]
حدیث
۱) از امام صادق ع روایتی طولانی نقل شده است که شروعش این است که: «این بیان شرایع دین (واجبات و محرمات شرعی) است برای هر کسی که می خواهد بدان تمسک پیدا کند و خداوند بخواهد او را هدایت کند». یکی از مواردش این است که:
و نیکی به والدین واجب است؛ پس اگر مشرک بودند از آنها اطاعت نکن، و همین طور از غیر آنها هرجا که پای معصیت خدا به میان آید؛ چرا که اطاعت از مخلوق در معصیت خالق روا نیست.
الخصال، ج۲، ص۶۰۸
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَيْثَمِ الْعِجْلِيُّ وَ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُكَتِّبُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّائِغُ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ:
هَذِهِ شَرَائِعُ الدِّينِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يَتَمَسَّكَ بِهَا وَ أَرَادَ اللَّهُ هُدَاهُ:
… وَ بِرُّ الْوَالِدَيْنِ وَاجِبٌ فَإِنْ كَانَا مُشْرِكَيْنِ فَلا تُطِعْهُما وَ لَا غَيْرَهُمَا فِي الْمَعْصِيَةِ فَإِنَّهُ لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِق…[۲]
۲) نزد امام صادق ع از آیه «و به انسان نیکی به والدینش را اندرز دادیم» سخن به میان آمد، فرمودند که رسول خدا ص فرمود:
من یکی از والدین هستم و علی ع دیگریِ آن است؛ و ما دو نفر را هنگام مرگ [همگان] خواهند دید.
تفسير فرات الكوفي، ص۱۰۴
فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِيُّ مُعَنْعَناً عَنْ مُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَا أَحَدُ الْوَالِدَيْنِ وَ عَلِيُّ [بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع ص] الْآخَرُ وَ هُمَا عِنْدَ الْمَوْتِ يُعَايَنَان.[۳]
۳) از امام صادق ع روایت شده است:
نیکی در حق والدین، از حُسنِ معرفت بنده به خداوند متعال است، که هیچ عبادتی به انجامدهندهاش نمیرسد زودتر از نیکی به والدین که به خاطر رضای خداوند متعال انجام شده باشد؛ زیرا که حق والدین از حق خداوند متعال اشتقاق یافته است در صورتی که در راه دین و سنت باشند و این گونه نباشند که مانع فرزند شوند از طاعت خدا به سمت معصیت او، و از یقین به شک، و از زهد به دنیازدگی؛ و او را بر خلاف این امور (طاعت و یقین و زهد) نکشانند؛ که اگر چنان کنند عصیان آنها، عین اطاعت است؛ و اطاعت از آنها کردن، معصیت خداوند متعال میباشد. خداوند متعال میفرماید: «و اگر با تو درکوشند که با من شریک گردانی چیزی را که بدان علم نداری، از آنان اطاعت مکن؛ و [در عین حال] در دنیا به نحو شایسته با آنان مصاحبت داشته باش د راه کسی را پیروی کن که به سوی من بازمیگردد؛ سپس به سوی من است سرانجامتان» (لقمان/۱۵)
و اما درباب مصاحبت کردن، پس به آنان نزدیک شو و با آنان مدارا کن و اذیت آنها را به حقِ آنچه در حال کودکیات از تو تحمل کردند تحمل کن؛
و آنچه که خداوند در خوردنی و پوشیدنی به تو توسعه روزی داده، بر آنها تنگ مگیر؛
و از آنها رو برمگردان؛
و صدایت را روی صدای آنها بلند مکن، چرا که بزرگداشت آنها از امر خداست؛
و به آنها با بهترین سخن سخن بگو؛
و با آنها مهربان باش که خداوند اجر نیکوکاران را ضایع نمیکند.
مصباح الشريعة، ص۷۰-۷۱
قَالَ الصَّادِقُ ع:
بِرُّ الْوَالِدَيْنِ مِنْ حُسْنِ مَعْرِفَةِ الْعَبْدِ بِاللَّهِ تَعَالَى إِذْ لَا عِبَادَةَ أَسْرَعُ بُلُوغاً لِصَاحِبِهَا إِلَى رِضَاءِ اللَّهِ مِنْ بِرِّ الْوَالِدَيْنِ الْمُؤْمِنَيْنِ لِوَجْهِ اللَّهِ تَعَالَى لِأَنَّ حَقَّ الْوَالِدَيْنِ مُشْتَقٌّ مِنْ حَقِّ اللَّهِ تَعَالَى إِذَا كَانَا عَلَى مِنْهَاجِ الدِّينِ وَ السُّنَّةِ وَ لَا يَكُونَانِ يَمْنَعَانِ الْوَلَدَ مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ إِلَى مَعْصِيَتِهِ وَ مِنَ الْيَقِينِ إِلَى الشَّكِّ وَ مِنَ الزُّهْدِ إِلَى الدُّنْيَا وَ لَا يَدْعُوَانِهِ إِلَى خِلَافِ ذَلِكَ فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ فَمَعْصِيَتُهُمَا طَاعَةٌ وَ طَاعَتُهُمَا مَعْصِيَةٌ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ وَ أَمَّا فِي بَابِ الْمُصَاحَبَةِ فَقَارِبْهُمَا وَ ارْفُقْ بِهِمَا وَ احْتَمِلْ أَذَاهُمَا بِحَقِّ مَا احْتَمَلَا عَنْكَ فِي حَالِ صِغَرِكَ وَ لَا تُضَيِّقْ عَلَيْهِمَا فِي مَا قَدْ وَسَّعَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْكَ مِنَ الْمَأْكُولِ وَ الْمَلْبُوسِ وَ لَا تُحَوِّلْ وَجْهَكَ عَنْهُمَا وَ لَا تَرْفَعْ صَوْتَكَ فَوْقَ صَوْتِهِمَا فَإِنَّ تَعْظِيمَهُمَا مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ قُلْ لَهُمَا بِأَحْسَنِ الْقَوْلِ وَ الْطُفْ بِهِمَا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِين.
تدبر
۱) «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما»
در اسلام، رعایت حال والدین و اطاعت از آنها بقدری اهمیت دارد که تنها جایی که اطاعت از آنها لازم نیست، جایی است که در مقابل خدا و اطاعت از او بایستند.
آیا تا به حال، میزان احترام به والدین را به عنوان یکی از شاخصهای اصلی دینداری، جدی گرفتهایم؟
۲) «إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما … فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»
نفرمود: «اگر تلاش کنند که به خدا شرک بورزی، از آنها اطاعت نکن»
بلکه فرمود: «اگر تلاش کنند که چیزی را که بدان علم نداری، شریک خدا قرار دهی، از آنها اطاعت نکن.»
چرا؟
الف. نشان دهد که دعوت آنها به شرکورزی، از باب دعوت به جهل و بیخِرَدی است و خداوند در جای دیگر دستور داده که دنبال جهل نروید و از غیر علم پیروی نکنید: «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ: در جایی که علم نداری، نایست» (إسراء/۳۸) و تعبیر پایانی آیه که اشاره کرد به «آگاه کردنتان» بدانچه عمل میکردهاید، نیز موید همین است که آن کار بدون علم را انجام ندهید که من در روز قیامت شما را از باطنِ باطل و پوچ شرکورزی آگاه میکنم. (المیزان، ج۱۶، ص۱۰۴)[۴]
ب. این شدت اصرار اسلام بر آزادی اندیشه را نشان میدهد. یعنی اگر هم به تو میگویند به خدا شرک نورز، نه اینکه یک تحمیل عقیده باشد؛ بلکه چون با اندیشه و علم نمیتوانی چیزی را در عالم بیابی که واقعا با خدا شریک باشد، پس چنین چیزی را پیروی نکن.
ج. شدت اصرار اسلام بر پیروی از علم (دینداری عالمانه) را نشان می دهد. میفرماید چون این مطلب کاملا برخلاف علم و عقل است، از آن پیروی نکن؛ یعنی اگر واقعا میشد دلیلی آورد و علم پیدا کرد که چیزی شریک خداست، آنگاه اگر شرک میورزیدی، اشکالی نداشت.
د. اهمیت تحقیقی بودن (مبتنی بر باور صحیح معرفتی بودن) اصول دین را میرساند: مساله توحید، دایرمدار علم و شناخت است؛ و این که نباید شریکی برای خدا قبول کرد، چون شرک، باوری است که هیچ پشتوانه معرفتی ندارد.
ه. …
۳) «فَلا تُطِعْهُما إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»
چه ارتباطی هست بین اینکه «از والدینت در مورد شرکورزی اطاعت نکن»، و اینکه «سرانجام و برگشت همه شما به سوی من است»؟
الف. ظاهرا اصرار فراوان بر رعایت دستور والدین، ناشی از نقشی است که آنها در پیدایش و ورود ما به دنیا داشتهاند؛ که این نقش حق عظیمی برای آنان در قبال ما ایجاد میکند؛ و گویی شباهتی دارد با مبدئیت خداوند برای پدید آمدن ما، که به همین جهت از دستورات آنها هم پیروی کنیم.
اگر چنین باشد؛ آنگاه شاید آیه میخواهد بگوید که اگرچه آنها در پیدایش شما دخیل بودهاند؛ اما آنچه معیار اصلی پیروی کردن است، آن است که بازگشت و سرانجام نهایی شما به سوی او باشد.
ب. …
۴) «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ … جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بي»
چرا ابتدا بحث از متکلم معالغیر (وَصَّيْنَا: ما اندرز دادیم) به متکلم وحده (تُشْرِكَ بي: به من شرک بورزی) و از غایب (انسان) به مفرد مخاطب (تو) تغییر سیاق داد؟ (و به انسان اندرز دادیم؛ با تو درکوشند که به من شرک بورزی)
الف. در خطاب قرار دادن، صراحت و تاکید بیشتری حاصل میشود (المیزان، ج۱۶، ص۱۰۴)
ب. …
۵) «إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»
بالاخره بازگشت ما به کسی است که نهتنها از باطن و حقیقتِ همه کارهای ما باخبر است، بلکه این آگاهیاش را به ما نشان خواهد داد و خواهیم فهمید که چیزی از علم او فروگذار نشده است؛
اگر این را جدی بگیریم، برای تکتک کارهایی که انجام میدهیم حساب باز میکنیم و آماده محاسبه میشویم.
ثمره اخلاقی
کسی که این را جدی بگیرد که حقیقت همه اعمالش نزد خداوند آشکار است و موقفی فراخواهد رسید که این را به خود ما نشان میدهند؛ آیا مراقبه و محاسبه را در تکتک اعمال و رفتارش جدی نمیگیرد؛ و اگر همین جا حساب کرد و دید اوضاع خراب است، به اصلاح آن برنمیآید.
واقعا آیا ما خدا و سرانجام نهاییمان را جدی گرفتهایم؟! و آیا برای آن صحنه آمادهایم؟
آیا اساساً آمادهایم؟
آیا همینها دلایل کافی نیست که چرا هنوز ظهور رخ نداده است؟
۶) «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بي … فَلا تُطِعْهُما»
احسان و نيكى به والدين، بدون قيد و شرط است. «حُسْناً» (شرطِ نژادى، سِنّى، منطقهاى، علمى، اجتماعى، سياسى، اقتصادى و ايمانى ندارد، حتّى اگر كافر و مشرك باشند، بايد احسان كرد.) اما اطاعت از والدين، مشروط به آن است كه انسان را از خدا دور نكنند. (تفسير نور (قرائتی)، ج۹، ص۱۱۶)
۷) «جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بي»
این یک واقعیت است که برخی والدين منحرف براى انحراف فرزندان، كوشش مىكنند. (تفسير نور، ج۹، ص۱۱۶)
۸) «جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي … فَلا تُطِعْهُما»
فرزندان بايد قدرت انتخاب تفكّر صحيح را داشته باشند. (تفسير نور، ج۹، ص۱۱۶)
۹) «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما»
حکایت
ابنشهر آشوب از برخی از کتب اهل سنت روایت کرده است:
روزی امام حسین ع از نزدیک عبدالله، پسر عمروعاص، عبور میکرد. عبدالله به اطرافیانش گفت: هرکس دوست دارد به محبوبترین اهل زمین در میان آسمانیان بنگرد، به این شخصی که عبور میکند بنگرد؛ و البته من از آن شبهای جنگ صفین تاکنون با او سخن نگفتهام.
ابوسعید خدری او را نزد امام حسین ع آورد. امام حسین ع به او گفت: آیا می دانی که من محبوبترین زمینیان نزد آسمانیان هستم و با این حال بود که در جنگ صفین تو و پدرت با ما میجنگیدید؟ در حالی که به خدا سوگند پدرم [که جنگ شما علیه او بود] قطعا از من بهتر بود.
او بهانه آورد و گفت: همانا پیامبر ص فرموده بود که از پدرت اطاعت کن.
امام حسین ع فرمود: آیا سخن خداوند متعال را نشنیدهای که میفرماید: «و اگر با تو درکوشند که با من شریک گردانی چیزی را که بدان علم نداری، از آنان اطاعت مکن» و نیز این سخن رسول خدا ص را که: «همانا اطاعت کردن در امور شایسته است» و نیز اینکه «اطاعت کردن از مخلوق در جایی که معصیت خالق باشد، نارواست»؟
مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج۴، ص۷۳
رَوَاهُ الطَّبَرِيَّانِ فِي الْوَلَايَةِ وَ الْمَنَاقِبِ وَ السَّمْعَانِيُّ فِي الْفَضَائِلِ بِأَسَانِيدِهِمْ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ رَجَاءٍ وَ عَمْرِو بْنِ شُعَيْبٍ أَنَّهُ مَرَّ الْحُسَيْنُ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى أَحَبِّ أَهْلِ الْأَرْضِ إِلَى أَهْلِ السَّمَاءِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى هَذَا الْمُجْتَازِ وَ مَا كَلَّمْتُهُ مُنْذُ لَيَالِي صِفِّينَ فَأَتَى بِهِ أَبُو سَعِيدٍ الْخُدْرِيُّ إِلَى الْحُسَيْنِ ع فَقَالَ الْحُسَيْنُ أَ تَعْلَمُ أَنِّي أَحَبُّ أَهْلِ الْأَرْضِ إِلَى أَهْلِ السَّمَاءِ وَ تُقَاتِلُنِي وَ أَبِي يَوْمَ صِفِّينَ وَ اللَّهِ إِنَّ أَبِي لَخَيْرٌ مِنِّي فَاسْتَعْذَرَ وَ قَالَ إِنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ لِي أَطِعْ أَبَاكَ فَقَالَ لَهُ الْحُسَيْنُ ع أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ ص إِنَّمَا الطَّاعَةُ فِي الْمَعْرُوفِ وَ قَوْلُهُ لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ.
[۱] . سعد بن وقاص گفته است. من با مادرم (حمنه، دختر ابوسفیان) مهربان بودم. هنگامی که مسلمان شدم مادرم گفت: سعد! این چه دینی است که به آن درآمدهای؟ دینت را رها کن؛ وگرنه نه چیزی میخورم و نه چیزی میآشامم تا بمیرم؛ آنگاه همه تو را به خاطر من مذمت خواهند کرد و تو را «قاتل مادر» خواهند نامید.
گفتم: مادرجان! چنین نکن که من از دینم دست برنمیدارد.
یک شبانهروز صبر کردم و چیزی نخورد. فردایش هم صبر کردم. شب که شد گفتم: به خدا قسم اگر صد جان داشته باشی و یکی یکی اینها از تنت بیرون رود، دینم را رها نخواهم کرد؛ میخواهی بخور و بیاشام؛ میخواهی نخور و نیاشام. وقتی چنین دید، شروع به خوردن کرد و آیه نازل شد: «اگر با تو درکوشند که …»
مجمع البيان في تفسير القرآن، ج۸، ص۴۳۱
روي عن سعد بن أبي وقاص قال كنت رجلا برا بأمي فلما أسلمت قالت يا سعد ما هذا الدين الذي أحدثت لتدعن دينك هذا أو لا آكل و لا أشرب حتى أموت فتعير بي فيقال يا قاتل أمه فقلت لا تفعلي يا أمه إني لا أدع ديني هذا لشيء قال فمكثت يوما لا تأكل و ليلة ثم مكثت يوما آخر و ليلة فما رأيت ذلك قلت و الله يا أمه لو كانت لك مائة نفس فخرجت نفسا نفسا ما تركت ديني هذا فكلي و اشربي و إن شئت فلا تأكلي و لا تشربي فلما رأت ذلك أكلت فأنزلت هذه الآية «وَ إِنْ جاهَداكَ» و أمه حمنة بنت أبي سفيان بن أمية بن عبد شمس.
[۲] . این روایات هم درباره احترام به پدر و مادر:
روي عن بهر بن أبي حكيم عن أبيه عن جده قال قلت للنبي ص يا رسول الله من أبر قال أمك قلت ثم من قال ثم أمك قلت ثم من قال ثم أمك قلت ثم من قال ثم أباك ثم الأقرب فالأقرب (مجمع البيان في تفسير القرآن، ج۸، ص۴۳۱)
عن أنس بن مالك عن النبي ص قال الجنة تحت أقدام الأمها (مجمع البيان في تفسير القرآن، ج۸، ص۴۳۱)
[۳] . این روایات هم در همین مضمون میباشد:
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ وَ ذَكَرَ هَذِهِ الْآيَةَ «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً» فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَحَدُ الْوَالِدَيْنِ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَجْلَانَ مَنِ الْآخَرُ قَالَ عَلِيٌّ ع وَ نِسَاؤُهُ عَلَيْنَا حَرَامٌ وَ هِيَ لَنَا خَاصَّةً. (الكافي، ج۵، ص۴۲۰)
[۴] . و في قوله: «ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» إشارة إلى علة النهي عن الطاعة فإن دعوتهما إلى الشرك بعبادة إله من دون الله دعوة إلى الجهل و عبادة ما ليس له به علم افتراء على الله و قد نهى الله عن اتباع غير العلم قال: «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ»: إسراء: ۳۸ و بهذه المناسبة ذيلها بقوله: «إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» أي سأعلمكم ما معنى أعمالكم و منها عبادتكم الأصنام و شرككم بالله سبحانه.
بازدیدها: ۸۰