ترجمه
و چه چيزی آگاهت کرد [= میتواند آگاهت کند] كه آن گردنه چيست؟
نکات ترجمهای و نحوی
ترکیب «ما أَدْراكَ» را بسیاری از مترجمان «چه میدانی» ترجمه کردهاند که ترجمه دقیقی نیست و معادل «ما تدری» میباشد و درباره این ترکیب در جلسه۹۸ توضیح داده شد، خصوصا اینکه ماده «دری» با «علم» چه تفاوتی دارد و اینکه این ترکیب دلالت بر عظمت مطلب مورد اشاره میکند. http://yekaye.ir/al-qad0r-097-02/
درباره «الْعَقَبَة» نیز در جلسه قبل توضیح داده شد.
حدیث
۱) از پیامبر اکرم ص روایت شده است:
بدرستی که پیش روی شما گردنه صعبالعبوری است که گرانباران از آن عبور نتوانند کرد؛ و من میخواهم برای آن گردنه سبکبار شوم.
أمالي المرتضی، ج۲، ص۲۸۹؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۴،ص۵۷۴[۱]
روی عن النبي صلی اللّه عليه و آله أنه قال: إن أمامكم عقبة كئودا لا يجوزها المثقلون، و أنا أريد أن أتخفف لتلك العقبة.[۲]
۲) از رسول خدا ص روایت شده است که میفرمود:
ای جماعت مسلمان! آستین بالا زنید، که کار بسیار جدی است؛
و آماده شوید که سفر نزدیک است؛
و توشه برگیرید که راه دور است؛
و بارتان را سبک سازید که در ورای شما گردنهای صعبالعبور است که جز سبکباران از آن گذر نکنند؛
بدرستی که پیش روی قیامت، اموری شدید و ترسهایی عظیم و زمانهای دشوار خواهد بود:
ظلمت فراگیر شود و فاسقان در مصدر امور آیند، امر به معروفکنندگان را پهلو شکنند و نهی از منکرکنندگان را خوار دارند؛
پس برای آن زمان، ایمان به خدا مهیا سازید و به عمل صالح روی آرید و بر نفس خود سخت بگیرید و در سختیها و ضررها صبر پیشه کنید تا به نعیم جاودان برسید.
الاربعون الودعانیة الموضوعة ص۱۳، حدیث۳۳
عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ:
يَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِينَ شَمِّرُوا فَإِنَّ الأَمْرَ جَدٌّ، وَتَأَهَّبُوا فَإِنَّ الرَّحِيلَ قَرِيبٌ، وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ السَّفَرَ بَعِيدٌ، وَخَفِّفُوا أَثْقَالَكُمْ فَإِنَّ وَرَاءَكُمْ عَقَبَةً كَئُودًا لا يَقْطَعُهَا إِلا الْمُخَفِّفُونَ، إِنَّ بَيْنَ يَدَيِ السَّاعَةِ أُمُورًا شُدُدًا، وَأَهْوَالا عِظَامًا، وَزَمَانًا صَعْبًا يَتَمَلَّكُ فِيهِ الظَّلَمَةُ، وَيَتَصَدَّرُ فِيهِ الْفَسَقَةُ، فَيُضْطَهَدُ فِيهِ الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيُضَامُ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ، فَأَعِدُّوا لَذَلِكَ الإِيمَانَ بِاللَّهِ، وَالْجَئُوا إِلَی صَالِحِ الْعَمَلِ وَأَكْرِهُوا عَلَيْهِ النُّفُوسَ، وَاصْبِرُوا عَلَی الضَّرَّاءِ تُفْضُوا إِلَی النَّعِيمِ الدَّائِمِ.
۳) از رسول خدا ص درباره سخن خداوند که میفرماید: «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ: ولی به [عبور از] آن گردنه اقدام نکرد» روایت شده است:
بدرستی که بالای صراط، گردنه صعبالعبوری است که مسافتش سه هزار سال است: هزار سال هبوط و سرازیری؛ و هزار سال خار و سنگلاخ و عقربها و مارها، و هزار سال صعود و سربالایی؛ همانا من اولین کسی هستم که آن گردنه را میپیماید، و دومین کسی که از آن گردنه میگذرد، [حضرت] علی بن ابیطالب است؛
و بعد از مطالب دیگری که گفت، فرمود: جز محمد ص و اهل بیتش کسی از آن بیمشقت نمی گذرد.
مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج۲، ص۱۵۵
مُحَمَّدُ بْنُ الصَّبَّاحِ الزَّعْفَرَانِيُّ عَنِ الْمُزَنِيِّ عَنِ الشَّافِعِيِّ عَنْ مَالِكٍ عَنْ حُمَيْدٍ عَنْ أَنَسٍ
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ فِي قَوْلِهِ تَعَالَی «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ» إِنَّ فَوْقَ الصِّرَاطِ عَقَبَةً كَئُوداً طُولُهَا ثَلَاثَةُ آلَافِ عَامٍ أَلْفُ عَامٍ هُبُوطٌ وَ أَلْفُ عَامٍ شَوْكٌ وَ حَسَكٌ وَ عَقَارِبُ وَ حَيَّاتٌ وَ أَلْفُ عَامٍ صُعُودٌ أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَقْطَعُ تِلْكَ الْعَقَبَةَ وَ ثَانِي مَنْ يَقْطَعُ تِلْكَ الْعَقَبَةَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ قَالَ بَعْدَ كَلَامٍ لَا يَقْطَعُهَا فِي غَيْرِ مَشَقَّةٍ إِلَّا مُحَمَّدٌ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ.
۴) از امام باقر ع درباره سخن خداوند متعال که میفرماید «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ: ولی به [عبور از] آن گردنه اقدام نکرد»، سوال شد.
حضرت دستی به سینهاش زد و فرمود: ما آن گردنهای هستیم که کسی که به درنوردیدنش اقدام کند، نجات یابد.
تفسير فرات الكوفي ، ص۵۵۷
قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْحَسَنِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ قَالَ حَدَّثَنِي عُبَيْدُ بْنُ كَثِيرٍ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ إِسْحَاقَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَيْلٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع [سُئِلَ] عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»
قَالَ فَضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَی صَدْرِهِ فَقَالَ نَحْنُ الْعَقَبَةُ الَّتِي مَنِ اقْتَحَمَهَا نَجَا.
۵) امیرالمومنین ع در منطقه «حاضرین» هنگام بازگشت از صفین نامهای خطاب به امام حسن ع نوشت که به وصیتنامه امیرالمومنین ع به امام حسن ع معروف شده است و از مطالب بسیار خواندنی نهجالبلاغه میباشد. فرازی از آن در جلسه ۳۱۳ (حدیث۳ http://yekaye.ir/al-hajj-22-8/ ) گذشت. در فراز دیگری از این نامه آمده است:
و بدان كه پيشاپيش تو راهی است دراز، و رنجی جانگداز؛
و تو بینياز نيستی در اين تكاپو، از جستجو كردن به طرزی نيكو.
توشه خود را به اندازه گير چنانكه تو را رساند و پشتت سبك ماند، و بيش از آنچه توان داری بر پشت خود منه كه سنگينی آن بر تو گران آيد؛
و اگر مستمندی يافتی كه توشهات را تا به قيامت برد، و فردا كه بدان نيازمندی، تو را به كمال پس دهد، او را غنيمت شمار و بار خود را بر پشت او گذار؛ و اگر تواناییاش را داری، توشه او را بیشتر كن، که چهبسا او را بجويی و نیابی [شاید اشاره به دوره ظهور است که انسان کسی را نمییابد که به او صدقه دهد]،
و غنيمت دان آن را كه در حال بینيازيت از تو قرض گیرد تا در روز تنگدستیات بپردازد،
و بدان كه پيشاپيش تو گردنهای دشوار است:
«سبكبار» در بر شدن بدان، آسودهتر از «سنگينبار» است؛
و «كندرونده» در پيمودن آن، زشتحالتر از «شتابنده»؛
و فرود آمدن تو بناچار در آن خواهد بود، یا بر بهشت يا در آتش.
پس پيش از فرود آمدنت برای خويش آذوقهای روانه ساز و پيش از رسيدنت خانه را بپرداز،
كه پس از مرگ، نه جای عذر خواستن است، و نه راه به دنيا بازگشتن.
نهجالبلاغه، نامه۳۱ (اقتباس از ترجمه شهیدی، ص۳۰۱)؛ خصائص الأئمة عليهم السلام، ص۱۱۶[۳]
و من [وصيته] وصية له ع للحسن بن علي ع كتبها إليه بحاضرين عند انصرافه من صفين
… وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَكَ طَرِيقاً ذَا مَسَافَةٍ بَعِيدَةٍ وَ مَشَقَّةٍ شَدِيدَةٍ وَ أَنَّهُ لَا غِنَی بِكَ فِيهِ عَنْ حُسْنِ الِارْتِيَادِ وَ قَدْرِ بَلَاغِكَ مِنَ الزَّادِ مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ فَلَا تَحْمِلَنَّ عَلَی ظَهْرِكَ فَوْقَ طَاقَتِكَ فَيَكُونَ ثِقْلُ ذَلِكَ وَبَالًا عَلَيْكَ وَ إِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْفَاقَةِ مَنْ يَحْمِلُ لَكَ زَادَكَ إِلَی يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَيُوَافِيكَ بِهِ غَداً حَيْثُ تَحْتَاجُ إِلَيْهِ فَاغْتَنِمْهُ وَ حَمِّلْهُ إِيَّاهُ وَ أَكْثِرْ مِنْ تَزْوِيدِهِ وَ أَنْتَ قَادِرٌ عَلَيْهِ فَلَعَلَّكَ تَطْلُبُهُ فَلَا تَجِدُهُ وَ اغْتَنِمْ مَنِ اسْتَقْرَضَكَ فِي حَالِ غِنَاكَ لِيَجْعَلَ قَضَاءَهُ لَكَ فِي يَوْمِ عُسْرَتِكَ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَكَ عَقَبَةً كَئُوداً الْمُخِفُّ فِيهَا أَحْسَنُ حَالًا مِنَ الْمُثْقِلِ وَ الْمُبْطِئُ عَلَيْهَا أَقْبَحُ [أَمْراً] حَالًا مِنَ الْمُسْرِعِ وَ أَنَّ [مَهْبِطَهَا بِكَ] مَهْبِطَكَ بِهَا لَا مَحَالَةَ إِمَّا عَلَی جَنَّةٍ أَوْ عَلَی نَارٍ فَارْتَدْ لِنَفْسِكَ قَبْلَ نُزُولِكَ وَ وَطِّئِ الْمَنْزِلَ قَبْلَ حُلُولِكَ فَلَيْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ وَ لَا إِلَی الدُّنْيَا مُنْصَرَفٌ…
تدبر
۱) «وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ»
درباره اینکه این گردنهای که باید از آن عبور کرد، چیست، دیدگاههای زیر بیان شده است:
الف. خود ائمه ع (تفسیر قمی، ج۲، ص۴۲۲) ویا ولایت اهل بیت ع است. (حدیث۲؛ و جلسه۳۴۰، حدیث۱)
ب. همان مطالبی است که در ادامه آیه آمده (آزاد کردن برده و اطعام در قحطی)؛ و از این جهت که خیلی کار سختی است از آن به گردنه تعبیر شده است. (به نقل از سید مرتضی، أمالي، ج۲، ص۲۹۰)
ج. تمثیلی است از جایی که انسان باید با نفس و شهواتش مقابله کند که از شدت دشواری به «گردنه صعبالعبور» تشبیه شده (مجمعالبیان، ج۱۰، ص۷۵۰)
د. همان «صراط» است، از این جهت که صراط برای مومنان حقیقی کاملا باز و پیمودنش راحت، و برای دیگران بسیار تنگ و سخت است (ابن شهر آشوب، متشابه القرآن، ج۲، ص۱۱۳) یا ازین جهت که راهی طولانی و پرمشقت است (نظر مجاهد و ضحاک و کلبی، مجمعالبیان، ج۱۰، ص۷۵۰)[۴]
ه. موقف خاصی در جهنم است که انجام اعمالی که در آیات بعد آمده، موجب درنوردیدن آن میشود. (سید مرتضی، أمالي، ج۲، ص۲۸۹) به تعبیر دیگر، یک گردنه واقعی در جهنم است که قبل از پل صراط قرار دارد و باید از آن عبور کرد. (حسن بصری و قتاده، به نقل مجمعالبیان، ج۱۰، ص۷۵۰)
و. خود آتش جهنم است. (سید مرتضی، أمالي، ج۲، ص۲۹۰؛ ابنعباس، به نقل مجمعالبیان، ج۱۰، ص۷۵۰)
ز. حجتها و دلایلی است که بین بهشتیان و جهنمیان تفاوت میگذارد (به نقل از متشابه القرآن، ج۲، ص۱۱۳)
ح عباداتی که انسان را به خدا میرساند (به نقل از متشابه القرآن، ج۲، ص۱۱۳).
ط. محبت امیرالمومنین است (به نقل از متشابه القرآن، ج۲، ص۱۱۳)
ی. چهبسا مراحل قبل از قیامت (مانند دوره ظهور ویا رجعت) باشد. (اقتباس از حدیث۲)
ک. …
جمعبندی
به نظر میآید تقریبا همه این دیدگاه ها میتواند صحیح باشد با این توضیح که آخرت باطن دنیاست؛ پس این «عقبه» یک وضعیتی در دنیاست که در آخرت تجلی میکند؛ این وضعیت هرچه هست، وضعیتی بسیار دشوار است که پیمودنش برای رسیدن به سعادت ضروری است:
به یک معنا، ولایت اهل بیت ع است که پشتوانه تمام اعمال شریعت است،
و به یک معنا خود اعمالی است که خداوند متعال در شریعتش توسط پیامبر اکرم ص و با شرح معتبر ائمه اطهار ع (نه برداشتهای دلبخواهی افراد) در اختیار ما قرار داده است؛
و به یک معنا جلوه آنها در قیامت است؛
و نکته اساسی این است که انتظار نداشته باشیم که اقدام به این کارها، (و در حقیقت، اقدام به دینداری اصیل) کاری کاملا ساده و بیدردسر باشد.
۲) «وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ»
قبلا اشاره شد (جلسه۹۸، تدبر۱http://yekaye.ir/al-qadr-097-02/ ) که تعبیر «ما ادراک» (چه چيزی آگاهت کرد) ۱۳ بار در قرآن کریم آمده که یکی در مورد «لَيْلَةُ الْقَدْرِ» (قدر/۲) است و ۱۲ بار آن درباره قیامت و احوالات آن است که عبارتند از «الْحَاقَّةُ» (حاقه/۳) ، «سَقَر» (مدثر/۲۷) ، «يَوْمُ الْفَصْلِ» (مرسلات/۱۴) «يَوْمُ الدِّينِ» (انفطار/۱۷-۱۸) «سِجِّين» (مطففين/۸) ، «عِلِّيُّونَ» (مطففين/۱۹) ، «الطَّارِقُ» (طارق/۲) ، «الْعَقَبَةُ» (بلد/۱۲) ، «الْقارِعَةُ» (قارعه/۳) ، «هاویة» (قارعه/۱۰)
چرا در همه اینها یکدفعه نفرمود «مَا …؟ : فلان چیز چیست»؟ و فرمود «وَ ما أَدْراكَ ما …: و چه چيزی آگاهت کرد [= میتواند آگاهت کند] كه … چيست»؟
الف. میخواهد کمال اهمیت و نهایت بزرگی (فخیم بودن) مطلب را بفهماند. (المیزان، ج۱۹، ص۳۹۲) یعنی تو به کُنه و عظمت آن علم نداری؛ و از بس که آن مطلب عظیم و شدید است، عقل و وهم کسی توان درک آن را ندارد، و هرچه دربارهاش تصور کنی، مطلب بزرگتر از آن است (الكشاف، ج۴، ص۵۹۹)
ب. برای ترساندن و نشان دادن ابهت مطلب (التهویل) است، یعنی تا خود آن و هول و هراس آن را نبینی، گویی از آن اصلا اطلاعی پیدا نکردهای (مجمعالبیان، ج۱۰، ص۵۱۶)
ج. در قرآن کریم، هرجا مطلب معلوم است و از آن خبر دادهاند، تعبیر «ما أدراك» (= چه چيزی آگاهت کرد) میآید و هر جا مطلب معلوم نیست و از آن خبر ندادهاند، تعبیر «ما يدريك» (= چه چيزی آگاهت میکند) میآید[۵]؛ و از این جهت، خطاب به کسی که مطلبی را میداند، «ما أدراك» میگویند که: آن را [نه مستقیم و بالعیان، بلکه] فقط با توصیفش میشناسد. (سفیان ثوری، به نقل از مجمعالبیان، ج۱۰، ص۵۱۶ و ۷۵۰) یعنی گویی وقتی میفرماید «ما أدراك»، به کنایه فرموده که «نمیدانی»؛ و وقتی میفرماید «ما يدريك»، به تصریح فرموده که «نمیدانی». (ابنعباس، به نقل المیزان، ج۱۹، ص۳۹۲) [۶]
د. برخی چیزهاست که ما نمیدانیم، اما باید بدانیم. در عین حال به گونهای هستند که با مدلهای محاسباتی رایج نمیتوانیم آنها را بفهمیم. در واقع، ابتدا باید این سوال به طور جدی پیش آید که «چه چیزی میتوانست تو را آگاه سازد که چیست …؟»، و تا جواب این سوال را پیدا نکنیم، جواب سوالِ «عقبه چیست» را پیدا نمیکنیم. به تعبیر دیگر، شاید میخواهد بفرماید اگر با روشهای عادی کسب معرفت (مشاهده و استدلالهایی که بدان انس داشتهاید) دنبال یافتن پاسخ این سوالید، بدانید که به پاسخ نمیرسید.
نکته تخصصی فلسفی
یکی از بحثهای پردامنه در فلسفه این است که آیا معرفتشناسی مقدم است یا وجودشناسی؟ شاید این آیات میخواهند هشدار دهند که لزوما پاسخ این سوال، در هر عرصهای یکسان نیست؛ یعنی، حتی اگر به سبک فیلسوفان صدرایی، به نحو کلی، وجودشناسی را مقدم بر معرفتشناسی بدانیم؛ اما لااقل، حوزههایی در متن واقعیت وجود دارد که در آن حوزه ابتدا باید مساله معرفتشناسی و امکان و چگونگی شناخت در آن حوزه حل شود، تا نوبت به بحث از شناخت هستی و خود آن واقعیت برسد.
اگر دقت شود، چه مواردی که مربوط به وقوع قیامت، و احوالات و مواقف آن است، و چه شب قدر، هیچیک نهتنها با حس و تجربه عادی دستیافتنی نیست، بلکه براهین فلسفی در فلسفههای متعارف قبل از اسلام در قبال آنها ساکت بودهاند؛ و هنوز هم رسیدن به بسیاری از اینها (از جمله همین که: موقف خاصی به نام «عقبه» وجود دارد) با برهانهای رایج فلسفی و حتی شهودات رایج عرفا دستنیافتنی مینماید؛ اما همین که نهتنها خدا از آنها خبرداده، بلکه پیامبر ص و امامان اهل بیت ع هم در شرح و بسط آن سخن گفتهاند، و در این سخنها ما را مخاطب قرار دادهاند، یعنی اینها شناختنی است؛ و فقط قبل از هر نظر دادنی، ابتدا باید با استمداد از همانها که از اینها خبر دارند، تاملی کرد که «چه چیزی میتواند تو را آگاه کند که اینها چیستند»
۳) «وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ»
شبهه
از طرفی گفتهاند که این شریعت سمحه و سهله (آسانگیر و آسان) است و خداوند متعال نخواسته ما را با این احکام به سختی بیندازد (وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْر؛ بقره/۱۸۵) و حَرَج و مشقتی در دین نیست (ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ؛ حج/۷۸)؛ از طرفی میگویند «گردنه دشواری در پیش روست» و این گردنه باطن همان اعمال و وظایف دینی است که بسیار دشوار است. (تدبر۱)
چگونه این دو سخن با هم جمع میشود؟
پاسخ
الف. در دین، به عنوان برنامه الهی، سختگیری و به زحمت انداختن در کار نیست؛ اما این به معنای نادیده گرفتن سختیهای واقعی نیست. حکایت ما مانند کوهنوردی است که میخواهد به قله صعبالعبوری برسد؛ و اگر نرسد، همهچیزش را از دست میدهد؛ دین سادهترین برنامه و سهلالوصولترین مسیر ممکن برای این سفر، که انسان را به سلامت به مقصد برساند، پیش مینهد؛ اما معنایش این نیست که مسیرهای صعبالعبور، خطرها و پرتگاههای مسیر را نادیده بگیرد و کوهنورد را در مورد تکتک آنها هشدار ندهد و با ورزشهای تخصصی، او را برای گذر از اینها آماده نکند.
در یک کلام، به سختی و تکلف انداختن، غیر از نشان دادن و آماده کردن برای سختیهای مسیر است.
شاید به این جهت است که ابتدا بر اینکه انسان توام در رنج و سختی آفریده شده، تاکید کرد، بعد از «عقبه» و گردنه صعبالعبور سخن گفت.
ب. دینداری مراتب دارد، و از هر انسانی به قدر توانش انتظار میرود. همان گونه که کسی را که در کلاس اول است، برای انجام یک جمع و تفریق ساده، تشویق میکنند، ولی یک دانشجوی دکترای ریاضی را به خاطر اشتباه در حل یک معادله دیفرانسیل مذمت میکنند؛ آسانگیری و سختگیری متناسب با افراد مختلف، متفاوت میشود.
ج. …
[۱] . این حدیث را در منابع شیعه نیافتم. اما در منابع اهل سنت فراوان نقل شده است که با عین این تعبیر توسط ابوالدرداء آمده است.
حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، ثَنَا الرَّبِيعُ بْنُ سُلَيْمَانَ، ثَنَا أَسَدُ بْنُ مُوسَى، ثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ مُحَمَّدُ بْنُ حَازِمٍ، عَنْ مُوسَى بْنِ مُسْلِمٍ، وَهُوَ الصَّغِيرُ، عَنْ هِلالِ بْنِ يِسَافٍ، عَنْ أُمِّ الدَّرْدَاءِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: قُلْتُ لأَبِي الدَّرْدَاءِ: أَلا تَبْتَغِي لأَضْيَافِكَ مَا يَبْتَغِي الرِّجَالُ لأَضْيَافِهِمْ؟ فَقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآَلِهِ وَسَلَّمَ، يَقُولُ: ” إِنَّ أَمَامَكُمْ عَقَبَةً كَؤُودٌ، لا يَجُوزُهَا الْمُثْقِلُونَ “، فَأُحِبُّ أَنْ أَتَخَفَّفَ لِتِلْكَ الْعَقَبَةِ.
[۲] . همچنین در منابع اهل سنت این حدیث هم از پیامبر اکرم ص روایت شده است.
[۳] . متن نامه در خصائص الائمه اندکی متفاوت است. این فقره در آن کتاب چنین روایت شده است:
و من جملة وصيته لابنه الإمام أبي محمد الحسن بن علي ع
وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَكَ طَرِيقاً ذَا مَشَقَّةٍ بَعِيداً وَ هَوْلًا شَدِيداً وَ أَنَّكَ لَا غِنَى بِكَ عَنْ حُسْنِ الِارْتِيَادِ وَ قَدْرِ بَلَاغِكَ مِنَ الزَّادِ مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ فَلَا تَحْمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِكَ فَوْقَ طَاقَتِكَ فَيَكُونَ ثِقْلُهُ وَبَالًا عَلَيْكَ وَ إِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْحَاجَةِ مَنْ يَحْمِلُ لَكَ ذَلِكَ فَيُوَافِيكَ بِهِ حَيْثُ تَحْتَاجُ إِلَيْهِ تغتنمه [فَاغْتَنِمْهُ] وَ اغْتَنِمْ مَا أَقْرَضْتَ مَنِ اسْتَقْرَضَكَ فِي حَالِ غِنَاكَ وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ أَمَامَكَ عَقَبَةً كَئُوداً مَهْبِطُهَا عَلَى جَنَّةٍ أَوْ عَلَى نَارٍ فَارْتَدْ لِنَفْسِكَ قَبْلَ نُزُولِكَ فَلَيْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ وَ لَا إِلَى الدُّنْيَا مُنْصَرَف
لازم به ذکر است که شیخ صدوق در من لایحضره الفقه، ج۴،ص۳۸۵-۳۹۳، این نامه را خطاب به محمد حنفیه دانستهاند [نه امام حسن] که البته نقل آن هم تفاوتهایی با این نامه دارد که چهبسا دو نامه بوده باشد.
[۴] . نظر این سه نفر آن گونه که مرحوم سبرسی نقل کرده، بسیار با عبارات حدیث ۳ سازگار است:
ما روي عن مجاهد و الضحاك و الكلبي أنها الصراط يضرب على جهنم كحد السيف مسيرة ثلاثة آلاف سهلا و صعودا و هبوطا و إن في جنبيه كلاليب و خطاطيف كأنها شوك السعدان فمن بين مسلم و ناج و مخدوش في النار منكوس فمن الناس من يمر عليه كالبرق الخاطف و منهم من يمر عليه كالريح العاصف و منهم من يمر عليه كالفارس و منهم من يمر عليه كالرجل يعدو و منهم من يمر عليه كالرجل يسير و منهم من يزحف زحفا و منهم الزالون و الزالات و منهم من يكردس في النار و اقتحامه على المؤمن كما بين صلاة العصر إلى العشا.
[۵] . تعبیر « ما يُدْريكَ» سه بار در قرآن کریم آمده و هربار بعدش تعبیر «لعلّ: شاید که» دارد:
الأحزاب/۶۳: يَسْئَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ ما يُدْريكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَريباً
الشورى/۱۷: اللَّهُ الَّذي أَنْزَلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْميزانَ وَ ما يُدْريكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَريبٌ
عبس/۳: وَ ما يُدْريكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى
[۶] . علامه طباطبایی بعد از اینکه مطلب مذکور در بند الف را فرموده، مطلبی را به ابن عباس نسبت میدهد که تا حدودی شبیه سخن ثوری است و لذا در اینجا آورده شد. متن سخن ایشان چنین است: هذا التعبير كناية عن كمال أهمية الشيء و بلوغه الغاية في الفخامة و لعل هذا هو المراد مما نقل عن ابن عباس: أن ما في القرآن من قوله تعالى: «ما أَدْراكَ» فقد أدراه و ما فيه من قوله: «ما يُدْرِيكَ» فقد طوى عنه، يعني أن «ما أَدْراكَ» كناية و «ما يُدْرِيكَ» تصريح.
بازدیدها: ۸۸