ترجمه
و به فرض خداوند مردم را بدانچه کسب کردهاند مواخذه میکرد، بر روی آن هیچ جنبندهای باقی نمیگذاشت؛ و لیکن تا مدت معینی مهلتشان میدهد؛ پس چون اجلشان فرا رسید البته خداوند به [اوضاع و احوال] بندگانش بینا بوده است.
نکات ادبی
ظَهْرِها
قبلا بیان شد که درباره ماده «ظهر» برخی گفتهاند در اصل بر «آشکار شدن» در مقابل «در باطن قرار داشتن» [ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ؛ أنعام/۱۵۱] دلالت میکند؛ اما به نظر میرسد حق با کسانی باشد که بر این باورند که در این ماده دو معنای «قوت» و «بروز» (= ظهور و آشکار شدن) لحاظ شده است، بویژه که ظاهرا اصل این ماده از کلمه «ظَهر» به معنای قسمت پشت انسان و حیوان (در مقابل «بطن»: شکم) گرفته شده که دو معنای قوت و آشکار بودن را در خود جمع کرده است [الَّذي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ، انشراح/۳؛ و جمع آن: ظهور، مثلا: ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما، انعام/۱۴۶] و این دو نکته در مورد «ظَهر: پشتِ» حیوان واضحتر است که هم تحمل بار سنگین دارد و هم آَشکار است، در مقابل «بطن: شکم»شان که غالبا در زیر قرار میگیرد و مخفی است.
در هر صورت در استعمالات مختلف این واژه، گاه معنای آشکار شدن بیشتر غلبه دارد، مثل «ظُهر» که از این جهت ظهر نامیده میشود که آَشکارترین و روشنترین وقت روز است (حينَ تُظْهِرُونَ: هنگامی که به وقت ظهر میرسید، روم/۱۸)؛ و گاه معنای «قوت» غلبه دارد، مانند «ظهیر» به معنای پشتیبان (سبأ/۲۲، تحریم/۴)؛ و گاه یک کلمه مستقلا در هر یک از این دو معنا، به کار رفته: مثلا کلمه «ظاهر» هم در معنای «آشکار» (وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ؛ أنعام/۱۲۰) استفاده شده، و هم به معنای کسی که با قوت «غلبه کرده» و پیروز شده است. (فَأَصْبَحُوا ظاهِرِينَ: پیروز شدند؛ صف/۱۴).
جلسه ۴۴۴ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-26/
دَابَّةٍ
در مورد کلمه «دابّة» در آیه ۲۸ همین سوره توضیح داده شد که گاه به معنای مطلق جنبدگان و جانوران میآید؛ گاهی حیوانات؛ و گاهی در مقابل انسان؛ و یا در مقابل انسان و چارپایان.
جلسه ۷۲۸ http://yekaye.ir/al-fater-35-28/
أَجَلٍ مُسَمًّی
توضیح دو کلمه «أجل» و «مسمی» در آیه ۱۲ همین سوره گذشت و نهایتا بیان شد که ترکیب «أجل مسمی» به معنای زمانی است که دقیقا وقت آن معلوم است؛ گویی آن زمان مشخصا نام برده شده است.
(جلسه ۷۱۲ http://yekaye.ir/al-fater-35-13/ )
حدیث
۱) از امام صادق ع از پدرانشان روایت کردهاند که رسول خدا ص فرمودند:
با حقیقت بیان شده در کتاب که مورد تصدیق پیامبران قرار گرفته است، علم پیشی گرفت و قلم نگاشت و در قضا گذشت و قَدَر تمام شد در تضمین سعادت نسبت به کسی که ایمان آورد و تقواپیشه کند، و شقاوت برای کسی که تکذیب کند و به ولایت از جانب خداوند بر مومنان و برائتی از جانب او نسبت به مشرکان، کفر ورزد.
سپس رسول الله فرمودند: خداوند می فرماید: ای فرزند آدم! به مشیت من است که تو میخواهی آنچه را که برای خویشتن میخواهی؛ و به اراده من است که تو اراده میکنی آنچه را که برای خودت اراده می کنی؛ و به فزونی نعمت من بر توست که بر معصیت من توانا گشتهای؛ و به قوت و حفظ و عافیتی از جانب من است که واجباتم را ادا میکنی؛ و من نسبت به نیکیهایت از تو سزاوارترم تا تو نسبت بدانها؛ و تو به گناهت سزاوارتری از من نسبت بدانها؛ خوبی از جانب من به سوی تو روان است به سبب آنچه در اختیارت قرار دادم؛ و بدی از جانب تو به سوی من روان است به خاطر جرمهایی که در عوض [آن نیکیها] انجام دادی؛ به خاطر فراوانی اختیارات و تسلطی که به تو دادم از اطاعتم سرپیچیدی؛ و به خاطر بدگمانیات به من از رحمتم مایوس شدی! پس من به سبب اینکه بیان کردم سزاوار حمد و ستایش هستم و بر تو حجت دارم؛ مرا بر تو راهی است به خاطر عصیان؛ و تو را بر عهده من پاداش نیکویی است به خاطر احسان؛ سپس تو را بدون هشدار دادن به حال خودت رها نکردم و هنگامی که به خود مغرور شدی هم بلافاصله تو را نگرفتم – و این همان سخن خداوند است که «و به فرض خداوند مردم را بدانچه کسب کردهاند مواخذه میکرد، بر روی آن هیچ جنبندهای باقی نمیگذاشت» (فاطر/۴۵) – نه چیزی فوق طاقتت بر تو تحمیل کردم و نه امانتی بر دوشت گذاشتم غیر از آنچه خودت بدان بر خویش اقرار کردی؛ و از خودم نسبت به تو آن چیزی را پسندیدم که تو نسبت به من آن را میپسندی؛ سپس خداوند عز و جل فرمود «و لیکن تا مدت معینی مهلتشان میدهد؛ پس چون اجلشان فرا رسید البته خداوند به [اوضاع و احوال] بندگانش بینا بوده است.» (فاطر/۴۵)
تفسير القمي، ج۲، ص۲۱۰-۲۱۱
حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص سَبَقَ الْعِلْمُ وَ جَفَّ الْقَلَمُ وَ مَضَى الْقَضَاءُ وَ تَمَّ الْقَدَرُ بِتَحْقِيقِ الْكِتَابِ وَ تَصْدِيقِ الرُّسُلِ بِالسَّعَادَةِ مِنَ اللَّهِ لِمَنْ آمَنَ وَ اتَّقَى وَ بِالشَّقَاءِ لِمَنْ كَذَّبَ وَ كَفَرَ بِالْوَلَايَةِ مِنَ اللَّهِ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْهُ لِلْمُشْرِكِينَ، ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اللَّهُ يَقُولُ: يَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِيَّتِي كُنْتَ أَنْتَ الَّذِي تَشَاءُ لِنَفْسِكَ مَا تَشَاءُ وَ بِإِرَادَتِي كُنْتَ أَنْتَ الَّذِي تُرِيدُ لِنَفْسِكَ مَا تُرِيدُ وَ بِفَضْلِ نِعْمَتِي عَلَيْكَ قَوِيتَ عَلَى مَعْصِيَتِي وَ بِقُوَّتِي وَ عِصْمَتِي وَ عَافِيَتِي أَدَّيْتَ إِلَيَّ فَرَائِضِي وَ أَنَا أَوْلَى بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِذَنْبِكَ مِنِّي، الْخَيْرُ مِنِّي إِلَيْكَ وَاصِلٌ بِمَا أَوْلَيْتُكَ وَ الشَّرُّ مِنِّي إِلَيْكَ بِمَا جَنَيْتَ جَزَاءٌ وَ بِكَثِيرٍ مِنْ تَسْلِيطِي [تَسَلُّطِي] لَكَ انْطَوَيْتَ عَنْ طَاعَتِي وَ بِسُوءِ ظَنِّكَ بِي قَنَطْتَ مِنْ رَحْمَتِي فَلِيَ الْحَمْدُ وَ الْحُجَّةُ عَلَيْكَ بِالْبَيَانِ، وَ لِيَ السَّبِيلُ عَلَيْكَ بِالْعِصْيَانِ وَ لَكَ الْجَزَاءُ الْحَسَنُ عِنْدِي بِالْإِحْسَانِ ثُمَّ لَمْ أَدَعْ تَحْذِيرَكَ بِي ثُمَّ لَمْ آخُذْكَ عِنْدَ غِرَّتِكَ وَ هُوَ قَوْلُهُ: «وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ» لَمْ أُكَلِّفْكَ فَوْقَ طَاقَتِكَ وَ لَمْ أَحْمِلْكَ مِنَ الْأَمَانَةِ إِلَّا مَا قَرَرْتَ بِهَا عَلَى نَفْسِكَ وَ رَضِيتُ لِنَفْسِي مِنْكَ مَا رَضِيتَ بِهِ لِنَفْسِكَ مِنِّي ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِعِبادِهِ بَصِيرا».
۲) در فرازی از یکی از دعاهای نقل شده از امیرالمومنین ع آمده است:
حمد و ستایش خدایی راست که … و او عادلی است که ستم نکند و به فضل خویش از گناهان بزرگ درگذرد و کسی را هم که عذاب کند به عدلش عذاب کرده؛ بیم از دست رفتن فرصت را ندارد پس بردباری پیشه میکند؛ و فقر و نیاز به خود را میداند، پس ترحم میورزد؛ و خودش در آیه محکمی از آیات کتابش فرمود «و به فرض خداوند مردم را بدانچه کسب کردهاند مواخذه میکرد، بر روی آن هیچ جنبندهای باقی نمیگذاشت».
مهج الدعوات و منهج العبادات، ص۱۱۲
و من ذلك دعاء لمولانا أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ص
الْحَمْدُ لِلَّه … الْعَدْلُ الَّذِي لَا يَجُورُ وَ الصَّافِحُ عَنِ الْكَبَائِرِ بِفَضْلِهِ وَ الْمُعَذِّبُ مَنْ عَذَّبَ بِعَدْلِهِ لَمْ يَخَفِ الْفَوْتَ فَحَلُمَ وَ عَلِمَ الْفَقْرَ إِلَيْهِ فَرَحِمَ وَ قَالَ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ «وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّة»
۳) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
هشدار! هشدار! به خدا سوگند چنان پوشاند که گویی آمرزیده است!
نهج البلاغه، حکمت۳۰
وَ قَالَ ع الْحَذَرَ الْحَذَرَ فَوَاللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ حَتَّى كَأَنَّهُ قَدْ غَفَر.[۱]
در جلسه ۵۱۰ در بحث از آیه وَ أُمْلي لَهُمْ إِنَّ كَيْدي مَتينٌ (قلم/۴۵) احادیث متعددی درباره مهلت دادن خداوند گذشت که همگی میتواند به اینجا نیز مرتبط دانسته شود. http://yekaye.ir/al-qalam-68-45/
تدبر
۱) «فَینْظُرُوا كَیفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ … وَ لَوْ یؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلی ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ وَ لكِنْ یؤَخِّرُهُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی»
گر حكم شود كه مست گيرند، در شهر هر آن كه هست گيرند. (تفسير نور، ج۹، ص۵۱۵)
در واقع،
اینکه خداوند بسیاری از گذشتگان را عذاب کرده بدین معنا نیست که تا کسی مرتکب گناه و خلافی شود خدا عذابش میکند؛ چرا که اگر قرار بود چنین شود اصلا جنبندهای در زمین نمیماند! بلکه خدا به همگان مهلت میدهد و اینها هم که عذاب شدند بعد از مهلتهای طولانیای بود که به آنها داده شد.
۲) «وَ لَوْ یؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلی ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ وَ لكِنْ یؤَخِّرُهُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی»
با اینکه خداوند عادل است و حق هرکسی را به او میدهد؛ اما بنای خدا در دنیا به این است که به انسانها تا مدتی معلوم مهلت دهد.
ثمره اخلاقی-اعتقادی
یکی از شبهاتی که گاه در میان برخی از افراد پیش میآید این است که اگر خدا عادل است چرا این همه ظلم و ستم در دنیا هست و چرا خداوند ظالمان را نابود نمیکند و … .
این آیه پاسخ به همه این اشکالات است: خداوند روالش این است که به بدکاران مهلت بدهد.
در واقع، بنای نظام دنیا بر امتحان و ابتلا و فتنه است؛ آن آخرت است که حق هرکس بتمامه به او داده میشود، نه دنیا؛ و اشتباه بزرگی است که از دنیا، انتظار آخرت را داشته باشیم.
۳) «لكِنْ یؤَخِّرُهُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی»
«أجل مسمی» یعنی مهلتی که کاملا معین است و گویی اسمی هم بر آن گذاشته شده؛
اینکه نفرمود الی اجلٍ: تا یک مدتی» بلکه فرمود «الی اجلٍ مسمی» نشان میدهد که:
الف. مهلتی خداوند به بدکاران میدهد، محدود است، نه نامحدود است و زمانش هم نزد خداوند معین است، نه نامعین؛ یعنی ممکن است این مهلت بقدری طولانی شود که بدکاران دیگر خود را ایمن قلمداد کنند؛ اما این مهلت در نظام الهی کاملا معلوم و معین است و وقتی که سر آید هیچ چیزی آنان را نجات نخواهد داد.
ب. …
۴) «وَ لَوْ یؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلی ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ وَ لكِنْ یؤَخِّرُهُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِعِبادِهِ بَصیراً»
چرا این آیه را به عبارت «البته خداوند به [اوضاع و احوال] بندگانش بینا بوده است» ختم کرد؟ این عبارت چه ارتباطی با مفاد پیش از خود دارد؟
الف. ناظر به جمله پیش از خود (فاذا جاء اجلهم) است؛ یعنی در پایان این آیه اقتضای کلام این بود که بفرماید وقتی مهلت سرآمد آنان را به جزای عملشان میرساند؛ اما این تعبیر که آورد، از باب گذاشتن سبب (علت) به جای مسبب (معلول) است (المیزان، ج۱۷، ص۵۹) یعنی میخواهد بفرماید وقتی مهلتشان سررسید او به وضع آنان کاملا آگاه است و میداند چگونه باید آنان را جزا دهد.
ب. ناظر به فراز اول آیه است و بیان میکند که علت اینکه خداوند بلافاصله مردم را مواخذه نمیکند و به آنان مهلتی میدهد این است که به احوال بندگانش کاملا بیناست؛ و مثلا میداند که در اثر این مهلت عدهای توبه خواهند کرد و یا … .
ج. ناظر به مطلبی است که از آیه قبل شروع شده؛ یعنی اینکه خداوند عدهای را هلاک کرده و به عدهای مهلت داده، ناشی ز این است که خداوند به احوال همه بندگانش آگاه است و میداند با هرکسی چگونه باید رفتار کند.
د. …
۵) «وَ لَوْ یؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلی ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ»
چرا تعبیر «دابّة» به کار برد و نه تعبیری مانند انسان و بشر؟ (یعنی با توجه به اینکه بحث درباره اعمال بد انسانها (ناس) است چرا تنها از هلاکت ناس سخن نگفت؟)
الف. دابه میتواند در اینجا اشاره به انواع انسانها باشد از مرد و زن و بزرگ و کوجک و … (المیزان، ج۱۷، ص۵۹).
ب. دابه میتواند به معنای عموم حیوانات هم باشد از این جهت که خداوند همه این موجودات روی زمین را برای انسان آفرید (خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً؛ بقره/۲۹) (المیزان، ج۱۷، ص۵۹) و وقتی انسانها همگی هلاک شوند ماندن آنها روی زمین دیگر ضرورتی ندارد. (المیزان، ج۱۲، ص۲۸۰)
ج. به معنای عموم حیوانات است از این جهت که شومی گناه به نحوی است که وقتی عذاب بیاید تر و خشک را با هم میسوزاند همانند مضمون آیه «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً: و بپرهیزید از فتنهای که صرفا به کسانی که ظلم پیشه کردند اصابت نمیکند» (انفال/۲۵)؛
و اگر اشکال شود که «آنها که مقصر نیستند، چرا؟» میتوان پاسخ داد که برای کسانی که معصیتکار نبودهاند همانند بلایا و سختیهایی میباشد که بر اولیای خدا وارد میشود که خداوند برای آنان جبران میکند (مجمعالبیان، ج۶، ص۵۶۹)[۲]
د. …
[۱] شاید بتوان این دو روایت – که نظایر فراوانی دارند – را نیر به نحوی به مضمون این آیه متربط دانست:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: مَا مِنْ نَكْبَةٍ تُصِيبُ الْعَبْدَ إِلَّا بِذَنْبٍ وَ مَا يَعْفُو اللَّهُ عَنْهُ أَكْثَرُ. (الكافي، ج۲، ص۲۶۹)
أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ حَمْزَةَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمِّي عَلِيُّ بْنُ حَمْزَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ، عَنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ عَلِيٍّ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): مَا اخْتَلَجَ عِرْقٌ وَ لَا عَثَرَتْ قَدَمٌ إِلَّا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ، وَ مَا يَعْفُو اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) عَنْهُ أَكْثَرُ. (الأمالي (للطوسي)، ص۵۷۰)
[۲] . مرحوم علامه طباطبایی این معنا را درست نمیداند چون اصرار دارد که کسی به خاطر عمل دیگری عذاب نمیشود و می فرماید:
و قول بعضهم: ذلك لشؤم المعاصي و قد قال تعالى: «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً» مدفوع بأن شؤم المعصية لا يتعدى العاصي إلى غيره و قد قال تعالى: «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى» (فاطر/۱۸)، و أما الآية أعني قوله: «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً» (أنفال/۲۵) فمدلولها على ما تقدم من تفسيرها اختصاص الفتنة بالذين ظلموا منهم خاصة لا عمومها لهم و لغيرهم فراجع.
در حالی که مثالی که مرحوم طبرسی زده بخوبی میتواند پاسخ این اشکال را بدهد؛ و ذیل آیه ۲۵ سوره انفال هم مطلب چندان قانعکنندهای که این معنا را انکار کند یافت نشد؛ بویژه اگر امکان استعمال یک لفظ در چند معنا را قبول کنیم؛ که بر اساس این مبنا، اثبات صحت یک معنا برای یک آیه منطقا نمیتواند دلیل بر رد معانی دیگر شود.
بازدیدها: ۱۲
با عرض سلام محضر استاد ارجمند
وبا تشکر ازتلاش های ارزنده شما در جهت رشد جامعه قرآنی و ایمانی
سئوالی از محضر شما دارم
نظر کارشناسی شما درباره مرحوم استاد صفائی حائری و قلم و آثارشان چیست؟ خصوصا برداشت های تفسیری ایشان از قرآن و نوع اندیشه و جریان فکری شان؟
با تشکر حقیر طلبه درس خارج هستم و عازم تبلیغ
سلام علیکم
من تمام آثار ایشان را نخواندهام
اما در حدی که خواندهام میتوانم بگویم مهمترین نکتهاش این است که بیش از هر چیز عاملی است برای حرکت کردن و فکر کردن؛
یعنی او بیش از اینکه دغدغه پذیرش سخنش توسط مخاطب را داشته باشد، دغدغه حرکت دادن مخاطبش را دارد.
لذا سبک وی، استدلالی به معنای متعارف نیست؛ یعنی نمیخواهد استدلال بچیند که ذهن مخاطب نتیجه را تصدیق کند؛ بلکه میخواهد کاری کند که مخاطبش همراه او به حرکت درآید.
این سبک هم محاسنی دارد و هم معایبی.
به نظرم اگر این سبک وی را بدانیم و به اندازه همین سبک از او انتظار داشته باشیم، خیلی خوب است.
مثلا اگر از آثار شهید مطهری انتظار داشته باشیم که یک نظام فکری منسجم به ما بدهد و از ایشان انتظار داشته باشیم که ما را درگیر کند و به فکر وادارد و تکان دهد؛ هر دو را در جای خود گذاشتهایم اما اگر انتظار اولی را از دومی و دومی را از اولی داشته باشیم در مواجهه با هر دو زیان خواهیم کرد.
سلام
از لطف کریمانه تان سپاسگزارم
این رو هم عرض کنم که مباحث شما مشوقی شد تا امسال در جلسات تبلیغی محوریت مباحث با تفسیر وتدبر در آیات باشد.
در پناه حق تعالی