ترجمه
و خدا کسی است که بادها را فرستاد تا ابری را برانگیزند، پس آن را به جانب سرزمینی مرده راندیم تا با آن زمین را پس از مرگش زندگی بخشیدیم؛ این گونه است رستاخیز.
این آیه قبلا در جلسه ۱۷۳ در ۱۸ شهریور ۱۳۹۵ یکبار بحث شد: http://yekaye.ir/fatir-035-09/
اما به نظر میرسد میتوان آن بحث را تکمیل نمود و از این رو، مجددا در سیر آیات این سوره، بدان آیه نیز میپردازیم.
نکات ادبی
«تُثيرُ»
ماده «ثور» در اصل به معنای برانگیختن و به هیجان درآوردن است (معجم المقاييس اللغة، ج۱، ص۳۹۵) که بنوعی با زیر و رو کردن همراه میباشد؛ چنانچه کاربرد آن در مورد بادی که ابرها را به حرکت درمیآورد و زیر و رو میکند، رایج است (يُرْسِلُ الرِّياحَ فَتُثيرُ سَحاباً؛ روم/۴۸) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۲، ص۳۸)
گاو را نیز به همین مناسبت «ثور» میگویند چون عامل شخم زدن (زیر و رو کردن خاک) بوده است (بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثيرُ الْأَرْض؛ بقره/۷۱) و به این مناسبت درباره هرکس که در زمین دخل و تصرف نماید و آن را زیر و رو کند نیز به کار میرود (كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها؛ روم/۹) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۸۱) امروزه «ثوره» را به معنای «انقلاب» به کار میبرند.
این ماده جمعاً ۵ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
«فَسُقْناهُ» = «فـ + سُقنا + ه».
«سُقنا» فعل ماضی در صیغه متکلم معالغیر از ماده «سوق» میباشد که این ماده به معنای سوق دادن و راندن و به حرکت درآوردن از پشت سر است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۵، ص۲۷۱)
«ساقِ» پا (وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ؛ قیامت/۲۹) (جمعِ آن: «سُوق»؛ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ؛ ص/۳۳) از همین ریشه است چون عامل راه رفتن و به حرکت درآمدن انسان است (معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۱۱۷) و ظاهرا به ساقه درخت هم به همین مناسبت ساقه (جمع آن سوق: َ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ؛ فتح/۲۹) گفته میشود (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۳۶).
تعبیر «کشف عن ساق» به معنای برهنه کردنِ ساق پا (دامن برگرفتن از ساق) است (كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها؛ نمل/۴۴) که به نحو استعاری و برگرفته از «کشف الحرب عن ساقها: جنگ ساق پایش را برهنه کرد» برای اشاره به قرار گرفتن در موقعیت سخت و شدید به کار میرود (يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ؛ قلم/۴۲) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۳۶).
بازار را به همین جهت «سُوق» (جمعِ آن: «اسواق»؛ يَمْشي فِي الْأَسْواق؛ فرقان/۷) میگویند چون انسان به خاطر کالاها به سمت آن سوق داده میشود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۳۶).
«مَساق» (إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَساقُ؛ قیامت/۳۰)، را برخی مصدر میمی (سوق دادن) دانستهاند (تاج العروس، ج۱۳، ص۲۲۸) و برخی آن را اسم مفعول ویا اسم مکان به معنای محلی که انسان را بدانجا سوق میدهند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۳۶)
«سائق» (وَ جاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهيدٌ؛ ق/۲۱) اسم فاعل است به معنای کسی که میراند و از پشت سر برای جلو رفتن هل میدهد (در عربی جدید، به راننده اتومبیل، سائق گویند).
ماده «سوق» و مشتقات آن ۱۷ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
النُّشُور
ماده «نشر» در اصل دلالت میکند بر «گشودن و پراکندن» (معجم المقاييس اللغة، ج۵، ص۴۳۰) و به تعبیر دیگر، «بسط و گسترش دادن» (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۰۵).
در قرآن کریم این ماده اگر چه در معدود مواردی در مورد وضعیت زندگی دنیا به کار رفته،
یا به معنای پراکنده شدن افراد که هرکسی پی کار خود برود (فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا، احزاب/۵۲؛ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْض، جمعه/۱۰ و یا: جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً؛ فرقان/۴۷)
ویا به معنای نشر و گسترش رحمت الهی (فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِه، کهف/۱۶؛ وَ هُوَ الَّذي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَه، فرقان/۲۴)
ولی در اغلب کاربردهای قرآنیاش ناظر به قیامت است؛
خواه ناظر به اصل برپاییِ قیامت (مانند همین آیه ویا: أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُون؛ انبیاء/۲۱) و اموری از سنخ آن، مانند احیای اولیه انسان (أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ؛ روم/۲۰) و یا زمین (فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ تُخْرَجُونَ؛ زخرف/۱۱)،
و یا اموری که در قیامت رخ میدهد مانند نشر نامه عمل (وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَت؛ کویر/۱۰)
که البته کاربردهای این واژه درباره قیامت با اشتقاقات مختلفی بوده است:
به صورت فعل: هم ثلاثی مجرد (نُشِرَت؛ تکویر/۱۰) و هم در ابوابِ افتعال (ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُون؛ روم/۲۰) و إفعال (ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ؛ عبس/۲۲)؛
به صورت مصدر: «النشور» (ملک/۱۵) و «النشر» (مرسلات/۳)،
به صورت اسم فاعل: «ناشرات» (مرسلات/۳)،
به صورت اسم مفعول: «منشور» (إسراء/۱۳) و «مُنشَر» (دخان/۳۳) و «مُنَشَّرة» (مدثر/۵۲)
اختلاف قرائت
الریاح/ الریح
در قرائت اهل مکه (ابنکثیر) و برخی قرائات اهل کوفه (کسائی و حمزه) و نیز نزد خلف (از قراء عشره) و ابنمحیصن و اعمش (از قراء اربعه عشر) «الریح» (به صورت مفرد) قرائت شده است؛ اما بقیه به صورت «الرِّياحَ» (جمع) قرائت کردهاند. (الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص۴۳۵[۱]، انوار التنزیل (بیضاوی)، ج۴،ص۲۵۵[۲]؛ البحر المحیط، ج۲، ص۸۱[۳])
مَيِّتٍ / مَيْتٍ
در قرائت اهل مدینه (نافع) و اغلب اهل کوفه (حمزه و کسائی و روایت حفص از عاصم) و ابوجعفر و خلف (از قراء عشره) و اعمش (از قراء اربعه عشر) به صورت «مَيِّتٍ» قرائت شده است، اما در بقیه قرائات (از جمله قرائت شعبه از عاصم) به صورت «مَيْتٍ» (الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص۴۳۵[۴]؛ انوار التنزیل (بیضاوی)، ج۴،ص۲۵۵[۵])
حدیث
۱) از امام صادق ع روایت شده است که:
اگر خداوند «باد» را در دنیا مهار نکرده بود، باد زمین را [از سکنه] خالی میکرد؛ و اگر «ابر» نبود، [باد] زمین را چنان خراب میکرد که هیچ گیاهی نمیرویید؛ ولی خداوند به ابر دستور میدهد که آب را غربال کند تا قطرهقطره نازل کند، در حالی که آن [= آب] را بر قوم نوح بیحساب فرستاد.
المحاسن، ج۲، ص۳۱۶
احمد بن محمد بن خالد عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ حَبَسَ الرِّيحَ عَلَی الدُّنْيَا لَأَخْوَتِ الْأَرْضُ وَ لَوْ لَا السَّحَابُ لَخَرِبَتِ الْأَرْضُ فَمَا أَنْبَتَتْ شَيْئاً وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ السَّحَابَ فَيُغَرْبِلُ الْمَاءَ فَيُنْزِلُ قَطْراً وَ أَنَّهُ أُرْسِلَ عَلَی قَوْمِ نُوحٍ بِغَيْرِ حِسَابٍ[۶] [سَحَاب].[۷]
۲) از امام صادق ع روایت شده است که وقتی خداوند عز و جل بخواهد که خلق را [در قیامت] برانگیزاند، آسمان چهل صبح بر زمین میبارد، پس اعضای جداگانه بدن در کنار هم جمع میشوند و گوشت میروید.
تفسير القمي، ج۲، ص۲۵۳؛ الأمالي( للصدوق)[۸] ص۱۷۷
حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَبْعَثَ الْخَلْقَ أَمْطَرَ السَّمَاءَ عَلَى الْأَرْضِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً فَاجْتَمَعَتِ الْأَوْصَالُ وَ نَبَتَتِ اللُّحُوم.
برای تفصیل بیشتر این واقعه، به جلسه۱۷۰، حدیث۲ نیز میتوانید مراجعه کنید. http://yekaye.ir/ya-seen-036-79/ [۹]
تدبر
۱) «وَ اللَّهُ الَّذي أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثيرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها كَذلِكَ النُّشُور»
از این آیه به بعد آیاتی میآید که همگی را میتوان استدلالاتی دانست که با بیان نعمتهای الهی در مقام بیان توحید است که ضمنا به برانگیخته شدن همگان به سوی خدا نیز اشاره دارد (المیزان، ج۱۷، ص۲۱). در این آیه با توجه به وضعیتی که در دنیا میبینیم، میخواهد ما را متوجه امکان رستاخیز و برانگیختن مردگان کند: همان خدایی که با فرستادن بادها و برانگیختن ابرها و بارش آنها، زمین مرده را زنده میکند، در قیامت هم میتواند مردگان را زنده کند.
البته اگر به تعبیر «کذلک النشور: این گونه است رستاخیز» دقت شود، ظاهرا این آیه سخن بیشتری دارد و میخواهد درباره چگونگی رستاخیز هم سخن بگوید. (حدیث۲)
۲) «وَ اللَّهُ الَّذي أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثيرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها كَذلِكَ النُّشُور»
این آیه را بر اساس اطلاعات علمی نوین هم میتوان به معنای جدید دلیل بر احیاء در قیامت دانست:
امروزه میدانیم یکی از علل وجود حیات در کره زمین، وجود اتمسفر است که باعث میشود هم بادها محدود شوند و هم بارشها کنترل شوند (حدیث۱) و با کنترل این باد و باران، امکان حیات در زمین پدید آمده است.
کسی که در میان این همه کرات عالم، وضعیت را در این کره به نحوی قرار داده که امکان حیات را مهیا کرده است، میتواند بار دیگر این مردگان را زنده کند.
(چیزی که این برداشت را تایید میکند این است که فقط به بارش باران و زنده شدن زمین بسنده نکرد، بلکه مساله را تفصیل داد و از بادها و نقش آنها در پیدایش و حرکت ابرها هم سخن گفت) [۱۰]
۳) «وَ اللَّهُ الَّذي أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثيرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنا بِهِ…»
نگاه توحیدی، در عین اینکه روابط علّی بین اشیاء را قبول دارد، همه امور را از خدا میبیند. ما میگوییم باد میوزد و ابرها را تشکیل میدهد و باد ابرها را به این سو و آن سو میبرد و … .
اما قرآن به ما یاد میدهد که همه چیز را در نسبت با خداوند ببینیم:
خداست که باد را میفرستد تا باد ابر را درست کند؛
و باز خداست که باد را میفرستد تا بر زمین مرده ببارد؛
و باز خداست که این زمین مرده را زنده میکند.
این نوع نگاه، یکی از عناصری است که میتواند «علم» را رنگ و بوی دینی ببخشد.
آیت الله جوادی آملی یکی از شروط دینی شدن علم را این میداند که «طبیعت» را به عنوان «خلقت» ببینیم (منزلت عقل در هندسه معرفت دینی) و منظورشان همین نکته فوق است که همه امور را در ارتباطشان با آفریدگارشان مورد توجه قرار دهیم.
۴) «فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها كَذلِكَ النُّشُور»
این مطلب را که «زمین مرده با بارش زنده میشود» اغلب تعبیری مجازی دانستهاند و گفتهاند در واقع زنده شدن و روییدن گیاهان را مجازاً به خود زمین نسبت داد (مثلا: المیزان، ج۱۷، ص۲۱).
اما آیا واقعا این مجازگویی است؟
آیا واقعا زندگی و حیات برای خود زمین معنا ندارد؟
بله، زندگی را اگر به معنای فیزیولوژیکیاش در نظر بگیریم، ظاهرا مَجازگویی است؛ اما چه دلیلی داریم که زندگی را در این معنای مضیق محدود سازیم؟ آیا وقتی از زندگی فرشتگان، حیّ بودن خداوند، حیات برزخی، و … سخن میگوییم، تعابیر مجازی است؟
اگر اینها مجاز نیست، پس زندگی زمین نیز چهبسا معنای حقیقی – نه مجازی- داشته باشد؛ و بتوان گفت که زمین هم واقعا زنده میشود تا در آن امکان زندگی برای گیاهان مهیا میگردد.
شاید موید واضح آن این باشد که صرف بارش باران در هر زمینی آن را مستعد حیات نمیسازد (مثلا در شورهزار) و خود زمین هم باید ظرفیتهایی داشته باشد تا امکان حیات گیاهان در آن مهیا شود.
۵) «اللَّهُ … أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثِيرُ … فَسُقْناهُ»
وزش بادها، حركت ابرها و ريزش بارانها، تصادفى نيست، با اراده الهى است. (تفسير نور، ج۹، ص۴۸۰)
۶) «أَرْسَلَ … فَتُثِيرُ … فَسُقْناهُ … فَأَحْيَيْنا»
در هستى، برنامه و نظم و تدبير حاكم است. (تفسير نور، ج۹، ص۴۸۰)
مورد زیر در کانال گذاشته نشد
۷) «وَ اللَّهُ الَّذي أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثيرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها كَذلِكَ النُّشُور»
جمله ابتدا به صورت ماضی ودر صیغه غایب آمد (أَرْسَلَ: فرستاد) سپس مضارع شد (تُثيرُ: برانگیزند) سپس با صیغه متکلم ادامه یافت (سُقْنا … أَحْيَيْنا: برانیم … زنده کنیم).
چرا؟
الف. بعيد نيست نكتهاش اين باشد كه: بعد از آنكه در جمله” اللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ” خدای سبحان خود را غايب حساب كرد، و عمل فرستادن بادها را به خدا نسبت داد، و عمل شخص غايب هم مثل خودش غايب است، سپس فرمود:” فَتُثِيرُ سَحاباً” و از حال و روز گذشته بادها حكايت كرد كه ابرها را به آسمان میبرند. اکنون مخاطب، مخاطبی شد كه گويی عمل بادها را میبيند، يعنی میبيند كه دارند ابرها را به طرف بالا میبرند، و در نتيجه گويا میبيند خدای تعالی بادها را فرستاده، كه اين طور كار كنند، چون مشاهده فعل، گويا همان مشاهده فاعل است، و چون خداوند در اينجا مشهود و حاضر شد، ناگزير جا دارد كه سياق هم تغيير كند، و خدا كه تا اينجا غايب حساب شده بود، اکنون خودش سخن بگويد.» (الميزان، ج۱۷، ص۲۱)
ب. شاید آن جملات قبلی فقط حیثیت مقدمه داشته است و آنچه در برانگیخته شدن موضوعیت دارد بارش رحمت الهی است؛ از این جهت، آن مقدمات را به صورت غایب آورد؛ اما اینجا که میخواهد از بارش و زنده شدن سخن بگوید – که در قیامت هم همین دو مطلب رخ میدهد؛ حدیث۱) تعبیر را از غایب به متکلم تغییر داد.
ج. …
[۱] . قرأ ابن كثير و حمزة و الكسائي و الخلف العاشر «الريح» و وافقهم ابن محیصن و الاعمش و قرأ الباقون «الریاح» بالجمع.
[۲] . قرأ ابن كثير و حمزة و الكسائي الريح
[۳] . اختلف القراء في إفراد الرّيح و جمعه في أحد عشر موضعا. هذا (وَ تَصْرِيفِ الرِّياح؛ بقره/۱۶۴)، و في الشريعة [= جاثیه/۵] و في الأعراف: يُرْسِلُ الرِّياحَ (اعراف/۵۷)، و اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ (ابراهیم/۱۸) و أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ (حجر/۲۲)، و تَذْرُوهُ الرِّياحُ (کهف/۴۵)، و في الفرقان: أَرْسَلَ الرِّياحَ (فرقان/۲۵)، و مَنْ يُرْسِلُ الرِّياحَ (نمل/۶۳)، و في الروم: اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ (روم/۴۸)، و في فاطر: أَرْسَلَ الرِّياحَ (فاطر/۳۵)، و في الشورى: إِنْ يَشَأْ يُسْكِنِ الرِّيحَ (شوری/۳۳). فأفرد حمزة إلا في الفرقان، و الكسائي إلا في الحجر، و جمع نافع الجميع و العربيان إلا في إبراهيم و الشورى، و ابن كثير في البقرة و الحجر و الكهف و الشريعة فقط.
[۴] . قرأ نافع و ابوجعفر و حمزة و الكسائي و خلف وحفص «مَيِّتٍ» بتشديد الیاء التحتیه و وافقهم الاعمش؛ و قرأ الباقون «مَيْتٍ» بالتخفیف.
[۵] . و قرأ نافع و حمزة و الكسائي و حفص بالتشديد.
[۶] . در کتاب محاسن به جای «حساب»، «سحاب» نوشته و در پاورقی توضیح داده که در نسخههای مختلف هر دو آمده است. اما در بحار الأنوار (ج۵۶، ص۳۷۸) که از محاسن نقل کرده فقط «حساب» نوشته شده است و لذا ما در متن همین را گذاشتیم.
[۷] . روایتی در تفسير قمی و کافی آمده است درباره حقیقت ابر، که علیالقاعده ناظر به باطن ملکوتی ابر است، نه صرف وضعیت فیزیکی آن. این دو روایت اگر چه نهایتا سندشان مشترک است اما عبارات در آنها متفاوت آمده که در اینجا هر دو را میآورم:
حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ الْعَرْزَمِيِّ [الْعَزْرَمِيِ] عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ عَنِ الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ سُئِلَ عَنِ السَّحَابِ أَيْنَ يَكُونُ قَالَ: يَكُونُ عَلَى شَجَرٍ كَثِيفٍ عَلَى سَاحِلِ الْبَحْرِ يَأْوِي إِلَيْهِ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يُرْسِلَ أَرْسَلَ رِيحاً فَأَثَارَهُ وَ وَكَّلَ بِهِ مَلَائِكَةً يَضْرِبُونَهُ بِالْمَخَارِيقِ وَ هُوَ الْبَرْقُ فَيَرْتَفِعُ. (تفسیر القمي، ج۲، ص۲۷۶)
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ الْعَزْرَمِيِّ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ سُئِلَ عَنِ السَّحَابِ أَيْنَ يَكُونُ قَالَ يَكُونُ عَلَى شَجَرٍ عَلَى كَثِيبٍ عَلَى شَاطِئِ الْبَحْرِ يَأْوِي إِلَيْهِ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُرْسِلَهُ أَرْسَلَ رِيحاً فَأَثَارَتْهُ وَ وَكَّلَ بِهِ مَلَائِكَةً يَضْرِبُوهُ بِالْمَخَارِيقِ وَ هُوَ الْبَرْقُ فَيَرْتَفِعُ ثُمَ قَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ «اللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثِيرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ مَيِّتٍ الْآيَةَ» وَ الْمَلَكُ اسْمُهُ الرَّعْدُ. (الكافي، ج۸، ص۲۱۹)
همچنین درباره انواع بادها روایتی در جلسه ۲۶۰، احادیث ۲ و ۳ مطالبی گذشت: http://yekaye.ir/al-hegr-15-22/
[۸] . شیخ صدوق به واسطه أَحْمَدُ بْنُ زِيَادٍ الْهَمَدَانِيُّ به همین سند علی بن ابراهیم متصل میشود. البته در تفسیر قمی این ادامه هم آمده است: وَ قَالَ أَتَى جَبْرَئِيلُ رَسُولَ اللَّهِ ص فَأَخَذَ بِيَدِهِ وَ أَخْرَجَهُ إِلَى الْبَقِيعِ فَانْتَهَى بِهِ إِلَى قَبْرٍ فَصَوَّتَ بِصَاحِبِهِ فَقَالَ: قُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ فَخَرَجَ مِنْهُ رَجُلٌ أَبْيَضُ الرَّأْسِ وَ اللِّحْيَةِ يَمْسَحُ التُّرَابَ عَنْ وَجْهِهِ وَ هُوَ يَقُولُ: الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ، فَقَالَ جَبْرَئِيلُ عُدْ بِإِذْنِ اللَّهِ ثُمَّ انْتَهَى بِهِ إِلَى قَبْرٍ آخَرَ فَقَالَ: قُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ فَخَرَجَ مِنْهُ رَجُلٌ مُسْوَدُّ الْوَجْهِ وَ هُوَ يَقُولُ: يَا حَسْرَتَاهْ يَا ثُبُورَاهْ ثُمَّ قَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ: عُدْ إِلَى مَا كُنْتَ فِيهِ بِإِذْنِ اللَّهِ، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ! هَكَذَا يُحْشَرُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَالْمُؤْمِنُونَ يَقُولُونَ هَذَا الْقَوْلَ وَ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ مَا تَرَى.
[۹] . این حدیث هم درباره همین آیه آمده است:
عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الْمُرْتَضَى فِي رِسَالَةِ الْمُحْكَمِ وَ الْمُتَشَابِهِ، نَقْلًا مِنْ تَفْسِيرِ النُّعْمَانِيِّ بِإِسْنَادِهِ، عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ قَالَ: وَ أَمَّا احْتِجَاجُهُ عَلَى الْمُلْحِدِينَ فِي دِينِهِ وَ كِتَابِهِ وَ رُسُلِهِ، فَإِنَّ الْمُلْحِدِينَ أَقَرُّوا بِالْمَوْتِ وَ لَمْ يُقِرُّوا بِالْخَالِقِ، فَأَقَرُّوا بِأَنَّهُمْ لَمْ يَكُونُوا ثُمَّ كَانُوا، قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِيدِ إِلَى قَوْلِهِ: بَعِيدٌ وَ كَقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا إِلَى قَوْلِهِ: أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ مِثْلُهُ قَوْلُهُ: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ، كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهْدِيهِ إِلى عَذابِ السَّعِيرِ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مَا يَدُلُّهُمْ عَلَى صِفَةِ ابْتِدَاءِ خَلْقِهِمْ وَ أَوَّلِ إِنْشَائِهِمْ: يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ إِلَى قَوْلِهِ: لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً، فَأَقَامَ عَلَى الْمُلْحِدِينَ الدَّلِيلَ عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ قَالَ مُخْبِراً لَهُمْ: وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً إِلَى قَوْلِهِ: وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ ثُمَّ قَالَ سُبْحَانَهُ: وَ اللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ إِلَى قَوْلِهِ: كَذلِكَ النُّشُورُ فَهَذَا مِثَالٌ أَقَامَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمْ [بِهِ] الْحُجَّةَ فِي إِثْبَاتِ الْبَعْثِ وَ النُّشُورِ بَعْدَ الْمَوْتِ… (الفصول المهمة في أصول الأئمة (تكملة الوسائل)، ج۱، ص۳۴۶)
[۱۰] . شاید پیشرفتهای بحثهای زیستشناسی و زمینشناسی در زمینه چگونگی تاثیرات وقایع زمینشناسی بر پیدایش حیات، به همراه درک عمیقتر مطالبی که درباره نفخ صور دوم آمده، بتواند به ما در فهم عمیقتر چگونگی احیای مردگان در قیامت کمک کند.
بازدیدها: ۱۰۲