۷۰۸) أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ بِما يَصْنَعُونَ

ترجمه

آیا پس آن کس که بدیِ کردارش برایش آراسته شد و آن را نیکو می‌بیند؟! پس قطعاً خداوند هر که را بخواهد در گمراهی وامی‌نهد و هر که را بخواهد هدایت می‌کند؛ پس جانت به حسرت‌ها بر آنان [از کف] نرود، [که] بی‌تردید خداوند بدانچه می‌کنند داناست.

نکات ادبی

«زُيِّنَ»

قبلا بیان شد که «زینت» به معنای هر چیزی است که به وسیله آن چیز دیگری را زیبا جلوه دهند؛ و با «جمال» این تفاوت را دارد که «جمال» زیبایی موجود در متن آفرینش خود شیء است؛ اما زینت زیبایی‌ای است که به شیء ضمیمه می‌کنند تا زیبا به نظر برسد؛ به تعبیر دیگر، زینت، از خود شخص نیست؛ بلکه به اموری می‌گویند که با افزودن چیزی به شخص مورد نظر انجام می‌شود؛ بنابراین، آرایش، گردنبند و گوشواره و … را «زینت» می‌گویند، اما مثلا زیبایی طبیعی صورت یا قامت را جمال می‌گویند.

جلسه ۵۰ http://yekaye.ir/15-11-hood/

و تدبرهای ۳ و ۴ در جلسه ۱۵۰ http://yekaye.ir/al-anam006-043/

«حَسَراتٍ»

ماده «حسر» در اصل به معنای «آشکار کردن» به کار می‌رود (معجم المقاييس اللغة، ج‏۲، ص۶۱) که ابتداءاً در مورد کسی که لباسش را کنار می‌زده و قسمت‌هایی از بدن که زیر لباس مخفی شده را نمایان می‌ساخته به کار می‌رفته است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۳۵) و برخی بر این باورند که اصل این ماده به معنای «کنار زدن و عقب زدن» است و «آشکار شدن» از لوازم این معناست، نه اصل معنای آن. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۲، ص۲۱۶)

در هر صورت از مشتقات بسیار پرکاربرد این واژه «حسرت» (جمعِ آن: «حَسَرات») است که به معنای افسوس خوردن بر چیزی است که از دست رفته و غالبا همراه با پشیمانی می‌باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۳۵)، و متناسب با اینکه اصل ماده آن چه معنایی داشته درباره وجه تسمیه‌اش هم اختلاف دارند.

در زبان عربی سه کلمه «غمّ» و «حسرت» و «أسف» (تأسّف) به لحاظ معنایی بسیار به هم نزدیکند که هریک از اینها به ترتیب، اعمّ از بعدی است: «غم» برای هرگونه ناراحتی به کار می‌رود؛ «حسرت» غمی است که به خاطر فایده‌ای که از دست رفته، مرتب در یاد انسان زنده می‌شود؛ و «أسف» حسرتی است که همراه با غیظ و غضب باشد؛ و بقدری همراهی با غیظ و غضب در آن پررنگ شده که گاه صرفا در معنای کسی که عصبانی است نیز به کار می‌رود. (الفروق في اللغة، ص۲۶۲[۱])

به فرد عاجز و درمانده، هم «حاسر» و هم «محسور» گفته می‌شود؛ حاسر از این جهت که گویا خودش قوا و توانایی‌های خود را پوشانده و کنار زده؛ و محسور از این جهت که گویی مشکلات او را از موقعیتش کنار زده است (فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً؛ اسراء/۲۹)

و کلمه «حسیر» (يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِيرٌ؛ ملک/۴) هم می‌تواند در معنای حاسر باشد و هم محسور (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۳۵)

و وقتی ماده «حسر» به باب استفعال می‌رود تعبیری بلیغ‌تر برای «حسرت خوردن» می‌باشد: «لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا يَسْتَحْسِرُونَ‏؛ انبیاء/۱۹) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۳۵)

ماده «حسر» و مشتقات آن جمعا ۱۲ بار در قرآن کریم به کار رفته است.

فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ

به لحاظ نقش کلمه «حسرات» در این جمله، آن را متعلق به فعل محذوفی دانسته‌اند که روی هم رفته یک جمله حالیه تشکیل می‌داده است؛ و تقدیر کلام چنین بوده: «فلا تذهب نفسك تتحسر عليهم حسرات: جانت [از کف] نرود در حالی که بر آنان حسرت‌ها می‌خوری» (مجمع البيان، ج‏۸، ص۶۲۷)[۲] و البته برخی آن را مفعول لاجله نیز دانسته‌اند (= به خاطر حسرت‌ها بر آنان، جانت [از کف] نرود). (الکشاف، ج۳، ص۶۰۰، البحر المحيط، ج‏۹، ص۱۵[۳])

اختلاف قرائت[۴]

قرائت این عبارت به همین صورت «فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ» بسیار مشهور است؛ اما ابوجعفر (از قراء عشر) و نیز اعمش و ابن‌محیصن (از قراء اربعه عشر) و نیز در برخی قرائتهای غیرمشهور مانند قرائت قتادة، عيسی، الأشهب، شيبة، أبو حيوة و حميد و نیز در یکی از طریق‌های نافع (قاری مدینه) به صورت «فَلا تُذْهِبْ نَفْسَكَ» قرائت شده است که در این صورت، فعل ذهب به صورت متعدی و «نفسک» مفعول آن می‌شود: جانت را مگذار که [از کف] برود.

(مجمع البيان، ج‏۸، ص۶۲۷[۵]؛ البحر المحيط، ج‏۹، ص۱۵[۶])

حدیث

۱) علی بن سوید می‌گوید از امام کاظم ع سوال کردم از «عُجب»ی که عمل را فاسد می‌کند؟

فرمودند: عُجب درجاتی دارد؛

از مراتب آن، این است که برای بنده زشتیِ عملش زینت داده می‌شود و آن را خوب می‌بیند و به سبب آن دچار عُجب می‌شود و حساب می‌کند که کار خوبی کرده است؛

و از مراتب آن این است که بنده به پروردگارش ایمان می‌آورد و بدین سبب بر خداوند عز و جل منت می‌گذارد در حالی که خداوند است که بر او منت دارد.

الكافي، ج‏۲، ص۳۱۳

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَّالِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْعُجْبِ الَّذِي يُفْسِدُ الْعَمَلَ؟!

فَقَالَ ع: الْعُجْبُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ يُزَيَّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَيَرَاهُ حَسَناً فَيُعْجِبَهُ وَ يَحْسَبَ أَنَّهُ يُحْسِنُ صُنْعاً وَ مِنْهَا أَنْ يُؤْمِنَ الْعَبْدُ بِرَبِّهِ فَيَمُنَّ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَيْهِ فِيهِ الْمَنُّ.

 

۲) امیرالمومنین ع در فرازی از یکی از خطبه‌های خود فرمودند:

هرکه از خودش به غیر خود مشغول شود در ظلمات سرگردان می‌شود و در وادی‌های هلاکت می‌افتد و شیاطین در طغیانش او را یاری می‌رسانند و بدی‌های اعمالش برایش زینت داده می‌شود.[۷]

نهج‌البلاغه، خطبه ۱۵۷

فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَيْرِ نَفْسِهِ تَحَيَّرَ فِي الظُّلُمَاتِ وَ ارْتَبَكَ فِي الْهَلَكَاتِ وَ مَدَّتْ بِهِ شَيَاطِينُهُ فِي طُغْيَانِهِ وَ زَيَّنَتْ لَهُ سَيِّئَ أَعْمَالِه.‏

 

۳) از امام صادق ع روایت شده است:

همانا خداوند عز و جل خلایق را آفرید و می‌دانست که به کجا رهسپار می‌شوند، و آنان را امر و نهی فرمود؛

پس هرچیزی را که بدانان دستور داد برایشان راهی برای اخذ و عمل بدان قرار داد؛

و هر چیزی که آنان را از آن نهی کرد، برایشان راهی به ترک آن قرار داد؛

و آنان اخذکننده و ترک‌کننده نیستند مگر به اذن خداوند.

التوحيد (للصدوق)، ص۳۵۹

أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَی عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْخَلْقَ فَعَلِمَ مَا هُمْ صَائِرُونَ إِلَيْهِ وَ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ فَمَا أَمَرَهُمْ بِهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ السَّبِيلَ إِلَی الْأَخْذِ بِهِ وَ مَا نَهَاهُمْ عَنْهُ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ السَّبِيلَ إِلَی تَرْكِهِ وَ لَا يَكُونُوا آخِذِينَ وَ لَا تَارِكِينَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّه.[۸]

 

‏۴) شخصی [به نام ابن دودان] به امیرالمومنین ع عرض کرد: در عجبم از این قوم که شما را کنار گذاشتند در حالی که هم نسبت شما به پیامبر از آنان نزدیکتر بود و هم شما بودید که نگهبان و قوام‌بخش قرآن بودید.

فرمود: ای برادر بنی اسد، تو را اضطراب و بيقراری است که سخن غیراستوار می‏گويی! با اين حال تو را حرمت خويشی و حق پرسش است، طلب علم كردی پس آگاه باش:

خود سرانه خلافت را عهده‏دار شدن، و ما را كه نَسَب برتر است و پيوند با رسول خدا (ص) استوارتر، به حساب نياوردن، حکایت ترجیح‌دادنی بود که گروهی بخيلانه بدان چسبيدند، و گروهی سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند؛ و داور خداست و بازگشتگاه روز جزاست.

[و این شعر را خواندند: ]

«[اين سخن بگذار] و از غارتی كه بانگ آن در گوشه و كنار برخاست گفتگو به ميان آر.»

بيا و داستان پسر ابو سفيان را به ياد آر که روزگار مرا به خنده آورد، از آن پس كه گريانم كرد، و به خدا سوگند كه جای شگفتی نيست كه كار از بس عجيب می‏نمايد شگفتی را می‏زدايد، و كجی و ناراستی می‏افزايد. آن جماعت خواستند نور خدا را در چراغ آن بكشند، و دهانه آبی را كه از چشمه‏اش می‏جوشد ببندند، آبشخور با صفايی را كه ميان من و آنان بود گل‌آلود کردند. اگر محنت آزمايش از ما و ايشان برداشته شود، آنان را به راهی برم كه سراسر حقّ است، و اگر كار رنگ ديگری پذيرد: «پس مبادا به خاطر حسرت‌ها بر آنان جانت [از کف] برود که قطعا خداوند بدانچه می‌کنند کاملاً داناست.» (فاطر/۸)

نهج‌البلاغه، خطبه ۱۶۲ (اقتباس از ترجمه شهیدی، ص۱۶۵)؛ الإرشاد، ج‏۱، ص۲۹۴[۹]؛ المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب ع، ص۳۷۱-۳۷۲[۱۰]

و من كلام له ع لبعض أصحابه‏ و قد سأله كيف دفعكم قومكم عن هذا المقام و أنتم أحق به فقال ع

يَا أَخَا بَنِي أَسَدٍ إِنَّكَ لَقَلِقُ الْوَضِينِ تُرْسِلُ فِي غَيْرِ سَدَدٍ وَ لَكَ بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَيْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الْأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ص نَوْطاً فَإِنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِينَ وَ الْحَكَمُ اللَّهُ وَ الْمَعْوَدُ إِلَيْهِ [يَوْمُ‏] الْقِيَامَةِ

وَ دَعْ عَنْكَ نَهْباً صِيحَ فِي حَجَرَاتِهِ       وَ لَكِنْ حَدِيثاً مَا حَدِيثُ الرَّوَاحِلِ‏

وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِي ابْنِ أَبِي سُفْيَانَ فَلَقَدْ أَضْحَكَنِي الدَّهْرُ بَعْدَ إِبْكَائِهِ وَ لَا غَرْوَ وَ اللَّهِ فَيَا لَهُ خَطْباً يَسْتَفْرِغُ الْعَجَبَ وَ يُكْثِرُ الْأَوَدَ حَاوَلَ الْقَوْمُ إِطْفَاءَ نُورِ اللَّهِ مِنْ مِصْبَاحِهِ وَ سَدَّ فَوَّارِهِ مِنْ يَنْبُوعِهِ وَ جَدَحُوا بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ شِرْباً وَبِيئاً فَإِنْ تَرْتَفِعْ عَنَّا وَ عَنْهُمْ مِحَنُ الْبَلْوَی أَحْمِلْهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَی مَحْضِهِ وَ إِنْ تَكُنِ الْأُخْرَی «فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَصْنَعُونَ».

 

۵) از امام معصوم ع در مورد آیه «آیا پس آن کس که بدیِ کردارش برایش آراسته شد و آن را نیکو می‌بیند؟! پس قطعاً خداوند هر که را بخواهد در گمراهی وامی‌نهد و هر که را بخواهد هدایت می‌کند؛ پس جانت به حسرت‌ها بر آنان [از کف] نرود، [که] بی‌تردید خداوند بدانچه می‌کنند داناست.» روایت شده است که این آیه در مورد زُرَيْق وَ حَبْتَر نازل شد.

تفسير القمي، ج‏۲، ص۲۰۷

أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ حَسَّانَ عَنْ هَاشِمِ بْنِ عَمَّارٍ يَرْفَعُهُ فِي قَوْلِهِ: «أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَصْنَعُونَ» قَالَ: نَزَلَتْ فِي زُرَيْقٍ وَ حَبْتَرٍ.

 

۶) زندیقی خدمت امیرالمومنین ع می‌رسد و سوالات و اشکالاتی را در مورد قرآن کریم مطرح می‌کند که از نظر او تناقض‌گویی قرآن است و حضرت یکایک را پاسخ می‌دهند و فرازهایی از آن قبل گذشت.[۱۱] یکی از مواردی که بر‌شمرد این است:

گفت: و می‌بینم که در جایی می‌گوید «و کسی که از کارهای صالح چیزی انجام دهد در حالی که مومن است پس تلاش او نابود نمی‌شود» (انبیاء/۹۴) و نیز می‌گوید «و همانا من بسیار آمرزنده‌ام برای کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالحی انجام دهد سپس هدایت یابد» (طه/۸۲) و از آیه اول می‌فهمیم که اعمال صالح تکفیر و نابود نمی‌شود، در حالی که از آیه دوم می‌فهمیم که ایمان و عمل صالح سودی ندارد مگر بعد از هدایت یافتن …

امیرالمومنین ع فرمودند: … و اما اینکه فرمود «و کسی که از کارهای صالح چیزی انجام دهد در حالی که مومن است پس تلاش او نابود نمی‌شود» (انبیاء/۹۴) و فرمود «و همانا من بسیار آمرزنده‌ام برای کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالحی انجام دهد سپس هدایت یابد»(طه/۸۲) در همه اینها منظورش این است که جز با هدایت یافتن، [عمل] سودی نمی‌دهد و این گونه نیست که هر کس که اسم ایمان بر او واقع شد شایسته نجات از آنچه که مایه هلاکت گمراهان بوده، باشد؛ و اگر چنان بود باید یهودیان به خاطر اعتراف به توحید و اقرار به خدا نجات می‌یافتند و همین طور سایر کسانی که اقرار به توحید کرده‌اند – از ابلیس به بعد – ، از کفر [= از عذابی که خداوند به کافران وعده داده] نجات می‌یافتند، در حالی که خداوند این را در سخن خود تبیین فرمود که «کسانی که ایمان آوردند و ایمانشان را به ظلم نیالودند، آنان‌اند که امنیت برایشان هست و آنان‌اند که هدایت‌یافته‌اند» (انعام/۸۲) و فرمود: «کسانی که به دهانشان ایمان آوردند اما دلهایشان ایمان نیاورد» (مائده/۴۱)

و برای ایمان حالات و منازلی است که شرح آن به طول می‌انجامد؛ و از آن جمله این است که ایمان بر دو وجه است: ایمان به دل؛ و ایمان به زبان، همان گونه که ایمان آوردن منافقان در زمان رسول الله، هنگامی که مقهور شمشیر شدند و ترس آنان را احاطه کرد، از این وجه بود؛ که آنان با زبانشان ایمان آوردند ولی به دل ایمان نیاوردند؛

پس ایمان به دل، عبارت است از تسلیم شدن در برابر پروردگار،

و کسی که امور را به صاحب اختیارش تسلیم کند در برابر امر او تکبر نورزد آن گونه که ابلیس در قبال سجده بر آدم تکبر ورزید؛ و اکثر امتها از طاعت پیامبرانشان تکبر ورزیدند پس توحید بدانها سودی نبخشد همان گونه که آن سجده طولانی برای ابلیس سودی نبخشید، چرا که او یک سجده انجام داد که چهار هزار سال طول کشید و از آن هدفی نداشت جز زینت‌های دنیا و اینکه بعدا به او مهلت دهند [= اینکه وقتی عصیان کرد گفت مرا تا روز قیامت مهلت بده] .

بدین جهت است که نماز و صدقه جز در صورت هدایت یافتن به سبیل نجات و راههای حق سودی ندارد و خداوند با تبیین آیات و فرستادن پیامبرانش باب هر گونه بهانه‌ای را بر بندگانش بست «تا برای مردم بر خدا حجتی نباشد بعد از [فرستادن] پیامبران» (نساء/۱۶۵) و زمینش هیچگاه خالی نشد از عالِمی که خلایق بدو نیازمندند و از متعلمی که در راه نجات قدم برمی‌دارد، که آنان واقعا به شماره اندک‌اند؛ و خداوند این را در امت‌های انبیاء تبیین فرمود و مَثَلی برای آیندگان قرار داد مانند:

سخنی که درباره قوم نوح فرمود «و همراه او جز اندکی ایمان نیاوردند» (هود/۴۰)

و نیز درباره کسانی که با حضرت موسی ع ایمان آوردند فرمود «و از قوم موسی امتی هستند که به حق هدایت می‌کنند و بدان متمایلند» (اعراف/۱۵۹)

و نیز درباره حواریون حضرت عیسی، هنگامی که [عیسی ع] به بقیه بنی‌اسرائیل فرمود «چه کسانی یاران و انصار من به سوی خدا هستند؟ حواریون گفتند ما انصار خداییم به خدا ایمان آوردیم و شهادت بده که ما از تسلیم‌شدگانیم» (آل‌عمران/۵۲) یعنی آنان تسلیم فضیلتِ اهل فضل هستند [= به برتری کسانی که خدا آنان را برتری داده معترف‌اند] و در قبال امر پروردگارشان تکبر نمی‌ورزند؛

و خداوند برای علم اهلی قرار داده و بر بندگانش اطاعت آنان را واجب فرموده با این سخن که «از خداوند اطاعت کنید و از رسولش و از اولی‌الامری که در میان خودتان‌اند» (نساء/۵۹)

و با این سخن که «و اگر آن را به پیامبر و به اولی‌الامری که در میان خودشان است برمی‌گرداندند آن کسان در میان آنان که می‌توانند استنباط کنند [حکم] آن را می‌دانستند» (نساء/۸۳)

و با این سخن که «تقوای الهی پیشه کنید و با راستگویان باشید» (توبه/۱۱۹)

و با این سخن که «و تاویل آن را نمی‌داند جز خدا و راسخان در علم» (آل‌عمران/۷) و «در خانه‌ها از راه دربهایشان وارد شوید» (بقره/۱۸۹) و مقصود از خانه‌ها، خانه‌های آن علمی است که پیامبران آن را به ودیعه گذاشته‌اند و درب‌هایشان جانشینان آنهایند،

پس هرکس که عملی از اعمال خیر انجام دهد و آن را بر مبنایی غیر از مبنای برگزیدگان [خدا] و عهدها و شریعت‌ها و سنت‌ها و راههای دین که آنان آورده‌اند جاری سازد، کارش مردود و غیرمقبول است؛ و اهل چنین کارهایی در جایگاه کفرند هرچند که در ظاهر وصف ایمان شامل حالشان شود؛ آیا این سخن خداوند متعال را نشنیده‌ای که فرمود «و چیزی مانع آن نشد که انفاق‌کردن‌هایشان مورد قبول واقع شود جز اینکه آنان به خداوند و رسولش کفر ورزیدند و در نماز نمی‌آمدند مگر با کسالت و انفاق نمی‌کردند مگر با کراهت» (توبه/۵۴)

پس هرکس از اهل ایمان که به راه نجات هدایت نشود – وقتی که حق اولیای او را کنار زده – ایمانش به خدا سودی به او نمی‌بخشد «و عملش نابود می‌شود و در آخرت در زمره زیانکاران است» (مائده/۵) و همچنین خداوند سبحان فرمود «پس ایمانشان سودی بدیشان نرساند هنگامی که عذاب ما را دیدند» (غافر/۸۵)

و این مطلب در کتاب خداوند عز و جل فراوان است و مقصود از هدایت همان ولایت است همان طور که خداوند عز و جل فرمود «و کسی که ولایت خدا و رسولش و کسانی که ایمان آوردند را بپذیرد، پس حزب الله همان کسانی‌اند که پیروزند» (مائده/۵۶) و [تعبیر] «کسانی که ایمان آوردند» در اینجا مقصود همان کسانی‌اند که خلایق بدانها امان می‌یابند، اعم از حجت‌های خدا و جانشینان [پیامبران] در هر عصری پس از عصر دیگر؛ و چنین نیست که هرکس از اهل قبله که شهادتین را بر زبان جاری سازد جزء این مومنان باشد، چرا که منافقان شهادت می‌دادند که خدایی جز الله نیست و اینکه حضرت محمد ص رسول اوست، در حالی که عهد و پیمان رسول الله ص را – که با تکیه بر دین خدا و واجبات آن و براهین نبوت خویش بر آنان در مورد جانشین خود عهد گرفت – زیر پا گذاشتند، و مخفی می‌کردند ناخوشنودی خود از آن را و قصدشان در برهم زدن آنچه را که او محکم کرده بود هنگامی که امکانش برایشان مهیا شد، در خصوص آنچه که خداوند برای پیامبرش تبیین فرمود «نه، به پروردگارت سوگند ایمان نمی‌آورند مگر اینکه در آنچه مشاجره و اختلاف نظر دارند تو را حَکَم و داور قرار دهند سپس در درون خود حَرَج و ناراحتی‌ای از آن حکمی که روا داشتی احساس نکنند و کاملا تسلیم باشند» (نساء/۶۵) و نیز در این سخن که «و [حضرت] محمد ص نیست مگر پیامبری که پیش از او هم پیامبرانی آمدند؛ اگر بمیرد یا کشته شود به گذشته خویش بازمی‌گردید؟» (آل عمران/۱۴۴) و مانند این سخن که «و قطعاً از حالى به حالى برخواهيد نشست» (انشقاق/۱۹) یعنی حتما خواهید پیمود راه کسانی از امتهایی که پیش از شما بودند در خیانت کردن به جانشینان بعد از پیامبران؛

و این در کتاب خداوند عز و جل فراوان است، و بر پیامبر ص دشوار آمد آنچه که عاقبت امر آنان بدان می‌انجامید و خداوند او را از هلاکت آنان باخبر ساخته بود؛ پس خداوند عز و جل به او وحی فرمود «پس جانت به حسرت‌ها بر آنان [از کف] نرود» (فاطر/۸) و «پس بر این قوم کافر تاسف مخور» (مائده/۶۸) …

الإحتجاج (للطبرسي)، ج‏۱، ص۲۴۱ و ۲۴۵ و ۲۴۷-۲۴۸

جَاءَ بَعْضُ الزَّنَادِقَةِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ ع وَ قَالَ لَهُ لَوْ لَا مَا فِي الْقُرْآنِ مِنَ الِاخْتِلَافِ وَ التَّنَاقُضِ‏ لَدَخَلْتُ فِي دِينِكُمْ فَقَالَ لَهُ ع وَ مَا هُوَ؟ …

قال … وَ أَجِدُهُ يَقُولُ «فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا كُفْرانَ لِسَعْيِهِ» وَ يَقُولُ «وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى‏» أَعْلَمُ فِي الْآيَةِ الْأَوْلَى أَنَّ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ لَا تُكَفَّرُ وَ أَعْلَمُ فِي الثَّانِيَةِ أَنَّ الْإِيمَانَ وَ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَاتِ لَا تَنْفَعُ إِلَّا بَعْدَ الِاهْتِدَاء…

فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع … وَ أَمَّا قَوْلُهُ «فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا كُفْرانَ لِسَعْيِهِ» وَ قَوْلُهُ «وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى»‏ فَإِنَّ ذَلِكَ كُلَّهُ لَا يُغْنِي إِلَّا مَعَ الِاهْتِدَاءِ وَ لَيْسَ كُلُّ مَنْ وَقَعَ عَلَيْهِ اسْمُ الْإِيمَانِ كَانَ حَقِيقاً بِالنَّجَاةِ مِمَّا هَلَكَ بِهِ الْغُوَاةُ وَ لَوْ كَانَ ذَلِكَ كَذَلِكَ لَنَجَتِ الْيَهُودُ مَعَ اعْتِرَافِهَا بِالتَّوْحِيدِ وَ إِقْرَارِهَا بِاللَّهِ وَ نَجَا سَائِرُ الْمُقِرِّينَ بِالْوَحْدَانِيَّةِ مِنْ إِبْلِيسَ فَمَنْ دُونَهُ فِي الْكُفْرِ وَ قَدْ بَيَّنَ اللَّهُ ذَلِكَ بِقَوْلِهِ «الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» وَ بِقَوْلِهِ «الَّذِينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ» وَ لِلْإِيمَانِ حَالاتٌ وَ مَنَازِلُ يَطُولُ شَرْحُهَا وَ مِنْ ذَلِكَ أَنَّ الْإِيمَانَ قَدْ يَكُونُ عَلَى وَجْهَيْنِ إِيمَانٍ بِالْقَلْبِ وَ إِيمَانٍ بِاللِّسَانِ كَمَا كَانَ إِيمَانُ الْمُنَافِقِينَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ لَمَّا قَهَرَهُمْ بِالسَّيْفِ وَ شَمَلَهُمُ الْخَوْفُ فَإِنَّهُمْ آمَنُوا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ فَالْإِيمَانُ بِالْقَلْبِ هُوَ التَّسْلِيمُ لِلرَّبِّ وَ مَنْ سَلَّمَ الْأُمُورَ لِمَالِكِهَا لَمْ يَسْتَكْبِرْ عَنْ أَمْرِهِ كَمَا اسْتَكْبَرَ إِبْلِيسُ عَنِ السُّجُودِ لِآدَمَ وَ اسْتَكْبَرَ أَكْثَرُ الْأُمَمِ عَنْ طَاعَةِ أَنْبِيَائِهِمْ فَلَمْ يَنْفَعْهُمُ التَّوْحِيدُ كَمَا لَمْ يَنْفَعْ إِبْلِيسَ ذَلِكَ السُّجُودُ الطَّوِيلُ فَإِنَّهُ سَجَدَ سَجْدَةً وَاحِدَةً أَرْبَعَةَ آلَافِ عَامٍ وَ لَمْ يُرِدْ بِهَا غَيْرَ زُخْرُفِ الدُّنْيَا وَ التَّمْكِينِ مِنَ النَّظِرَةِ فَلِذَلِكَ لَا تَنْفَعُ الصَّلَاةُ وَ الصَّدَقَةُ إِلَّا مَعَ الِاهْتِدَاءِ إِلَى سَبِيلِ النَّجَاةِ وَ طُرُقِ الْحَقِّ وَ قَطَعَ اللَّهُ عُذْرَ عِبَادِهِ بِتَبْيِينِ آيَاتِهِ وَ إِرْسَالِ رُسُلِهِ «لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ» وَ لَمْ يَخْلُ أَرْضُهُ مِنْ عَالِمٍ بِمَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْخَلِيقَةُ وَ مُتَعَلِّمٍ عَلَى سَبِيلِ النَّجَاةِ أُولَئِكَ هُمُ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ قَدْ بَيَّنَ اللَّهُ ذَلِكَ فِي أُمَمِ الْأَنْبِيَاءِ وَ جَعَلَهُمْ مَثَلًا لِمَنْ تَأَخَّرَ مِثْلَ قَوْلِهِ فِي قَوْمِ نُوحٍ «وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ» وَ قَوْلِهِ فِيمَنْ آمَنَ مِنْ أُمَّةِ مُوسَى «وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ» وَ قَوْلِهِ فِي حَوَارِيِّ عِيسَى حَيْثُ قَالَ لِسَائِرِ بَنِي إِسْرَائِيلَ «مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ؟ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» يَعْنِي بِأَنَّهُمْ مُسْلِمُونَ لِأَهْلِ الْفَضْلِ فَضْلَهُمْ وَ لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَمَا أَجَابَهُ مِنْهُمْ إِلَّا الْحَوَارِيُّونَ وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِلْعِلْمِ أَهْلًا وَ فَرَضَ عَلَى الْعِبَادِ طَاعَتَهُمْ بِقَوْلِهِ «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» وَ بِقَوْلِهِ «وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ» وَ بِقَوْلِهِ «اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ» وَ بِقَوْلِهِ «وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» «وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها» وَ الْبُيُوتُ هِيَ بُيُوتُ الْعِلْمِ الَّذِي اسْتُودِعَتْهُ الْأَنْبِيَاءُ وَ أَبْوَابُهَا أَوْصِيَاؤُهُمْ فَكُلُّ مَنْ عَمِلَ مِنْ أَعْمَالِ الْخَيْرِ فَجَرَى عَلَى غَيْرِ أَيْدِي أَهْلِ الِاصْطِفَاءِ وَ عُهُودِهِمْ وَ شَرَائِعِهِمْ وَ سُنَنِهِمْ وَ مَعَالِمِ دِينِهِمْ مَرْدُودٌ وَ غَيْرُ مَقْبُولٍ وَ أَهْلُهُ بِمَحَلِّ كُفْرٍ وَ إِنْ شَمِلَتْهُمْ صِفَةُ الْإِيمَانِ أَ لَمْ تَسْمَعْ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى «وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسالى‏ وَ لا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ كارِهُونَ» فَمَنْ لَمْ يَهْتَدِ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ إِلَى سَبِيلِ النَّجَاةِ لَمْ يُغْنِ عَنْهُ إِيمَانُهُ بِاللَّهِ مَعَ دَفْعِ حَقِّ أَوْلِيَائِهِ «وَ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ» وَ كَذَلِكَ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ «فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا» وَ هَذَا كَثِيرٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْهِدَايَةُ هِيَ الْوَلَايَةُ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي هَذَا الْمَوْضِعِ هُمُ الْمُؤْتَمَنُونَ عَلَى الْخَلَائِقِ مِنَ الْحُجَجِ وَ الْأَوْصِيَاءِ فِي عَصْرٍ بَعْدَ عَصْرٍ وَ لَيْسَ كُلُّ مَنْ أَقَرَّ أَيْضاً مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَةِ بِالشَّهَادَتَيْنِ كَانَ مُؤْمِناً إِنَّ الْمُنَافِقِينَ كَانُوا يَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ يَدْفَعُونَ عَهْدَ رَسُولِ اللَّهِ بِمَا عَهِدَ بِهِ مِنْ دِينِ اللَّهِ وَ عَزَائِمِهِ وَ بَرَاهِينِ نُبُوَّتِهِ إِلَى وَصِيِّهِ وَ يُضْمِرُونَ مِنَ الْكَرَاهَةِ لِذَلِكَ وَ النَّقْضِ لِمَا أَبْرَمَهُ مِنْهُ عِنْدَ إِمْكَانِ الْأَمْرِ لَهُمْ فِيمَا قَدْ بَيَّنَهُ اللَّهُ لِنَبِيِّهِ بِقَوْلِهِ «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً» وَ بِقَوْلِهِ «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ »وَ مِثْلِ قَوْلِهِ «لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ» أَيْ لَتَسْلُكُنَّ سَبِيلَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ مِنَ الْأُمَمِ فِي الْغَدْرِ بِالْأَوْصِيَاءِ بَعْدَ الْأَنْبِيَاءِ وَ هَذَا كَثِيرٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَدْ شَقَّ عَلَى النَّبِيِّ مَا يَئُولُ إِلَيْهِ عَاقِبَةُ أَمْرِهِمْ وَ إِطْلَاعُ اللَّهِ إِيَّاهُ عَلَى بَوَارِهِمْ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ «فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ» وَ «فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِين».

تدبر

۱) «أَ + فَـ + مَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً …»

این آیه را با حرف «فـ» (= پس) مبتنی بر آیه قبل کرد؛ یعنی اگر کسی اعتراض دارد که چرا برای کافران عذابی شدید است و برای مومنان نیکوکار مغفرت و پاداشی کریم، پس آیا انتظار دارید که شخص بدکاری که بدیِ کارش را خوبی قلمداد می‌کند را مانند کسی قرار دهیم که واقعا کار خوب می‌کند؟! (المیزان، ج۱۷، ص۱۹)

 

۲) «أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً…»

در این آیه، کافران را مصداق کسانی دانست که زشتیِ اعمالشان برایشان زینت داده شده است. از این تعلیل، معلوم می‌شود که کافران مهمترین مصداق کسانی‌اند که عمل بد خود را خوب قلمداد می‌کنند.

در آیه‌ای دیگر، قرآن کریم، چنین کسانی را نقطه مقابل کسانی معرفی می‌کند که بر اساس بینه (دلیل روشن) زندگی می‌کند «أَ فَمَنْ كانَ عَلی‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُم‏: پس آيا كسی كه (كارهايش) بر اساس بینه‌ای از جانب پروردگار خويش است همانند كسی است كه زشتیِ عمل‌اش برایش آراسته شده و از هواهای خود پيروی كرده‏اند؟» (محمد/۱۴)

این نشان می‌دهد بی‌بینه بودنِ کافران مهمترین عاملی است که موجب شده هر کار زشت خود را هم خوب قلمداد کنند.

نکته تخصصی معرفت‌شناسی (نسبت کفر و نسبی‌گرایی)

اگر دقت کنیم مهمترین دلیل نسبی‌گرایان این است که هرکسی عمل خود را خوب قلمداد می‌کند.

در واقع، این آیات وجود این واقعیت اجتماعی را تایید می‌کند اما در عین حال این واقعیت را به نحوی معرفی می‌کند که ثمره‌اش اذعان به امکان تفکیک حق از باطل است، نه تسلیم شدن به نسبی‌گرایی!

در واقع، انسان‌ها دو دسته‌اند:

مومنان، که دل در گروی حق و حقیقت داده‌اند؛ و کافران که در مقابل حق موضع می‌گیرند و لجاجت می‌ورزند. (قبلا اشاره شد که مقصود از کافر، کافر حقیقی است نه کافر شناسنامه‌ای، جلسه قبل، تدبر ۲)

مومن، چه اهل عمل صالح باشد یا نباشد، می‌داند که عمل صالح است که واقعا نیکوست؛ و حتی آن مومنانی که اهل عمل صالح‌اند همچنان خود را در معرض خطا (عمل ناپسند) می‌بینند و از این رو، در آیه قبل ابتدا از مغفرت خدا برای آنان سخن به میان آمد و سپس از پاداشِ کارشان (توضیح در جلسه قبل، تدبر۴).

اما کافر کسی است نظام محاسباتی‌اش دچار اختلال است و از این روست که عمل بد خود را خوب قلمداد می‌کند.

پس اگر کسی در مسیر ایمان به حق و حقیقت قدم برداشت، خوب و بد را واقعا از هم تمییز می‌دهد، و اگر هم احیاناً گاهی مرتکب کار بد شود، می‌داند که کارش بد است و از این روست که توبه می‌کند؛ اما کسی که در مسیر کفر و عناد با حق قدم برداشت، طبیعی است که در تشخیص خوبی و بدی گمراه می‌شود.

بدین ترتیب، اینکه در فضای کافران، نسبی‌گرایی توجیهی پیدا کند، طبیعی است؛ آنچه جای تعجب دارد این است که چگونه کسانی خود را مومن می‌دانند و از نسبی‌گرایی دم می‌زنند!

 

با توجه به کثرت تدبرها و نکات قابل استفاده از این آیه، بقیه تدبرهای این آیه در روز بعد ارائه می‌شود.

 

۳) «أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً…»

آیه با این سوال شروع کرد که «آیا پس آن کس که بدیِ کردارش برایش آراسته شد و آن را نیکو می‌بیند،»

اما سوال را تمام نکرد، این سوال می‌تواند با گزینه دوم (مثلا: «کسی که خوب وبد را درست می‌شناسد» «کسی خدا هدایتش کرده» «کسی که عمل صالحش برایش زینت داده شده» مجمع‌البیان، ج۸، ص۶۲۸)، و انواعی از فعل‌ها (مثلا: آیا الف، مانند ب است، بهتر است یا ب، قابل مقایسه است با ب، …؟) تمام شود؛

یا از ابتدا با همین گزینه و افعالی دیگر کامل شود (مثلا: آیا آن کس «عاقبت به خیر خواهد شد» ، «در مسیر هدایت است» ، «به سعادت می‌رسد» ، …).

هدف از این نحوه بیان آن است که:

الف. ظرفیت تمامی این گزینه‌ها را در متن قرار دهد تا هرکس به فراخور حال خویش، بهره لازم را از آن بگیرد؛

ب. هشدار و تلنگری باشد به حال و روز آدمی؛

ج. نتیجه را نگفته تا مخاطب شخصاً به نتیجه بیندیشد و خودش نتیجه‌گیری کند تا تاثیرش در وی بیشتر شود؛

د. …

 

۴) «أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً …»

یکی از مهمترین مسیرهای گمراه شدنِ انسان‌ها این است که اعمال زشت‌شان در نظرشان نیکو جلوه داده می‌شود و از این رو در زشتی‌ها همچنان غوطه‌ور می‌مانند.

بحثی قرآنی درباره چگونگی زینت داده شدن بدی‌ها

در آیات دیگر قرآن کریم درباره اینکه چه کسی زشتیِ اعمال اینان را برای آنان زینت می‌دهد، تاکید اصلی این است که عامل این زینت دادن شیطان است:

«زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُم‏» (انفال/۴۸ و نحل/۶۳ و نمل/۲۴ و عنکبوت/۳۸)

«زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُون‏» (انعام/۴۳)

چرا که او در ابتدای آفرینش انسان سوگند خورده بود که چنین کند:

«لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ» (حجر/۳۹)

اما اشتباه است اگر گمان کنیم که شیطان در این کارش از نظام الهی خارج شده است؛

و شاید به همین جهت است که در آیه‌ای از آیات قرآن اشاره فرمود که در حقیقت خود خداوند است که اعمال هر امتی را برای آنان زینت داده: «زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُم» (انعام/۱۰۸).

در حقیقت خداوند اموری را زینت زمین (به عنوان پایین‌ترین مرتبه خلقت) قرار داده است، نه زینت انسان (که قرار است خلیفة‌الله شود و شایسته بالاترین‌های مرتبه خلقت است)، چنانکه فرمود:

«إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَی الْأَرْضِ زينَةً لَها» (کهف/۷)

«إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّيَّنَت» (یونس/۲۴)

و شیطان تصمیم گرفت که این زینت‌های در زمین را برای انسان‌ها زینت دهد:

«لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ» (حجر/۳۹)

بدین ترتیب، کسانی که کفر می‌ورزند و آخرت (یعنی حقایق بسیار برتر از افق زندگی دنیا) را منکر می‌شوند، دچار کوری می‌شوند و این کوری موجب می‌شود که این زینت دروغین در جان و روان آنان مستقر شود و در نتیجه اعمالشان که در افق دنیا تمام می‌شود برایشان زینت یابد:

إِنَّ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ؛ نمل/۴

و شاید بتوان مکانیسم این مساله را این گونه توضیح داد که این کفر آنان، آنان را شایسته همنشینی با شیاطین قرار داد و آنگاه آن شیاطین کار زینت دادن اعمالشان را انجام می‌دهند:

وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ؛ فصلت/۲۱

و بدین سان است که چنانکه در ابتدا اشاره شد محور زینت دادن اعمال بد آنان را شیطان معرفی کرد.

و در تدبر ۲ توضیح داده شد که امری هم که زمینه تاثیرپذیری از شیطان را در آنان مهیا کرده، این است که آنان بی‌بینه زندگی می‌کنند.

تبصره

قبلا (جلسه ۱۵۰، تدبرهای ۳ و ۴ http://yekaye.ir/al-anam006-043/) بیان شد که در زبان عربی «زینت» با «جمال» این تفاوت را دارد که «جمال» زیبایی موجود در متن آفرینش خود شیء است؛ اما زینت زیبایی‌ای است که به شیء ضمیمه می‌کنند تا زیبا به نظر برسد. تقویت حس زیبایی‌شناسی و به زیبایی‌های حقیقی بها دادن، حتما در راستای تقویت دینداری انسان است (چرا که خداوند جمیل است و جمال را دوست دارد)؛ اما بین زیبایی و جذابیت تفاوت است. جذابیت امری است که با زینت هم حاصل می‌شود و اتفاقا با زینت کردن، می‌توان امر نازیبا را حتی جذابتر از امری که خودش زیباست القا کرد (که نمونه بارز آن را در آرایش‌های زنانه می‌توان دید). تقویت زیبایی‌شناسی نیازمند تقویت عقل و توان تشخیص «زیبایی اصیل» از «زیبایی تصنعی و ساختگی» است؛ و این غیر از فریب زینت را خوردن است.

 

۵) «أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً»

کسی که از خودش غافل شود، و به جای اینکه دائما مراقب خود باشد، کارها و سخنان دیگران فکر و ذهن او را به خود مشغول دارد، کم‌کم زشتی‌های کارههایش برایش زینت داده می‌شود و بدیِ خود را خوب می‌بیند و این گونه رهسپار وادی هلاکت می‌شود. (حدیث ۲)

کار چنین انسانی به جایی می‌رسد که به خاطر این کارهای بدش – که آنها را خوب می‌بیند – به خود مغرور و دچار عُجب و خودبزرگ‌بینی می‌شود (حدیث۱)

تاملی با خویش

آیا ما بدی‌های خود را واقعا بدی می‌بینیم و درصدد اصلاح آنها برمی‌آییم، یا هر کار بدی هم انجام دهیم، آن را توجیه می‌کنیم و همواره – دست کم با این بهانه که «من واقعا قصد بدی نداشتم»‌ همواره حق را به خودمان می‌دهیم؟!

چون چنین خطری (زینت داده شدن بدی‌ها) تهدیدمان می‌کند، صرف اینکه به نظر خودمان کارمان خوب است کفایت نمی‌کند، و باید شاخص معتبری داشته باشیم که وضعیت خود را با آن بسنجیم.

یکی از ضرورت‌های نبوت (وجود برنامه‌ای از جانب خداوند برای زندگی، که آن شاخص رفتار ما باشد) و امامت (وجود قرائتی معتبر از این برنامه، که این قرائت، قرائت صحیح شریعت است) همین نکته است.

هرجا دیدیم که می‌خواهیم نظر و رای شخصی خود را بر دین تحمیل کنیم، بدانیم که دچار زینت شیطان شده‌ایم و بترسیم که عاقبتمان به جایی برسد که اهل تلاش و کوشش باشیم و از نظر خودمان بهترین کارها را انجام می‌دهیم، اما از نظر خداوند و در آخرت زیانکارترین انسانها محسوب شویم: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً؛ الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» (کهف/۱۰۳-۱۰۴)

قبلا درباره این دو آیه در جلسات ۶۸۶ و ۶۸۷ بحث شد و تقریبا تمامی احادیث و تدبرهای جلسه ۶۸۷ در شرح این فراز از آیه می‌تواند مفید باشد که از طریق لینک زیر می‌توانید آنها را مطالعه فرمایید: http://yekaye.ir/al-kahf-18-103/

 

۶) «أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً + فَـ + إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ»

اینکه جمله «إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ» را با حرف «ف» به جمله قبلی‌اش متصل کرد، نشان می‌دهد که:

گمراهی‌ای که خداوند برای او خواسته، ثمره همین است که زشتی عمل او برایش زینت داده می‌شود؛ نه اینکه یک مشیت مستقلی در کار باشد و نعوذبالله خداوند بالاجبار انسانها را گمراه کند!

بحث تخصصی خداشناسی (لا جبر و لا تفویض)

برخی از طرفداران جبر از این آیات چنین برداشت می‌کنند که «خداوند هر که را بخواهد گمراه می‌کند و هر که را بخواهد هدایت می‌کند؛ پس انسانها اختیار ندارند، و هدایت و گمراهی‌شان به اراده خداست»!

در حالی که آوردن حرف «فـ» (= پس) بوضوح این برداشت را رد می‌کند.

نکته این است که:

مشیت و اراده خداوند یک امر گزافی و بی‌ضابطه نیست؛ بلکه مشیت خداوند تابع علم و حکمت اوست؛

و حکمت او همین نظامی است که در عالم قرار داده است؛

و یکی از این نظامات عالم این است که اگر کسی کفر بورزد، شیاطین بر او مسلط می‌شوند و کارهای زشت او را برایش زیبا جلوه می‌دهند (توضیح در تدبر۴)؛

و کسی که کار بد را خوب ببیند، گمراه شده است؛

و این گمراهیِ او، طبق توضیحات فوق، بر اساس حکمتِ خداوند رخ داده است؛

و از آنجا که هر چیزی که در عالم رخ می‌دهد تحت مشیت خداوند است، پس این واقعه حکیمانه هم تحت مشیت خداوند رخ داده است. (حدیث۳)

در واقع، افراط و تفریط در این مساله مشترک‌اند که نمی‌توانند بفهمند مشیت خداوند (که همه امور عالم به اراده او رخ می‌دهد) با حکمت خداوند (که یکی از حکمت‌هایش این است که به انسان اختیار بدهد) هماهنگ است؛ نه اینکه در مقابل آن باشد:

یکی صرفا به حکمت خدا در عالم نگاه می‌کند و مشیت خدا را به فراموشی می‌سپارد (= طرفداران تفویض، که گمان می‌کنند چون انسان اختیار دارد، پس خداوند همه امور را به انسان واگذار کرده و کار انسان ربطی به مشیت خدا ندارد)؛

و دیگری صرفا به مشیت خدا در عالم نگاه می‌کند و حکمت خدا را به فراموشی می‌سپارد (= طرفداران جبر، که گمان می‌کنند اگر کاری تحت مشیت خدا رخ دهد، دیگر جایی برای اختیار انسان باقی نمی‌ماند).

 

۷) «لا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ»

این جله دلداری‌ای است به پیامبر ص و نشاندهنده شدت دلسوزی پیامبر ص است در حق مردمان، حتی آنان که هدایت نشده‌اند؛ و از این جهت شبیه است به آیه‌ای که می‌فرماید:

«لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ» (شعراء/۲)

و نیز آیه «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلی‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفاً» (کهف/۶) که درباره‌اش در جلسه ۵۸۷ به تفصیل بحث شد: http://yekaye.ir/al-kahf-18-6/

 

۸) «فَـ + لا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ»

«پس» تو بر آنان حسرت نخور.

این «پس» نشان می‌دهد که این جمله مبتنی بر مطالب قبل است. مبتنی بر کدام جمله است و چه ربطی بین آن مقدمه و این نتیجه‌ هست؟

الف. مبتنی است بر «إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ»؛ و می‌خواهد بفرماید تو در هدایت و ضلالت آنان هیچ‌کاره‌ای، تو فقط وظیفه‌ات را انجام بده، و اشاره‌ای است به همان مضمونی که در جای دیگر فرمود «إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ: همانا تو کسی را که دوست بداری هدایت نمی‌کنی؛ ولیکن خداوند است که هر که را بخواهد هدایت می‌کند» (قصص/۵۶)

ب. مبتنی است بر «أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً»؛ و می‌خواهد بفرماید اینکه او هدایت تو را نمی‌پذیرد به خاطر مشکلی در خود اوست که کارهای بد خود را خوب می‌پندارد، و این تقصیر تو نیست، پس تو خودت را در اینکه او هدایت نشد مقصر نبین و غصه آنان را مخور.

ج ….

 

۹) «أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ بِما يَصْنَعُونَ»

تعابیری که در پایان هر آیه‌ای می‌آید که می‌گوید خداوند چنین و چنان است، عموما ناظر است به متن آیه؛

در این آیه، اینکه می‌فرماید خداوند بدانچه می‌کنند داناست، می‌خواهد بفرماید:

الف. اگر او زشتی عمل خود را خوب می‌پندارد، این گونه نیست که ضابطه و شاخصی در کار نباشد؛ بلکه خداوند از حقیقت و باطنِ زشتِ عملِ او آگاه است و در زمان مناسب آن زشتی را بر او نمایان می‌سازد.

ب. اگر خداوند هرکه را بخواهد گمراه یا هدایت می‌کند بدین سبب است که او از حقیقت نیات و اعمال انسانها باخبر است و می‌داند که چه کاری اقتضای آن دارد که شخص را در مسیر هدایت سوق دهد و چه کاری اقتضای آن دارد که شخص را در مسیر ضلالت برانَد.

ج. وقتی خدا می‌داند که آنها چه می‌کنند، دیگر تو چرا این اندازه به خاطر آنان حسرت و افسوس می‌خوری تا حدی که جانت را به خاطر این افسوس‌خوردنها داری از دست می‌دهی؟!

د. …

 


[۱] . أن الحسرة غم يتجدد لفوت فائدة فليس كل غم حسرة. و الأسف حسرة معها غضب أو غيظ و الآسف الغضبان المتلهف على الشي‏ء ثم كثر ذلك حتى جاء في معنى الغضب وحده في قوله تعالى (فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ) أي أغضبونا، و استعمال الغضب في صفات الله تعالى مجاز و حقيقته ايجاب العقاب للمغضوب عليه.

[۲] . حسرات مصدر فعل محذوف تقديره فلا تذهب نفسك تتحسر عليهم حسرات و جميعا نصب على الحال و العامل فيه ما يتعلق به اللام من لله

[۳] . و انتصب حَسَراتٍ على أنه مفعول من أجله، أي فلا تهلك نفسك للحسرات، و عليهم متعلق بتذهب، كما تقول: هلك عليه حبا، و مات عليه حزنا، أو هو بيان للمتحسر عليه، و لا يتعلق بحسرات لأنه مصدر، فلا يتقدّم معموله. و قال الزمخشري: و يجوز أن يكون حالا، كأن كلها صارت حسرات لفرط التحسر، كما قال جرير:

مشق الهواجر لحمهن مع السرى  حتى ذهبن كلاكلا و صدروا

يريد: رجعن كلا كلا و صدورا، أي لم يبق إلا كلا كلها و صدورها، و منه قوله:

فعلى إثرهم تساقط نفسي  حسرات و ذكرهم لي سقام‏

انتهى. و ما ذكر من أن كلا كلا و صدورا حالان هو مذهب سيبويه. و قال المبرد: هو تمييز منقول من الفاعل، أي حتى ذهبت كلا كلها و صدورها.

[۴]. غیر از موردی که در متن آمد دو اختلاف قرائت کمتر مشهور هم در البحر المحيط، ج‏۹، ص۱۵ گزارش شده است:

قرأ الجمهور: أَ فَمَنْ زُيِّنَ مبينا للمفعول سوءُ رفع. و قرأ عبيد بن عمير: زَيَّنَ له سوءَ، مبنيا للفاعل، و نصب سوء و عنه أيضا أسوأ على وزن أفعل منصوبا و أسوأ عمله: هو الشرك.

و قراءة طلحة: أمن بغير فاء، قال صاحب اللوامح: للاستخبار بمعنى العامة للتقرير، و يجوز أن يكون بمعنى حرف النداء، فحذف التمام كما حذف من المشهور الجواب. انتهى. و يعني بالجواب: خبر المبتدأ، و بالتمام: ما يؤدي لأجله، أي تفكر و ارجع إلى اللّه.

[۵] . قرأ أبو جعفر فلا تذهب بضم التاء نفسك بالنصب و الباقون «فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ» و الوجه فيهما ظاهر.

[۶] . و قرأ الجمهور: فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ، مبنيا للفاعل من ذهب، و نفسك فاعل. و قرأ أبو جعفر، و قتادة، و عيسى، و الأشهب، و شيبة، و أبو حيوة، و حميد و الأعمش، و ابن محيصن: تذهب من أذهب، مسند الضمير المخاطب، نفسك: نصب. و رويت عن نافع.

[۷] . کمی قبل و بعد این جملات چنین است:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِكْرِهِ وَ سَبَباً لِلْمَزِيدِ مِنْ فَضْلِهِ وَ دَلِيلًا عَلَى آلَائِهِ وَ عَظَمَتِهِ عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ الدَّهْرَ يَجْرِي بِالْبَاقِينَ كَجَرْيِهِ بِالْمَاضِينَ لَا يَعُودُ مَا قَدْ وَلَّى مِنْهُ وَ لَا يَبْقَى سَرْمَداً مَا فِيهِ آخِرُ فَعَالِهِ كَأَوَّلِهِ مُتَشَابِهَةٌ أُمُورُهُ مُتَظَاهِرَةٌ أَعْلَامُهُ فَكَأَنَّكُمْ بِالسَّاعَةِ تَحْدُوكُمْ حَدْوَ الزَّاجِرِ بِشَوْلِهِ فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَيْرِ نَفْسِهِ تَحَيَّرَ فِي الظُّلُمَاتِ وَ ارْتَبَكَ فِي الْهَلَكَاتِ وَ مَدَّتْ بِهِ شَيَاطِينُهُ فِي طُغْيَانِهِ وَ زَيَّنَتْ لَهُ سَيِّئَ أَعْمَالِهِ فَالْجَنَّةُ غَايَةُ السَّابِقِينَ وَ النَّارُ غَايَةُ الْمُفَرِّطِين …‏

[۸] . دو حدیث دیگر ناظر به عبارت «یضل الله من یشاء و یهدی من یشاء» وجود دارد که می‌توان آنها را در راستای همین حدیث فوق دانست:

وَ مِمَّا أَجَابَ بِهِ أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيُّ ع فِي رِسَالَتِهِ إِلَى أَهْلِ الْأَهْوَازِ حِينَ سَأَلُوهُ عَنِ الْجَبْرِ وَ التَّفْوِيضِ أَنْ قَال‏ …ثُمَّ قَالَ ع فَإِنْ قَالُوا مَا الْحُجَّةُ فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى‏ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ قُلْنَا فَعَلَى مَجَازِ هَذِهِ الْآيَةِ يَقْتَضِي مَعْنَيَيْنِ أَحَدُهَمَا عَنْ كَوْنِهِ تَعَالَى قَادِراً عَلَى‏ هِدَايَةِ مَنْ‏ يَشَاءُ وَ ضَلَالَةِ مَنْ يَشَاءُ وَ لَوْ أَجْبَرَهُمْ عَلَى أَحَدِهِمَا لَمْ يَجِبْ لَهُمْ ثَوَابٌ وَ لَا عَلَيْهِمْ عِقَابٌ عَلَى مَا شَرَحْنَاهُ وَ الْمَعْنَى الْآخَرُ أَنَّ الْهِدَايَةَ مِنْهُ التَّعْرِيفُ كَقَوْلِهِ تَعَالَى‏ وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى‏ وَ لَيْسَ كُلُّ آيَةٍ مُشْتَبِهَةٍ فِي الْقُرْآنِ كَانَتِ الْآيَةُ حُجَّةً عَلَى حُكْمِ الْآيَاتِ اللَّاتِي أُمِرَ بِالْأَخْذِ بِهَا وَ تَقْلِيدِهَا وَ هِيَ قَوْلُهُ‏ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ‏ الْآيَةَ وَ قَالَ‏ فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ‏ وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ لِمَا يُحِبُّ وَ يَرْضَى وَ يُقَرِّبُ لَنَا وَ لَكُمُ الْكَرَامَةَ وَ الزُّلْفَى وَ هَدَانَا لِمَا هُوَ لَنَا وَ لَكُمْ خَيْرٌ وَ أَبْقَى إِنَّهُ الْفَعَّالُ لِمَا يُرِيدُ الْحَكِيمُ الْمَجِيدُ. (الإحتجاج (للطبرسي)، ج‏۲، ص۴۵۳)

عن الحلبي عن زرارة و حمران و محمد بن مسلم عن أبي جعفر و أبي عبد الله ع قال إن الله احتج على العباد بالذي آتاهم و عرفهم، ثم أرسل إليهم رسولا، ثم أنزل عليهم كتابا فأمر فيه و نهي، و أمر رسول الله ص بالصلاة فنام عنها فقال: أنا أنمتك و أنا أيقظتك، فإذا قمت فصله ليعلموا إذا أصابهم ذلك كيف يصنعون و ليس كما يقولون إذا نام عنها هلك، و كذلك الصائم أنا أمرضتك و أنا أصحتك، فإذا شفيتك فاقضه، و كذلك إذا نظرت في جميع الأمور لم تجد أحدا في ضيق، و لم تجد إلا و لله عليه الحجة و له فيه المشية، قال: فلا يقولون إنه ما شاءوا صنعوا و ما شاءوا لم يصنعوا، و قال: فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ و ما أمر العباد إلا يرون سعيهم، و كل شي‏ء أمر الناس فأخذوا به فهم موسعون له، و ما يمنعون له فهو موضوع عنهم، و لكن الناس لا خير فيهم ثم تلا هذه الآية: «لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى‏ وَ لا عَلَى الَّذِينَ لا يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ» قال: وضع عنهم ما عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ، «وَ لا عَلَى الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلَّا يَجِدُوا ما يُنْفِقُونَ» قال: وضع عنهم إذ لا يجدون ما ينفقون، و قال «إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَ هُمْ أَغْنِياءُ» إلى قوله: «لا يَعْلَمُونَ» قال وضع عليهم لأنهم يطيقون، «إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَ هُمْ أَغْنِياءُ رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ» فجعل‏ السبيل عليهم لأنهم يطيقون «وَ لا عَلَى الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ» الآية (تفسير العياشي، ج‏۲، ص۱۰۴)

[۹] . وَ قَدْ رَوَى نَقَلَةُ الْآثَارِ أَنَّ رَجُلًا مِنْ بَنِي أَسَدٍ وَقَفَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ الْعَجَبُ مِنْكُمْ يَا بَنِي هَاشِمٍ كَيْفَ عُدِلَ بِهَذَا الْأَمْرِ عَنْكُمْ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً نَوْطاً بِالرَّسُولِ وَ فَهْماً لِلْكِتَابِ‏ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَا ابْنَ دُودَانَ‏ إِنَّكَ لَقَلِقُ الْوَضِينِ‏ ضَيِّقُ الْمَحْزَمِ‏ تُرْسِلُ غَيْرَ ذِي‏مَسَدٍ لَكَ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ كَانَتْ أَثَرَةً سَخَتْ بِهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ آخَرِينَ فَدَعْ عَنْكَ نَهْباً صِيحَ فِي حُجُرَاتِهِ‏ وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِي أَمْرِ ابْنِ أَبِي سُفْيَانَ فَلَقَدْ أَضْحَكَنِي الدَّهْرُ بَعْدَ إِبْكَائِهِ‏ وَ لَا غَرْوَ يَئِسَ الْقَوْمُ وَ اللَّهِ مِنْ خَفْضِي وَ هِينَتِي وَ حَاوَلُوا الِادِّهَانَ فِي ذَاتِ اللَّهِ وَ هَيْهَاتَ ذَلِكَ مِنِّي فَإِنْ تَنْحَسِرْ عَنَّا مِحَنُ الْبَلْوَى أَحْمِلْهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَى مَحْضِهِ وَ إِنْ تَكُنِ الْأُخْرَى‏ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ‏ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ‏.

[۱۰] . وَ قَوْلِهِ حِينَ سَأَلَهُ ابْنُ دُودَانَ [ذوذان]: فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ: عَجِبْتُ لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ الَّذِينَ عَدَلُوا هَذَا الْأَمْرَ عَنْكُمْ،! وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ فَرَطاً بِرَسُولِ اللَّهِ، وَ قَيِّماً لِلْكِتَابِ!؟ فَقَالَ: [ع‏] يَا ابْنَ دُودَانَ، إِنَّكَ لَقَلِقُ الْوَضِينِ، وَ تَسْأَلُ عَنْ غَيْرِ ذِي مَسْئَلةٍ وَ لَكَ مَعَ هَذَا أَحْسَنُ الْإِجَابَةِ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ. فَاعْلَمْ: أَنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ [وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ‏] آخَرِينَ، فَإِنْ يَرْتَفِعْ عَنَّا مِحَنُ الْبَلْوَى نَحْمِلْهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَى مَحْضِهِ، وَ إِنْ تَكُنْ‏ الْأُخْرَى فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ وَ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ

[۱۱] . فرازهایی از این روایت در جلسات زیر گذشت:

جلسه۸۶، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-araf-007-008/ ؛

جلسه۱۳۲، حدیث۵ http://yekaye.ir/yunus-010-007/؛

جلسه۱۹۳، حدیث۲ http://yekaye.ir/fussilat-041-21/ ؛

جلسه۲۳۴، تدبر۲ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-14/ ؛

جلسه۳۸۱، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-23/؛ و

جلسه۴۱۴، حدیث۴ http://yekaye.ir/al-anbiaa-21-107/ ؛

جلسه۴۳۰، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-11/

جلسه۴۵۵، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-10/

جلسه ۵۶۰، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-72/

جلسه ۶۲۹، پاورقی۳ http://yekaye.ir/al-kahf-18-48/

Visits: 37

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*