ترجمه
میخواند کسی [را] که قطعا زیانش از سودش نزدیکتر است [به عنوان مولی و عشیره خود] ، قطعا [چه] بد مولا و بد عشیرهای است.
نکات ترجمهای و نحوی
«يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ»
تحلیل نحوی حرف «لام» (لمن…) در این آیه معرکه آراء گردیده و به تبع آن این جمله چندین وجه میتواند داشته باشد (مجمعالبیان، ج۷، ص۱۱۷-۱۱۹)[۱] :
الف. «لام» تاخیر است و این جمله مستقل از جمله قبل است، در اصل چنین بوده «يدعو مَن لضره…: کسی را میخواند که قطعا ضررش …».
ب. «لام» ابتدای کلام است (که بر کلامی که با «اسم» [در مقابل فعل و حرف] آغاز میشود، میآید)؛ و «یدعو» مربوط به جمله قبل میباشد و در ادامه، با جمله جدیدی (مستانفه) مواجهیم که مبتدایش «لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ» است و خبرش «لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشِيرُ» (قطعا کسی که زیانش از سودش بیشتر است، بد مولی و بد عشیرهای است)
آنگاه اینکه «یدعو» چگونه معنا میشود، چند حالت دارد:
ب.۱. «ذلک» در جمله قبل، مبتداست، و «الضلال البعید» خبرش است، و فعل «یدعو» در اصل «یدعوه» و حال میباشد برای «ذلک»، و اصل کلام چنین بوده: «آن، در حالی که او را میخواند، گمراهی دور و دراز است»
ب.۲. همانند حالت قبل، اما فعل «یدعو»، نه حال، بلکه تکرار و تاکیدی است بر فعل «یدعو» در جمله قبل؛ معنای کلام این گونه میشود: «چیزی را که ضرر و نفعی نداشته، میخواند و می خواند؛ و این گمراهی دور و دراز است.»
ب.۳. «ذلک» در جمله قبل، به معنای «الذی» بوده؛ و «یدعو» در این جمله تکرار و تاکید «یدعو» در آیه قبل است؛ و معنای کلام (از ابتدای آیه قبل) بدین صورت است: «چیزی را که ضرر و نفعی نداشته که گمراهی دوری بوده، میخواند و میخواند»
ب.۴. همانند حالت قبل، اما «یدعو» تکرار قبلی نیست، بلکه فعلی جدید، و «ذلک هو …» مفعول برای «یدعو»ی دوم میباشد، و آنگاه معنا چنین میشود: «چیزی را که ضرر و نفعی نداشته، میخواند؛ و نیز آن را که گمراهی دوری بوده، میخواند»
ج. لام برای ابتدای کلام است؛ اما «یدعو» مربوط به جمله قبل نیست، بلکه معنایش شبیه معنای «یقول» (میگوید) یا «یسمی» (مینامد) است؛ و «لمن ضره اقرب من نفعه» مبتدایی است که خبرش محذوف است؛ و عبارت «لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشِيرُ» یک جمله جدید است که معنای آن خبر محذوف را نشان میدهد؛ یعنی در جمله قبل بیان شد که او با رفتن به سراغ چیزی که سود و ضرری نمیتواند داشته باشد به گمراهی دور و درازی افتاده، آنگاه در این آیه بیان میکند که او با این رفتارش: «میگوید چیزی که ضررش نزدیکتر از سودش است، مولا و عشیره من است؛ و این چه بد مولی و بد عشیرهای است».
[در ترجمه تلاش شده با گذاشتن کروشه [که به معنای امکان حذف عبارت است]، به نحوی باشد که حتیالامکان همه این معانی را پوشش دهد]
«الْعَشير»
از ماده «عشر» است که اصل این ماده در دو معنا به کار میرود:
یکی معنای «عدد ۱۰» و دیگری به معنای مصاحبت و اختلاط و با هم درآمیختن و معاشرت کردن که «عشیره» به معنای اهل و عیال از همین باب است (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۳۲۴ و ۳۲۶).
برخی خواستهاند این دو به معنا را به هم پیوند دهند و گفتهاند ده عدد کامل است و «عشیره» آن اهل و عیال شخص است که با آنها زیاد میشود و گویی با آنها به منزله عدد کامل میگردد، و به این مناسبت، به نزدیکان و خویشان شخص که با آنها زیاد میشود، عشیره گفتهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۶۷)؛ در مقابل، برخی بر این باورند که اساساً در زبان عربی «عشر» به همان معنای مصاحبت و همنشینی بوده است و عشر به معنای «عدد۱۰» همانند نام سایر اعداد، از زبان عبری به عربی وارد شده است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۸، ص۱۳۷)
این ماده با مشتقات مختلفش جمعا ۲۷ بار در قرآن کریم به کار رفته است:
از مشتقات این ماده در معنای اول، به غیر از «عشر» و «عشرة» (عدد ۱۰) که جمعا ۱۶ مورد در قرآن کریم به کار رفته، کلمههای «عشرون» (انفال/۶۲) «مِعشار» (سبأ/۴۵) و «عشار» (تکویر/۴) آمده است که اولی به معنای «عدد ۲۰»، دومی به معنای «عُشر» (یکدهم)، و سومی به معنای «شتر مادهای که ده ماه از زمان حملش گذشته و درواقع نزدیک زاییدن است» میباشد.
از مشتقات این ماده در معنای دوم، علاوه بر واژههای «عشیر» (حج/۱۳) و «عشیرة» (توبه/۲۴؛ شعراء/۲۱۴؛ مجادله/۲۲)، به صورت فعل «عاشروا» (عاشروهن بالمعروف: به نیکی با آنها معاشرت کنید؛ نساء/۱۹) و نیز به صورت اسم «معشر» (معشر الجن، انعام/۱۲۸ و ۱۳۰ و الرحمن/۳۳) به معنای جماعتی که امرشان واحد باشد [وضع و حالشان یکسان مورد توجه باشد] (کتاب العین، ج۱، ص۲۴۸) به کار رفته است.
لازم به ذکر است که برخی گمان کردهاند که دو کلمه «عاشورا» که در مورد روز دهم محرم به کار میرود، به معنای «دهم» (و «تاسوعا» هم از تسع و به معنای نهم) است، ولی با توجه نکاتی که در مورد وزن «فاعولا» وجود دارد و اینکه نه این دو کلمه در مورد نهم و دهمِ سایر ماهها به کار میرود و نه اینکه از این وزن برای سایر اعداد، کلمهای درست شده (مثلا سابوعا یا سادوسا و …؛ بلکه تعبیر متداول از نهم و دهم به صورت تاسع/تاسعه و عاشر/عاشره است) اهل لغت بحثهای جالبی دارند که چون این کلمه در قرآن نیامده، از ورود در آن خودداری میشود.
شان نزول[۲]
حدیث
۱) از امام صادق ع روایت شده است:
بهترین موعظه آن است که سخن از حد راستگویی و عمل از حد اخلاص تجاوز نکند؛ پس همانا حکایت موعظهگر و موعظهشونده، حکایت بیدار و خفته است؛ پس هرکه خودش از خواب غفلت و مخالفتها و معصیتهایش بیدار شد، صلاحیت دارد که دیگر خفتگان را بیدار کند؛ اما کسی که حيران و سرگردان در بیابانهای سرکشی، و فرورفته در چراگاههای گمراهی است و حیا را ترک کرده به خاطر تمایل به سُمعه [درباره انسان خوب بگویند] و ریا و شهرت و خود را نزد مردم خوب نشان دادن، به زی صالحان خود را می نمایاند و با سخنانش چنان اظهار میدارد که گویی باطنش را آباد کرده، در حالی که حقیقتاً خالی از اینهاست، بلکه وحشتش را میل به «موردستایش قرار گرفتن» پوشانده؛ و ظلمت طمع، وی را در خود فرو برده است؛
[وای که] چه اندازه به فتنه افتاده با هوای نفس خود! و چه اندازه مردم را به گمراهی کشانده با سخنان خویش! که خداوند عز و جل میفرماید: «قطعا [چه] بد مولا و بد همدمی است».
مصباح الشريعة، ص۱۶۰-۱۶۱
قَالَ الصَّادِقُ ع:
أَحْسَنُ الْمَوْعِظَةِ مَا لَا يُجَاوِزُ الْقَوْلُ حَدَّ الصِّدْقِ وَ الْفِعْلُ حَدَّ الْإِخْلَاصِ فَإِنَّ مَثَلَ الْوَاعِظِ وَ الْمُتَّعِظِ كَالْيَقْظَانِ وَ الرَّاقِدِ فَمَنِ اسْتَيْقَظَ عَنْ رَقْدَةِ غَفْلَتِهِ وَ مُخَالَفَاتِهِ وَ مَعَاصِيهِ صَلَحَ أَنْ يُوقِظَ غَيْرَهُ مِنْ ذَلِكَ الرُّقَادِ وَ أَمَّا السَّائِرُ فِي مَفَاوِزِ الِاعْتِدَاءِ وَ الْخَائِضُ فِي مَرَاتِعِ الْغَيِّ وَ تَرْكِ الْحَيَاءِ بِاسْتِحْبَابِ السُّمْعَةِ وَ الرِّيَاءِ وَ الشُّهْرَةِ وَ التَّضَيُّعِ إِلَى الْخَلْقِ الْمُتَزَيِّي بِزِيِّ الصَّالِحِينَ الْمُظْهِرُ بِكَلَامِهِ عِمَارَةَ بَاطِنِهِ وَ هُوَ فِي الْحَقِيقَةِ خَالٍ عَنْهَا قَدْ غَمَرَتْهَا وَحْشَتُهُ حُبَّ الْمَحْمَدَةِ وَ غَشِيَتْهَا ظُلْمَةُ الطَّمَعِ فَمَا أَفْتَنَهُ بِهَوَاهُ وَ أَضَلَّ النَّاسَ بِمَقَالِهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشِير» …
۲) راویان متعدد شیعه و سنی روایت کردهاند که هنگامی که بیماری حضرت زهرا سلام الله علیها شدت گرفت، زنان مدینه به عیادت ایشان آمدند و پرسیدند حالتان چطور است؛ ایشان بعد از توضیحاتی درباره اینکه به خاطر نامردمیهای آن مردم چه حالی دارند، فرمودند:
… چه چيزى سبب گرديد تا از ابوالحسن [= حضرت على عليه السّلام] عيبجويى كنند و انتقام گیرند؟ عيب او گفتند زيرا شمشيرش، خويش و بيگانه نمىشناخت و قدمش سستی برنمیداشت و حملاتش کس باقی نمیگذاشت و در راه خداوند عز و جل هیچ ملاحظهای نداشت.
به خداوند سوگند، اگر مردانتان از [به دست گرفتن] زمامی که رسول خدا به او داده بود، خودداری میکردند، او افسارش میزد و آن را به سلامت به مقصد مىرساند، آن گونه كه نه بینی شتر رنجیده مىشد [شتر را با انداختن زمام در بینیاش میکشند] و نه سوارش خسته؛ و آنان را وارد مىكرد به آبشخورى صاف و گوارا و وسيع كه آب از اطرافش سرازير مىبود، و سيراب بیرون مىآورد؛ و برای خود جز به مقدار نياز برنمیداشت، به مقدار آبى كه تشنگى فرو نشاند و خوراكى كه گرسنگى بزداید. در اين صورت «ابواب بركات آسمان و زمين بر آنان گشوده مىشد» (اعراف/۹۷) و خداوند به زودى آنان را به سبب اعمال و كردارشان مؤاخذه خواهد كرد.
هان! بيا و بشنو! و چون زندگی کنی، روزگار شگفتی به تو بنمایاند؛ و اگر به شگفتی درآیی، شگفتی دیگری در پی آرد.
آخر به چه پناهگاهى تكيه دادند؟ و به کدامین ریسمان چنگ زدند؟ به خدا سوگند دُمها را به جای پاها گذاشتند و عجوزگان [پیران ناتوان] را به جای میانسالان ؟! به خاك ساييده باد بينى قومى كه «حساب كردند که كارشان خوب است» (کهف/۱۰۴) «بدانيد كه آنان فاسدند، ولى خود نمىدانند» (بقره/۱۲) «آيا آن كس كه مردم را به حق فرا مىخواند، سزاوار پيروى است يا آنكه خود هدایت نمیشود مگر آنکه هدایتش کنند؟ شما را چه شده؟ چگونه داورى مىكنيد؟!» (یونس/۳۵)
امّا به خدایت سوگند كه نطفه بسته شد [= شتر اين فتنه آبستن شد] پس به انتظار باش تا کی نتیجه دهد؟! سپس بدوشند در آغاز دوشیدن، خونی تازه و زهری کامتلخکننده. «آنجاست كه باطلپیشگان زيان کنند» (جاثیه/۲۷) و آیندگان، نهایتِ آنچه پیشینیان بنیان نهادند، ببینند.
سپس از جانتان [فقط] به جانتان دلخوش دارید! و به اضطراب فتنه آرامش یابید! و به شمشيرهاى كشيده، و هرج و مرج گسترده و استبداد ستمگران بشارت گیرید، که که غنایمتان را ناچیز کنند و کِشتهتان را درو! پس حسرت بر شما ! و کجا رفتید! و چه کور شدید؟! «آيا شما را به چیزی ملزم کنیم که شما آن را ناخوش میدارید؟» (هود/۲۸)
معاني الأخبار، ص۳۵۵؛ بلاغات النساء، ص۳۲-۳۳ [۳]؛ السقيفة و فدك، ص۱۱۸ [۴]؛شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۱۶، ص۲۳۳؛ الأمالي (للطوسي)، ص۳۷۵ [۵]؛ الإحتجاج (للطبرسي)، ج۱، ص۱۰۸[۶]
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحُسَيْنِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الطَّيِّبِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ حُمَيْدٍ اللَّخْمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيَّا قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمُهَلَّبِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ بِنْتِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: لَمَّا اشْتَدَّتْ عِلَّةُ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص اجْتَمَعَ عِنْدَهَا نِسَاءُ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَقُلْنَ لَهَا يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ كَيْفَ أَصْبَحْتِ مِنْ عِلَّتِكِ فَقَالَتْ …[۷]
وَ مَا نَقَمُوا مِنْ أَبِي حَسَنٍ نَقَمُوا وَ اللَّهِ مِنْهُ نَكِيرَ سَيْفِهِ وَ شِدَّةَ وَطْأَتِهِ وَ نَكَالَ وَقْعَتِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فِي ذَاتِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اللَّهِ لَوْ تَكَافُّوا عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص لَاعْتَلَقَهُ وَ لَسَارَ بِهِمْ سَيْراً سُجُحاً لَا يَكْلُمُ خِشَاشُهُ وَ لَا يُتَعْتَعُ رَاكِبُهُ وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلًا نَمِيراً فَضْفَاضاً تَطْفَحُ ضِفَّتَاهُ وَ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً قَدْ تَخَيَّرَ لَهُمُ الرَّيَّ غَيْرَ مُتَحَلٍّ مِنْهُ بِطَائِلٍ إِلَّا بِغَمْرِ الْمَاءِ وَ رَدْعِهِ سَوْرَةَ السَّاغِبِ وَ لَفُتِحَتْ عَلَيْهِمْ «بَرَكَاتُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ» وَ سَيَأْخُذُهُمُ اللَّهُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ
أَلَا هَلُمَّ فَاسْمَعْ وَ مَا عِشْتَ أَرَاكَ الدَّهْرُ الْعَجَبَ وَ إِنْ تَعْجَبْ وَ قَدْ أَعْجَبَكَ الْحَادِثُ إِلَى أَيِّ سِنَادٍ اسْتَنَدُوا وَ بِأَيَّةِ عُرْوَةٍ تَمَسَّكُوا اسْتَبْدَلُوا الذُّنَابَى وَ اللَّهِ بِالْقَوَادِمِ وَ الْعَجُزَ بِالْكَاهِلِ فَرَغْماً لِمَعَاطِسِ قَوْمٍ «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ» «أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ»
أَمَا لَعَمْرُ إِلَهِكَ لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةٌ رَيْثَمَا تُنْتَجُ ثُمَّ احْتَلَبُوا طِلَاعَ الْقَعْبِ دَماً عَبِيطاً وَ زُعَافاً مُمْقِراً هُنَالِكَ «يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ» وَ يَعْرِفُ التَّالُونَ غِبَّ مَا أَسَّسَ الْأَوَّلُونَ ثُمَّ طِيبُوا عَنْ أَنْفُسِكُمْ أَنْفُساً وَ اطْمَئِنُّوا لِلْفِتْنَةِ جَأْشاً وَ أَبْشِرُوا بِسَيْفٍ صَارِمٍ وَ هَرْجٍ شَامِلٍ وَ اسْتِبْدَادٍ مِنَ الظَّالِمِينَ يَدَعُ فَيْئَكُمْ زَهِيداً وَ زَرْعَكُمْ حَصِيداً فَيَا حَسْرَتَى لَكُمْ وَ أَنَّى بِكُمْ وَ قَدْ عُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ.[۸]
تدبر
۱) «یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشيرُ»
کسی که دنبال غیر خدا – که حقیقتا توان سودی و ضرر رساندن ندارد- میرود، قطعا دنبال چیزی رفته که ضررش از نفعش به او نزدیکتر است؛
وقتی سرپرستی و همدمی با خدا را کنار بگذارد، سراغ هر که برود، بداند که مبتلا به بد سرپرست و بد همدمی خواهد شد.
۲) «یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ»
چرا انسان سراغ هر غیرخدایی برود، ضررش نزدیکتر از نفعش است؟ (توجه شود که تعبیر ضررش بیش از نفعش است، در مواردی که فقط ضرر است و نفعی ندارد هم به کار میرود؛ مجمعالبیان، ج۷، ص۱۲۱)
الف. شاید چون هر خوبیای به خدا برمیگردد و هر بدیای به خود اشخاص. (نساء/۷۹) پس هر غیرخدایی، از آن جهت که غیر خدا و بریده از خدا در نظر گرفته شده، فقط بدی دارد، پس، آن خوبیای که هم در او سراغ داریم و به خاطر آن به او دل میدهیم، به ما نخواهد رسید.
ب. شاید چون تنها خداست که بینیاز مطلق است و با انجام کارهایش دنبال منفعتی برای خویش نیست. پس هر غیرخدایی هرکاری که میکند دنبال منفعت خودش است، نه ما؛ لذا ضررش به ما بیشتر میرسد.
نکته تخصصی انسانشناسی
هر موجود نیازمندی، در درجه اول نیاز خودش را میخواهد رفع کند؛ و اگر کاری برای دیگری انجام میدهد در درجه اول دنبال منافع خویش است. کسی که الهی شد، میداند اگر رفع نیاز دیگران را وجهه همتش قرار دهد، خدا به مراتب بیشتر نیاز او را رفع میکند؛ پس چنین کسی میتواند سودش برای ما بیش از زیانش باشد؛ اما هرکه غیرخدایی شد، فقط نیاز خودش اولویت دارد، و چون دنیا دار تزاحم است، [یعنی هر چیزی به یک نفر برسد، بقیه از آن محروم میشوند] پس حتما ضررش برای ما بیشتر خواهد بود.
ج. …
۳) «یَدْعُوا … لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشيرُ»
هر غیرخدایی که انسان سراغش رود، بد سرپرست و بد همدمی است.
چرا؟
الف. شاید چون در درجه اول دنبال سود خودش است، نه سود ما (تدبر۲). پس هم در سرپرستیاش نسبت به ما و هم در همنشینیاش با ما، در درجه اول مراعات دلخواه خودش را میکند، نه نیاز ما را.
ب. شاید چون انسان موجودی بس پیچیده است و تنها خداست که علمش مطلق است. البته اگر کسی خدایی شد، و خدا با راهنماییهای ویژهاش نحوه سرپرستی مطلوب انسان را به او مینمایاند، لذا او قبول ولایت او در راستای ولایت خدا سودمند است؛ اما کسی که علمش هرلحظه در معرض خطاست، حتی اگر بخواهد منافع و عواطف ما را در نظر بگیرد، همواره تاحدودی همچون دوست نادان عمل میکند.
ج. …
۴) «لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشيرُ»
هر غیرخدایی بد سرپرست و بد همدمی است.
ظاهرا بدین جهت است که در اسلام، این اندازه هم بر قبول ولایت کسانی که خدا تعیین کرده، و هم بر دقت در انتخاب همسر و بلکه هرگونه همنشین و دوست اصرار شده؛ و بویژه تخطی از این قبول ولایت آنان که خدا تعیین کرده، موجب فرو افتادن جامعه در ورطه هلاکت معرفی گردیده است. (حدیث۲)
۵) «یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشيرُ»
برخی مفسران، «یدعو» در این آیه را به معنای «یقول» دانستهاند و عبارت بعدی را سخن آن گوینده (توضیح در نکات ترجمه)
بر این اساس، این آیه بیان حال و سخن آن انسان گمراه [که خدا را بر حرفی میپرستید و با یک فتنهای پشت به دین میکرد] در قیامت است که میگوید: سوگند که کسی که ضررش بیش از نفعش است، بد مولی و بد سرپرستی است. (المیزان، ج۱۴، ص۳۵۱)
[۱] . گزینه الف نظر علمای بصره و کوفه است که توضیحی برایش ندادهاند و زجاج در توضیح آن گفته: یعنی این لام قسم و تاکید است که از جایش جابجا شده، همانند «لام قسم»ی که باید بر مبتدا بیاید، اما وقتی حرف «ان» در ابتدای جمله باشد، این لام بر روی خبر قرار میگیرد مانند «ان زیدا لقائم». نظر دوم حالاتی است که زجاج احتمال داده، و نظر سوم وجه جدیدی است که مرحوم طبرسی به این وجوه افزوده است. و علامه طباطبایی هم در المیزان فقط این وجه سوم را برشمرده است (المیزان، ج۱۴، ص۳۵۱)
[۲] . شاید بتوان روایت زیر را به نحوی ناظر به شأن نزول این آیه دانست:
مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَيُّوبَ، قَالَ حَدَّثَنِي حَمْدَانُ بْنُ سُلَيْمَانَ أَبُو الْخَيْرِ، قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْيَمَانِيُّ، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ الْكُوفِيُّ، عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ، عَنْ طَاوُسٍ، قَالَ: كُنَّا عَلَى مَائِدَةِ ابْنِ عَبَّاسٍ، وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِيَّةِ حَاضِرٌ، فَوَقَعَتْ جَرَادَةٌ فَأَخَذَهَا مُحَمَّدٌ، ثُمَّ قَالَ هَلْ تَعْرِفُونَ مَا هَذِهِ النُّقَطُ السُّودُ فِي جَنَاحِهَا قَالُوا اللَّهُ أَعْلَمُ. فَقَالَ أَخْبَرَنِي أَبِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (ع) أَنَّهُ كَانَ مَعَ النَّبِيِّ (ص) ثُمَّ قَالَ: هَلْ تَعْرِفُ يَا عَلِيُّ هَذِهِ النُّقَطَ السُّودَ فِي جَنَاحِ هَذِهِ الْجَرَادَةِ قَالَ قُلْتُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ. فَقَالَ (ع) مَكْتُوبٌ فِي جَنَاحِهَا أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ، خَلَقْتُ الْجَرَادَ جُنْداً مِنْ جُنُودِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ مِنْ عِبَادِي، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَمَا بَالُ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ يَفْتَخِرُونَ عَلَيْنَا يَقُولُونَ إِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنَّا، فَقَالَ مُحَمَّدٌ مَا وَلَّدَهُمْ إِلَّا مَنْ وَلَّدَنِي، قَالَ، فَسَمِعَ ذَلِكَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ (ع) فَبَعَثَ إِلَيْهِمَا وَ هُمَا بِالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ، فَقَالَ لَهُمَا أَمَا إِنَّهُ قَدْ بَلَغَنِي مَا قُلْتُمَا إِذْ وَجَدْتُمَا جَرَادَةً، فَأَمَّا أَنْتَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ فَفِيمَنْ نَزَلَتْ فَ«لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشِيرُ» فِي أَبِي أَوْ فِي أَبِيكَ وَ تَلَا عَلَيْهِ آيَاتٌ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ كَثِير (رجال الكشي، ج۱، ص۲۷۶)
[۳] . حدثني هارون بن مسلم بن سعدان عن الحسن بن علوان عن عطية العوفي قال: لما مرضت فاطمة ع المرضة التي توفيت بها دخل النساء عليها…
[۴] . حدثنا محمد بن زكريا، قال: حدثنا محمد عبد الرحمن المهلبي، عن عبد اللّه بن حماد بن سليمان، عن أبيه، عن عبد اللّه بن حسن بن حسن، عن أمه فاطمة بنت الحسين عليها السلام، قالت: لما اشتد بفاطمة بنت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله الوجع
[۵] . أَخْبَرَنَا الْحَفَّارُ، قَالَ: حَدَّثَنَا الدِّعْبِلِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِيٍّ الْخَزَّازُ بِبَغْدَادَ بِالْكَرْخِ بِدَارِ كَعْبٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو سَهْلٍ الرَّفَّاءُ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ الدِّعْبِلِيُّ: وَ حَدَّثَنَا أَبُو يَعْقُوبَ إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الدَّبَرِيُّ بِصَنْعَاءِ الْيَمَنِ فِي سَنَةِ ثَلَاثٍ وَ ثَمَانِينَ وَ مِائَتَيْنِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ بْنِ مَسْعُودٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: دَخَلْتُ نِسْوَةٍ مِنْ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ عَلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) يَعُدْنَهَا فِي عِلَّتِهَا، فَقُلْنَ لَهَا: السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ، كَيْفَ أَصْبَحْتِ
[۶] . عن سوید بن غفلة
[۷] . أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْيَاكُمْ قَالِيَةً لِرِجَالِكُمْ لَفَظْتُهُمْ قَبْلَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ وَ شَنَأْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ وَ خَوَرِ الْقَنَاةِ وَ خَطَلِ الرَّأْيِ وَ بِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ فِي الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ لَا جَرَمَ لَقَدْ قَلَّدْتُهُمْ رِبْقَتَهَا وَ شَنَنْتُ عَلَيْهِمْ عَارَهَا فَجَدْعاً وَ عَقْراً وَ سُحْقاً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ وَيْحَهُمْ أَنَّى زَحْزَحُوهَا عَنْ رَوَاسِي الرِّسَالَةِ وَ قَوَاعِدِ النُّبُوَّةِ وَ مَهْبِطِ الْوَحْيِ الْأَمِينِ وَ الطَّبِينِ بِأَمْرِ الدُّنْيَا وَ الدِّينِ- أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ
[۸] . متن کامل این سخنان به نحوی که اختلاف روایات در آن منعکس شده باشد، به صورت زیر است:
فَقَالَتْ: أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْيَاكُنَّ، قَالِيَةً لِرِجَالِكُنِّ، لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ إِذْ عَجَمْتُهُمْ، وَ سَئِمْتُهُمْ [شنأتهم] بَعْدَ إِذْ سَبَرْتُهُمْ، فَقُبْحاً لِأُفُونِ الرَّأْيِ [لفلول الحد] وَ خَطْلِ الْقَوْلِ [الرأي] وَ خَوَرِ الْقَنَاةِ، وَ «لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ فِي الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ» وَ لَا جَرَمَ وَ اللَّهِ لَقَدْ قَلَّدْتُهُمْ رِبْقَتَهَا، وَ شَنِنْتُ [شنت] عَلَيْهِمْ عَارَهَا، فَجَدْعاً وَ رَغْماً [عقرا] و بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ. وَيْحَهُمْ، أَنَّى زَحْزَحُوهَا عَنْ أَبِي الْحَسَنِ! مَا نَقَمُوا وَ اللَّهِ مِنْهُ إِلَّا نَكِيرَ سَيْفِهِ، وَ نَكَالَ وَقْعِهِ، [أنى زحزحوها عن رواسي الرسالة و قواعد النبوة و مهبط الروح الأمين الطبن [و الطيّبين] بأمور الدنيا و الدين أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِين و ما الذي نقموا من أبي الحسن نقموا و الله منه نكير سيفه و شدة وطأته و نكال وقعته] وَ تَنَمُّرَهُ فِي ذَاتِ اللَّهِ، وَ تَاللَّهِ [و يا لله] لَوْ تَكَافُّوا عَلَيْهِ عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) لَاعْتَلَقَهُ، ثُمَّ لَسَارَ بِهِمْ سَيْراً سُجُحاً، فَإِنَّهُ قَوَاعِدُ الرِّسَالَةِ، وَ رَوَاسِي النُّبُوَّةِ، وَ مَهْبِطُ الرُّوحِ الْأَمِينِ وَ الْبَطِينُ بِأَمْرِ الدِّينِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ «أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ»
وَ اللَّهِ لَا يَكْتَلِمُ [لا يكلم/تكلم] خِشَاشُهُ [حشاشته]، وَ لَا يُتَعْتَعُ رَاكِبُهُ، وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلًا رَوِيّاً [/ نميرا] فَضْفَاضاً، تَطْفَحُ ضِفَّتُهُ [ضفتاه]، وَ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً قَدْ خَثَرَ [تحرى] بِهِمُ الرَّيُّ غَيْرَ مُتَحَلٍّ بِطَائِلٍ إِلَّا بِغَمْرِ النَّاهِلِ [غير متجل منهم بطائل بعمله الباهر] وَ رَدْعِ [ردعه/روعه] سَوْرَةِ السَّاغِبِ، وَ لَفُتِحَتْ عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٌ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ سَيَأْخُذُهُمْ اللَّهُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ.
فَهَلُمَّ فَاسْمَعْ، فَمَا عِشْتَ أَرَاكَ الدَّهْرُ الْعَجَبَ [عجبه] [ألا هلمن فاسمعن و ما عشتن أراكن الدهر عجبا]، وَ إِنْ تَعْجَبْ بَعْدَ الْحَادِثِ [فقد أعجبك الحادث]، فَمَا بِالْهَمِّ بِأَيِّ سَنَدٍ اسْتَنَدُوا [إلى أي لجإ لجئوا و أسندوا]، أَمْ بِأَيَّةِ عُرْوَةٍ تَمَسَّكُوا «لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشِيرُ» وَ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا. اسْتَبْدَلُوا الذُّنَابَى بِالْقَوَادِمِ، وَ الْحَرُونَ بِالْقَاحِمِ، وَ الْعَجُزَ بِالْكَاهِلِ، فَتَعْساً لِقَوْمٍ [فرغما لمعاطس قوم] «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً»، «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ»، [ويحهم] «أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُون
بازدیدها: ۱۱